ویکی‌پدیا:نظرخواهی/استفاده از نیم‌فاصله در نام‌های عبارتی/نظرخواهی پنج: جک‌وجانور در مقابل آتش و دود

لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلماتی که با «و» ساخته می‌شوند و تشکیلِ یک ترکیب می‌دهند بفرمایید. این نظر عموماً شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

توضیح: بدیهی‌ست که هیچ واژه‌ای در فضای نام حرکت‌گذاری نمی‌شود. در مثال‌ها، آنجا که واژه‌ای حرکت دارد، حرکت‌گذاری فقط در متن و نیز در مدخل‌ها انجام می‌شود.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • نظرخواهی‌های پیشین:
  1. نظرخواهی نخست
  2. نظرخواهی دوم
  3. نظرخواهی سوم
  4. نظرخواهی چهارم

نظرخواهیِ پنج: «جک‌وجانور» در مقابلِ «آتش و دود» ویرایش

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع نسبی وجود دارد – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۴ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۱۱ (UTC)[پاسخ]

پنج) ترکیب‌های عطفی (به‌طور عام): ویرایش

در این بخش از نظرخواهی نیز، که آخرین بخشِ نظرخواهی از سوی بنده است، تلاش بر آن است که تا حد ممکن به‌طور مختصر به این مقوله پرداخته شود. دربارهٔ انواع پرکاربردترِ کلمات مرکب، در بخش‌های پیشین (۱–۴) سخن گفته شده‌است.

به این چند جمله دقت کنید:

رستم و تهمینه با هم ازدواج کردند.
به فیلم‌های پلیسی و جنایی و تخیلی علاقه دارید؟ (پلیسی، جنایی و تخیلی)
قدما آب و آتش و باد و خاک را آخشیجان یا عناصرِ اربعه می‌خواندند. (آب، آتش، باد و خاک)
امروز علی و مریم و رضا و شهره را در بازار دیدم. (علی، مریم، رضا و شهره)

در همهٔ جمله‌های یادشده، «و» (اصطلاحاً: واوِ عطف) به‌کار رفته‌است؛ اما واژه‌های سمت راست و چپِ «و» استقلالِ معنایی دارند و هیچ‌یک مفهوم مجازی، کنایی، یا استعاری ندارند؛ بنابراین، دلیلی برای نزدیک (بی‌فاصله/ با فاصلهٔ مجازی) نوشتنِ آنها وجود ندارد. درواقع، نزدیک نوشتنشان نادرست است.

اما هرگاه «و» دو کلمه را به‌هم پیوند دهد و ترکیب جدیدی ساخته شود که بر مفهوم واحدی دلالت کند و معنی مجازی، کنایی، یا استعاری ایجاد شود، آنگاه با ترکیب‌هایی روبه‌روییم که اصطلاحاً به آنها «ترکیب عطفی» گفته می‌شود. برای مثال، همهٔ اینها ترکیب عطفی‌اند: آب‌وهوا، بشوروبپوش، بگیروببند، حال‌وهوا، زدوبند، زدوخورد، گرگ‌ومیش، ….

این، یکی از ویژگی‌های درخشانِ زبان فارسی است. (← توضیحِ ۴ در پایین)

