آنتونی شرلی

نویسنده و کاشف اسپانیایی

آنتونی شرلی (به انگلیسی: Anthony Shirley) (زاده ۱۵۶۵-مرگ ۱۶۳۵) نام یک جهانگرد انگلیسی است که در سال ۱۶۰۳ به علت اعتراض در زندان جیمز اول انگلستان بود. او دو برادر به نامهای رابرت شرلی و توماس شرلی داشت که آنها هم اهل سفر کردن بودند.

آنتونی شرلی در مقام رئیس سفارت ایران در اروپا (۱۵۹۹-۱۶۰۲)

آنتونی شرلی در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود. او زیر نظر رابرت دوروکس که از خانواده همسرش بود، تجارب نظامی بسیاری از نیروهای انگلیسی در هلند و نورماندی آموخت.

در سال ۱۵۹۶ او از سواحل غربی آفریقا به آمریکای مرکزی رفت اما به نشانه سرکشی در سال ۱۵۹۷ به لندن بازگشت و در سال ۱۵۹۸ گروهی از داوطلبان را با یک کشتی به شهر فرارای ایتالیا آورد. او بعد از سفر به شهر ونیز، عزم سفر به ایران را کرد. این سفر با دو هدف توسعه تجارت میان ایران و انگلستان و تشویق ایرانیان به جنگ علیه عثمانی انجام شد. او در این سفر ثروت زیادی از قسطنطنیه و حلب بدست آورد. او هدایای بسیاری را جهت رساندن به پاپ از شاه عباس دریافت کرد اما به جای تحویل دادن آنها به پاپ آنها را فروخت و ثروت هنگفتی به دست آورد. در کتاب سفرنامه برادران شرلی مطلبی بدین شرح آمده‌است که حسن علی بیگ بعد از برگشت به ایران آنتونی شرلی را متهم به خیانت نمود ولی رابرت شرلی بی گناهی برادرش را اثبات کرد و به شاه یاداوری نمود که وی در واقع به عنوان گروگان برادرش در دربار ایران اقامت کرده‌است. شاه عباس حرف رابرت را تأیید و به بی گناهی آنتونی شرلی رای داد.

سفیر ایران ویرایش

آنتونی شرلی پس از ورود به قزوین مورد استقبال گرم شاه عباس قرار گرفت. او به شاه پیشنهاد کرد که ایران هیئت سفارتی به دربارهای اروپایی اعزام کند و با آنها علیه دشمن مشترک (امپراتوری عثمانی) پیمان ببندد. شاه عباس آنتونی شرلی را به همراه حسینعلی بیگ بیات روانه اروپا کرد تا هم با کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کند و هم برای ابریشم ایران (که انحصار آن در اختیار شخص شاه بود) بازار بیابد.

شرلی و بیات پس از سفر به روسیه و اتریش به مونیخ رفتند و از آنجا قاصدی به جمهوری ونیز فرستادند تا آن دولت را از آمدن خود مطلع سازند، ولی ونیز که مشغول مذاکره با عثمانی بود آنها را نپذیرفت. شرلی و بیات سپس به رم رفتند ولی در آن شهر بر سر مسئله حق تقدم در دیدار با پاپ اختلاف یافتند. شرلی از رم به تنهایی به ونیز رفت و چندی بعد در آن کشور پناهنده شد. سپس به اسپانیا رفت و به خدمت پادشاه آن کشور درآمد و در همان‌جا درگذشت.[۱]

منابع ویرایش

  1. هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. تاریخ روابط خارجی ایران. امیرکبیر، ۱۳۹۳. ۵۵.