گویش مشهدی
لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای مورد استفاده در ویکیپدیا نیست. |
مشهدی یکی از لهجههای زبان فارسی به شمار میآید. لهجه مشهدی، دارای خویشاوندی ثابت شده ای با لهجه هراتی می باشد که در ذیل صفحه آن در ویکی پدیا آمده است. نمونه هایی از کلمات مشترک در دو لهجه عبارتند از: چوری (النگو، از ریشه هندی)، خُشو (مادر زن)، توشله (تیل ، تیله)، لمشت (آلوده، در هراتی) نوع خالص آنکه خود مشهدیها با نام «زق» میشناسند، سرشار از واژههای اصیل و کهن فارسی است. این لهجه را در حقیقت بعد از لهجه سبزواری عصارهای از فارسی دری میدانند و بسیاری از واژگان گمشده این زبان را میتوان در گفتار عامیانه مشهدیها جست. البته به واسطه اختلاط و ارتباط نزدیک مشهدیها با سایر اقوام، ردپایی از زبانها و گویشهای دیگر نظیر: عربی، ترکی، مغولی، افغانستانی (پشتون)، کردی، انگلیسی، هندی، روسی و فرانسوی را میتوان در آن دید. اما امروز آنان که از شهر دیگری به مشهد سفر میکنند، اثری کم رنگ از این لهجه را مشاهده میکنند. چیزی که شاید تنها به برخی محلات خاص این شهر محدود شود.[۱]
گویش مشهدی، بازمانده لهجه توس قدیم است. گویش پارسی دری معیار دارد و از آنجا که بزرگترین نامه دری «شاهنامه فردوسی توسی» به لهجه قدیم توس نوشته شده، دارای ارزش زیادی است.[۲]
از نگاه پژوهشگران و زبانشناسان
مهدی سیدی، پژوهشگر و کارشناس در زمینه لهجه و گویش مشهدی در خصوص این لهجه میگوید:[۲]
لهجه و گویش مشهدی یا به عبارت علمی تر فارسی مشهدی یکی از موثرترین گویشها بعد از لهجه سبزواری در فارسی دری است، چرا که خاستگاه فارسی دری و همچنین ادبیات اصیل فارسی این گویش و زبان زیباست.
مهدی سیدی همچنین در ارتباط با جایگاه لهجه و گویش مشهدی میگوید:[۲]
وقتی صحبت از گویش اصیل فارسی دری است به طور مطلق خراسان و توس حرف اول و آخر را خواهد زد، شاهنامهٔ منصور اشعار رودکی و شاهنامهٔ فردوسی تماماً آثاری هستند که قبل از گلستان و بوستان سعدی و غزلیات حافظ خلق شدهاند. فارسی دری بعد ازاسلام در ایران، زبان رسمی ای بود که در دربار ساسانیان که دایرهٔ حکمرانیشان تا نواحی مرکزی ایران گسترده بوده مورد استفاده قرار میگرفت، در اصل عنوان دری از درباری به معنی زبانی که در دربار از آن استفاده میشد گرفته شده است و کلیهٔ مکاتبات اداری و رسمی به آن زبان صورت میگرفت و این درست در زمانی بود که به جز خراسان و نواحیای از تاجیکستان امروزی در بقیهٔ ایران که به عراق عجم معروف بود، عربها سلطه داشتند و زبان رسمی عربی بود، به نحوی که کلیهٔ آثار مهم نگاشته شده در آن عصر و قبل از آن در این منطقه کلاً به زبان عربی بوده است.
بنا به توضیحاتی که ارائه شد پر واضح است که گویش مشهدی یا فارسی مشهدی گرانبهاترین گنجینهٔ زندهٔ ادبیات و فارسی اصیل دری است و حتی به شکل توسعه یافتهتری گنجینهٔ فرهنگ اصیل ایرانی، تنها ۸۰ درصد افسانهها و اشعار حماسی و پهلوانی ایران از شهر توس برخاسته است. در این گویش لغات اصیل فارسی موج میزند به طوری که اشعار کهن ما، برای خراسانیها ومشهدیها کاملاً قابل فهم است .
