ویکیپدیا:زبان و زبانشناسی/بایگانی ۲
این صفحه برای درخواست معادل فارسی برای کلمات ایجاد شدهاست. برای هر درخواست، یک مدخل ایجاد کنید که شامل اصل کلمه، زبان اصلی، حوزهٔ تخصصی، مدخل ویکیپدیا در زبان اصلی (در صورت وجود)، تعریف کلمه (در صورت وجود)، و یک پیوند به نتیجهٔ حاصل جستجوی گوگل روی آن کلمه باشد.
در صورتی که معادل مناسبی برای کلمهای پیدا شد، آن معادل را به همراه بحثهای درگرفته دربارهٔ آن، بایگانی کنید. بحثهای بایگانی شده را میتوانید در ویکیپدیا:درخواست معادل فارسی/بایگانی بیابید.
Cross-compilation
ویرایش- موردنیاز برای : کراس کامپایل
- زبان اصلی : انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی : رایانه، برنامهنویسی
در منابع همگردانی دوگانه یا ترجمه تقابلی آمده است.--ماني ۰۸:۳۷, ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶ (UTC)
کامپایل کردن برای غیر کامپیوتریها کمی قابل توضیح است، اما کراسکامپایل واقعاً بحث پیچیدهای است. نهچندان فارسیاش میشود: کامپایل کردن برای یک پلتفرم(سختافزاری/نرمافزاری) توسط کامپایلر توانا به اینکار بر روی سختافزار/نرمافزار متفاوت! حال نظرتان چیست؟! --حسین ۲۳:۱۱, ۱۴ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
دربارهٔ معادل یابی . لغت ساری در وبلاگ نغز کتاب مهمی معرفی کردهام مطالعه کنید:
کتابِ زبانشناسی برای زبان فارسی- لغتسازی و وضع و ترجمهٔ اصطلاحات علمی و فنّی، ترجمه و نگارش: دکتر خسرو فرشيدورد.
http://naqz.mihanblog.com/Post-37.ASPX
برای compiler همگردان، compile همگردانی کردن یا همگردانیدن ، compiling همگردانش، compilation همگردانشگری و برای cross-compilation چندهمدانشگری، البته از آنجا که کلمه compile فعل هست و به شکل اسم بکار هم نمیرود، میشود از همگردانی برای همگردانشگری استفاده برد و گفت چندهمگردانی. R11aku (بحث) ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۰:۵۸ (UTC)
چند اصطلاح ریاضی
ویرایش- موردنیاز برای : تابع
- زبان اصلی : انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی : ریاضی
به تعدادی لغت در هنگام ترجم مقاله function برخوردم که عبارتند از:
- codomain
- bijection
- category theory
- single-valued
- total
- entire
- Partial functions
- multi-functions
- Restriction
- Pointwise
لغات استفاده شده در ترجمه هم عبارتند از:
- برد (برد نادرست است چون برد Range میشود)
- هم پوشا و هم یک به یک
- category theory
- تک-مقداری
- جمعی
- جمعی
- توابع ناقص
- توابع چندتایی
- محدودیت
- نقطه خاص
این ترجمهها هم احتمالاً نامناسب هستند. --MehranVB ☺talk | ☻cont ۲۱:۴۱, ۱۶ اوت ۲۰۰۶ (UTC)
- من متن انگلیسی را نخواندهام ولی چند نکته به نظرم میرسد:
- ۱-همدامنه
- ۴-ثابت (مثلا در تابع ثابت)
- ۶-کلی
- ۷-توابع جزئی
- ۸-توابع چندگانه
- ۹-محدوده
- البته نصفشب در مورد ترجمه نظردادن معمولا بعدها دردسرساز میشود!--میثم ۲۱:۵۶, ۱۶ اوت ۲۰۰۶ (UTC)
حوزه رياضي:
موضوع تابع:
Bijection تركيبي از كلمات Bi+Junction مي تواند تفسير شود. عباراتي مثل "تابع دوطرفه" يا "ارتباط دوطرفه" يا "پيوند دو طرفه" مي تواند مفيد باشد. [كاربر: ميگلي]
من با همدامنه موافقم. تا به حال نشنیدهام به single-valued ثابت بگویند، بلکه تک-مقداری خوانده میشود (تابع ثابت است.) اگر منظورتان از entire function توابع مختلط همه-جا-تحلیلی است من در ترجمه کتاب Churchill اصطلاح «تابع تام» را دیدهام (شاید سایر نویسندگان عبارات دیگری داشته باشند). فکر میکنم به restriction هم تحدید میگویند (در مقابل extension که گسترش نام دارد) و احتمالا به category theory نظریه طبقهها. به نظرم برای pointwise نقطهای یا نقطه به نقطه مناسب است. ضمنا به نظرم bijection ترکیبی از injection (یک به یک) و surjection (پوشا/پوششی) است، نه bi+junction (یعنی هم یک به یک است هم پوشا) و حدس میزنم به آن دوسویی یا دوسویه بگویند (میتوانید هم بگویید تناظر یک به یک!). اما بهترین پیشنهادی که میتوانم داشته باشم (اگر بعد از 3-4 ماه از سؤالتان برایتان مهم باشد!) مراجعه به دانشکدههای علوم ریاضی در ایران است؛ حداقل در شریف ریاضیدانان معادلهای فارسی زیادی برای این اصطلاحات مقدماتی استفاده میکنند. Mrmahdiarnt ۰۶:۰۲, ۲۳ دسامبر ۲۰۰۶ (UTC)
pointwise بنظرم میشه 'نقطه به نقطه' Hossein ۰۶:۳۸، ۱۶ مه ۲۰۰۷ (UTC)
تازه به این سوال برخوردم، و طبیعی است که هماکنون به آن پاسخ بگویم. دیروز فرصتی پیش آمد و سری به دانشکده ریاضی دانشگاه شریف زدم و خوشبختانه دکتر شهشهانی حاضر بودند، از ایشان bijection را پرسیدم، گفتند "تناظر یک به یک میشود". پرسیدم "ترجمه یککلمهای سراغ ندارید؟"، گفتند "معمولا همین تناظر گفته میشود، مگر آنکه ترجم به شکل «متناظر» لطمهای به معنا نزند." محمّد میلاد ناصری ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۷ (UTC)
Yousefmath من دانشجوی ریاضی کاربردی هستم و میدونم که ترجمه عبارت های بالا میشه : codomain هم دامنه bijection دوسویی category theory نظریه رده ها single - valued تک مقداری total تام entire با توجه به متن میتونه به معنای همگی، تمام، همه جا و ... باشه partial functions تابع های جزئی multi functions ............... Restriction تحدید ( تحدید تابع ) Pointwise نقطه ای مثل pointwise convergent که میشه « همگرای نقطه ای »
۱ ژانویهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۸:۳۸ (UTC) Yousefmath
مخلوطی از قلب و پنجضلعی!!... معادل فارسی مناسبی برای آن میدانید؟--میثم ۱۶:۲۱, ۲۴ اوت ۲۰۰۶ (UTC)
- قلبلعی یا دلضلعی بهآفرید ۰۵:۳۸, ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶ (UTC)
- چونکه آمیزهای است از heart (دل) و Pentagam (پنجگوشه) برابر دلگوشه را می شود برای آن پیشنهاد کرد. Pentagam را در فارسی ستاره پنجرأس هم ترجمه میکنند برای همین برای Heartagram دلستاره هم به نظرم خوبست. فکر کنم دلستاره بهتر از دلگوشه معنی را میرساند.
--ماني ۰۸:۳۳, ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶ (UTC)
- این Heartagram یک لغت مندراوردی و از نظر زبانشناسی بی مسمی و آبکی است. مگر هر واژه و یا عبارت احمقانهای که در زبان انگلیسی رایج شد باید بلافاصله در زبان فارسی نیز ساخته و پرداخته شود و ورد زبان ایرانیها شود؟ خلق را تقلیدشان بر باد داد / کِای دوصد لعنت برین تقلید باد.
این اصطلاح ریاضی و علمی چه بدی دارد؟! Haaadi ۵ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۵ (UTC)
Ergative
ویرایشکاربرد در زبانشناسی. --Ariobarzan ۲۳:۳۱, ۸ ژانویه ۲۰۰۷ (UTC)
در متون زبانشناسی فارسی همان ارگتیو مینویسند.--ماني ۱۱:۵۹, ۱۶ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)
Specification
ویرایشمنظورم بیشتر استانداردهای فنی هست. تعریف زیر هم کمک خواهد کرد.
A precise statement of a set of requirements, to be satisfied by a material, product, system or service. It is desirable that the requirements, together with their limits, should be expressed numerically in appropriate units.
در فرمهای معمولی برای Specifications مینویسند «ملاحظات». در فرمهای فنی فکر میکنم یکی از برابرهای زیر کاربرد داشتهباشد:
- مشخصات، شناسهها، ویژگیها، ذکر خصوصیات، جزئیات، تفصیلات.
فکر میکنم برای Specification بهصورت مفرد، برابر شناسه برابر خوبی باشد.--ماني ۱۱:۵۹, ۱۶ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)
- راستش به نظر من بهتر است شناسه را برای ID نگاه داریم. من همان مشخصات را بیشتر میپسندم. بهآفرید ۲۳:۱۱, ۱۶ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)
- مشخصات برابر مناسبی بهنظر میرسد. همانطور که گفتم، منظورم بیشتر استانداردها هستند. مثلأ The Java Language Specification یک specification است. آیا میتوان گفت : «The Java Language Specification یک مشخصات است» ؟ شاید در اینجا بهتر باشد از برابر استاندارد یا سند مشخصات استفاده کرد. نظر شما چیست ؟ Khakbaz ۰۲:۳۲, ۱۷ فوریه ۲۰۰۷ (UTC)
- این کلمه از فعل specify به معنی مشخص و معین کردن میآد پس اینطور ترجمه کنیم، مشخص کردن، برای specifying مشخصسازی و برای specification مشخصگری. حالا چون فعل کاربرد شکل اسم ندارد میشه از مشخصات برای specification بعنوان فرآوردههای مشخصگری استفاده برد. اگر فعل رو به شکل تصریح کردن ترجمه کنیم کلمات میشوند، تصریح و تصریحگری و از تصریحات برای فرآوردههای تصریحگری استفاده برد. به گمانم specification از آن دسته کلمات هست که هم به جای نام عمل و هم فرآوردههای خروجی آن عمل بکار میرود. نظرتون چی هست؟
حالا آن عبارت را میشه اینطور گفت: "تصریحگری زبان جاوا" یا "مشخصگری زبان جاوا". R11aku (بحث) ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۱:۱۸ (UTC)
parody
ویرایشمعادل کلمه بالا چه میتواند باشد؟ همچنین واژه tagline که در پوسترهای فیلمها وجود دارد. --رستم ۰۰:۰۷, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- من parody را تضمین شوخآمیز و یا حتی با کمی اغماض تضمین معنی میکنم.اتفاقاً عبیدخان زاکانی در آن ید طولی داشتهاست.