توضیح بیشتر: «گرگ‌ومیش» یک کلمهٔ مرکب است، اما موش‌ها و آدم‌ها چنین نیست. معنی «گرگ‌ومیش» را همه می‌دانیم؛ اما چون قرار است در اینجا نظرخواهی صورت گیرد، لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم: وقتی منظورمان از «گرگ‌ومیش» (بی‌فاصله)، زمان یا در زمانِ خاصی از شبانه‌روز است و مفهوم کاملاً مجازی دارد، ترکیبِ عطفی‌ست. اما وقتی مقصودمان از «گرگ و میش»، دو حیوانِ «گرگ» و «میش» است، با ترکیب عطفی روبه‌رو نیستیم. مثلاً در جملهٔ «گرگ و میش، دو جاندار از گونه‌های متفاوتند»، از دو چیزِ متفاوت (دو حیوانِ متفاوت) سخن می‌گوییم. بر همین اساس، می‌توانیم پس از «میش»، نام حیوانات دیگری را نیز ذکر کنیم؛ مثلاً بگوییم: «گرگ و میش و بز و اسب، چهار جاندار از گونه‌های متفاوتند». بنابراین، نیازی به نوشتنِ اینها به‌صورت بدون فاصله یا با فاصلهٔ مجازی نیست. اما ... . بسیاری از ترکیب‌های عطفیِ دیگر، بالقوه یا بافعل، ممکن است چنین ابهام معنایی‌ای ایجاد نکنند؛ مثلاً اگر «گرگ‌ومیشِ» بدون فاصله را با فاصلهٔ کامل بنویسیم، خوانندهٔ متن، در بافتِ سخن به معنی آن پی می‌بَرد و منظورمان را درمی‌یابد. اما، همان‌گونه که پیشتر گفته شد، چون «خط» یا «دبیره»، شکل یا بازتابِ نوشتاریِ زبان است، بهتر است تا جای ممکن به‌صورت نظام‌مند و به شیوه‌ای دقیق نگارش یابد.

اینک دسته‌بندی انواع ترکیب‌های عطفی را ازنظر دستوری ـ واژگانی ـ معنایی (grammatical-lexical-semantic):

