تبرستان: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز ویرایش 5.239.230.91 (بحث) به آخرین تغییری که Shahnamk انجام داده بود واگردانده شد برچسب: واگردانی |
Yamaha5Bot (بحث | مشارکتها) جز تمیزکاری با ویرایشگر خودکار فارسی |
||
خط ۲۱:
[[اصطخری]] در قرون ۳ و ۴ هجری در کتاب [[مسالک الممالک]]، برای نخستین بار نقشهای از دیلم و طبرستان ارائه دادهاست. او طبرستان را زمینی هامون و قابل کشاورزی معرفی میکند و دیلم را شامل جبال دیلم و جلگههای گیلان معرفی میکند.<ref name="فتح"/> در نقشهٔ اصطخری که از [[ابوزید بلخی]] نقل شده، محدودهٔ بلاد طبرستان شامل «آمل، ساریه، [[اهلم|عینالهم]]، مهروان، [[آبسکون]]، [[استرآباد]]، [[جرجان|گرگان]] و [[داهه|دَهستان]]» است. نقشهٔ اصطخری شبیه و موافق توصیفات [[ابن اسفندیار]] نیز میباشد. صاحب کتاب [[حدودالعالم]]، در ۳۷۲ هجری، میگوید: «طبرستان ناحیتی است بزرگ… و حدش از چالوس است تا حد تمیشه و این ناحیتی است آبادان و با کشت و برز و بسیار خواسته و بازرگان بسیار و طعامشان بیشترین نان برنج است و ماهی و بام خانههاشان همه سفال سرخ است از بسیاری باران که آنجا آید بتابستان و زمستان.»<ref name="اسی"/> [[شمسالدین مقدسی|مقدسی]] نیز در [[احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم]] «جرجان، طبرستان، دیلمان و جیلان» را در اقلیم پنجم عالم معرفی کردهاست.<ref name="فتح"/>
مقدسی، طبرستان را دارای کوه های بسیار و باران فراوان، وصف کرده و آمل را مرکز شهرهای چالوس، مامَطیر، تُرنجَه، ساری، تمیشه و ... دانسته است.
تبرستان بزرگ از لحاظ جغرافیایی شامل استان [[استان مازندران|مازندران]] و بخشهایی از استان [[استان گلستان|گلستان]] و [[استان گیلان]] و شرق و شمال [[استان تهران]] و شمال [[استان سمنان]] میشدهاست.{{مدرک}} در قرن ۸ میلادی حمدالله مستوفی جدای از ذکر ولایت مازندران، حدود ولایت قومس و تبرستان را بیان میکند که شامل [[فریم]] و [[شهمیرزاد]]، [[دامغان]]، [[سنگسر]] و [[شهرستان فیروزکوه|فیروزکوه]] و [[دماوند]] و [[گرمسار|خوار]] بودهاست.<ref>حمدالله مستوفی، محمد دبیرسیاقی. ''نزهةالقلوب''.۱۹۷ و ۲۰۱</ref> پس از حمله مغولها و انتقال پایتخت از آمل به ساری و مصادف با قرن دهم نام ''مازندران'' بر این سرزمین گذاشته شد. تا پیش از آن [[مازندران]] سرزمینی نیمه اساطیری محسوب میشد که در ''[[شاهنامه]]'' و دیگر حماسهها و [[اساطیر ایران]] نامش رفته بود. اما طبرستان همیشه خطهای تاریخی محسوب میشدهاست.<ref>مینوی ۹</ref> موقعیت جغرافیایی این سرزمین که میان کوه و دریا واقع شده بود و دشواری دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرهای مقاومت ایرانیان در مقابل مهاجمان خارجی بدل ساخته بود. برای مثال تا بیش از یک سده پس از حمله عرب بازماندگان [[ساسانیان]] در طبرستان با عنوان «اسپهبدان طبرستان» فرمان میراندند. منسوب به طبرستان را ''طبری'' میخوانند.{{مدرک}}
خط ۴۱:
در زمان فرار یزدگرد به سوی خاور، یکی از همراهان او [[باو]] بود. باو از نوادگان کیوس بود و در زمان گریز با اجازهٔ یزدگرد از او جدا شده و به طبرستان آمد تا از یک آتشکده زیارت نماید. وی در طبرستان بود که خبر مرگ شاهنشاه ساسانی را شنید، فلذا در آتشکده عزلت گزید. در زمان حکومت دابویه، به علت دوری پایتخت اولیهٔ دابویگان از مرزهای شرقی طبرستان، مهاجمین از این نواحی به طبرستان هجوم میآوردند. به همین سبب مردم از باو خواستند تا به رهبری آنان شتابد و مهاجمان را دور سازد. باو با شروطی درخواست را پذیرفت و بدین شکل حکومت [[باوندیان]] شکل گرفت که تا سالها در مرزهای شرقی طبرستان برقرار بود.<ref name="باو و گاوباریان"/>
