خان احمدخان: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسیشده] | [نسخهٔ بررسیشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
اصلاح ارقام، ابرابزار |
جز گروهبندی ارجاع> (درخواست کاربر:Sicaspi)+تمیز+ |
||
خط ۳۲:
| امضاء =
}}
'''خان احمدخان گیلانی''' (۹۴۲–۱۰۰۵ ه. ق) آخرین کارکیای سلسلهٔ [[کیاییان]] در [[گیلان]] بود. او که در ۹۴۳ ه. ق/ ۱۵۳۸ م، در یک سالگی پس از مرگ ناگهانی پدرش کارکیا حسن دوم به حکومت رسید، تا ۹۷۵ ه. ق بر [[بیهپیش]] و سپس کل گیلان حکومت کرد. او به دستور [[شاه طهماسب]] مذهب [[شیعه دوازدهامامی|دوازدهامامی]] را جایگزین [[شیعه زیدی|زیدیه]] کرد، ولی وقتی شروع به ارتباط با عثمانیان کرد و خواست برای حمله به [[قزوین]] به [[شیروان (قفقاز)|شیروان]] و [[لاهیجان]] سرباز بفرستند، از چشم شاه افتاد. در این سال به دستور شاه طهماسب دستگیر و در [[قلعه قهقهه]] و [[قلعه استخر]] زندانی شد. در ۹۸۵ ه. ق در دورهٔ [[محمد خدابنده]] آزاد شد و دوباره به حکومت رسید. قوای شاه عباس برای استیلا بر [[ابریشم]] و موقعیت جغرافیایی ویژهٔ گیلان و نیز خاتمه دادن به حکومت خان احمد که به ارتباط با عثمانیها ادامه داده بود در سال ۱۰۰۰ ه. ق به گیلان یورش بردند و خان احمد به شیروان گریخت. او بقیهٔ عمر خود را در استانبول و [[بغداد]] عثمانی گذراند و تلاشهای بیثمری برای بازگشتن به قدرت انجام داد. او در ۱۰۰۵ ه. ق در [[بغداد]] درگذشت و در [[نجف]] به خاک سپرده شد.<ref name = "EoI">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=Lewis|نام=Bernard |مقاله={{unicode|Lāhīd̲j̲ān}} |دانشنامه=[[دانشنامهٔ اسلام|Encyclopedia of Islam]] |ویرایش=2nd |ویراستاران=[[ولادیمیر مینورسکی|V. Minorsky]] |ناشر=[[انتشارات بریل|Brill Online]] |سال=۱۹۸۶ |نشانی=http://referenceworks.brillonline.com/entries/encyclopaedia-of-islam-2/lahidjan-SIM_4612|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KQnsml | تاریخ بایگانی = 01 February 2013}}</ref> خان احمد را سیاستمداری جاهطلب، زیرک، حادثهآفرین، انتقامجو، عیاش و خوشگذران و شاعری چیرهدست و علاقهمند به موسیقی تصویر کردهاند. او درباری هنرپرور داشت و شعرا، موسیقیدانان و دانشمندانی چون [[فغفور لاهیجی]] شاعر و [[استاد زیتون چهارتاری]] نوازنده در خدمت او بودند.
== تولد و اوایل حکومت ==
پدر خان احمدخان، کارکیا حسن دوم، پس از چیرگی بر برادر خود سیدعلی کارکیا، حکومت [[بیهپیش|بیَهپیش]] را به دست گرفت. کارکیا حسن در ۹۴۳ ه. ق قدر اثر [[طاعون]] درگذشت و فرزند یکسالهاش، خان احمد، با تلاش امیره عباس، سپهسالار پدرش، جانشین او شد. کیاخور کیا طالقانی، وکیل کارکیا حسن، که نیابت او را بر عهده گرفته بود،<ref name="کوچک"
بهرام میرزا در [[دیلمان]] استقرار یافت و چند ماه بعد کیا خور کیا را، که بسیار مورد احترام مردم گیلان بود زندانی کرد. حکومت بهرام میرزا در گیلان بیش از یک سال طول نکشید. مردم شوریدند و شاهزاده را شکست دادند و او به [[قزوین]] فرار کرد.<ref name="EIrsaf"
شاه طهماسب در تربیت خان احمدخان کوشید. خان احمد بسیار زود زمام امور منطقهٔ خود را به طور مستقل در اختیار گرفت.<ref name="کوچک"
[[پرونده:Tahmasb-1.jpg|بندانگشتی|چپ|تصویری از شاه طهماسب اول بر دیوارهٔ داخلیِ کاخ [[چهلستون]]]]
