و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد میدادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند، مگر اینکه از پیش به او میگفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را میآموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمیتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمتهایی را فرامیگرفتند که به آنان زیان میرسانید و نفعی نمیداد. و مسلما میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهرهای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر میدانستند.}}
== پیشینه ==
== تفاسیر اسلامی ==
در تفسیر عیاشی و قمی در مورد آیه "و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان" از امام باقر آمدهاست: "پس همینکه سلیمان از دنیا رفت، ابلیس سحر را درست کرده، آنرا در طوماری پیچید، و بر پشت آن طومار نوشت: این آن علمی است که آصف بن برخیا برای سلطنت سلیمان بن داوود نوشته، و این از ذخائر گنجینههای علم است، هر کس چنین و چنان بخواهد، باید چنین و چنان کند، آنگاه آن طومار را در زیر تخت سلیمان دفن کرد، آنگاه ایشانرا بدر آوردن راهنمائی کرد، و بیرون آورده برایشان خواند. لا جرمدرنتیجه کفار گفتند: عجب،پس اینکه سلیمان بر همه ما چیره گشت بخاطر داشتن چنین سحری بوده،بود، ولی مؤمنین گفتند: نه، سلطنت سلیمان از ناحیهناحیهٔ خدا و خود او بنده خدا و پیامبر او بود، و آیه (و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان) در خصوص همین مطلب نازل شدهاستبود. "▼
آیه ۱۰۲ سوره بقره دارای یکی از بیشترین تعداد تفاسیر در بین آیات قرآن است. بر اساس تفسیر المیزان تعداد برداشتهای مختلف از آیه یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال است.
== داستانهای مرتبط ==
ابن کثیر که از مفسرین اسلامی قرن ۱۴ میلادی است در مورد این آیه میگوید:" در زمانی که ملک سلیمان وجود داشت گروه زیادی از مردم و جنیان به تبعیت از شهوات خود مشغول شدند. سلیمان کتابهای سحر آنها را از آنها گرفت و در زیر تخت پادشاهی خود مخفی کرد. بعد از آن سلیمان از دنیا رفت. بعد از آن گروهی از مردم و جنیان این کتابها را پیدا کردند و گفتند این کتابی از جانب خدا بودهاست که سلیمان از ما مخفی کرده بود. "
داستان این دو فرشته با انحرافهای فراوانی همراه شده است و با اینکه گویندگان آنها ادعا کردهاند که داستان از سوی افراد مشهوری چون ابن عباس، ابن مسعود، ابن عمر و... روایت شده است با این حال داستانی نادرست است و برگرفته از داستان یونانیان باستان دربارهٔ خدایان و ستارگان است. برای نمونه میتوان به داستان زیر اشاره کرد:<ref>تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، زیر عنوان: ''ذکر چند روایت و بیان ضعف سستی آنها'' در تفسیر آیهٔ ۱۰۲ سورهٔ بقره</ref>
=== داستان زهره و هاروت و ماروت ===
▲در تفسیر عیاشی و قمی در مورد آیه "و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان" از امام باقر آمدهاست:"پس همینکه سلیمان از دنیا رفت، ابلیس سحر را درست کرده، آنرا در طوماری پیچید، و بر پشت آن طومار نوشت: این آن علمی است که آصف بن برخیا برای سلطنت سلیمان بن داوود نوشته، و این از ذخائر گنجینههای علم است، هر کس چنین و چنان بخواهد، باید چنین و چنان کند، آنگاه آن طومار را در زیر تخت سلیمان دفن کرد، آنگاه ایشانرا بدر آوردن راهنمائی کرد، و بیرون آورده برایشان خواند. لا جرم کفار گفتند: عجب، اینکه سلیمان بر همه ما چیره گشت بخاطر داشتن چنین سحری بوده، ولی مؤمنین گفتند: نه، سلطنت سلیمان از ناحیه خدا و خود او بنده خدا و پیامبر او بود، و آیه (و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان) در خصوص همین مطلب نازل شدهاست. "
در تفسیر الدر المنثور استکه سعید بن جریر، و خطیب، در تاریخش از ''نافع'' روایت کرده فرشتگان به خداوند گفتند اگر ما به جای انسان بودیم هرگز نافرمانی تو را نمیکردیم سپس خداوند به آنها اجازه داد تا دو فرشته را از میان خود برگزینند، هاروت و ماروت برگزیده شدند تا به زمین فرود آیند. پس زنی بنام زهره نزد آن دو آمد و در دل آنها جای باز کرد. زن گفت: من حاضر نمیشوم مگر آنکه آن اسمی را که با آن به آسمان میروید و پائین میآئید به من بیاموزید، آنها نام خدا را به وی آموختند، همینکه زهره خواست با خواندن آن نام پرواز کند، خداوند او را بصورت ستارهای مسخ کرد، آنگاه بالهای آن دو فرشته را بُرید، هاروت و ماروت از پروردگار خود درخواست توبه کردند، خدایتعالی آندو را مخیر کرد میان اینکه بحال اول برگردند، و در عوض وقتی قیامت شد عذابشان کند، یا اینکه در همین دنیا خدا عذابشان کند، و روز قیامت بهمان حال اول خود برگردند. پس آنها عذاب دنیا را انتخاب کردند. سپس خدایتعالی بایشان وحی فرستاد که به سرزمین بابل بروید، در آنجا خداوند ایشان را میان زمین و آسمان وارونه ساخت، که تا روز قیامت در عذاب خواهند بود.
