زبان آذری
زبان آذَری باستان یا پارسی آذَری یا پَهْلَوی آذَری زبانی است از خانوادهٔ زبانهای ایرانی غربی که در بخش آذربایجان (آتورپاتکان) و زنجان پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده است. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی این زبان آن را آریایی دانسته که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی نیز آن را «پارسی آذری»، «پهلوی آذری» و «آذری» خواندهاند. برخی زبان شناسان بر این باورند که زبانهای تاتی جنوبی در اطراف تاکستان مانند گویشهای هرزندی و کرنگانی، بازماندگان این زبان هستند. افزون بر این، زبان آذری باستان نزدیکی زیادی با زبان تالشی و زبان زازایی داشته است. هر دو زبان زازا و تالشی از بقایای آذری قدیم بهشمار میروند.[۳][۴] والتر هنینگ، زبانشناس و ایرانشناس آلمانی، نشان داد که هرزندی دارای بسیاری از ویژگیهای زبانی مشترک با تالشی و زازا است و هرزندی را بین تالشی و زازا قرار داد.[۵]
آذری | |
---|---|
آذری کهن | |
آذری
Āzarī Āḏarī | |
![]() | |
زبان بومی در | ایران (ایران باستان)، جمهوری آذربایجان |
قومیت | مردم آذری باستان |
دوره | ۱۱۰۰–۱۹۷۲[۱] |
الفبای فارسی | |
کدهای زبان | |
ایزو ۳–۶۳۹ | هیچ کدام (mis ) |
گلاتولوگ | adha1238 [۲] |


هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ درازایی در نزد خاورشناسان غربی دارد، ولی احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیلهرود و مینآباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۶]
زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفتهرفته زبان «آذری» رو به سستی و فراموشیدگی نهاده است. گو این که هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
امروزه نیز برخی زبانشناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجههای مختلف آن (لهجههای هرزندی و کرینگانی در شمال غرب، شاهرودی، شالی، کجلی و … در خلخال و طارم، تاکستانی، ابراهیمآبادی، اشتهاردی و… در قزوین) ترجیح میدهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، به جای نام تاتی، از نام «آذری» به عنوان یکی از زبانهای ایرانی شمال غربی استفاده میکنند.[۷]
زبان آذری زبان باستانی سرزمین آذربایجان و زبانی از خانواده زبانهای هندوایرانی است و ارتباطی با زبان ترکی آذربایجانی ندارد.[۸]
در تاریخ
اشتراک گویشهای مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آنها را با شاخهٔ معینی از زبانهای ایرانی شمال باختری مسلم میسازد. این شاخه را میتوان ادامهٔ زبان مادی باستان نامید.[۹]
زبان آذری در نوشتههای مورخان و جغرافیدانان اسلامی
منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کردهاند:
- کهنترین منبع دربارهٔ زبان آذری باستانی قول ابن ندیم است که در الفهرست نقل شده است. به گفتهٔ ابن ندیم زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده است.[۹] پهلوی در اینجا به معنای پارتی (اشکانیان) یا باقیماندهٔ لهجهٔ پارتی در زاگرس مرکزی و شمالی است.[۱۰]
- همین گفتهٔ ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت حمودی) و خوارزمی نیز نقل کردهاند.[۹]
- مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذُری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده است. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته است.[۹]
- اما دومین مؤلفی که پس از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است، که کتاب خود را در ۲۷۸ه.ق/۸۹۱م. تألیف کرده است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده است.[۹]
- مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ه.ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ه.ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کرده است. این مؤلف از میان زبانهای ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده است که گویا به نظر او مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی بودهاند.[۹]
- پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (پس از ۳۵۰ه.ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نومسلمان به نام زرتشتبن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد میکند و آن را منسوب به پهله میداند، که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است.[۹]
- مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک و الممالک را در پایان نیمهٔ اول سدهٔ ۴ه.ق/۱۰م نوشته است. اصطخری بهروشنی زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز اردبیل و پیرامون آن) و اران را ایرانی (الفارسیه) ذکر میکند و زبان مردم بردعه را ارانی میداند.[۹]
- مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (بعد از ۳۷۸ه.ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده است.[۹] وی در سفرنامهٔ خود ذکر میکند که «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمینیه فارسی است، و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاک کمتر کسی است که به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد و بدین زبان فصیح سخن نگوید، و طوایفی از اطراف ارمینیه و مانند آن به زبانهای دیگری شبیه به ارمنی سخن میگویند.»[۱۱]
- ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در سدهٔ ۴ه.ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته است. او در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان میشود، میگوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است و در جای دیگر میگوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که گویا غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است.[۹]
- داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ه.ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّهالنعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفته است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده میشود.[۹]
- حمداللّه مستوفی در نزههالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنگان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند. تا سده پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده به جز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونههایی از این زبان به دست داده نشده است.[۹]
- در نیمهٔ اول سدهٔ ۵ه.ق/۱۱م ابومنصور موفقالدین هروی در الابنیه عن حقائقالادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان میزیستهاند در لغت فرس واژهای بسیاری از زبان آذری باستان نقل کردهاند.[۹]
- در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی دربارهٔ آذری میگوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) مینامند. برای دیگران مفهوم نیست».[۹]
منابع برای بررسی آثار زبان آذری
آثار بازمانده از زبان آذری، بر سه نوع هستند:[۱۲]
- کلمات، عبارات، اشعار و ابیات پراکنده که در منابع مکتوب مختلف ثبت شدهاند.
- گویشهای امروزی که آذری را ادامه میدهند و عمدتاً در حاشیه آذربایجان به سمت جنوب و جنوب شرقی، و همچنین در نقاط پراکنده در شمال و مرکز صحبت میشوند.
- واژگانی که از آذری به ترکی آذربایجان قرض گرفته شدهاند. اعتبار گردآوری مجموعهای از بازماندههای آذری برای اولین بار به احمد کسروی تعلق دارد. او همچنین پیشینه آذری و تاریخی از گسترش تدریجی ترکی در آذربایجان را ترسیم کرد. اگرچه مشاهدات و روشهای زبانی او همیشه قابل تأیید نیستند، اما نتیجهگیریهای کلی او اساساً معتبر بود و این تصور گسترده را که هیچ اطلاعاتی در مورد زبان اصلی آذربایجان فراتر از ترکی در دسترس نیست، از بین برد. بعدها، دیگر بازماندههای آذری نیز شناسایی شدند.
قدیمترین متنی که از زبان آذری به جا مانده، دو قصیده است که در نسخهٔ دستنویسی از زینة المجالس، در کتابخانهٔ ایاصوفیه نگهداری میشود و در ۷۳۰ ق/ ۱۳۳۰ م به دست محمد بن احمد سراج تبریزی نوشته شده است. یکی از این دو قصیده که در شکایت از روزگار است، ۵۷ بیت دارد و ظاهراً به نام امیر مجیرالدین یعقوب، فرزند ملک عادل ابوبکر بن ایوب، از خاندان ایوبیان جزیره (میافارقین) است و در میان سالهای ۶۲۰–۶۲۶ ق/ ۱۲۲۳–۱۲۲۹ م، احتمالاً در شهر اخلاط، سروده شده است و قصیدهٔ دیگر، ۲۹ بیت دارد که برخی ویژگیهای آوایی و دستوری و واژگانی زبان آذری را میتوان از آنها برگرفت.[۱۳]
مهمترین منبع مکتوب دربارهٔ زبان آذری، دوبیتیهای شیخ صفیالدین است. این اشعار، نسبتاً قدیمی هستند، منطقه زبانی و نویسنده آنها مشخص است و با یک عبارت توضیحی به زبان فارسی همراه هستند که به درک آنها کمک میکند. علیرغم موقعیت اردبیل در لبه شرقی آذربایجان، با توجه به اهمیت آن هم قبل و هم بعد از ظهور اسلام، زبان آن باید یکی از مهمترین گویشهای آذری بوده باشد. اردبیل قبل از آنکه به دست اعراب بیفتد، مدینه، یعنی کلانشهر آذربایجان بود. مرکز اداره مالی آن و مقر مرزبان ساسانی بود و توسط اشعث بن قیس در زمان خلافت علی به عنوان پایتخت منطقه تأیید شد. حدود سه قرن بعد، ابن حوقل همچنان آن را به عنوان مرکز و بزرگترین شهر آذربایجان ذکر میکند؛ اصطخری آن را به عنوان بزرگترین شهر، مقر حکومت (دار الاماره) و اردوگاه نظامی (معسکر) منطقه معرفی میکند.[۱۲]
آثار مکتوب
آذری در منابع مکتوب. این موارد شامل موارد زیر است:[۱۲]
- جملهای به «زبان تبریز» در نزهةالقلوب حمدالله مستوفی.
- جملهای به زبان «تبریزی» و دو جمله منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی، دو دوبیتی (دوبیت) احتمالاً از او، یک دوبیتی دیگر ظاهراً به زبان اردبیل، و یکی به زبان خلخال، همه اینها در صفوةالصفا از ابن بزاز، معاصر شیخ صدرالدین، پسر شیخ صفیالدین، و بنابراین مربوط به قرن هشتم/چهاردهم.
- یازده دوبیتی دوتایی توسط شیخ صفیالدین، و بنابراین ظاهراً به زبان اردبیل، در سلسلة الانساب صفویه شیخ حسین، از نوادگان شیخ زاهد گیلانی، مراد شیخ صفیالدین.
- یک غزل توسط همام تبریزی (متوفی ۷۱۴/۱۳۱۴) به زبان فارسی و یک زبان محلی که باید زبان تبریز باشد. این نمونه، با این حال، از نظر یک ویژگی مهم آوایی با جمله تبریزی که توسط ابن بزاز آمده است، متفاوت است: در شعر همام، ضمیر پیوسته شخص دوم مفرد -ت است، در حالی که در جمله ابن بزاز -ر است.
- دو قصیده بینام در نسخهای خطی که در سال ۷۳۰/۱۳۲۹–۳۰ نوشته شده و در کتابخانه ایا صوفیه در استانبول نگهداری میشود؛ گویش اینها، با قضاوت از آواشناسی و برخی از واژگان که میتوان آنها را با اطمینان خواند، به نظر میرسد که به آذربایجان فارسی شمال مرکزی، احتمالاً منطقه تبریز-مرند تعلق دارد.
- یک غزل و سیزده دوبیتی توسط مغربی تبریزی.
- متنی احتمالاً توسط ماما عصمت، شاعر زن صوفی تبریز (متوفی قرن نهم/پانزدهم)، که در نسخهای خطی، نگهداری شده در ترکیه، دربارهٔ زیارتگاههای اولیا در تبریز آمده است.
- سه شعر به گویشهای خمسه و قزوین، که توسط حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب نقل شده، که اگرچه به معنای محدود کلمه به آذربایجان تعلق ندارند، باید با سایر بقایای آذری مطابق با طبقهبندی گویشهای ایرانی مدرن مناطق قزوین و زنجان گروهبندی شوند. این اشعار شامل یک دوبیتی توسط ابوالمجید بایگانی به گویش یکی از مناطق اطراف قزوین؛ دو دوبیتی توسط جولاهای ابهر، ظاهراً معاصر مستوفی، به گویش ابهر، شهری در خمسه، و قطعهای از نه دوبیتی، توسط فردی به نام اویانج یا اوتنج، به گویش زنجان است. متن هر سه بسیار مخدوش است.
- دو دوبیتی توسط کشفی، یک غزل و هفت دوبیتی توسط معالی، پنج دوبیتی توسط آدم، و هفت دوبیتی توسط خلیفه صادق از یک جنگ (نسخه خطی از گزیدههای شخصی) که در طالش یافت شد، و جنگ دیگری از منطقه خلخال. اطلاعاتی در مورد نویسندگان و تاریخ تصنیف آنها در دست نیست، اما از نظر زبانی همگی نزدیک به اشعار شیخ صفی هستند.