  1. ترکیب از بنِ ماضی یا بن مضارعِ یک فعل واحد یا دو فعلِ جداگانه، یا صورت‌های صرف‌شدهٔ فعل ساخته شده‌است؛ مانند: آمدورفت، افت‌وخیز، بخوروبخواب، برووبرگرد، برووبیا، بریزوبپاش، بزن‌وبکُش، بزن‌وبکوب، بسازوبفروش، بشوروبپوش، بگی‌ونگی، بگیروببند، پخت‌وپز، پرس‌وجو، جست‌وجو/ جستجو، شست‌وشو/ شستشو، گفت‌وگو/ گفتگو، جسته‌وگریخته، خواه‌وناخواه، دادوستد، داروندار، دوخت‌ودوز، رفت‌وآمد، ریخت‌وپاش، زدوبند، زدوخورد، ساخت‌وساز، کشته‌ومرده، کندوکاو، گفت‌وشنود، گفت‌وشنید، …؛
  2. ترکیب از دو کلمهٔ جداگانه اما کاملاً مرتبط تشکیل شده و ساختار دستوریِ واحدی دارد؛ مثال: کم‌وبیش، بیش‌وکم، کش‌وقوس، گرگ‌ومیش، مرگ‌ومیر، نشوونما، …؛
  3. ترکیب از دو کلمهٔ جداگانه با معانی متفاوت اما کاملاً مرتبط تشکیل شده و بر یک مفهوم واحدِ مجازی، کنایی، یا استعاری دلالت می‌کند؛ مثال: آب‌وخاک، چفت‌وبست، دارودرخت، دفترودستک، راه‌وچاه، زن‌وشوهر، ….
  4. یکی از دو بخشِ ترکیب، مهمل (بی‌معنی) است یا در معنای اصلی‌اش به‌کار نرفته‌است (در مواردی نیز هردو بخش بی‌معنی و مهمل‌اند یا یک جزء تکرار شده‌است؛ گاهی نیز «و» می‌افتد)؛ مانند: آب‌وتاب، آت‌وآشغال، آس‌وپاس، آش‌ولاش، آل‌واوضاع، اخم‌وتخم، باروبندیل، بدوبیراه، بَروبازو، بروبچه‌ها، بِرّوبِر، بَرورو، بندوبساط، پاره‌وپوره، پت‌وپهن، پخش‌وپلا، پروپیمان، پول‌وپله، تب‌وتاب، تک‌وتا، تلق‌وتلوق/ تلق‌وتولوق، جدوآباد*، جِزّووِز، جک‌وجانور، جِلِزّووِلِز، جوروواجور، چاق‌وچلّه، چاله‌وچوله، چرت‌وپرت، چرندوپرند، چون‌وچرا، حول‌وحوش، حیص‌وبیص، خاک‌وخُل، خروپف، خرت‌وپرت، خرت‌وخورت، خل‌وچل، خوردوخوراک، خوش‌وبش، خونین‌ومالین، دادوبیداد، دادوقال، درب‌وداغان، دروغ‌ودَرَم، دروغ‌ودَوَنگ، درهم‌وبرهم، دم‌ودستگاه، دنگ‌وفنگ، دوزوکلک، زرق‌وبرق (مفهوم مجازی)، سروسامان، سروصدا، سروکله، سوت‌وکور، شِرّووِر، شوخ‌وشنگ، فَتّ‌وفراوان، قارّوقور، کرّوفر (مفهوم مجازی)، گُرّوگُر، لت‌وپار، لِکّ‌ولِک، مست‌وملنگ، مِنّ‌ومِن، هاج‌وواج، هارت‌وپورت، هرج‌ومرج، هِنّ‌وهِن، …؛
  5. ترکیب عطفیِ مجازی (غیرحقیقی)؛ مانند: جرّوبحث، دردودل، دقّ‌ودلی (در اصل به‌ترتیب «جرِّبحث»، «دردِدل»، و «دقِّ‌دلی» بوده‌اند). درست و غلط بودنِ این ترکیب‌ها مطرح نیست؛ تنها جنبهٔ کاربردیِ آنها مهم است.
  • توضیح ۱: در بسیاری از ترکیب‌های عطفیِ یادشده، در بافتِ گفتاری و نیز در نثر شکسته، و بعضاً در فارسی رسمی هم، «و» حذف می‌شود؛ مانند: بروبرگرد، بروبیا، بزن‌بکُش، بزن‌بکوب، بسازبفروش، بشوربپوش، بفهمی‌نفهمی (معمولاً با «و» به‌کار نمی‌رود)، بگوبخند، بگومگو، جسته‌گریخته، خواه‌ناخواه، دفتردستک، ….