صفویان و به طور خاص شاه طهماسب، از ابتدا سعی در مطیعسازی دولتهای کوچک و ملوکالطوایفی گیلان داشتند. [[امیره دباج فومنی|امیره حسام الدین دباج فومنی]] (مظفرالسلطان)، حکمران [[اسحاقوندیان|اسحاقوندی]] بیهپس اولین قدرت منطقهای بود که از اطاعت سرپیچی کرد، و [[قلعه رودخان]] را بازسازی کرد تا از آنجا به مقاومت بپردازد ولی موفقیتی به دست نیاورد و به [[دربند (روسیه)|دربند]] گریخت و نهایتاً دستگیر و در تبریز اعدام شد. شاه طهماسب برای متمرکزسازی قدرت و ساختار اداری در غرب گیلان، بلوکهای قدرت در این منطقه یعنی گسکر، تولم، فومن، شفت، رشت، لشت نشاء، کوچصفهان وکهدم که از قدیم وجود داشتند را به رسمیت نمیشناخت و همه را فقط به بیهپس تعبیر میکرد. پس از کشته شدن امیره دباج، طهماسب نگران از اخذ مقرری سالانهٔ بیهپس و خلأ قدرت در آنجا در ۹۴۵ ه. ق<ref name="EIrsaf"
در شوال ۹۵۰ ه. ق/ ژانویهٔ ۱۵۴۴ م، اهالی [[بیهپس|بیَهپس]] به سبب قساوت سران لشکر خان احمدخان به [[امیره شاهرخ]]، که خود را برادر امیره دباج یا مظفرالسطان حکمران سابق بیهپس میخواند، ملحق شدند. او تا ۹۵۷ ه. ق بر بیهپس حکومت کرد و به شیوهٔ سلاطین سابق گیلان احکام خود را [[طغرا]] میکشید و مهر میکرد و به نام شاه طهماسب نیز سکه ضرب کرد و به نام او خطبه میکرد.<ref name="ثواقب"
سپس، شاه طهماسب در ۹۶۵ ه. ق/ ۱۵۵۷–۵۸ م حکومت بیهپس را به محمود پسر مظفر سلطان، و وزارت آن را به کارکیا احمد فومنی واگذار کرد. او [[رشت]] را دارالاماره خویش نمود.<ref name="ثواقب"
== دستگیری و حبس ==
[[پرونده:Caspian Sea. Persici Sive Sopho Rvm Regni Typvs.The Ortelius map of Persia, Antwerp, 1570.jpg|بندانگشتی|نقشه گیلان، ۱۵۷۰ م/ ۹۴۹ ه. ش]]
پس از مرگ محمود، طهماسب پسر او و نوه خودش، [[جمشید خان|جمشیدخان]] را در [[خلخال]] به شیوهٔ قزلباشان و در راستای سیاستهای تمرکز بخش شاه، به گفته فومنی به مدت هفت سال تربیت کرد.<ref name="عظیمی"
همزمان به خان احمدخان فرمان داده شد که [[گسکر]] را به ارباب سابقش [[امیره ساسان]] که خان احمدخان آنجا را از چنگش درآورده بود واگذار کند. خان احمدخان بیهپس را واگذار کرد ولی با ادعای این که [[کوچصفهان]] همواره جزء بیهپیش بوده از واگذاری آن امتناع کرد (کوچصفهان در ۸۸۲ ه. ق در دورهٔ حکومت محمد بیهپس به آن ملحق شد و در ۹۰۷ ه. ق باز بدان پیوست) شاه برای سرکوب شورش او یکی از معتمدینش [[یولقلی بیک|یولقلی بیک ذوالقدر]] را به مأموریت صلح به گیلان فرستاد.<ref name="EIrsaf"
در ذیالحجهٔ ۹۷۴ ه. ق/ ژوئن ۱۵۶۷ م، امیره ساسان در یک حملهٔ غافلگیرکننده در نزدیکی [[سیاه رودبار (لاهیجان)|سیاه رودبار]] توسط [[شاه منصور لاهیجی]] فرمانده نظامی لاهیجان و حاکم کوچصفهان تار و مار شد. یولقلی بیک ذوالقدر نماینده شاه، که در [[رشت]] بود با عدهای از وکلایش کشته شد و سرش برای خان احمدخان که پیروزمندانه وارد رشت شد فرستاده شد. شاه طهماسب که هنوز به امید راه حلی صلح آمیز بود نامهای تهدیدآمیز برای خان احمدخان فرستاد و در آن جرایم او و اقدامات آشوبگرانهاش را برشمرد ولی به او در صورت رفتن به دربار قول بخشش داد. خان احمدخان در پاسخ از نرفتن به دربار به مدت ۲۰ سال عذر خواست ولی اجابت نکرد. او دلیل غیبتش را خواستههای گزاف امرای قزلباش و دبیران دیوان دانست. شاه از قبل از نقش منفی او در مسموم کردن محمود و این که چندین فرستاده سلطنتی برای دستگیری غیاثالدین منصور که در پناه خان احمد بود دست خالی از پیش او برگشته بودند، عصبانی بود.<ref name="EIrsaf"
خان احمد سپاهش را منظم کرد و برای نبرد آماده شد ولی سپاهش تحت هدایت [[کیا رستم]] حاکم نظامی رشت شکست خورد و او متواری شد. ارتش صفوی در حالی که در جستجوی خان احمد بود، قساوتهای بسیاری هم در گیلان مرتکب شد، یکسره اموال را غارت و تخریب کرد و مردم را کشت.<ref name="EIrsaf"
[[پرونده:Qahqahe castle in Ardebil, Iran.jpg|بندانگشتی|[[قلعه قهقهه|قلعهٔ قهقهه]] در اردبیل. احمدخان پس از سرنگونی از حکومت در این قلعه زندانی شد.]]