- ده کلمه از زبان «آذرباذکان» در مقابل فارسی، که در یک نسخه خطی قدیمی از لغت فرس اسدی توسی در کتابخانه ملک نقل شده است.
- دو غزل کوتاه، هر کدام پنج خط، توسط بدر شیروانی به زبان «کنار آب»، به یک گویش محلی شیروان و احتمالاً زبان مادری شاعری که در شماخی به دنیا آمده بود. زبان این اشعار تقریباً با دوبیتیهای شیخ صفیالدین یکسان است؛ به چمن «من»،ر، ضمیر پیوسته شخص دوم مفرد (مهر-ər «عشق تو»، قس غم-ər «غم تو» را بخوانید)، از «از»، وی «بدون»، کر-، بن مضارع «کردن»، واچ-، بن مضارع «گفتن» توجه کنید.
وامواژههای آذری در ترکی آذربایجانی
«... آگاهی ما دربارهٔ زبان آذری از هر لحاظ ناقص است و معلوماتی هم که در دست داریم، در بیشترین موارد اساسی، با شک و تردید آمیخته است… همه همداستان هستند و در واقع هیچ گونه تردید جدی وجود ندارد که پیش از ورود ترکها به منطقه شمال غرب ایران (آذربایجان و زنجان)، همه مردم این منطقه، همانند سایر مناطق به زبانهای ایرانی گفتگو میکردند.»[۱۴]
کلمات قرض گرفته شده از آذری به ترکی آذربایجانی، شامل dardažar «بیمار» و *kušn «مزرعه» است که در دوبیتیهای شیخ صفی آمده است. کارنگ تعدادی از کلمات تاتی را که در ترکی آذربایجانی نیز استفاده میشوند، مانند dīm «صورت»، zamī «زمین، مزرعه»، olis، آذری ulas «زغال» ذکر میکند. اما تعیین وسعت کامل چنین وامگیریهایی نیاز به تحقیقات بیشتر دارد. نویسندگان متعددی، به ویژه ادیب طوسی تعداد زیادی از کلمات غیر ترکی را که در ترکی آذربایجانی بخشهای مختلف آذربایجان استفاده میشوند، جمعآوری کردهاند. اما، با نادیده گرفتن معیارهای زبانی مناسب، آنها را آذری در نظر گرفتهاند، در حالی که در واقع، آنها، بهطور کلی، فارسی (یا عربی، که از طریق فارسی قرض گرفته شده) هستند، واقعیتی که نشان میدهد آذری، برخلاف فارسی، بهطور قابل توجهی بر واژگان ترکی آذربایجانی تأثیر نگذاشته است. فرض این محققان مبنی بر اینکه مطالب فصل آخر رساله روحی انارجانی آذری است نیز تمایل به بیاعتبار کردن نتیجهگیریهای آنها داشته است.[۱۲]
گویشهای امروزی یا آذری
علیرغم زوال مداوم آن در طول قرنها، آذری از بین نرفته است و فرزندان آن به عنوان گویشهای مدرن، که عمدتاً تاتی نامیده میشوند، یافت میشوند که طیف وسیعی از ویژگیهای آوایی و دستوری را به اشتراک میگذارند. از شمال به جنوب، اینها عبارتند از:[۱۲]
- گویش کلاسور و خینارود، دو روستای بخش حسنآباد اهر؛
- گویش کرینگان، روستایی در دیزمار شرقی در بخش وزرقان شهرستان اهر؛
- گویش گلینقایا، روستایی در منطقه روستایی هرزند در بخش زنوز، شهرستان مرند؛
- گویشهای خلخالی که در روستاهای اصلی بخش شهرود (یعنی اسکتان، اسبو، درو، کولور، شال، دیز، کرین، لرد، کهل، طهارم، گلوزان، گیلاوان و گندمآباد)، در کرناق، در بخش خورش رستم، و در کجل در بخش کاغذکنان خلخال صحبت میشوند؛
- گویشهای تاتی طاروم بالا (عمدتاً در روستاهای نوکیان، سیاهرود، کلاسر، هزاررود، جمآباد، باکلور، چارزا و جیشآباد)؛
- گویشهای تاتی رامند و زهرا، جنوب غربی و جنوب قزوین (یعنی گویشهای تاکستان، چال، اسفرورین، خیارج، خوزنین، دانسفان، ابراهیمآباد و سگزآباد) که نزدیک به تاتی خلخال و طاروم هستند؛
- گویشهای تالش، از اللهبخش محله و شاندرمین در مرز گیلان در جنوب تا تالش جمهوری آذربایجان در شمال، از جمله گویش عنبران در بخش نمین اردبیل؛ همگی با گویشهای تاتی شهرود مرتبط هستند. این فهرست لزوماً روستاهای آذریزبان آذربایجان را شامل نمیشود، و ممکن است روستاهایی وجود داشته باشد که نویسنده قادر به بازدید از آنها نبوده است، و در آنجا هنوز تاتی فهمیده میشود.
به همین گروه از گویشها به معنای وسیع کلمه موارد زیر تعلق دارند:[۱۲]
- گویش ماسوله در بخش فومنات گیلان؛
- زبانی که در رودبار گیلان (رحمتآباد، رستمآباد و غیره)، در رودبار الموت (دکین، موشین، گرمارود و بلوکان) و در الموت (معلم کلایه، استلبر، گازرخان؛ آوانک و غیره) صحبت میشود؛
- گویش خویین و سفیدکمر در ایجرود زنجان و چند روستا در کوهپایه قزوین (زرجرد، نوده، اسبمرد، حصار و غیره)؛
- گویش وفْس، بین همدان و اراک. همچنین تعدادی گویش مرزی وجود دارد، مانند گویش روستاهای طالقان بین قزوین و کرج، و گویشهای آمورا و آشتیان، که همگی تحت تأثیر شدید فارسی قرار گرفتهاند و قرابت نزدیکی با این گروه دارند. در واقع، خط مرزی بین این گویشها و همخانوادههای شمالیتر آنها را نمیتوان بهطور مشخص ترسیم کرد. با این حال، کردی که در مهاباد در جنوب غربی آذربایجان صحبت میشود و در چندین منطقه دیگر در این منطقه پراکنده است، که برخی آن را از نوادگان مادی میدانند، به این گروه تعلق ندارد و تفاوتهای آشکاری با آن نشان میدهد.
این واقعیت که این گویشها نسبتاً فراوان هستند و در مناطق مجاور در یک قلمرو وسیع صحبت میشوند، بومی بودن آنها را در این مناطق تأیید میکند و قویاً با این احتمال که آنها از مناطق دیگر به آذربایجان و مناطق مرزی آن گسترش یافتهاند، مخالفت میکند. ویژگیهای زبانی مشترک، آنها را در یک گروه کاملاً مشخص از ایرانی شمال غربی، با قرابتهایی با گویشهای مرکزی، که در جنوب و جنوب شرقی منطقه زبانی آذری صحبت میشوند، قرار میدهد. آذری و زبانی که در منابع اسلامی قرون وسطی پهلوی نامیده میشود، در واقع به شاخههای شمالی و جنوبی زبانی اشاره دارند که در قلمرو ماد باستان صحبت میشد، که بهطور کلی با ادامه مدرن آنها، یعنی گویشهای تاتی یا آذری در مرکز و غرب ایران (به جز کردی و لری) مطابقت دارد. با قیاس با فارسی نو، میتوان آنها را مادی نو نامید.[۱۲]
اینکه فقط ردپای اندکی از زبانی که در مناطق مرکزی آذربایجان صحبت میشد، باقی مانده است، کاملاً طبیعی است، زیرا زبانی که تحت فشار زبانهای دیگر قرار میگیرد، سریعتر در مرکز تا در حاشیه ناپدید میشود. این واقعیت که درحالیکه بقایای اندکی از آذری از شمال، مرکز، شرق و جنوب آذربایجان وجود دارد، بخش غربی استان هیچ ماده قابل مقایسهای ارائه نمیدهد، بدون شک بهدلیل تسلط در این مناطق، قبل از گسترش ترکی، از زبانهای دیگر، مانند آرامی نو و کردی است.[۱۲]
نقش کسروی
وقتی پانترکها ادعا کردند از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن میگویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده است، احمد کسروی در تحقیقات گستردهای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن میگفتهاند که بعد از هجوم ترکان، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق بهجا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق میشود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته است.[۱۵]
به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده میشود.[۱۶] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان نیز به رسمیت شناخته شده است.[۱۵] ولادیمیر مینورسکی در مورد او میگوید:
کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۱۷]
«مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.»[۱۸]
«زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام میبرد.»[۱۹]
«زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده است.»[۲۰]
فراموش شدن زبان آذری
ضعف تدریجی آذری با نفوذ سخنوران ترکی به آذربایجان ایرانی آغاز شد. اولین آنها در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند. اما در دوره سلجوقی بود که قبایل ترک به تعداد قابل توجهی شروع به مهاجرت به آذربایجان و سکونت در آنجا کردند. جمعیت ترکزبان تحت حکومت اتابکان ایلدگزی آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲/۱۱۳۶–۱۲۲۵) به رشد خود ادامه داد، اما به ویژه در زیر ایلخانان مغول (۶۵۴–۷۵۰/۱۲۵۶–۱۳۴۹)، که اکثریت سربازانشان از نژاد ترک بودند و آذربایجان را مرکز سیاسی خود قرار دادند، بیشتر شد. جنگ و آشوب تقریباً مداومی که به مدت حدود ۱۵۰ سال، بین فروپاشی ایلخانان و ظهور صفویان در آذربایجان حاکم بود، عناصر نظامی ترک بیشتری را به این منطقه جذب کرد. در این دوره، تحت حکومت ترکمنهای قره قویونلو و آق قویونلو (به ترتیب ۷۸۰–۸۷۴/۱۳۷۸–۱۴۶۹ و ۸۷۴–۹۰۸/۱۴۶۹–۱۵۰۲)، آذری با سرعتی بیشتر از قبل جایگاه خود را از دست داد، به طوری که حتی صفویان، که در اصل یک طایفه ایرانیزبان بودند (همانطور که از رباعیات شیخ صفیالدین، جد همنام آنها، و زندگینامه او پیداست)، ترکزبان شدند و ترکی را به عنوان زبان محلی خود پذیرفتند.[۱۵]
حکومت صفوی (۹۰۵–۱۱۳۵/۱۴۹۹–۱۷۲۲)، که در ابتدا بر حمایت قبایل ترک و حمایت و نفوذ مستمر قزلباشها حتی پس از آنکه رژیم پایگاه گستردهتری به دست آورد، استوار بود، به گسترش بیشتر زبان ترکی به ضرر آذری کمک کرد، که عقبنشینی کرد و حداقل در مراکز شهری بزرگ، استفاده از آن متوقف شد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه، اصطلاح آذری، یا بهطور رایجتر آذربایجانی، توسط برخی از نویسندگان ترک و به پیروی از آنها، برخی از خاورشناسان غربی، برای ترکی آذربایجان به کار رفت.[۱۵]
فرایند ترکسازی زبانی آذربایجان تا به امروز ادامه دارد، و حتی در مناطق مرزی، گویشهای اصلی همچنان جای خود را به ترکی میدهند. احسان یارشاطر در جریان مطالعه این گویشها در دهه ۱۹۶۰ میلادی، با تعدادی از افراد مسن ملاقات کرد که میتوانستند به یاد بیاورند یا از پدران یا پدربزرگهایشان شنیده بودند که روستاهایی که اکنون به زبان ترکی صحبت میکنند، قبلاً به گویش ایرانی صحبت میکردند. در حلب، روستایی در ایجرود در راه زنجان به بیجار، او در سال ۱۹۶۴ با سه مرد آخری که هنوز حافظه لرزانی از تاتی خود داشتند، ملاقات کرد، و در گلینقایا در سال ۱۹۷۲ فقط یک پیرمرد وجود داشت که میتوانست به روانی به گویش بومی صحبت کند.[۱۵]
پس از یورشهای امیر تیمور به ایران و نفوذ و تسلط سلسلههای قراقویونلو (۸۱۰–۸۷۲ ق/ ۱۴۰۷–۱۴۶۷ م) و آققویونلو (۸۷۲–۹۰۸ ق/ ۱۴۶۸–۱۵۰۲ م) در آذربایجان، زبان آذری بزرگترین آسیبها را دید و در برابر زبان ترکی قبیلههای تاتار (غز یا اوغوز) و اوشار (افشار) و گوگدولاق که در اطراف شهرهای آذربایجان مستقر شده بودند، بهمرور عقبنشینی کرد و تنها در شماری از روستاهای دوردست و در پناه کوهپایهها باقی ماند. بهویژه در دورهٔ صفویه بهسبب چیرگی و انبوهی تیرههای ترک شیعه که هواخواه خاندان صفوی بودند و بیشتر کارهای سیاسی و دولتی و لشکری با زبان ترکی صورت میگرفت و مردم مجبور بودند زبان ترکی را فرابگیرند، آذری رفتهرفته جای خود را به زبان فرمانروایان داد تاجایی که در اواخر سدهٔ ۱۱ ق/ ۱۷ م، ترکی در تمام شهرهای بزرگ آذربایجان زبان مادری مردم این مناطق شد.[۱۳]
استقرار ترکی در آذربایجان بهاندازهای فراگیر بود که برخی از نویسندگان دورههای اخیر در معنای واژهٔ «آذری» دچار اشتباه شدند و تصور کردند که منظور از آذری در کتابهای قدیم عربی و فارسی، زبان ترکی کنونی آذربایجان است. ظاهراً نخستین کسیکه آذری را به این معنا گرفت میرزا کاظمبیک دربندی است که در کتاب خود با عنوان «گرامر عمومی زبان ترکی ـ تاتاری» که در ۱۲۵۵ ق/ ۱۸۳۹ م در شهر غازان به چاپ رسیده، «آذری» را به معنای ترکی به کار برده است. نویسندگان نامهٔ دانشوران نیز هنگام نقل داستان خطیب تبریزی و همشهری خود، «اذربیه» را به معنای ترکی گرفتهاند. پس از چاپ رسالهٔ احمد کسروی با عنوان آذری یا زبان باستان آذربایجان در ۱۳۰۴ ش، این شبهه برطرف گردید و از آن تاریخ، آذری به معنای قدیمی آن به کار رفت.[۱۳]
«روند ترکی زبان شدن مردم آذربایجا در سه مرحله بخشبندی شده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و اران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.»[۲۱]
«پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گستردهای یافتند. حکومت ترکمانان آققویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگها و عصیانهایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیشآمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.»[۲۲]
«در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال میکنند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.»[۲۳]
«زبان آذری، زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان است. این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی بهطور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.»[۲۴]
«شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترکزبان نشده بود.»[۲۵]
گویشهای کنونی
آذری را امروز باید گویشی مرده دانست، ولی بازماندههای آن را میتوان در برخی از روستاهای آذربایجان شنید. گویشهای «تاتی» امروز که در مناطقی از آذربایجان تکلم میشوند، از این بازماندهها هستند.[۲۶]
بازماندههای زبان آذری ۸ شاخه هستند:
- کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزرقان شهرستان اهر.