از دیگر حکومتهای این دوره [[کارنوندیان]] یا سوخرائیان است که پیشینهٔ آن به [[هفت خاندان ممتاز ساسانی]] و چهار خاندان اشکانی میرسد. آنها خود را از نسل [[کاوه آهنگر]] میدانستند و از زمان انوشیروان ساسانی در کوهستانهای طبرستان حکومت داشتند. این خاندان مسبب [[شورش طبرستان|شورش عمومی طبرستان]] و پس از آن قیام [[مازیار]] علیه [[فهرست والیان خلفا در طبرستان|خلافت عباسی]] بودند.<ref>اعظمی سنگسری، چراغعلی. ''نگاهی به سوخرائیان''. آذر ۱۳۵۴ - شماره ۳۳ (صفحات ۷۲۸ تا ۷۳۳)</ref> در شورش عمومی طبرستان که از ۱۶۸ تا ۱۸۹ هجری به طول انجامید، اتحادی میان باوندیان و کارنوندیان برقرار بود و [[شروین یکم|شروین باوندی]] چون پادشاه طبرستان بود و [[ونداد هرمز]] صاحبالجیش و سپهسالاری او را میکرد.<ref>انصاری، بهمن. شهریاران طبرستان (از قرن دو تا چهار هجری). تهران: منشور سمیر، ۱۳۹۵. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۸۳۷۰-۱۵-۴. ص ۲۳–۲۴.</ref> پس از آن در مازیار، واپسین اسپهبد کارنوندی قیامی معروف به سرخعلمان، را ترتیب داد و با [[بابک خرمدین]] در [[آذربایجان]] متحد شد ولی او نیز نهایتاً شکست خورده و کشته شد.
=== حکومتهای شیعه ===
خط ۵۱:
پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به ساسانیان میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که هر دو قشر شیعیان و زرتشتیان را اقناع کند.<ref>مفرد، محمدعلی. ظهور و سقوط آلزیار. تهران: انتشارات رسانش، ۱۳۸۶. شابک ۹۶۴-۷۱۸۲-۹۴-۵. ص ۱۵۰–۱۵۳.</ref> از سوی دیگر، در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهایی مانند [[سامانیان]] و [[صفاریان]] این روند آغاز شد و از اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که [[اسفار بن شیرویه]]، [[ماکان کاکی]]، [[سالاریان]]، [[زیاریان]] و [[آل بویه]] از این دستهاند.<ref name="بویه">سجادی، صادق. «[https://web.archive.org/web/20101218044310/http://cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=388 آل بویه]». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. یکم. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۷. شابک ۹۶۴-۷۰۲۵-۲۱-۱. بایگانیشده در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۰.</ref>
[[پرونده:Gonbad-
عدهای از سپاهیان بلند مرتبهٔ علویان طبرستان پس از افول این حکومت علم استقلال برافراشتند. از جمله این سپاهیان پیشین [[مرداویج زیاری]] بود که قصد احیای امپراتوری ساسانیان را داشت. او نواحی بسیاری را در سال ۳۱۹ هجری فتح کرد و سلسلهٔ [[زیاریان]] را تأسیس نمود. مرداویج در اوج قدرت خود به قتل رسید.<ref>{{یادکرد دانشنامه|نام خانوادگی=رضازاده لنگرودی|نام=رضا|نشانی=http://lib.eshia.ir/23019/1/6442/مرداویج|عنوان=مَرداویج|ناشر=[[دانشنامه جهان اسلام|دانشنامهٔ جهان اسلام]]|جلد=-|تاریخ=۱۳۸۹|تاریخ بازبینی=۲ سپتامبر ۲۰۱۶|ref=harv| پیوند بایگانی = http://www.webcitation.org/6kb5KpCu8 | تاریخ بایگانی = ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۶}}</ref><ref>{{یادکرد کتاب| نام خانوادگی =رضازاده لنگرودی| نام = | عنوان= گیلاننامه، مجموعه مقالات گیلانشناسی|به کوشش=م. پ. جکتاجی| فصل= جنبش مرداویج گیلی| ناشر = |جلد=دوم| شابک= | ref = harv}}</ref> پس از مرگ مرداویج، [[آل بویه]] که پیشتر در خدمت او بودند، قدرت یافته و جانشین مرداویج، [[وشمگیر]]، را شکست دادند و پس از آن حکومت زیاریان به طبرستان محدود شد ولی آل بویه به چنان قدرتی دست یافت که خلیفه مطیع آنان گشت.<ref name="بویه"/>
