از میان [[نظریهپرداز|نظریه پردازان]] اصلی مکتب فرانکفورت فقط مارکوزه بود که نسبت به اهمیت و مرکزیت [[فرهنگ توده|فرهنگ تودها]]تودهای برای [[زندگی روزمره]] در جامعهٔ [[سرمایه داری]] اخیر تا حدی [[خوشبینی]] نشان میداد. مارکوزه که در ابتدا همان [[دیدگاه انتقادی|دیدگاههای انتقادی]] [[آدورنو]] و [[هورکهایمر]] را داشت (Marcuse,1964)، بعدها شاهد پیدایش [[پادفرهنگ]] [[هیپی]]ها در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ بود و تفسیر خویش را از فرهنگ تودهای مورد [[بازبینی]] قرار داد (Bottomore,1984). مارکوزه، خصوصاً تحت تأثیر شیوهٔ استفادهٔ پادفرهنگ از همان [[فراورده]]های [[صنایع فراغتی]] و [[صنایع مصرفی|مصرفی]] سرمایهداری اخیر، بهخصوص [[موسیقی]] و [[مد]] تودهای، برای [[شورش]] مستقیم علیه [[نهاد]]های مسلط سرمایهداری، مانند [[کار]]، [[آموزش و پروش]]، [[خانواده]] و [[سیاست]] مرسوم، قرار گرفت.<ref name="d">فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول ۱۳۸۶ - ص ۳۱–۳۲</ref>
با این حال دورهٔ نسبتاً کوتاه پادفرهنگ، و همچنین [[نهضت]]های فرهنگی بعدی جوانان که بر محور موسیقی و [[سبک زندگی]] میگشت، مانند [[پانک راک]] (Hebdige , 1979)، از نظر خیلیها تأییدی بود بر درستی بنیادین [[نقد]] مکتب فرانکفورت از فرهنگ تودهای؛ بنابراین، به گفتهٔ [[باتومور]]، «دامنهٔ محدود و سرعت زوال، یا [[همانندگردی]] (assimilation) پادفرهنگ، در واقع، میتوانست نیروی [[صنعت فرهنگ]] را عیان سازد».<ref name="d"/> (Bottomore,1984: 46)