- کِلاسور و خوینهرود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر.
- گَلین قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند.
- عَنبران از بخش نَمین شهرستان اردبیل.
- بیشتر روستاهای بخش شاهرود خلخال.
- شماری از روستاهای طارم علیا.
- روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین.[۲۶]
- تالش، از اله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ جمهوری آذربایجان که از دسته گویشهای «تاتی جنوبی» بهشمار میروند.[۲۶]
تحقیقهای آکادمیک
در مناطق روستایی ایران مرکزی و غربی و نیز در آذربایجان تا این روزگار جزیرههای جداگانهای از گویشهای شمالغربی که بقایای گویشهایی هستند که سابقاً در سابقاً در پهنهٔ وسیعی از این منطقه رواج داشتهاند، باقی ماندهاند. هیچیک از این گویشها به صورت رضایتبخش مطالعه نشده و مسئلهٔ گروهبندی و طبقهبندی آنها، روابط متقابل آنها و روابط آنها با سایر زبانها و گویشهای ایرانی، کاملاً روشن نشده است.[۲۷]
مواد اساسی این گویشها را ایرانشناس مشهور روس، والنتین ژوکوفسکی طی دو سفر تحقیقاتی خود در ایران به سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ و ۱۸۸۹ میلادی، سپس اُ. مان (O. Mann) ایرانشناس آلمانی در تحقیقات خود به سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۷) و بعد ایرانشناس دانمارکی آرتور کریستنسن، و و. ایوانف و دیگران جمعآوری کردند. در سالهای اخیر دانشمندهای ایرانی مواد تازهای دربارهٔ این گویشها منتشر کردهاند.[۲۷]
در گویشهای ایران مرکزی و شمالغربی در حال حاضر ۱۳ گروه تشخیص داده شده میشوند:
- گویشهای منطقهٔ کاشان-اصفهان.[۲۸]
- گویش یزدی یا گبری.[۲۷]
- گویش نائینی واقع میان اصفهان و یزد.[۲۹]
- گویش نطنزی.[۲۹]
- گویش خوری.[۲۹]
- گویشهای اطراف سمنان.[۲۹]
- گویشهای منطقهٔ وَفس، آشتیان، تفرش.[۳۰]
- گویش تاکستانی[۳۰]
- گویشهای آذربایجان.[۳۰]
- گویشهای روستاهای تجریش (در شمال تهران) و گازرخان (در شمالشرقی قزوین).[۳۰]
- گویش گورانی و گویشهای اورامانی، کَندولهای (در کوههای زاگرس، در غرب کرمانشاه) و باجلانی (در منطقهٔ موصل (در عراق)).[۳۰]
- زازا یا دیملی (dimli).[۳۰]
- گویشهای استان فارس.[۳۱]
گویشهای آذری را دانمشندان ایرانی دانشمندان ایرانی مانند عبدالعلی کارنگ، یحیی ذکاء و احسان یارشاطر مطالعه کردهاند. به خویشاوندی تمام این گویشها با زبان تالشی اشاره شده است.[۲۹]
فهلویات
فهلویات (جمع: فهلویه، عربیشدهٔ پهلوی فارسی، در معنای اصلی پارتی)، عنوانی است که به ویژه به رباعیها و بهطور گسترده به شعری که در گویشهای قدیمی مناطق پهله/فهله سروده شده، اطلاق میشود. طبق گفته ابن مقفع، فهله شامل پنج منطقه بود: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان، یعنی منطقهای شامل ماد. ابن خردادبه آن را منطقهای متشکل از ری، اصفهان، همدان، دینور، نهاوند، مهرگانکدک، ماسبدان و قزوین توصیف میکند. استفاده از فهله (< پهلوی میانه پَهلَو) برای نامیدن ماد به اواخر دوره اشکانی بازمیگردد. نمونههای اشعار پهلوی که در متون فارسی نقل شدهاند، بیشتر به مناطق ذکر شده در بالا نسبت داده میشوند. با این حال، از نظر زبانشناسی، منطقه فهله ممکن است تا گیلان گسترش یافته باشد؛ بنابراین، فهلویات شامل اشعاری است که در گویشهای سابق غرب، مرکز و شمال ایران سروده شدهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد برخی رباعیهای غنایی مردمی توسط صوفیان ایرانی بغداد در قرن سوم/نهم در جریان اجراهای موسیقی مذهبی خود (سماع) خوانده میشد. این رباعیها به سختی میتوانستهاند به زبان عربی باشند، اما به احتمال زیاد به گویشهای محلی ایرانی بودهاند. قدیمیترین رباعی پهلوی موجود، ظاهراً به گویش نهاوند، به ابوعباس نهاوندی (درگذشته ۳۳۱/۹۴۲–۴۳) نسبت داده شده است. همین رباعی با برخی قرائتهای جزئی متفاوت توسط سروری نیز ثبت شده است. اگرچه این رباعی در قرن دهم سروده شده است، اما آنقدر فارسیسازی شده است که در شکل کنونی خود به سختی ویژگیهای کهن یک شعر پهلوی قرن دهم را داراست.[۳۲]
فهلویات بر ملودیهایی (لحن، ملحونات) به نام اورامانان تنظیم میشد و خوانده میشد. به نظر میرسد این اصطلاح با نام منطقه اورامان در کردستان مرتبط باشد. گونهای از آن، اورامه، گاهی برای نامیدن یک شعر پهلوی استفاده میشود. حالت دیگری که برای خواندن شعر پهلوی استفاده میشد، شروه نامیده میشد که منشأ آن مشخص نیست. اصطلاح مشابه دیگری، که منشأ آن نیز ناشناخته است، در فرهنگهای لغت فارسی به عنوان بهار ثبت شده است، که به عنوان «حالتی از آوازخوانی شبیه به (آوازخوانی) پهلوی و رامندی» تعریف شده است. خواندن فهلویات همچنین میتوانست با موسیقی ساز همراه باشد.[۳۲]
علاوه بر پهلوی، گاهی از اصطلاحات دیگری نیز برای نامیدن شعر گویشی استفاده میشد. برای مثال، راژی/رازی، که در اصل برای اشعاری که به گویش ری سروده شده بودند استفاده میشد، بعداً آنقدر تعمیم یافت؛ بنابراین برای اشعار گویشی آذربایجان استفاده میشد و همچنین برای اشعار پهلوی یک شاعر شیرازی به کار میرفت. اصطلاحات دیگر عبارتند از شهری، به معنای واقعی کلمه "مربوط به شهر" (مقایسه کنید با پهلوی فارسی "شهر" در مقابل دشت و هامون "دشت، صحرا")، و رامندی "مربوط به رامند، منطقهای از قزوین"، اما برای نامیدن حالتی از آوازخوانی شعر گویشی استفاده میشد (مقایسه کنید با راژیدان "کسی که شعر گویشی را میداند" و شهریخوان "کسی که شعر گویشی میخواند").[۳۲]
فهلویات به عنوان وسیلهای برای سرگرمی عامه مردم و به عنوان منبع رضایت معنوی برای نخبگان و روشنفکران از محبوبیت و اعتبار زیادی برخوردار بود. به گفته شمسالدین رازی، «آنها با معانی غریب آراسته و به ملودیهای ظریف و دلپذیر پیراسته شده بودند.» مضامین نمونههای باقیمانده شامل مضامین غنایی و عرفانی و همچنین توصیفات رنگارنگ و ظریف از طبیعت و هجویات است. به همین دلیل بود که اغلب توسط عرفای فارسی نقل میشدند. اصطلاحاتی مانند لحن پهلوی، گلبانگ پهلوی، غزل پهلوی، بیت پهلوی و سرود پهلوی نه تنها به شعر زیبا و ظریف، بلکه به شعر معنوی و فکری نیز اشاره دارند؛ بنابراین، جامی مثنوی مولوی را «قرآن به زبان پهلوی» نامید.[۳۲]
فهلویات ویژگیهای ادبیات شفاهی را دارند: سادگی و وضوح مضامین، ناشناس بودن شاعران و تکرار و بازگشت مضامین کم و بیش یکسان در آنها. برای بیشتر فهلویات نام شاعر ذکر نشده است و از آنهایی که به شاعری نسبت داده شدهاند، انتساب باید با احتیاط تلقی شود. در برخی موارد به عموم مردم یا حتی به یک شخصیت افسانهای مانند رباعی منسوب به آدم نسبت داده میشوند.[۳۲]
شاعران پهلوی به پیروی از اصول عروض ایرانی میانه، سنت شفاهی نوازندگان پارتی و بعداً را در اوایل دوران اسلامی ادامه دادند. اما با پذیرش عروض به اصطلاح عربی برای شعر فارسی و تحت تأثیر آن، فهلویات به تدریج با قواعد اوزان کمی تطبیق داده شدند که محبوبترین آنها هزج بود (نگاه کنید به عروض)، اگرچه گاهی با تغییراتی که برای عروضیان سختگیر مانند شمسالدین رازی تکاندهنده به نظر میرسید. چنین انحرافاتی از قواعد استاندارد عروض فارسی احساس میشد زیرا فهلویات هنوز تا حدی عروض پیش از اسلام را ادامه میدادند. این تغییرات به سختی در هنگام خواندن اشعار متوجه میشدند، در حالی که هنگام خواندن آنها، عروضی بلافاصله عیوب وزنی آنها را طبق عروض (عروض مبتنی بر عربی) متوجه میشد.[۳۲]
