موسی کاظم: تفاوت میان نسخه‌ها

[نسخهٔ بررسی‌نشده][نسخهٔ بررسی‌نشده]
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خنثی‌سازی 1 ویرایش 151.233.115.51 (بحث): لحن و القاب. (T)
برچسب: خنثی‌سازی
خط ۲۳:
 
== تولد و دوران اولیه زندگی ==
موسی کاظم در دوران کشمکش بین [[خلافت عباسیان|عباسیان]] و [[خلافت امویان|امویان]] به دنیا آمد و چهار سال داشت وقتی [[سفاح]]، اولین خلیفه عباسی، به حکومت رسید. مادرش [[حمیده]]، برده‌ای بربری یا اندلسی بود که توسط پدرش خریداری شده بود. حضرت امام موسی کاظم در خانوادهٔ پرجمعیتی با نه خواهر و شش برادر زندگی می‌کرد. بزرگترین برادرش [[اسماعیل بن جعفر|اسماعیل]] قبل از پدرش از دنیا رفت و به عقیده اکثریت شیعیان ایشانکاظم به امر خداوند و به حکم [[جعفر صادق]] به عنوان امام بعدی انتخاب شد.<ref name="Donaldson"/>
 
برخی منابع از هوش سرشار این امام همامکاظم در دوران کودکی یاد می‌کنند. [[محمدباقر مجلسی]] داستانی را روایت می‌کند که در آن [[ابوحنیفه نعمان بن ثابت|ابوحنیفه]] به دیدار امام[[جعفر صادق]] می‌آید تا از او در مورد مسئلهٔ سؤال کند که با پسرش موسیکاظم بن جعفرکهکه در آن موقع پنج سال داشت مواجه می‌شود. ابوحنیفه سؤالی را که برای امام جعفر صادق آماده کرده بود از حضرت کاظم علیه سلام می‌پرسد: " پسر! گناه از کجا صادر می‌شود؟ از طرف خداست یا از طرف بندهٔ خدا؟" ایشانکاظم پاسخ می‌دهد: "یا از طرف خداست و بنده هیچ نقشی در آن ندارد که در آنصورت خداوند بنده را به خاطر چیزی که در آن نقشی نداشته تنبیه نمی‌کند. یا از طرف خداوند و هم از طرف بنده است که در آنصورت خداوند شریک قوی تر است و شریک قوی تر حق ندارد ضعیف تر را به خاطر گناهی که هر دو در آن نقش داشته‌اند تنبیه کند. یا از طرف بنده است و خدا در آن نقشی ندارد که در آنصورت اگر خدا بخواهد بنده را می‌بخشد و اگر نخواهد تنبیه می‌کند، و خدا کسی است که کمکش در همه حال طلب می‌شود." نقل است که ابوحنیفه با شنیدن این پاسخ، خانهٔ امام صادق علیه سلام را ترک کرده واظهاراظهار داشت که این پاسخ برایش کافی بوده‌است.<ref>Al-Murteda, Amali, vol. 1, pp. 105-106, and Bihar al-Anwar, vol. 4, p. 1049</ref><ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi2|2000|p=69}}</ref>
 
در موقعیتی دیگر، ابوحنیفه از امام کاظم، نزد پدرش امام جعفر صادق، ایراد گرفته می‌گوید: "پسرت موسی را دیدم که نماز می‌خواند در حالی که مردم از جلویش رد می‌شدند، و موسی مردم را از این کار بازنمی‌داشت". امام صادق دستور می‌دهد موسی را نزدش بیاورند و از او می‌پرسد آیا این حرف درست است. ایشان کاظم پاسخ می‌دهد: "بله پدر! کسی که من برایش نماز می‌خوانم به من نزدیکتر از کسانی است که از جلویم رد می‌شوند. خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ''ما از رگ گردن به او نزدیکتریم''(قرآن ۵۰:۱۶). با شنیدن این پاسخ حضرت امام صادق برخاسته وامام کاظم را در آغوش گرفته می‌گوید: "پدر و مادرم فدایت! فدای تو که رازها بر تو آشکار می‌شود."<ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi2|2000|p=198}}</ref>
 
