قابوس بن وشمگیر: تفاوت میان نسخهها
[نسخهٔ بررسیشده] | [نسخهٔ بررسیشده] |
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
سیمون دانکرک (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز ویکیسازی رباتیک (درخواست کاربر:Freshman404)(۷.۶) >جغرافیای تاریخی، جغرافیای طبیعی، خلیفهٔ عباسی، ابن اسفندیار، ابوعلی سینا، مرکز حکومت، تاریخ طبری، کتب تواریخ، زبان فارسی، صنایع ادبی، هجری قمری، برادر زن، علت مرگ، پدر زن+املا+تمیز (۱۰.۷) |
||
خط ۳۰:
دستهای از منابع هستند که به شرح وقایع سرزمینهای اسلامی میپردازند. عدهای از تاریخنگاران معاصر با زیاریان به خاطر حضورشان در اوضاع سیاسی آن زمانه، به نوشتن این کتب پرداختهاند و از جمله منابع مهم برای شناخت زیاریان بهشمار میآیند.
* ''[[تاریخ یمینی]]''از جمله این کتب تاریخ یمینی در زمان [[سلطان محمود غزنوی]] نوشته شدهاست. در ابتدا نثر کتاب سنگین و فهم آن مشکل بودهاست تا اینکه در قرن ۷ شرحی بر کتاب نوشته شدهاست. کتاب به سلسلههای زمان محمود پرداختهاست. این کتاب در رابطه با احوالات و شرححال [[قابوس]] اطلاعاتی را دارد، بنابراین میتواند منبع دقیقی برای شناخت زمانه او باشد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref>
* ''[[الکامل]]'' این کتاب از جمله [[کتب تواریخ]] عمومی است که در ابتدای قرن ۷ هجری توسط [[عزالدین بن اثیر|ابن اثیر]] نوشته شدهاست اما به خاطر تلفیق مطالب از منابع مختلف دارای اطلاعات مفیدی است.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref> از جمله منابعی که وی از اطلاعات آن بهره گرفتهاست کتاب [[التاریخ فی اخبار ولاة خراسان]] از ابوعلی سلامی است که دربارهٔ [[سامانیان]] تا مرگ [[ابوعلی چغانی]] اطلاعات ارزشمندی را داراست. اهمیت اساسی الکامل به ویژه در مورد رویدادهایی است که ابن اثیر برخلاف [[طبری]] به گونهای گسترده از آنها یاد کردهاست. گرچه ابن اثیر در کتاب خود اطلاعات موجود در کتاب طبری را پایه قرار دادهاست اما از منابع دیگری همچون [[مسعودی]] و [[بلاذری]] نیز استفاده کردهاست.<ref>{{پک|لنگرودی|۱۳۹۲|ک=ابن اثیر|ص=۷۰۳}}</ref>
; تاریخ محلی
کتابهایی هستند که در مورد تاریخ شهر یا منطقهای نگاشته شدهاند.این کتب حاوی اطلاعات ارزشمندی هستند زیرا فقط به وقایع آن شهر یا منطقه پرداختهاند و جزئیات آن را ذکر کردهاند و از منابع مهم بهشمار میآیند.