اگرچه بین فهلویات مناطق مختلف تفاوتهای زبانی وجود دارد، اما ویژگیهای مشترک صرفی و واژگانی آنها منجر به گسترش آنها در منطقه وسیعی از غرب تا مرکز و شمال ایران شد، به طوری که در همه جا صرف نظر از منشأ آنها خوانده و سروده میشدند؛ بنابراین، یک رباعی هم به عنوان اثر یک بومی ری و هم یک بومی آذربایجان نقل شده است، غزلی از همام تبریزی در دیوان عبید زاکانی ذکر شده است، صائنالدین ترکه اصفهانی بیتی از باباطاهر همدانی را نقل کرده است و حتی شاعر شیرازی، بوشاق اطعمه فهلویات دارد.[۳۲]
فهلویات، به عنوان بازماندگان گویشهای مادی، قرابتهای زبانی خاصی با پارتی دارند، اگرچه در شکلهای موجودشان به شدت تحت تأثیر فارسی قرار گرفتهاند.[۳۲]
نمونه فهلویات
نمونههای موجود فهلویات[۳۲] | ||
---|---|---|
اردبیل | یازده رباعی منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی (درگذشته ۷۳۵/۱۳۳۴) توسط پیرزاده با عنوان «اشعار راجی تالشی» ثبت شده است؛ از چهار رباعی ثبت شده توسط ابن بزاز، دو رباعی به شیخ صفیالدین و دو رباعی به یاران او (با عنوان فهلوی) نسبت داده شده است. | |
همدان | ۱ | محبوبترین رباعیهای فهلوی منسوب به باباطاهر همدانی (قرن پنجم/یازدهم) هستند که به دلیل محبوبیتشان بیشتر فارسیسازی شدهاند. با این حال، نمونههایی در متون فارسی یا گلچینهای اشعار (جنگ/سفینه) نقل شدهاند که کم و بیش ویژگیهای اصلی را حفظ کردهاند. جنگ دیگری (رونویسی شده در قرن هشتم/چهاردهم) نیز با عنوان فهلویات (بدون نسبت دادن آنها به شاعر خاصی) شامل چهار قطعه و ده رباعی است که برخی از آنها با رباعیهای حفظ شده در جنگ قونیه یکسان هستند. دو بیت متعلق به یکی از این قطعات نیز توسط عبدالقادر مراغهای (درگذشته ۸۳۸/۱۴۳۴–۳۵) نقل شده است. بیت دیگری منسوب به باباطاهر نیز توسط صائنالدین ترکه (درگذشته ۸۳۵/۱۴۳۱–۳۲) نقل شده است. |
۲ | عینالقضات همدانی (به دار آویخته شده ۵۲۵/۱۱۳۱) چند بیت ظاهراً به گویش خود نقل کرده است. | |
۳ | یک متن ناشناس صوفی فارسی شامل سه رباعی و دو قطعه است که هر کدام شامل سه بیت هستند و همگی شبیه به رباعیهای منسوب به باباطاهر هستند. به نظر میرسد که آنها متعلق به قرن پنجم-ششم/یازدهم-دوازدهم باشند، زیرا به گفته دانشپژوه (۱۹۵۸)، زبان متن شبیه به زبان عینالقضات است. | |
۴ | دو رباعی و یک بیت منفرد توسط محمد راوندی نقل شده است. | |
۵ | بیتی از قاضی سجاس (شهری بین همدان و ابهر)، که توسط تاجالدین حلاوی به نقل از شمس سجاسی، شاعر و گردآورنده دیوان ظهیرالدین فاریابی، نقل شده است. به گفته حلاوی، این بیت قبل از بیتی مشابه توسط ظهیر فاریابی (درگذشته ۵۹۸/۱۲۰۱–۰۲) سروده شده است که قاضی سجاس را در قرن ششم/دوازدهم یا قبل از آن شکوفا میکند. | |
۶ | غزلی شش خطی از کافیالدین کرجی (درگذشته اوایل قرن هفتم/سیزدهم) توسط حمدالله مستوفی نقل شده است؛ یکی از خطوط نیز توسط عطاملک جوینی نقل شده است. ظاهراً شاعر اهل کرج ابودلف، شهری بین همدان و نهاوند، بوده است. | |
۷ | برخی اشعار فهلوی توسط رشیدالدین فضلالله همدانی، وزیر مشهور ایلخانان مغول (درگذشته ۷۱۸/۱۳۱۸)، ظاهراً به گویش بومی او: یک نیمبیت به نام زبان فهلوی، یک رباعی با عنوان بیت فهلوی و نیمبیت دیگری با عنوان زبان پهلوی. | |
۸ | قطعهای متشکل از سه بیت که به عنوان پهلوی توصیف شده و ظاهراً به گویش همدان است (مستوفی) توسط عزالدین همدانی، شاعری معاصر حمدالله مستوفی (درگذشته بعد از ۷۴۰/۱۳۳۹–۴۰). | |
۹ | یک رباعی با عنوان پهلوی در یک نسخه خطی بدون تاریخ از صحاح الفرس محمد نخجوانی. وجود نام کوه الوند ممکن است نشان دهد که این رباعی به گویش همدان سروده شده است. دو رباعی فهلوی دیگر با همان وزن و ردیف و محتوای نسبتاً مشابه در نسخهای خطی که در سال ۹۸۰/۱۵۷۲–۷۳ در طرابزون رونویسی شده، حفظ شدهاند (که دو رباعی آخر را متعلق به دیلمیان میداند). تمام این رباعیها به زبانی قدیمی شبیه به نمونههای اشعار فهلوی قرن یازدهم-دوازدهم همدان هستند. | |
۱۰ | دو رباعی که توسط عبدالقادر مراغهای ثبت شده و به گویش همدان (به زبان همدانی) مشخص شدهاند. | |
اصفهان | اوحدی مراغهای (حدود ۶۷۳–۷۳۸/۱۲۷۴–۱۳۳۸) سه غزل به گویش اصفهان دارد که تحت عنوان «به زبان اصفهانی» تنظیم شدهاند. | |
کاشان | تقیالدین کاشی رباعیای از عنایت کاشانی را در خلاصه الاشعار خود نقل میکند. با این حال، فهلوی نامیده نشده است. | |
کنارآب | دو غزل از بدر شیروانی (۸۵۴–۷۸۹/۱۴۵۰–۱۳۸۷) تحت عنوان «زبان کنارآب» نقل شدهاند، احتمالاً منطقهای در شمال آذربایجان. | |
قزوین | ۱ | قدیمیترین نمونه به گویش قزوین بیتی است که در زمان محاصره شهر توسط مسلمانان در قرن هفتم به مردم قزوین نسبت داده شده است. |
۲ | پس از آن بیتی است که توسط نویسنده قرن دوازدهم، عبدالکریم رافعی، به نقل از اسفندویه (اسفندیار) جالیزبانی ثبت شده است. | |
۳ | بیتی از جمالالدین رستوق القطن (محلهای از شهر قزوین)، که معاصر ایلخان آباقا (حکومت ۶۸۰–۶۶۳/۱۲۸۲–۱۲۶۵) بود، در مستوفی نقل شده است. | |
۴ | رباعیای از ابوالماجد (یا ابوالمجید) رایگان (روستایی نزدیک قزوین)، که او نیز معاصر آباقا بود، توسط مستوفی نقل شده است. | |
۵ | شاعر دیگری از همان دوره به نام امیر کا (یا کاکا) خیارج (روستایی در ناحیه رامند) گفته میشود که به گویش قزوین شعر میسروده است، اما هیچیک از اشعار او باقی نمانده است. | |
۶ | دو بیت فهلوی منفرد به گویش قزوین در نزهةالقلوب نقل شدهاند. | |
۷ | یک بیت فهلوی منفرد از عبید زاکانی (درگذشته ۷۷۱/۱۳۶۸–۶۹) در آثار منتشر شده او وجود دارد. علاوه بر این، هفت رباعی تحت عنوان «در بهلویات» (دربارهٔ پهلویها) در برخی نسخههای خطی قدیمی دیوان او حفظ شده است. | |
۸ | عبدالقادر مراغهای رباعیای را تحت عنوان کلی فهلویات و یک بیت منفرد را با عنوان «زبان قزوینیان» (زبان قزوینه) ذکر میکند. | |
۹ | یک خط منفرد از شاعری ناشناس قزوینی که توسط نویسنده قرن چهاردهم، تاجالدین حلاوی، نقل شده است. از حافظ صابونی، شاعر قزوینی قرن شانزدهم، چند بیت حفظ شده است. | |
۱۰ | رباعیای از شاعر قزوینی دیگری از قرن شانزدهم، که توسط صادقی کتابدار نقل شده است. | |
ری | ۱ | قدیمیترین نمونههای فهلوی از ری به بندار رازی نسبت داده میشوند، که در قرن دهم و سالهای اولیه قرن یازدهم شکوفا شد: یک خط منفرد، سه خط منفرد و یک رباعی؛ قطعهای متشکل از سه بیت، یک رباعی و سه بیت از شعر او به نام چاموشنامه (مستوفی)، قصیدهای؛ سه بیت از غزلی، دو رباعی و قطعهای متشکل از دو بیت؛ قطعهای چهار بیتی که توسط عبدالقادر مراغی نقل شده است؛ نیمبیتی که توسط تاجالدین حلاوی ثبت شده است. |
۲ | رباعیای منسوب به آدم که توسط نجمالدین دایه رازی (درگذشته ۶۵۴ ه.ق /۱۲۵۶ م) نقل شده است، به نظر میرسد متعلق به گویش ری باشد. با این حال، همین رباعی در گلچین اشعاری که در سال ۱۱۲۵/۱۷۱۳ رونویسی شده است، یافت میشود، جایی که به مهان کشفی نمین (در اردبیل) نسبت داده شده است، که در قرن هشتم/چهاردهم زندگی میکرد. همچنین در گلچین اشعار دیگری که در تالش یافت شده است، ثبت شده است. | |
۳ | بیتی با عنوان رازی توسط عبید زاکانی نقل شده است، اما در برخی نسخههای خطی به مردم همدان نسبت داده شده است. | |
۴ | اشعار ملا سحری تهرانی، که در قرن هفدهم زندگی میکرد، متعلق به منطقه ری است. | |
تبریز | ۱ | چهار رباعی با عنوان فهلویات توسط عبدالقادر مراغهای به خواجه محمد کجانی (درگذشته ۶۷۷/۱۲۷۸–۷۹؛ کجان یا کرجان روستایی نزدیک تبریز است) نسبت داده شدهاند.