در ۹۷۵ ه. ق، خان احمدخان به امر شاه در [[قلعه قهقهه|قلعهٔ قهقهه]] در [[آذربایجان]] زندانی شد. او در وصف خود این رباعی را سرود:<ref name="احسان۲">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=اشراقی |نام=احسان |نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=چشماندازی به قلعههای «اصطخر» و «قهقهه» در روزگار صفویه |ژورنال=هنر و مردم |مکان=تهران |ناشر=|دوره=|شماره ۱۴۲ |سال=مرداد ۱۳۵۳ |صفحه=۲۲ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/227563 |تاریخ بازبینی=۰۲-۱-۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KSiKOY | تاریخ بایگانی = ۰۱ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref>
سطر ۶۴ ⟵ ۶۳:
{{پایان شعر}}
شاعری درباری در پاسخ به خان احمدخان گفت:<ref name="احسان۲"
{{شعر|نستعلیق}}
سطر ۷۱ ⟵ ۷۰:
{{پایان شعر}}
در قلعهٔ قهقهه بود که او با شاهزاده اسماعیل میرزای سنیمذهب،<ref name="شور"
پس از برکناری خان احمدخان، بیهپس در دورهٔ جمشیدخان که وارد فومن شده بود و بعداً با دختر شاه طهماسب ازدواج کرد از یک دوره صلح برخوردار شد. [[الله قلی بیگ سلطان|الله قلی بیگ سلطان استاجلو]] که خان احمد را دستگیر کرده بود به عنوان للهٔ شاهزاده [[محمود میرزا]] حکومت لاهیجان را به عنوان پاداش دریافت کرد و بقیهٔ بیهپیش بین دیگر امرای قزلباش تقسیم شد. حکمرانی سختگیرانهٔ امرا، که نیازهای زیاد آنان انگار به پایان نمیرسید، نهایتاً منجر به خیزش مردمی در ۹۷۹ ه. ق/ ۱۵۷۱–۱۵۷۲ م در لاهیجان شد. مردم قلعهٔ لاهیجان را در نبود الله قلی سلطان مورد حمله قرار داده و همه از جمله زنان و کودکان را کشتند و همچنین امیره ساسان حاکم گسکر را شکست دادند. قیام با کشتهشدن رهبرش، که یک [[امرای دباج|دباج]] بود، در نبرد با سپاه اعزامی از سوی شاه طهماسب پایان یافت.<ref name="EIrsaf"
== رسیدن دوباره به حکومت ==
او در ۹۸۵ ه. ق/ ۱۵۷۸ م، در آغاز حکومت [[محمد خدابنده]]، به وساطت [[خیرالنساء بیگم]]، همسر شاه، که خویشاوند او بود و قدرت اصلی را در دست داشت، آزاد شد و با [[مریم بیگم]]، دختر شاه طهماسب، ازدواج کرد و بار دیگر به حکومت بیهپیش منصوب شد. این ازدواج پایههای قدرت و سلطنت او را محکمتر کرد.<ref name="ثواقب"
بازگشت خان احمدخان، که همچنان هدفش مبدل شدن به تنها حاکم گیلان بود، آغازی بر دوره جدیدی از نزاعهای بیرحمانه به مدت چهارده سال بود و حاکم شیروان را هم درگیر کرد. در این هنگام گیلان از قحطی شدید رنج میبرد. در ۹۸۷ ه. ق،<ref name="ثواقب"
[[میرزا کامران]] کهدم رهبر کودتا که تلاش میکرد حکومت بیهپس را برای خود تضمین کند خزانه جمشیدخان را به عنوان هدیه به همراه نامهای که جمشیدخان را متهم به پناه دادن به امیال شورشگرایانه میکرد به دربار فرستاد. او به مسئولین دربار رشوه هم داد و تقاضای فرمان سلطنتی برای انتصاب به حکومت بیهپس را کرد. محمد خدابنده که مشکلات بزرگتری در قلمروی خودش داشت او را بعنوان حاکم موقت بیهپس گمارد و به خان احمد که در صدد بازپس گیری کوچصفهان بود هشدار داد در امور بیهپس دخالت نکند. خان احمد، که از میرزا کامران بیشتر از پیشینیانش میهراسید، از دربار تقاضا کرد منطقه بین امرای قزلباش تقسیم شود. شاه، که به خان احمد علاقهمند شده بود و از قتل جمشیدخان توسط میرزا کامران متنفر بود، [[سلمان خان (سردار)|سلمان خان]] را به رشت فرستاد و بقیهٔ بیهپس را بین چند امیر استاجلو تقسیم کرد. در همین حین، [[شیرزاد ماکلوانی]]، که