در سال ۱۹۸۸، پسری کوچک به نام [[استار-لرد|پیتر کوئیل]] پس از مرگ مادرش، توسط گروهی از دزدان فضایی به رهبری فردی شرور به نام [[یاندو]]، از سیاره زمین ربوده شد. پس از گذشت ۲۶ سال، پیتر با دزدیدن سنگ قدرت (یکی از سنگ های ابدیت) که درون گویی گذاشته شده بود.بود، خود را وارد ماجرای تازه ای کرد. گروه دیگری نیز با رهبری رونان دنبال این گوی بودند،بودند؛ آن ها به تانوس خدمت میکردند. رونانرونان، گامورا را که یکی از دستیاران و دختر خوانده یخوانده‌ی تانوس بود را به سراغ پیتر فرستاد. در همین حال یاندو هم که این گوی را میخواست، برای او مژدگانی گذاشت،گذاشت. پیتر و گامورا طی درگیری هایی کهو [[گوروت]] (درختی[[درخت]]ی انسان‌نما و زنده که تنها میتوند بگوید «من گروت هستم») و [[راکت راکون|راکت]](راکونی([[راکون]]ی که میتواند صحبت کند و در کار با تفنگ ها حرفه ای است) که دنبال مژدگانی پیتر بودند وارد درگیری با هم شدند و هر چهار نفر به زندانی در فضا که مخصوص افراد عجیب و غریب و قدرتمند بود، انتقال یافتند. آنجا با کسی به نام [[درکس د دسترویر]] آشنا شدند و همراه او تصمیم گرفتند از زندان فرار کنند،کنند. راکت هم که تجربه های زیادی در فرار از زندان ها داشت نقشه ای چید و آن ها توانستند از آنجا فرار کنند،کنند. همانطور که آنها با هم صمیمی تر شدند، گامورا هدف رونان را به آنها گفت (هدفش نابودی تمام کهکشان بود). آن ها طی ماجرا های خطرناک و زیادیزیادی، توانستند با اتحاد همدیگه رونان رو شکست داده و کهکشان را نجات داده و گروه [[محافظین کهکشان]] تشکیل شد.