مثلاً در همین کلیات عبید زاکانی من بخشی هست به نام تضمینات و قطعات. یک نمونه با عرض پوزش نقل میکنم. چون بالاخره نوروز است و عید است و فضا با صفا. :-) غزلی هست از سعدی با مطلع:
ما را همه شب نمیبرد خواب | ای خفتهٔ روزگار دریاب |
حالا ببینید عبید چه کارش کردهاست:
ای ..ر ز شوق این .س و ..ن | ما را همه شب نمیبرد خواب | |
اکنون که بیافتیم برخیز | ای خفتهٔ روزگار دریاب |
- ، تضمین از نظر لغوی درست است ولی عوام آنرا ممکن است با "تضمین چک" عوضی بگیرند. مثلا اگر در فیلم ترسناک بنویسیم:"فیلمهایی در این فیلم تضمین شدهاند" ملت ممکن است قاطی کنند. یک چیز دیگر کارگردان فیلم ذکر شده یک طوری خودش تجسم(incarnation این هم معادل خوبی برای این کلمه نیست!) عبید خودمان است، به شدت توصیه میکنم! برای tagline چه دارید؟ --رستم ۰۰:۳۸, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- من incarnation را معمولاً حلول ترجمه میکنم. در مورد تضمین همیشه میتوان ویکیسازی کردی تا ملت آگاه شوند. در مورد تگلاین باید از فیلمبازان بپرسید. احتمالاً در فرهنگهای دوزبانهٔ فیلم یافت میشود. من منبعی ندارم. در آریانپور هم پیدا نکردم. بهآفرید ۰۰:۴۶, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- یک نسخه اضافه از این کتاب ندارید برای من هم پست کنید؟! :D Raamin ب ۰۰:۴۰, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- درود.
برابر parody در ادبیات فارسی نقیضه[۱] یا نقیضهپردازی است. در سینما برای آن «تقلید هجوآمیز»[۲] بهکار میرود.
برای tagline «جملهٔ تبلیغی» را پیشنهاد میکنم.--ماني ۰۰:۴۹, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- آه بله! نقیضه هم میگویند. در همین راستا این را هم ببینید: مطالبی بس وقیح از نویسندهای فاضل: نقایض الخیامیه. فکر کنم دیگر آبرویی برای من نمانده. بهآفرید ۰۰:۵۳, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- فایر فاکس منم قاط زد. --رستم ۰۱:۳۲, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- برای incarnation رایجترین برابر «تجسد» است. مثلاً میگویند فلانی بودای تجسدیافته است. اگر فارسیتر بخواهیم «پیکرینه» و «پیکرینهشده» را میشود بهکار برد.--ماني ۰۰:۵۵, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
بهآفرید جان، شما همهٔ سوراخسنبههای این وب را زیر و رو کردیها! پیوندهای نابی دم دست داری.--ماني ۰۰:۵۷, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- پس نقیضه برای parody تصویب گشت (صدای چکش)، به نظر من باید صفحه ویکیپدیا: جدول معادلات فارسی توصیه شده نیز ایجاد گردد (خودم انشاالله از روی این آرشیو درستش میکنم) که این بحثها فراموش نشوند. برای tagline هم فکر کنم تنها چیزی که به ذهن میرسد همانی است که مانی گفت ولی به دل نمیچسبد--رستم ۰۱:۰۶, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- چندان دلچسب که نیست ولی معنی را میرساند. پس پیشنهادهای دیگری هم بکنم: «شعارخط»، «شعارک فیلم»، «شعارک».--ماني ۰۱:۱۲, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- من پیشنهاد میکنم پیش از استفاده از معادلهای پیشنهادی فرهنگهای فیلم بررسی شوند. بهآفرید ۰۱:۱۳, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- فرهنگ فیلم آنلاین سراغ دارید؟ --رستم ۰۱:۱۸, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- متأسفانه نه. وگرنه خودم بررسی میکردم. بهآفرید ۰۱:۱۹, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- من سراغ دارم ولی برای tagline برابر ندارد. در اینترنت خیلی گشتم و هیچ برابری نیافتم، این شد که خودم پیشنهاد دادم.--ماني ۰۱:۲۵, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- احتمال دارد که شروین افشار یا مازیار پریزاده چنین فرهنگهایی (از نوع چاپشده) بدارند. بهآفرید ۰۱:۲۸, ۲۳ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- در تعریف tagline در longmanآمده:
a sentence or phrase in an advertisement or advertising song that: is the most important or easiest to remember
- یه چیزی که موقعی که میخواهند یک ویژگی بارز یک چیز یا مثلاً فیلم را اعلام کنند. مثل این که تو تبلیغات خودمون طرف میگه و اینک فلان . این فلان میشه tagline اون تبلیغ.
- من به عنوان معادل فارسی کلمه ی اوج واژه را پیشنهاد میکنم. --بهزاد ۰۸:۲۹, ۲۵ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
uninstall
ویرایشکلمهٔ ساده و متداولی است. اما نمیدانم ضد «نصب کردن» چه میشود. ▬ حجت/ب ۱۶:۴۰, ۲۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- نصب زدایی--رستم ۱۶:۴۳, ۲۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
- جاهای دیگر هم شنیده بودم، چیزی که الان یادم میآید در لوحفشرده کرکشده مافیا (بازی رایانهای) یک فلش بود که به صورت autorun با گذاشتن لوح اجرا میشد. شرکت ایرانی کرک کننده آن منوها را فارسی کرده بود که برای آن واژه از "نصب زدایی" استفاده کرده بود. --رستم ۱۷:۲۰, ۲۴ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
بی نصب راحت تر و قشنگ تر نیست؟--بهزاد ۰۸:۲۵, ۲۵ مارس ۲۰۰۷ (UTC)
من عزل هم دیدم. --یوسف ۰۱:۲۰, ۱۳ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- پادنصب به نظر من واژه مناسبی است.
پاد پیشوندی فارسی است و به معنای ضد به کار می رود به عنوان مثال در واژه پادزهر.
نصب گذاری و نصب برداری چطوره؟ مشابه کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن --اخوان ۰۶:۲۳، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- پاک کردن یا حذف کردن یا برداشتن سعید ۰۱:۵۱، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- برچیدن و برداشتن. یزدگرد ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۶ (UTC)
نصبزدایی خوب هست برای installer جز ناصب و نصبکننده چی پیشنهاد میکنید؟ نصبگر چطور هست؟ برای uninstaller هم میشه نصبزدا بکار برد. R11aku (بحث) ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۰:۳۲ (UTC)
چند واژه مربوط به تاریخنگاری
ویرایشآیا معادل خاصی برای این علوم داریم؟ اگر داریم که بفرمایید و اگر نه پیشنهاد دهید. من برای دو تا از آنها معادل پیدا کردم.
chronology : تاریخشماری
genealogy: تبارشناسی
در مورد واژهی خودزندگینامه برای authobiography هم نظر بدهید. --یوسف ۲۳:۰۱, ۱۵ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
chronology گاهشماری میشود. این معادل را نخستین بار تقیزاده مطرح کرد. بهآفرید ۲۳:۰۳, ۱۵ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- من گاهشماری را بیشتر دیدهام(دست کم تاریخشماری را هرگز ندیدهام!) و به دید من برابر خوبی هم هست. paleography هم منطقاً باید بشود پارینهنگاری . --Ariobarzan ۱۴:۵۵, ۱۶ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
در مورد گاهشماری شما درست میگویید، من عجله کردم. با اینحال تاریخشماری هم همان معنا را میدهد و بعضی افراد هم استفاده کردهاند. پارینهنگاری هم به نظر من اشتباه است زیرا در این علم به بررسی دستخطهای کهن میپردازند، که این معنا را نمیتوان از پارینهنگاری برداشت کرد. ضمناً دوستان، خواهش میکنم کمک کنید! یعنی اصلاً بقیهی واژهها برابر فارسی ندارند؟! من همان واژههای بالا را به همراه چند اصطلاح جدید (به همراه توضیحی کوتاه) در زیر میآورم، شما هم روی آنها فکر کنید:
۱. cliometrics (به دانشِ استفاده از تئوریها و روشهای آماری اقتصاد برای بررسی تاریخ اقتصادی گفته میشود. «clio» نام خدای تاریخ و اشعار حماسی در اساطیر یونان باستان است. «metrics» هم از econometrics گرفته شده است.)
۲. paleography (دانش بررسی دستخطهای کهن. «paleo» به معنی کهن است.)
۳. Contemporaneous corroboration (روشی است که توسط تاریخنگار به کار گرفته میشود تا وی بتواند به دور از هرگونه تعصب و استنتاجهای بقیهی تاریخنگاران و تنها با بررسی منابع اولیه تاریخی به اثبات یک واقعیت تاریخی بپردازد. «Contemporaneous» = معاصر، «corroboration»= تأیید یا حمایت)
۴. Prosopography (طبق تعریف خانم کاترین کیتس روهان: «Prosopography در پی نشان دادن آن است که تحلیل مجموعهای از دادهها پیرامون شخصیتهای قدیمی، چگونه میتواند ارتباطهای گوناگون بین انسانهای آن زمان را نشان دهد و در عین حال به بررسی شیوهی عمل آنها در شرایط مطابق و فراتر از بنیانهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی و فکری بپردازد.»)
۵. Historical revisionism (به بررسی مجدد و موشکافانهی رویدادهای تاریخی و دوبارهنویسی تاریخ بنابر اطلاعات کشفشدهی جدید میگویند. در این روش، فرض بر این است که امکان اشتباه در تاریخنگاریهای قدیم وجود دارد.)
۶. archontology (دانش بررسی دفاتر دیوانی و مقامها و مناصب دولتی، بینالمللی، سیاسی و دینی است. archon از ریشهی یونانی و عموماً به معنی حاکم، افسر یا دادرس به کار رفته است.)
۷. Psychohistory (بررسی انگیزههای روانی رخدادهای تاریخی)
منتظر معادلهای شما هستم! --یوسف ۱۶:۱۹, ۲۱ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- درباره پارینهنگاری عرض شود که برگردان گرتهبردارانه از paleography میباشد. paleo برابر با پارینه یا همان کهنه و graphy هم برابر با نگاری. از دیگر سو paleographer که از همین ریشه هست را در فرهنگها دیدم که خطشناس برگردان کردهاند. با بررسیای هم که کردم کوتاهترین برگردان را در فرهنگها برای paleography کتابت قدیمی دیدهام. با این همه میتوانم پیشنهاد دهم که از واژهای مانند پارینهنسکشناسی یا کهننسکشناسی سود ببریم. البته به شرط آنکه برابر بهتری یافت نشود.
برای Prosopopoeia کوتاهترین برابر را تجسم دیدهام. برای archontology شاید جایگاهشناسی و منصبشناسی بد نباشد. Historical revisionism برابر است با بازنگری تاریخی. --Ariobarzan ۲۰:۳۷, ۲۱ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- با سپاس از توجه شما، باید بگویم به دلیل آنکه این واژهها مربوط به تاریخ و گذشتههای دور هستند، بهتر میدانم از واژههایی که قدیمی بودن و کهنه بودن را نشان دهند استفاده کنیم. از میان واژههایی که برای paleography پیشنهاد دادید، «خطشناسی» بهتر است ولی وابستگی آن به گذشته را نشان نمیدهد. به نظرم «کهنخطشناسی» بهتر است. در مورد دو واژهی دیگر باید بگویم چون نسک به معنی کتاب آمده ولی در مقابل، paleographer به کسی میگویند که (تا آنجا که من فهمیدم) متخصص انواع و اقسام خطوط یک زبان یا چند زبان باستانی باشد. از این رو استفاده از نسک (به نظر من) درست و دقیق نیست.
