مرداویج زیاری: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵:
در قرن چهارم هجری اکثر مناطق [[ایران زمین]] به دین [[اسلام]] درآمده‌بودند؛ ولی در [[طبرستان]] و [[گیلان]] وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت [[زرتشت]]ی وفادار بودند. چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی [[آزادی دینی]] و [[آزادی سیاسی|سیاسی]] در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر [[زیدیه در گیلان و مازندران|علویان زیدی]]، که از دست خلفا به منطقه می‌گریختند، به مذهب [[تشیع]] گرویدند<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۶۰–۱۶۱}}</ref> و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم [[زرتشتی]] بودند و نیمی دیگر [[شیعه]] شده‌بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۵۰–۱۵۳}}</ref>
 
در اواسط قرن سوم هجری [[خلافت عباسی]] با جنبش‌های استقلال‌طلبانه‌ای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبش‌ها در میان [[مردم ایرانی|ایرانیان]]، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولت‌های [[سامانیان]]، [[صفاریان]] و [[زیاریان]]، به اوج رسید. همچنین اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبش‌های گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که [[اسفار بن شیرویه]]، [[ماکان کاکی]]، [[مرداویج]] و [[آل بویه]] از این دسته‌اند.<ref>{{پک|سجادی|ف=آل بویه|۱۳۶۷|ص=۶۲۹}}</ref> این جنبش‌ها در نتیجه‌ی ضعف دستگاه خلافت روی داد و از شورش [[ساجیان]] در [[آذربایجان]] آغاز شد و در میان مردمی که عناصر ایرانی داشتند، همچون کردها، دیلمیان و گیل‌ها ادامه یافت.<ref dir=ltr>{{پک|C. Edmund Bosworth|1991|ف=Mardawidj|ص=539}}</ref> البته مقام [[خلیفه]] در سرزمین‌های سُنی‌مذهب هنوز قداست و احترام گذشتهٔ خود را حفظ کرده‌بود و دولت‌ها مجبور به پذیرش خلافت بودند تا مقام خود را [[مشروعیت]] بخشند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۲۰۷–۲۰۹}}</ref>
 
بزرگترین دشمنان خلیفه در این زمان علویان شیعه بودند که ادعای خلافت می‌کردند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۲۰۷–۲۰۹}}</ref> در طبرستان و دیلم زیدیان طرفداران بسیاری یافتند ولی پس از دو یا سه نسل [[علویان طبرستان و گیلان]] از شعارهای عدالت‌طلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به [[ساسانیان]] می‌رساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۵۰–۱۵۳}}</ref> در این دوره میان فرزندان [[ناصر کبیر]] و [[داعی صغیر]] اختلاف روی داده بود و اردوگاه علویان دو دستگی وجود داشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۶۲}}</ref>
خط ۶۳:
=== حکومت اسفار بن شیرویه و شهرت مرداویج ===
{{اصلی|اسفار بن شیرویه}}
مرداویج در ابتدا همراه با دایی خود، هروسندان، به لشکریان [[ناصر کبیر]]، امام و حاکم علوی، پیوست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۱۶۲}}</ref> او پیش از حکومتش در لشکر [[علویان طبرستان و گیلان]] و [[سامانیان]] شهرت داشته<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۵}}</ref> و در عصر [[نصربن احمد سامانی]] نزد [[قراتکین سامانی]] بود.<ref>{{پک|رضازاده لنگرودی|ف=جنبش مرداویج گیلی|ص=}}</ref> چنانچه اسفار وقتی که از [[خراسان]] به [[طبرستان]] لشکرکشی کرد، از مرداویج به عنوان فرماندهی سرشناس دعوت به همکاری نمود.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۵}}</ref> مرداویج با اجازهٔ قراتکین همراه اسفار شده<ref dir=ltr>{{پک|C. Edmund Bosworth|October 1, 2010|ف=ZIYARIDS}}</ref> و در سال ۳۱۶ هجری قمری از [[گرگان]] به [[ساری]] آمدند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref>
 