دکتر تقی وحیدیان کامیار، محقق و استاد دانشگاه جندی شاپور اهواز و دانشگاه فردوسی مشهد، در این زمینه اظهار میدارد:[۲]
نزدیکترین گویش به فارسی معیار، گویش مشهدی است، به طوری که اصیلترین و ریشهدارترین فارسی را میتوان از مردم این شهر شنید.
برخلاف تصور عامه که ریشههای زبان فارسی را از فارس و شیراز میدانند، فارسی دری اصیل از توس قدیم، نیشابور و مشهد کنونی انتشار یافته است.
تقی کامیار همچنین علت تحت تأثیر قرار گرفتن لهجه مشهدی از فارسی معیار را مرتبط با تفاوتهای اندک آن با فارسی معیار میداند واظهار میدارد:[۲]
لهجههایی مانند اصفهانی، یزدی، شیرازی و ... تفاوتهای ساختاری با فارسی معیار دارند، در حالی که در گویش مشهدی تنها در برخی آواها و تکیهها با فارسی معیار متفاوت است.
محسن رحیمی، زبان شناس و شاهنامه پژوه درباره لهجه مشهدی می نویسد: «گويش توسي يکي از گويشهاي ناب و ارزشمند زبان پارسي دري بوده است که از براي پيشينهي تاريخي و پيوند با گذشتهي پارسي دري، بررسي و شناخت آن ارج و ارزش فراواني دارد. اين گويش در زير شاخهي گويشهاي خراسان يکي از مايهورترين، گستردهترين و پيشرفتهترين گويشهاي زبانهاي ايراني بوده است. توسيها در پيدايش و باروري زبان پارسي دري، پس از اسلام، نقش بسياري داشتهاند. شاهنامه منثور به پشتيباني ابومنصور محمدبن عبدالرزاق فرماندار توس و به سرپرستي وزير او نوشته شد. دقيقي توسي آغازگر سرايش شاهنامه بود. فردوسي توسي، شاهنامه را سرود. پس از فردوسي، اسدي توسي نيز نخستين واژهنامه پارسي را گردآوري نمود. اکنون لهجه ي مشهدي، بازماندهي زنده، گويش توسي است، بايد گفت تا دو سده پيش تفاوتي ميان گويش توسي و لهجه ي مشهدي نبوده است، اما رفته رفته به دلايلي چند، گويش کهن توسي به فراموشي سپرده شده است، بلايي که اکنون لهجه ي مشهدي نيز اندک اندک بدان گرفتار ميآيد.[۳]
آشنایی با لهجه مشهدی
ضمایر:
من = مو
تو = تو
او = او
ما = ما
شما = شما
آنها = اونا
صرف افعال در مشهدی
برخی از افعال به شکل دیگری تبدیل میشوند، به عنوان نمونه «شدن» به «رفتن» تبدیل میشود، مثال: امشب چه زیبا شدی = امشب چه زیبا رفتی.
(البته شیوهٔ تلفظ این فعل نیز متفاوت است، رفتن (با فتح ر)= رفتن (با کسر ر))
«را» ی مفعولی به «ره» تبدیل میشود، مثال: هیچکسی مثل من تو را دوست ندارد = هیچ کی (در هنگام تلفظ «هیشکی» شنیده میشود) مثل مو تو ره دوست نِدِره. و در لهجهٔ هراتی اغلب به واژههای پیش از خود میچسبد (کتاب را = کتابِر).
شباهت های ظاهری افعال در صرف
در بعضی موارد محدود، ظاهر نوشتاری (املایی) کلمات در لهجه مشهدی کاملا شبیه هم میشوند که برای افرادی که با بافت لهجه مشهدی آشنایی کافی ندارند یا در معرض این لهجه به شکل مداوم قرار نگرفته اند و یا حتی گوش آنها با این لهجه آشنایی کافی ندارد میتواند گیج کننده باشد. در این موارد دقت کردن به موقعیت قرار گرفتن استرس یا کشیدگی صداها در هر کلمه میتواند به تشخیص معنی مورد نظر کمک کند. مثال رایج در این مورد شباهت ظاهری صرف افعال رفتن، بریدن، برنده شدن، بردن (چیزی یا کسی به همراه خود) در اول شخص مفرد است.
مو بُرُم(mo bo'rom)(استرس روی صدای اُ اول است) به معنی: من بروم. مثال: مو بُرُم دِگِ: دیگر من بروم.
