م.ا. به‌آذین: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
با فرض حسن نیت ویرایش 5.134.194.68 (بحث) خنثی‌سازی شد. (توینکل)
خط ۶۸:
در سال‌های پس از [[کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]] پیکار او در راه باورهایش و در راه کسب حقوق انسانی به اشکال گوناگون ادامه یافت و سر و کارش را بارها به زندان انداخت.
 
در سال ۱۳۴۷ یکی از بنیان‌گذاران اصلی [[کانون نویسندگان ایران]] شد<ref>[[دوبرادر]]، خاطرات محمد حسین دانایی،انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1393، تهران، صفحات 321-320 و 340-337</ref> و منشور اصلی این کانون را «بر محور آزادی قلم و بیان» بنا نهاد. کار این دورهٔ کانون در حدود دوسالی بیشتر دوام نیاورد. در سال ۱۳۴۹ [[فریدون تنکابنی]] به‌خاطر نوشتن کتاب ''[[یادداشت‌های شهر شلوغ]]'' بازداشت شد. در خرداد ۱۳۴۹، به‌آذین و پنجاه‌وسه تن دیگر در اعلامیه‌ای به بازداشت تنکابنی اعتراض کردند. به‌آذین روز بیست‌ویکم تیرماه بازداشت شد و چهار ماه در زندان‌های [[زندان قزل‌قلعه|قزل‌قلعه]] و [[زندان قصر|قصر]] زندانی بود. در ۹ و ۱۱ آبان در دادرسی ارتش به‌آذین، [[محمدعلی سپانلو]] و رحمانی‌نژاد توسط دادگاه نظامی به زندان محکوم شدند. در ۲۳ و ۲۴ فروردین ۱۳۵۰ دادگاه تجدیدنظر دادرسی ارتش حکم آنان را، پس از ماه‌ها زندان، به دو ماه زندان قابل‌خرید تبدیل کرد. در این دادگاه‌ها به‌آذین از آزادی قلم و از آزادی تشکل‌های صنفی دفاع کرد.
 
در اردیبهشت سال ۵۶ دور تازه‌ای از فعالیت‌های کانون آغاز شد که به‌آذین در آن نقشی کلیدی داشت. از جمله، به عنوان عضوی از هیئت دبیران موقت، متن «موضع کانون نویسندگان ایران» را تدوین کرد که بعدها مبنای مرام‌نامه و اساس‌نامهٔ کانون شد. در مهرماه ۱۳۵۶ به‌آذین یکی از سازمان‌دهندگان برگزاری ده شب شعر و سخن‌رانی در [[انجمن فرهنگی ایران و آلمان]] ([[انستیتو گوته]]) بود. به‌ویژه بیانیهٔ پایانی این مراسم و این فراز پایانی آن که به قلم به‌آذین نوشته و با صدای وی خوانده شد در یادها مانده‌است که:
خط ۱۲۹:
پیشتر، هنگامی که در زندان قصر بود، در گفتاری با دیگر زندانیان سیاسی، گفته‌بود:
{{گفتاورد بزرگ}}
«راه دو بیش نیست: یا مزدور و ریزه‌خوار قدرت بودن، فراغت بی‌ثمرش را به زیبائی‌ها آراستن، حق را در پایش قربانی کردن؛ و یا در کنار مردم بودن، امید را در ایشان زنده نگه‌داشتن، دیدگانشان را به زیبائی و حق گشودن. زیرا که زیبائی نیرو است، و حق نیرو است، خاصه در زمینهٔ گستردهٔ زشتی و بیدادی که بر مردم می‌رود. اما زیبائی و حق به اعتبار آدمی‌ست. پس آدمی و همهٔ آنچه نیاز زندگی اوست، شرط شکفتگی تن و جان اوست، در مرکز ادبیات جای دارد، هسته و مغز زندهٔ آن است.»
{{پایان گفتاورد بزرگ}}