داعی صغیر وقتی از هجوم آنان خبردار شد، ماکان را بر ری نهاده و به [[آمل]] رفت. اسفار نیز از ساری به سمت آمل لشکرکشی کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref> بیرون از شهر، در نزدیکی ساری، نبرد آغاز شد و علی‌رغم رشادت‌های داعی، سربازانش به خاطر نارضایتی از او، میدان را ترک کردند و او را تنها گذاشتند<ref>{{پک|عماری|ف=آل زیار||ص=}}</ref> و مرداویج به انتقام دایی خود، هروسندان، او را به قتل رساند. پس از این پیروزی، اسفار [[آکوشی ترک]] را به عنوان نماینده به ری فرستاد ولی مدتی بعد مرداویج را به بهانهٔ ظلم آکوشی بر مردم ری، فرستاد تا او را تنبیه کند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۶}}</ref>
 
اسفار که در مدتی کوتاه توانسته بود طبرستان، گرگان، ری، قزوین، ابهر، قم و کرج ابی‌دلف را فتح کند،<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۷}}</ref> علیه خلیفه عباسی و امیر سامانی شورید و سپاهی که عباسیان برای دفع او فرستادند را شکست داد. مردم [[قزوین]] در این جنگ از خلیفهٔ عباسی دفاع کرده و عامل اسفار را کشتند. اسفار پس از صلح با امیر سامانی، به قزوین هجوم بُرده و تاراج نمود؛<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۸}}</ref> چنانچه مؤذنان را کشت، مساجد را ویران کرد، بازارها را سوزاند و نماز خواندن را ممنوع کرد و مالیات را افزایش داد.<ref dir=ltr>{{پک|Bosworth|August 16, 2011|ف=ASFĀR B. ŠĪRŪYA|ص=۷۴۷–۷۴۸}}</ref>
 
پس از آن اسفار سپهسالار خود، مرداویج، را برای کمک به [[مهدی بن خسرو فیروز]] که در نبردی از [[محمد بن مسافر]] شکست خورده بود، فرستاد. مرداویج در طارم، محمد بن مسافر را محاصره کرده و از او برای اسفار بیعت خواست. محمد در همین حال، به مرداویج پیام داد و ستم‌ها و اعمال اسفار را یادآور شد و از وی درخواست کرد که به یاری سپاهیانش، لشکریان اسفار را شکست داده و بر سرزمین او چیره شود. مرداویج پذیرفته و اسفار را از این اتحاد آگاه کرده و بر او شورید.<ref>{{پک|رضازاده لنگرودی|ف=جنبش مرداویج گیلی|ص=}}</ref>
 
اسفار که در قزوین منتظر رسیدن مرداویج بود، پس از آگاهی از توطئهٔ او به ری گریخت<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۹}}</ref> و سپس از راه [[دامغان]]<ref>{{پک|مهجوری|۱۳۴۲|ک=تاریخ مازندران|ص=۱۲۳}}</ref> به [[بیهق]] رفت. مرداویج که پیشتر مخفیانه با ماکان همدست شده‌بود، او را به تعقیب اسفار فراخواند<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۷۹}}</ref> و ماکان اسفار را به سوی گرگان راند. اسفار متحدانی در [[قلعه الموت]] داشت<ref>{{پک|مهجوری|۱۳۴۲|ک=تاریخ مازندران|ص=۱۲۳}}</ref> و گنجینهٔ خود را در آنجا نگه می‌داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Bosworth|August 16, 2011|ف=ASFĀR B. ŠĪRŪYA|ص=۷۴۷–۷۴۸}}</ref> لذا به سوی الموت گریخت ولی سرانجام موفق به این کار نشد<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۰}}</ref> و سپاهیان مرداویج در [[طالقان]] برایش کمین کرده و او را سربریدند. [[ابن اسفندیار]] مرگ اسفار را در ۳۱۹ و [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] آن را در سال ۳۱۶ هجری ذکر می‌کنند.<ref>{{پک|مهجوری|۱۳۴۲|ک=تاریخ مازندران|ص=۱۲۳}}</ref>
 
