به دنبال [[ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند]] به دست یک ملیگرای [[صربها|صرب]] در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ میلادی، نیکلای دوم در آغاز جنگ برای پشتیبانی از [[صربستان]] دودل بود چون میدانست جنگ با امپراتوری [[اتریش-مجارستان]] به معنای جنگ با [[امپراتوری آلمان]] میباشداست. از سوی دیگر جو [[پاناسلاویسم]] (اسلاو گرایی)، در آن زمان سبب پشتیبانی روسها از صربها بود. بسیج نیروی روسها و پیشرویشان به سوی مرزهای امپراتوری اتریش-مجارستان، به مداخله امپراتوری آلمان که با امپراتوری اتریش-مجارستان پیمان دفاعی داشتند انجامید و شعلههای جنگ زبانه کشید. روسها اگرچه در برابر [[امپراتوری عثمانی]] و امپراتوری اتریش-مجارستان به پیروزیهایی دستیافتند، ولی یارایتوانایی برابری مقابل امپراتوری آلمان را نداشتند و کار در جبهه شرق به کندی پیش میرفت. سرانجام نیکلای دوم به این اندیشه افتاد که خودش شخصاً اداره جنگ را در دست گیرد. در نتیجه بر خلاف اندرز رایزنان، پسرخالهاش [[گرانددوک نیکلای]] که جنگسالاری ورزیده بود را کنار گذاشت و خودش جای او را در فرماندهی جنگ گرفت. پیامدش این بود که روسیه به سرعت [[لهستان]] را از دست داد. همچنین دوری نیکلای دوم از پایتخت سبب شد که نتواند جلوی انقلاب را بگیرد. اداره دولت به دست [[آلکساندرا فیودوروفنا|شاهدخت آلکساندرا]] افتاده بود. شاهدخت آلکساندرا در نزد تودههای مردم یک آلمانی نه چندان خوشنام بود. همچنین [[راسپوتین]] در امور کشورداری دخالت میکرد. تزار نیز، سفارش کسانش را برای کنار گذاشتن [[راسپوتین]] نمیپذیرفت. گسترش شایعهها دربارهٔ رابطه [[آلکساندرا فیودوروفنا|شاهدخت آلکساندرا]] با [[راسپوتین]] به خشم گروهی از درباریان و سپس به کشتهشدن [[راسپوتین]] به دست گروهی از ایشان انجامید (۱۶ دسامبر ۱۹۱۶).