  • توضیح ۲: گاهی نیز در کاربرد محاوره‌ای، به‌جای «و»، کسره ظاهر می‌شود؛ مثال: دادِبیداد، فتِّ‌فراوون.
  • توضیح ۳: هرگونه پیشوند/ پیشوندگونه یا پسوند/ پسوندگونه‌ای که بر سرِ واژه‌های «واودار» یا «ترکیب‌های عطفی» بیاید، طبیعتاً همهٔ اجزاء را وابستهٔ خود می‌کند و آنها را به یک جزء واحد دستوری تبدیل خواهد کرد: بی‌چشم‌ورو، بی‌چشم‌ورویی، بی‌دست‌وپا، بی‌دست‌وپایی، بی‌دل‌وجگر، بی‌رنگ‌رو، بی‌رنگ‌ورویی، بی‌رنگ‌ولعاب، بی‌زروسیم، بی‌سروپا، بی‌سروسامان، بی‌سروسامانی، بی‌سروصدا، بی‌سروصدایی، بی‌شرم‌وحیا، بی‌شرم‌وحیایی، بی‌پدرومادر، پررفت‌وآمد، پرزرق‌وبرق، پرسروصدا، پرشروشور، خوش‌آب‌ورنگ، خوش‌آب‌وهوا، هم‌رنگ‌وبو، اصل‌ونسب‌دار، پدرومادردار، دست‌وپادار، دست‌وپاداری، دل‌وجگردار، دل‌ودین‌باخته، دل‌ودین‌باختگی، ….
  • توضیح ۴: گاهی نیز خودِ یک پیشوند/ پیشوندگونه یا پسوند/ پسوندگونه به‌تنهایی ترکیبِ واودار هم می‌سازد؛ مانند: بی‌چشم‌رو (ترکیب عطفی یا واودارِ «چشم‌ورو» کاربردی ندارد)، هندواروپایی. این نشانهٔ قدرتِ ترکیب‌سازیِ زبانی مانند فارسی و برخی زبان‌های دیگرِ هندواروپایی است؛ ویژگی‌ای که به‌هیچ‌وجه در زبان عربی دیده نمی‌شود.
مثال‌هایی دیگر برای جفت‌واژه‌هایی که با «و» به‌هم پیوند داده می‌شوند، اما لزوماً ترکیب عطفی نیستند
  • آب و آتش
  • آب و رنگ
  • آب و روغن
  • آب و صابون
  • آب و نمک (آب‌نمک ترکیب است)
  • آداب و رسوم
  • آرام و قرار
  • آزار و اذیت
  • آموزش و پرورش
  • آه و ناله
  • آینه و شمعدان
  • اذیت و آزار
  • ارج و قرب
  • اسم و رسم
  • اصل و نسب
  • افتان و خیزان
  • افراط و تفریط
  • اما و اگر
  • امر و نهی
  • انواع و اقسام
  • اوضاع و احوال
  • اهل و عیال
  • این و آن
  • اینجا و آنجا
  • بابا و ننه
  • پدر و پسر
  • پدر و فرزند
  • تر و خشک
  • خرد و کلان
  • خشک و تر
  • دختر و پسر
  • در و تخته
  • در و دشت
  • در و دیوار
  • دست و بازو
  • دست و پا
  • دست و دل
  • دست و صورت
  • دفتر و کاغذ
  • دل و جگر
  • دل و دین
  • رَطب و یابس
  • رنگ و بو
  • رنگ و لعاب
  • زر و زور
  • زر و سیم
  • زن و مرد
  • سرد و گرم
  • سر و پا
  • سر و صورت
  • شرم و حیا
  • صغیر و کبیر
  • کم و زیاد (برخلافِ «کم‌وبیش» و «بیش‌وکم»)
  • گرد و خاک
  • گرد و غبار
  • مادر و فرزند
  • نر و ماده
  • نکیر و منکر
  • ننه و بابا
  • ...

