خان دوران هفتم یا صمصام‌الدوله خان دوران با نام اصلی خواجه عاصم دولتمرد و ژنرال مسلمان گورکانی قرن ۱۸ میلادی بود. در زمان سلطنت محمدشاه او رئیس تمام اشراف گورکانی و فرمانده کل ارتش امپراتوری گورکانی بود،[۱][۲] و تا زمان مرگش در نبرد کرنال به محمدشاه خدمت کرد.

صمصام‌الدوله خان دوران

خان دوران هفتم
خان دوران
خان دوران
ارتش امپراتوری گورکانی امپراتوری گورکانی
دوره مسئولیت
۱۷۲۰ – ۱۷۳۹
پادشاهمحمدشاه گورکانی
پس ازاحتشام الملک
پیش ازآصف جاه
صوبه‌دار، آگره صوبه
پادشاهفرخ‌سیر
پس ازچابلا رام
پیش ازسعادت الله اول
اطلاعات شخصی
زاده
خواجه عاصم

امپراتوری گورکانی
درگذشته۱۷۳۹
کرنال، امپراتوری گورکانی
روابطمظفرخان (برادر)
فرزندانمیرزا اشرف
پیشهژنرال، صوبه‌دار
خدمات نظامی
وفاداریامپراتوری گورکانی
خدمت/شاخهارتش امپراتوری گورکانی
جنگ‌ها/عملیات‌

{{{2}}}

برادر خان دوران، مظفرخان، میرآتش (فرمانده توپخانه)[۳] و والی راجستان بود.[۴]

تبار و زمینه

ویرایش

خواجه عاصم یک مسلمان هندی بود[۵] که در سال ۱۶۷۲–۱۶۷۳ در آگرا مکانی که پدرش، خواجه قاسم پس از بازنشستگی از ارتش زندگی می‌کرد بدنیا آمد.[۶] او از خاندان نقشبندیه خواجه زاده بود، که از نقشبندیه پیروی می‌کردند.[۷] در زمان سن بلوغ خان دوران به همراه برادرانش برای جستجوی کار به دکن رفت و به خدمت شاهزاده کامبخش درآمد و آنجا درس منصبداری آموخت.[۸] برخی تاریخ‌نویسان مدعی بوده‌اند که خان دوران همبازی کودکی شاهزاده فرخ‌سیر بوده‌است اما از آنجایی که او حداقل ۱۱ سال از شاهزاده بزرگتر بوده این ادعاها به سختی قابل قبول اند، با این حال بین او و فرخ‌سیر، صمیمیتی بخاطر پیوستنش به فعالیت‌هایی که شاهزاده علاقه داشت مانند کشتی، تیراندازی با کمان، سوارکاری، چوگان و سایر تمرینات نظامی شکل گرفت.[۹]