- پیشنهادتان در مورد واژهی archontology خوب است ولی کهن بودن را به هیچ وجه نمیرساند. معادل اصطلاح Historical revisionism را کاملاً میپذیرم. ولی برای Prosopography باید به دنبال واژهای تخصصیتر گشت. لطفاً نظر بدهید. در ضمن از توجّه و کوشش شما بسیار ممنونم. --یوسف ۱۴:۴۸, ۲۲ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- درود و سپاس؛راستش برداشت من این است که paleography دانش بررسی متنهای کهن است،کهنخطشناسی تا اندازهای موضوع را ریزتر و تخصصیتر میکند. شاید کهنمتنشناسی یا پارمتنشناسی رساتر باشند. درباره Prosopography شاید بشود گذاشت پارانگاری یا پارانگاشت،آمیزه ای از پار- به معنای گذشته و انگاشتن به معنای تصور کردن. کاش کسی از دوستان به فرهنگ تخصصیتری دسترسی میداشت. --Ariobarzan ۲۲:۳۳, ۲۲ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- فرهنگ مصور هنرهای تجسمی پرویز مرزبان برای paleography آورده «خطشناسی قدیمی».
- تارنمای آفتاب برای cliometrics آورده باستانشناسی اقتصادی. فکر میکنم در معنی یک رشته تاریخ، تاریخ اقتصاد بهتر است.--ماني ۲۲:۳۱, ۲۵ آوریل ۲۰۰۷ (UTC)
- خوب آقای مانی فکر نمیکنید با توجه به همان فرهنگ پرویز مزبان، کهنخطشناسی (به عنوان یک رشتهی علمی) بهتر از «خطشناسی قدیمی» باشد (البته این نظر من است). ضمناً تارنمای آفتاب معادل تاریخسنجی را هم برای cliometrics آورده. به نظرتان هر دو کمی عجیب نیستند. هرچند فکر میکنم بالاخره باید به همان «باستانشناسی اقتصادی» رضایت بدهم.
- در مورد prosopography فکر کنم بهتر است کمی دیگر بگردیم، شاید فرجی بشود! هر دو واژهی پیشنهادی یک مشکل دارند، و آن اینکه به هیچ وجه نشان نمیدهند که عملِ «انگاشتن» بر اساس یک سری اطلاعات تاریخی اثباتشده باید انجام شود. اگر کسی با این واژهها از پیش آشنا نباشد، شاید فکر کند در این رشته دربارهی رخدادهای تاریخی داستان مینویسند! شاید بتوان با کمی تغییر آنها را بهتر کرد. --یوسف ۰۰:۱۱، ۴ مه ۲۰۰۷ (UTC)
archontology دیوان خوانی با منصب خوانی را بهتر میدانم. کاربرد جزئی پسوند شناسی زبان را محدود می کند. Historical revisionism بازخوانی تاریخی --اخوان ۰۶:۱۹، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- Historical revisionism بسته به متن تحریف تاریخ هم معنی تواند داد. بهآفرید ۰۶:۳۴، ۱۲ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- برای اتوبیوگرافی میتوان از خودزندگینامه (نویسی) و نیز خودسرگذشتنامه (نویسی) هر دو بهره برد.سعید ۹ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۲۱ (UTC)
logograph و logographer
ویرایشبرابر واژگان بالا ر از دوستان خواهانم! --Ariobarzan ۲۲:۱۱، ۲۶ مه ۲۰۰۷ (UTC)
جهت شروع ویکیپدیا:پروژه سکسشناسی نیاز به معادل یابی برای این اصطلاحات به فارسی وجود دارد.البته برای برخی پیشنهاداتی هم وجود دارد. برابرهای فارسی رایج در متون یا یافتهشده در فرهنگهای لغت بر واژههای پیشنهادی ساخته کاربران ارجحیت دارد.رایح
- Asexual
پیشنهاد اولیه:هیچجنس گرایی یا جنسناگرایی
- خنثی، مّخنّث
- بسته به متن: غیرجنسی[۳]، غیرجنسیتی، بیجنسیت
- به دلیل اینکه بحث بر سر نوعی گرایش جنسی است جنسناگرا هنوز هم از تمام معادل های گفته شده بهتر است--هریوا ۲۰:۵۶، ۱۰ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)
- Bisexual
پیشنهاد اولیه=دوجنسگرایی یا هر دوجنسگرایی
- دوجنسه
- بسته به متن: دوجنسگرا، دوجنسه
- فکر نمیکنم Bisexual دوجنسه معنا دهد این یک گرایش جنسی است ، پس همان دوجنسگرا بهتر است --هریوا ۲۰:۵۶، ۱۰ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)
بله به نظر من نیز دوجنسه مناسب نیست. همه جا نیز دوجنسگرا میگویند. Haaadi ۵ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۸ (UTC)
- Heterosexual
پیشنهاد اولیه=دگرجنسگرایی یا ناهمجنسگرایی
- دگرجنس گرا، دگرگِرا
- برابر رایج و جاافتاده: دگرجنسگرا
- Homosexual
پیشنهاد اولیه=همجنسگرایی
- همجنس گرا
- برابر رایج و جاافتاده: همجنسگرا (همجنسگرایی میشود: homosexuality)
- Pansexual
پیشنهاد اولیه= عشقگرایی که میتواند به دو جنس باشد.
- پیشوند pan به معنی همهاست. به نظر میآید در معادلسازیهای سکسی، سکس را جنس میکنند بنابراین میشود همهجنسگرا. بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- اگر همهجنسگرا باشد تفاوت آن با Bisexual در چیست؟--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- در دوجنسگرا تلویحاً تأکید یا بر «مردِمرد» بودن یا بر «زنِ زن» بودن طرف مقابل است و شما هم برایتان فرق نمیکند که طرف کدام یک از این دو قطب باشد. در همهجنسگرایی شما از خواجه تا مخنث تا مرد تا زن برایتان فرق نمیکند. کل طیف را میپوشاند نه دو قطب را. بهآفرید ۲۱:۱۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- اگر همهجنسگرا باشد تفاوت آن با Bisexual در چیست؟--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- همه گرا
- همهجنسگرا
- Paraphiliac
پیشنهاد اولیه =پیرامونخواهی یا پیرایهخواهی
- انحراف جنسی[۴]
- باز هم میگویم ولو اینکه مرا بزنید :) کلمه ی انحراف یک نوع داوری است که ممکن است مخالف وپ:دبط باشد.
- نابهنجارى جنسى مفهومیتر میباشد.--کامیار ۱۰:۰۰، ۱۲ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)
- Gay
پیشنهاد اولیه=مردگرایی
- گی به معنی مردگرا نیست. به معنی مردِ مردگراست. یعنی یک زن که مردخواه است gay نمیشود.بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC): مردگرایی مردانه چطور؟
- به معنی این اسم به عنوان صفت نیز فکر کنید مثلا در فارسی یک گی را چه خطاب کنیم.--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- ما در فارسی برای گی با این بار معنایی کلمهای نداریم. خود گی در انگلیسی به معنی خوشحال است و نمیدانم از کی به معنی مرد همجنسگرا به کار رفتهاست. ولی به نظرم خیلی نباید جدید باشد. خود کلمهٔ مردگرایی اگر قرار باشد کلمهای بدارد چیزی چون Androsism خواهد بود. بنابراین یا باید گی را وارد فارسی کنیم. یا باید برای یک اصطلاح یک ترکیب به کار بریم. مثلاً بگوییم مرد همجنسگرا. بهآفرید ۲۱:۱۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- به معنی این اسم به عنوان صفت نیز فکر کنید مثلا در فارسی یک گی را چه خطاب کنیم.--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- مردهمجنس گرا، مرد مردخواه
- همان گی را وارد زبان فارسی کنیم بهتر است.تا حدود زیادی هم شناخته شده است و.ساده تر هم هست تا بگوییم مرد مردخواه.--هریوا ۲۱:۲۵، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- Gay can also be used for women."mardgeraiee" is a misunderstandins of it.i think we should import it as "gay" cuz this word is used in persian comprehensively.--Javadwk ۲۱:۵۹، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- reference: longman pocket activator-->sex(page:۴۴۶)--Javadwk ۱۳:۱۲، ۲۱ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
بیشتر به شکل همجنسگرا (مرد) دیدهام. ضمن اینکه به لزبین ها نیز گی گفته میشود یعنی گاهی معادل کلی همجنسباز به کار میرود. پس هنگام ترجمه باید دقت کرد منظور نویسنده جه بوده است. Haaadi ۵ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۲۲ (UTC) اگر به قصهٔ قدیمی قوم لوط توجه کنیم، و این حقیقت که سردستههای کلاه مخملیهای خودمان که با نوچههایشان عشقبازی میکردهاند لوطی خوانده میشدند، در فارسی باید به رسم قدیمیان این لغت را لوطی ترجمه کرد. با این حال با نظر جناب هریوا موافقترم. بهتر است از خود گِیاستفاده کنیم، چون هم برای عموم جا افتاده و هم معادل مناسب و روانی ندارد. اما باید هرجا که معنایی جز "مردِ مردگرا" دارد، ترجمه فارسی مناسب را جایگزین کرد، نظیر همجنسباز. محمّد میلاد ناصری ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۳۶ (UTC)
اگر به قصهٔ قدیمی قوم لوط توجه کنیم، و این حقیقت که سردستههای کلاه مخملیهای خودمان که با نوچههایشان عشقبازی میکردهاند لوطی خوانده میشدند، در فارسی باید به رسم قدیمیان این لغت را لوطی ترجمه کرد. با این حال با نظر جناب هریوا موافقترم. بهتر است از خود گِی استفاده کنیم، چون هم برای عموم جا افتاده و هم معادل مناسب و روانی ندارد. اما باید هرجا که معنایی جز "مردِ مردگرا" دارد، ترجمه فارسی مناسب را جایگزین کرد، نظیر همجنسباز. محمّد میلاد ناصری ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۳۷ (UTC)
- Lesbian
پیشنهاد اولیه=زنگرایی
- لزبین هم به معنی زن زنگراست نه شخص زنگرا. مردی که به زنها تمایل دارد لزبین نیست.بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- حق با شما استاد گرامی است. حال با توجه به مقالهای که برای Lesbian نیاز است، نظرتان بیشتر بر روی واژه لزبین است یا زنگرایی زنانه؟ --سندباد ۰۱:۴۳، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- زن همجنسگرا، زن زنخواه
- در گی من هم چیزی نوشتم.--هریوا ۲۱:۲۵، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
بیشتر به شکل همجنسگرا (زن) دیدهام. Haaadi ۵ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۲۲ (UTC)
- Queer
پیشنهاد اولیه= «همجنس باز» و به تمامی افراد همجنسگرا و یا دوجنسگرا اطلاق میشود و فرمی نامحترمانه دارد.
- آزادجنس، آزادجنسی
- در دانشنامه قرار است به محترمانه بودن واژگان توجه کنیم یا اطلاعاتی که میدهند؟! سپهرنوش بحث ۲۸ مهر ۱۳۸۶ ۱۷:۱۲(UTC)
مشکل در پسوند باز است که در جامعه صورت خوشی ندارد چون همجنس باز تغیر یافتهٔ بچه باز است.در ضمن چه همجنس باز و چه همجنس گرا فرق این دو با Homosexual در چیست؟--هریوا ۲۱:۲۵، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
معنای امروزین کوییر از تاریخچه نامگذاری آن جدا است. به نظر من همان کوییر یا کوئیر مناسب تر است.Haaadi ۵ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۲۵ (UTC)
- Questioning
پیشنهاد اولیه=بی هویتی جنسی (به دورانی اطلاق میشود که فرد دچار بی هویتی جنسی میشود - در نوجوانان بسیار شایع است.)