== امام کاظم ==
امام کاظمموسی به خاطر صبر زیاد و به این دلیل که خشمش را فرومی‌خورده‌است، کاظم لقب گرفته‌است. همچنین به این دلیل که نسبت به کسانی که به او بد کرده بودند مهربان و بخشنده بوده‌است.<ref name="Sharif al-Qarashi2"/> به نوشتهٔ [[ابن خلکان]]، وقتی کسی از او بدگویی می‌کرد هدیه‌ای برایش می‌فرستاد.<ref name="Donaldson"/> گفته می‌شود که مردی در حضور ایشانکاظم به جدش [[علی بن ابیطالب]] توهین کرد. همراهان امام کاظم خواستند به مرد حمله کنند که ایشانکاظم مانع شد. ایشانکاظم سپس به مزرعهٔ مرد در خارج از [[مدینه]] رفت، مرد با دیدن امام شروع به داد و بیداد می‌کند که محصولش را لگد مال نکند. امام کاظم اما بی‌توجه به او نزدیک شده سلام کرده با خوشرویی پرسید چقدر پول صرف کاشت مزرعه کرده‌است. مرد پاسخ داد "صد دینار!" سپس پرسید "چه اندازه از آن برداشت خواهی کرد؟" مرد پاسخ داد که غیب نمی‌داند. کاظم پرسید "چه اندازه امیدواری از آن برداشت کنی؟" که مرد پاسخ داد "دویست دینار!" امام کاظم سیصد دینار به او داده وفرمودگفت: "این سیصد دینار برای توست و محصولت هم برایت باقی است".<ref name="Sharif al-Qarashi2 129"/>
 
ایشانکاظم سپس مرد را ترک کرده به مسجد رفت و مرد را دید که زودتر از او به آنجا رسیده بود. مرد با دیدن امام کاظم برخاسته این آیه را بلند خواند که: "خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد."(قرآن ۶:۱۲۴) اصحاب امام کاظم از این تغییر رفتار متعجب شده دلیلش را پرسیدند و مرد جریان را برایشان تعریف کرد. سپس امام به اصحابش رو کرده وفرمودگفت: "کدام راه بهتر بود؟ آنچه شما می‌خواستید یا آنچه من انجام دادم؟"<ref name="Sharif al-Qarashi2 129">{{harvnb|Sharif al-Qarashi2|2000|p=129}}</ref>امام موسی کاظم همچنین ''عبد صالح'' خوانده می‌شد. معروف بود که ایشانکاظم پولهایی را در بین اهل مدینه توزیع می‌کرد با اینکه خودش وضعیت بهتری از آن‌ها نداشت.<ref name="Donaldson"/><ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi2|2000|p=125}}</ref> امام موسی کاظم همچنین در بین شیعیان به ''باب‌الحوائج'' معروف است.
 
== امامت ==
امامان شیعه به‌طور گسترده زیر فشار بوده گاهی مجبور بودند [[تقیه]] پیشه کنند. پس از اینکه خبر مسمومیت و مرگ امام [[جعفر صادق]] به گوش [[منصور (خلیفه)|منصور]] رسید، به والی مدینه نوشت که به عنوان تسلیت به خانهٔ امام رفته تا قول [[سید محمد حسین طباطبایی|طباطبایی]] «وصیت‌نامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسی را که وصی امام معرفی شده فی المجلس گردن بزند و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت خاتمه دهد و زمزمه تشیع را به کلی خاموش کند.» وقتی حاکم مدینه وصیت‌نامه را خواند دید که امام صادق پنج نفر را به جای یک‌نفر برای جانشینی تعیین کرده. خود خلیفه، والی مدینه، عبدالله افطح فرزند بزرگ امام صادق، موسی بن جعفر فرزند کوچک امام صادق و [[حمیده]] همسرش. به این ترتیب تدبیر منصور برای خاتمهٔ [[امامت]] بی‌نتیجه ماند. با این حال امام موسی کاظم بر خلاف پدرش حضرت جعفر صادق که آزادانه در مدینه تدریس می‌کرد، زیر فشار منصور عباسی و [[هارون الرشید]] چنین فرصتی پیدا نکرد.<ref>{{harvnb|Tabatabai|1975|pp=180–181}}</ref>
 