* ''[[تاریخ طبرستان]]'' از قدیمیترین تواریخ محلی [[طبرستان]] است و برخلاف مقدمه سخت بقیه کتاب نثری روان دارد و با واژهها و اشعار طبری همراه شدهاست. کتاب حدود سال ۶۱۳ هجری توسط [[ابناسفندیار]] نوشته شدهاست. بخاطر از میان رفتن کتبی همچون [[التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة]] نوشته [[
=== منابع ثانویه ===
خط ۴۲:
* ''[[زین الاخبار]]'' این کتاب نوشته [[ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی]] است. کتاب مشتمل بر دو قسمت است. وی قسمت اول را به [[تاریخ ایران]] و به مسائل عمومی آن پرداخته و به صورت تواریخ عمومی نوشتهاست اما قسمت دوم کتاب به صورت محلی نگاشته شدهاست و در آن اشاراتی به آلزیار و [[آلبویه]] شدهاست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref>
; تاریخ محلی
* ''[[تاریخ طبرستان و رویان و مازندران]]'' کتابی به [[زبان فارسی]] در شرح رویدادهای طبرستان و رویان و [[مازندران]] از دوره باستان تا سال ۸۸۱ هجری تألیف [[ظهیرالدین مرعشی]] است. این کتاب شامل چندین فصل است. فصول نخستین کتاب [[جغرافیای تاریخی]] رویان، [[ساری]]، [[گرگان]] و [[آمل]] را در بر دارد اما فصلهای بعدی به سلسلههای [[قارنوندیان]]، [[زیاریان]] و [[باوندیان]]، میپردازد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۳_۲۰}}</ref>
* ''[[تاریخ رویان]]''این کتاب در رابطه با تاریخ محلی [[رویان]] به زبان فارسی تألیف [[اولیاءالله آملی]] است. وی برای تألیف کتاب از منابعی همچون تاریخ طبرستان ابناسفندیار، و [[تاریخ طبری]] استفاده کردهاست.<ref>{{پک|قدرت دیزچی|۱۳۶۷|ک=اولیاءالله آملی|ص=۴۵۳}}</ref>
* از جمله منابع مهم دیگر برای شناخت زیاریان کتب جغرافیایی هستند که هم به جغرافیای تاریخی و هم به [[جغرافیای طبیعی]] آن ناحیه توجه نشان میدهند، کتاب [[احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم]] در قرن ۴ است، که معاصر با زمانه قابوس و از منابع مهم برای شناخت آن دوران میباشد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=}}</ref>
* از جمله منابع مهم دیگر کتب ادبی هستند از جمله کتاب [[قابوس نامه]] اثری از [[عنصرالمعالی|کیکاووس]] که در سال ۴۷۵ هجری تألیف شدهاست. قابوسنامه از جمله منابع مهم و دقیق برای شناخت زیاریان است، که اندکی بعد از دوران قابوس
*
▲== وضعیت سیاسی-اجتماعی نیمه دوم قرن چهارم هجری ==
هنگامی که آلزیار بر بخشهایی از ایران فرمانروایی میکردند، در اطراف آنها حکومتهایی وجود داشت که هر یک قسمتهایی را احاطه کردهبودند و از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی ضعیفتر یا قویتر از زیاریان بودند و این سلسله به هر طریق ناچار به برقراری ارتباط با آنها میشدند. از جمله این قدرتها [[سامانیان]]، [[آلبویه]] و [[غزنویان]] بودند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۰۷}}</ref> ''سامانیان'' در زمان قدرت گرفتن [[مردآویج]] در اوج قدرت قرار داشتند و مرداویج در هنگام قدرت گرفتن گاهی با سامانیان همراه و گاهی هم مقابل آنها بود، ولی تا پایان عمر خود به آنها وفادار بود. از امیر دوم زیاری به بعد روابط زیاریان با سامانیان دوستانه میشود.