مرداویج زیاری: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز ←‏جایگزینی با [[وپ:اشتباه|اشتباه‌یاب]]: خلفیه⟸خلیفه، مردآویج⟸مرداویج، چناچه⟸چنانچه، اسماعیلیان⟸اسماعیلیه
خط ۶۳:
=== حکومت اسفار بن شیرویه و شهرت مرداویج ===
{{اصلی|اسفار بن شیرویه}}
مرداویج در ابتدا همراه با دایی خود، هروسندان، به لشکریان [[ناصر کبیر]]، امام و حاکم علوی، پیوست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۶۲}}</ref> او پیش از حکومتش در لشکر [[علویان طبرستان و گیلان]] و [[سامانیان]] شهرت داشته<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۵}}</ref> و در عصر [[نصربن احمد سامانی]] نزد [[قراتکین سامانی]] بود.<ref>{{پک|رضازاده لنگرودی|ف=جنبش مرداویج گیلی|ص=}}</ref> چناچهچنانچه اسفار وقتی که از [[خراسان]] به [[طبرستان]] لشکرکشی کرد، از مرداویج به عنوان فرماندهی سرشناس دعوت به همکاری نمود.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۵}}</ref> مرداویج با اجازهٔ قراتکین همراه اسفار شده<ref dir=ltr>{{پک|C. Edmund Bosworth|October 1, 2010}}</ref> و در سال ۳۱۶ هجری قمری از [[گرگان]] به [[ساری]] آمدند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref>
 
داعی صغیر وقتی از هجوم آنان خبردار شد، ماکان را بر ری نهاده و به [[آمل]] رفت. اسفار نیز از ساری به سمت آمل لشکرکشی کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref> بیرون از شهر، در نزدیکی ساری، نبرد آغاز شد و علی‌رغم رشادت‌های داعی، سربازانش به خاطر نارضایتی از او، میدان را ترک کردند و او را تنها گذاشتند<ref>{{پک|عماری|ف=آل زیار||ص=}}</ref> و مرداویج به انتقام دایی خود، هروسندان، او را به قتل رساند. پس از این پیروزی، اسفار [[آکوشی ترک]] را به عنوان نماینده به ری فرستاد ولی مدتی بعد مرداویج را به بهانهٔ ظلم آکوشی بر مردم ری، فرستاد تا او را تنبیه کند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref>
خط ۷۴:
 
== وقایع ۳۱۹ تا ۳۲۲ هجری ==
[[پرونده:Harold f Weston - Iran8.jpg|250px|بندانگشتی|[[شیر سنگی همدان]] پیکره‌ای با قدمتی در حدود ۲۰۰۰ سال است.{{سخ}}مردآویجمرداویج قصد داشت یکی از آن‌ها را به ری منتقل کند اما موفق نشد و پنجه‌های یکی از شیرها را شکست و دیگری را کاملاً تخریب کرد. مجسمه آسیب دیده تا سال ۱۳۲۸ هجری شمسی بر روی زمین افتاده بود تا این که [[هوشنگ سیحون|سیحون]]، معمار [[آرامگاه بوعلی‌سینا]]، آن را در محل فعلی نصب کرد.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.isna.ir/fa/print/93122212743/-شیر-سنگی-همدان-تندیسی-از-عهد-باستان |عنوان= «شیر سنگی» همدان تندیسی از عهد باستان | ناشر =[[ایسنا]] |تاریخ =۲۲ اسفند ۱۳۹۳ |تاریخ بازبینی=۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴}}</ref>]]
پس از مرگ اسفار، ماکان کاکی به طبرستان بازگشت و در گرگان سکونت گزید.<ref>{{پک|مهجوری|۱۳۴۲|ک=تاریخ مازندران|ص=۱۲۳}}</ref> مرداویج نیز حاکم دیگر مناطق تحت فرمانروایی او شد ولی به گرگان، پایتخت اسفار، نرفت و از همان‌جا به کشورگشایی پرداخت؛ نخست به مطیع کردن ممالک سابق اسفار اقدام کرد، سپس برای توانایی گسترش مرزهایش اعمال خود را به شهرهای تحت امر فرستاد تا خراج جمع‌آوری کنند. در این زمان امرای مناطق گوناگون هم به قیادت مرداویج اظهار تمایل کردند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۱}}</ref> مرداویج برای سپاه خود هزینهٔ زیادی می‌کرد که باعث می‌شد عدهٔ زیادی داوطلب به حضور در لشکریان او شوند. بخش عمده‌ای از این سربازان از طوایف [[گیلک|گیل]] و [[دیلمستان|دیلم]] بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۳}}</ref>
 
