عبدالله بن جعفر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Arfarshchi (بحث | مشارکتها) |
Arfarshchi (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹:
چیز خاصی دربارهٔ تاریخ و چون این ازدواج نگفتهاند، ولی اگر این ام کلثوم همان دختر [[فاطمه]] و خواهر زینب یا دختری دیگر علی را بودهاست طبق [[احکام دینی]] اسلام<ref>در اسلام ازدواج همزمان با دو خواهر نمیشود.</ref> پس از درگذشت زینب با او ازدواج کردهاست.
این ازدواج فرزندی نداشتهاست.<ref>ابن سعد، همان؛ هم چنین ر. ک: ابن حجر العسقلانی، همان، و شمس الدین محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق زیر نظر شعیب الاز نووط (چاپ هفتم: بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۰ ه) ج ۳، ص ۵۰۲.</ref>
=== فرزندان زینب و عبدالله ===
منبعهای اسلامی فرزندان زینب و عبدالله را با خیلی اختلاف آوردهاند.
[[ابن اسحاق]] <ref>(م.۱۵۱ه)</ref> در کتاب خود فرزندانشان را دو نفر به نامهای علی و امابیها آوردهاست؛<ref>سیره ابن اسحاق</ref> [[زبیری]]<ref>(م.۲۳۶ه)</ref> سه پسر به نامهای جعفر اکبر، علی، عون اکبر و دو دختر به نامهای امکلثوم و امعبدالله را نام بردهاست؛<ref>مصعب بن عبدالله الزبیری، همان، ص ۸۲</ref> برخی دیگر هم نامهایشان را علی، عون اکبر، جعفر اصغر، عباس، محمد، ام کلثوم ثبت کردهاند؛<ref>احمدبن یحیی بلاذری، همان؛ عبدالله بن مسلم (ابن قتیبه)، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه (چاپ دوم: قاهره، دارالمعارف، بی تا) ص ۲۰۷ و ابن اثیر، همان</ref>. [[عمری]]<ref>(م.۴۹۰ه)</ref> هم ایشان را عباس، جعفر، ابراهیم و علی اصغر -که به زینبیان معروف بودند- آوردهاست.<ref>ابن الحسن علی بن محمد العمری، المجدی فی انساب الطالبیین، به کوشش محمدمهدی دامغانی (چاپ اول: قم کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ ه) ص ۲۹۷</ref>
گویا امابیها -که بن اسحاق او را فرزند زینب کبری (س) آورده، از فرزندان او نیست؛ زیرا بیشتر منبهها گفتهاند که مادرش لیلی مسعود بودهاست.
امابیها را هم با عبدالملک مروان گرفت، ولی پس از مدتی طلاقش داد و او علی بن عبدالله بن عباس او را گرفت.<ref>مصعب بن عبدالله الزبیری، همان، ص ۸۳; هم چنین ر. ک: احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص ۶۷</ref>
دیگر دختر زینب کبری امکلثوم را معاویه در برابر پرداخت دین عبدالله بن جعفر، خواستگاری کرد که عبدالله اختیار دخترش را به حسین علی واگذاشت امام حسین با این که [[مروان حکم]]، به فرمان معاویه با چندی برای رضایت حسین در خانهاش گرد آمدهبودند، با گرفتن وکالت از امکلثوم، او را به همسری [[قاسم بن محمد بن جعفر]] درآورد.<ref>ر. ک: همان و مصعب بن عبدالله الزبیری، همان ص ۸۲</ref> پس از قاسم، [[حجاج بن یوسف|حجاج یوسف]] فرماندار مکه و مدینه امکلثوم را گرفت.