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۳}}</ref> بعد از مرگ وشمگیر، سر انتخاب جانشینی برای وی میان آلبویه و سامانیان اختلاف نظر وجود داشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۴}}</ref> سامانیان از قابوس و آلبویه از بیستون حمایت کردند، قابوس از ابتدا مورد توجه سامانیان قرار داشت اما با آلبویه هم رابطه خویشاوندی داشت. قابوس بعد از شکستی که از عضدالدوله خورد به دربار سامانیان پناه برد و ۱۸ سال به دور از حکومت و به قصد لشکرکشی به سر برد. وی فقط یک بار به پشتیبانی از سامانیان به گرگان حمله کرد که برای او سودی نداشت. بعد از ۱۸ سال که مجدد قابوس به قدرت و حکومت رسید سامانیان قدرت خود را از دست دادهبودند و قدرت مهم سلطان محمود بود. تا اینکه بعد از قتل منتصر سامانیان به پایان رسید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۵_۲۱۶}}</ref>
''آلبویه'' قابوس بعد از برادرش بیستون روش دوستانه با آلبویه در پیش گرفت. مقارن با روی کار آمدن قابوس، عضدالدوله به قدرت رسید و برای فهم میزان وفاداری نامهای را به قابوس نوشت و او هم روش مسالمت جویانهای را در پیش گرفت و اظهار کرد که در عین استقلال، قدرت عضدالدوله را میپذیرد، انا بعد از پناهندگی فخرالدوله، برادر عضدالدوله به قابوس، و امتناع وی از تحویل فخرالدوله به عضدالدوله دشمنی میان آلزیار و آلبویه آغاز شد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۹}}</ref> قابوس به فخرالدوله کمک کرد اما فخرالدوله بعد از رسیدن به قدرت در مقابل دوستی و وفاداری قابوس کاری را انجام نداد و قابوس مجبور به دوری از حکومت شد <ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۰}}</ref> تا هنگامی که مجدالدوله به قدرت رسید و قابوس با توجه به ضعف وی توانست طبرستان و گرگان را تصرف کند. قابوس و مجدالدوله چندین بار با هم جنگیدند که نتیجهای نداشت انا این دو فارغ از مسائل سیاسی روابط دوستانه و نزدیکی داشتند چون [[منوچهر]]، پسر قابوس مدتی در سپاه مجدالدوله خدمت میکرد. در نهایت قابوس و مجدالدوله باهم صلح کردند. قابوس با وجود اینکه از ضعف مجدالدوله آگاه بود اما هیچگاه به ری لشکر نکشید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۲۱_۲۲۲}}</ref>
سطر ۵۵ ⟵ ۵۴:
== تبار ==
{{اصلی|آل زیار}}
قابوس پسر کوچکتر [[وشمگیر]] بود و پدربزرگش، [[زیار (شاهزاده دیلمی)|زیار]]، از اهالی [[گیلان]]، خود را از خاندان «ارغوش فرهادان» یا «آغش وهاوان» معرفی میکرد که در زمان [[کیخسرو]] حاکم گیلان بودهاست. همچنین عدهای دیگر «وردانشاه گیلانی» را جد زیار میدانند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۸۰–۸۱}}</ref> همسر زیار دختر [[تیرداد]] بود و [[برادر زن]] زیار، [[هروسندان]]، حاکم وقت [[پادشاهی گیل]]
== ولادت و کودکی ==
{{گسترش}}
{{سالشمار قابوس بن وشمگیر}}
== به قدرت رسیدن ==
سطر ۷۴ ⟵ ۷۲:
=== درگیری در قلمرو آل بویه ===
در سال ۳۶۶ هجری، رکنالدوله درگذشت و قلمرو او تحت فرمان پسر بزرگش، [[عضدالدوله دیلمی|عضدالدوله]]، درآمد.<ref>{{پک|ملکزادهبیابانی|۱۳۵۳|ک=سکههای زیاری|ص=۵۹}}</ref> دو فرزند دیگر [[رکنالدوله دیلمی|رکنالدوله]]، [[مؤیدالدوله|مویدالدوله]] و [[فخرالدوله دیلمی|فخرالدوله]]، طبق وصیت پدر، به ترتیب [[اصفهان]] و [[همدان]] را بدست آوردند.