- سردرگمی جنسیتی، جنس جویی
- Intersex
پیشنهاد اولیه:دوجنسه
- inter به معنی بین چند چیز است. International به معنی بینالمللی. intersex میشود «بیناجنس»بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- دو جنسه در جامعه بسیار مرسوم است--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- دربارهٔ رواج نمیدانم. ولی دو جنسه چندان دقیق نیست. تعریف اصلی انترسکس این است که طرف نه فقط مرد است نه فقط زن است. چنین فردی ممکن است مشخصات زیستشناختی هر دو جنس مرد و زن را بدارد. اگر میخواستند بر هممردی و همزنی تأکید کنند چیزی چون dualsex میگفتند. بهآفرید ۲۱:۲۸، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- بی جنس، مخنث
- Transgender
پیشنهاد اولیه:دگرجنسنمایی
- پیشوند trans به فارسی ترا میشود. یافتن معادل gender در فارسی (با همان بار معنایی) دشوار است. به هر حال transش باید بشود ترا.بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- پیشنهاد اولیه با توجه به معنی کلمهاست و نه ترکیب اشتقاقی آن.فکر میکنم حق مطلب را خوب ادا میکند.--هریوا ۰۸:۰۴، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- تراجنسی خوب است.
- دگرجنسنما معنی را خیلی خوب میرساند --هریوا ۲۰:۵۶، ۱۰ نوامبر ۲۰۰۷ (UTC)
- Transsexual
پیشنهاد اولیه:دگرجنسگشته
- پیشنهاد دیگر: تراجنسی
- پیشنهاد دوم صحیحاست.بهآفرید ۰۱:۳۶، ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
- تراجنسی خوب است.
آیا فرقی بین Transgender و Transsexual وجود ندارد که هردو را تراجنسی بنامیم.--هریوا ۲۱:۲۵، ۲۰ اکتبر ۲۰۰۷ (UTC)
واژههای آخرالزمانی !
ویرایشلطفاً معادل دقیق را اگر کسی میداند بنویسد. Raamin ب ۱۳ دسامبر ۲۰۰۷، ساعت ۰۰:۵۴ (UTC)
- يوم القيامة
- Antichrist
- Apocalypse
- Apocalypticism
- Armageddon
- End time
- Eschatology
- Last Judgment
- Parousia
- Tribulation
این اصطلاحات بار مسیحی دارند و لزوماً حسی معادل آن معادلهای زرتشتی یا اسلامی (اصطلاحاتی که در فرهنگ ما برای اشاره به موارد مشابه به کار رفتهاست) القا نمیکنند.
- antichrist را دجال میگویند.
- apocalypse به طور خاص اشاره به مکاشفهٔ یوحنا دارد. در لغت به معنی برافتادن پرده یا حجاب است. اصطلاحی که در فرهنگ اسلامی هم به کار میرود. چون مکاشفههای یوحنا مربوط به آخرالزمان است اصطلاح را برای اشاره به آخرالزمان هم استفاده میکنند. به نظر من ترجمهٔ دقیق احتیاج با توجه به متن باید صورت گیرد.
- apocalypticism: طرز فکریاست که منتظر برافتادن پرده و رخ دادن اتفاقات بزرگ است. شاید شبیهترین چیز به آن در فرهنگ ما مفهوم «انتظار در عصر غیبت» نزد شیعیان باشد. اگر احمد کسروی زنده بودی گفتی: apocalypticism غربی بیشبهات به «مهدیگری» شرقی نیست.
- armageddon: اشاره به نبرد فرجامین میان خیر و شر: خدا و شیطان یا حتی نیکان و بدان است. در باورهای مزدیسنی این مفهوم به کرات به کار رفتهاست و اصلاً این مفهوم در مسیحیت وامگرفته از مفهوم زرتشتیاست. در ادبیات فرجامشناختی مزدیسنی به بارها به پیروزیی نهایی خیر بر شر اشاره شدهاست: معادل پهلوی این پیروزی نهایی «فرزام پیروزی» یعنی همان پیروزی فرجامین است. من الان یادم نمیآید که در متنهای پهلوی چنین صفتی برای نبرد هم به طور خاص استعمال شده باشد. با این حال بدیهیاست که armageddon را به نبرد فرجامین بر باید گردانید.
- End time چیزیاست که به آن آخرالزمان میگوییم.
- Eschatology: بعضاً معادل فرجامشناسی استفاده شدهاست. خودم هم در مقالههایی که مینویسم فرجامشناسی به کار میبرم.
- Last judgment: برای این اصطلاح بهخصوصی نمیشناسم. باید بروم کتابهایم را نگاه کنم ببینم چیزی پیدا میکنم یا نه. در پهلوی معمولاً اصطلاح دادوری رواج دارد که به فارسی میشود داوری. «داوری نهایی»؟ مسلماً عین مفهوم به کرات استفاده شدهاست و با آب و تاب هم شرح داده شدهاست. اما فعلاً اصطلاحی که تا حدی به صورت نام خاص هم در آمده باشد نمیشناسم.
- «روز داوری» مثلا در حافظ: گوییا باور نمیدارند روز داوری/کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنندAliparsa ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷، ساعت ۰۳:۲۵ (UTC)
- درود بر شما. راستش من باشم، «روز داوری» (همان یوم الدین امت اسلام) را برای judgment day نگاه میدارم، گرچه همهٔ اینها نهایتاً سر و ته یک کرباساند! :-) بهآفرید ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷، ساعت ۰۴:۱۰ (UTC)
- «روز داوری» مثلا در حافظ: گوییا باور نمیدارند روز داوری/کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنندAliparsa ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷، ساعت ۰۳:۲۵ (UTC)
- Parousia: بازگشت مسیح است. در شیعیگری این دقیقاً معادل ظهور است و حتی احتیاج به لفظ دوباره یا باز نیست.چون منجی در شیعیگری از اول با غیبت شروع کرد.
- اصطلاح خاصی برای معادل Tribulation نمیدانم. در باورهای مزدیسنی. سیستم کمی فرق دارد. بهآفرید ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷، ساعت ۰۱:۰۰ (UTC)
from scratch
ویرایش- موردنیاز برای : آیسدابلیوام
- زبان اصلی : انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی : رایانه، برنامهنویسی
- متن انگلیسی : It was coded from scratch in C
- مفهوم : یعنی اینکه «از ب ِ بسم الله، بدون استفاده از متن مبدأ (source code) دیگر برنامهها، نوشته شده است»
- توضیح روشنتر : یعنی اینکه اگر شما مثلاً متن مبدأ میزکار گنوم را انگولک کنید، کامپایل کنید، و سپس تحت نام Gamboo منتشر کنید، نمیشود گفت که Gamboo توسط شما from scratch نوشته شده است.
- مثال: The linux kernel was coded from scratch by Linus Torvalds. = without using code from the original unix kernel
معادلهایی که به عقل من خطور کرد:
- «از شروع و بیخ» به زبان C نوشته است گایانه کیروکسیان ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۸ (UTC)
- هستهٔ لینوکس «از بیخ و بن» نوسط لینوس توروالدس نوشته شد. گایانه کیروکسیان ۲۰ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۴۹ (UTC)
- معمولاً میگویند «از صفر نوشت». بهآفرید ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۳۹ (UTC)
script
ویرایش- موردنیاز برای : سیپن
- زبان اصلی : انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی : رایانه، برنامهنویسی
- مثال : زبان برنامهنویسی پرل
- ویکیپدیای انگلیسی : Scripting language
- متن انگلیسی : CPAN can denote either the archive network itself, or the Perl script that acts as an interface to the network and as a package manager. Most software on CPAN is free software.
- لطفاً ببینید در کتابهای فارسی تخصصی رایانه، چه معادلی برای اسکریپت بکار رفته است. Gay mohammad reza ۳ فوریهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۵ (UTC)
- زبان های مبتنی بر متن[نیازمند منبع] مردتنها بحث / ویرایشات ۳ فوریهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۷ (UTC)
- من یک مدرک زدم :-) چون پرسش این بود که در کتابهای تخصصی فارسی چیست. گفتم شاید بد نباشد کتابی ذکر کنید. بهآفرید ۴ فوریهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۳ (UTC)
کمدی ؟
ویرایشبرای screwball comedy "کمدی خل بازی" خوب است؟ رجوع به بحث:در یک شب اتفاق افتاد--رستم ۹ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۱ (UTC)
cross-platform
ویرایش- مورد نیاز برای مکسیما، گنوپلات، و بسیاری از نرمافزارها
- زبان اصلی: انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی: رایانه، برنامهنویسی
دیدهام که برای architecture واژهٔ «سکو» را به کار میبرند، مثلاً در مایاسکیوال میگویند «چندسکویی». ولی برای این را جایی ندیدهام. امیرمسعود ۱۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۴ (UTC)
من « مستقل از بستر اجرا » را پیشنهاد میکنم. ضمناً من استفاده از سکو یا بستر را برای Platform دیده بودم، اما هرگز ندیدهام که کسی سکو را برای Architecture به کار ببرد؛ چه از نظر ترجمه لغوی و چه از نظر مفهومی، ترجمه سکو برای Architecture نادرست است. امیربهزاد اسلامی ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۶ (UTC)
چندسکویی که در ویکیپدیا هم استفاده شده خوب هست. R11aku (بحث) ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۰:۴۶ (UTC)
معادل hash در علوم رایانه
ویرایشمثلاً میگوییم که «The two files have an identical hash value». این جا این hash را چه باید ترجمه کرد؟ ▬ حجت/بحث ۱۹ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۱ (UTC)
مقدار درهمسازِ(هش) آنها برابر است.[۱] Cnevis (بحث) ۷ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۱۵ (UTC)
- درهمسازِ ایرادی که داره این هست که حتما باید کسره بیان شه تا با درهمساز hasher اشتباه نشه. پیشنهادم یکی از اینهاست
- * درهَمِش
- * درهمینه
- * درهمچه
- * درهمسازه
- در این صورت ترجمه عبارت میشه
- "دو فایل مقدار درهمچه بکسانی دارند."
- "دو فایل مقدار درهمش یکسانی دارند."
- ترجیج خودم درهمش هست. R11aku (بحث) ۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۰۸:۵۵ (UTC)
اخلاق
ویرایشفرق Morality و Ethic در زبان فارسی چیست؟ (برای صفحه ویکیپدیا:فهرست نوشتارهایی که هر ویکیپدیا باید داشته باشد#فلسفه )--Taranet ۲۲ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۳۲ (UTC)
- Ethics بیشتر اشاره به علم اخلاق دارد و Morality بیشتر جنبهٔ عملی اخلاق را مد نظر دارد یعنی خودِ درستی یا نادرستی عملی. شاید به morality بتوان گفت اخلاقیات یا اخلاقیت. در فارسی گاه معنای هر دو کلمه در همان اخلاق بیان میشود. بهآفرید ۲۲ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۹ (UTC)
computing
ویرایش- موردنیاز برای : علامت تعجب
- زبان اصلی : انگلیسی
- حوزهٔ تخصصی : رایانه، برنامهنویسی
- ویکیپدیای انگلیسی : [۷]
- متن انگلیسی : In computing, the exclamation mark corresponds to ASCII character 33 (21 in hexadecimal).