خط ۱۱۷:
== مرگ مرداویج ==
[[پرونده:دورنمای قلعه گبری ری.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|بقایای [[قلعه گبری (شهر ری)|قلعه گبری]] در نزدیکی [[شهر ری]] که مرداویج زیاری درون محوطهٔ آن دفن شد.]]
سرانجام مردآویجمرداویج در سال ۳۲۳ ه‍جری و در حمام کاخ خود به وسیله چند تن از غلامان ترکش کشته شد.<ref>{{پک|مهرآبادی|۱۳۷۴|ک=تاریخ سلسله زیاری|ص=۵۸–۶۲}}</ref> دربارهٔ انگیزهٔ کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی، بیان شده‌است. کامل‌ترین شرح ازآنِ نویسنده ''[[تجارب‌الامم]]'' است. [[ابوعلی مسکویه]] می‌گوید: او ترکان را خوار می‌شمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را می‌نواخت و برعکس به غلامان ترک سخت می‌گرفت. ابوعلی مسکویه شرح ماجرا را آن سان که از استادش ابوالفضل‌بن عمید شنیده بود نقل می‌کند. در شمار لشکریان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت می‌شدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمه‌ای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر آنان خشمناک شد و به فرمان وی آنان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او هم‌آواز شدند. هنگامی که مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه می‌برد)، سپس خود به گرمابه رفته به مرداویج حمله‌ور شده و او را به قتل رسانیدند.<ref>{{پک | رجبی | ۱۳۸۴ | ک=جایگاه مرداویج در تاریخ ایران | زبان=fa | ص=۴۵–۵۱}}‏</ref><ref>{{پک | کویر | ۱۳۹۶ | ک=هزاره ققنوس | زبان=fa | ص=۲۷۳}}‏</ref>
 
در ''[[الاوراق صولی]]'' انگیزه کشته شدن مرداویج به گونه دیگر آمده‌است. مرداویج سپاهیان خود را به دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هم‌میهنان و ویژگان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود. دیگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشید و در نتیجه دیلمیان از او گله‌مند شدند، او در پاسخ می‌گفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آورده‌ام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما ویژگان من هستید. من از شما و برای شما هستم. چون این سخنان به ترکان رسید، برای کشتن او هم‌داستان شدند و او را در گرمابه کشتند.<ref>{{پک | کویر | ۱۳۹۶ | ک=هزاره ققنوس | زبان=fa | ص=۲۷۳}}‏</ref>
خط ۱۲۷:
== رویکردها ==
=== مذهب ===
گرچه مرداویج در سپاه علویان طبرستان حضور داشته، ولیکن به آن‌ها وفادار نبود. او تنها از دین برای پیشبرد اهداف نظامی و سیاسی خود استفاده کرده‌است و تعصبی به دین و مذهب نداشت؛ به گونه‌ای که گاه توسط نزدیکانش مورد شماتت قرار گرفته‌است. او پس از به قدرت رسیدن، چون توان مقابله با خلافت را در خود نمی‌دید یا چون نیاز به داشتن حکومتی تحت مشروعیت دینی دستگاه خلیفه داشت، ابتدا لباس سیاهی که شعار خلیفه بود، را به تن کرد ولی بعد به دشمنی با خلیفه پرداخت. او همچنین به [[خلفای فاطمی|خلیفهٔ فاطمی]] در [[مصر]] نامه‌ای نوشت و هدایایی برای او ارسال کرد، ولی مشخص نیست که قصدش مشروعیت یافتن تحت لوای او بوده یا برای ایجاد اتحاد علیه عباسیان تلاش می‌کرده. این رویکرد مرداویج به مذهب موجب شده منابع دربارهٔ مذهب وی دارای اختلاف باشند. برخی منابع او را [[مزدیسنا|زرتشتی]]، [[شیعه]] [[اسماعیلیاناسماعیلیه|اسماعیلی]] یا [[کافر]] دانستند؛ ولی با توجه به [[زیدیه|زیدی]] بودن اکثریت مردم گیلان و دیلم در آن دوره و گزارش‌هایی که دربارهٔ وشمگیر، برادر مرداویج، وجود دارد، می‌توان نتیجه گرفت که مرداویج پیشتر پیرو زیدیان بوده.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۶۲–۱۶۶}}</ref><ref>{{پک|رحمتی|شاهرخی|۱۳۹۱|ف=مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی}}</ref>
 