و در تفسیر الدر المنثور ابن جریر از ابن عباس روایت کرده که گفت: حضرت سلیمان هر وقت میخواست مستراح برود، و یا کار دیگری انجام دهد، انگشترش را به همسرش جراده میسپرد، روزی شیطان بصورت سلیمان نزد جراده آمد، و گفت انگشترم را بده، او هم داد، همینکه انگشتر را بدست خود کرد، تمامی شیطانهای انسی و جنی نزدش حاضر شدند.
از سوی دیگر سلیمان نزد همسرش آمد، گفت: انگشترم را بیاور، جراده گفت: تو سلیمان نیستی، و دروغ میگوئی سلیمان فهمید که بلائی متوجهش شده، در آن ایام شیطانها آزادانه بکار خود مشغول شدند، و کتابهائی از سحر و کفر بنوشتند، و آنها را در زیر تخت سلیمان دفن کردند، و سپس در موقع مناسب آنرا در آورده بر مردم بخواندند، و چنین وانمود کردند: که این کتابها را سلیمان در زیر تخت خود دفن کرده، و بخاطر همین کتابها که در زیر تخت خود داشته بر تمام مردم مسلط شدهاست، مردم از سلیمان بیزار شده، و یا او را کافر خواندند، این شبهه همچنان در میان مردم شایع بود، تا آنکه خدایتعالی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مبعوث کرد، و آیه: (و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا) نازل گردید.
و نیز در تفسیر الدر المنثور استکه سعید بن جریر، و خطیب، در تاریخش از نافع روایت کرده که گفت، من با پسر عمر مسافرتی رفتیم: همینکه اواخر شب شد، بمن گفت ای نافع، نگاه کن ببین ستاره سرخ طلوع کرده؟ گفتم: نه بار دیگر پرسید و بگمانم بار دیگر نیز پرسید، تا آنکه گفتم: بله طلوع کرد، گفت خوش قدم نباشد، و خلاصه نه یادش بخیر و نه جایش خالی، گفتم: سبحان الله ستارهایست در تحت اطاعت خدا، و گوش بفرمان او، چطور میگوئی نه یادش بخیر و نه جایش خالی؟ گفت من جز آنچه از رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدهام نگفتم رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ملائکه بپروردگار متعال عرضه داشتند: چرا اینقدر در برابر خطایا و گناهان بنی آدم صبر میکنی؟ فرمود: من آنها را برای اینکه بیازمایم عافیت میدهم، عرضه داشتند: اگر ما بجای آنها بودیم هرگز تو را نافرمانی نمیکردیم فرمود پس دو نفر از میان خود انتخاب کنید، ملائکه در انتخاب دو نفر که از همه بهتر باشند، از هیچ کوششی فروگذار نکردند، و سرانجام هاروت و ماروت را انتخاب نمودند، این دو فرشته بزمین نازل شدند، و خداوند شبق را بر آنان مسلط کرد، من از پسر عمر پرسیدم: شبق چیست؟ گفت: شهوت، پس زنی بنام زهره نزد آندو آمد و در دل آندو فرشته جای باز کرد، ولی آندو هر یک عشق خود را از رفیقشپنهان میداشت.
تا آنکه یکی بدیگری گفت: آیا این زن همانطور که در دل من جای گرفته در دل تو نیز جا باز کرده؟ گفت آری، پس هر دو او را بسوی خود دعوت کردند، زن گفت: من حاضر نمیشوم مگر آنکه آن اسمی را که با آن باسمان میروید و پائین میآئید بمن بیاموزید، هاروت و ماروت حاضر نشدند، بار دیگر درخواست خود را تکرار کردند، و او هم امتناع خود را تکرار کرد، تا بالاخره آندو تسلیم شدند، و نام خدا را بوی آموختند، همینکه زهره خواست با خواندن آن اسم پرواز کند، خداوند او را بصورت ستارهای مسخ کرد، و از آندو ملک هم بالهایشانرا برید، هاروت و ماروت از پروردگار خود درخواست توبه کردند، خدایتعالی آندو را مخیر کرد بین اینکه بحال اول برگردند، و در عوض وقتی قیامت شد عذابشان کند، و بین اینکه در همین دنیا خدا عذابشان کند، و روز قیامت بهمان حال اول خود برگردند.
یکی از آندو بدیگری گفت: عذاب دنیا بالاخره تمام شدنی است، بهتر آنست که عذاب دنیا را اختیار کنیم، او هم پذیرفت، و خدایتعالی بایشان وحی فرستاد که بسرزمین بابل بیائید، دو ملک روانه آن سرزمین شدند، در آنجا خداوند ایشانرا خسف نموده، بین زمین و آسمان وارونه ساخت، که تا روز قیامت در عذاب خواهند بود.
== منابع ==
|