ارتش بزرگی را حول مرد جوانی (قلندر پسر به گفتهٔ [[اسکندر بیگ ترکمان|اسکندر بیگ]])، که به او محمودخان میگفت و مدعی بود پسر جمشیدخان فقید است، جمع کرده بود، با شاهزاده دروغین به رشت وارد شد ولی پس از این که دریافت سلمان خان در راس ارتشی رهسپار گیلان است وفاداریش را به خان احمدخان اعلام کرد. درست در خارج رشت کشمکشی درگرفت که در آن شیرزاد اسیر و چند روز بعد کشته شد. امرای قزلباش که فاتحانه وارد رشت شدند وقتی خود را بین جمعیتی بسیار متخاصم که آنان و سربازانشان را شب و روز مورد آزار قرار میدادند کاملاً جدا و بی ارتباط با مردم یافتند، پریشان و بی سامان به قزوین برگشتند. آنان [[ابراهیم خان]]، پسر جوانتر جمشیدخان را با خود بردند و رشت را به [[محمد امین خان|محمدامینخان]] برادر بزرگش سپردند. مدتی بیهپس توانست از از یک دوره مختصر صلح برخوردار شود تا این که [[علی بیگ]] خان فومن، پسر وکیل سابق جمشیدخان از قزوین برای تصاحب قدرت به عنوان امین محمد امین خان بازگشت. نزاعها دوباره با شرکت قوای گسکر و تالش بالا گرفت و برای مدتی بیهپس بین دو مرکز رشت و فومن تقسیم شد (به ترتیب تحت نفوذ محمد امین و ابراهیم خان). پس از آن که منازعات نهایتاً تمام شد ابراهیم خان حکمران صوری و وکیلش علی بیگ حاکم واقعی بیهپس بودند در حالی که محمد امین خان که توسط خان احمد ربوده شده و برای مدت کوتاهی تحت حفاظتش حاکم رشت بود، در لشت نشا تحت حفاظت خان احمد پناهنده بود.<ref name="EIrsaf"
در ۹۹۵ ه. ق، [[ابوطالب میرزا]] در نامهای به خان احمد ضمن اعلام ولی عهد شدن خود ترویج شیعه را اساس کار حکومت خود دانست و از او خواست امنیت رعایای گیلان را تأمین کند و هر کسی که شراب بنوشد به شدیدترین شکل مجازات شود (البته خان احمدخان خود نیز باده گساری میکرد). این نامه نشاندهندهٔ روابط خوب دربار صفوی با گیلان در آن زمان بود.<ref name="شور"
== سقوط از قدرت ==
سیاست [[شاه عباس]] برای ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند برای همهٔ ایران، با اندیشههای خان احمدخان که خواهان استقلال حکومت گیلان بود، همخوانی نداشت و زمینه اختلاف میان او و دربار صفوی را ایجاد کرد.<ref name="دجا"
[[پرونده:Portraits du schah de Perse Abbas Ier (1571-1629).JPG|بندانگشتی|چپ|شاه عباس اول]]
شروع تیرگی روابط آن دو با پذیرش وزیر معزول خان احمد در دربار صفوی و عدم پرداخت مقرری به دربار همراه بود.<ref name="دجا"
در ۹۹۸ ه. ق، یکی از سرداران شاه عباس به نام محمد شریف خان چاووشلو (که از استاجلوها بود)، از ترس خشم شاه به گیلان پناه برد.<ref name="ثواقب"
[[پرونده:Daniel Keller. Asiae nova descriptio (Antwerpen, 1590).LU3.jpg|250px|بندانگشتی|راست|نقشهٔ گیلان، ۱۵۹۰ م، دو سال پیش از سقوط خان احمدخان]]
در ۹۹۹ ه. ق/۱۵۹۰–۱۵۹۱ م، شاه عباس پیشنهاد جدیدی برای اتحاد مبتنی بر ازدواج با خواستگاری از دختر جوان او برای پسرش [[شاه صفی|صفی میرزا]] ارائه کرد که خان احمد ردش کرد.<ref name="EIrsaf"
خان احمدخان که اوضاع را نامناسب یافت، در سال ۱۰۰۰ ه. ق سلطان عثمانی را به حمله به ایران تشویق کرد و آمادگی خود را برای تسلیم گیلان به نیروهای عثمانی اعلام داشت.<ref name="دجا"
از مکتوب شاه عباس چنین بر میآید که وی در صورت ندامت خان احمد درصدد بخشش و ابقای او در حکومت بیهپیش بود. به اعتقاد ثواقب، خان احمد قدرت صفویه را نتیجهٔ تربیت و مجاهدت تبار خود میدانست؛ زین رو حاضر نبود به شیوهٔ معمول آن زمان مطیع و آستان بوس باشد و روح سرکش او در پی نامآوری خود با حکومت مستقل بر گیلان بود.<ref name="ثواقب"
