کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
به نسخهٔ 22115626 ویرایش Anvar11 برگردانده شد. (توینکل) برچسب: خنثیسازی |
FreshmanBot (بحث | مشارکتها) جز اصلاح فاصله مجازی + اصلاح نویسه با استفاده از AWB |
||
خط ۵۵:
== طراحی کودتا ==
در اواخر سال ۱۹۲۰ [[میلادی]]، [[انگلستان]] تصمیم گرفت، به خاطر مخارج زیاد، نیروهایش را از شمال [[ایران]] خارج کند. به همین مناسبت ژنرال لرد [[آیرونساید]]، فرمانده نیروهای [[متفقین]] در شمال [[روسیه]] به ایران آمد تا بر این نقل و انتقال نظارت کند. ورود آیرونساید مصادف شد با شکست قوای [[قزاق]] از جنگلیها و عقبنشینی
[[اردشیر ریپورتر]] اصرار دارد که عامل معرفی رضاخان به آیرونساید شخص او بودهاست، درحالی که آیرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمیکند. او طی دورهای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشتهاست بارها از اردوی آنان بازدید میکند و به این نتیجه میرسد که «رضاخان مسلماً بهترین است» و «فرمانده قزاقها ([[سردار همایون]]) مخلوقی بیفایده و ضعیف است».<ref name=autogenerated1/>
خط ۶۱:
ماجرا چنین بود که با ورود آیرونساید و اخراج روسها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع میکند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» میکند که خلع [[سلاح]] شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان برمیخیزد و با صدای رسا یادآوری میکند که آنان تنها تحت امر [[پادشاه|پادشاهشان]] ([[احمدشاه]]) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد.<ref name=autogenerated2>[[تاریخ بیست ساله ایران]]. [[حسین مکی]]. نشر ناشر. ۱۳۶۳ تهران</ref>
آیرونساید پس از این شناخت از رضاخان اعتقاد یافت که «نباید این سربازان و افسران را در اینجا نگه داشت. بلکه باید راهشان را به سوی [[تهران]]، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت.
ملاقات نهایی میان رضاخان و آیرونساید در ۲۳ دیماه ۱۲۹۹ در [[گراندهتل قزوین]] برگزار شد. از میان همقطاران رضاخان تنها سرهنگ [[باقرخان مویان]] از این ملاقات باخبر شد و از انگلیسیها کلنل [[هنری اسمایت]]. آیرونساید مینویسد: «اول میخواستم تعهد کتبی از او بگیرم؛ ولی به این نتیجه رسیدم که فایدهای ندارد. اگر بخواهد قولهایی را که به ما داده زیر پا بگذارد، ادعا خواهد کرد که
[[عبدالله شهبازی]] ادعاهای آیرونساید در خاطراتش را رد کرده و مینویسد که [[آیرونساید]] تنها مدت کوتاهی در منطقه و در ایران بود. او از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهار ماه و نیم فرمانده نورپرفورس بود که مأموریت جنگ با بلشویکها را به عهده داشت. وی در طول زندگی اش نیز ارتباطی با ایران نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمیتواند همسنگ و حتی قابل مقایسه با نقش [[اردشیر ریپورتر]] باشد که به عنوان رئیس [[سازمان اطلاعات فرمانفرمای هندوستان]] در ایران تا زمان [[کودتا]] ۲۸ سال در ا یران اقامت داشت و بر حوادث مهمی چون [[انقلاب مشروطه]] و غیره تأثیر نهاده بود.<ref>http://www.shahbazi.org/Articles/Secrets.pdf</ref>
خط ۸۲:
با اینکه سفارتخانه بریتانیا در تهران تلاش میکرد پشتیبانی وزارت خارجه بریتانیا را به نفع سیدضیا جلب کند، این وزارتخانه که میدید سیاست اصلی اش در ایران به هم خوردهاست، کوچکترین امتیازی به دولت سیدضیا نداد و هنگامی که مشخص شد بریتانیا پشتیبان سیدضیا نیست احمدشاه و رضاخان مشترکاً و به آسانی دولت سیدضیا را از کار انداختند. عدم پشتیبانی دولت بریتانیا از سیدضیا خود دلیل دیگری است بر اینکه این دولت در کودتا نقش نداشتهاست. بعداً که سر پرسی لورین وزیرمختار (در آن زمان نمایندگان سیاسی بریتانیا در تهران عنوان سفیر نداشتند) بریتانیا در تهران شد کوشید روابط دو کشور را التیام ببخشد و آهسته آهسته به لرد کرزن این نظر را القا کند که در شرایطی که در ایران وجود دارد آدمی مثل رضاخان میتواند اوضاع را تثبیت کند. دولت بریتانیا همان گونه که اسناد گواهی میدهد نه در جنبش جمهوریخواهی کوچکترین نقشی داشت و نه در پادشاه کردن رضاخان دخالت کرد. سر پرسی لورین در یکی از نامههایش به وزارتخانه از رضاخان به عنوان مردی درستکار و باعرضه یاد میکند که دزد نیست و با بریتانیا هم دشمنی ندارد؛ اما وزیر انگلیسی در جوابش به او توصیه میکند که گول نخورد، رضاخان “بلد است شیرین حرف بزند و ترش رفتار کند - talking sweet and acting sour.