<ref>مصعب بن عبدالله الزبیری، همان، ص ۸۳</ref> گفتهاند حجاج برای خوار کردن خاندان ابوطالب امکلثوم را از عبدالله جعفر -که آن هنگام درمانده و تنگدست شده بود- خواستگاری کرد<ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ پنجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، بی تا) ج ۱، ص ۱۷۱</ref> و برایش نودهزار دینار کابین تعیین کرد ولی [[خالد بن یزید]] به این خواستگاری اعتراض کرده به عبدالملک گفت: قبیلهای دوست داشتنیتر از قبیله قریش ندارم؛ چگونه میگذاری حجاج یوسف که ناقریشی و زیردست تُست با بنی هاشم ازدواج کند؟ به درخواست خالد، عبدالملک به حجاج نامه نوشت و دستور داد امکلثوم را طلاق دهد.<ref>محمدبن محمدبن عبدربه، عقدالقرید، به کوشش عبدالمجید الترجبنی (چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۳ ه) ج ۷، ص ۱۳۲</ref>
== مرگ ==▼
تاریخ درگذشتش را با اختلاف، سال ۸۰، ۸۴، ۸۵، ۸۷، ۹۰ و سنش را در هنگام مرگ ۶۷، ۸۰، ۹۰، ۹۲ سال<ref>ر. ک: احمدبن یحیی بلاذری، همان؛ احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، همان؛ علی بن حسین مسعودی، همان؛ یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر، همان، ص
سالی که عبدالله مرد در مکه سیلی برزگ آمد و آسیب فراوان به حاجیان زد<ref>علی بن حسین مسعودی، همان و یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر، همان</ref> در زمان عبدالملک در مدینه مردو [[ابان بن عثمان]] فرماندار مدینه برایش نماز گذارد. ابان که بر مرگ او میگریست، گفت: «به خدا در تو هیچ بدیای نبود؛ زاتی نیکوکار و شریف بودی».▼
پیکر عبدالله را با حضور فراوان مردم مدینه، در بقیع به خاک سپردند.<ref>ابن اثیر، همان</ref> (۶۴) ▼
همچنین برخی گفتهاند: دربارهٔ زمان و جای درگذشت عبدالله سخن دیگری هم هست که زمان خلافت [[سلیمان بن عبدالملک]] در [[ابواء]] مرد و خودش برایش نماز خواند.<ref>ر. ک: احمدبن علی الحسینی (ابن عنبه)، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب (بیروت، درالمکتبة الحیاة، بی تا) ص ۵۶</ref>▼
== جایگاه اجتماعی ==
سطر ۵۴ ⟵ ۷۳:
او مانند پدرش بسی مورد عنایت [[محمد]] و [[علی]] بود.
علی حتی او را در کنار فرزندانش [[حسن]] و حسین شمردهاست. آوردهاند پس از [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AC#.D9.85.D8.A7.D8.AC.D8.B1.D8.A7.DB.8C_.D8.AD.DA.A9.D9.85.DB.8C.D8.AA ماجرای حکمیت] در [[نبرد صفین]]، در پاسخ [[خوارج]] که میگفتند چرا نمیجنگی، گفت: به خدا به این بیپروا نبودهام و به دنیا رغبتی نداشتهام و از مرگ نمیهراسیدم، امام ترسیدم ایشان [حسنین] را بکشند و نسل پیغمبر خدا ببرد و نمیخواستم ایشان [[[محمد حنفیه]] و عبدالله] را بکشند؛ زیرا میدانم برای من اینجایند و برای همین هرچه قوم خواستند شکیفتم.<ref>محمدبن جریرطبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، (چاپ سوم؛ بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ه) ج ۳، ص