<ref>{{پک|قائم مقامی|۱۳۴۶|ک=فرمانروایی و قلمرو دیلمیان|ص=۳}}</ref> عضدالدوله در سال ۳۶۹ هجری، گسترش قلمرو خود را آغاز کرد و سه نامه به برادران خود و قابوس نوشت، تا نظر آنها را در مورد حکومت خود بداند. هر یک از این سه نفر، به صورتی نامهٔ او را پاسخ دادند. فخرالدوله چون از مادری دیگر بود، اعلام برابری کرد و خود را همپای عضدالدوله دانست. مویدالدوله اظهار بندگی کرد و قابوس، نامهای در اعلام وفاداری و دوستی نوشت. عضدالدوله یقین کرد، که فخرالدوله قصد سرپیچی دارد و با او مخالف است. به همین خاطر از [[فارس (سرزمین)|فارس]] به [[ناحیه جبال|جبال]] لشکر کشید، تا بر همدان و [[دینور (شهر باستانی)|دینور]] و [[نهاوند]] چیره شود. در جریان این لشکرکشی، مویدالدوله به یاری عضدالدوله آمد و عضدالدوله بعد از تسلط بر آن نواحی، مویدالدوله را جانشین کرد و خود به [[ری]] رفت. فخرالدوله توان مقاومت در برابر عضدالدوله را نداشت و از همدان به [[رودسر|هوسم]]، در [[استان گیلان|گیلان]]، فرار کرد. درآنجا مدتی اقامت داشت و نامهای به قابوس نوشت. قابوس [[پدر زن]] و شوهر خالهٔ فخرالدوله بود و او را به نزد خود خواند و میان آن دو پیوند دوستی و اتحاد برقرار شد و عهد کردند، تا در مقابل عضدالدوله ایستادگی کنند. در تکریم فخرالدوله، قابوس نهایت تلاش خود را به کار گرفت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۰۹_۱۱۰}}</ref> عضدالدوله در سال ۳۷۱ هجری، نامهای به قابوس نوشت و از او خواست، که برادرش را تسلیم او کند و در مقابل، خراج یک سالهٔ ری به او پرداخت خواهد شد، یا هر منطقهای را که بخواهد، به او میدهد. حتی عضدالدوله به قابوس پیشنهاد کرد که اگر فخرالدوله را با زهر بکشد، همین پاداش را دریافت خواهد کرد. قابوس با تسلیم فخرالدوله مخالفت کرد و گفت که عهدش با فخرالدوله را هرگز نمیشکند. قاصد از جانب عضدالدوله دستور داشت تا قابوس را وادار به تسلیم کند. قابوس در جواب قاصد گفت که بر پیمان خود با فخرالدوله پایبند است و هرگز فرزند شاهی را به خاطر مال دنیا نمیبخشد و آبروی خود را در معرض بدنامی قرار نمیدهد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۱۰}}</ref><ref>{{پک|ملکزادهبیابانی|۱۳۵۳|ک=سکههای زیاری|ص=۵۹_۶۰}}</ref><ref>{{پک|موسوی|۱۳۹۳|ک=تاریخ جامع ایران|ص=۳۱۱}}</ref>
=== شکست و فرار قابوس به خراسان ===
سطر ۱۰۹ ⟵ ۱۰۷:
=== شورش و سرکوب اسپهبد شهریار بن دارا ===
[[شهریار سوم|اسپهبد شهریار]] از سرداران قدیمی قابوس بود و در زمانی که قابوس در دربار سامانیان منتظر به حکومت رسیدن بود اسپهبد با وی همراه بود و یکی از پیشگامان حکومت قابوس بهشمار میآمد. بدین خاطر قابوس حکومت شهریارکوه را به او داد و شهریار مدتی در آنجا حکومت کرد و در لشکرکشیهای قابوس نیز حضور داشت، اما با از بین رفتن دشمنان، شهریار به مال خود مغرور شده و طغیان کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۱}}</ref> منابع ذکر نکردهاند که این شورش علیه قابوس بودهاست یا آل بویه؛ فقط اشاره کردهاند که سپاهی از جانب آل بویه به فرماندهی رستم بن مرزبان و بیستون بن تیجاسف برای سرکوب کردن شهریار حرکت کردند. آنها توانستند شهریار کوه را تصرف کنند و اسپهبد شهریار را به نزد قابوس بفرستند. این واقعه در سال ۳۹۶ [[هجری قمری]] اتفاق افتاد. پس از تصرف شهریار کوه رستم بن مرزبان به نام قابوس در آن منطقه خطبه خواند و بیستون از او پیروی کرد. در نهایت شهریار کوه به حکومت قابوس اضافه شد. قابوس اسپهبد را به زندان فرستاد و یک سال بعد یعنی در