=== اعتقادات ===
اصول فکری و اعتقادی مرداویج به درستی شناخته نیست. این احتمال وجود دارد که او متناسب با پیشروی‌هایش، افکار و ایده‌های جدیدی را دنبال کرده‌است.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۵۲}}</ref> مشخص نیست در آغاز چه رویکردی نسبت به دین، مذهب و خلیفه داشته‌است و واکنشی نسبت به این مسائل از او گزارش نشده. بهانه قرار دادن بی‌احترامی [[اسفار بن شیرویه|اسفار]] به دین اسلام نیز می‌تواند تنها در جهت به قدرت رسیدن باشد؛ کمااین که [[ابن علان قزوینی]]، از فرماندهان سپاهش، بی‌احترامی مشابهی به [[قرآن]] داشت که او واکنشی نشان نداد<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۵۳}}</ref> و خود از مسلمانان شهر ری به اندازهٔ نامسلمانان [[جزیه]] گرفت.<ref>{{پک|رحمتی|شاهرخی|۱۳۹۱|ف=مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی}}</ref> در ابتدای به قدرت رسیدن لباس سیاه خلفیهخلیفه را پوشید اما مدتی بعد ساز طغیان علیه او را نواخت و به [[تاریخ ایران]] توجه نشان داده و دستور داد همچون [[پادشاهان ساسانی]] برای او دو تخت، یکی از طلا و یکی از [[عاج]]، بسازند و برای اطرافیانش تخت‌هایی از نقره ساخت؛ همچنین [[تاج پادشاهان ساسانی|تاج کسری]] برای خود ساخت و قصد داشت با ترمیم [[ایوان کسری]]، آنجا را پایتخت خود قرار دهد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۵۳}}</ref> مرداویج سر آن داشت تا بغداد را بگیرد، [[خلافت]] را براندازد، دولت عرب را از میان ببرد، پادشاهی ایرانیان را دوباره برقرار سازد و خود را «[[شاهنشاه]]» بنامد.<ref>{{پک|مهرآبادی|۱۳۷۴|ک=تاریخ سلسله زیاری|ص=۵۲}}</ref> خلیفه که از پیشروی وی تا [[خوزستان]] بیمناک بود، تصمیم گرفت با میدان دادن به برادران بویه زمینه ضعف مرداویج را فراهم آورد (غافل از اینکه روزی [[آل بویه]] یکی از دشمنانش خواهند شد).<ref>{{پک|مهرآبادی|۱۳۷۴|ک=تاریخ سلسله زیاری|ص=۳۱}}</ref>
 
اصغر محمودآبادی، عضو هیئت علمی تاریخ [[دانشگاه اصفهان]]، از علاقهٔ فراوان مرداویج به فرهنگ ایرانی می‌گوید و این که او قصد ایجاد «[[رنسانس]]» و بازگشت به فرهنگ [[ایران پیش از اسلام|پیش از اسلام ایران]] را داشته. به گفتهٔ او، مرداویج به موسیقی، نشان‌ها، پوشش و جشن‌های ملی ایرانیان علاقمند بود.<ref>{{یادکرد خبر|عنوان= مرداویج؛ در رؤیای احیای فرهنگ باستان|ناشر=ایسنا|نشانی=https://www.isna.ir/news/93122514747|تاریخ=۲۵ اسفند ۱۳۹۳ |}}</ref> ولی به نظر محسن رحمتی، دانشیار تاریخ [[دانشگاه لرستان]]، این احتمال هم وجود دارد که مرداویج با شرایطی که به وجود آمد، پس از آن که خلیفه حاضر نشد استیلای او بر متصرفات جدیدش را بپذیرد و آل بویه توانستند مناطقی از جمله [[فارس (سرزمین)|فارس]] را از جانب خلیفه دریافت کنند، خود را احیا کنندهٔ شاهنشاهی ساسانیان دانسته باشد تا [[مشروعیت]] لازم را به دست آورد. <ref>{{پک|رحمتی|شاهرخی|۱۳۹۱|ف=مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی}}</ref>