هنگام بدرههٔ [[ابوذر]] -که عثمان تبعیدش کردهبود و دستور دادهبود کسی بدرقهاش نکند- همراه حسنین و [[عقیل بن ابیطالب|عقیل ابوطالب]] با علی پیش ابوذر آمد و او را بدرقه کرد.<ref>علی بن حسین مسعودی، همان ص ۶۹۸</ref>
سطر ۸۰ ⟵ ۹۹:
گفتهاند علی روزهای پایانی عمرش روزی را در خانهٔ امام حسن، روزی را در خانهٔ حسین و روزی را در خانهٔ عبدالله (و دختر خودش زینب همسرش) افطار میکرد.<ref>سعیدبن هبة الله (قطب الدین راوندی)، الخرائج و الخرائج (قم، مؤسسة الامام المهدی، ۱۴۰۹ ه) ج ۱، ص ۲۰۱</ref>
شب شهادت امام نیز با حسنین در غسل حضرت یاریشان کرد.<ref>ابن سعد، همان، ص ۳۷ و محمدبن جریرطبری، همان، ص ۱۵۸</ref> نیز درخواست قصاص [[ابن ملجم|پسر ملجم]] را داشت و آمدهاست که با او برخورد سنگینی کرد.<ref>احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص
=== رابطه با حسنین ===
سطر ۹۲ ⟵ ۱۱۱:
چون معاویه دخترش امکلثوم را خواستگاری کرد گفت: «فرمانفرمایی [امام حسین] دارم که تا نگذارد نمیتوانم امکلثوم را به کسی دهم.»<ref>ر. ک: همان</ref>
وقتی حسین علی آهنگ [[عراق]] را کرد، نامهای بدو نوشت و با پسرانش [[عون بن عبدالله بن جعفر|عون]] و [[محمد بن عبدالله بن جعفر|محمد]] برایش فرستاد که «تو را سوگند به عراق مرو و در مکه مان. اگر بکشندت، خانگیان و یارانت درمانند، روشناییهای اسلام فرونشیند و امیدهایی که مسلمانان بت بستهاند ببرد. رفتن را مشتاب تا برسم.»<ref>محمدبن جریرطبری، همان، ص
وی از [[عمر بن سعید بن عاص|عمر سعید عاص]] کارگزار مدینه برای امام حسین اماننامه گرفت و با برادرش [[یحیی بن سعید|یحیای سعید]] پیش امام رفت؛ ولی برنگشت و گفت: «پیغمبر خدا را خواب دیدم که فرمود کاری کنم.». هنگامی که ازش پرسیدند چه بود گفت: «به کسی نگویم تا پروردگارم را بینم.». بی دستاورد بازگشتند.<ref>محمدبن جریرطبری، همان و شیخ مفید، همان</ref>
بحث فراوان است که چرا عبدلله همراه امام نرفت و دقیق مشخص نیست، ولی همسرش زینب کبری مهرهٔ کلیدی کربلا پس از امام حسین بود بود و فرزندانش در کربلا شهید شدند. چون بندهاش به تسلیت بش گفت: «این گزند و رنج از حسین به ما برخورد کرد، اعصابش خرد شد و گفت: «تو که پسر کنیزی بدبوی ای را چه به حسین؟ به خدا دلم مسخواهد با او بوده ازش جدا نمیشدم و در رکابش کشته میشدم. چیزی که بر من گران میآید شهادت حسین است. اگر خود نبودم تا یاریاش کنم خدا را شکر فرزندانم در رکابش به شهادت رسیدند.»<ref>شیخ مفید، همان، ص
=== رابطه با معاویه ===
درپی جایگاه اجتماعی و جاافتادگی عبدالله خلیفگان نیز بش احترام می کردند. معاویه سالی ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ درهم بش مقرری میداد و [[یزید]] دو برابر بش میداد.<ref>احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص
عبدالله در مجلس خلیفگان شرکت میکرد و گاهی با ایشان تندی میکرد. باری [[عمرو عاص]] به علی دشنام داد و زشتی بزرگی بش نسبت داد. عبدالله برافروخت و لرزان از خشم به معایویه گفت: معاویه! تا کی باید خشمت را فروخوریم؟ تا کی باید سخنان ناخوشایندت را شکیفته و بیادبیهایت را برتابیم؟ زنان در سوگت بگریاند!<ref>ضربالمثل عربی، یعنی بروایی زیر گل</ref> گرفتیم حرمت دین را نگه نمیداری و قبول نداری تا از ناروا بازداردت، آیا ادب مجلسهایت حکم نمیکند که حرمت همنشینت را نگه داری؟ به خدا اگر خویشاوندی و وابستگیات به مهرورزی وامیداشتت<ref>خواهر او [[امحبیبه]] زن پیغمبر بود، شاید به این اشاره دارد.</ref> یا کمی از اسلام پاسداری میکردی، هرگز این کنیززادگان با آبروی قومت بازی نمیکردند ... به خدا اگر خدا پارهای حقهایمان را در دست تو نگذاشتهبود هرگز پیشت نمیآمدم.<ref>ابن ابی الحدید، همان ص ۳۱۴- ۳۱۵</ref>
سطر ۱۱۴ ⟵ ۱۳۳:
=== بخشندگی ===
برخی گفتهاند گزارش شکیبایی و رادمردی و بخشندگیاش فراوان و نشمردنی و ذکرنکردنی بودهاست.<ref>یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر، همان، ص
بارها شده که هرچه پول بش رسید در راه خدا داد<ref>ر. ک: احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص ۴۵ و ۵۰ و ابن حجر العسقلانی، همان</ref>
گفتهاند که هنگام مرگ تهیدست شدهبود و نیازمندی پیشش آمد و از حاکم شکایت کرد و کمک خواست، او نیز ندار بود و ردایش را بخشید. به روایتی نیز به مسحد جامع رفته گفت: «خدایا! مرا عادتی دادهای، من نیز بندگانت را مطابقش عادت دادهام؛ اگر ازم بریدهایش، پس زندهام مدار». همان روز یا چند روز پس از او بیمار شد و با همان بیماری درگذشت.<ref>ر. ک: احمدبن یحیی بلاذری، همان، ص ۶۱؛ احمدبن ابی یعقوب، همان، ص ۲۲۹ و علی بن حسین مسعودی، همان</ref>
▲== مرگ ==
▲تاریخ درگذشتش را با اختلاف، سال ۸۰، ۸۴، ۸۵، ۸۷، ۹۰ و سنش را در هنگام مرگ ۶۷، ۸۰، ۹۰، ۹۲ سال<ref>ر. ک: احمدبن یحیی بلاذری، همان؛ احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، همان؛ علی بن حسین مسعودی، همان؛ یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر، همان، ص ۲۶۷; ابوعبدالله محمدبن عمر فخررازی، الشجرة المبارکه، به کوشش مصطفی السقا و دیگران (بیروت، دارالقلم، بی تا) ص ۲۰۳ و ابن اثیر، همان، ص ۲۰۱</ref> نوشتهاند.
▲سالی که عبدالله مرد در مکه سیلی برزگ آمد و آسیب فراوان به حاجیان زد<ref>علی بن حسین مسعودی، همان و یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدالبر، همان</ref> در زمان عبدالملک در مدینه مردو [[ابان بن عثمان]] فرماندار مدینه برایش نماز گذارد. ابان که بر مرگ او میگریست، گفت: «به خدا در تو هیچ بدیای نبود؛ زاتی نیکوکار و شریف بودی».
▲پیکر عبدالله را با حضور فراوان مردم مدینه، در بقیع به خاک سپردند.<ref>ابن اثیر، همان</ref> (۶۴)
▲همچنین برخی گفتهاند: دربارهٔ زمان و جای درگذشت عبدالله سخن دیگری هم هست که زمان خلافت [[سلیمان بن عبدالملک]] در [[ابواء]] مرد و خودش برایش نماز خواند.<ref>ر. ک: احمدبن علی الحسینی (ابن عنبه)، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب (بیروت، درالمکتبة الحیاة، بی تا) ص ۵۶</ref>
{{درگاه|شیعه}}
|