سال ۳۹۷ هجری قمری، اسپهبد در زندان درگذشت. [[علت مرگ]] او را عدهای مرگ طبیعی و عدهای دسیسه قابوس میدانند. [[رستم دوم باوندی|اسپهبد رستم]] از طرف آلبویه مأمور سرکوب شهریار شد ولی خطبه را به نام قابوس خواند، علیرغم نسبت خویشی که با هر دو طرف داشت، علت این امر را میتوان ترس از مجدالدوله دانست. رستم به قابوس، نامه نوشت و اطاعت کرد و بیستون تیجاسف به دربار قابوس بازگشت. بعد از آن قابوس گیلان را آزاد کرد و فرزندش منوچهر را به حکومت آنجا گماشت، و به دنبال آن ناحیه [[پادوسبانیان|رویان، چالوس و استندار]] را نیز تسخیر کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۲}}</ref>
=== پناهندگی منتصر اسماعیل سامانی به قابوس ===
در این زمان سامانیان در ضعیفترین وضعیت ممکن بودند و هر کدام از امیران، منطقهای را مستقل اداره میکردند. بزرگترین این امیران سلطان محمود بود که بر خراسان فرمانروایی میکرد و امرای دیگر را تحت سلطه خود درآورده بود. سلطان محمود با ایلک خان سردار [[ترکستان]] متحد شد و ایلک خان به [[مرکز حکومت]] سامانیان، [[بخارا]] حمله برد و توانست تمامی بزرگان خاندان [[آلسامان]] را به اسارت بگیرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۲_۱۲۳}}</ref> یکی از این زندانیان، [[اسماعیل بن نوح]] بود که با حیله توانست از زندان فرار کند و به بخارا برود. عدهای از فرماندهان و سپاهیان سامانی برگرد او آمدند و او را [[منتصر]] نامیدند. بعد از این منتصر قصد تجدید حکومت سامانی را داشت و با ایلک خان درگیر شد و او را پس زد، اما در حملهٔ دیگر ایلک خان به نیشابور آمد و برادر محمود، [[نصر بن سبکتکین]] را از آنجا بیرون کرد. هنگامی که محمود از قضایا باخبر شد با لشکری قصد رفتن به نیشابور را کرد و منتصر که توان مقابله را در خود نمیدید، به اسفراین فرار کرد و از آنجا به دربار قابوس پناه برد. قابوس که مدتها از نعمتهای سامانیان بهرهمند شدهبود برای جبران از منتصر استقبال کرد و بدین خاطر که میدانست منتصر توانایی مواجهه با محمود را ندارد، و از سوی دیگر نمیخواست که با پناه دادن به منتصر موجبات دشمنی محمود را برانگیزد، به منتصر پیشنهاد داد که به سمت ری رود، زیرا مجدالدوله در آنجا هنوز کودک است و سپاه چندانی ندارد و منتصر قادر است تا به راحتی آنجا را تسخیر کند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۳}}</ref>
قابوس برای حمایت منتصر لشکری با او همراه کرد و خزاین و فراش خانه و زرادخانه خود را برای او و سردارانش از قبیل [[ارسلانبالو]] و ابوالقاسم سیمجور گشود و پسرانش، منوچهر و [[دارا]] را به یاری او فرستاد. او هنگامی که به ری رسید، شهر راه محاصره کرد، ولی مادر مجدالدوله، [[سیدهملکه]]، حیلهای به کار برد و با دادن مالی به سپاهیان منتصر آنها را برانگیخت تا منتصر را وادار کردند که به نیشابور بازگردد. هنگامی که سپاه منتصر به طرف نیشابور روانه شد، لشکریان و پسران قابوس به نشانهٔ اعتراض یا برای پایان یافتن مأموریتشان به گرگان بازگشتند. سپاه منتصر در سال ۳۹۱ هجری به نیشابور رسید و در آنجا شروع به گرفتن خراج کردند.