چند روز بعد، شاه عباس وارد لاهیجان شد و کاخ خان احمد را کاملاً تخریب کرد، عفو عمومی اعلام کرد و [[مهدی قلی خان شاملو|مهدیقلی خان شاملو]] و علی بیگ را به عنوان فرمانداران بیهپیش و بیهپس منصوب کرد. [[خواجه مسیح]] وزیر معزول خان احمد که به دربار گریخته بود و بنا به گفته فومنی، آمر و مشوق اصلی اشغال گیلان بود،<ref name="EIkar"
همسر و دختر صفوی خان احمد به مقر سلطنتی برده شده و همچون شاهزادگان صفوی با آنان رفتار شد.<ref name="muq"
|نام خانوادگی=Newman
|نام=Andrew J.
سطر ۱۱۵ ⟵ ۱۱۴:
== پناه به عثمانی و مرگ ==
{{همچنین ببینید|قیام طالشه کولی}}
خان احمد پس از ورود به شروان خواجه حسامالدین لنگرودی وزیر خود را با هدایای فراوان به سوی [[سلطان مراد سوم]] عثمانی روانه کرد و از او کمک خواست و سپس خود نیز به امید استفاده از دربار عثمانی برای بازپس گیری قلمروش به [[استانبول]] گریخت.<ref name="EIrsaf"
پس از فرار خان احمد، شاه عباس حکومت گیلان را به سردارانی که باعث شکست او شده بودند واگذار کرد. در ۱۰۰۲ ه. ق، بوسعید نامی از سران گیلان به همراه طالشه کولی، سپهسالار لاهیجان و گروهی از سرداران بیهپیش و بیهپس تصمیم گرفتند حکام و قشون قزلباش را از گیلان اخراج کنند. آنان در شهر لاهیجان دولتی مستقل [[قیام طالشه کولی|ایجاد کردند]] و سه فرستاده نزد احمدخان به استانبول فرستادند تا به کشور برگردد. به نظر ثواقب، از جمله عوامل مؤثر در این قیام، سختگیریهای مأمورین شاه عباس در گیلان، روحیهٔ رام نشدنی و شجاع گیلها و تلاش حکام محلی برای بازیابی قدرت از دست رفتهٔ خود بود. شاه عباس بار دیگر فرهادخان قهرمانلو را به گیلان فرستاد که در کوتاه مدتی لاهیجان را تصرف کرد و دولت تازهتأسیس گیلان را برهم زد. طالشه کولی و بوسعید که به جنگلها فرار کرده بودند کشته شدند.<ref name="ثواقب"
خان احمدخان در ۱۰۰۳ ه. ق، پس از مرگ سلطان مراد سوم، از استانبول به بغداد رفت، تا زمان مرگ در دربار عثمانی زندگی کرد<ref name="EIkar"
صفویان تا پیش از ۱۵۹۵–۱۵۹۶ م نتوانستند کنترل کامل گیلان را در دست بگیرند. شاه عباس در ۱۵۹۷ م احساس کرد فرهادخان زیادی قدرتمند شده و او را اعدام کرد. یک سال بعد، گیلان در زمرهٔ اراضی خاصه درآمد؛ یعنی غلامان به عنوان وزیر آن منصوب شده، یکسوم درآمد آن مستقیماً به خزانهٔ شاهی واریز میشد<ref name="silk">{{یادکرد کتاب
سطر ۱۳۳ ⟵ ۱۳۲:
|doi=
|شابک=۰۵۲۱۶۴۱۳۱۴
|زبان=en| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6EZYzdYjY | تاریخ بایگانی = 20 February 2013}}</ref>.<ref name="EIrsaf"
|نام خانوادگی=ثواقب
|نام=جهانبخش
سطر ۱۴۹ ⟵ ۱۴۸:
== حکمرانی ==
خان احمد را سیاستمداری جاه طلب، زیرک، حادثه آفرین، انتقامجو، عیاش، خوش گذران و شاعری چیرهدست و علاقهمند به موسیقی تصویر کردهاند.<ref name="احسان">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=اشراقی |نام=احسان |نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=گیلان در حکومت صفویه |ژورنال=تاریخ (ضمیمهٔ مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی) |مکان=تهران |ناشر=دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران |دوره=|شماره=۲ |سال=۱۳۵۶ |صفحه=۶۳–۸۱ |پیوند=//www.ensani.ir/fa/content/282733/default.aspx |تاریخ بازبینی= ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KTVOm3 | تاریخ بایگانی = ۰۱ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref> او شیعهٔعشری بود و درباری خسروانه داشت که همیشه عدهٔ زیادی از موسیقیدانان، ستارهشناسان، شعرا و حکما در آن جمع بودند و برای جلب رضایت آنان و اشاعهٔ هنر هزینههای زیادی خرج میشد. او در ریاضی و حکمت مهارت داشت.<ref name="کوچک"