- «رایانهگری»، «محاسبه»، «محاسبهگری»، «محاسبات کامپیوتری» Big gay mohammad ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۱ (UTC)
- در رایانهها، کد اسکی «۳۳» (کد ۲۱ در مبنای ۱۶) برای علامت تعجب درنظر گرفته شده است. علی عظیمی ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۴ (UTC)
یک معادل دیگر برای Computing که من دیروز در واژهنامه کتابداری به آن برخورد کردم، رایانش هست. امیربهزاد اسلامی ۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۴ (UTC)
توی صفحه رایانه آمده که رایانه از مصدر رایانیدن یا رایاندن ساخته شده. اما ببینیم اینها چی هستند: رایانیدن: به معنای «سنجیدن، سبک و سنگین کردن، مقایسه کردن» یا «مرتّب کردن، نظم بخشیدن و سامان دادن» بودهاست. و رایاندن: رهنمائی نمودن به بیرون. هدایت کردن.
- از طرفی آنیدن و آندن: پسوند هستند که چنانکه پس از مفرد امر حاضر درآید مصدر را متعدی میکند: کنانیدن . خورانیدن . خیزانیدن . گیرانیدن . ایستانیدن . خندانیدن .
- پس اگر اینطور تصور کنیم که مردمانی برای امر مشورت میگفتند بهرای. آنوقت رایانیدن و رایاندن با این پسوند ساز بدست آمده پس ریشه اصلی کلمه رایانه، رای هست. حالا رایانیدن متعددی شده یعنی چی؟ بخور یعنی چیزی بخور، حالا خورانیدن یا خوراندن یعنی میسرساز کسی چیزی بخورد. یا همان چیزی را به کسی بخوران.
- برای کلمه گیرانیدن، گیر و بگیر، یعنی چیزی بگیر، حالا گیرانیدن یا گیراندن یعنی میسرساز کسی یا چیزی گیر بیافتد.
- برای کلمه استانیدن، ایست و بایست، یعنی بایست، حالا ایستانیدن یعنی میسرساز کسی یا چیزی به ایستد.
- برای کلمه خندانیدن، خند و بخند، یعنی بخند، حالا خندانیدن یعنی میسرساز کسی یا چیزی بخندد. فعل فعلیم.
- برای کلمه رایانیدن، رای و بهرای، یعنی چیزی بهرای یعنی چیزی سنجش کن، حالا رایانیدن یا رایاندن یعنی میسرساز کسی یا چیزی سنجش کند.
حالا اگر قرار باشه دستگاهی یا شخصی این افعال را انجام بده چه اسامی یا صفاتی برای آنها انتخاب میکنیم؟ به ترتیب صفت و اسم.
- گیراننده، یا گیرانگر
- ایستاننده، یا ایستانگر
- خنداننده، یا خندانگر
- رایاننده، یا رایانگر (عاملی که سبب شکلگیری محاسبات میشود)
حالا چه اسمی انتخاب کنیم برای نامیدن وضعیت عمل و اقدام دستگاهها یا اشخاص (فاعل)، اسم بگویید. به ترتیب میشوند:
- گیرانش،
- ایستانش،
- خندانش،
- رایانش، (اقدام عامل سبب این میشود)
حالا چه اسمی یا صفتی انتخاب کنیم برای نامیدن وضعیت مفعول:
- گیران، گیرانه
- ایستان، ایستانه
- خندان، خندانه
- رایان، رایانه
حالا اسمی برای این فعل و انفعالات و بین فاعل و مفعول:
- گیرانشگری،
- ایستانشگری،
- خندانشگری،
- رایانشگری،
- پس با این حساب برای computing رایانش، برای computation رایانشگری، برای computed رایان، برای compute رایانیدن یا رایاندن، برای recompute بازرایاندن، computer رایانه.
User interface
ویرایشبه جهت ادغام دو مقاله کدام نام مناسب تر است. رویهٔ کاربری، واسط کاربری، واسط کاربر، رابط کاربر، رابط کاربری، پیشنهاد خود من میانرویهٔ کاربری است.--هریوا ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۰ (UTC)
- User Interface واقعاً چیست؟ یک موجودیت سختافزاری یا نرمافزاری که کاربر از طریق آن، به کنش و واکنش (تعامل) با ماشین می پردازد. این واژه، نیازی به تعیین معادل فارسی ندارد، چون واژه جدیدی نیست و مدتهاست که بین دانش آموختگان رشته کامپیوتر شناخته شده است. در واقع، دو اصطلاحی که از بقیه رایج تر هستند، عبارتند از: واسط کاربر و رابط کاربر.
- من واسط کاربر را ترجیح میدهم، به این دلیل که User Interface واقعاً بین کاربر و ماشین، نقش یک واسطه را دارد. واسط، یک بار هوشمندانه دارد، ولی رابط نه. رابط منفعل و سرد است (مثل سیم، کابل، پل هوایی) ولی واسط از خود هوشمندی هم نشان میدهد. و در واقع، User Interface هم چنین است.
- هریوای عزیز، اصطلاح میان رویه کاربری، طویل و قلمبه است. به علاوه، بین اهل فن، مرسوم نیست؛ به همین دلایل، من آنرا نمی پسندم.
امیربهزاد اسلامی ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۹ (UTC)
در باره این که واژه جدید نیست با شما هم نظرم.بیشتر میخواستم ببینم کدام یک بهتر است که شما دلایل خود را گفتید. با نظر شما درباره واسط هم موافقم اما رویه کاربری هم شنیده ام.به هر حال با صحبت های شما من نیز با واسط کاربری موافقم تا نظر بهتری نیست.--هریوا ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۶ (UTC)
- واژه پیشنهادی "واسط کاربری" غیر کاربردی و بیشتر یک ترجمه تحت اللفظی به نظر می رسد، محصول ترجمه کسانی که کارشان اصلا این نبوده، با برای خالی نبودن عریضه یک اصطلاح نصفه نیمه عربی را گسترش داده اند. اگر پیشتر کسی در موردش چیزی نشنیده باشد تصور می کند با یک انسان روبروست، نه یک مفهوم. مثل واسط دعوا، واسط خرید خانه، واسط من و شما. از آن واژه هایی که یک نفر باید با آن راه برود و برای همه شرح دهد که این یعنی ترجمه شده واژه UI نه یک انسان. در ضمن، این بحث دو واژه را دربر میگیرد: نمای کاربری: User Interface یا UI و نمای گرافیکی کاربری: Graphical User Interface و یا GUI. نمای کاربری با همه ذلیل بودنش، از واسط گرافیک کاریر گویا تر و روان تر است، نیاز به توضیح اضافه ندارد. از همه مهمتر، ساده است، و فارسی. واسط از کی تا حالا فارسی بوده؟
یزدگرد ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۷ (UTC)
- با «نمای کاربری» موافقم، خیلی بهتر از «واسط گرافیکی کاربر» است. به نظر من «نمای کاربری» معنای GUI میدهد، چون از «نما» در آن استفاده شده است. فهم معنی آن بسیار سادهتر از «واسط گرافیکی کاربر» است. علی عظیمی ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۶ (UTC)
دیسکوگرافی
ویرایشمیشه دیسکوگرافی رو ترانه شناسی معنی کرد؟ بهنام بدری ۲۴ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۳ (UTC)
- من اینور و آنور آهنگشناسی مینویسم. البته هنوز نمیدانم دقیق است یا نه.--ماني ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۹ (UTC)
- با توجه به این که دیسکوگرافی به دیسکهای تصویری هم اشاره دارد (حتی دیسکهای تصویری غیر موسیقایی مانند آنها که حاوی مستندی از زندگینامه فرد هستند) «ترانه»شناسی و «آهنگ»شناسی ترجمههای کاملی نیستند. اگر «لوح»شناسی یا «دیسک»شناسی را هم نخواهیم استفاده کنیم به نظر من ترجمهای باقی نمیماند! ▬ حجت/بحث ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۷ (UTC)
- نظر جناب حجت درست است. من هم منتظر یافتن واژهای مناسب هستم (البته یکی را با نام دیسکوگرافی انیگما آغاز کردم). شاید بتوان پیشینهٔ موسیقی را واژهای خوب دانست.سقوط رؤیا ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۳۲ (UTC)
- با توجه به این که دیسکوگرافی به دیسکهای تصویری هم اشاره دارد (حتی دیسکهای تصویری غیر موسیقایی مانند آنها که حاوی مستندی از زندگینامه فرد هستند) «ترانه»شناسی و «آهنگ»شناسی ترجمههای کاملی نیستند. اگر «لوح»شناسی یا «دیسک»شناسی را هم نخواهیم استفاده کنیم به نظر من ترجمهای باقی نمیماند! ▬ حجت/بحث ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۷ (UTC)
بیوگرافی: زندگینامه، پس دیسکوگرافی: آهنگنامه، یا آلبومنامه. یزدگرد ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۰۹ (UTC)
Abugida
ویرایشواژهٔ Abugida که یک نوع سیستم نوشتاری است را در فارسی چه بنویسم؟ «آبوگیدا» ؟ در گوگل حتی یک نتیجه هم ندارد. اگر ایرانیان استفاده نکرده باشند حداقل عربها یا اردونویس ها که استفاده کردهاند که در گوگل یک نتیحه بدهد. Wayiran ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۲ (UTC)
- ابوگیدا خوب است، ابوجیدا هم بد نیست (از نام حروف هجایی زبانی اتیوپی گرفته شده و ابوگیدا تلفظ میشود). هجانگاری هم میتوانید بنویسید. Alefbet ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۳۲ (UTC)
- فکر میکنم همان ابوگیدا بنویسیم بهتر است.--ماني ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۹ (UTC)
- اگر تلفظ در زبا اصلی ابوگیداست و پیشینهای هم در زبان فارسی ندارد شایسته نیست ابوجیدا بنویسیم،ما که دچار گرفتاری تلفظ گ نیستیم! --Ariobarzan ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۸ (UTC)
- فکر میکنم همان ابوگیدا بنویسیم بهتر است.--ماني ۲۶ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۹ (UTC)
Glacier
ویرایشبرای این واژه کدام یک از معانی زیر را باید برای صفحهٔ اصلی انتخاب کرد؟ کوه يخ ،توده يخ غلطان ،يخ رود، برف رود، توده يخ غلتان، رودخانه يخ، يخچال طبيعى، یخکوهه، یخچال، رودخانه یخ Wayiran ۲۹ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۰ (UTC)
- یخچال طبیعی.--ماني ۲۹ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۶ (UTC)
- به دید من یخرود برابر بهتریاست،هم با معنا همخوانی بیشتری دارد هم بیشتر فرهنگها معنای یخرود را بر یخچال طبیعی پیشی دادهاند. حییم را که نگاه کردم رودخانهٔ یخ و توده یخ غلتان برگردان کردهبود،برای آریانپور چون دم دست ندارم نظر بُرندهای نمیدهم،روی هم رفته شاید یخرود گویاتر باشد. --Ariobarzan ۲۹ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۹ (UTC)
- بله، یخرود بهتر است، چون همانطور که گفتید با معنا همخوانی بیشتری دارد. بگذارید منتظر نظر دوست گرامی مانی عزیز هم بمانیم. ولی من تا پیش از مراجعه به فرهنگ لغت، واژهٔ یخرود را نشنیده بودم، در حالی که یخچال طبیعی را بسیار شنیده بودم. شاید یخرود واژهٔ جدیدی است و در حال جایگزینی با یخچال طبیعی است. اگر کسی اطلاعات کاملی دارد بفرماید. Wayiran ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۳۷ (UTC)
- من از وقتی یادم میآید یخچال طبیعی شنیدهام. معادلهای جاافتاده را نباید تغییر داد. بهآفرید ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۲ (UTC)
- جاافتادهبودن را میپذیرم(باید هم بپذیرم!) ولی حییم هم چندان جدید نیستا! --Ariobarzan ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۹ (UTC)
- من از وقتی یادم میآید یخچال طبیعی شنیدهام. معادلهای جاافتاده را نباید تغییر داد. بهآفرید ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۲ (UTC)
- بله، یخرود بهتر است، چون همانطور که گفتید با معنا همخوانی بیشتری دارد. بگذارید منتظر نظر دوست گرامی مانی عزیز هم بمانیم. ولی من تا پیش از مراجعه به فرهنگ لغت، واژهٔ یخرود را نشنیده بودم، در حالی که یخچال طبیعی را بسیار شنیده بودم. شاید یخرود واژهٔ جدیدی است و در حال جایگزینی با یخچال طبیعی است. اگر کسی اطلاعات کاملی دارد بفرماید. Wayiran ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۳۷ (UTC)
- فرهنگستان زبان و ادب فارسی علاوه بر «یخچال طبیعی» از «یخسار» نیز استفاده کردهاست.
