رهام از پهلوانان ایرانی شاهنامهفردوسی، پسر گودرز*[۱] و نوه کشواد زرین کلاه و همچنین پدر فرهاد بود. او از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانهای نمود. وی در جنگهایی که با تورانیان و خاقان چین و جنگهایی که به خونخواهی سیاوش برپا میشد، به فرماندهی گودرز پدر خود یا رستم شرکت میکرد.
در فارسی و شاهنامه با نام رهام و در زبان اوستایی رئوهوم یا رئو هائوم است.
او همراه کاووس و دیگر پهلوانان به مازندران رفت و گرفتار شد تا رستم آنان را رهانید. در جنگهایی هم که به خونخواهی سیاوش انجام شد حضور داشت. از کارهای مهم او کشتن بارمان تورانی در جنگ دوازده رخ است.
در شاهنامه رُهام به همراه بسیاری دیگر از پهلوانان همانند برادرش گیو و برادر زادهاش بیژن پس از عروج کیخسرو به آسمان در توفان برف ناپدید میشود.
و همچنین نام سرپرست پیروز، پسر یزدگرد یکم که از خانواده مهران بود. بعد از مرگ یزدگرد وقتی که پسر بزرگ یزدگرد هرمز سوم در سال ۴۵۷ - ۴۵۹ م به تخت سلطنت نشست برادر کوچک هرمز یعنی پیروز یا فیروز به کمک ملازم و سرپرستش رهام در جنگی که بین دوبرادر در گرفت پس از اینکه هرمز سوم به دست رهام کشته شد که یکی دیگر از عوامل پیروزی برادر کوچتر مورد حمایت بودن وی از طرف موبدان و نجبا بود،پیروز اول در سال ۴۵۹ - ۴۸۳ م به تخت سلطنت تکیه زد لازم به ذکر است در مدت جنگ دو برادر مادرشان دینگ در تیسفون سلطنت میکرد.[۱] شخصیتهای تاریخی دیگری هم در تاریخ با نام رهام ثبت شدهاند ؟
شراب با شکوه.(در اوستایی) نظر به توصیف می دوستی رهام، نام وی مرکب از رئو (با شکوه در زبان اوستایی که از شاخهٔ شرقی زبانهای ایران باستان است) و هئومه یا هوم ویا هائوما*[۲].(سپندترین و مقدسترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان که از آن شراب مقدسی به همین نام میساختند که پادشاهان هخامنشی در جشن مهرگان از آن مینوشیدند و برای غسل نوزادان در مراسم دین زرتشت از این شراب نیز استفاده میکردند، پیتمه هوم (هوم/سپیتمه جمشید/ پدر سپیتاک زرتشت/ داماد و ولیعهد آستیاگ) در پهلوی[نیازمند ابهامزدایی] همان گودرز کشوادگان در شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه فردوسی گودرز کشوادگان به ظن یا از روی اخبار اساطیری کهن صاحب درفش شیر نشان معرفی شدهاست.
(رهام-riham)در کشورهای عرب زبان اسمی شبیه همین اسم (رهام-Riham) ولی با تلفظ ریهام Reeham یا رهام reham است که در عربی 'ضوء المطر' یعنی 'باران روشن', و هچنین 'خفیف المطر' که به فارسی 'باران نم نم یا باران اسپری شده' معنا میدهد.که به هر حال تلفظشان نادرست است.
۱-رُهام، از پهلوانان ایرانی شاهنامهفردوسی از نسل کشوادیان یا گودرزیان است. رُهام پسر گودرز و نوه کشواد زرین کلاه و همچنین پدر فرهاد بود، وی از سرداران بهرام گور در جنگ با خاقان چین بود، و در جنگهایی که با تورنیان و خاقان چین و جنگهای که به خونخواهی سیاوش به فرماندهی گودرز پدر خود یا رستم شرکت میکرد و از دوران کیکاووس تا اوائل پادشاهی لهراسب نام او در شاهنامه میآید وی در پادشاهی کیخسرو شاه بزرگ ایران جنگهای درخشانی کرد.