=== سیاست مذهبی ===
بسیاری از منابع عصر صفوی و محققین، او را معتقد به شیعهٔ اثنیعشری و متعصب به آن میدانند. گیلانیان از طریق سادات علوی زیدی با اسلام آشنا شدند و بیشتر مردم بیهپیش به [[زیدیه در گیلان و مازندران|زیدیه جارودی گرایش داشتند]]. خاندان آل کیا به کمک سادات [[مرعشیان|مرعشی]] [[طبرستان]] و با استفاده از ماهیت مذهب زیدی قدرت را در دست گرفت. با به قدرت رسیدن صفویان، اوضاع مذهبی ایران به نفع شیعهٔ امامی عوض شد. صفویه موفق شد با استفاده از اقدامات نظامی و تبلیغات مذهبی در دورهٔ [[شاه اسماعیل اول]] و شاه طهماسب اول بیشتر سرزمینهای سنینشین ایران را شیعه کند اما گیلان تا سال ۹۳۲ ه. ق همچنان شیعهٔ زیدی مانده بود. به دلیل آنکه صفویان در مرزهای غربی و شرقی تهدیدات مهمتری داشتند، گیلان و حکومتهای محلی آن برای حکومت صفوی تهدیدی محسوب نمیشد؛ ولی پس از تثبیت قدرت صفویان در ایران، آل کیای زیدی رقیبی برای صفویه محسوب شدند. صفویه از این که پیش از آنها دهها مؤلف، شاعر و دانشمند در حکومت کیایی، صدها مجلد کتاب و هزارها بیت شعر برای تشیع در قرون نهم و دهم هجری نوشته و سروده بودند و این باعث نفوذ معنوی این خاندان بود، بیمناک بودند.<ref name="پنا">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=پناهی|نام=عباس|نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=چگونگی تغییر مذهب مردم گیلان از تشیع زیدی به تشیع دوازدهامامی در عصر صفوی |ژورنال=شیعهشناسی |مکان=قم|ناشر=مؤسسهٔ شیعهشناسی |دوره=|شماره=۲۶|سال=۱۳۸۸|صفحه=۷۷–۱۰۶ |پیوند=http://www.sid.ir/fa/ViewPaper.asp?ID=100483&varStr=3;پناهی%20عباس;شیعه%20شناسی;تابستان%201388;7;26;77;106 |تاریخ بازبینی= ۰۲ فوریهٔ ۲۰۱۳ |doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KTzpF0 | تاریخ بایگانی = ۰۱ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref>
خاندان آل کیا از ۹۳۳ ه. ق در دوران [[کارکیا خان احمد اول]]، پدربزرگ خان احمدخان دوم، به شیعهٔ امامی اثنیعشری گرایش یافتند. او به دلیل تعصب امامی شاه طهماسب، ندادن بهانهٔ زیدی بودن به او برای حمله به گیلان و برای دوستی و اتحاد بیشتر با صفویان امامیه را رسمی کرد. از آن پس حاکمان کیایی با تعصب به تبلیغ تشیع امامی پرداختند. به نظر میرسد خان احمدخان از سایر امرای کیایی در تبلیغ تشیع متعصبتر بود. میر جلیل قاری گوکهای از روحانیان بانفوذ غرب لاهیجان در نامهای از او میخواهد از آزار زیدیه و علمای آنان دست بردارد، ولی خان احمد در جواب زیدیه را سگ سیرت و کافر دانسته، لعنشان میکند و کشتنشان را مباح میداند و آنان را به خوارج تشبیه میکند و میگوید:<ref name="پنا"
{{شعر|نستعلیق}}
سطر ۱۶۰ ⟵ ۱۵۹:
{{پایان شعر}}
او در این نامه میگوید: «... آن سعادت پناه بدانند که مرا با زیدیه بدی هست به واسطهٔ آنکه نه امام معصوم ما بر اصول ایشان در امامت که خروج به سیف است از امامت بیرون میبرند و لعنت بر این مذهب روا باشد که ناصرالحق و بعد از او ابوالحسن (مؤید الله)... و امثال او… امام باشند.» او در قصیدهای ۶۸ بیتی به شاه طهماسب خود را غلام علی و دشمن اهل سنت میخواند تا بهانهٔ مذهبی را از دست او بگیرد.<ref name="شور"
