جهانگیرخان صور اسرافیل: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
در صفحهای با عنوان غیراصلی نیازی به سرنویس دیگر کاربردها نیست. |
جز اصلاح متن با استفاده از AWB |
||
خط ۷:
|لقبها = صور اسرافیل
|زمینه فعالیت =از روزنامهنگار دوره [[انقلاب مشروطه|مشروطه]][[ایران]]
|ملیت = [[پرونده:
|اهل = شیراز
|دوره =قاجار
خط ۵۴:
به مثابه برچسب کمونیست در آمریکا، عبارت «بابی» دستاویزی به منظور تهییج مسلمانان برای مخالفت با رفرم و مدرنیسم شده بود. سرانجام هم منجر شد به انکاری همهجانبه در مورد شرکت برجسته بابیان در نهضت مشروطیت. به عنوان نمونه، ادوارد براون، ِ که با بسیای از برجستهترین ازلیها از دور و نزدیک در تماس بود، در کتاب «انقلاب ایرانی»،<ref>http://www.worldcat.org/title/persian-revolution-of-1905-1909/oclc/408875</ref> اشارهای به اینکه کدامیک از آن فعالین ازلی بودند، نمیکند و این در حالیست که بسیاری از آنان در قید حیات نبودند و امکان آزار و اذیتشان فراهم نبود.
براون در کتاب دیگرش، با فرنام «دادههایی برای مطالعه آئین باب»،<ref>http://www.worldcat.org/title/materials-for-the-study-of-the-babi-religion/oclc/253540</ref> که سالها بعد نوشته شد، از دلبستگی ازلیها به انقلاب مشروطه سخن گفته و [[ملکالمتکلمین
</blockquote>
خط ۷۰:
آنچه مسلم است عضو فعال انجمن آذربایجان و از اینها بالاتر یکی از اعضای «حوزه مخفی [[اجتماعیون عامیون]] تهران» بوده است که وابسته به فرقهٔ اجتماعیون عامیون مسلمانهای قفقاز است و با فرقهٔ اجتماعیون عامیون روسیه نیز ارتباط دارد.
میرزا جهانگیر خان در فعالیتهای سوسیال دمکراتیک خود با [[حیدرخان عمواوغلی
جوانی ست پاکباز و برای دفع شر استبداد، گاه اندیشههایی بیسابقه به خاطرش خطور میکند... میرزا جهانگیر خان به این خیال افتاد که برای راندن [[امیربهادر|امیر بهادر]] از دربار ایران، یکی از شبها به طوری که او را نبینند به خانه امیر بهادر برود و خودش را بکشد و تصور میکرد قتل او را منسوب به امیر بهادر خواهند کرد و ملت امیر بهادر را قاتل او خواهد دانست و به ناچار محمد علی شاه مجبور خواهد شد یا او را تسلیم محاکمه کند یا به خارج فرارش دهد؛ ولی ملک المتکلمین و سید جمال الدین به قصد جهانگیر خان پی بردند و با هزار دلیل و برهان او را از این کار بازداشتند...<ref>محمد باقر مؤمنی، صوراسرافیل، مجله: «نامه انجمن کتابداران ایران» دوره هفتم، بهار ۱۳۵۳ - شماره ۱، برگهای ۴۲ و ۴۳</ref><ref>مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران ۱۳۲۷، ج ۳، برگ ۲۱۰</ref>
== یادبود ==
[[دهخدا]] شعر معروف «یاد آر ز شمع مرده یاد آر»<ref>https://fa.wikisource.org/wiki/علیاکبر_دهخدا/یاد_آر_ز_شمع_مرده_یاد_آر</ref> خود را به یاد او سرود. در آخرین شمارهٔ دورهٔ دوم صور اسرافیل (۱۵ صفر ۱۳۲۷ - دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۲۸۷ خورشیدی) از دهخدا شعری در رثاء و بیاد رفیق و همسنگر قدیمی اش به چاپ رسید. دهخدا میگوید:
<blockquote>شبی مرحوم میرزا جهانگیر خان را به خواب دیدم. در جامهٔ سپید (که عادتاً در تهران در برداشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟». من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: «چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟» و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یاد آر ز شمع مرده یاد آر! در این حال بیدار شدم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر به آن افزودم...<ref>علامه علی اکبر دهخدا، به اهتمام علی جانزاده، تهران، ۱۳۶۲ http://www.lib.ir/book/40537696/علامه-علی-اکبر-دهخدا/</ref><ref>https://fa.wikisource.org/wiki/علیاکبر_دهخدا/یاد_آر_ز_شمع_مرده_یاد_آر</ref>
</blockquote>
|