مُبُرُّم(mobo'rrom)("مو" و "برم" جدا تلفظ نمیشوند و ر با تشدید ادا میشود) به معنی: من آن را میبرم اش. مثال: تو کارِت نِبِشِه مو اورِه مُبُرُّمِش : تو نگران نباش من آن را (مثلا چیزی را با اره یا با چاقو یا چیز دیگری) خواهم برید.
مُوبُرُم(moboro'm)به معنی: من میبرم. مثال: تو کارِت نِبِشِه مو اورِه مُبُرُمِش : تو نگران نباش من او را برنده میشوم/او را شکست خواهم داد.
مُوبُرُم(mob'or'om)(دو استرس دارد و استرس اولی خفیف و استرس دومی شدید تر است) به معنی: من او را با خودم میبرم یا من او را به مقصد خواهم رساند. مثال: تو کارِت نِبِشِه مو اورِه مُبُرُمِش: تو نگران او نباش من او را (به عنوان مثال به مدرسه) میبرم.
کلمات مشهدی
برخی کلمات و اصطلاحات مشهدی، به همراه معنی آنها را در زیر مشاهده میکنید:[۴]
- اخکوک (به فتح ا) = زردآلو نارس. زردآلو کال
- اِشکاف = کمد تاقچه
- آغل چغک = لانهٔ گنجشک
- آق میرزا= شوهر خواهر
- اَلِفش، چسبو = نوچ، چسبناکی در اثر شیرینی
- اُه یَره = آهای آقا!
- اُوشتولی = مال مفت، مجانی
- بِرِه = برای (چیزی یا کسی). بِرِه مَمَّدُِما هم توشله آوُردَن = برای محمدی که ما میشناسیم هم تیله آوردند. (وقتی "ما" را بلافاصله بعد از اسم شخصی به کار میبرند به این معنی است که یا آن شخص در فامیل آنها است یا با او نسبت خیلی نزدیک و صمیمی دارند).
- بزِش = بهش (در گویش قدیمی مشهدی حرف «ز» بین «به» و «ضمیر» قرار میگرفته است مانند بزت= به تو یا بزم= به من، مثال کاربردی آن عبارت است از «بزٍت مُگُم بزٍش بٍگی بزٍت مٍگه بزٍم بگی» یعنی بهت میگم بهش بگی بهت میگه بهم بگی
- بزغله مار (به ضم ب) = بزمجه
- بٌزٌنقره = جوجه تیغی
- بِـکَّـن (یره بِـکَّـن دِگِه) = بیش از این سر به سر من نگذار، بیخیال شو، اعصاب مرا خرد نکن، مرا رها کن
- بیساژ = یک حالت از بازی با لانکا که آنرا با بغل پا بطور مکرر (مانند روپائی ولی با بغل پا) انجام میدادند بطوریکه پائی که با لانکا بازی میکرد نباید با زمین برخورد میکرد.
- پاک کن = مدادپاک کن
- پت (به فتح پ) = پشم. موی فرفری. موی زائد
- پِلَخ = عمل نشان دادن انگشت شصت به منظور منفی(حرکت بسیار بی ادبانه).
- پِلَخمون = فلاخن، قلابسنگ
- پِندِری = گمان میکنی
- پوز = دهان
- توشله = تیله
- توشله = تیله
- جُل جُل، جُل خوردن = تکان خوردن خفیف
- جوری = ذرت
- جوز = گردو
- چُخد، چُخت = سقف
- چُرنه = لوله خروجی قوری و کتری
- چُغُک = گنجشک
- چُل = آلت جنسی پسر بچه ها (دول یا دودول)
- چوری = النگو
- چوسی = دستمال کبوتر بازی
- چُوله غِزَک = مترسک داخل جالیز
- چینگ، چنگ = منقار (در عبارت بسیار توهین آمیز «بِبَند چینگته (چینگت را ببند)»، به معنی دهان نیز به کار برده میشود)
- خُردو = کوچک
- خُسبیده = خوابیده
- خُسور= پدر زن (پدر شوهر)
- خِفتی = گردنبند
- خوش = مادر زن (مادر شوهر)
- دادو = نوزاد
- دل = سطل
- دِلِنگون = آویزون
- دُوری = سینی گرد (تلفظ آن مثل «دور» در دور زدن میباشد)
- رازینه = راه پله
- ریجه = طناب (طناف)
- زلفی = گیره در
- زِنج = شیره درخت، صمغ درخت
- سُرسُر = یواشکی (مخفی) حرف زدن
- سَرکن = تراش
- سِلِّه = سبد (سِلِّه به چُخت دِلنگونه = سبد به سقف آویزان است)
- شِرشِره = دنباله کاغذی که برای بادبادک درست میکردند (شرشره کاغذ باد) و گهگاه از آن در تزئین جشنها نیز استفاده میشد.
- شور دِدَن (شلهها ر شور بده) = هم زدن (شلهها را هم بزن)
- شور دِدَن (مسئله یا یک مشاجره) = جلوی حل شدن مسئله را گرفتن، آتش بیار معرکه شدن - مثال: حالا تو هَم هِی شورِش بده
- طاس = کاسه
- غُطِّه خوردن = آب تنی کردن (نه الزاماً شنا کردن)
- فَلَکه = میدان (هرچند مختص به لهجه مشهدی محسوب نمیشود، کمااینکه در شهرهای استان سمنان و گاهی در شمال کشور نیز به میدان فلکه اطلاق میشود)
- قبرقه (به کسر ق. به فتح ب) = دنده (دندههای پهلوی بدن انسان)
- قرت (به کسر قاف)= شورت (لباس زیر) در قدیم به شلوارک هم گفته میشده
- قِلِه = روستا
- قوه (به ضم ق) = باتری
- کاغذباد = بادبادک
- کال = مسیر عبور آب، معمولا جهت خارج کردن نزولات آسمانی از شهر.
- کچه سگ = توله سگ
- کُخ = سوسک، کِرم درون میوه
- کُخ نریز = اذیت نکن
- کرت (به کسر ک و فتح ر) = دفعه
- کَق = میوه نارس
- کُلاج = کسی که چشمش چپ است
- کِلپسه = مارمولک
- کلف زدن (به کسر ک. به فتح ل) = گاز زدن
- کِلّه وَنگ = درگیر شدن
- کلوخ = گل خشک شده متراکم، خاک بهم چسبیده، آجر
- کِیس = کیک (منظور کیک تولد نیست بلکه کیک های کوچک موجود در بقالی ها است)
- گرده (به ضم گ) = پهلو
- لاخ (مو) = تار (مو)
- لانکا = وسیله بازی ایکه از یک تکه سرب ویک تکه چرم دارای پشمهای نسبتاً بلند ساخته و باآن (مانند توپ) انواع بازی با پا را انجام میدادند خود بازی نیز بهمین نام یعنی «لانکا» نامیده میشد
- لَتِّه = تکه پارچه کهنه
- لُکّه = مچاله، در هم فرو رفته
- لِمَشت = کثیف
- لوخ = حصیر (نیهایی که در بافت نوعی پرده حصیری به کار میروند)
- لوش = لجن
- مازولاق= فرفره (فرفرک) وسیلهای مخروطی چوبی که با دست چرخانده میشود و روی زمین رها میشود
- مِس مِس = معطل کردن
- مکُش مرگِ ما = اعیانی، خیلی باکلاس
- مورچه گازی = مورچه بیابونی
- موسی کو تقی = قمری
- میلان = [[کوچههای فرعیٍ روبروی هم از یک خیابان اصلی، مثل خیابان سیمتری اول یا دوم احمدآباد. ولی مثلاً کوچههای فرعی خیابان عشرت آباد یا خواجه ربیع میلان نیستند.]]
- ناخون جِله = نیشگون (خراشی که بر اثر ناخون بر روی پوست ظاهر شود)
- ناردشور (به کسر د) = ناودان
- نارنجک = نان خامهای
- ناسور =زدگی، دوپهن شدن، زخمی شدن، بر اثر ضربه پوست کن شدن، (در مورد فلزات نیز کاربرد زیادی دارد)
- ناسوس = تلمبهیِ دوچرخه
- ناشور = نشسته
- هم زلف (به ضم ز) = باجناغ
- همسِده = همسایه
- وَخِه = برخیز، پاشو (بلندشو)
- وَرچُپه = برعکس
- یاد دِشتَن (داشتن) = بلد بودن
- یَره، یَرٍگِه = یارو (الزاما معانی کلمه یارو را به همراه ندارد. معنی و منظور به کار گیری این کلمه را لهن، چگونگی تلفظ و استرسی که در هنگام تلفظ آن به کار گرفته میشود مشخص میکنند)
- یَقَنی = یقه سفیدی که در مدارس ابتدائی قدیم روی یقه کت دوخته میشد وجزء لباس فرم مدارس بود.
احوال پرسی مشهدی
احوال پرسی:
سلام = سلام(selam)
خوب هستید؟ = خوبن؟ (khooben)
خوب هستید که ان شاء الله؟ = ایشالله خوب هَستِن که؟ (Ishalla khoob hasten ke)
حالتان خوب است؟ = حالتان (ن در صورت تلفظ بسیار خفیف شنیده میشود یا هرگز شنیده نمیشود) خوبه؟ (haltan khoobe)
چکار میکنید؟ = چه کار (چه و کار به سرعت و در پس هم تلفظ میشوند و حرف ر نیز در اغلب موارد تلفظ نمیشود، به این صورت: «چـِکا») مُکنن؟ (che kar mokonen)
خوش میگذرد؟ = خوش مِگذِره؟ (khosh megzere)
شعر مشهدی
شعر زیر، اثری است ماندگار از استاد عماد خراسانی که به لهجه مشهدی سروده شده است:[۵]
یَرِه گِه کارِ مو و تو دِرِه بالا میگیره | ذره ذره دِرِه عشقت تو دِلُم جا میگیره | |
روز اول به خودُم گُفتُم ایَم مثل بَقی | حالا کمکم میبینُم کار دِرِه بالا میگیره | |
چَن شَبه واز مثِ چل سال پیش اَزی مرغ دِلُم | تو زمستون بَهَنِهٔ سِبزه و صحرا میگیره | |
چَن شَبه واز مودوزُم چشمامه تا صُبحه به چُخت | یا به یک سَم بیخودی مات مِمِنِه و را میگیره | |
تا سحر جُل مِزِنُم خواب به سُراغُم نیمیه | هی دِلُم مثل بِچه بَهَنِه بی جا میگیره | |
مُگُمِش هرچی که مرگت چیه کوفتی! نِمِگه | عوضش نق مِزِنِه و ذکر خدایا میگیره | |
پیری و معرکه گیری که مِگَن کار مُویه | دِرِه کمکم ای کتاب صفحه پِنجاه میگیره | |
اوکه عاشق شده پنهون مُکُنِه مثل اویِه | که سِوار شتر و پشتشِه دولا میگیره | |
کوتا کِردَن دامنارِ تا بیخِ رون، مشتی عماد! | دیگه مجنون توی خواب دامن لیلا میگیره |
این شعر با صدای استاد محمدرضا شجریان، با عنوان عشق پیری و در دستگاه سه گاه (در گوشههای: زابل، مویه، مخالف) خوانده و منتشر شدهاست.
پیوند به بیرون
منابع
- ↑ «از پتانسیلهای این لهجه غافلیم نگاهی به ظرفیتهای پنهان لهجه مشهدی». وبگاه روزنامهٔ شهرآرا. دریافتشده در ۲۴ دی ۱۳۹۱.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «افول لهجه مشهدی گریز مردمانی گونهگون از گذشتهای همگون». وبگاه روزنامهٔ شهرآرا. دریافتشده در ۲۴ دی ۱۳۹۱.
- ↑ رحیمی، محسن: پی جویی واژه های توسی در شاهنامۀ فردوسی ،مجموعه مقاله های شاهنامۀ فردوسی و مطالعات هنری ، مشهد، زروند، 1393.
- ↑ «مو مُخوام به لهجهیِ شهرُم حرف بِزِنُم؛ آی مشَدییا! ماها «من» نیستِم «مویِم»... مو...». وبگاه روزنامهٔ شهرآرا. دریافتشده در ۲۴ دی ۱۳۹۱.
- ↑ «شعری به لهجه مشهدی». وبگاه تبیان. دریافتشده در ۲۴ دی ۱۳۹۱.
یادکرد خالی (کمک)