== وقایع ۳۱۹ تا ۳۲۲ هجری ==
[[پرونده:Harold f Weston - Iran8.jpg|250px|بندانگشتی|[[شیر سنگی همدان]] پیکره‌ای با قدمتی در حدود ۲۰۰۰ سال است.{{سخ}}مرداویج قصد داشت یکی از آن‌ها را به ری منتقل کند اما موفق نشد و پنجه‌های یکی از شیرها را شکست و دیگری را کاملاً تخریب کرد. مجسمه آسیب دیده تا سال ۱۳۲۸ هجری شمسی بر روی زمین افتاده بود تا این که [[هوشنگ سیحون|سیحون]]، معمار [[آرامگاه بوعلی‌سینا]]، آن را در محل فعلی نصب کرد.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی=http://www.isna.ir/fa/print/93122212743/-شیر-سنگی-همدان-تندیسی-از-عهد-باستان |عنوان= «شیر سنگی» همدان تندیسی از عهد باستان | ناشر =[[ایسنا]] |تاریخ =۲۲ اسفند ۱۳۹۳ |تاریخ بازبینی=۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴}}</ref>]]
پس از مرگ اسفار، ماکان کاکی به طبرستان بازگشت و در گرگان سکونت گزید.<ref>{{پک|مهجوری|۱۳۴۲|ک=تاریخ مازندران|ص=۱۲۳}}</ref>.<ref dir=ltr>{{پک|C. Edmund Bosworth|1991|ف=Mardawidj|ص=539}}</ref> مرداویج نیز حاکم دیگر مناطق تحت فرمانروایی او شد ولی به گرگان، پایتخت اسفار، نرفت و از همان‌جا به کشورگشایی پرداخت؛ نخست به مطیع کردن ممالک سابق اسفار اقدام کرد، سپس برای توانایی گسترش مرزهایش اعمال خود را به شهرهای تحت امر فرستاد تا خراج جمع‌آوری کنند. در این زمان امرای مناطق گوناگون هم به قیادت مرداویج اظهار تمایل کردند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۱}}</ref> مرداویج برای سپاه خود هزینهٔ زیادی می‌کرد که باعث می‌شد عدهٔ زیادی داوطلب به حضور در لشکریان او شوند. بخش عمده‌ای از این سربازان از طوایف [[گیلک|گیل]] و [[دیلمستان|دیلم]] بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۳}}</ref>
 
=== فتح جبال ===
خط ۹۱:
{{تاریخ ایران بزرگ}}
{{اصلی|تصرف اصفهان و خوزستان}}
در این هنگام نبردی میان «لشکری» و «احمد بن کیغلغ» در شهر [[اصفهان]] در جریان بود که نهایتاً احمد بن کیغلغ در آن پیروز شد؛ ولی خلیفه حکومت اصفهان را به [[مظفر بن یاقوت]] سپرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۳}}</ref> در ذی‌الحجه ۳۲۱ هجری<ref>{{پک|رحمتی|شاهرخی|۱۳۹۱|ف=مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی}}</ref> مرداویج لشکری به رهبری برادرش، وشمگیر،<ref dir=ltr>{{پک|C. Edmund Bosworth|1991|ف=Mardawidj|ص=539}}</ref> به سمت آن شهر روانه کرد و به سادگی اصفهان را فتح کرد،<ref>{{پک|عماری|ف=آل زیار||ص=}}</ref> سپس همراه با سپاه چهل الی پنجاه هزار نفرهٔ خود وارد آن شد و در قصر «احمد بن عبدالعزیز ابی دلف عجلی»، که برایش مهیا کرده‌بودند، بر تخت نشست و سپاهیانش با مردم بدرفتاری کردند. عده‌ای از مردم اصفهان برای شکایت به پایتخت رفتند ولی خلیفه وقعی ننهاد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۴}}</ref> پس از این تا چهار ماه خلیفه در قبال حمله سکوت کرد و پس از آن ضمن تعیین [[محمد بن یاقوت]] به حکومت اصفهان، به مرداویج دستور داد که اصفهان را تخلیه نماید تا حکومت ری و جبال را به او واگذار کند و از جمله دوستان خلیفه شود و نامش از لیست سرکشان خارج شود. این نامه نشان می‌دهد دستگاه خلافت دوباره مرداویج را یک سردار شورشی دانسته و نه تنها حکومتش بر اصفهان را به رسمیت نشناخته بلکه او را تهدید کرد که در صورت تخلیه نکردن اصفهان، همان شهرهای قبلی را هم از او پس می‌گیرد. مرداویج در پاسخ سریعاً شهر را از نیروهای خود خالی کرد و حتی منتظر نماند که شهر را به حاکم بعدی تحویل دهد. در نتیجه اصفهان ۱۷ روز بدون حکمران بود. تا این که در جمادی الاول ۳۲۲ هجری خلیفه به قتل رسید و مرداویج مجدداً به اصفهان بازگشت. مشخص نیست که خلیفه بعدی، [[الراضی بالله]]، با مرداویج چگونه رابطه‌ای داشته.<ref>{{پک|رحمتی|شاهرخی|۱۳۹۱|ف=مرداویج و اندیشه احیای شاهنشاهی ساسانی}}</ref>
 