غزلی ملمع منسوب به همام تبریزی (درگذشته ۷۱۴/۱۳۱۴–۱۵) ظاهراً به گویش تبریز است. همین غزل با برخی قرائتهای جزئی متفاوت تحت نام همام در دیوان عبید زاکانی نیز نقل شده است. همام همچنین بیتی ملمع در غزلی فارسی دارد که در آن نیمبیتی را احتمالاً از شاعر دیگری یا از سنت شفاهی عامیانه نقل کرده است. این بیت توسط عبید نیز نقل شده است. |
۲ | غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی (درگذشته ۸۰۹/۱۴۰۶–۷). | |
۳ | دو بیت فهلوی منفرد از شرفالدین رامی تبریزی، شاعر قرن چهاردهم. | |
۴ | رباعیای از ماماعصمت (قرن نهم/پانزدهم) با عنوان راژی (یا شهری بر اساس کاربرد عامیان) توسط ابن کربلایی نقل شده است. | |
۵ | دو قطعه که توسط عبدالقادر مراغهای به گویش تبریز نقل شده است (درگذشته ۸۳۸/۱۴۳۴–۳۵)، که ویراستار به جای تبریزی ترمذی میخواند. | |
تالش | ۱ | مجموعهای از رباعیها به سید شرفالدین معروف به شرفشاه دولا یا دولاب (یعنی تالش) نسبت داده شده است که احتمالاً در قرن سیزدهم زندگی میکرد. |
۲ | اشعار گویشی قاسم انوار (درگذشته ۸۳۷/۱۴۳۳–۳۴) ممکن است متعلق به ژانر فهلوی باشد. | |
زنجان | ۱ | قطعهای متشکل از نه بیت از شاعری به نام اوتایچ (متغیر اویانح و غیره)، احتمالاً در گویش خود، در قرن سیزدهم (مستوفی، که نام را اینانج میخواند). |
۲ | چهار بیت با عنوان پهلوی از جولاها ابهری، که در قرن سیزدهم زندگی میکرد. | |
به منطقه یا تاریخ خاصی نسبت داده نشدهاند. | ۱ | رباعیای که توسط نصیرالدین طوسی نقل شده است (۵۹۷–۶۷۲/۱۲۰۱–۷۴). |
۲ | سه رباعی که در حاشیه نسخه خطی منتخب رونقالمجالس نوشته شده است؛ ممکن است متعلق به قرن سیزدهم باشند. | |
۳ | بیتی با عنوان پهلوی که توسط مستوفی نقل شده است. | |
۴ | بیتی در نسخه خطی لغت فرس اسدی. | |
۵ | دو رباعی که به عنوان فهلویات مشخص شدهاند، توسط بوشاق اطعمه نقل شدهاند (درگذشته ۸۲۷/۱۴۲۳ یا ۸۳۰/۱۴۲۷). |
نمونههایی از آثار مکتوب به زبان آذری
آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده است، عبارتند از جملههایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جملهای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۳۳] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور میشود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل | گه پارسی نوازد، گاهی زند دری |
بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتابها و نسخ دستنویس قدیمی از وجود این زبان حکایت میکنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل میکند:
تبارزه (تبریزیها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.
در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبانهای دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست | کوام و آذر دلی کویا بتی مست | |
دلام خود رفت و میدانم که روژی | به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست | |
به آب زندگی ای خوش عبارت | لوانت لاود جمن دیل و کیان بست | |
دمی بر عاشق خود مهربان شو | کزی سر مهرورزی کست و نی کست | |
به عشقات گر همام از جان برآیذ | مواژش کان بوان بمرت وارست | |
کرم خا و ابری بشم بوینی | به بویت خته بام ژاهنام[۳۴] |
بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی | اوی یاران مه ول بی مه وهاران |
معنی: بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.
کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریز شامل جملات خاص زبان تبریزی میباشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریز به این صورت است:
انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی: چندانک فرج را در عالم آوردهاند چشم او نه بر قدم افتاده است نه بر حدوث.
سفینه تبریز شامل جملات و شعرهای از زبان آذری میباشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی میخواند:
دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش | چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه | |
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند | پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه | |
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی | ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه | |
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی | زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه |
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوهالصفا ترجمه شده است:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش «به زبان تبریزی گو حریفر ژاته»، یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»
در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:
اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!
کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجههای خانواده زبانهای ایرانی استفاده میشود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.
چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده است. یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی | بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه | |
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی | محمدمصطفی کیژی وَنیژه |
یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقیمانده است.
یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته میشود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته است؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را میدهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل میکند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری | که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری | |
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری | که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری |
کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل میکند که به معنی بیا است.[۳۵] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۳۶]
و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۳۷]
در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی «بیا» بکار رفته است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز | بوره آه سحر از مو بیاموز | |
تو از بهر گلی ده روز نالی | مو از بهر دلآرامم شو و روز |
در زبان خوانساری نیز «بوره» به معنی «بیا» بکار میرود.
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی | دیره کین چش چو خونین اسره ریجی |
دیره سرباستانه اچ ته دارم | خود نواجی کووربختی چوکیجی |
معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین میریزد، خود نمیگویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
جایگاه زبان آذری در میان کل شاخههای زبانهای ایرانی
بدیهی است که زبان منطقهای به وسعت آذربایجان نمیتوانسته در سراسر آن یکنواخت باشد و باید تنوعی از گویشهای محلی را نشان میداده باشد. گفته مقدسی مبنی بر اینکه هفتاد گویش در منطقه اردبیل صحبت میشد، علیرغم اغراقآمیز بودن آن، باید به تنوع زیرگویشهای محلی آن اشاره داشته باشد. از سوی دیگر، این واقعیت که زبان کل آذربایجان در منابع اولیه آذری نامیده شده و در کنار دری و پهلوی قرار گرفته، حاکی از آن است که گویشهای منطقه به اندازه کافی شبیه به هم بودند که با یک نام واحد خوانده شوند.[۳۸]
آذربایجان و جبال جغرافیدانان قرون وسطی، یعنی بخش کوهستانی مرکز غربی فلات ایران، از نظر جغرافیایی با ماد باستان همپوشانی داشت و در زمانهای قدیم توسط قبایل مادی سکونت داشت. اگرچه هیچ سند مکتوب مستقلی به زبان مادی باستان هنوز کشف نشده است، ویژگیهای آوایی اساسی آن از کلمات و نامهای مادی که در کتیبههای فارسی باستان و، کمتر، در یونانی (به عنوان مثال، IE. ĝ و ĝh < Med(ian) z، OPers. d؛ IE. kṷ > Med. sp, OPers. s؛ IE. tr و tl > Med. θr, OPers. ç؛) آمده است، شناخته شده است. همه این ویژگیها از ویژگیهای آذری و خویشاوندان مدرن آن نیز هستند؛ بنابراین هیچ استدلال زبانی علیه مشتق شدن آذری از مادی وجود ندارد، که بر شواهد جغرافیایی و تاریخی قانعکننده استوار است، و چنین نتیجهگیری به هیچ وجه نمیتواند با این واقعیت که ویژگیهای آوایی مادی، بهطور کلی، در همه شاخههای شمال غربی ایرانی، از جمله پارتی، یافت میشود، یا با این واقعیت که یافتن ایزوگلاسهای منحصر به فرد مادی امکانپذیر نبوده است، بیاعتبار شود. توجه میشود که آذری از جهات مهمی با پارتی متفاوت است، به عنوان مثال، «آمد» از *ā(g)mata- (مانند فارسی) در مقابل پارتی āγad < *āgata- است. پارتی پسوند -īft و اضافه čē را دارد که هر دو در آذری ناشناختهاند.[۳۸]
بههمین ترتیب، این واقعیت که گروه گویشهای آذری (Āḏarī) چند ویژگی زبانی مشترک (ایزوگلاس) با برخی گویشهای جغرافیایی و زبانی دور در جنوبشرقی ایران، مانند لاری و بشکردی دارد — که مانند فارسی، از گویشهای ایرانی جنوبغربی هستند — تأثیری بر نتیجهگیری ما در مورد ریشه و خاستگاه آذری ندارد. ایزوگلاسهای مشترک با لاری عبارتند از: پایان دوم شخص مفرد -š و زمان حال استمراری از ریشه گذشته؛ برای نمونه، در لاری «ačedāeš» بهمعنای «تو داری میروی»، و «čedeš» بهمعنای «تو رفتی». ایزوگلاسهای مشترک با بشکردی عبارتند از: تبدیل t به r در بشکردی شمالی (مثلاً zar- بهمعنای «زدن») و زمان حال استمراری بر پایه ریشه گذشته (مثلاً در بشکردی شمالی akerdénom و در بشکردی جنوبی bekert(en)om بهمعنای «من دارم انجام میدهم»). نیازی به فرض هیچگونه ارتباط تاریخی-جغرافیایی خاصی میان گروه آذری و لاری و بشکردی برای توضیح این ایزوگلاسها وجود ندارد. در واقع، از آنجا که آذری از نظر آوایی گویشی کاملاً شمالغربی است، در حالی که لاری و بشکردی گویشهایی کاملاً جنوبغربی هستند، چنین فرضیهای بیشتر موجب پیچیدگی در زبانشناسی تاریخی ایرانی میشود تا اینکه مشکلی را حل کند. در مورد زبانها و گویشهای دیگر ایرانی نیز گاهی ایزوگلاسهایی را میبینیم که از مرزهای اساسی زبانی عبور کرده و فواصل جغرافیایی زیادی را در بر میگیرند. نمونهای بارز از این پدیده را میتوان در زبان سغدی و فارسی باستان مشاهده کرد.[۳۸]
از نظر تاریخی، ماد به ماد بزرگ، که منطقهای بود که امروزه گویشهای مرکزی در آن صحبت میشود، و ماد کوچک یا آذربایجان تقسیم میشد. بدون شک این تقسیم جغرافیایی است که در تمایز زبانی بین الآذریه و الفهلویه منابع قرون وسطایی ما منعکس شده است. (این واقعیت که در حالی که بقایای اندکی از آذری از شمال، مرکز، شرق و جنوب آذربایجان وجود دارد، بخش غربی استان هیچ ماده قابل مقایسهای ارائه نمیدهد، بدون شک به دلیل تسلط در این مناطق، قبل از گسترش ترکی، از زبانهای دیگر، مانند آرامی نو و کردی است) از آنجا که هیچ شواهد تاریخی وجود ندارد که جمعیت سرزمینهای مادی هرگز در مقیاس قابل توجهی جابجا شده باشند، یا زبان آن توسط هیچ زبان دیگری جز فارسی (در مراکز شهری) و ترکی (در آذربایجان) جایگزین شده باشد، نتیجهگیری اجتنابناپذیر این است که گویشهای ایرانی وابسته که در آذربایجان، خمسه، قزوین، طالش، همدان، نهاوند، خوانسار، کاشان، اصفهان و سمنان، به ذکر فقط مناطق اصلی، صحبت میشوند، نمیتوانند چیزی جز فرزندان زبان مادی باستان باشند که امروزه تقریباً به یک گروه شمالی، آذری، و یک گروه جنوبی، «پهلوی» یا «مرکزی» از گویشها تقسیم شدهاند.[۳۸]
واژههای تبریزی
در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[۳۹] در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود:
نمونههایی از واژههای آذری[۴۰] | |||||
---|---|---|---|---|---|
آذری | معنی | آذری | معنی | آذری | معنی |
سهراب | سرخاب | کریوه | عقبه | برز | بلندی |
تیته | مردمک | انین | نیزه | مله | ساس |
مشکینپر | خفاش | کنگر | جغد | کلاهدیوان | قارچ |
نگ/ تگ | کام دهان | شم | کفش | شفت | ناهموار |
سور | لوچ | سودان | سار | زیوال | شبنم |
زوال | انگشت | چراغله | کرم شبتاب | _ | _ |
جدول واژهها
پیر لکوک تعدادی از واژههای آذری را قیاس کرده است:
جدول واژههای آذری[۴۱]
(در قسمت علامت «-»، واژگان ترکی جایگزین واژگان آذری شده است) | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
معنی | هرزندی | کرینگالی | شالی | کجلی | هزاررودی | چالی | تاکستانی | سگزآبادی | اشتهاردی |
آب | öv | - | - | - | - | āva | vuya | owa | āwa |
باد | vör | - | - | - | - | - | - | - | - |
برف | vohor | var | var | - | - | - | - | - | - |
بزرگ | kala | kenta | pilla | - | pille | - | pella | - | - |
پسر | zöra | zuvā | zā | - | zā | pur | fer | fer | fura |
خواهر | höv | - | xāvar | howlig | xā | xwāka | xāka | xāča | xāka |
روز | ru | rüž | - | - | - | - | rev | rev | - |
زن | yan | yan | zan(-ar-) | žana | zana | zaniaĵ | zeynia | zaniaĵ | zena |
سگ | isbā | pā | seba | esbe | seba | - | - | - | esbi |
شیر | šet | šert | šet | šet | šet | - | - | - | - |
آواشناسی
مصوتها:
- شمالغربی: هرزندی، کرینگانی/aāeiīoöuü/.