- پس به نظر من نام مقاله «یخچال طبیعی» باشد. در متن مقاله «یا یخسار» بیاید. و از «یخرود» و «برفرود» هم به این صفحه برگشت داده شود. خوب است؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۳ (UTC)
- گویا یخسار (ice sheet) با یخچال طبیعی (یخرود یا یخرود) (glacier) تفاوت دارد. Hermionا بله؟ ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ۱۸:۲۳ (زهج)
- اوه بله، درست میگویید. پس نام مقاله «یخچال طبیعی» باشد، در متن مقاله «یا یخرود» بیاید و «برفرود» هم به آن برگشت دادهشود. Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۵ (UTC)
- یخچال طبیعی پراستفادهترین معادل Glacier است. یخرود و برفرود برگردان Glacier به معنای عام نیستند و به انواع خاصی از آنها اشاره میکنند. علی عظیمی ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۸ (UTC)
- ممکن است بفرمایید برابرهای یخرود و برفرود که گونهٔ ویژهای از Glacier هستند، به انگلیسی چیست؟ آیا Glacier در انگلیسی برای چند مفهوم(پنداره) بهکار میرود؟ چه مفاهیمی؟ Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۶ (UTC)
- من برابر واژههای فوق را نمیدانم، ولی Glacier واژهای کلی برای اشاره به انواع یخچال طبیعی است، که گونههای آنها را میتوانید در اینجا و اینجا ببینید. علی عظیمی ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۲ (UTC)
- ممکن است بفرمایید برابرهای یخرود و برفرود که گونهٔ ویژهای از Glacier هستند، به انگلیسی چیست؟ آیا Glacier در انگلیسی برای چند مفهوم(پنداره) بهکار میرود؟ چه مفاهیمی؟ Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۶ (UTC)
DRIVETRAIN یا POWERTRAIN
ویرایشچه واژهای را باید برای آنها بهکار برد؟ Wayiran ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۸ (UTC)
- نیروی محرکه--کامیار ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۰۵ (UTC)
- البته قوای محرک هم خوب است. در ماشینآلات سنگین به سیستمی اطلاق میشود که تامین کننده نیروی محرکه دستگاه میباشد.--کامیار ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۰۸ (UTC)
- (مکانیک) رانشگر دستگاه انتقال نیرو (آریانپور) Hermionا بله؟ ۳۰ مارس ۲۰۰۸، ۲۲:۵۲ (زهج)
velomobile یا bicycle car
ویرایشبرگردان واژه به واژه میشود «خودروی دوچرخهای»(در انگلیسی bicycle و در فرانسه velo به معنای دوچرخه است). اما در این زبانها چون در ابتدا این وسیله دوچرخ بوده، از این واژهها استفاده شده، در حالی که امروزه بیشتر نمونههای این خودرو(تقریباً۹۹٪ !) سه چرخ هستند. من فعلا آن را به خودروی دوچرخهای ترجمه کردهام ولی فکر نمیکنم این واژه مناسب باشد. چون سه چرخ دارد. با توجه به این که این وسیلهٔ نقلیهای سر بسته و رکابی(با رکاب زدن حرکت میکند) است و این که دارای سهچرخ است آن را چه ترجمه کنیم؟ «خودروی سهچرخ» خوب است؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۴۷ (UTC)
خودروی رکابی؟ از طرفی خودرو (خود میرود نه به نیروی انسان) به معنی این است که موتور داشته باشد در حالکه این وسیله نیروی پیشرانش انسان است. سهچرخهٔ سرپوشیده؟ Hermionا بله؟ ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ۱۸:۳۱ (زهج)
- دیگران نظری ندارند؟؟ «خودروی سهچرخ» یا «خودروی رکابی» یا «سهچرخهٔ سرپوشیده»؟؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۱۶ (UTC)
- فکر میکنم استفاده از پسوند «ای» ضروری نباشد. میتوان آنرا «خودرو-دوچرخه» یا «خودرو-سهچرخه» نامید. اما من با عبارت «خودروی رکابی» بیشتر موافقم چون مفهوم را بهتر میرساند. علی عظیمی ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۲ (UTC)
- من هم فکر میکنم «خودروی رکابی» بهتر باشد چون همانطور که گفتید مفهوم را بهتر میرساند، اگرچه معنای «خودرو» در اینجا کمی نامناسب است ولی «رکابی» این نامناسبی را برطرف میکند. گذشته از آن کلی است هم برای دوچرخه میتوان استفاده کرد و هم برای سهچرخه و این عیب نیست، چون در انگلیسی هم از «خودروی دوچرخهای» برای هردو استفاده میکنند. Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۱ (UTC)
وقتی از خودرو حرف میزنیم،منظورمان این است که نیروی محرکهی آن ماهیچه نیست؛ خود میرود، auto-mobile. خودروی رکابی در خود تناقض دارد. مانند آسآب بادی.این جا بیشتر باید به دو مفهوم دیگر اشاره کرد؛ دوچرخهای که پوشیده است تا اول حفاظت کند (در برابر باد، باران،...)و دوم سریعتر حرکت کند (اثر شکل بر نیروی پیشدارنده). شاید همان عنوان سادهی دوچرخه یا سهچرخهی پوشیده گویا باشد.
Tandem bicycle
ویرایشبه نظر من «دوچرخه دوپشته» مناسب باشد.؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۷ (UTC)
- دوچرخهٔ دوسرنشینه هم بدنیست. --Ariobarzan ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۹ (UTC)
- اصطلاحی که برای سوار شدن در دوچرخه به کار میرود «تَرک» است. من باشم میگویم دوچرخهٔ دوترکه. بهآفرید ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۵۲ (UTC)
- ولی سرنشین و ترک بیشتر برای کسی است که تنها همراه راننده میرود. در حالی که این افراد خود نیز رکاب میزنند. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۰ (UTC)
- ولی سکاندار یکیاست :-) بهآفرید ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۱۳ (UTC)
- ولی سرنشین و ترک بیشتر برای کسی است که تنها همراه راننده میرود. در حالی که این افراد خود نیز رکاب میزنند. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۰ (UTC)
Freight trikes
ویرایشبه نظرم «سهچرخه باری» مناسب باشد؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۷ (UTC)
Trike rickshaws
ویرایشبه نظرم «ریکشای رکابی» مناسب باشد، چون اگر واژه به واژه برگردان شود، میشود «ریکشای سهچرخهای» در حالی که اتوریکشا نیز ریکشای سهچرخهای است اگرچه با موتور کار میکند. نظر شما چیست؟ Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۷ (UTC)
Trikebayan
ویرایش«سهچرخهٔ بایان»؟ یا «سهچرخهٔ شهری»؟ چون در جایی خواندم که در یک زبانی «بایان» به معنای «شهری» است. Wayiran ۳۱ مارس ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۱ (UTC)
فرش یا قالی؟
ویرایشردهها را با نام فرش ایجاد کنیم یا قالی؟ --Taranet ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۱۴ (UTC)
- شاید فرش اندکی معنای عامتری بدارد به معنی هرچیزی که کف را بپوشاند. به نظر من تفاوتی نمیکند. بهآفرید ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۵۶ (UTC)
- به نظر من «قالی» بهتر است، چراکه «قالی» واژهای فارسی است و همگان نیز معنای آن را میفهمند در حالی که «فرش» واژهای بیگانه و عربی میباشد. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۳ (UTC)
منظورتان برعکسش است دیگر؟بهآفرید ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۴۹ (UTC)
- به نظر من «قالی» بهتر است، چراکه «قالی» واژهای فارسی است و همگان نیز معنای آن را میفهمند در حالی که «فرش» واژهای بیگانه و عربی میباشد. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۳ (UTC)
- خیر! منظورم این است که «قالی» فارسی است(اگر با «غ» نوشته شود بهتر است)، و فرش (و مفرّش) عربی و همه مردم هم معنای قالی را میفهمند(قالیبافی، قالیبافان، قالیچه) پس قالی بهتر است. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۹ (UTC)
- فرش که عربیاست ولی قالی هم ریشهٔ ارمنی دارد. --Ariobarzan ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۴ (UTC)
- ممکن است بگویید در چه منبعی گفتهاست که قالی(غالی) ریشهٔ ارمنی دارد؟ Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۱ (UTC)
- لغتنامه دهخدا،فرهنگ لغت عمید و به به نوشتار قالی در همین دانشنامه هم نگاهی بندازید. برخی از واژهنامهها این واژه را ترکی دانستهاند که البته به دید من درست نیست. در آغاز این واژه قالین بودهاست. --Ariobarzan ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۲ (UTC)
- با Ariobarzan موافقم.در افغانستان همین حالا هم این واژه به همان صورت قالین استفاده میشود.--هریوا ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۲ (UTC)
- قالین در ترکی یعنی کلفت ♦ مرد تنها ♦ ب ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۶ (UTC)
- لفظ قالی را شاعران شرق ایران نظیر رودکی و ناصرخسرو به کار بردهاند. از آنجا که در فرهنگهای لغت فارسی میانه هم قالی یافت نمیشود (لااقل من نیافتهام). بنابراین احتمال ارمنی بودن از نظر منتفیاست. به خاطر وجود واج غ یا ق یا وامواژهای از زبانهای ایرانی شرقی چون سغدیاست یا واژهای با اصل ترکیاست. بهآفرید ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۵ (UTC)
- شاید قدری بی ربط باشد اما فرش معادل carpet انگلیسی است که به به انواع کفپوش اعم از نخی و چوبی (پارکت) گفته می شود. در عوض قالی را می توان معادل rug دانست. به نظر من برای یکدستی بهتر است در فارسی از قالی استفاده کرد و در انگلیسی هم Persian rug را به معنای قالی ایرانی به کار برد. سعید ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۴۱ (UTC)
- میشه دقیقا بگین منظورتون از قالی ایرانی و یا Persian rug چیه و بگید این قالی دقیقا چه تفاوتی با قالی هایی که در سایر کشور های منطقه تولید میشه چیه؟--هریوا ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۵۶ (UTC)
- فکر میکنم یا در ایران بافته میشود و یا طرح و زمینهای ایرانی دارد. Wayiran ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۰۲ (UTC)
منظورتان از ترکی آذری است یا ترکی آذربایجانی یا ترکی؟ حدس میزنم آذری باشد که آذری هم زبان ایرانیان است و مربوط به مادها. Wayiran ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۵۹ (UTC)
