خاندان برمکی
خاندان برمکی یا آل برمک یا برامکه از خاندانهای ایرانی بودند که در دستگاه خلیفهگری عباسیان به قدرت فراوان رسیدند. تبار ایشان به گردانندگان آتشکده نوبهار در بلخ میرسید. نام آورترین این خاندان خالد پسر برمک و فرزندش یحیی بودند که در سده هشتم میلادی در شهر بغداد اعتبار بسیار یافته بودند. ترجمه بخش بسیار مهمی از آثار ایرانی و حتی یونانی به زبان عربی یعنی در آغاز، نهضت ترجمه مرهون کوششهای برمکیان بود. در زمان هارون الرشید عباسی، تمام آنها مورد خشم خلیفه قرار گرفته و از میان رفتند.
![]() | |
اصالت | ایرانی |
---|---|
زادبوم | ماوراءالنهر، بلخ |
ترتیب بزرگان برمکی | |
مشاهیر برمکی | |
دوران | عباسیان |
سرزمینهای تحت فرمان | طبرستان - ری - دماوند - فارس - موصل |
آغاز وزارت | ۱۷۰ هجری |
پایان وزارت | ۱۸۷ هجری |
پیشینه تاریخیویرایش
این خاندان عنوان خود را از نام جد خود به نام برمک گرفته بود. بدلیسی در شرفنامه در بررسی حاکمان کرد پازوکی گوران (بزرگان) برمکی آنها را به قول خودشان فارس و به قولی دیگر از ایل الثویدی عرب دانستهاست که در دستگاه خلفا وزیر بودهاند برمک ابتدا متولی معبد نوبهار در بلخ بود و ریاست و حکومت بلخ را نیز داشتهاست و پزشکی زبردست نیز بودهاست که فرزند بیمار عبدالملک بن مروان را نیز درمان کرده بود و با نظر به دلایل سیاسی، در زمان عثمان یا احتمال قویتر در زمان عبدالملک اسلام آوردهاست.[۱][۲][۳]
قدرتگیریویرایش
پایهگذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت. خالد که نزد مروان حمار نیز جایگاه ممتازی داشت در زمان شروع قیام عباسیان خود را در صفوف لشکریان ابومسلم جای داد و به فرماندهی در سپاه رسید. همکاری با قحطبه بن شبیب موجب شد تا بتواند نزد سفاح راه یابد و به او نزدیک شود. چندی بعد متصدی دیوان خراج گشت و هنگام بنای بغداد نیز که وزارت منصور را بر عهده داشت و او را از تخریب ایوان کسری که خلیفه میخواست مصالح آن را جهت بنای بغداد استفاده کند بازداشت.
در ماجرای خلع عیسی بن موسی از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در غزای بیزانس بود و چندی نیز در طبرستان و ری و دماوند به حکومت رسید. در زمان منصور به حکومت موصل منسوب گردید تا کردهای آن نواحی را که بر اثر ستمگریهای مسیب بن زهیر دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت فارس تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت.[۴][۵][۶]
اوج قدرتویرایش
پس از فوت خالد بن برمک پسرش یحیی بر جای او تکیه زد و قدرت را به دست گرفت. زمانی که طبرستان و دماوند به خالد سپرده شده بود، یحیی به جانشینی پدرش در ری حکومت میکرد و در همین محل بود که با مهدی عباسی، روابط صمیمانهای برقرار کرد. مدتی حکومت ارمنستان و آذربایجان را داشت، سپس خلیفه مهدی عباسی یحیی را مربی فرزندش هارون کرد که در پی آن یحیی در هارون نفوذ زیادی کسب کرد. مخصوصاً در دوره خلافت هادی از حق ولیعهدی هارون دفاع کرد و به سبب آن به زندان افتاد و سختی فراوان دید و به این خاطر نزد هارون تقرب بیشتری یافت و در زمان خلافت وی به وزارت رسید و خود و فرزندانش جعفر و فضل و موسی و محمد در دستگاه خلافت قدرت بیمانندی بدست آوردند. در هفده سال نخست خلافت هارون الرشید تقریباً تمام امور خلافت در دست یحیی و فرزندان و خویشان او بود و توانستند ثروت و مکنتی بی حد به دست آورند. در وصف ثروت برمکیان باید گفت که تنها در یک مورد، بیست هزار هزار درهم را خرج ساخت کاخ کردند![۷] هارون الرشید نظر به اعتماد مطلقی که به برامکه داشت تربیت فرزندان خود را بر عهده فرزندان یحیی گذاشته بود، مأمون زیر نظر جعفر قرار گرفت و امین به فضل سپرده شد. هارون الرشید ابتدا کار وزارت خویش را بر عهده فضل گذاشت. اما نظر به علاقهای که به جعفر داشت و با وساطت یحیی این مقام را به جعفر محول کرد. جعفر نیز پس از رسیدن به این کرسی فضل را قائم مقام و جانشین خود کرد. مأموریتهای مهمی بر عهده فضل گذاشته شد، از جمله در طغیان یحیی بن عبدالله به طبرستان و گرگان فرستاده شد و توانست با مدارا و لطف یحیی را رام کرده و نزد هارون اعزام دارد.
