دیو
دیو (به انگلیسی: Div)، در کاربرد امروزی آن، موجود خیالی و افسانهای و اسطورهای است که هیکلی شبیه انسان ولی بسیار تنومند و مهیب دارد. دیو دارای شاخ و دُم پنداشته میشود، گرچه در گذشتهٔ بسیار دور معنا و کاربرد سراسر جداگانهای داشتهاست.
واژهٔ دیو ریشه در واژهٔ کهنِ دَئِوَ دارد اما معنی آن در فارسی نو متضاد معنی کهنِ آن است.
ریشهٔ واژه
ویرایشواژهٔ «دیو» ریشه در واژهٔ کهن دئو به اوستایی (-daēuua) و به پارسی باستان (-daiva) دارد. دیوها خدایان هندواروپایی بودند که پس از جدا شدن ایرانیان، نزد آنها اهریمن شناخته شدند و از دایرهٔ خدایان خارج شدند. شرح دیوان در ادبیات حماسی فارسی در ادبیات بعدی و ژانرهای دیگر بازتاب دارد. بهجز نمونهای استعاری که فردوسی از واژهٔ دیو برای «انسانهای شرور» استفاده میکند؛ دیوان بهطور کلی موجوداتی کاملاً مستقل و متفاوت از انسان به تصویر کشیده میشوند. حماسهها از سرزمینهایی که دیوانی چون ارژنگ دیو و دیو سپید در آن سکونت دارند، حکایت دارند؛ که مهمترین آنها در شاهنامه، مازندران نامیده میشود (که نباید با استان کنونی در ایران اشتباه گرفته شود).[۱][۲]
دیوان در شاهنامه
ویرایشاین بیت از کتاب شاهنامه در داستان اکوان دیو اشاره به خلقوخو و رفتارهای دیوگونه دارد و نشان آنکه شاهنامه تنها کتابی که افسانه در آن نیست، بلکه کتابی است تاریخی و اسطورهای که به اخلاقیات و مردمداری بارها بها دادهاست.
تو مر دیو را مردم بد شناس | کسی کو ندارد ز یزدان سپاس | |
هرآنکو گذشت از رهِ مردمی | ز دیوان شمر، مشْمر از آدمی |
نام دیوهای شاهنامه
ویرایشتقریباً تمامی پژوهشگران بر این اعتقادند که دیو سپید یا ارژنگ دیو نامی اصیل از ادبیات و زبان مازندرانی است و ریشهٔ فارسی ندارد و سپس به زبان فارسی راه یافت.[۳]
پیدایش دیوان در فرهنگ مزدیسنا
ویرایشدر اسطورهٔ آفرینش آمدهاست پس از آنکه اهورامزدا دست به آفرینش جهان مینوی و مادی زد و امشاسپندان و ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دست به آفرینش جهان بدی زد و در برابر امشاسپندان، کماریکان و در برابر ایزدان، دیوان را پدیدآورد. بهاینترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار مینویسند. آنچه از نوشتههای اوستایی و پهلوی برمیآید ، تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان مانند ایزدان گمنام هستند.[۴]
نام و وظائف دیوها
ویرایشبنابر نوشتههای اوستائی و پهلوی نام و وظائف تعدادی از دیوان چنین است:
نام دیو | نام مشابه | توضیح | اوستایی | پارسی میانه | |
---|---|---|---|---|---|
آشموغ | نام دیوی فریبکار و دروغگو که دو بههمزنی و سخنچینی و بدگویی | ||||
اپوش | دیو خشکسالی و با اسپخروش دیو با ایزدان بارانساز (از جمله تیشتر) جنگ میکند. | apaoša | apōš | ||
ایشوش هواثخت | از دیوهای مرگ آفرین | Ishvash Havasakhto | |||
استوئیدات | دیو مرگ | جان را بستاند. | |||
اسروشتی | دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است. | ||||
اشکهانی | اشگهانیه یا اژگهن | دیو تنبلی است. | |||
اَکهتَش | دیو انکار است. | -akataš | akataš | ||
اَکومَن | اَکهمَنه | دیو اندیشه بد و برگزیده دیوان است. | -akōman | -aka.manah | |
بوتی | دیو بتپرستی است. | ||||
بوشاسب | بوشایست | دیو خواب سنگین است و مانع از بیداری هنگام سپیده دم میشود. | -būšyastâ | būšâsp | |