البته شمارِ دسته‌بندی‌های ترکیب‌های عطفی، با ذکرِ جزئیاتِ دستوری ـ واژگانی ـ معنایی، بیش از این است؛ فعلاً به همین موارد، به‌عنوان پربسامدترین ترکیب‌های عطفی، بسنده شد. [صص۲۳–۲۵] لطفاً نظرتان را بفرمایید. با سپاس، Hamid Hassani (بحث) ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۰۶ (UTC)[پاسخ]

  •   مخالف با پیوسته‌نویسی. درود و سپاس از جناب حسنی عزیز برای زحمت زیادی که برای تهیه متون، مثال‌ها و توضیحات این نظرخواهی متقبل شدند. دلایل مخالفت من به این شرح‌اند:
  1. به عکس شما، من فکر می‌کنم این ویژگی درخشان نثر پارسی، کاملاً معنایی است و به هیچ‌وجه صوری نیست. به این معنا که ترکیب‌های عطفی، ترکیب‌هایی وصفی‌اند که ما به خاطر وجود واو، آن‌ها را عطفی می‌نامیم. به همین ترتیب، آن‌ها را معنایی می‌فهمیم. ما برای بسیاری موقعیت‌های دیگر زبانی مانند کلماتی با حروف مشترک و عیناً مشابه هم، نیز نمی‌توانیم قاعده تعریف کنیم و طوری آن‌ها را از هم تفکیک کنیم که با دیدن‌شان، بفهمیم منظور از شیر، شیر است یا شیر. ما این‌ها را معنایی می‌فهمیم و در بافت نحوی جمله‌ها و اشکال استدلال شما و موافقان آن نیز همین است که گویش‌وران را دست‌کم می‌گیرد و به آن‌ها، به چشم طفلی نوپا نگاه می‌کند که هنوز نمی‌تواند خانه حسن را درست بخواند و سکته می‌زند میانش و لاجرم، یا چیزی همزه‌مانند می‌خواهد روی «ه» یا، یای میانجی. مگر این‌که بخواهیم به کسی فارسی بیاموزیم و او واقعاً طفلی نوپا باشد. پس، تغییر دادن شکل نوشتاری آن، کمکی نخواهد کرد و گمان من این است که از میان جمع ویراستاران، فراتر نمی‌رود. این نظرم را در مورد افزودن کسره به پایان کلمات و اعراب‌گذاری نیز دارم و با آن نیز مخالفم. (به صورت معترضه عرض کنم که «شده‌است» نویسی را هم قبول ندارم. چراکه در نثر، راه حل درست، حذف «است» اضافی است)
  2. به عکس شما، فکر می‌کنم در فضای نام مشکلی وجود ندارد و این نظرخواهی و تلاش برای یافتن راه حل، به این خاطر به وجود نیامده است (باطناً). ما هیچ نوشتاری به این صورت نداریم و بعید می‌دانم داشته باشیم: گرگ و میش، دو حیوان هستند که یکی دیگری را می‌خورد (لید). واضح است که گرگ و میش، وصف حالتی است در زمان که همراه با پدید آمدن حالتی در آسمان و رنگ آن است. بسیار بدیهی است. اگر هم در فضای غیر از نام با چنین چیزی مواجه شویم، آن را با کمک قرینه‌ها و با استفاده از شناخت نحوی، درمی‌یابیم.
  3. انکار نمی‌کنم که در نوشتن، از برخی از این صورت‌ها که فرمودید استفاده می‌کنم اما می‌دانم که دلیلی بر درستی‌شان ندارم و صرفاً زیبایی ظاهری نوشته را پی گرفته‌ام و می‌دانم که این شکل‌ها، کمکی به بهتر خوانده شدن و در نتیجه، بهتر فهمیده شدن‌شان، نمی‌کند. من حتی «کتاب‌هایشان» را هم به صورت «کتاب‌های‌شان» می‌نویسم و «جابه‌جا» را «جابه‌جا» اما نمی‌توانم بگویم این‌طور درست‌تر است. فقط، زیباتر است (نظر شخصی). اگر هدف این دانشنامه هم فراهم آوردن دانش در یک‌جا برای جمع بزرگی از انسان‌ها بدانیم، راه‌حل را در تغییر بسیار نخواهیم دید. بلکه در دست‌انداختن به طنابی واحد (مثلاً فرهنگستان با تمام نقص‌هایش) و سپس رفع تدریجی اشکالات و مجبور کردنش به دست برداشتن از سکوت در برخی موارد و سپس، غنا بخشیدن به سواد عمومی در ابتدا و بعد، سواد ادبی در مرحله بعد، خواهیم