با روی کار آمدن خاندانهای ترکتبار در ایران، [[غزنویان]] موفق شدند طبرستان را رسماً فتح کنند ولی به حاکمان محلی (بهطور مثال باوندیان و پادوسپانیان) خودمختاری دادند و به خراج، خطبه و سکه بسنده کردند؛ آنها در [[تاریخ گیلان|گیلان]] همین قدر موفقیت را نیز کسب نکردند. [[سلجوقیان]] نیز رویکرد مشابهی داشتند، در این دوران [[اسماعیلیان الموت (حکومت)|اسماعیلیان]] طرفداران بسیاری در نواحی جنوب دریای خزر جذب نمود و [[حسن صباح]] در [[الموت]] قلعهای مستحکم بنا کرد.<ref>{{یادکرد دانشنامه|نام خانوادگی=رضازاده لنگرودی|نام=رضا|نشانی=http://mynilsan.ir/گیلان-شناسی/تاریخ-گیلان/بعد-از-اسلام/130-گیلان-در-دوره-ی-غزنویان-و-سلجوقیان.html|عنوان=گیلان در دورهٔ غزنویان و سلجوقیان|ناشر=نیل سان|تاریخ بازبینی=۲ نوامبر ۲۰۱۷|ref=harv| پیوند بایگانی = https://web.archive.org/web/20171130223341/http://mynilsan.ir/گیلان-شناسی/تاریخ-گیلان/بعد-از-اسلام/130-گیلان-در-دوره-ی-غزنویان-و-سلجوقیان.html| تاریخ بایگانی = 30 نوامبر 2017}}</ref> [[شاه غازی رستم]] در این دوره حکومت [[باوندیان]] را بار دیگر مستقل ساخت و آن را به دوران اوج خود رساند. وی اصلاحات اقتصادی گستردهای انجام داده، اسماعیلیان را تضعیف کرد و موقوفات بسیاری در طبرستان بنا نهاد. ولی پس از شاه غازی دیگر اسپهبدان باوندی دارای استقلال چندانی نبودند.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=قارنوندیان و باوندیان در تاریخ ایران|پیوند=|همان=| نام خانوادگی=رازپوش|نام=شهناز|سال=|مجله=تحقیقات اسلامی|شماره=|صفحات=۹۰–۱۰۰}}</ref>
[[شیخ خلیفه]]، از روحانیون [[شیعه]] [[آمل]] در زمان [[فهرست والیان مغول در طبرستان|حکومت مغولان بر منطقه]]، در منطقهٔ [[سبزوار]] نهضتی انقلابی علیه [[ایلخانان]] را رهبری کرد که به [[سربداران]] معروف است. عدهٔ بسیاری در طبرستان نیز به پیروی از این جنبش برخاستند. پس از مرگ شیخ خلیفه جانشینان وی قلمرو حکومت سربداران را وسعت بخشیده {{مدرک|برگرفته از مطالب مقالات سربداران، حسن باوندی و غیره}} و به سوی مازندران نیز لشکرکشی کردند که با شکست همراه بود.<ref>رازپوش، شهناز. قارنوندیان و باوندیان در تاریخ ایران. تحقیقات اسلامی، ۱۳۷۴. صص 98-100.</ref> همزمان با این رخدادها در دوران [[ایران در دوران ملوکالطوایفی|ملوکالطوایفی]]، آخرین اسپهبد سلسلهٔ باوندیان توسط یکی از فرماندهان خود به قتل رسید و [[کیا افراسیاب چلاوی]] حکومت [[چلاویان]] را ساخت. از طرفی قوامالدین مرعشی، ملقب به [[میربزرگ]]، تحت تأثیر جنبش سربداران قرار داشت، پیروان بسیاری در طبرستان کسب کرد. او در ابتدا با کیا افراسیاب متحد بود ولی میانشان اختلافاتی رخ داد<ref name="چلاوی">مجد، مصطفی. ظهور و سقوط مرعشیان. نشر رسانش، ۱۳۸۸. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۱۱-۱۵-۹. صص 70-90</ref> و نهایتاً میربزرگ در [[نبرد جلالک مارپرچین]] دودمان چلاوی را شکست داده و کیا افراسیاب را به مرگ رساند و دودمان [[مرعشیان]] را تأسیس کرد.<ref>Bosworth, C. E. (1984). "ĀL-E AFRĀSĪĀB". [http://www.iranicaonline.org/articles/al-e-afrasiab-a-minor-iranian-shiite-dynasty-of-mazandaran-in-the-caspian-coastlands-that-flourished-in-the-late-medi Encyclopaedia Iranica, Vol. I, Fasc. 7]. London u.a. : Routledge & Kegan Paul. pp. 742–743.</ref> یکی از فرزندان کیا افراسیاب به نام [[اسکندر شیخی]]، که از این معرکه جان سالم به در برد، نزد [[تیمور گورکانی]] رفته و او را ترغیب نمود تا به طبرستان لشکرکشی نماید.<ref name="چلاوی"/> تیمور خرابیها و قتلعامهای بسیاری در طبرستان انجام داده و [[سادات مرعشی]] را تبعید کرد ولی پس از مرگ او، مجدداً مرعشیان بازگشته و حکومت طبرستان را به دست آوردند.<ref>حسین میرجعفری. [http://www.noormags.ir/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=42011 حمله تیمور به مازندران و عوامل سقوط مرعشیان.]. فصلنامهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان)، ش. ۳۶ و ۳۷ (بهار و تابستان ۱۳۸۳): ۱۷ تا ۳۶.</ref>
خط ۹۹:
{{دریای خزر}}
{{استانهای سامانیان}}
[[رده:طبرستان|*]]
[[رده:استان مازندران]]
|