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۳_۱۲۴}}</ref> محمود آلتونتاش را با سپاهی به نیشابور فرستاد. در این جنگ منتصر شکست خورد و روانه [[ابیورد]] شد و از آنجا قصد رفتن به گرگان را کرد اما قابوس به خاطر دوستی و ترس از محمود و بیتدبیری منتصر از پذیرفتن منتصر سر باز زد. قابوس دو هزار نفر از [[کردان شاهجانی]] را برای از میان بردن منتصر فرستاد و سپاهیان او را برگرداندند و او به بیار و از آنجا به [[نسا]] رفت. از این زمان تا اواخر حکومت قابوس اطلاع دقیقی از فعالیتهای سیاسی و نظامی و زندگی او نیست. منابع به ورود [[ابوعلی سینا]] در اواخر این دوره به گرگان اشاره میکنند. ابوعلی از دست قاصدان [[محمود غزنوی]] فرار کرد و به دربار قابوس رسید و قابوس از تسلیم او به قاصدان محمود خودداری کرد و برخی دیگر از منابع که صحیحتر به نظر میرسند گفتهاند که در هنگام رسیدن ابوعلی به گرگان، قابوس در قلعه زندانی بودهاست و نمیتوانسته ابوعلی را ببیند و ابوعلی از آنجا به سرزمین آلبویه روانه میشود.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۴}}</ref>
== شورش علیه قابوس و مرگ او ==
سطر ۱۲۵ ⟵ ۱۲۳:
قابوس از ابتدا با [[آل بویه]] روابط نزدیکی داشت. [[فخرالدوله دیلمی|فخرالدوله]] خویشاوندی نزدیکی با او داشت و گویا ابتدا داماد قابوس بود، اما مدتی بعد همسر دیگری برگزید و این موجب کدورت میان این دو شد. جدا از نبردها و درگیریهای فراوان میان دو خاندان زیاری و بویی، در این دوران روابط خانوادگی نزدیکی میانشان وجود داشت. این احتمال وجود دارد که قابوس پس از تضعیف بوییان، به خاطر همین حق خویشاوندی بود که به قلمروشان متعرض نشد. با روی کار آمدن منوچهر، که خود پیشتر در سپاه بوییان سابقه جنگ داشت، این روابط دوستانه میان زیاریان و بوییان گسست.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۲۱۹–۲۲۲}}</ref>
با مرگ قابوس منوچهر رسماً در سال ۴۰۳ هجری به حکومت زیاریان رسید و در ابتدا به نام خود سکه زد و خطبه خواند. [[خلیفهٔ عباسی]] وفات پدرش، قابوس، را تسلیت گفته و منشور، خلعت، لوا و لقب «فلک المعالی» به او بخشید. حکومت منوچهر آغاز افول زیاریان است؛ او استقلال خود را از دست داد و از همان ابتدای کار به [[غزنویان]]، به رهبری [[سلطان محمود غزنوی|سلطان محمود]]، وابسته شد. او هر ساله پنجاه هزار دینار به دربار غزنوی خراج میداد، خطبه و سکه به نام محمود غزنوی کرد، در یکی از لشکرکشیهای محمود به هندوستان هزینهها را متقبل شد و نهایتاً در ۴۰۹ هجری با دختر محمود ازدواج کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۲۷–۱۲۹}}</ref>
یکی دیگر از پسران قابوس، [[دارا زیاری|دارا]] نام داشت. در زمان قابوس او مدتی والی طبرستان بود ولی پس از اختلافاتی که میان او و پدرش رخ داد، به درگاه غزنویان پناه برد. محمود در ابتدا او را با احترام پذیرفت و گرچه دارا مدتی در زندان سلطان محمود روزگار گذراند، اما پس از مرگ قابوس سلطان محمود لشکری به فرماندهی [[ارسلان جاذب]] فراهم کرد تا ملک زیاریان را گرفته و دارا را به سلطنت رساند. اما منوچهر پیشدستی کرده و با نزدیک شدن به درگاه سلطان محمود، لشکرکشی را منتفی کرد. دارا پس از آن در دربار غزنوی ماند و مجدداً در ۴۰۹ هجری محبوس گشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آل زیار|ص=۱۴۵–۱۴۶}}</ref>
سطر ۱۳۹ ⟵ ۱۳۷:
== آثار قابوس ==
قابوس فردی شاعر، خوشخط و فاضل بود و در برخی از علوم از جمله [[نجوم]] دستی داشت و رسالههایی را تألیف کردهبود. وی [[صنایع ادبی]] را با مهارت در نثر به کار میبرد و خط بسیار زیبایی داشت.