زندگی

ویرایش
 
خانه خان دوران در آگره

خان دوران فرمانده کل سپاه گورکانی در نبرد کرنال بود،[۱۰] در پی حمله نادرشاه به هند محمدشاه درخواست سربازگیری برای تمام اشراف هند فرستاد، یکی از اشراف گورکانی که دعوت محمدشاه را پذیرفت خان دوران بود، که محمدشاه او را به فرماندهی کل ارتش گورکانی برگزید. بعد از رسیدن سایر لشکرهای گورکانی به فرماندهی سعادت‌علی‌خان نیروهای ستون عقب این لشکر مورد حمله سربازان نادرشاه قرارگرفتند، پس از مدتی سربازان نادرشاه وانمود به عقب‌نشینی کرده و سعادت‌علی‌خان به تعقیبشان رفت و جنگ آغاز شد. پس از انتشار حمله سعادت‌علی‌خان به سپاه ایران، محمدشاه دستور به کمک رساندن به نیروهای سعادت‌علی‌خان داد، خان دوران توصیه کرد که بهتر است لشکر گورکانی احتیاط کنند و اظهار داشت هرگونه کمک به نیروهای سعادت خان باعث از بین رفتن شمار بسیار بیشتری از سربازان گورکانی است. پس از آنکه محمدشاه شجاعت خان دوران را زیرسوال برد خان دوران زره خود را پوشید و به سمت سعادت خان حرکت کرد. خان دوران اعلام کرد که ترک دوست، حتی اگر او بی احتیاط باشد به سبک هندی نیست.[۱۱] با این حال نادرشاه به نیروها دستور برای تظاهر به عقب‌نشینی داد و موفق شد سعادت خان و خان دوران را از هم دیگر جدا کند، و سپاه پراکنده گورکانی را شکست دهد. بیشتر سربازان خان دوران کشته شدند و خود او نیز به شدت مجروح شد و بعد از ظهر نبرد کرنال در حالی که نگهبانانش او را به اردوگاه رسانده بودند جان باخت. اگرچه خان دوران با سواره‌نظامش برای درگیری با دشمن اعزام شده‌بود ولی یک سوم لشکر گورکانی تحت فرماندهی آصف جاه بیکار مانند و تنها جنگ را تماشا کردند به گفته سیارالمختخرین «احتمالاً آصف جاه امیدوار بوده‌است که سایر فرمانده‌هان در نبرد کشته شوند و او جای ایشان را بگیرد». آصف جاه از خان دوران کینه‌ای قدیمی داشت چونکه مدتها قبل زمانی که با لباس محلی دکن به دربار آمده و به سبک مهاراجا سجده کرده بود، خان دوران او و حرکاتش را مانند رقص یک میمون پیر از دکن تشبیه کرده‌بود.[۱۲] پس اینکه پیکر مجروح خان دوران را به اردوگاه رساندند در چادرش بهوش آمد و با صدای ضعیفی گفت: «من کار خودم را انجام دادم، حالا خودتان می‌مانید و کار خودتان. به‌هیچ‌وجه امپراتور را به پیش نادر نبر، و نه نادر را به سمت دهلی هدایت کن، بلکه شر اورا به هر طریق ممکن از این نقطه دور کن» سپس دوباره بیهوش شد و درگذشت.[۱۳] همچنین در میان اسامی کشته‌شدگان گورکانی، برادرش مظفرخان و پسر بزرگش محرم خان نیز حاضر بودند.[۱۴]

منابع

ویرایش
  1. Muḥammad Laṭīf (Saiyid, khān bahādur.) (1891). History of the Panjáb from the Remotest Antiquity to the Present Time. Calcutta Central Press Company, limited. p. 198.
  2. Ippolito Desider (2010). Mission to Tibet: The Extraordinary Eighteenth-Century Account of Father Ippolito Desideri S. J. p. 497. ISBN 978-0-86171-676-0.
  3. Govind Sakharam Sardesai (1948). New History of the Marathas: The expansion of the Maratha power, 1707-1772. Phoenix Publications. p. 146.
  4. Zahiruddin Malik (1973). A Mughal Statesman of the Eighteenth Century, Khan-i-Dauran, Mir Bakshi of Muhammad Shah, 1719-1739. Aligarh Muslim University. p. 60. ISBN 978-0-210-40544-4.
  5. Mohibbul Hasan (1982). Historians of Medieval India. Meenakshi Prakashan. p. 159. Khan-i-Dauran, an Indian born Muslim
  6. Zahiruddin Malik (1973). A Mughal Statesman of the Eighteenth Century, Khan-i-Dauran, Mir Bakshi of Muhammad Shah, 1719-1739. Aligarh Muslim University. p. 4. ISBN 978-0-210-40544-4.
  7. Syed H. Askari (1983). Iqbalnama: by an anonymous contemporary writer. Janaki Prakashan. p. 236.
  8. Not given (1969). Medieval India: Volume 1. Aligarh Muslim University. Department of History. Centre of Advanced Study. p. 136.
  9. William Irvine (1971). Later Mughal. p. 265.
  10. Sunanda Bhattacharya (1993). Role of Jats and Rajputs in the Mughal Court, 1707-1740. p. 37.
  11. G. S. Cheema (2002). The Forgotten Mughals: A History of the Later Emperors of the House of Babar, 1707-1857. p. 195. ISBN 9788173044168.
  12. Zulfiqar Ahmad (1982). Punjab. the University of Michigan. p. 107.
  13. William Irvine (1971). Later Mughal. p. 355.
  14. Zahiruddin Malik (1973). A Mughal Statesman Of The Eighteenth Century. p. 102.