- [اگر با من بودیدی] منظورم از ترکی خود ترکیاست. زبانی اصالتاً آنِ مردمانی تنگچشم از آسیای میانه. بهآفرید ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۲۰ (UTC)
فرش میتواند کلاً مفروشات هم معنی بدهد ولی قالی فقط قالی است بنا بر این برای دقیق بودن و مبهم نبودن استفاده از قالی در ردهها وعنوانها به نظرم بهتر است. در منابع خواندهام که قالی در اصل نام شهری در ارمنستان بوده که اوایل قالیها را بازرگانان از آنجا وارد میکردهاند. قالی در انگلیسی carpet است و قالیچه rug.--ماني ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۳ (UTC)
- خب، حالا فرق قالی و قالیچه در چیست؟ :-)--Taranet ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۰ (UTC)
- قالیچه معمولاً کوچکتر و ضخیمتر است قالی بزرگتر و نازکتر. البته احتمالاً از نظر بافت هم فرقهایی فنی دارند که بنده سر رشته ندارم. اگر فرقشان فقط در اندازه است به نظرم باید از قالیچه به قالی مسیرگردانی کنیم.--ماني ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۰۸ (UTC)
- قالی کف پوش ضخیم و بزرگی هست که معمولا در روستا ها بافته میشده (قالی رو معمولا به دلیل ضخامت لوله میکنن) قالیچه کف پوش نازکی و کوچکی هست که معمولا توسط عشایر بافته میشده (قالیچه ذا تا میکنن) اما تفاوت اصلی در همین محل بافت بوده که تفاوت در نقش ، رنگ و اندازه رو ایجاد میکنه --شهباز ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۲ (UTC)
- در استرالیا که زبان انگلیسی رایج است carpet به معنای کفپوش است که می تواند پارکت، موکت و یا هرچیز دیگری باشد که بتوان کف سالن را با آن بصورت کامل فرش کرد. در مورد انواع قالی و قالیچه از rug استفاده می شود.سعید ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۴ (UTC)
- در مورد ترجمه انگلیسی همان است که کاربر سعید گفت. ولی اصولاٌ هر دوی این کلمات در فارسی سالهاست که استفاده میشوند و قابل فهم برای فارسیزبانان هستند. نمیدانم چرا دوستان آن را معادل ترجمه انگلیسی قرار داده و آنگاه نظر میدهند. به عنوان یک فارسیزبان فرش را به قالی ترجیح میدهم. چون قالی تنها نوع خاصی از فرش است. مثلاً به فرش ماشینی قالی نمیگویند.--محمد.رضا ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۰۸ (UTC)
- همهٔ دوستان به این دلیل قالی را بر نگزیدهاند. برخی مانند من به این دلیل که «قالی» پارسیتر از «فرش» است و برای همه قابل فهم است، آن را بهتر دانستند. میتوان «قالی ماشینی» (یا «قالی دستگاهی») بهکار برد. گذشته از آن گویا در فارسی هم «فرش کردن» (بدون تقلید از انگلیسی) به معنای پارکت کردن هم به کار میرود. فرهنگ دهخدا در معنای «فرش کردن» آورده:
- گسترانيدن فرش در جايي. پوشانيدن کف حياط يا اطاق يا جاي ديگر با آجر، سنگ و جز آن. Wayiran ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۸ (UTC)
- همهٔ دوستان به این دلیل قالی را بر نگزیدهاند. برخی مانند من به این دلیل که «قالی» پارسیتر از «فرش» است و برای همه قابل فهم است، آن را بهتر دانستند. میتوان «قالی ماشینی» (یا «قالی دستگاهی») بهکار برد. گذشته از آن گویا در فارسی هم «فرش کردن» (بدون تقلید از انگلیسی) به معنای پارکت کردن هم به کار میرود. فرهنگ دهخدا در معنای «فرش کردن» آورده:
در فرهنگ سخن و دهخدا فرش و قالی را به عنوان کلمات هم معنی بکار برده است. در ضمن در سخن معنی دیگر فرش، پوشاندن سطحی با آجر و موزاییک و آنهاست. در هر صورت هر کس با هر کدام از این کلمات مانوس تر است می تواند آن را استفاده کند و از لحاظ معنی بر طبق این دو فرهنگ لغت، بین انها تفاوتی نیست. معنی قالیچه هم در فرهنگ سخن این است. قالی کوچک که مساحت آن حدود سه متر مربع یا کمتر از آن باشد. کایروس ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۱۲ (UTC)
- فرش وقتی به عنوان اسم بکار میرود معنای همان فرش را میدهد نه آجر و سنگ و ... . معنای فرش کردن (فرش به عنوان فعل) فکر نکنم زیاد به این بحث ربطی داشته باشد. با توجه به سابقه طولانی هر یک از این لغات در فارسی و جا افتاده بودن آنها بحث فارسیتر بودن هم از نظر من منتفی است.--محمد.رضا ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۱۸ (UTC)
گونههای دوچرخه
ویرایشمن این مقاله را از ویکیپدیای انگلیسی ترجمه کردم. ولی برخی از واژهها برای گونههای مختلف دوچرخه، در هیچ فرهنگ واژهای پیدا نمیشد. شما هم نگاهی بیندازید و در صورت نیاز ویرایشش کنید. لطفاً پیش از انجام ویرایشهای بزرگ و کلی ابتدا در اینجا بحث کنید. Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۰ (UTC)
rider یا riding
ویرایشکه برای رانندگی دوچرخه یا موتور به کار میرود. آیا باید راننده ترجمه کرد یا سوارکار(بیشتر اسب در ذهن تداعی میشود!) یا رکابزن؟ دوچرخهسوار یا موتورسوار شاید خیلی خوب نباشد چون منظور ما کسی است که عمل رانندگی را انجام میدهد نه کسی که تنها روی موتور یا دوچرخه مینشیند(ترک کسی نشستن). Wayiran ۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۸ (UTC)
- اگر بحث درباره دوچرخه است به نظر من می توان به سادگی همان دوچرخهسوار را به کار برد. برای پرهیز از تکراری شدن هم شاید به کارگیری مسافر بد نباشد. سعید ۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۴۹ (UTC)
ریشهٔ شیمی
ویرایشریشهٔ واژه «شیمی» از فارسیست یا مصری یا یونانی؟ من در گذشته شنیده بودم که پارسیست و از کیمیا است، اما در ویکیپدیای انگلیسی چندی پیش خواندم که مصریست و از «kem» و از مصری به یونانی رفته. اگر هم اینطور باشد یعنی واژهٔ کیمیا از یونانی به فارسی آمده یا اصلا این وسط بیکار بوده؟ اگر بیکار بوده، پس الکیمیای عربی چیست؟ اگر کسی اطلاعات کاملی دارد ما را هم آگاه سازد. ولی چیزی که من حس میکنم این است که حق ایرانیان در این زمینه در حال پایمال شدن است! اینکه این واژه ریشهٔ مصری دارد در بیشتر زبانهای ویکیپدیا از روی متن انگلیسی ترجمه شده است. اینجا را ببینید: حتی نام «فارسی» هم نیامده! [۸] من در اینجا [۹] با ذکر منبع چیزهایی دربارهٔ ریشهٔ فارسی این مطلب نوشتم، ولی اگر اطلاعات کافی داشته باشیم بهتر است. حتی اگر ریشهٔ اصلی آن پارسی نباشد در انتقال آن که سهیم بودهاست و لازم نام پارسی هم در مقالات بیاید. Wayiran ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۰۸ (UTC)
- کیمیا گویا از یونانی به پارسی درآمده و از پارسی به عربی رفته دوباره در سدههای میانه به زبانهای اروپایی از راه عربی راهیافتهاست. اینکه چرا عربها از کیمیا و کیمیاوی بهرهمیبرند و ما از شیمی و شیمیایی(که هر دو از فرانسه به زبانمان راهیافتهاند) که چیز تازهای نیست،از آن بدتر ایناست که ما میگوییم برقی و عربها میگویند کهربا! به دیگر شخن ما عربیاش را میگوییم و عربها فارسیاش را! --Ariobarzan ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۴۶ (UTC)
- اگر منبعی مبنی بر اینکه «کیمیا» از یونانی به پارسی آمده میشناسید، خواهشاً معرفی کنید.Wayiran ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۵۸ (UTC)
- امروزه هم در یونانی به شیمی میگویند خیمیا که نزدیک به همان کیمیاست. بیشتر فرهنگهای فارسی به این نکته که کیمیا از یونانی به پارسی آمده را نوشتهاند. البته من بر این باورم که وارونه هم میشود به این داستان نگاه کرد! به هر روی میگردم چیز دندانگیری گیرم آمد در صفحه بحثتان میگذارم. راستی شما که به پارسی نویسی گرایش دارید بهتر است از به کار بردن عبارت غلط خواهشاً پرهیز کنید! --Ariobarzan ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۸ (UTC)
- اینجا را هم نگاهی بیندازید بد نیست. --Ariobarzan ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۰۷ (UTC)
- امروزه هم در یونانی به شیمی میگویند خیمیا که نزدیک به همان کیمیاست. بیشتر فرهنگهای فارسی به این نکته که کیمیا از یونانی به پارسی آمده را نوشتهاند. البته من بر این باورم که وارونه هم میشود به این داستان نگاه کرد! به هر روی میگردم چیز دندانگیری گیرم آمد در صفحه بحثتان میگذارم. راستی شما که به پارسی نویسی گرایش دارید بهتر است از به کار بردن عبارت غلط خواهشاً پرهیز کنید! --Ariobarzan ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۸ (UTC)
- سپاس از پیگیریتان، ولی به فرهنگ دهخدا و این تارنمای etymonline نمیتوان باور داشت(اعتماد کرد). بنمایههای دسته یکمی که نشان دهد واژهٔ کیمیا پیش از بهکار رفتن در یونانی، در پارسی بوده است، میتواند فرنود خوبی باشد. من هم دگربار جستجو خواهمکرد.
- نمیدانم من در کجا غلط را بهکار بردهام ولی دیگر از این غلطا نخواهم کرد. :)) Wayiran ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۸ (UTC)
- در منبعهای بهجا مانده در پارسی باستان که این واژه نیامدهاست(البته تا آنجا که میدانم!). اختیار دارید، منظورم از غلط عبارت خواهشاً بود،واژههای پارسی را با تنوین نباید بهکاربرد. راستی فرنود هم یک واژهٔ دساتیریاست. --Ariobarzan ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۶ (UTC)
میکروارگانیسم و ارگانیسم
ویرایش- میکروارگانیسم: فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای این واژه برابر «ریزاندامگان» را پیشنهاد کردهاست، اگر چه برای microorganism واژهٔ «میکروب» در ویکیپدیای فارسی به کار رفته و برگهٔ «میکروارگانیسم» به این واژه بازگشت داده شدهاست. واژهٔ میکروب اساساً واژهای نادرست است که امروزه دیگر به کار نمیرود. در انگلیسی هم دیگر از microorganism به جای microbe بهره میبرند و در ویکیپدیای انگلیسی هم تاربرگ microbe به microorganism بازگشت دادهشدهاست. در برخی فرهنگهای واژهٔ انگلیسی-فارسی نیز برگردان «ریزجاندار» استفاده شده است. در نگر من به کار بردن واژهٔ مصوب فرهنگستان بهتر است.
