}}الخیزوران بنت عطا (عربی: الخیزران بنت عطاء) (درگذشت ۷۸۹) همسر [[مهدی (خلیفه)|مهدی]] خلیفه عباسی و مادر دو [[فهرست خلفا|خلیفه]] [[هادی (خلیفه)|هادی]] و [[هارون الرشید]] بود، وی از سال ۷۷۵ تا اوایل ۷۹۰ در دوران سلطنت همسر و پسرانش حکومت کرد؛ و به دلیل تأثیر بسیار زیادش در امور کشوری مشهور است.
خیزوران اولین زن در [[تاریخ اسلام]] بود که حکومت کرد و اولین زن در تاریخ مسلمانان بود که به نام خود سکههای نقره و طلا به دست آورد. وی به نام همسر و پسرانش؛ [[مهدی (خلیفه)|مهدی]]، [[هادی (خلیفه)|هادی]] و [[هارون الرشید|هارون]]، از قدرتمندترین و تاثیرگذارترین زنان زمان خود در تاریخ بدل شد. در زمان سلطنت مهدی، خیزوران غالباً هنگام حضور [[خلیفه]] در دربار حضور پیدا میکرد و رسماً در کنار شوهرش بر دادگاه نظارت میکرد و همچنین از قدرت سیاسی بزرگی نیز استفاده میکرد و حتی [[مهدی (خلیفه)|مهدی]] بدون تعیین و رضایت او هیچ کاری انجام نمیداد و قبل از صدور حکم دولت از او مشاوره میگرفت، خیزران همچین در اتاق شخصی خود مخاطبان را برای مسئولین و بزرگان ارتش دریافت کرد و با آنان در مورد امور دولت مشورت میکرد و دستورات را برای آنان صادر میکرد در آن زمان جایگاه خیزران در سیاست به عنوان یک زن بهطور فوقالعاده غیرعادی بود و مردم از حکومت یک زن راضی نبودن او همچنین در دربار متحد اصلی [[خاندان برمکی]] بود.
خیزوران اولین زن در تاریخ اسلام بود که حکومت کرد. او زنی بسیار سرسخت, با کفایت, سیاستمدار و آبادانی دوست بود و در کار و اصول حکومت وارد. در زمان خلافت شوهرش [[مهدی (خلیفه)|مهدی]] خیزران با آزادی تمام در کاخ خود به رتق و فتق امورهای وسیع روزانه میپرداخت, تمامی سران اداری و سپاهی و اشراف و والیان و سایر گروهها, به کاخش رفت و آمد داشتند. او در در دامنه ای گسترده دستگاه اداری – اقتصادی فعّال و پرچنب و جوشی داشت؛ به شفاعت همه گناهکاران حتی کسانی که هیچ راهی برای فرار از خشم خلیفه نداشتن میپرداخت و «همواره به سران خلافت امر و نهی و نقض و ابرام میکرد». زمانی که پسرش [[هادی (خلیفه)|هادی]] به خلافت رسید, خیزران انتظار داشت سلطه و اقتدارش بیشتر شود و پسرش حتی بیشتر از شوهرش تحت تاثیر او قرار گیرد اما این چنین نشد، «در هنگام جانشینی خلافت [پسر اولش هادی]، خیزران در تمام امور او بدون هیچ گونه مشورت با او [هادی]، اقتدار خود را بر او [هادی] اعمال می کرد ... با این فرض که کنترل امور مربوط به امر و نهی دولت را بر عهده داشته باشد، همانطور که قبلاً این کار با پدرش [مهدی] کرده بود»، ولی هادی «به سبب غیرت بسیاری که داشت این کار را ناپسند دانست» به طور جدی مادر خود را نکوهش کرد و گفت: «به خدا سوگند اگر بشنوم یکی از امرا, بندگان و خواصّ من بر در خانة تو بایستد گردن او را زده, اموالش را مصادره میکنم»، در این زمان دربارة معاشرت خارق العادة خیزران با شخصیّت های سپاهی و اداری حرفهائی نیز زده میشد که پسندیده نبود؛ و اینها بگوش هادی میرسید. هادی به مادرش گفته بود: «زنان را به مهمّات ملک و امور عوام خلافت چه کار است؟ ایشان را قرآن باید خواند یا دوک پیش خود نهاده؛ زنهار که بعد از این در سرای خود بر هیچ مسلمان و ذمّی نگشائی و پس از این حواست را جمع کن».