به نظر میرسد پس از گرویدن سلطان احمد اول به تشیع، همهٔ خاندان او به این آیین نگرویدند و در زمان خان احمد دوم دوباره کیش مردم عوض شد و مردم به تشیع گرویدند.<ref name="عظیم"
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|تا شد سعادت ابدی راهبر مرا| شد رهنمون به مذهب اثنیعشر مرا}}
{{پایان شعر}}
او به علمای دینی منطقهٔ خود احترام میگذاشت و با القابی چون «خاتمالمجتهدین علوم بیانتها» از آنان یاد میکرد. او سعی کرد بر نهادهای دینی نظارت بیشتری داشته باشد و برای دو نفر حکم شیخ الاسلامی صادر کرد که خود نشان دهندهٔ قدرت بالای اوست زیرا حکام محلی چنین نمیکردند. ممکن است این برای پیشگیری از قدرت گیری مجدد زیدیه بوده باشد که مدتها جایگاه والایی در منطقه داشتند.<ref name="شور"
تحقیقی که در سال ۱۳۹۰ ه. ش منتشر شد، تشیع و تعصب او را بیشتر سیاسی و فرصتطلبانه میداند تا مذهبی، زیرا شواهدی وجود دارد که او چندان به شرع پایبند نبود. از جمله او به موسیقی و مجلس شادی و طرب علاقهمند بود و وقت زیادی صرف مجالس بذل و آواز و عیش و نوش میکرد. او منطقهٔ [[تولم]] را به دلیل علاقهٔ بسیار به [[استاد زیتون چهارتاری]]، نوازندهٔ شهیر [[عود]] و [[کمانچه]]، به او بخشید. شاه طهماسب هنگام حمله به گیلان در نامهای از او انتقاد میکند که چرا همهٔ مخارج منطقه را صرف «کوبنده و سازنده و معرکهگیر و کشتیگیر و زورگر و رقاص و قلندر و شمشیرباز و خروسباز و قوچباز و حقهباز و شعبدهباز و گاوباز و گرگباز و شاطران و مطربان و قصهخوان و خیره مسخره و ملحدان بیایمان» میکند.<ref name="احسان"
=== هنرپروری ===
سطر ۱۷۵ ⟵ ۱۷۴:
شاه طهماسب تنها شاهی بود که همهٔ موسیقیدانان را از دربار اخراج کرد ولی خان احمدخان با سرپیچی از دستور او به حمایت از موسیقیدانان پرداخت و کسانی که از دربار اخراج شده بودند را به ملازمت خود انتخاب کرد<ref name="میثم">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=حسینی |نام=میثم |نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=نگاهی به موسیقی دورهٔ صفویه (۹۰۵–۱۱۳۵ ه. ق) |ژورنال=گلستان هنر|مکان=|ناشر=|دوره=|شماره=۲ |سال=۱۳۸۴|صفحه=۱۴۳ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/361159 |تاریخ بازبینی= ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۱۳|زبان=|doi=|| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6FsvSZdeh | تاریخ بایگانی = ۱۵ آوریل ۲۰۱۳}}</ref>
سنت موسیقایی دربار خان احمد در [[لاهیجان]] با [[مکتب هرات]] رابطهای بس نزدیک داشتهاست و شواهد موجود نشاندهندهٔ متداول بودن اجرای فرم موسیقی [[پیشرو (فرم موسیقی)|پیشرو]] در این دربار است. به گفتهٔ [[درویش علی چنگی]]، خان احمد گیلانی و موسیقیدان تراز اول دربار او، [[استاد زیتون چهارتاری]] (که بعداً در زندان شاه طهماسب درگذشت<ref name="میثم"
مولانا عبدالرزاق گیلانی، که از دانشمندان بنام گیلان بود، مدتها صدارت او را بر عهده داشت، ولی به دست شاه طهماسب زندانی شد و در حبس درگذشت.<ref name = "فتح">{{یادکرد دانشنامه |نام خانوادگی=کرامتی|نام=یونس|مقاله={{unicode|ابوالفتح گیلانی}} |دانشنامه=[[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]] |ویرایش=|ویراستاران=|ناشر= |سال=|نشانی=http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=130&avaid=2439|زبان=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6FsvStk2O | تاریخ بایگانی = ۱۵ آوریل ۲۰۱۳}}</ref>
