ویساریون بلینسکی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Fatranslator (بحث | مشارکتها) جز ربات ردهٔ همسنگ (۲۶) +مرتب (۹.۵): + ۶ رده |
جز ویکیسازی رباتیک (درخواست کاربر:Rab.mj79)(۷.۶) >حکومت پلیسی، آزادی شخصی، بیماری سل، عقل سلیم |
||
خط ۳۳:
بلینسکی که اوایل دهه ۴۰ شناختهشدهترین منتقد روسیه شده بود به تمجید از آثار داستایوفسکی پرداخت و براین نویسنده تأثیر زیادی گذاشت.<ref>ویکیپدیای انگلیسی</ref>
در سال ۱۸۴۷ به قصد تحصیل و درمان بیماری به برلین و سپس [[زالتسبورگ]] رفت و یک سال بعد در آنجا پس از تحمل یک دوره طولانی [[بیماری سل]] درگذشت و در قبرستان ولکوو به خاک سپرده شد. ذکر نام بلینسکی در مطبوعات روسیه تا سال ۱۸۵۶ ممنوع بود.
== نامه به گوگول ==
در ۱۸۴۷ گوگول، که بلینسکی نبوغش را ستوده بود، جزوهای منتشرکرد سخت ضد لیبرال و ضدغربی، و خواهان بازگشت به شیوههای کهن جامعهٔ پدرسری و تجدید حیات معنوی سرزمین سرفها وزمین داران وتزار شد. کاسهٔ صبر بلینسکی لبریزشد، ودرآخرین مراحل بیماری جانکاهش از خارج نامهای نوشت و گوگول را متهم کرد که به روشنایی خیانت کرده است.<ref>کتاب متفکران روس، نوشتهٔ آیزایا برلین، ترجمهٔ نجف دریابندری،انتشارات خوارزمی، چاپ ۱۳۶۱، ص ۲۶۲تا ۲۶۵.</ref>
<blockquote>''وقتی که زیرپوشش دین، و با پشتیبانی تازیانه، دروغ و دغل را به عنوان حقیقت و فضیلت تبلیغ میکنند نمیتوان خاموش نشست. ''بله، من تورا دوست میدارم، با همهٔ شوری که یک انسان، که با پیوند خون به کشورش وابسته است، امید و افتخار و مایهٔ سربلندی و یکی از رهبران آن کشور در راه آگاهی و تکامل و پیشرفت را دوست میدارد... روسیه رستگاری خودرا در عرفان یا زیبایی پرستی ... نمیبیند، بلکه رستگاری را دردستاوردهای آموزش و تمدن وفرهنگ انسانی میبیند. '''روسیه نیازی به موعظه ندارد''' (چون به قدرکافی موعظه گوش کرده است)، به دعا هم نیازی ندارد... ،روسیه به بیدار شدن حس حیثیت انسانی درمیان مردم نیازدارد، که قرن هاست در میان لای و لجن گم شده است. روسیه به قانون و حقوق نیاز دارد، نه براساس تعالیم کلیسا بلکه براساس [[عقل سلیم]] و عدالت ... که به جایش منظرهٔ هولناک سرزمینی را میبینیم که در آن مردمان، مردمان دیگر را میخرند و میفروشند... کشوری که درآن هیچ ضمانتی برای [[آزادی شخصی]] یا شرف یا دارایی انسانی وجودندارد، حتی [[حکومت پلیسی]] هم نیست، بلکه شرکتهای عظیمی است از دزدان و راهزنان رسمی و اداری ... دولت خوب میداند که مالکان هرسال چه بر سر سرفها میآورند... '''ای مبلغ تازیانه، ای پیامبر جهل، ای هوادار تیرهاندیشی و ارتجاع سیاه، ای مدافع شیوهٔ زندگانی تاتار''' -چه کار میکنی؟ به زمین زیر پایت نگاه کن. بر لب پرتگاه ایستادهای. تعالیم خود را بر کلیسای اورتودوکس بنا کردهای، و دلیل این را من میفهمم، زیرا کلیسا همیشه طرفدار تازیانه و زندان بودهاست، همیشه زبون استبداد بوده است؛ ولی آخر این چه ربطی به مسیح دارد؟.. ولتر که ریشخندش شعلههای تعصب و جهل را در اروپا خاموش کرد مسلماً برای مسیح فرزند بهتری است و گوشت و استخوانش به گوشت و استخوان مسیح نزدیکتر است تا خیل کشیشها و اسقفها و بطریقهای جنابعالی... روحانیان روستایی ما قهرمانان قصههای عوامانه هستند... در این قصهها کشیش همیشه نقش آدم شکمباره و لئیم و ریاکار را بازی میکند، آدمی است که شرم و حیا را ازیاد برده است... بیشتر روحانیان ما... یا مشتی مدرس فضل فروشند یا مجسمهٔ جهل و کوردلی. '''فقط در ادبیات ما است که بهرغم سانسورِ وحشیانه نشان زندگی و حرکت دیده میشود.''' به همین دلیل است که در میان ما حرفهٔ نویسندگی این قدر شریف شناخته میشود، و حتی استعدادهای ادبی ناچیز هم خریدار دارد. به همین دلیل است که حرفهی قلم لباسها و سردوشیهای پرزرق و برق نظامیان را ازنظر انداخته است، به همین دلیل است که هر نویسندهٔ آزادیخواهی، هرچند که استعدادش ناچیز باشد، توجه عموم را جلب میکند، و حال آن که شاعران بزرگی که ... قریحهی خودرا به کلیسای اورتودوکس و دستگاه استبداد و ناسیونالیسم میفروشند خیلی زود محبویت شان را ازدست میدهند ... مردم روسیه حق دارند. این مردم تنها رهبران و مدافعان و نجات دهندگان خود را از تاریکی و استبداد روسیه و مذهب اورتودوکس و ناسیونالیسم درمیان نویسندگان روس میبیند. '''مردم میتوانند یک''' '''کتاب بد'''''[به لحاظ زیباییشناسی] '''''را بر نویسنده ببخشایند، ولی یک کتاب''' '''زیانبخش''''' [به لحاظ اخلاق و ایدئولوژی] '''''را هرگز'''.''</blockquote>
بلینسکی این نامه را درپاریس برای دوستانش خواند. هرتسن آهسته به آننکوف، که خاطرهٔ آن صحنه را ثبت کرده است، گفت: این نوشتهٔ یک نابغه است، و خیال میکنم آخرین وصیتش.
خط ۶۲:
[[رده:مرگها بر اثر بیماریهای عفونی در روسیه]]
[[رده:نویسندگان روسی سده ۱۹ (میلادی)]]
[[رده:ویکیسازی رباتیک]]
|