تائوئیسم: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ←جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباهیاب]]: تائوتیستها⟸تائوئیستها برچسب: متن دارای ویکیمتن نامتناظر |
جز ←جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباهیاب]]: لائوتزه⟸لائوتسه، قصیالقلب⟸قسیالقلب، تائوییستها⟸تائوئیستها، متوصل⟸متوسل برچسب: متن دارای ویکیمتن نامتناظر |
||
خط ۶:
== خاستگاه تائوئیسم ==
بنیانگذار این دین فردی به نام [[لائوتسه]] است. او یکی از بزرگترین فیلسوفان بعد از [[کنفوسیوس]] بود. وی از سیاست بیزار بود و شغلش کتابدار سلطنتی چو بود که به آن علاقهای نداشت؛ بنابراین در صدد ترک چین برآمد. هنگامی که قصد عبور از مرز چین را داشت مرزبانی به او گفت: «حال که دستگاه حکومت را ترک و گوشه نشینی را انتخاب میکنی، برای من کتابی بنویس» او کتابی را در دو بخش که مجموعاً ۵۰۰۰ کلمه داشت نوشت و بعد از آن آواره شد. محل مرگ وی مشخص نیست اما گفته میشود که ۸۷ سال عمر کرد.
نام کتاب او [[تائو ته جینگ]] به معنای راه و فضلیت بود. به نظر برخی از محققان اندیشههای اولیه تائویی قبل از
== معناشناسی ==
خط ۲۰:
چویانگ تزو گفت: «وقتی دست چپ من به شکل [[خروس]] درآید آن را علامت زمان شب میدانم و اگر دست راست من به شکل کمانی در آید، آن را آلت شکار مرغی قرار خواهم داد. اگر [[پا]]یم به شکل [[چرخی|چرخ]] درآید و جان من مانند [[اسب]] دوندهای شود بر آن سوار خواهم شد و حرکت خواهم کرد و به اسب احتیاج ندارم». به این صورت متوجه میشویم که نظر وی ساده اندیشی و طبیعت گرایی بودهاست.
به عقیده
برخی از متفکران بعدها کتاب (تائو چینگ و چوآنتزو) را جمعآوری و [[کتاب دینی]] خود قرار دادند. در این کتاب آمدهاست «شن تائو زندگی خود را بر ترک دانش گذاشت و تن را به تقدیر سپرد، و نسبت به اشیا وامور دنیوی بی اعتنا شد. او گفته «دانش غیر از معرفت نیست.» او دانش را بیاعتبار دانسته و در صدد نابودی آن بود. او تفکر گذشته و آینده را ترک و به همه چیز بیتفاوت بود و به هرجا که سوق داده میشد میرفت. او همانند گردبادی سیار به هر کجا میرفت و خود را در معرض باد طبیعت قرار میداد.
خط ۳۶:
حواس انسانها تائو را موشکافی میکند ولی عاقبت سرگردان و حیران میشوند. تائو شخصیت و هویت ندارد اما همه شخصیتها و هویتها مظاهر گوناگون او هستند که در دنیا ظاهر شدهاند. او دارای صورت و شکل نیست و از این رو افراد متفکر دربارهٔ او اندیشه میکنند اما برای او هیچ گونه رسم پرستش و عبادت به جا نمیآورند. او به استدعا و التماس مردم پاسخ نمیدهد بلکه یک سبک عملی و ازلی است که به واسطه تائو همه معدومها بوجود میآیند. همه چیز در اثر تائو از نیست به هست در میآید؛ و اگر در مورد آن تفکر خاصی داشته باشند به جایی نمیرسد. از آن جایی که سرنوشت تائو سرنوشت همه چیز را معین میکند میتوان آن را حاکم نامید که اطاعت و توافق با اراده آن یک نوع ایمان عرفانی لطیف است که از فلسفه بالاتر است و هر کس سعی دارد تا خود را با این حقیقت ازلی وفق دهد.
در کتاب تائو چینگ که تعلیمات تائو در آن درج شدهاست تعالیم اخلاقی زیادی دیده میشود که از دو قاعده (مثبت و منفی) پیروی میکند. هر تائویی که در قاعده مثبت وارد میشود در قاعده منفی نیز وارد میشود تا به آن تعلق یابد. مردی که به تعالیم تائو رفتار کند در اثر هم وزن ساختن وجود خود با تائو دارای یک نیروی سحری خواهد شد که این نیروی سحری جنبه منفی دارد و از برکت آن هیچکس و هیچ چیز بر او غالب نمیشود و حتی میتواند با افراد
تائو به طور ازلی وابدی غیرفعال است ولی با این همه چیزی و کاری نیست که او نکرده باشد. اگر خاقان و حاکمان چین در برگه نوشتهاند این اصل را رعایت میکردند همه به راه صلاح پیش میرفت.
خط ۵۶:
در قرن هفتم در سراسر چین [[آیین بودا]] رواج پیدا میکند و آیین کنفوسیوس نیز پیروان فراوان داشت. با آن که فضلا به آیین بودا گرایش داشتند امّا به لحاظ اخلاقی به آیین کنفوسیوس تمایل داشتند؛ بنابراین تائو از نظر روشنفکران و طالبان [[علوم غیبی]] یک نوع مقبولیت داشت ولی هیچیک از آیینهای تائو و کنفوسیوس افراد بیسواد را راضی نمیکرد و آنها به [[آیین بودایی]] گرایش داشتند. در آیین تائو منابعی وجود داشت که در برابر آیین بودا که ارمغان سرزمین بیگانه بود میتوانست قد علم کند و به همین خاطر افسانههای زیادی برای لائو تزو مطرح شد. آنها برای خاقان الوهیت قایل شدند و آن را عالم اسرار میدانستند؛ و در کنار معبد او به تقلید از بوداییان مجسمههایی ساختند و نوشتههایی در ردیف صحف مرسل بود و معابد بزرگی در مقابل بوداییان بنا کردند؛ بنابراین مردم میآموختند که در این معابد روح لائو تزو حاکم است و او را به عنوان معبودی برجسته قرار دادند. این روش در تائو بدون غرض نبود. در سال ۱۰۰۴ میلادی «چن تسونگ» خاقان چین از تاتارهای ختن شکست خورد که این برای حکومت او یک ننگ محسوب میشد و به عبارتی اعتبار خود را از دست داد؛ بنابراین برای چاره جویی به دنبال ساحران و جادوگران رفت و وزیر مکار او پیشنهاد داد که از طریق امور غیر واقعی (دروغ و شیادی) آبروی خودش را بدست آورد. اما وی قبول نکرد.
وزیر گفت خاقانهای چین در گذشته بعد از شکست به این نیرنگها
تسونگ برای جلب رضایت مردم کمکم صحبت از بهشت و دوزخ کرد و گفت افرادی که نیکوکار هستند به بهشت میروند که مکان آن جزیرهای است بین چین و ژاپن و تا کنون کسی از آنان بازنگشتهاست و دوزخ مکانی است که در آن افراد بد عذاب و شکنجه میشوند. از آن زمان به بعد در آیین تائو روحانیون آمدند و به این اندیشههای خرافی دامن زدند و مردم به لائو تزو اعتقاد خاصی پیدا کردند. آنها تزو را خاقان عالم زبر جدین میدانستند. کمکم تثلیت و سهگانه پرستی در آیین ریشه پیدا کرد و ثالوثی به نام سه گوهر طاهر که شامل (لائوتزو/لینگ پانو/یوهوانگ) بود شکل گرفت.
|