- شمالشرقی: شالی /aāeəiou(ü)/، هزاررودی /aāeiou/.
- جنوبی:/aāe(ē)ioöu/.
صامتها همان صامتهای زبان فارسی هستند، اما گویش چالی صامت /XW/نیز دارد.[۴۲]
اسم و صفت
جنس مؤنث در گویشهای شمالشرقی (کجلی، هزاررودی) و جنوبی (تاکستانی، چالی، سگزآبادی، اشتهاردی) وجود دارد. این جنس به وسیلهٔ تکواژ a- مشخص میشود و این تکواژ تکیه ندارد: کجلی kárg-a «مرغ»، هزاررودی be'z-a «بز»، تاکستانی vél-a «گل»، چالی äv-a «آب»، سگزآبادی kélm-a «کرم» اشتهاردی xól-a «خاکستر». شمار جمع پسوندهای متعددی دارد: شمالغربی: هرزندی yan-oy «زنان»، küy-un «کوهها»، کرینگانی yan-inde «زنان»؛ شمالشرقی: شالی ān-، کجلی žaneg-e «زنها»، berāleg-e «برادرها»، هزاررودی ásb-e «اسبها»، چالی qóč-e، تاکستانی qoč-ón، سگزآبادی qúč-e «قوچها»، اشتهاردی esb-ehä «سگها». اکثر گویشهای آذری حداقل یک حالت غیرفاعلی (مفرد) دارند و در برخی از گویشها گاهی دو یا حتی سه حالت غیرفاعلی (مفرد مذکر مؤنث، جمع) نیز به چشم میخورد: شمالغربی: هرزندی، کرینگانی: مفرد e/-i-، جمع un؛ شمالشرقی: شالی: مفرد e-؛ کجلی: مفرد e-، جمع on-؛ هزاررودی: مفرد e-، جمع ān-؛ جنوبی: چالی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)، جمع ō(n)-؛ تاکستانی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)؛ سگزآبادی: مفرد مذکر e-، مؤنث a- (=فاعلی)، جمع un-؛ اشتهاردی: مفرد مذکر e-، مؤنث ā-، جمع un-. برخی از گویشها یک حالت غیرفاعلی مختوم به ar- دارند (اسمهای خویشاوندی): شالی: pe «پدر»، غیرفاعلی piar، چالی xwāka «خواهر»، غیرفاعلی xwākar و غیره.[۴۳]
حالت غیرفاعلی نقشهای زیر را ایفا میکند:
- مضافالیه (پیش از مضاف قرار میگیرد): هرزندی Hasan-i keteb «کتابِ حسن»، کجلی šet-e tuk «خامه شیر» هزاررودی deta-r čādera «چادرِ دختر».[۴۴]
- مفعول صریح: شالی dass-e agir «دست را بگیر»، کجلی bežanã «زن را بزنید»، چالی češm-ō debandöm «چشمها را ببندم».[۴۴]
- متممِ برخی از حروف اضافه پسایند؛[۴۴]
- صفت پیش از اسم میآید و پایانهٔ a- را میگیرد: کرینگانی čuk-a mert «مرد خوب»، هزاررودی sor-a xalā «لباس سرخ»، چالی kov-a qāter «قاطر خاکستری». در گویشهایی که دارای جنس دستوری هستند، مسند میتواند با مسندالیه مطابقت کند: چالی āva siā-rang-a bia «آب (مؤنث) سیاهرنگ (مؤنث) بود»، سگزآبادی āaya xār-a va «او (مؤنث) بیمار بود».[۴۴]
ضمیر شخصی منفصل
زبان | حالت فاعلی:[۴۴] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | man | te | a | āmā | šema | āvoy | |
کرینگالی | mun | te | ava | am | šemi | ayyen , avun | |
شالی | az | te | a | ama | šema | avān | |
کجلی | az(i) | atō | a | ame | šōme | ave | |
هزاررودی | az | ta | oa | o | omā | šemā | o |
چالی | az | ta | aya | a | āmā | šömā | ay |
تاکستانی | a(z) | ta | āva | āv | āmā | šomā | ānā |
سگزآبادی | a(z) | ta | āya | ā | amā | šemā | āhāya |
اشتهاردی | az | tö | ā | a | čamā | šemā | āhā |
حالت مفعول صریح
زبان | حالت مفعول صریح:[۴۵] | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هزاررودی | adem | ata | aĵo | ačemā | ašemā | aĵ(u)ān |
اعداد
زبان | عدد:[۴۶] | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۱۰ | ۲۰ | |
هرزندی | i | de | here | ĉō | pinč | šoš | doh | vist |
کرینگانی | i | de | heri | ĉu | pinč | šāš | dā | vist |
کجلی | i | dö | se | ĉuar | panĵ | --- | --- | --- |
هزاررودی | iv | de | --- | --- | --- | --- | --- | --- |
چالی | i | dö | sö | ĉuar | panĵ | šeš | :da | vis |
در برخی از گویشها، اسمی که با عدد بالاتر از «یک» به کار رفته باشد، پسوند جمع میگیرد: کجلی: dö berāleg-e «دو برادر»، چالی: šaš suār-ō «شش سوار».[۴۶]
ضمیر شخصی منفصل
ضمیر شخصی منفصل:
زبان | حالت غیر فاعلی (عامل):[۴۵] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
شالی | man | te | ave | ama | šema | avān | |
کجلی | aman | tö | ave | ame | šömā | avon | |
هزارودی | men | ta | ave | amā | šema | oān | |
چالی | men | ta | aya | ay,yi | amā | šömā | ayōn |
ضمایر متصل
زبان | ضمایر متصل:[۴۵] | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هرزندی | īm- | īr- | ī- | mun- | lun- | i- |
کرینگانی | m- | a- | ž- | mon- | on- | šon- |
شالی | m- | r- | š- | mān- | rān- | šān- |
کجلی | m- | r- | š- | mon- | ron- | šon- |
هزارودی | m- | i- | š- | mān- | iān- | šān- |
چالی | m- | i- | š- | mō(n)- | yō(n)- | šō(n)- |
تاکستانی | m- | i- | š- | mon- | yon- | šon- |
سگزآبادی،
اشتهاردی |
m- | i- | š- | mun- | yun- | šun- |
ضمیرهای ملکی
زبان | ضمایر ملکی[۴۵]
(در تاکستانی، سگزآبادی و اشتهاردی نقش عامل نیز دارند) | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | مونث | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | čaman | ešte | avi | čāmā | šema | āvun | |
کرینگانی | čeman | te | čayā | čami | šemi | čavun | |
شالی | čeman | ešte/-a | ča, če | čema | šema | čān | |
کجلی | čama(n) | ëštë | ča | čame | šōme | čovon | |
هزاررودی | čemen | ešta | ĵo | čemā | šemā | ĵ(u)ān | |
چالی | čema(n) | ešta | ĵaya | ĵay | čemā | šōmā | ĵaya |
تاکستانی | čeme | ešta | ĵāva | ĵā(v) | čömā | šomā | ĵānā |
سگزآبادی | čemen | ešta | ĵia | ĵie | čemā | šemā | ĵiun |
اشتهاردی | čemen | ešta | ĵuā | ĵi | čamā | šemā | ĵiun |
سایر ضمیرها
- ضمیرهای انعکاسی: هرزندی ištan، کرینگانی hišton، چالی xōd (غیرفاعلی xešten)، تاکستانی xoštanT (غیرفاعلی xoštanar)، سگزآبادی xoštan، اشتهاردی xošnā، xošden.[۴۶]
- ضمیرهای اشاره («این» / «آن»): هرزندی a/en، جمع emoy/?؛ کرینگانی ā/em، جمع eme/?؛ هزاررودی o/am، جمع o/ame؛ چالی ā/em، جمع ay/eme؛ تاکستانی ā(v)/em، جمع ānā/e(m)nā؛ سگزآبادی، جمع āhāyn/emehāyn؛ اشتهاردی a/na، جمع āhā/nahā.[۴۶]
حالت فاعلی منطقی
زبان | حالت فاعل منطقی[۴۵]
(ساخت ارگتیو): | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هزاررودی | adem | ata | a/oa | ačemā | ašemā | oe |
فعل
صرف فعلی بر پایه دو ماده فعلی انجام میگیرد: ماده مضارع و ماده ماضی. گویشهای شمالغربی یک دستگاه صرف فعل مبتنی بر چهار ماده فعلی دارند.[۴۶] در گویشهای آذری (به استثنای گویشهای شمالغربی) دو نوع پیشوند فعلی وجود دارد:
- پیشوند نمودار استمرار: -mi-/me (این پیشوندها در گویش شالی به چشم نمیخورند).[۴۶]
- پیشوند نمود تام: -be.[۴۶]
زبان | شناسههای مضارع:[۴۶] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | en- | e- | a- | om- | or- | od/-ot- | |
شالی | əm- | i- | (e)- | am- | a- | inde- | |
کجلی | em- | i- | e- | ia- | ām- | ā- | end(e)- |
هزاررودی | |||||||
چالی | öm- | i- | e- | e- | ōm- | ā- | end- |
تاکستانی | em- | i- | e- | ia- | om- | ā- | end- |
اشتهاردی | em- | iš- | a- | un- | āy- | end- |
در گویشهای جنوبی، برخی از شناسهها میتوانند با e/-a- گسترش یابند.[۴۶]
- مضارع اخباری: هرزندی: kond-en «[می]کُنَم»، kond-or «[می]کنید»: کرینگانی mun-an be-kārde «[می]کُنَم» (تحت اللفظی «من به کردن هستم»)؛ شالی verīĵ-əm «[می]دَوَم»، کجلی me-vram-ia «او (مؤنث) [می]گرید؛ هزاررودی mi-gen-em «[می]اُفتَم»؛ چالی mi-xōr-öm «[می]خورم»؛ اشتهاردی mi-vaz-iš «[می]دَوی». در برخی از گویشها مضارع استمراری وجود دارد: شالی az kerā paĴ-əm «من دارم میپزم»، کجلی az mišim kore raz «من دارم به باغ میروم»، اشتهاردی mi-vaz-em kārdarima «دارم میدَوَم».[۴۷]
- مضارع التزامی: شالی: be-kar-i «بکُنی»، کجلی: be-kar-e «بکند»، هزاررودی: be-gen-em «بیفتم». در گویشهای جنوبی تعدادی شناسه خاص وجود دارد: چالی: b-āšin-āš «پرتاب کنی». مضارع التزامی ثانویه (=شرطی) با وند -ā- در شالی: age az be-paĵ-ā-m «اگر من بِپَزَم». در گویشهای شمالغربی ماده و شناسههای ویژهای برای فعل التزامی وجود دارد: هرزندی «کردن» مفرد: اول: kon-im، دوم: kon-i، سوم: kon-ey و غیره.[۴۷]
- ماضی متعدی (ساخته شده از ماده ماضی و ضمایر متصل): شالی be-xeri-m-e «خریدم»، دوم شخص جمع: be-xeri-rān-e (با ادات e-)، چاالی bind-em «دیدم»، اشتهاردی be-xārd-em «خوردم». در گویشهای شمالغربی شناسههای ویژهای وجود دارد: هرزندی «گفتن» مفرد: اول: at-ma، دوم: la-، سوم: ĵa-، جمع: اول: munā-، دوم: lunā-، سوم: ĵunā-، کرینگانی «کردن» مفرد: اول: kārd-ame، دوم iye-، سوم e-، جمع: اول: mune-، دوم: ine-، سوم une-.[۴۷]
- ماضی لازم (که دارای تعدادی شناسه ویژه است): هرزندی «آمدن» مفرد: اول: āmār-īn، دوم: i-، سوم: a-، جمع: اول om-، دوم or-، سوم od-؛ شالی «دویدن» مفرد اول be-vrit-im، دوم iš- کجلی «دویدن» مفرد: اول: be-vrit-im، دوم i-، سوم مذکر (e)-، مؤنث ā-، چالی «دویدن» مفرد be-taĵas-im-a تاکستانی verit-em-a، اشتهاردی bu-ašt-im (گاهی، همانند مضارع از ادات a- استفاده میشود).[۴۷]
- ماضی استمراری: در گویشهای شمالغربی این نوع ماضی به صورت ترکیبی صرف میشود: هرزندی «کردن» اول شخص مفرد konde berin، کرینگانی be-kārde bine. در شالی ماضی استمراری با ماده مضارع و شناسههای ویژه ساخته میشود: «خواندن» مفرد اول: xān-im، دوم: iš-، سوم: i- جمع: اول: imān-، دوم: irān-، سوم: imbe-.[۴۷]
- آینده مرکب: هرزندی «کردن» مفرد: اول: karde-nin، دوم: ni-، سوم: niya-؛ کرینگانی «خوردن» مفرد hārd-eyni، دوم: eyše-، سوم: niye-. در کجلی یک نوع صفت مفعولی آینده وجود دارد (مصدر+ in-): hordon-in «خوردنی، آنچه باید/میتواند خورده شود».[۴۷]
برای ساختن نوعی مجهول در گویش هزاررودی از ماده مضارع و پسوند -āx- و در گویشهای جنوبی از ماده مضارع و پسوند -i- استفاده میشود.[۴۷]
نحو
به هنگام استفاده از صورتهای ماضی افعال متعدی، وندهای ضمیری به یکی از واژههای پیش از فعل وصل میشوند: شالی: man avān-əm binde «من آنها را دیدم»، هزاررودی men i asdar-em vind «من اَستَری را دیدم». هنگامی که مفعول منطقی جمله به صورت جمع آمده باشد، فعل میتواند با آن مطابقت کند: هزاررودی men o-m-e bezande «من آنها را زدم»، اشتهاردی Hasan-e lazak-ehā bezandi «حسن بچهها را زد».[۴۸]