فضل از ۱۷۷ تا ۱۸۰ هجری نیز به حکومت خراسان منصوب گردید و در این زمان دو اقدام کرد : نخست سپاهیانی به تصرف بامیان؛ شهرهای دره جنوبی هندوکش و کابل اعزام کرد و این مناطق را مطیع خلیفه عباسی کرد و دوم در خراسان سپاهی از عجمان گرفت که آنها را عباسیه نام داد و در بغداد کرنبیان عنوان یافتند.[۸][۹][۱۰]
سقوطویرایش
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی میفرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمیداشتند و این امر موجب تحقیر هارون میگردید. قدرت و ثروت افسانهای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برمکیان رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنان شان با بد گویی از ایشان و بدگمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه قدرت کنار بزنند. مخالفان خاندان برمکیان اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند، اشخاصی چون فضل بن ربیع، علی بن عیسی بن ماهان، زراره بن محمد، پسران قحطبه، جعفر بن عبدالله هاشمی و ابو ربیعه رقی و بسیاری دیگر که برخی کینههای دیرینه از برامکه بر دل داشتند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. از جمله آنها را متهم به زندقه و حمایت از زنادقه میکردند.
همچنین هارون الرشید حمایت برمکیان از یحیی بن عبدالله علوی و پسرش موسی بن یحیی که در دیلم داعیه امامت داشتند را نوعی خیانت از جانب آنها در حق خویش تلقی میکرد. همچنین جعفر را با پسر عبدالملک بن صالح که داعیه خلافت داشت، مرتبط میدانست. رقابت دیرینه عنصر اعراب و ایرانی نیز در سقوط ایشان بی تأثیر نبود. از طرف دیگر ماجرای جعفر و عباسه نیز مزید بر علت خشم هارون نسبت به برمکیان شد. در حقیقت بهانه اصلی سقوط ایشان ارتباط پنهانی جعفر با عباسه خواهر خلیفه و دیگری نارضایتی هارون از قدرت و نفوذ بیاندازهای که خاندان برمکیان به دست آورده بودند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند.
سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج در شب آخر محرم سال ۱۸۷ هجری جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد. همان شب خانههای برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد، همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آنها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینههای برامکه به زیر شکنجه گرفت. بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را دربر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد لیکن آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را بازنیافتند.[۱۱][۱۲][۱۳]
در ادبیاتویرایش
صادق هدایت در داستانِ کوتاهی به نام «آخرین لبخند» از مجموعه داستان «سایه روشن» با نگاهی دراماتیک و نسبتاً جانبدارانه به تبار، سرگذشت و سرنوشت این خاندان میپردازد.[۱۴][۱۵][۱۶]
پانویسویرایش
- ↑ سمنانی، هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان، صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، صص۵۸–۶۰.
- ↑ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۴۴۱–۴۴۶.
- ↑ سمنانی، هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان، صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، صص۵۸–۶۰.
- ↑ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۴۴۱–۴۴۶.
- ↑ دو قرن سکوت. ص. ۱۱۰.
- ↑ سمنانی، هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان، صص ۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، صص۵۸–۶۰.
- ↑ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۴۴۱–۴۴۶.
- ↑ سمنانی، هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان، صص۱۴۱–۱۶۵–۲۰۹–۲۳۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، صص۵۸–۶۰.
- ↑ زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، صص۴۴۱–۴۴۶.
- ↑ http://ensani.ir/file/download/article/20120326160446-4005-474.pdf. پیوند خارجی در
|title=
وجود دارد (کمک) - ↑ «کتاب «سایه روشن تاریخ طنز ادبی ایران» در حوزه هنری قزوین بررسی شد». خبرگزرای مهر. ۱ شهریور ۱۳۹۶.
- ↑ رضا میرفخرایی. «معرفی کتاب سایه روشن». https://farhangsara.com/2019/01/کتاب-سایه-روشن/. پیوند خارجی در
|وبگاه=
وجود دارد (کمک)
منابعویرایش
- زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۸۳). تاریخ ایران بعد از اسلام. امیر کبیر.
- خضری، احمدرضا (۱۳۸۴). تاریخ خلافت عباسی ار آغاز تا پایان آل بویه. سمت.
- سمنانی، پناهی (۱۳۷۶). هارون الرشید و مروری بر کارنامه امویان و عباسیان. ندا.