داستان پرین (به ژاپنی: ペリーヌ物語، به انگلیسی: The Story of Perrine) یک مجموعهٔ تلویزیونی انیمه ۵۳ قسمتی است که توسط استودیو نیپون انیمیشن ساخته شده‌است. پخش آن از ۱ ژانویه ۱۹۷۸ در شبکهٔ فوجی تلویژن آغاز شده و تا ۳۱ دسامبر ۱۹۷۸ ادامه داشته‌است. این انیمه بر اساس رمان با خانواده از هکتور مالو نویسنده فرانسوی ساخته شده‌است.[۱]

داستان پرین
تصور لوگو
تصور لوگو
ペリーヌ物語
(‏The Story of Perrine‏)
ژانرماجراجویی، درام
مجموعه تلویزیونی
کارگردانهیروشی سایتو
شیگه‌ئو کوشی
نویسندهآکیرا میازاکی
استودیونیپون انیمیشن
شبکهفوجی تلویژن
پخش اصلی۱ ژانویه ۱۹۷۸ – ۳۱ دسامبر ۱۹۷۸
قسمت‌ها۵۳
نشان درگاه درگاه انیمه و مانگا

این مجموعهٔ تلویزیونی در ایران از شبکهٔ اول پخش شد. آهنگ تیتراژ از آهنگ غذاخوری تام اثر سوزان وگا گرفته شده‌است. آهنگساز این اثر، تاکئو واتانابه، آهنگساز ژاپنی انیمیشن‌های معروف (بلفی و لی لی بیت، رامکال و غیره) است.

داستان ویرایش

پرین پاینداواین دختر یک مادر انگلیسی-هندی به نام ماری و یک پدر فرانسوی به نام ادموند است که در همان ابتدای داستان در بوسنی می‌میرد. قبل از مرگ، ادموند از همسرش و پرین می‌خواهد که به زادگاهش، ماروکورت، جایی که پدربزرگ پرین، ویلفران، صاحب یک کارخانه و یک عمارت خانوادگی است، بازگردند. پرین و مادرش در سفر خود به فرانسه یک استودیوی عکاسی مسافرتی را اداره می‌کنند. اما با رسیدن به پاریس، ماری بیمار می‌شود. اگرچه آنها هر چیزی را که برای دارو خرج می‌کنند می فروشند، اما ماری در نهایت می‌میرد. در بستر مرگ، او فاش می‌کند که پرین نباید انتظار استقبال از پدربزرگش را داشته باشد. ویلفران به شدت با ازدواج ادموند مخالفت کرد و به همین دلیل از پرین متنفر بود.

پس از دفن، پرین سفری سخت را به ماروکورت آغاز می‌کند و تقریباً ۱۵۰ کیلومتر (۹۳ مایل) را با پای پیاده طی می‌کند و به سختی از گرسنگی جان سالم به در می‌برد. هنگامی که آنجا می‌آید، او هویت مستعار "اورلی" را برای خود برمی‌گزیند. ماروکور شهری است که وظیفه اصلی آن نگهداری نیروی کار کارخانه پنبه‌اش است که مالک آن آقای Paindavoine است. به این ترتیب، آقای Paindavoine نابینا و سختگیر عملاً حاکم محلی شهر است و همه از او می‌ترسند، حتی خواهرزاده غیرمسئول او که انتظار دارد کارخانه را به ارث ببرد.

اورلی شغل هل دادن گاری‌های ریلی را در کارخانه تضمین می‌کند. با این حال، به زودی، او به مترجم کارخانه ارتقا یافت، زیرا او هم فرانسوی و هم انگلیسی را روان صحبت می‌کند. در نهایت، از طریق کارآمدی، وفاداری، و (بدون اینکه خیلی‌ها بدانند) شفقت او، منشی شخصی ویلفران می‌شود و دعوت می‌شود در عمارت او زندگی کند. ویلفران به تدریج به اورلی علاقه‌مند می‌شود، کسی که بدون اینکه از او بخواهد به همراه همیشگی او تبدیل شده‌است. اورلی که خیلی به پدربزرگش نزدیک می‌شود، در مورد زندگی شخصی او می‌آموزد: ویلفران که تقریباً هیچ خویشاوند دوست داشتنی ندارد، جستجوی ادموند را آغاز کرده‌است تا او را به خانه بیاورد. اورلی ارتباطات خارجی خود را ترجمه می‌کند اما جرأت نمی‌کند بگوید که جستجوی او بیهوده است، زیرا ویلفران نفرت خود را از همسر و دختر ادموند پنهان نمی‌کند و آنها را به خاطر دزدیدن پسرش سرزنش می‌کند، که اورلی را آزار می‌دهد.

سرانجام ویلفران از مرگ زودرس ادموند در بوسنی مطلع می‌شود. خبر بد تقریباً کشنده است، زیرا ولفران غمگین می‌شود و تنها از طریق مراقبت پرشور اورلی، که به او کمک می‌کند تا بهبود یابد، از مصیبت جان سالم به در می‌برد. ویلفران از اورلی سپاسگزار است. در طی ملاقات «مادبزرگ فرانسوا» مسن، که زمانی دایه ادموند بود، او اعلام کرد که اورلی فرشته ای است که خدا برای نجات او فرستاده‌است، زیرا چنین عشق بی قید و شرطی برای یک غریبه بی نظیر است. فرانسوا، دوست مشترک اورلی از زمان ورود او به ماروکورت، پاسخ می‌دهد که فرشته به طرز عجیبی شبیه ادموند است. ویلفران فوراً وکیل خود را می‌فرستد تا پیشینه اورلی را بررسی کند و همچنین تصدیق می‌کند که اگر او واقعاً نوه اوست، باید حرف‌های وحشتناکی دربارهٔ ادموند گفته‌است.

پس از دریافت تاییدیه مبنی بر اینکه اورلی واقعاً پرین است، ویلفران تحت عمل جراحی خطرناک چشم قرار می‌گیرد تا چهره نوه اش را ببیند. وی همچنین دستور ساخت مهدکودک و خوابگاه‌های سالم برای کارگران کارخانه را می‌دهد.

صداپیشگان نسخهٔ فارسی ویرایش

منابع ویرایش

  1. ویکی‌پدیا انگلیسی. «ویکی‌پدیا انگلیسی».

پیوند به بیرون ویرایش

  • باخانمان (انیمه) در دانشنامهٔ وب‌گاه Anime News Network