ویژگی آوایی و صرفی زبان آذری
نبود اعرابگذاری، کاستیهای الفبای عربی در نشان دادن جزئیات تلفظ، خطاهای کاتب و تأثیر فارسی کلاسیک، خواندن بقایای ادبی آذری را دشوار میکند. با این وجود، آنها برخی از ویژگیهای واقعی آواشناسی، دستور زبان و واژگان زبانی را که در آن نوشته شدهاند، آشکار میکنند. در اینجا ویژگیهای دو اثر مکتوب بررسی میشود.[۱۲] از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، میتوان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشتهاند و میتوان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ صفیالدین اردبیلی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها میتوان یقین داشت.[۹] از آن جمله:
- ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیمتر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در ۲ گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده میشود، مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنانکه از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمیآید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدهٔ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنانکه در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده میشود. قاعدهٔ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= میریزد) و «نواجی» (= نمیگویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان میدهند. دیگر به کار بردن «ه» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[۹]
- ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود ۴ دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسهٔ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسهٔ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= میریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته میشود مانند «بکشتیم» (= میکشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمیآزارم). دیگر قلب مضاف و مضافٌالیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندهٔ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسهٔ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده است. بسیاری از واژههای آذری که پارهای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[۹]
در قصاید استانبولی، کلمات و لغتشناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:
- در ایرانی باستان ā> ū، برای مثال āžūr به معنی آزاد، dūr به معنی «دار» (نگه داشتن)، gūn به معنی جان (پارتی و پهلوی: gyān)، لغت huzdan به معنی خواستن، pūydūr به معنی پایدار، vad-nehūd به معنی بدنهاد.[۱۲]
- بین دوهجایی ایرانی باستان t> r در āžūr، همچنین -r به معنی «تو»، zūnar به معنی «داند» (برگرفته از *zān-)، کلمه žaran به معنی «زَنَد»، (برگرفته از *jat-)
- بین دو هجایی ایرانی باستان č> j در jeman به معنی «مال خودم» (برگرفته از ایرانی باستان hača)
- ایرانی باستان x, xw> h در harda به معنی خورده، *hūzdan به معنی خواستن، hošk به معنی خشک (ایرانی باستان *huška)
- بعضی لغات دیگر: gūn به معنی «روان»، *karend به معنی «کردن، ساختن» (پارتی kar-)، کلمه sag به معنی سنگ، vūn به معنی خون (معادل vohunī اوستایی)[۱۲]
همسنجی بعضی واژههای آذری در سایر زبانهای خانواده ایرانی
مقایسه زبان آذری با کردی سورانی و زازاکی[۴۹] | |||
---|---|---|---|
آذری | زازاکی | پارسی | کردی سورانی |
برز-berz | berz | بلند (بُرز)* | barz/bilind |
هرز-herz | erz | هل | hil |
سور-sor | ser | سال | sall |
دیل-dêl | zerri | دل | dil |
هره-hre | hire | سه | se |
دس-des | des | ده | de/da |
- واژه برز (borz) در فارسی نوین آغازین (burz) کاربرد داشته و برگرفته از پارسی میانه بورز (burz-bwlc) بوده که امروزه در برخی واژگان مانند «البرز»، (al-borz) بازمانده است.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ Ehsan Yarshater. "Azerbaijan vii. The Iranian Language of Azerbaijan". Encyclopædia Iranica. Retrieved 2012-05-06.
- ↑ Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "Adhari". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology.
{{cite book}}
: Invalid|display-editors=4
(help) - ↑ Adharic languages (۲۰۲۳). «Glottolog». Glottolog.
- ↑ Paul, Ludwig. "The Position of Zazaki Among West Iranian languages". p-174. :"The study of historical phonology shows that Zazaki, besides Gorani, Azari and Talesi figures among the "most northern" of W. Iranian dialects today."
- ↑ Henning, Walter Bruno (1955). The Ancient Language of Azerbaijan. Austin & Sons. pp. 174–175.
- ↑ «Talysh - Orientation». Countries and Their Cultures.
- ↑ Lecoq, Pierre, Le classement des langues irano-aryennes occidentales in Études irano-aryennes offertes à Gilbert Lazard, Studia Iranica, Cahier 7, p.247-264, Paris, Association pour l'avancement des études iraniennes, 1989. p.248.
- ↑ AZERBAIJAN vii. The Iranian Language of Azerbaijan iranicaonline.org
- ↑ ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ ۹٫۱۰ ۹٫۱۱ ۹٫۱۲ ۹٫۱۳ ۹٫۱۴ ۹٫۱۵ ۹٫۱۶ ناشناس، «آذری (زبان)»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹–۲۶۲.
- ↑ تاریخ ادبیات فارسی زیر نظر احسان یارشاطر، دانشگاه کلمبیا، جلد اول، ص۸۳،
- ↑ ابن حوقل، محمد (۱۳۶۶). سفرنامه ابن حوقل (ایران در صورهالارض) [جعفر شعار]. تهران: امیرکبیر. ص. ۹۶.
- ↑ ۱۲٫۰۰ ۱۲٫۰۱ ۱۲٫۰۲ ۱۲٫۰۳ ۱۲٫۰۴ ۱۲٫۰۵ ۱۲٫۰۶ ۱۲٫۰۷ ۱۲٫۰۸ ۱۲٫۰۹ ۱۲٫۱۰ Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ذکاء، «آذری»، دانشنامه زبانها و گویشهای ایرانی.
- ↑ هنینگ، زبان کهن آذربایجان، 51.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
- ↑ یارشاطر، احسان (۲۰۱۲-۰۶-۰۲). «نگاهی به دانشنامههای فارسی معاصر». بنیاد مطالعات ایران. بایگانیشده از اصلی در ۱۹ ژوئن ۲۰۱۳.
- ↑ Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.
- ↑ Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.
- ↑ Lazard، The Rise of the New Persian Language، 599.
- ↑ آذری، آذربایجان و زبانش.
- ↑ Golden، An introduction to the history of the Turkic peoples، ۳۸۶.
- ↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۰
- ↑ Minorsky، «Ādharbaydjān»، Encyclopaedia of Islam.
- ↑ Frye، «IRAN v. PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey»، Encyclopædia Iranica، 321-326.
- ↑ During، The Spirit of Sounds، ۱۷۲.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ محمودی بختیاری، «آذری»، دانشنامه ایران، ۷۴–۷۷.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ۲۷٫۲ ارانسکی، زبانهای ایرانی، ۱۴۴.
- ↑ ارانسکی، زبانهای ایرانی، ۱۴۴–۱۴۵.
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ ۲۹٫۴ ارانسکی، زبانهای ایرانی، ۱۴۵.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ ۳۰٫۳ ۳۰٫۴ ۳۰٫۵ ارانسکی، زبانهای ایرانی، ۱۴۶.
- ↑ ارانسکی، زبانهای ایرانی، ۱۴۷.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ ۳۲٫۳ ۳۲٫۴ ۳۲٫۵ ۳۲٫۶ ۳۲٫۷ ۳۲٫۸ Tafażżolī، «FAHLAVĪYĀT»، Encyclopædia Iranica، ۱۵۸–۱۶۲.
- ↑ محمد پیرامون طباطبایی، «در پیرامون زبان فارسی»، گاهنامه آموزش و پرورش، سال هشتم، شماره ۱۰.
- ↑ محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶
- ↑ کربلائی تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴–۱۳۴۹، دفتر نخست، ص ۱۱۵
- ↑ کارنگ، عبدالعلی، ۱۳۳۳، ص ۹۱ و ۱۱۲
- ↑ غضنفری امرایی، اسفندیار، گلزار ادب لرستان، انتشارات مفاهیم، ص۱۱۶.
- ↑ ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ ۳۸٫۲ ۳۸٫۳ Yarshater، «AZERBAIJAN vii. The Iranian Language of Azerbaijan»، Encyclopædia Iranica، 238-245.
- ↑ کیا، صادق، آذریگان؛ آگاهیهایی دربارهٔ گویش آذری، تهران، ۱۳۵۴، ص ۱۵
- ↑ کیا، ص ۱۱، ۱۴، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۹، ۴۰
- ↑ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۵۰۱.
- ↑ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۴۹۶.
- ↑ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۴۹۶–۴۹۷.
- ↑ ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ ۴۴٫۳ ۴۴٫۴ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۴۹۷.
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ ۴۵٫۲ ۴۵٫۳ ۴۵٫۴ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۴۹۸.
- ↑ ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ ۴۶٫۲ ۴۶٫۳ ۴۶٫۴ ۴۶٫۵ ۴۶٫۶ ۴۶٫۷ ۴۶٫۸ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۴۹۹.
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ ۴۷٫۳ ۴۷٫۴ ۴۷٫۵ ۴۷٫۶ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۵۰۰.
- ↑ لکوک، «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران»، راهنمای زبانهای ایرانی، ۵۰۰–۵۰۱.
- ↑ Paul, Ludwig. (1998), The Position of Zazaki Among West Iranian languages
منابع
- Frye, R. N. (2006). "IRAN v. PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. XIII. p. 321-326. Retrieved 15 March 2025.
- During, Jean (2003). The Spirit of Sounds: The Unique Art of Ostad Elahi (به انگلیسی).
- Golden, Peter B (1992). An introduction to the history of the Turkic peoples: Ethnogenesis and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East (به انگلیسی). Wiesbaden: Otto Harrassowitz.
- Jazayery، M.A (۲۰۰۴). «Kasravi, Ahmad(1890-1946)». Encyclopaedic Historiography of the Muslim World. Global Vision Publishing Ho. دریافتشده در ۹ اوت ۲۰۲۴.