یافت. ثبات و حفظ آنچه هست و اصلاح دست به عصا. کودکانی که ما پدران و مادران‌شان هستیم یا خواهیم بود، زبان نوشتاری ما را درک نخواهند کرد همین‌طور که ما، کتاب‌های نه سده‌های پیش، که معاصر را در بسیاری جاها نمی‌فهمیم و علت، تغییرات شتاب‌زده و سلیقه‌ای است (که شاید زمانی به علت کمبود یا حرجی، حتی توسط یک حروف‌چین به‌وجود آمده باشند) دانشنامه، متن ادبی نیست که خود به خود، فهمش حتی برای گویش‌ورانی که زبان مادری‌شان فارسی است نیز آسان نیست و آن‌جا، خواندن را فعالیتی خلاقانه می‌خوانند. دانشنامه باید ساده، موجز و بامحتوا باشد که همه‌اش با ویرایش و پیرایش صوری حاصل نمی‌شود.
  4. برخی از این واوهای عطف، همراه با حذف‌هایی به قرینه‌اند که فکر می‌کنم همین باعث می‌شود آن‌ها، ترکیب‌های واقعی نباشند. مثلاً «پر سر و صدا»، «پر سر و پر صدا» بوده و پیش‌تر از نوشتار، در گفتار استفاده شده و ما اغلب شکل‌های شکسته‌اش را می‌شناسیم و سعی می‌کنیم، در نوشتار، سر و شکلی رسمی و باقاعده به آن‌ها بدهیم. نهایتاً تریجیح می‌دهم آن‌ها را میان «» بیاورم تا تفاوت‌شان را بر خواننده معلوم کنم.
  5. یکی از نظرات مهم در نشانه‌شناسی، چنین فکر می‌کند که ما تصویر کلمات را به‌خاطر می‌سپاریم: مثالش را می‌توانید در بازی‌های که این روزها برای بچه‌ها آمده و به آن‌ها زبان می‌آموزد و همین‌طور هنگام فراموش کردن شکل املای کلمات، به‌خصوص حروفی که در فارسی داریم و یک صدا می‌دهند، ببینید. بسیاری را دیده‌ام که کلمه را با هر سه یا چهار شکل آن حرف (مثلاً ز، ذ، ض و ظ) می‌نویسند و از روی شکل‌اش یادشان می‌آید که درستش کدام است و این پیوسته‌نویسی، ممکن است این تصاویر ذهنی را به هم بریزد و مخدوش کند.
  6. مشکلات دیگری هم وجود دارند که جنبی اما مهم‌اند از جمله پیش آمدن اشکال در جستجوی اینترنتی و مجبور شدن به ایجاد تعداد زیادی تغییر مسیر و چیزهای دیگری که حالا به ذهنم نمی‌رسند. البته بازهم انکار نمی‌کنم که در برخی جاها، خود من به مشکل می‌خورم و اگر بخواهم پسوندی به این ترکیب‌ها بیفزایم، چسبیدنش به جز دوم، زیبا نیست. با این‌حال، با بی‌فاصله‌نویسی ترکیب‌هایی که میان‌شان واو نیست و کسره، موافقم. باقی را، احجاف در حق زبان فارسی، گویش‌وران‌اش و «واو» می‌دانم. پوزش از پرگویی. mOsior (بحث) ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۰۲ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس از جناب‌عالی، ممنون می‌شوم بفرمایید منظورتان از «ترکیب‌های وصفی» چیست. آنجا هم که فرموده‌اید «اشکال استدلال شما و موافقان آن نیز همین است که گویش‌وران را دست‌کم می‌گیرد و به آن‌ها به چشم طفلی نوپا نگاه می‌کند»، ۱۰۰٪ کم‌لطفی کرده‌اید؛ چون واقعاً چنین نیست. اساساً بنده با چنین نگاهِ تندروانه و غیرعلمی‌ای به موضوع نمی‌نگرم و موافق اصول پایهٔ زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی (که به آن اشاره فرمودید) هستم نه زیباییِ صوری؛ گرچه آن‌هم مهم است، اما در مواردِ بسیار خاص، مانند دندانه‌ها و امثالِ آن، که غیرمتخصص نیز در مواردی می‌تواند درباره‌شان نظر دهد. اگر کسی همان عبارتِ شما را خطاب به یک «زمین‌شناس» بگوید، آیا چه معنایی دارد؟ آیا گناه است کسی نداند «دماوند» آتشفشانی‌ست و «دنا» آهکی؟ درحالی‌که همه می‌دانند هردوشان «کوه» هستند و حتی می‌تواند کوه‌نوردی هم بکند؟ مشکلی که در میان مردم (و کاربران گرامیِ تازه‌کار و ناآشنا به موضوع) به‌وفور دیده می‌شود و ممکن است از فرمایش شما هم سوءبرداشت کنند، این است که چون همه (یا اکثریت) فارسی می‌دانند، خود را متخصصِ زبان فارسی و مشرف بر قواعد زبان‌شناختی و رسم‌خطی هم می‌پندارند، بی‌آنکه در این باره به‌اندازهٔ کافی مطالعه کرده باشند. این مطالب، ادبایی نیست، بلکه به زبان‌شناسی و دستورخط مربوط است (که هردو علمند نه تفنن). شخصاً تا اینجا تلاشم بر این استوار بوده که مطالب را به ساده‌ترین زبانِ ممکن بیان کنم و از ورود به مباحث تخصصی (و حتی نیمه‌تخصصی) بپرهیزم. به‌هرحال، رأی شما به‌عنوان «مخالف» محترم است و من به آن احترام می‌گذارم. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۲۹ (UTC)[پاسخ]
  •   مخالف معمولاً واژه‌های فارسی دو حرف یا بیشتر دارند. یکی از استثناها واژه «و» هست که تنها یک حرف داره؛ و یک واژه هست و باید جدا نوشته بشه. در مثال‌هایی که جناب حسنی اشاره کردن به نظر من فقط در جایی میشه پیوسته نویسی انجام داد که «و» به مرور زمان از عبارت حذف شده باشه و عبارت تبدیل به یک واژه شده باشه مثل «چکچانه» که قبلاً شاید به صورت «چک و چانه» بوده. این واژه رو میشه به صورت چکُ چانه یا چکِ چانه یا چک چونه (عامیانه) هم نوشت. --دوستدار ایران بزرگ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۵۳ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: با سپاس از جناب‌عالی، فرمایشتان منطقی و رأی شما نزد بنده قابل احترام است. Hamid Hassani (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۲۹ (UTC)[پاسخ]
  •   موافق با تمام موارد. با استدلال MOSIOR می‌توان کلاً نیمفاصله را کنار گذاشت و مثلاً بی‌رنگ را «بی‌ رنگ» نوشت و کتاب‌هارا «کتاب‌ ها»، ولی (به‌درستی) این‌کار را نمی‌کنیم چون قرار نیست همه‌چیز به کمک قرینه‌ها فهم شود. وقتی حالتی بهینه داریم، دلیلی برای استفاده از حالت غیربهینه نیست. در مورد نشانه‌شناسی و تصویر ذهنی هم موافق نیستم با ایشان؛ نشریات و کتاب‌های به‌روزتر و استانداردتر نسبت به فاصلهٔ مجازی هشیار شده‌اند و شخصاً می‌توانم نمونه‌هایی از مجلات و کتاب‌های معتبر بیاورم که به این شیوه عمل کرده‌اند و می‌کنند و روزبه‌روز هم دارد این شیوه اقبال بیشتری می‌یابد؛ یعنی «تصویر ذهنی» مشخص و یکپارچه‌ای وجود ندارد که بخواهد مخدوش شود و ویکی‌پدیا اولین جایی نیست که «گرگ‌ومیش» و «گفت‌وگو» را با فاصلهٔ مجازی می‌نویسد. یکدستی در عنوان نوشتارها (که رسمیت دارد) باید به نفع حالت بهتر و درست‌تر رعایت شود نه حالت غیر بهینه. در متن ولی می‌توان تسامح به خرج داد و هر دو شیوه را جایز دانست. Wikimostafa (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۵۷ (UTC)[پاسخ]
  •   موافق با سپاس از زحماتِ همهٔ دوستان که تا به اینجا پایداری کردند./ مهرافزون!--مانی بختیار (بحث) ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۴۵ (UTC)[پاسخ]
  •   موافق با همۀ مواردش. Mahmoud1348 (بحث) ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۱۴ (UTC)[پاسخ]
  •   مخالف به طور کلی در ویکی، کاربرد نیم‌فاصله گسترش نامعقولی یافته است. نگونبانگونی ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۷ (بوا)