سطر ۱۸۴ ⟵ ۱۸۳:
از جملهٔ آنان محمدحسین [[فغفور لاهیجی]]، شاعر و موسیقیدان،<ref name="فغفور">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=نوزاد|نام=فریدون|نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=حکیم محمدحسین فغفور گیلانی |ژورنال=ارمغان|مکان=|ناشر=|دوره= چهل و یکم|شماره=۱|سال=۱۳۵۶|صفحه=۶۶–۶۷ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/727330?sta=خان%20احمد%20گیلانی |تاریخ بازبینی= ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۱۳|زبان=|doi=| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6E7KUdni0 | تاریخ بایگانی = ۰۱ فوریهٔ ۲۰۱۳}}</ref> [[حیاتی گیلانی]]<ref name="حیاتی">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=اسماعیلزاده|نام=یوسف|نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=
آثار حیاتی گیلانی (سدهٔ یازدهم هجری) |ژورنال=آینهٔ پژوهش|مکان=|ناشر=|دوره=چهل و یکم|شماره=۱۱۶–۱۱۷|سال=۱۳۸۸|صفحه=۱۹۳ |پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/565314 |تاریخ بازبینی= ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۱۳|زبان=|doi=|| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6FsvDZBAd | تاریخ بایگانی = ۱۵ آوریل ۲۰۱۳}}</ref> و [[طالب لاهیجی]] بودند.<ref name="مشفق"
خان احمدخان شاعری چیرهدست بود<ref name="احسان"
نمونهٔ شعر گیلکی خان احمدخان، که ناتوانی او در گیلکیسرایی در آن مشهود است:<ref name="کوچک"
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|شدهام زار و پریشان دَرَم جان کَنَشا| دل پُر خون مو از عشق تو مانی آتشا}}
سطر ۲۱۰ ⟵ ۲۰۹:
== در ادبیات ==
[[محمدعلی صفاری]] در [[رمان تاریخی|رمانی تاریخی]] به نام ''خان گیلان'' که نگارش آن را در بهمن ۱۳۱۰ ه. ش به پایان برده، به زندگی خان احمدخان پرداختهاست. موضوع این رمان آخرین روزهای زندگی خان احمد در لاهیجان در زمانیست که فهمید شاه عباس در شرف حمله است و او توانایی مقاومت در برابر قوای شاه را ندارد. [[تاریخ گیلان (کتاب)|تاریخ گیلان]] و دیگر متون تاریخی صفوی الهام بخش صفاری در این اثر بودهاند. بر اساس این رمان، [[عبادالله رنجبر]] بازیگر و کارگردان تئاتر گیلان، در سال ۱۳۱۱ ه. ش نمایشنامهای در پنج پرده نگاشتهاست. او در نگارش این اثر تحت تأثیر جوّ ناسیونالیستی و باستانگرای دورهٔ رضا شاه است<ref name="فری">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=طالبی|نام=فرامرز|نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=نمایشنامهٔ شاه عباس کبیر و کارکیاخان احمد |ژورنال=تئاتر|مکان=|ناشر=|دوره=|شماره=۱۷|سال=۱۳۷۷|صفحه=۱۲۵–۱۳۰|پیوند=http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/758152 |تاریخ بازبینی= ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۱۳|زبان=|doi=|| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6FsvVFik0 | تاریخ بایگانی = ۱۵ آوریل ۲۰۱۳}}</ref> این نمایشنامهٔ هرگز اجرانشده سند مهمی برای شناخت نمایشنامهنویسی دههٔ دوم ۱۳۰۰ ه. ش در گیلان و ایران است.<ref name="فری۲"
[[فریدون نوزاد]] نمایشنامهٔ ''بعد از نومیدی'' را در خصوص جنگ اول خان احمد با شاه طهماسب نوشتهاست<ref name="فری۲">{{یادکرد ژورنال |نام خانوادگی=طالبی|نام=فرامرز|نام خانوادگی۲=|نام۲=|عنوان=
|