وی پس از درگذشت مهدی خیزوران، امور دولت را که در غیاب شوهرش قبل از مرگش به عهده گرفت بود و بعد از خبر رسیدن به او برای درگذشت شوهرش، او تا زمان رسیدن خلیفه بعدی، [[بیعت]] ارتش را برای پسرش گرفت، خیزران میخواست مثل دوره حکومت شوهرش مهدی رفتار کند و همچنان در امور دولتی سهیم باشد او همچنان مثل زمان مهدی در اتاقهای شخصی خود مخاطبان رسمی را برای مقامات، مسئولان و فرماندهان دریافت میکرد، اما [[هادی (خلیفه)|هادی]] از مداخله مادرش و همینطور از تقسیم و اشتراک گذاری قدرتش در دولت با مادرش مخالفت کرد و همچنین هادی برادرش هارون الرشید را که به خواسته خیزران وارث تاج و تخت شده بود را حذف کرد و پسر خود جعفر را ولیعهد کرد و این کار باعث جنگ خونین بین مادر و پسر شد و خیزوران پس از اختلافات شدید با پسر خود سرانجام هادی را به قتل رساند. خیزران پسر دیگرش [[هارون الرشید]] را به قدرت رساند. برخلاف برادرش هادی، هارون با مادرش مخالفت نکرد و رسماً تمام قدرت را به مادرش واگذار کرد و از توصیههای مادرش حمایت میکرد و به افتخار مادرش سکه طلا را بجای نام خود نام مادرش را گذاشت و کلیه اداره امور کشور را به او داد و خودش از مشارکت در دولت تا زمان زنده مانده مادرش خودداری کرد.
میرخواند با نقل این قضیّه, میافزاید: او همچنان با وجود مخالفت هادی در کارها دخالت میکرد و «همواره امر و نهی را در اداره خلافت انجام می داد» و در «محافل نقل او سر زبانها بود و عام و خاص را بی تاب دیدار و اطاعت از فرامین او بود»؛ و هادی از این امر در رنج و عذاب شدیدی بود. با این وجود که طبق شریعت اسلام و در سنّت این خاندان و بطور کلّی اعراب, سواد زنان متشخّص بیش از خواندن قرآن نبوده و آنان جز در کارهای خانه و اندرون نمیبایست در امور دیگری دخالت کنند؛ این اقدامات خیزران و امر و نهی کردنش در خلافت عباسی غیر عادی بود. خیزران به تهدیدات پسر وقعی ننهاده, و همواره بکار خود ادامه میداد و بر کارها سروی می نهاد. سرانجام کار آن چنان بالا گرفت که هادی خوراک مسمومی برای مادرش فرستاد تا او را از میان بردارد. خیزران توسّط کنیزی آگاه شد و توطئه فاش گردید؛ و از آن پس مادر در کار از میان برداشتن فرزندش شد؛ که توفیق یافت و هادی را بقتل رسانید. باور بر آن بود که هادی میخواسته برادرش [[هارون الرشید|هارون الرّشید]] را که بسیار مورد توجّه مادر بوده و به ولایتعهدی منصوب شده بوده, عزل کند, و برای فرزندش جعفر «بیعت گیرد»؛ و از اینروی خیزران که هارون را بسیار دوست میداشت و در او لیاقت فراوان یافته بود, بر جان وی بیمناک شد و هادی را بسال ۱۷۰ هـ. از میان برداشت؛ و بدین ترتیب هارون الرّشید خلیفه گردید. نقش خیزران در روی کار آمدن این خلیفه در حوضه عمومی بسیار مهمّ، بوضوح نمایان است.
در زمان خلافت هارون، خیزران مطلقا و آزادانه بر خلافت حاکم شد و بر امور نظارت کامل میکرد و [[یحیی برمکی]] که با قدرت او به مقام وزارت تام اختیار خلافت رسیده بود با او مشورت مینمود و کارها را طبق نظر و امر وی انجام میداد. هارون نیز، که خلافتش را مدیون مادرش و برامکه میدانست، گزارش اقدامات خود را به مادرش خیزران میداد و کامل رتق و فتق امورها و مهر و خاتم خلافت را نیز به خیزران داده بود و در همه کارها بی اذن و اراده او کاری انجام نمی داد و حتی افتخار این را به مادرش داد که در سکه ها و بناهای یاد بود خلافت شریک برابر او حتی به طور برجسته تر از خود خلیفه باشد و حتی خیزران با جمله «حق مادر حق خداست» تاثیر و اقتدار خود را بر پسرش [[هارون الرشید|هارون]] تقویت کرد. [[یحیی برمکی]] پس از تصدی مقام وزارت و پیش از مرگ خیزران، حکم قتل مجرمان و مخالفان هارون را که خیزران صادر نموده بود، با میانجیگری که برای آنها نزده ملکه کرده بود لغو کرد. خیزران در جمادیالآخره ۱۷۳ درگذشت و هارون جنازه وی را با نهایت احترام تشییع کرد و بهخاک سپرد. وی عطایای خیزران به اطرافیان را پس نگرفت. گفته شده است که در تشییع و دفن پیکر خیزران ازدحامی شد که در مورد هیچیک از زنان خلفا دیده نشده بود. مرگ وی را برخی پایان خودکامگی و استیلای وی بر امور خلافت و گشایشی فوقالعاده برای دستگاه خلافت ذکر کردهاند.