وحشتی جوشقانی
خواجه حسین جوشقانی کاشانی متخلص به وحشتی از شاعران سده دهم و یازدهم (صفویه) است.
وحشتی جوشقانی | |
---|---|
درگذشته | ۱۷ ذیحجه ۱۰۱۳ ۱۶ اردیبهشت ۹۸۴ |
زندگینامه
ویرایشوحشتی جوشقانی در جوشقان استرک از توابع کاشان (۲۰ کیلومتری کاشان_مشهد اردهال)، به دنیا آمد. وی از شاگردان محتشم کاشانی و غیرتی شیرازی بود و با ابوتراب بیگ فرقتی انجدانی کاشانی (وفات ۱۰۲۵ ق) دوستی داشت. در سال ۹۹۹ ق به شیراز رفت و پس از اقامتی کوتاه به هند مسافرت کرد و در زمان محمدقلی قطبشاه (۹۸۹–۱۰۲۰ ق) درشهر گلکنده دکن رسید و همانجا در ۱۷ ذی الحجه ۱۰۱۳ (۱۶ اردیبهشت ۹۸۴) درگذشت. وحشتی در زندگی دارای فرزندی نشد و اشعارش یادگاری جاودانه از اوست.[۱]
دکتر ذبیحالله صفا در کتاب تاریخ ادبیات در ایران آورده که مولانا وحشتی جوشقانی از شاعران معروف سدهٔ دهم و یازدهم و از شاگردان محتشم کاشانی بود. … در بعضی از مأخذها او را کاشانی و همان خواجه حسین کاشی دانستهاند که میرتقیالدین از او در خلاصة الاشعار نام بردهاست.[۲]
دیوان وحشتی جوشقانی
ویرایشدیوان وحشتی کاشانی شامل دو هزار بیت مشتمل بر ۲۷۵ غزل و نیز اشعاری در قالب قصیده و رباعی است؛ که در سال ۱۳۸۲ با مقدمه و تصحیحِ آقای افشین عاطفی در انتشارات خاطرات قلم در ۱۶۰ صفحه و با تیراژ ۱٬۰۰۰ نسخه چاپ شد.
وحشتی در شعر از شیوه شعرای عصر صفوی (قرن دهم) پیروی میکرد؛ برای مثال در غزل شمارهٔ ۴۷ میخوانیم:
بی رُخَت از برقِ آهم کوه و صحرا آتش است | وز تف خون سرکشم، آب دریا، آتش است | |
عاشقان را گاه دیدار تو میسوزد حجاب | در دل پر آرزو ذوق تماشا آتش است | |
گر ز آه ماه برافروزد جهانی دور نیست | مهر خورشید رخت در سینه ما آتش است |
سرودهای دیگر از او
ویرایشدوش یک دم زلف مشکین را پریشان کرده بود | تا سحر خورشید را در مشک پنهان کرده بود | |
صد قیامت رفت و گرد از تربت ما برنخاست | غمزه اش یا رب چه در کار شهیدان کرده بود | |
شب خیال کفر زلفت در دل من میگذشت | تا خبر میشد مرا با روح پیمان کرده بود | |
یاد مستیهای آن سیمین بدن کز روی ناز | چاکها در جانم از چاک گریبان کرده بود | |
گر نباشد گریه بی او هر نفس در دل گره | اشک من بنیاد غم صد بار ویران کرده بود | |
بی دوای درد جانان وحشتی رفت از جهان | غالباً از درد یک شب یاد درمان کرده بود |
وحشتی جوشقانی در لغتنامهٔ دهخدا[۳]
ویرایشوحشتی{وَ شَ } (اِخ) از شاعران و از مردم جوشقان از توابع کاشان است.
این بیت ازاوست:
فرهاد اگر از بیستون گلگون به گردن میبرد | من بیستون را میبرم کارم چو بر گردن فتد |
(مجمع الخواص ص ۲۲۳)
پانویس
ویرایشمنابع
ویرایش- نصیری، محمدرضا (۱۳۸۴) (کتاب اثر آفرینان) جلد یکم تا ششم – انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- آل داود، سید علی (فرهنگنامه دانشوران ایران) نامه پارسی، (۱۳۷۸).
- صادقیبیک افشار، مجمع الخواص، ص۲۲۳.
- گلچین معانی، احمد، کاروان هند، ج دوم، ص ۱۵۱۴–۱۵۱۹.