در شاهنامه، در جریان جنگی از جنگهای ایران و توران، پیران از بازور*[۴](جادوگر تورانیان) خواست که بر فراز ِ ستیغ (قُلّه) کوه رفته و به سمت ایرانیان، برف و سرما بفرستد.
بازور با کمک جادویی که میدانست، چنین کرد و با غالب شدن برف و سرما بر فراز سپاه ایران، در این سپاه شکست افتاد و نزدیک بود که کار ایران تمام شود.
امّا در این میان، مردی دانش پژوه در سپاه ایران که فردوسی از وی با عنوان ایرانی یاد کردهاست، تدبیری اندیشید و جایگاه بازور یا محل مخفی شدن وی بر ستیغ کوه را پیدا کرد. آنگاه مرد دانش پژوه، جایگاه بازور افسونگر را به رهام، دلاورمرد ِ سپاه ایران بازنمود و نشان داد.
رُهام به سراغ بازور رفت و به یک ضربت ِ شمشیر، بازوی بازور را که بدان افسونگری میکرد، بُرید و بدینسان جادوی او را تباه و بیحاصل نمود. حکیم فردوسی در شاهنامه، شرح افسونگری بازور را چنین آغاز میکند:
دیگر فرزند نامبردار گودرز «رُهّام» است که در شاهنامه بیشتر؛ با پاژنام «شیر» از وی یاد شدهاست و طبق منابعی همین پهلوان است که نیای بلوچان است.
در یک نامهٔ کهن پهلوی به نام نامکی شَتریهائی اِیران، که صادق هدایت، نخستین بار، آن را با نام «نامه شهرستانهای ایرانی» بفارسی ترجمه کرد، و اکنون با همین نام، شناخته میشود، دربارهٔ رهّام چنین آمدهاست: «فـتاضتو: ﴽدوت جخدغم: کتﴽلو یات لاا ﺔ صدغفق یغفدغ غضلﴽل اج تاا وحت خلفدغ ئبکخدغیو خل تسه ضتاب باغ یات.
«شتریستانی رَخوت، رَهامی گوترزان کرت، پَت هان گاس کاش اسپورَچ نَر (ی) تور اُوژت، اوش یبْگوخاکان هَچ آنوذ سْتُوْ بکَرت»
که ترجمهٔ آن چنین است:
"شهرستان رَخوت را رهام گودرزان بساخت، بدان جای که اسپورچ پهلوان تورانی را بکشت و یبغوخاقان را از آنجا ستوه کرد (بستوهانید)"
چون در شاهنامه رهام سازندهٔ شهرستانهای رُخج و رَخوت فرزند گودرز است، پس بلوچان گرامی فرزندان گودرز کشواد اند، و نژاد از کاوهٔ آهنگر برافرازندهٔ درفش کاویانی، (و رهانندهٔ ایرانیان از ستم یکهزارسالهٔ بیگانگان) داراند. و درود بر فرزندان، و شاد؛ روان نیاکان ارجمندشان، که در گسترهٔ تاریخ ایران همواره نگهبان مرزهای این سرزمین میانهٔ جهان بودهاند.
در جنگ دوازده رخ، مبازره یازده تورانی به رهبری پیران و یازده پهلوان ایرانی به رهبری گودرز پدر رهام بود، که رهام پنجمین دلاور بود که با بارمان به نبرد آمد. آنان نخست کمان را بر گرفتند و چون کمانها بر هم شکستند، دست بر شمشیر و آنگاه نیزه بردند و چون هر دو کارآزموده و دلیر بودند، مدتی با هم گشتند تا رهام نیزهای بر ران سوار زد و نیزه از ران او گذشت و به اسب رسید. اسب فرو غلطید و رهام سر رسید و نیزه دیگری بر پشت بارمان زد که او را به کین سیاوش کشت پس آرمان را با سرو پای آویخته بر زین اسب خود بست و به جایگاه نشان آمده و درفشش را بالای کوه برافراشت.
در داستان فرود سیاوش، رهام و برادر زادهاش بیژن، فرود را در جنگی که در اثر بیکفایتی و دژراهبری طوس که از دستورها و فرمانهای کیخسرو سرپیچی کرده بود کشتند. این جنگ به سبب کاملاً ناضروری بین ایرانیان از یکسو و فرود و یارانش از سوی دیگر پدید آورده بود.