- Minorsky, V (1986). "Ādharbaydjān". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. 1 (2nd ed.). Leiden: Brill. p. 188-191. Retrieved 6 September 2024.
- Frye, R. N. "PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey". ENCYCLOPÆDIA IRANICA (به انگلیسی). Vol. XIII. p. 321-326. Retrieved 9 August 2024.
- G. Le Strange, the land of the caliphate Eastern, pp. 152–159
- Tafażżolī, Aḥmad (1999). "FAHLAVĪYĀT". ENCYCLOPÆDIA IRANICA (به انگلیسی). Vol. IX. p. 158-162. Retrieved 9 August 2024.
- Yarshater, E (1989). "The Iranian Language of Azerbaijan". ENCYCLOPÆDIA IRANICA (به انگلیسی). Vol. III. p. 238-245. Archived from the original on 6 September 2024. Retrieved 9 August 2024.
- Henning, W.B. (1954). "The Ancient Language of Azerbaijan". Transactions of the Philological Society (به انگلیسی) (1): 157–177. Retrieved 21 March 2025.
- Lazard, Gilbert (1975). "The Rise of the New Persian Language". In Frye, R. N (ed.). The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). Vol. 4. Cambridge: Cambridge University Press. p. 595-632.
- Minorsky, V (1957). Studies in Caucasian history (به انگلیسی). Cambridge: Cambridge University Press.
- ارانسکی، یوسف م (۱۳۸۶). زبانهای ایرانی. ترجمهٔ علی اشرف صادقی. تهران: انتشارات سخن. ص. ۱۴۴-۱۴۹. شابک ۹۶۴-۶۹۶۱-۲۴-X.
- یارشاطر، احسان (۱۳۵۴). «آذری» (PDF). دانشنامه ایران و اسلام. ج. ۴. دریافتشده در ۶ سپتامبر ۲۰۲۴.
- لکوک، پیر (۱۳۹۰). «گویشهای حاشیه دریای خزر و گویشهای شمال غرب ایران». راهنمای زبانهای ایرانی. ج. ۲. ترجمهٔ آرمان بختیاری، عسکر بهرامی، حسن رضایی باغبیدی، نگین صالحینیا. تهران: انتشارات ققنوس. ص. ۴۸۹-۵۱۵. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۳۹۰-۶.
- آذری، کاظم (۱۳۹۰). «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران. روزنامه اطلاعات (۲۵۰۷۸).
- محمودی بختیاری، بهروز (۱۳۸۴). «آذری». دانشنامه ایران. ج. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۷۴-۷۷. بایگانیشده از اصلی در ۶ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافتشده در ۹ اوت ۲۰۲۴.
- ذکاء، یحیی (۱۴۰۳). «آذری». دانشنامه زبانها و گویشهای ایرانی. بایگانیشده از اصلی در ۱۱ فوریه ۲۰۲۵. دریافتشده در ۱۱ فوریه ۲۰۲۵.
- ناشناس (۱۳۶۷). «آذری (زبان)». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۲۵۹–۲۶۲. بایگانیشده از اصلی در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافتشده در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴.
- نوابی، ماهیار. «زبان کنونی آذربایجان»: ۲۸ تا ۳۸.
- «اضافه در زبان آذری کهن»، سخنرانی رشید عیوضی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
- متینی، جلال (۱۳۵۴). «دقیقی، زبان دری و لهجه آذری». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی. یازدهم (چهارم). دریافتشده در ۱۵ مارس ۲۰۲۵.
- اقبال، عباس. «زبان کنونی آذربایجان». مجله یادگار. ۲ (۳): ۹–۱.
- «زبان ترکی آذربایجان»، تألیف ماهیار نوابی، مقدمة ص ۲ تا ۲۸
- محسنی، محمدرضا، پانترکیسم، ایران و آذربایجان، انتشارات سمرقند، ۱۳۸۹
- ادیب طوسی، محمدامین. «فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۸ (۳).
- رضازاده ملک، رحیم. گویش آذری. انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان.
- ناطق، ناصح (۱۳۵۸). زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران. بنیاد موقوفات محمود افشار.
- ادیب طوسی، محمدامین. «فهلویات ماماعصمت و کشفی به زبان آذری - اصطلاح راژی یا شهری». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۸ (۳).
- ادیب طوسی، محمدامین. «فهلویات مغربی تبریزی». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۷ (۲).
- ادیب طوسی، محمدامین. «نمونهای از فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۷ (۴).
- ادیب طوسی، محمدامین. «نمونهای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز (اصل و آوانوشت و معنی غزلی ملمع از همام با توضیحات لغوی در قرن هفتم». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۷ (۳).
- نوابی، ماهیار. «زبان مردم تبریز در پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم هجری». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۹ (۳).
- نفیسی، سعید. «رساله روحی انارجانی». فرهنگ ایران زمین. صص. ۳۷۲–۳۲۹.
- اقبال، عباس. «سندی در باب زبان آذری». مجله یادگار. ۲ (۳): ۵۰–۴۳.
- مقدم، محمد. «یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» (۱۰).
- رضازاده ملک، رحیم. گویش آذری (متن و ترجمه و واژهنامه رساله روحی انار جانی). انجمن فرهنگ ایران باستان.
- هنینگ، و. ب. (۱۳۷۴). ترجمهٔ بهمن سرکاراتی. «زبان کهن آذربایجان». نامه فرهنگستان. ۱ (۵): ۵۱–۷۲. دریافتشده در ۱۵ مارس ۲۰۲۵.
- ادیب طوسی، محمدامین. «آثار موجود از زبان آذری». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۹ (۴).
- عیوضی، رشید (۱۳۵۳). «دو نمونه از زبان مردم تبریز در سدههای هفتم و هشتم هجری». چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران.
- «بیست واژه آذری در حواشی نسخه خطی کتاب البلغه» سخنرانی مجتبی مینوی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
- کیا، صادق (۱۳۵۴). ««آذریگان» (آگاهیهایی دربارهٔ گویش آذری)».
- مرتضوی، منوچهر. «نکتهای چند از زبان هرزنی». ۶ (۳).
- مرتضوی، منوچهر. «نکتهای چند از زبان هرزنی». ۶ (۳).
- کارنگ، عبدالعلی (۱۳۳۳). تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان. تبریز: چاپخانه شفق.
- ذکاء، یحیی (۱۳۳۱). «گویش کرینگان».
- ذکاء، یحیی (۱۳۳۶). «گویش گلین قیه». فرهنگ ایران زمین.
- یارشاطر، احسان. «زبانها و لهجههای ایرانی». مجله دانشکده ادبیات تهران. ۵ (۱ و ۲).
- مرتضوی، منوچهر (۱۳۴۱). «فعل در زبان هرزنی». دانشکده ادبیات تبریز. زمستان.
- مرتضوی، منوچهر (۱۳۴۲). «فعل در زبان هرزنی». دانشکده ادبیات تبریز. بهار.
- ادیب طوسی، محمدامین. «نمونهای چند از لغت آذری». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۸ (۴).
- ادیب طوسی، محمدامین. «کلماتی که در زبان فعلی آذربایجان موجود است». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۹ (۳ و ۴).
- ارژنگی، هوشنگ. «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی». نشریه دانشکده ادبیات تبریز (۱).
- قنادیان، رفیعه (۱۳۴۲). «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی». نشریه دانشکده ادبیات تبریز. ۲.
- مشکور، محمدجواد (۱۳۳۹). نظری به تاریخ آذربایجان. ج. ۱.
- مجموعه مقالات آذرگشنسب
برای مطالعه بیشتر
- برگی از الفهرست ابنندیم
- لرنژاد، سیاوش؛ دوستزاده، علی، دربارهٔ سیاسیسازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین، ایروان ارمنستان، اکتبر ۲۰۱۲ / مهرماه ۱۳۹۱
- ج. آل احمد، اشارهای بسیار دیرآمده بر «لهجهٔ رامند»، فرهنگ ایرانزمین ۱۲، ۱۳۴۳، صص ۳۲۳–۳۲۹
- ج. آل احمد، اورازان، تهران ۱۳۳۳.
- ج. آل احمد، تاتنشینهای بلوک زهرا، تهران ۱۳۳۷.
- م.ا. ادیب طوسی، نمونهای چند از لغت آذری، نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز شماره ۸، ۱۳۳۵ شمسی: صص ۳۱۰–۳۴۹؛ شماره ۹، ۱۳۳۶ شمسی: ۱۳۵–۱۶۸، ۲۴۲–۲۷۵، ۳۶۱–۳۸۸.
- ذکاء، یحیی، گویش کرینگان، تهران ۱۳۳۲.
- ذکاء، یحیی، گویش گلینقیه یا هرزند، فرهنگ ایرانزمین ۵، ۱۳۳۶، ۵۱–۹۲.
- م. ستوده، خوئینی یکی از لهجههای آذری، فرهنگ ایرانزمین شماره ۶، ۱۳۳۷ شمسی، ۳۲۴–۳۲۷.
- م. ستوده، رسالهٔ لغات «فرس قدیم» اهالی رامند، فرهنگ ایرانزمین، شماره ۳، ۱۳۳۴ شمسی، صص ۲۲–۷۷.
- ع.ع. کارنگ، تاتی و هرزنی، تبریز ۱۳۳۳.
- ع.ع. کارنگ، تاتی و کرینگان، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۴، ۱۳۳۰ شمسی.
- م. مرتضوی، فعل در زبان هرزنی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۱۴، ۱۳۴۱ شمسی، صص ۵۴۳–۵۸۸؛ شماره ۱۵، ۱۳۴۲ شمسی، صص ۶۱–۹۷.
- م. مرتضوی، نکتهای چند از زبان هرزنی، نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز، شماره ۶، ۱۳۳۳ شمسی، صص ۳۰۴–۳۱۴.
- W. B. Henning , The ancient language of Azerbaijan, TPHs 1954, 157-177
- W. IVANOW, The dialect of Gozärkhon in Alamut, AcOr, 1931, 352-369
- E. Yarshater, “The Tati Dialect of Shāhrud (Khalkhāl),” BSOAS 22, 1959, pp. 52-68.
- E. Yarshater, “The Tati Dialect of Kajal,” BSOAS 23, 1960, pp. 257-68.
- E. Yarshater, “The Tati Dialects of Rāmand,” in A Locust’s Leg. Studies in Honour of S. H. Taqizadeh, ed. W. B. Henning and E. Yarshater, London, 1962, pp. 240-45.
- E. Yarshater,“Marāḡīān-e Alamūt wa Rūdbār wa zabān-e ānhā,” Majalla-ye Īrānšenāšī 1, 1346 Š. /1967.
- E. Yarshater,A Grammar of Southern Tati Dialects (Median Dialect Studies I), The Hague and Paris, 1969.
- E. Yarshater, Distinction of the feminine gender in Southern Tāti, in: Studia Classica et Orientalia Anatonino Pagliaro. III, Roma 1969, 281-301
- E. Yarshater, “The Tati Dialects of Ṭārom,” in W. B. Henning Memorial Volume, ed. M. Boyce and I. Gershevitch, London. 1970, pp. 451-67.
- E. Yarshater, The use of postpositions in Southern Tati, in: Yād-nāme-ye Irāni-ye Minorsky, Tehran 1969, 221-255
پیوند به بیرون
- نوشتارهای مربوط به زبان آذری
- در رابطه با زبان مادی آذربایجان
- اشعار محلی جامع الالحان عبدالقادر مراغی - بررسی: دکتر علی اشرف صادقی، مجله زبانشناسی، سال نهم، شمارهٔ اول، بهار و تابستان ۱۳۷۱
- سفینه تبریز یادگاری گرانبها از تاریخ و فرهنگ آذربایجان
- زبان آذری بایگانیشده در ۹ اکتبر ۲۰۰۸ توسط Wayback Machine در وبگاه آفتاب