پس از آن مرداویج «[[محمد بن وهبان فضیلی]]» را برای فتح [[شوشتر]]، [[ایذه]] و [[اهواز]] فرستاد. بن وهبان نیز با پیروزی بر اهواز، خراجی تهیه کرد و نزد مرداویج گسیل داشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۴}}</ref> پس از فتوحات در [[خوزستان]]، مرداویج غنایم بسیاری که به دست آوردند را میان سپاهیان تقسیم کرد و در حالی که با پایتخت خلافت همسایه شده بود،<ref>{{پک|عماری|ف=آل زیار||ص=}}</ref> مرداویج پس از فتح اصفهان برای خود دو تخت، یکی زرین و دیگری سیمین، ساخت و هر روز بر روی یکی از آن دو می‌نشست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=آل زیار|ص=۸۴}}</ref>
خط ۱۷۰:
{{چپ‌چین}}
* {{cite book | title = The Cambridge History of Iran, Volume 4: From the Arab Invasion to the Saljuqs | year = 1975 | publisher = Cambridge University Press | location = Cambridge | editor-last = Frye | editor-first = R.N. | last = Madelung | first = W. | authorlink = ویلفرد مادلونگ| chapter = The Minor Dynasties of Northern Iran | pages = 198–249 | isbn = 978-0-521-20093-6 | url = http://books.google.com/books?id=hvx9jq_2L3EC&lpg=PP1&pg=PA198#v=onepage&q&f=false|ref=harv}}
* {{یادکرد دانشنامه|نام خانوادگی=Bosworth|نام = C. Edmund |پیوند نویسنده=کلیفورد ادموند باسورث| مقاله={{unicode|ASFĀR B. ŠĪRŪYA}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/asfar-b|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]|ناشر=Bibliotheca Persica Press|شابک=|جلد=2|سال=August 16, 2011|تاریخ بازبینی=August 11, 2017|زبان=en|ref=harv}}
* {{یادکرد دانشنامه|نویسنده=C. Edmund Bosworth|مقالههمان={{unicodeبله|مقاله=ZIYARIDS}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/ziyarids|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]|ناشر=Bibliotheca Persica Press|شابک=|جلد=|سال=October 1, 2010|تاریخ بازبینی=March 26, 2013|زبان=en|ref=harv}}
* {{یادکرد دانشنامه|نویسنده=C. Edmund Bosworth|همان=بله|مقاله=Mardawidj |نشانی=|دانشنامه=[[دانشنامه اسلام|the Encyclopedia of Islam]]|ناشر=Bril|شابک=9004081127 |جلد=6|سال=1991 |تاریخ بازبینی=|زبان=en|ref=harv}}
<!-- * {{یادکرد دانشنامه|نویسنده=Wilferd Madelung|پیوند نویسنده=ویلفرد مادلونگ|مقاله={{unicode|GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period}} |نشانی=http://www.iranicaonline.org/articles/gilan-iv|دانشنامه=[[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]]|ناشر=Bibliotheca Persica Press|شابک=|جلد=|سال=February 9, 2012|تاریخ بازبینی=March 26, 2013|زبان=en|ref=harv}} -->
{{پایان}}