<ref>[http://iranshahr.org/?p=863 انجمن پژوهشی ایرانشهر » آرشیو » بریتانیا نه نقشی در برآمدن رضاشاه داشت و نه دخالتی در فروافتادن احمدشاه<!-- عنوان تصحیح شده توسط ربات -->]</ref>
هارولد نیکلسون، نماینده سیاسی بعدی در تهران، سیاست ستایشگرانه لورین نسبت به رضاشاه را نکوهش میکرد و رضاشاه را از توانایی فکری و اخلاقی برای احراز مقامات عالی
به گفته یحیی دولتآبادی، رضاشاه در یک مهمانی خصوصی در حضور او و مصدق گفته بود: «مرا انگلیسیها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم». همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفتهاست: «مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند».<ref>''خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق''</ref>
خط ۹۴:
یک ساعت بعد فرماندهان قبلی قزاقها برای منصرف کردن قوای قزاق وارد اردو میشوند، ولی موفقیتی حاصل نمیکنند. خانواده سربازان قزاق که از ورود فرزندان خود به حومه شهر مطلع شدهاند، برای استقبال به مهرآباد میروند.<ref name=autogenerated2/>
در ساعت هفت و نیم عصر، نمایندگان شاه (معین الملک)، نخست وزیر (ادیبالسلطنه سمیعی) و سفارت انگلستان (کلنل هایک و کلنل هادسون) برای مذاکره به مهرآباد میرسند که به سردی استقبال شده و مدت یک ساعت در اتاقی شبیه به طویله منتظر دیدار با سیدضیاء و رضا خان میشوند و عملاً تحتالحفظ نگهداری میشوند. ساعت ۹ شب نیروها به سمت محلهای از پیش تعیین شده در سطح شهر حرکت کرده و
پیشقراولان بریگاد مرکزی تحت فرماندهی سرتیپ شهاب جلوی دروازه شهرنو ([[دروازه قزوین]]) به رضاخان اخطار میکنند که در آماده باش کامل به سر میبرند ولی در عمل مقاومتی نمیکنند. اندکی بعد قزاقخانه (باغ ملی) به تصرف قزاقها در میآید. [[عبدالحسین میرزا فرمانفرما]] برای مذاکره وارد میشود؛ ولی او نیز موفقیتی بدست نمیآورد. دویست نفر قزاق به فرماندهی کاظم خان سیاح فرماندهی کلانتریهای شهر را بر عهده میگیرند و این تنها نقطه کودتا بود که به زد و خورد و کشته شدن چند قزاق و پلیس انجامید. چند تیر توپ شلیک شد و کودتا به پایان رسید.<ref name=autogenerated2/>
خط ۱۳۹:
در همان زمان شایع شد که سیدضیاء قصد دارد گروهی از زندانیان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام کند. اما این خبر که گویا برای مرعوب ساختن زندانیان و احتمالاً اخذ وجوهی از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض [[احمدشاه]] به سرعت فروکش کرد و طبق دستور شاه که گفته بود «فوراً از این اعمال قبیح جلوگیری نمایید و نگذارید که چنین اتفاقی رخ بدهد» خبر مذکور نیز به سرعت رنگ باخت.<ref name=autogenerated2/>
بدین ترتیب تا پایان دوره کابینه سید ضیاء، محبوسین کماکان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سهماهه احمد قوامالسلطنه که خود از محبوسین بود یک روز پس از انتصاب به مقام ریاستالوزرایی تمام زندانیان را آزاد کرد: «آزادشدگان با حالت تأثرآوری که هر بینندهای را محزون مینمود به [[مجلس شورای ملی]] وارد شده در حالتی که برخی از
هدف کودتا - آن طور که در اعلامیههایی به مردم وعده داده شده بود - «برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تنپرور داخلی» و «رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار» بود. افرادی که به زعم سید ضیا و رضاخان، در سالهای پرآشوب پس از انقلاب مشروطه «زمام مهام {امور} مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون مردم و ملت را مکیده، ضجه وی را بلند میساختند.»
|