[[امید طبیبزاده]] در مقدمه کتاب «[[جشننامه ابوالحسن نجفی]]» مینویسد:<ref>[[امید طبیبزاده|طبیبزاده، امید]] (۱۳۹۰) «جشننامهٔ ابوالحسن نجفی»، تهران: [[انتشارات نیلوفر]]، ص ۱۶ و ۱۷</ref>
{{نقل قول|... من یقین دارم شبلی در آن فیلم کسی جز خود نجفی نبوده است- و میدانیم که اسم پسر دلبند نجفی نیز شبلی است. اما اینکه سعدی در آن فیلم به کدام جرثومه اشاره دارد، هیچ مهم نیست...}}
{{نقل قول|اخیراً جمله زیبایی از [[ویلیام فاکنر]] خواندهام که میخواهم مقدمهام را با آن تمام کنم، اما پیش از نقل آن جمله، لازم است دو توضیح کوتاه هم بیاورم. اول اینکه از کسانی که اثری از آنان در این جشننامه هست، اما خودشان دیگر در این دنیا نیستند، با صفات و عباراتی چون «مرحوم» و «فقید» و «از دست رفته» و مانند آن یاد نکردهام، زیرا معتقدم عواقب یا نتایج مسئولیتی که انسانها در دوره حیات خود به گردن میگیرند یا بر گردنشان میگذارند، پس از مرگشان نیز متوجه آنان و دیگران است- در این معنا هیچکس نمرده است و نمیمیرد. دوم اینکه با اندکی خیالپردازی حتی میتوان ارتباط محکمی میان جمله فاکنر و دو شخصیت «شبلی» و «سعدی» در فیلم «یک بوس کوچولو» ی [[بهمن فرمانآرا]] پیدا کرد- یعنی میان مسئولیتپذیری روشنفکری که میمیرد و میماند، و بیحیایی روشنفکری که میماند و میگندد. من یقین دارم شبلی در آن فیلم کسی جز خود نجفی نبوده است- و میدانیم که اسم پسر دلبند نجفی نیز شبلی است. اما اینکه سعدی در آن فیلم به کدام جرثومه اشاره دارد، هیچ مهم نیست؛ و حال آن جملهای که وعده کرده بودم: