صفاریان

دودمان ایرانی مسلمان

صَفّاریان (۸۶۱ میلادی–۱۰۰۳ میلادی) دودمانی ایرانی‌تبار و سنی‌مذهب بودند که بر گستره‌ای شامل بخش‌هایی از ایران، تاجیکستان، پاکستان، افغانستان، ازبکستان و ترکمنستان کنونی فرمانروایی می‌کردند. صفاریان نسب خود را به ساسانیان و از طریق آن به پادشاهان کیانی و پیشدادی می‌رساندند، علاوه بر صفاریان خاندان‌های دیگری مثل سامانیان و آل بویه نیز نسب خود را به شاهان قدیم ایران می‌رساندند. به‌عقیدهٔ باستانی پاریزی علت این انتساب‌ها، اعتقاد به فرّ ایزدی پادشاهان قدیم ایران بود.[۲][۳][۴] در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد. به‌طوری‌که یعقوب لیث دستور داده بود که در کاخ او تنها به زبان فارسی سخن گفته شود و سخن گفتن به زبان عربی دارای مجازات بود، همچنین یعقوب لیث از شاعران بسیاری حمایت می‌کرد.

صفاریان
۸۶۱ میلادی–۱۰۰۳ میلادی
صفاریان در اوج قدرت
صفاریان در اوج قدرت
پایتختسیستان (زرنج)
زبان(های) رایجفارسی (رسمی)
دین(ها)
اسلام (سنی)[۱]
حکومتپادشاهی
امیر 
• ۲۴۰–۲۵۸ (خورشیدی)
یعقوب لیث (نخستین)
• ۳۴۲–۳۸۱ (خورشیدی)
خلف بن احمد (واپسین)
تاریخ 
• بنیان‌گذاری
۸۶۱ میلادی
• فروپاشی
۱۰۰۳ میلادی
مساحت
۹۰۰ م.۲٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۷۷۰٬۰۰۰ مایل مربع)
پیشین
پسین
خلافت عباسی
طاهریان
سامانیان
غزنویان
امروز بخشی ازفهرست
 ایران
 پاکستان
 تاجیکستان
 افغانستان
 ترکمنستان
 ازبکستان


یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به‌دست‌آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد. یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود، ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و آن نواحی را تسخیر نمود، سپس به خراسان رفت و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. وی سپس به طبرستان رفت، ولی در جنگ با علویان طبرستان شکست خورد و عقب‌نشینی کرد. یعقوب لیث صفاری همیشه آرزو داشت روزی حکومت بنی عباس را سرنگون کند، به همین جهت با لشکری فراوان خوزستان را تسخیر کرد و به سوی بغداد حرکت نمود، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و به شدت زخمی شد. در اواخر عمر، دوباره با لشکر خود خوزستان را تسخیر کرد و قصد داشت دوباره با خلیفه جنگ کند، اما در همین زمان به‌طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت. تمامی مورخان در این که یعقوب لیث مردی بسیار شجاع و دلاور و باهوش و سیاستمدار بوده‌است، اتفاق‌نظر دارند. بعد از مرگ او، برادرش عمرو لیث فرمانروای سیستان شد. عمرو لیث هم چون برادر مردی بسیار شجاع بود، با این حال در ابتدای حکومت با خلیفه بیعت کرد. پس از چند سال عمرو لیث حکومت خراسان را از خلیفهٔ عباسی طلب کرد. خلیفه گفت که اگر عمرو در جنگ با امیر اسماعیل سامانی حاکم خراسان پیروز شود، حکومت خراسان به دست او خواهد بود. اما عمرو لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکست خورده و اسیر شد و سرانجام در نزد خلیفهٔ بغداد به قتل رسید.

تاریخ ویرایش

صفاریان (۱۰۰۳ → ۸۶۱)

یعقوب لیث ویرایش

 
درهم نقره‌ای یعقوب لیث، ۳٫۰۷ گرم، بنجیر، ۲۶۱ هجری

یعقوب در سال ۲۵۹ با حیله و بدون جنگ بر نیشابور دست یافت. او در خراسان تجهیزات نظامی طاهریان را تصاحب نمود و جمعی از نظامیان و مردم خراسان را به سپاه خویش ملحق ساخت. یعقوب در این زمان در اوج قدرت به سر می‌برد. او پیش از تصرف نیشابور طی نامه‌ای به محمد بن طاهر اعلام کرده بود که به دستور خلیفه، قصد تصرف سرکوبی حسن بن زید را دارد. حال بعد از تصرف در خراسان، با امکانات بهتر می‌توانست این مقصود را به انجام برساند. یعقوب در مسیر حرکت خود به سوی طبرستان، گرگان را تصرف کرد. پیش از ورود او به طبرستان، بعضی از امرای محلی که با داعی کبیر دشمنی داشتند به او پیوستند. یعقوب مقاومت‌های داعی کبیر و مردم را درهم شکسته تا آمل پیشروی کرد. داعی کبیر از مردم خواست تا با تشکیل دسته‌های نظامی کوچک، به شیوه پارتیزانی، سپاهیان یعقوب را از پا درآورند، یعقوب نیز متقابلاً بر مردم سخت گرفت: «تا ولایت چنان شد که از طعام و لباس هیچ با خلق نماند».[۵]

 
قلمرو پادشاهان صفاری در کنار محدوده سامانیان در سده ۹ میلادی

مردم به مقر افرادی که یعقوب به فرمانروایی بر شهرها می‌گماشت، می‌تاختند و به این طریق فرصت استقرار یافتن نیروهای صفاری را از ایشان سلب می‌کردند. یعقوب در تلاش برای دستیابی بر داعی کبیر وارد ارتفاعات منطقه نیز شدند و در حالی که بر پشت یاران خویش حمل می‌گردید، از فراز کوه‌ها پایین آمد و چون باقی ماندن در منطقه را به ضرر خویش ارزیابی کرد، ناگزیر در محرم ۲۶۱ هجری به سوی گرگان بازگشت. یعقوب در این حمله دچار صدمات بسیاری گشت، ولی توانست خسارت جبران‌ناپذیری بر علویان وارد آورد.[۶]

عمرو لیث ویرایش

فروپاشی صفاریان ویرایش

نویسنده کتاب تاریخ سیستان، به صورت غیرمستقیم به نقش ترک‌ها در فروپاشی سلسله صفاری اشاره دارد:

و چون بر منبر اسلام به نام ترکان خطبه زدند، ابتداء محنت سیستان آن‌روز بود و سیستان را هنوز هیچ آسیبی نرسیده بود تا این وقت.[۷]

منبع‌شناسی ویرایش

 
سواره نظام صفاری

نولدکه در بررسی طراز اول «یعقوب و دودمانش» یادآور می‌شود که منابع مربوط به خاستگاه و اوایل زندگی یعقوب و عمرو پر از تناقض‌گویی و دشواری است. بررسی‌های بارتولد دربارهٔ منابع تاریخ صفاری، وی را بدانجا کشانید که منابع را به دو گروه تقسیم کند. گروه نخست منابع «غربی» بودند و شامل کسانی بودند که معاصر یعقوب و عمرو در سرزمین‌های مغرب سیستان و خراسان بودند. به گفته بارتولد، روایت غربی به دلیل معاصر بودن با رویدادهای مشرق، در ضبط تاریخ رویدادها دقیقتر است، اما چون مؤلف آن در جایی زندگی می‌کرده که با محل وقوع رویدادها فاصله زیادی داشته، آگاهی‌هایی که دربارهٔ اوضاع سیاسی و جغرافیایی مشرق به‌دست می‌دهد، خواه ناخواه ناقص و مخدوش‌اند. از جمله تاریخ‌نگاران این گروه یکی یعقوبی است، اما هم بارتولد و هم پیش از او آگوست مولر گفته‌اند که اگر چه یعقوبی حدود ۲۶۰ ق/ ۸۷۴ م از مشرق سرزمین‌های خلافت به مرکز آن رفت، با اینهمه اطلاعاتی که از آنجا آورد بسیار اندک است، اما این اطلاعات اندک را در جای دیگر نمی‌توان به‌دست‌آورد، مگر پاره‌ای جزئیات تازه دربارهٔ سفرهای جنگی یعقوب به کرمان و فارس. همین امر در مورد طبری که در گزارش دادن این رویدادها به نقل دیده‌های خود می‌پردازد نیز صادق است. ابن خلکان مقاله زندگی‌نامه‌ای بلندی را که در کار او استثنائی است به یعقوب اختصاص می‌دهد و مطالب آن را از چندین منبع مختلف گرفته‌است. ابوالحسین عبیدالله عضو خاندان طاهری بود و بنابراین گویا دربارهٔ رویدادهای مشرق که برای خاندان او بسیار مصیبت‌بار بوده‌اند، آگاهی‌هایی فراوان داشته‌است. از جمله منابع ابن خلکان نیز مهم‌ترین منابع غربی، یعنی ابوعبیدالله محمد بن ازهر اخباری است که وی نیز آگاهی‌های خود دربارهٔ تاریخ‌نگار معروف علی بن محمد، معروف به «ابن بسام» بود.[۸]

منابعی که به گروه «شرقی» تعلق دارند برخلاف فی المثل یعقوبی هم‌روزگار اوایل دوره صفاری نیستند، اما در دوره جانشینان صفاریان در خراسان، یعنی سامانیان زندگی می‌کردند. در نتیجه، در به‌دست دادن تاریخ دقیق رویدادها دقت کمتری دارند، اما در عوض به ذکر جزئیاتی می‌پردازند که در جای دیگر به‌دست نمی‌آید. گذشته از این دو منبعی که از آن‌ها سخن رفته، ابن خلکان از منبع دیگری به نام سلامی یاد می‌کند که اطلاعات او گه‌گاه با آگاهی‌هایی که منابع دیگر به‌دست می‌دهند همخوانی ندارد؛ و ابن اثیر نیز در تألیف خود هم از کتاب ابن ازهر بهره می‌گیرد و هم از نوشته‌های سلامی. گردیز، مورخ غزنوی نیز از تاریخ ولایت‌های خراسان اسلامی که غالباً از آن نقل‌قول می‌شود، اما خود اثر از میان رفته، استفاده کرده‌است. ابوعلی حسین بن احمد سلامی از کارکنان دستگاه دیوانسالاری سامانی در نیمه یکم سده چهارم هجری / دهم میلادی بود. با توجه به آگاهی احتمالی او دربارهٔ اوایل دوره صفاری، بارتولد حدس زده که وی از وزیران سامانی بود که اندکی پیش از شکست عمرو بن لیث از امیر اسماعیل بن احمد در ۲۸۷ ق / ۹۰۰ م خدمت امیر صفاری می‌کرده‌است. همچنین، گویا که بخش دربارهٔ صفاریان طبقات ناصری، نوشته منهاج بن سراج جوزجانی، مورخ غوریان در سده هفتم هجری/ سیزدهم میلادی در نهایت برگرفته از کتاب سلامی است. منبع واسطه شاید قصص ثانی ابن هیصم بوده‌است. اما دربارهٔ کتاب اخیر چیز دیگری دانسته نیست. همچنین، حکایت متعدد دربارهٔ اوایل دوره صفاری در جوامع‌الحکایات (نظام‌الدین شمار آن‌ها را ۳۷ حکایت می‌داند که نشان‌دهنده سنت شرقی در تازه‌ترین شکل آن در سده هفتم هجری/سیزدهم میلادی است). عوفی منبع چندین حکایت خود را اخبار یعقوب لیث و اخبار آل لیث یاد می‌کند و ناظم حدس زده‌است که این منابع در واقع عناوین بخش‌های مربوط در تاریخ ولایت‌های خراسان بوده‌اند. سرانجام اطلاعاتی که در آثار جغرافی‌نویسانی چون اصطخری و ابن حوقل و مروج‌الذهب مسعودی آمده، از جهت زمینه‌های سال‌شماری، باید از منبعی تعبیت کنند که پیش از اثر سلامی نوشته شده بودند. اصطخری در اثر جغرافیایی خود چنان به توصیف مفصل و جز به جز زرنگ می‌پردازد که گویی خود (یا سلف وی بلخی) به سیستان سفر کرده‌است.[۹] مسعودی دربارهٔ آغاز کار یعقوب در کتاب بزرگ خود اخبارالزمان که مروج‌الذهب تلخیص آن است، سخن رانده‌است. متأسفانه مروج از سال‌های زندگی یعقوب به سرعت می‌گذرد و گزارش مفصلی در اینباره به‌دست نمی‌دهد.[۱۰]

منابع تاریخی موجود دربارهٔ مشرق ایران، چه آنهایی که به عربی نوشته شده‌اند و چه آنهایی که از قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی به بعد به فارسی تصنیف گردیدند، کلاً با صفاریان خصومت می‌ورزند. بیشتر مورخان بازتابنده محیط اجتماعی سلسله مراتبی و اشرافی خلاف عباسی و امپراتوری سامانیان، غزنویان و سلجوقیان می‌باشند. این مورخان در اصل و نسب پست صفاریان با تحقیر می‌نگرند و آن‌ها را عصیان‌گرانی می‌دانستند که بر ضد اقتدار قانونی خلفا بپا خاسته بودند، و روی‌هم رفته در نظر آن‌ها صفاریان فراتر از راهزنان نبوده‌اند. ظاهراً امرای نخستین صفاری شخصاً احساسات مذهبی شدیدی نداشتند، اگر چه شواهدی در دست است که آن‌ها از ضرورت جلب رضایت طبقات مذهبی سنت بی‌خبر نبوده‌اند. با وجود این، مورخان بارها آن‌ها را به رفض و مهم‌تر از همه به همدلی با خوارج متهم کرده‌اند، زیرا فرقه خارجی در سیستان مدتی درازتر از بیشتر بلاد شرقی اسلام دوام آورده بود. در اینکه صفاریان دارای اعتقادات خارجی بوده‌اند، جای تردید است، اما نمی‌توان انکار کرد که یعقوب افواج خارجی را داخل سپاه خود کرده و از قابلیت‌های جنگی آن‌ها بهره برده بود. نظام الملک که دل مشغولی تهدید فدائیان غلات شیعه به ساختمان امپراتوری سلجوقی بوده، یعقوب را حتی اسماعیلی می‌داند. تنها در نوشته‌های مسعودی که با شیعیان همدلی داشت، قابلیت‌های تردیدناپذیر یعقوب به عنوان یک رهبر نظامی مشفقانه ارزیابی می‌شود.[۱۱]

در تاریخ سیستان که بخش عمدهٔ آن را مؤلف سگزی گمنامی در سال‌های سده پنجم هجری/یازدهم میلادی نوشته‌است، مطالبی آمده‌است که دشمنی منابع سنی را بسیار تعدیل می‌کند. مؤلف کتاب وطن‌پرستی محلی زیادی نشان می‌دهد و در دست‌آوردهای یعقوب و عمرو با غرور می‌نگرد؛ زیرا این امیران، ولایت دوردست سیستان را برای مدتی مرکز امپراتوری پهناوری کردند که بر طاهریان غالب آمده و بر خلفای عباسی ترس انداخته بود. تاریخ سیستان از صفاریان در طی دو قرن حیاتشان چنان به تفضیل سخن می‌گوید که می‌توان آن را منحصراً تاریخ صفاریان نامید.[۱۲] تقریباً یک سوم کتاب به تاریخ سیستان و امیرهای صفاری در طی کمابیش ۱۴۰ سال میان به قدرت رسیدن یعقوب و تصرف سیستان به دست غزنویان در سال ۳۹۳ ق / ۱۰۰۳ م اختصاص دارد. گرایش نویسنده ناشناخته این کتاب، خنثی‌کننده سودمند نگرش دشمنانه تقریباً همه منابع دیگر است. این منابع دیگر که در محیط‌های اشرافی و سنی دودمان‌هایی چون سامانیان، غزنویان و سلجوقیان کار می‌کردند، صفاریان را راهزنانی می‌دانستند که درازدستی‌هایی آنان، دودمان محبوبی چون طاهری را در خراسان برانداخت، بنیاد قدرت خلافت در جنوب ایران را سست و لرزان کرد و تنها تلاش بلندپروازانه ایشان برای براندازی دولت سامانیان در ماوراءالنهر پیشروی آنان را متوقف ساخت. نویسندگان سنی وابسته به دستگاه خلافت اتهام همدلی صفاریان با خوارج و استفاده آن‌ها از سپاهیان خارجی را بارها گفته‌اند. اما دست‌کم، این اتهام دومی راست است. وزیر بزرگ، نظام‌الملک توسی که ذهنش را اندیشه تهدید اسماعیلیان و فدائیان ایشان به چهارچوب امپراتوری سلجوقی پر کرده بود، گام را فراتر نهاده حتی یعقوب را از پیروان مذهب اسماعیلی می‌خواند. اما تاریخ سیستان صفاریان را تجسم غرور و میهن‌دوستی محلی می‌بیند، رهبرانی که برای مدتی کوتاه سیستان را مرکز امپراتوری پهناوری کردند که گستره آن از کابل در شرق تا مرزهای عراق در غرب می‌رسید.[۱۳]

تبار ویرایش

خسرو دوم
قباد
اردشیر سوم
کیخسرو
ماهان
حاتمسلیمان
معدلفرقد
لیثلیث
طاهرعلیعمرو
۲۶۵-۲۸۷
یعقوب
۲۴۷-۲۶۵
خلف
ابی‌الحسینمحمد
محرم تا ذی‌الحجه ۲۹۸
معدللیث
۲۹۶-۲۹۸
محمد
محمد
عایشهابویوسفیعقوبطاهر
۲۸۷-۲۹۶
بانومحمد
امیرطاهرعایشهابولحفص عمرو
رمضان ۲۹۹-ذی‌الحجه۳۰۰
ابوالعباس
مدتی کوتاه همزمان با امیرجعفر در جراوادکن ۳۴۱
امیر ابوجعفر احمد
۳۱۱-۳۵۲
امیرحسین
مدت کوتاهی در ۳۶۱
امیرخلف
۳۵۲-۳۵۳
۳۵۸-۳۹۳

برخی از مورخان نسب یعقوب لیث را به خسروپرویز، می‌رسانند و معتقدند که در زمان حمله اعراب، یکی از فرزندان خسروپرویز در دزپل اقامت گزیده و در گمنامی زندگی می‌گذراند. نوادگان این شخص به علت آنکه از جانب عرب‌ها شناخته شده بودند، تصمیم به ترک آن محل گرفتند و در دژ هفت‌فواد اقامت کردند و چون در آنجا نیز احساس خطر نمودند، به سیستان رفتند و یعقوب از آن خاندان است و نسب او را چنین می‌نگارند: «یعقوب بن لیث بن معدل بن حاتم بن ماهان بن کیخسرو بن اردشیر بن قباد بن خسروپرویز». اما به‌طور کلی، سند معتبری دربارهٔ نیاکان یعقوب وجود ندارد و در انتساب او به پادشاهان ساسانی جای تردید است، زیرا تقریباً عموم حکومت‌هایی که بعد از ورود اسلام در ایران تشکیل شده‌اند، به نحوی خود را به یکی از خاندان‌های بزرگ ایرانی قبل از اسلام منسوب کرده‌اند. علت این انتساب، از طرفی واکنش ایرانیان در مقابل عصبیت عرب‌ها و تحقیر عجم بوده‌است و از طرف دیگر، بدین ترتیب می‌توانستند از حس ملیت‌پرستی مردم استفاده کنند و با بیدار کردن غرور قومی از کمک و یاری آن‌ها برخوردار شوند. علاوه بر آن به مقابله با فرستادگان خلفا پرداخته و حکومت مستقلی تشکیل دهند.[۱۴] فرمانروایان مسلمان، از ایرانی گرفته تا عرب و ترک، همگی خود را به گونه‌ای به دودمان ساسانی متصل می‌کردند و بدین‌گونه، ساسانیان هیچ‌گاه فراموش نشدند.[۱۵]

فرهنگ و هنر ویرایش

بعد از فتح ایران به دست عرب‌ها، زبان عربی، زبان رسمی و دیوانی شناخته شد. چون صفاریان حکومت قسمتی از شرق ایران را به دست آورند، یعقوب که احساسات وطن‌پرستی و استقلال طلبی بر او غلبه داشت، به مخالفت با فرهنگ و زبان عربی — که ثمره و نشان غلبه بیگانگان بر سرزمینش محسوب می‌شد — برخاست.[۱۶] وقتی شاعری بنا بر رسم زمان، قصیده‌ای به عربی در مدح یعقوب لیث سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمی‌فهمد برایش شعر سروده‌است. با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده‌ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.[۱۷] آیا یعقوب، واقعاً زبان عربی نمی‌دانست یا تظاهر به ناآشنایی می‌کرد؟ دقیقاً مشخص نیست. از طرفی بعید می‌نماید که او با حضور در جمع مطوعه، و در ارتباط و زد و خورد با خوارج که قسمت اعظم زندگی‌اش شامل می‌شود، از این زبان بهره‌ای نگرفته باشد. در تاریخ سیستان آمده‌است که بیشتر پیروان حمزه بن آذرک، عرب‌ها بودند. از طرف دیگر، وقتی می‌خوانیم که یعقوب هنگام گذر از ویرانه‌های خانه صالح بن نصر، وقتی با تاسف دبیرش از نوشته روی دیوار روبرو می‌شود، علت را جویا می‌گردد و دبیر نوشته را می‌خواند و ترجمه می‌کند. در جای دیگر آمده‌است که چون شعر عربی ممدوحان بر او عرضه شد، «او عالم نبود، درنیافت».[۱۸]

این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شده‌است، درست نیست. نمونه‌هایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظلهٔ بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوشش‌هایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی به‌طور پراکنده این‌جا و آن‌جا صورت گرفته باشد، اما از آن‌ها چیزی به دست ما نرسیده‌است. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.[۱۹]

محمد بن وصیف، یعقوب را بر فتوحات متعدد و غلبه بر زنبیل و عمار خارجی و تسخیر سیستان، کرمان، فارس و هرات می‌سازد و می‌گوید:

ای امیری که امیران جهان خاصه و عامبنده و چاکر و مولای و سگ بند و غلام
ازلی خطی در لوح که ملکی بدیدبی ابی‌یوسف یعقوب بن اللیث همام[۲۰]

محمد بن وصیف در زمان عمرو ونیز شاهد وقایع تاریخی بود و اشعاری در کشته شدن رافع (۲۸۳ ه‍.ق) دارد:

ای دل بکرین از طبران کهفیروزه نمای از صدف مرجان
و رافع اکران که شدش خسفهاز فعل الی حفص شدن جیشان[۲۱]

این شاعر که در دوره یعقوب، عمرو و طاهر را به‌طور کامل دریافته بود، از بی ارادگی طاهر در خلاصی عمرو آزرده خاطر بود، برای اینکه واقعیات را برای عمرو روشن سازد، اشعاری می‌سراید که عمرو با خواندن آن‌ها نومید گشت و دل از این جهان برگرفت:

کوشش بنده سبب بخشش استکار قضا بود و ترا عیب نیست
بود و ببود از صفت ایدستبنده درمانده بیچاره کیست
اول مخلوق چه باشد زوالکار جهان اول و آخر یکیست
قول خداوند بخوان فَاستَقِم[پانوشت ۱]معتقدی شو بر آن بربایست[۲۲]

آخرین نشان محمد وصیف را در شعری می‌یابیم که بعد از دستگیری طاهر و یعقوب، پسران محمد بن عمرو، و گسیل آن به بغداد (۲۹۶ ه‍.ق) سروده‌است:

دولت یعقوب دریغا برفتمانت عقوبت به عقب بر حواس
عمر و عمر رفت و زو ماند یارمذهب روباه بنسل و نواس
ای غما کامد و شادی گذشتبود دلم دایم ازین پر هراس
هر چه بکردیم و بخواهیم دیدسود ندارد زقضا احتراس
..
..
..
جهد و جِدِ یعقوب باید همی تا که ز جده بدرآید ایاس[۲۳]

بر روی سنگ گور یعقوب دو بیت شعر عربی با ترجمه فارسی مشاهده شده‌است:

خُراسانَ احویِهَا وَ اکناف فارِسِوَ ما کُنتُ عَن مُلکِ العِرآقِ بِآیِسٍ
سَلامٌ الدُنیا و طیِبِ بَسِیِمهاکَان لَم یَکُن یَعقُوبُ فیِها بِجَالِسٍ
بگرفتم این خراسان با ملک پارس یکسانملک عراق یکسر از من نبود رَشته
بدرود باد گیتی با بوی نوبهارانیعقوب لیث گویی در وی نَبُد نشسته[۲۴]

مؤلف مقاله «دو بیت فارسی بر تربت یعقوب لیث» آن اشعار را متعلق به محمد بن وصفیق می‌داند که به هر دو زبان شعر می‌گفته‌است.[۲۵]

شعرای دیگر زمان یعقوب عبارتند از:

بَسام کرد

بسام کرد که از خوارج بود و بعد از صلح خوارج در نزد یعقوب ماند و به تبع محمد بن وصیف به فارسی شعر می‌گفت:

هر که نبود او بدل متهمبر اثر دعوت تو کرد نَعَم
عمر ز عمار بدان شد بریکاوی خلاف آورد تا لاجرم
دید بلا بر تن و برجان خویشگشت به عالم تن او در اَلَم
آنکه حرم کرد عرب را خدایعهد ترا کرد حرم در عجم
هر که درآمد همه باقی شدندباز فنا شد که ندید این حرم[۲۶]
محمد بن مخلد

مخلد، یکی دیگر از شعرای عصر یعقوب است. او از مردم سیتان بود و به فارسی شعر می‌گفت و شعری دربارهٔ عمار خارجی و یعقوب دارد:

جز تو نزد حوا و آدم نکِشتشیر نهادی بدل و بر مَنِشت
معجز پیغمبر مکی توییبکُنش و بمنش و بگوِشت
فخر کند عمار روزی بزرگکو همانم من که یعقوب کُشت[۲۷]

ترجمه و تکمیل کتاب «دانشور دهقان»، یکی دیگر از خدمات فرهنگی است که به یعقوب نسبت داده شده‌است. در مقدمه شاهنامه بایسنقری می‌خوانیم: یعقوب لیث که در صدد احیای سنن ایران قدیم بود، دستور داد این کتاب را که حاوی داستان‌های ملی ایرانیان بود، به دربارش آورند و ابومنصور عبدالرزاق، وزیر، خواست مقدماتی فراهم سازد تا ضمن برگردان آن از زبان پهلوی به فارسی، قسمت‌های مربوط به زمان خسروپرویز تا پایان یزدگرد سوم را نیز بر آن بیفزایند. این کار را مسعود بن منصور و چهار تن دیگر انجام دادند.[۲۸]

در عصر عمرولیث نیز می‌توانی از چند شاعر نام برد:

فیروز مشرقی

مشرفی به پارسی شعر می‌گفت، و وفات این را ۲۸۳ ه‍.ق نوشته‌اند:

مرغیست خدنگ ای عجب دیدیمرغی که شکار او همه جانی
داده پر خویش کرکس هدیتا نه بچه‌اش برد بمهمانا[۲۹]
ابوسلیک گرگانی

گرگانی که اشعارش بیشتر غزلیات آمیخته به طنز عامیانه است از هنرمندان دوره عمرولیث است. موسیقی محلی گرگان بخش به نام «ابوسلیک» دارد، شاید به نام این موسیقی با نام ابوسلیک شاعر، حکایت از آشنایی او با موسیقی داشته باشد:

خون خودگر بریزی بر زمینبه که آبِ روی ریزی در کنار
بت‌پرستنده به از مردم‌پرستپند گیر و کار بند و گوش‌دار[۳۰]

گویا در زمان طاهر، دیگر اصرار به سرودن شعر فارسی از بین رفته، شعرا به عربی یا به عربی و فارسی شعر می‌گفته‌اند، یعقوب، برادر طاهر، به شاعری که در چهار بیت عربی او را مدح کرده بود، چهارهزار درهم جایزه می‌دهد.[۳۱]

امیرخلف که برای مدتی در سال‌های ۳۵۲ تا ۳۹۳ ه‍.ق در سیستان حکومت داشت، مردی علم‌دوست و دانش‌پژوه و دوستدار دانشمندان بود. از جمله خدمات فرهنگی امیرخلف، تفسیری بر قرآن است که به دستور او نوشته شده، شامل صد جلد است. امیرخلف برای تهیه این تفسیر، صد هزار دینار هزینه کرد. عتبی مؤلف تاریخ یمینی دربارهٔ این تفسیر می‌نویسد: «مشتمل بر اقاویل مفسران و تاویل متقدمان و متاخران و بیان وجوه قرائت و علل نحو و اشتقاق لغت و مشحون به شواهد امثال و ابیات و موشح به ایراد اخبار و احادیث است». و توضیح می‌دهد که این تفسیر در مدرسه صابونی نیشابور نگهداری می‌شد و بعد از حمله غز، به اصفهان منتقل شد (۵۴۵ ه‍.ق) و اکنون در کتابخانه آل خجند است. جرفاذقانی، مترجم تاریخ یمینی، نیز می‌افزاید: «این کتاب را که شامل صد جلد بوده، در اصفهان مشاهده کرده‌است». بدیع‌الزمان همدانی و فقیه ابوبکر نیهی و خطیب فوشنج - از فضلا و خوشنویسان آن زمان که به فارسی و عربی شعر گفته‌اند - نیز از نامیان دربار امیرخلف بودند. ابولفتح بستی نیز که معاصر او بوده، در مدح امیرخلف اشعاری سروده‌است.[۳۲]

 
سکه‌های نقره‌ای یعقوب و عمرو لیث، ضرب شده در ۲۶۰ و ۲۶۹ هجری

کاخ عمرولیث نیز در شهر زرنگ، میان دو دروازه فارس و طعام قرار داشت و ساختمان بزرگی که خزانه او را تشکیل می‌داد، میان دو دروازه کرکویه و نیشک واقع بود. بنای شهر سَینج را نیز به عمرولیث نسبت می‌دهند، این شهر از توابع کرمان و در نزدیکی ایالت سیستان بوده‌است. او در نیشابور، در کنار «میدان حسین» و در نزدیکی زندان شهر، دارالعماره ساخت. دارالعماره خراسان در عهد اکاسره تا آخر عهد طاهریان در بلخ و مرو بود، و چون دولت به بنی لیث رسید، عمرو بن لیث در نیشابور دارالعماره را ساخت و نیشابور دارالملک خراسان شد. همچنین در شهر شیراز به سال ۲۸۱ هجری قمری مسجدی معروق به «جامع عتیق» بنا نهاد. «گفته‌اند آن مقام هرگز از ولی خالی نبوده و بین محراب و منبر دعا را اجابت بود». ساختمان مسجد دیگری در جیرفت به عمرولیث نسبت داده می‌شود که در زمان تسلطش بر کرمان بنا شده‌است؛ و گفته می‌شود طغرل‌شاه در این مسجد دفن است. رباطی را نیز در راه سیستان به کرمان و فارس از آثار او به حساب می‌آورند. آبادانی‌های عمرو در اطراف نیشابور تا سال‌های بعد نیز شهرت داشته‌است. بیهقی می‌نویسد: «چون خبر او (شورش ابوعلی سیمجور و حرکت او به سوی نیشابور) به امیر محمود رسید، از شهر (نیشابور) برفت و به باغ عمرولیث در یک فرسنگی شهر فرود آمد».[۳۳]

طاهر، جانشین عمرو، در بُست، باغی ساخت که دارای ۹ گنبد بود و کاخی بر کناره هیرمند که به «قصر بوالحسنی» معروف است.[۳۴]

به بازماندگان صفاری نیز بناهایی نسبت داده می‌شود. مؤلف کتاب احیاءالملوک می‌نویسد: طاهر بن محمد بن طاهر خلف در زمان سلجوقیان در قلعه ارگ سیستان بنایی ساخت که به «سرای طاهری» معروف است و ویرانه‌های آن سخن از عظمت این خاندان دارد.[۳۵]

در سیرجان نیز، در اطراف شهر، دو رشته قنات وجود داشته که آب منازل و باغ‌های شهر را تأمین می‌کرده‌اند. این دو رشته را به بازماندگان صفاری نسبت می‌دهند.[۳۶]

سازندگی‌های صفاریان ویرایش

یعقوب در شهر زرنگ میان دروازه فارس و طعام، کاخی ساخت که دارالعماره نیز در آن واقع بود. همچنین بنای قسمتی از بازارهای شارستان زرنگ را که در اطراف مسجد آدینه قرار داشتند، از آثار یعقوب لیث می‌دانند و گفته می‌شود یعقوب عایدات آن را که روزانه هزار درهم برآورد می‌شد، وقف مسجد آدینه در سیستان و مسجدالحرام در مکه کرده بود. مقدسی نیز بنای یکی از مناره‌های مسجد جامع شهر زرنگ را ساخته یعقوب لیث می‌داند. از بناهای دیگری که به یعقوب لیث نسبت می‌دهند، قلعه سعیدآباد در شهرستان اصطخر است که چون بر آن غلبه یافت، خرابش کرد، ولی بعدها که به ساختمانی جهت زندان نیاز پیدا شد، دستور داد که در همان محل زندان بسازند. «و آنجا را زندان خشم‌گرفتگان و کسانی که از کشتن ایشان چشم می‌پوشید، قرار داد».[۳۷]

دین ویرایش

دین یعقوب لیث صفار بناینگذار دولت صفاریان همیشه نیز مورد مناشقه بوده‌است.[۳۸]بیشتر منابع اولیه در خلال یا پس از سقوط صفاریان نوشته شده‌اند و صفاریان را از دید سامانیان می‌نویسند. منابع اولیه، یعقوب را یا به عنوان یک دین‌پرور مذهبی یا یک جنگجوی الملک سنی نشان می‌دهند.[۳۸]خواجه نظام الملک وزیر سلجوقی یعقوب را به عنوان یک نوکیش اسماعیلی به تصویر می‌کشید.[۳۹]به گفته کلیفورد ادموند باسورث صفاریان اعتقادات مذهبی قابل توجهی نداشتند.[۴۰]از آنجایی که خوارج در سیستان بیش از هر جای دیگری در شرق ایران رونق داشت، اعتقاد بر این بود که دین صفاریان با خوارج یکی بود.[۳۷]بری کاتلیف تاریخدان و شرق‌شناس بر این اعتقاد بود که صفاریان مسلمان شیعه بودند.[۳۹]

جستارهای وابسته ویرایش

پی‌نوشت ویرایش

  1. ۱۱۲ هود: همراه با آنان که با تو رو به خدا کرده‌اند، همچنان که مأمور شده‌ای، ثابت قدم باش و طغیان مکنید که او بر هر کاری که می‌کنید بیناست.

پانویس ویرایش

  1. Medieval Central Asia and the Persianate World: Iranian Tradition and Islamic Civilisation, Bloomsbury Publishing, 2017, p. 3, ISBN 978-0-85772-743-5, هنگامی که حکومت عباسیان در اواسط قرن نهم فروپاشید، خراسان و وابستگان آن در ایران و آسیای مرکزی زیر فرمان سلسله‌هایی مانند صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان از خلافت خودمختاری به‌دست آوردند و بدین ترتیب سه سده بسیار درخشان که از اواسط سده نهم تا اواسط سده دوازدهم امتداد داشت، آغاز شد، که طی آن این بخش از سرزمین‌های پارسی مقر قدرت‌های سیاسی و نظامی پیشرو جهان اهل سنت شد و بی‌تردید در سراسر این عصر، خراسان و فرارود قلب جهان اسلام سنی را تشکیل می‌داد.
  2. یغمایی، تاریخ دولت صفاریان، ۹۰.
  3. بجنوردی، تاریخ جامع ایران، ۳۷۴.
  4. فرای، تاریخ ایران کمبریج، ۹۶.
  5. پرگاری، تاریخ ایران در دوره علویان، 139-140.
  6. پرگاری، تاریخ ایران در دوره علویان، ۱۴۰.
  7. طباطبایی، سیدجواد. «گفتار در تداوم فرهنگی ایران و نقش ترکان در انحطاط اندیشه سیاسی». آذری‌ها. بایگانی‌شده از اصلی در ۱ دسامبر ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۱ دسامبر ۲۰۱۶.
  8. باسورث، تاریخ سیستان، ۲۲۸–۲۲۹.
  9. باسورث، تاریخ سیستان، ۲۲۹–۲۳۱.
  10. باسورث، تاریخ سیستان، ۲۳۱.
  11. باسورث، طاهریان و صفاریان، 94-95.
  12. باسورث، طاهریان و صفاریان، 95.
  13. باسورث، تاریخ سیستان، 231-232.
  14. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۶.
  15. دریایی، امپراتوری ساسانی، ۴۴.
  16. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۵.
  17. یارشاطر، رستاخیز ایران و ظهور زبان و ادبیات ملی، ۲۸۰–۲۸۱.
  18. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۵.
  19. یارشاطر، رستاخیز ایران و ظهور زبان و ادبیات ملی، ۲۸۱.
  20. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، 96.
  21. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، 96.
  22. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۶.
  23. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۷.
  24. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۷.
  25. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۷.
  26. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۸.
  27. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۸.
  28. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۸.
  29. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۸.
  30. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹.
  31. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹.
  32. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹.
  33. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹–۱۰۰.
  34. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
  35. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
  36. ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۱۰۰.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ترکمنی‌آذر، تاریخ ایران در دوره صفاریان، ۹۹–۱۰۰.
  38. ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ Tor 2007.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ Bosworth 1975.
  40. میثمی 1999.

منابع ویرایش

پیوند به بیرون ویرایش