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|کار جهان سراسر آز است یا نیاز|من پیش دل نیارم آز و نیاز را}}
سطر ۱۵۳ ⟵ ۱۵۱:
{{پایان شعر}}
در مدح و ستایش قابوس شعرا قصاید فارسی و عربی سرودهاند.قابوس علاقهٔ زیادی به مدایح نداشت.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۸۱}}</ref> قابوس به اهل علم بها میداد و دربار او محل جمع شدن دانشمندان زیادی بود؛<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۸۲}}</ref> از جمله [[ابوریحان بیرونی]]، در سال ۳۸۵ در شرایط سخت به ری آمد و بعد از دو سال به دربار قابوس در گرگان رفت مدتی را در دربار او زندگی میکرد و کتاب [[آثارالباقیه عن القرون الخالیه]] را که از مهمترین آثار باقیمانده از تمدناسلامی است را در سال ۳۹۰ بهنام قابوس تألیف کردهاست. ابوریحان مجدد در سال ۳۹۳ هجری قمری به گرگان رفت، در شرایطی که شهر در تبعید سیاسی بود دو خسوف را رصد کرد.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۸۳}}</ref> اهمیتی که قابوس به علم و دانش میداد تا اندازهای بود که [[ابو علی سینا]]، متفکر ایرانی، هنگامی که آوازه او را شنید برای دیدارش عازم گرگان شد، اما متأسفانه قبل از رسیدن او قابوس در اثر شورش امرای خود در قلعه زندانی شدهبود و ابوعلی موفق به دیدن وی نشد.<ref>{{پک|ملکزادهبیابانی|۱۳۵۳|ک=سکههایزیاری|ص=۶۲}}</ref><ref>{{پک|Bosworth|2010|ف=ZIYARIDS|ک=Encyclopædia Iranica|زبان=en}}</ref> اما دربارهٔ ورود ابوعلی به گرگان یک روایت دیگر هم وجود دارد. ابوعلی سینا و ابوریحان توسط محمود به غزنه خوانده شدند. ابوریحان به دربار محمود؛ ولی ابوعلی سینا و [[ابونصر عراقی]] از راه بیابان [[خوارزم]] به سمت گرگان حرکت کردند. ابوعلی بهطور ناشناس و پنهانی به طبابت در گرگان پرداخت تا اینکه آوازه وی در شهر پیچید و قابوس برای درمان خواهرزادهاش که عاشق دختری شدهبود، ابوعلی را خواند. ابوعلی، خواهرزاده قابوس را درمان کرد و بدین ترتیب بر شهرت او اضافه شد. هنگامی که افراد محمود با عکس ابوعلی سینا به دنبال او آمدند قابوس از تسلیم ابوعلی خودداری کرد و دیدار او را انکار کرد. رفتار قابوس با ابوعلی شایسته بود اما روایت اینکه او در قلعه زندانی شدهبود درست تر به نظر میآید.<ref>{{پک|مفرد|۱۳۸۶|ک=ظهور و سقوط آلزیار|ص=۱۸۲_۱۸۳}}</ref>
از قابوس آثار زیادی برجای نماندهاست ولی رسائل او را [[علی بن محمد یزدادی]] در کتابی به نام [[کمالالبلاغه]] جمعآوری کردهاست و پارههایی از آن را [[محمد بن اسفندیار]] در تاریخ طبرستان نقل کردهاست. نامههای قابوس به بهترین بلیغان نثر عربی نوشته
== تبارنامه ==
سطر ۱۸۲ ⟵ ۱۸۰:
* {{یادکرد دانشنامه | نام خانوادگی =Bosworth | نام = Edmund| پیوند نویسنده = | مقاله =ZIYARIDS | دانشنامه = Encyclopaedia Iranica| ویرایش = | جلد= | سال =۲۰۱۰ | ناشر = | مکان = | شابک = | صفحه = | نشانی = | تاریخ بازبینی = | نشانی بایگانی = |تاریخ بایگانی = | زبان =en}}
{{پایان چپچین}}
{{شاهان زیاری}}
{{زبان و ادبیات عربی در دوره عباسی}}
سطر ۱۹۳ ⟵ ۱۹۰:
[[رده:شاعران مرد اهل ایران]]
[[رده:شاهان زیاری]]
[[رده:ویکیسازی رباتیک]]
|