امام موسی کاظم خلفای عباسی را تأیید نمی‌کرد و پیروانش را از همکاری با خلفای جور نهی می‌کرد، مگر کسانی که با کار در دستگاه خلافت می‌توانستند باعث برداشتن مقداری از فشار از روی شیعیان شوند.<ref>Sharif al-Qarashi2 2000, p. 393</ref> نقل است که هارون الرشید با وجود دشمنی با امام کاظم احترام زیادی برایش قائل بود. وقتی پسرش [[مأمون]] علت این احترام را ازاو پرسید، هارون پاسخ داد کهامام موسیکه کاظم، امام و حجت خداوند بر بندگانش در زمین است. هارون همچنین می‌گوید: «من به حسب ظاهر و با زور و فشار امام امت هستم در حالی که کاظم امام واقعی مردم می‌باشد.» با این حال هارون به مأمون خاطر نشان می‌کند که خلافت را بهایشانبه کاظم خواهدنخواهد داد: «به خدا سوگند که اگر تو خودت قصد کنی خلافت را از من بستانی، آن را از تو پس خواهم گرفت، اگرچه این کار به قیمت درآوردن چشمانت تمام شود». همچنین هارون به مأمون توصیه می‌کند که اگر به دنبال دانش واقعی است آن را از امام کاظم بگیرد. «این (موسی کاظم) میراث دار دانش انبیاست… اگر به دنبال دانش واقعی هستی آن را نزد او خواهی یافت.»<ref>{{harvnb|Sharif al-Qarashi2|2000|p=134}}</ref> نکته جالب این است که سال‌ها بعد وقتی مأمون خودش خلافت را بدست آورد، اصرار داشت تا آن را به پسر امام کاظم، [[علی بن موسی الرضا]] بسپرد؛ با این استدلال که شخصی را بر روی زمین داناتر از او نمی‌شناسد.<ref>{{cite book|last1=Bāqir|first1=Sharif al-Qarashi|title=The life of Imām 'Ali Bin Mūsā al-Ridā|page=81|others=Translated by Jāsim al-Rasheed}}</ref>
 
=== تفرقه ===
پس از مرگ امام صادق و حتی پیش از مرگش، وقتی پسر ارشدش [[اسماعیل بن جعفر|اسماعیل]] پیش از خودش از دنیا رفت، شیعیان شروع به انشعاب به دسته‌های مختلف شدند. پس از صادق این دسته‌بندی‌ها تنوع بیشتری پیدا کرد. گروه بزرگی از شیعیان دوازده امامی به امامت پسر سوم امام صادق، موسی کاظم، معتقد شدند. گروه کوچکتری معتقد بودند اسماعیل توسط پدرش به جانشینی انتخاب شده اما چون قبل از پدرش از دنیا رفته، جانشینی به پسرش [[محمد بن اسماعیل]] و جانشینانش منتقل می‌شود. این گروه اخیر به [[اسماعیلیه]] معروف شدند. برخی اسماعیلیان معتقد شدند اسماعیل در واقع نمرده‌است بلکه به عنوان مهدی و ناجی آخرالزمان ظهور خواهد کرد، و این در حالی است که به گفته طباطبایی مرگ اسماعیل با حضور شاهدان زیادی اتفاق افتاد. گروه‌های دیگری هم بودند که دو پسر دیگرامام دیگر صادق، عبدالله افطح و محمد بن جعفر را امام می‌دانستند. گروه کوچکتری معتقد شدند که صادق آخرین امام بوده و امامت با او به پایان رسیده‌است.
پس از مرگ موسی بن جعفرکاظم اکثریت شیعیان به امامت پسرش [[علی بن موسی الرضا]] معتقد شدند. در حالی که گروه کوچکی معتقد بودند امامت با موسی کاظم پایان رسیده که این گروه اخیر به [[واقفیه]] معروف شدند. از امام هشتم تا امام دوازدهم، که اکثریت شیعیان مهدی موعود می‌دانند، انشعاب مهم دیگری رخ نداده‌است. از میان فرقه‌هایی که از اکثریتِ دوازده امامی منشعب شده‌اند امروزه فقط [[اسماعیلیه]] و [[زیدیه]] باقی مانده‌اند.<ref name="Tabatabai 1975 68–69">{{harvnb|Tabatabai|1975|pp=68–69}}</ref><ref name="Tabatabai 1975 68–69"/><ref name="Corbin 2001">{{cite book|last1=Corbin|first1=Henry|title=The History of Islamic Philosophy|date=2001|publisher=Kegan Paul International|others=Translated by Liadain Sherrard with the assistance of Philip Sherrard|location=London and New York|page=31}}</ref>
 
== همسران و فرزندان ==