پئریمئتی | دیو بدمنشی و تکبر است. | ||||
پس دیو | مردمان را از انجام کار بازمیدارد. | ||||
پوش دیو | دیوی است که انبار میکند نه خود به کار میبرد و نه به دیگران میدهد. | ||||
پینیه | دیو خست است. | ||||
ترومئتی | دیو نخوت و غرور است. | ||||
تب دیو | فهم مردمان را پراکنده میکند. | ||||
جهی | دیو ماده شهوتانگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است. | ||||
چشمک | دیو زمینلرزه و آورندهٔ گردباد است. | ||||
خشم | برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست. | ||||
دروگدیو | دروج، دروغ | دیو دروغ و تباهکنندهٔ جهان راستی است. | druj- | ||
دریوی | دیو گدائی و دریوزگی است. | ||||
دیر | دیو پسانداختن کار مردمان است. | ||||
رشک | دیو کینتوزی و بدخواهی است. | ||||
زرمان | دیو پیری است. | ||||
ساوول | دیو گسترش پادشاهی بد و ستم و بیداد و آشوب در زمین است. | sâwul | -saurva | ||
سپزگ | دیو سخنچینی است. | ||||
سهم | دیو ترس و نهیب است. | ||||
سیچ | سیژ | دیو نابودی است. | |||
گوزهر | گوچهر | مخالف ماه است. | |||
مرشئون | دیو فراموشی است. | ||||
ناگهیس | ناگهیس از دیوهای کماله و از آفریدگان اهریمن میباشد دیوی که نماد وسوسه و کج اندیشی و گسترش دهنده بیدینی است دیو نافرمانی، ناخشنودی و بهتان است وقتی بدی به مردم میرسد آنان را وامیدارد تا ناسپاسی یزدان کنند و نصیحت نپذیرند. | nâghēs | nânghaisya | ||
ننک | دیو ننگ است. | ||||
نسو | دروج نسو | دیوی است که بر تنِ مرده میتازد و آن را ناپاک میکند. | |||
وایبد | دیو مرگ است. | ||||
ورون | دیو شهوت است.[۵][۶] |
دیو در تحقیقات ایرانی
ویرایشپرویز براتی در کتاب دیونامه دربارهٔ حیات دیوان در ایران مینویسد: هیولاهای خیالی و شبحگون، ازجمله دیو، که در الهیات پیشااسلامی، نمایندگان یک دیگری تهدیدآمیز بودند، در دورهٔ اسلامی در هیبتی تازه ظاهر و به پای ثابت روایتهای ادبی دورهٔ اسلامی و فرهنگ عامهٔ مردم ایران تبدیل شدند. میتوان گفت ادب دورهٔ اسلامی و فرهنگ عامهٔ مردم ایران دیو و پری و اژدها را صاحب پرسونای تازهای کرد. تفاوت چهرهٔ این موجودات وهمی، قبل و بعد از اسلام، در تفسیری که از این موجودات وهمی میکنند نهفته شدهاست. این تفسیر، پیش از اسلام جنبههای ایدئولوژیک و سیاسی داشت، اما پس از اسلام تمایل به زیباییشناسانه کردن آن بر وجه ایدئولوژیک و سیاسی آنها برتری یافت.[۷]
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ https://iranicaonline.org/articles/daiva-old-iranian-noun
- ↑ *اوشیدری، جهانگیر (۱۳۷۱). دانشنامهٔ مزدیسنا، واژهنامهٔ توضیحی آیین زرتشت. تهران: نشر مرکز. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۳۰۷-۵.
- ↑ «گرد فراموشی بر اسطورهها و افسانههای مازندران - ایرنا». www.irna.ir. آبان ۱۳۹۸. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۶.
- ↑ اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، رحیم عفیفی، ص 523
- ↑ اوشیدری، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، 523 و 524.
- ↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، 368.
- ↑ دیونامه؛ بازشناسی چهرهٔ موجودات خیالی در روایتهای ایرانی، پرویز براتی، ص 11