- ارگانیسم: فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای این واژه برابر «اندامگان» را پیشنهاد کردهاست، همچنین واژههای «سازواره» و یا «جاندار» نیز برای آن بهکار رفتهاند. در ویکیپدیای فارسی هماکنون سازواره به کار رفته است، که پیشنهاد میشود از واژهٔ پذیرفتهٔ فرهنگستان بهرهگرفتهشود. Wayiran ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۷ (UTC)
گرچه واژه پیشنهادی فرهنگستان درست است، ولی به کاربردن آن «ریزاندامک» بهتر است. چون «ک» نشانه تصغیر است و بهتر گویای این موجودات بسیار ریز
شهر Arezzo
ویرایشبرای نام این شهر ایتالیایی «آریزو» درست است یا «آریتسو»؟ البته نظر من «آریزو» است. --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۷ (UTC)
- شاید «آریتسو» درست باشد، چون در جستجوی گوگل دو نتیجه داشت که در یکی جلوی آریتسو در درون پرانتز نوشته بود Arezzo. معمولاً بدون آگاهی کسی اینگونه، واژه را نمیپیچاند! همچنین از اینجا [۱۰] میتوان فهمید در عربی هم «آریتسو» بهکار میرود. من بیشتر دیگر زبانها را بررسی کردم، در انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، ایتالیایی، روسی، یونانی و آلمانی در همهٔ آنها Arezzo نوشته شده بود. شاید پس از فتح جنوب ایتالیا بدست مسلمانان[۱۱] آن شهر را(که در مرکز ایتالیا است) اینگونه نامیدهاند. شاید هم چون در لاتین آن را Arretium میگویند پس از ورود به زبانهای فارسی و عربی به این شکل در آمدهاست. Wayiran ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۱۲ (UTC)
- سپاس دوست عزیز، درست است در اینترنت که خبری نیست. تلفظش (فایل صوتی) را هم گیر نیاوردم. از طرفی در بیشتر موارد تلفظها در دو زبان فارسی و عربی با هم فرق دارند. باید در منابع کتابخانهای هم جستجویی بکنیم. از توجه شما ممنونم --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۱۸ (UTC)
- در اطلس جامع گیتاشناسی نوشته شده «ارتسوآ» اما جالب اینجاست که ناحیهای که این شهر در آن واقع است در بیشتر منابع فارسی «توسکانی» آمده، در صورتیکه در همین اطلس واژه «توسکانا» را بکار بردهاند. به هر حال با توجه به وجود دو حرف Z در این واژه، هر دو (آریزو (با تشدید ز) و آریتسو) تلفظی مشابه دارند. اما بحث بر سر چگونه نوشتنشان است. --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۳۸ (UTC)
- آرتزو هم میشود. ;-)
- در اطلس جامع گیتاشناسی نوشته شده «ارتسوآ» اما جالب اینجاست که ناحیهای که این شهر در آن واقع است در بیشتر منابع فارسی «توسکانی» آمده، در صورتیکه در همین اطلس واژه «توسکانا» را بکار بردهاند. به هر حال با توجه به وجود دو حرف Z در این واژه، هر دو (آریزو (با تشدید ز) و آریتسو) تلفظی مشابه دارند. اما بحث بر سر چگونه نوشتنشان است. --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۳۸ (UTC)
- سپاس دوست عزیز، درست است در اینترنت که خبری نیست. تلفظش (فایل صوتی) را هم گیر نیاوردم. از طرفی در بیشتر موارد تلفظها در دو زبان فارسی و عربی با هم فرق دارند. باید در منابع کتابخانهای هم جستجویی بکنیم. از توجه شما ممنونم --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۱۸ (UTC)
- آرتزو. در ایتالیایی zz «تز» تلفظ میشود. مثالها فراوان است. معروف ترین نمونه: پیتزا! • Яohaŋ ٭ ۱۵ فروردین ۱۳۸۶، ۱۹:۴۵(UTC)
سپاس روهان عزیز، همین را در مقاله دیلان و کول اسپروز بهکار بردم. تا مقاله خود این شهر را هم ایجاد کنیم. وقت خوش --آبتین ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۳ (UTC)
mary of bethany
ویرایش- درود.mary of bethany چه میشود معنایش؟بهنام بدری ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۴۴ (UTC)
- مریم بیتعنیایی. --Ariobarzan ۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۱ (UTC)
- «مریم خواهر العازر»؟ Alefbet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۶ (UTC)
- این هم میشود! تنها در انجیل یوحنا نام این بانو آمدهاست و در برگردان فارسیاش هم تنها از نام مریم بهرهبردهاند. توضیح بیشتر را در صفحهٔ بحثم آوردهام. --Ariobarzan ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۹ (UTC)
- «مریم خواهر العازر»؟ Alefbet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۶ (UTC)
Osthanes یا کوروش سپیدمه
ویرایشدر نوشتار دموکریتوس آمدهاست که کوروش سپیدمه یا سیروس سپیتاما آموزگار ایرانی دموکریتوس فیلسوف بهنام یونانی بودهاست. در بسیاری از منابع انگلیسی نیز آمدهاست که Osthanes ایرانی آموزگار دموکریتوس بودهاست. آیا آن «کوروش سپیدمه» یا «سیروس سپیتاما» همان «استانس» است؟ اگر کسی امکان بررسی روند دگرگونی این نام را دارد، نتیجه را به ما نیز بگوید. من در حال کشیدن نگارهٔ استانس هستم(چون هیچ نگارهای از او در دنیا وجود ندارد) اگر کسی اطلاعات تکمیلی در زمینهٔ ویژگیهای رفتاری او و یا هرگونه منبعی که از طریق رایانه قابل دسترس باشد داشت، سپاسگذار میشوم اگر من را هم آگاه کند. اروپاییان با کشیدن همین نگارهها تاریخ یونان را زنده کرده و به تاریخ خود پیوند زدند. Wayiran ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۹ (UTC)
- من چند منبعی که در رابطه با تاریخ یونان باستان و فلسفهاش داشتم نگاه کردم. در معتبرترین آنها («یونان باستان» جلد دوم تاریخ تمدن اثر دورانت) به تردید از سفرش به مصر و ایران و هند یاد میکند و اساتید او را چیزی جز اینها نام میبرد. نمیدانم منابعی که شما به آن استناد میکنید به اندازه کافی معتبر هستند؟ • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۱۸:۱۱(UTC)
- در ضمن «ذیمقراطیس» عبارت کاملاً متداول و جا افتاده «دموکریتوس» در فارسی است • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۱۸:۱۲(UTC)
- ↑ تابع درهمسازی
- «دموکریتوس» را بارها دیدهام ولی «ذیمقراطیس» را اولین بار است که میبینم --Taranet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۵ (UTC)
- در فارسی؟ • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۱۸:۲۷(UTC)
- بله--Taranet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC)
- من دو کتاب مربوط به تاریخ فلسفه یونان خواندهام. در آنها شیوه بر این بوده که بای یک بار (اولین بار) در پانویس ذیمقراطیس ذکر کردهاند که منظور همان دموکریتوس است. در مورد دیگر هم گاه گاهی در پرانتز دموکریتوس آورده. این مورد آخر هم که دیدم (تاریخ دورانت) هم به طور معمول همان ذیمقراطیس آورده و گاهی در پرانتز نام دموکریتوس را نوشته. در نمایه هم دموکریتوس را به ذیمقراطیس ارجاع داده. البته نمیدانم، شاید در کتابها و نشریات متأخر وضع طور دیگری باشد • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۲۰:۰۸(UTC)
- دیدن این هم خالی از فایده نیست • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۲۰:۱۳(UTC)
- بله--Taranet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC)
- در فارسی؟ • Яohaŋ ٭ ۱۶ فروردین ۱۳۸۶، ۱۸:۲۷(UTC)
- «دموکریتوس» را بارها دیدهام ولی «ذیمقراطیس» را اولین بار است که میبینم --Taranet ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۵ (UTC)
- این نام را نمیدانم ولی معمولاً جاافتادگی به کهنگی میچربد،برای نمونه هرقل از هرکول پیشینه بیشتری در زبان ما دارد ولی هرکول جاافتادهتراست. --Ariobarzan ۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۳ (UTC)
Ctesias
ویرایشنام این تاریخنگار یونانی را چه برگردان کنیم؟ Wayiran ۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۳ (UTC)
- بخت با شما یار بود: کتاب «یونان باستان» از سری کتابهای تاریخ تمدن ویل دورانت کنار دستم بود:
- کتزیاس هم میگویند که البته تلفظ فرانسوی آن است. در تاریخ ماد دیاکونوف کتسیاس کیندی برگردانشدهاست. روی هم رفته کتزیاس پُرکاربردتراست. --Ariobarzan ۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۸ (UTC)
لطفا ترجمههای فهرست این مقاله چک شوند.--Taranet ۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۶ (UTC)
Samaria
ویرایشاز دوستان کسی آگاهی دارد که نام این شهر در فارسی چه برگردان شده؟ ساماری؟ --Ariobarzan ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۱ (UTC)
- برای نام شهر، «سامریه». برای آن منطقه، «کوههای نابلس». Alefbet ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۷ (UTC)
- آریانپور دانشگاهی، نوشته سامریه (برای منطقه قدیمی) و سامره (در فلسطین امروزی). عبارت گداهای سامره هم که در فارسی زبانزد است.--ماني ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۷ (UTC)
- سپاس. گدای سامره به گمان اشاره به شهر سامرا(سامره) در عراق دارد تا این شهر در اسرائیل. --Ariobarzan ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۵۲ (UTC)
البته این یک پیشنهاد است. کتاب گیتاشناسی نوین کشورها از انتشارات گیتاشناسی می تواند در مورد جغرافیای دیگر کشورها کمک کند. --Niknafs ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۱ (UTC)
Jonathan
ویرایشکسی از دوستان میداند که این نام در فارسی چه برگردان شدهاست؟ برای راهنمایی از چهرههای تورات است و از دوستان داوود. --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۸ (UTC)
- سلام. یوناتان است. سیمرغ کوچولو ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۲ (UTC)
يوناتان فرزند شائول و دوست داود پيغمبر Wayiran ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۳ (UTC)
- خوب بله، یوناتان برابری منطقیاست. خواستم ببینم در برگردانهای کتاب مقدس صورت کهنتری یا پُرکاربردتری نداشته باشد. به هر روی سپاس. --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۷ (UTC)
- آریو برزن عزیز، هم در ترجمه های جدید کتب مقدس و هم در یک کتاب مقدس بسیار قدیمی فارسیکه من دارم او را یوناتان نوشتهاند. اما پدرش را که الان شائول مینویسند، در آن ترجمه قدیمی، شأّول نوشتهاند (با یک همزه کوچک و یک تشدید). سیمرغ کوچولو ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۳۹ (UTC)
- خوب پس خیالم آسودهشد. سپاس بیشتر. دربارهٔ شائول هم بهتر است به همین ریخت نوش بنویسیم، در گذشته داوود را هم به ریخت داوُد مینوشتند، امروز ولی سامانهٔ نگارشی دگرشهایی یافتهاست. --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۰ (UTC)
- آریو برزن عزیز، هم در ترجمه های جدید کتب مقدس و هم در یک کتاب مقدس بسیار قدیمی فارسیکه من دارم او را یوناتان نوشتهاند. اما پدرش را که الان شائول مینویسند، در آن ترجمه قدیمی، شأّول نوشتهاند (با یک همزه کوچک و یک تشدید). سیمرغ کوچولو ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۳۹ (UTC)
- خوب بله، یوناتان برابری منطقیاست. خواستم ببینم در برگردانهای کتاب مقدس صورت کهنتری یا پُرکاربردتری نداشته باشد. به هر روی سپاس. --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۱۷ (UTC)