کاموس، در شاهنامه، مبارزی کشانی و یکی از امرای زیردست افراسیاب است که در جنگی به همین نام (داستان کاموس کشانی) که بین ایرانیان و تورانیان درگرفت برای یاری کردن به تورانیان شرکت کرد. در این جنگ ابتدا رُهام پسر گودرز از طرف سپاه ایرانیان به مبارزه با کاموس پرداخت ولی بعد از مبارزه تن به تن شکست خورده و به کوه فرار کرد و بعد از آن رستم جلو آمد و کاموس را به مبارزه طلبید و بعد از یک جنگ تن به تن خمّ کمند گرفت و کشت.
جنگ جویی که نامش اشکبوس بود وارد میدان شد و مانند طبل بزرگ جنگ، نعره و فریاد میکشید.
او به این دلیل وارد میدان جنگ شد که از سپاه ایران حریف بطلبد و او شکست بدهد.
رهام، بلافاصله درحالی که کلاهخود و لباس رزم بر تن داشت به میدان رفت و چنان گرد وخاکی بلند کرد که تا آسمان رفت. رهام با اشکبوس درگیر شد و از طرف هردو سپاه صدای شیپور و طبل بلند شد.
اشکبوس گرز سنگینش را به دست گرفت و زمین برای تحمل او تبدیل به آهن شد و آسمان از ترس تیره و کدر گشت.
رهام هم در برابر اشکبوس گرز سنگینش را بلند کرد اما بعد از جنگ با گرز هردو جنگ جوی از جنگ خسته شدند.
وقتی رهام در برابر اشکبوس ناتوان شد از او روی برگرداند و به سوی کوه (ارتفاعات) فرار کرد.
توس که در مرکز سپاه (فرماندهی) بود از این حرکت رهام خشمگین شد و به اسبش اشاره کرد تا برای جنگ خودش به نزد اشکبوس برود.
تهمتن (رستم) از این حرکت ناراحت شد و به توس گفت که رهام با این آبروریزی باید به باده نوشی روی بیاورد تا آن را فراموش کند.
تو سپاه را نظم بده من، پیاده به جنگ اشکبوس میروم.
رستم کمان آمادهٔ شلیک را بر دوشش انداخت و چندتا تیر هم در کمربند خود قرار داد...
و بالاخره اشکبوس توسط رستم شکست خورد واشکبوس کشانی هم بلافاصله جان داد و مرد چنان که انگاری از مادر زاده نشده بود.
به نظر یوزف مارکوارت خاورشناس سرشناس آلمانی (در کتاب شهرهای ایران ترجمه احمد تفضلی ص۸۴) احتمالاً انتساب بنیان رخد به رهام به سبب تشابه دو اسم و براساس اشتقاق عامیانه بودهاست.
و همچنین در فرهنگها و تاریخهای متأخر بر اثر نفوذ اساطیر سامی و خلط آن با اساطیر ایرانی کارهای دیگری نیز به رُهام نسبت داده شدهاست. خلاصهٔ آن در زیر میآید:
رُهام نام پسر گودرز است و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب شاهنشاه ایران معزز بوده از جانب او به حکومت ری و اسپهان (اصفهان) تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند فرستاد. وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرده و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیتالمقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل مینمود از نو بیت المقدس و مسجد الاقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود.*[۵] رهام از شجاعان گیتی بود و ذر زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود.
نام پسر گودرز و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب، شاهنشاه ایران معزز بوده و از جانب او به حکومت ری و اسپهان و فارس تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند، فرستاد. وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرد و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیت المقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال علیه السلام دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل مینمود از نو بیت المقدس و مسجد اقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود. رهام از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود.
دراین کتاب ابومسلم خراسانی (یکی ازمبارزان ایرانی علیه حکومت اعراب و امویان) با عنوان ابواسحاق ابراهیم بن عثمان بن بشار بن شیدوش پسر گودرز دانستهاند و در کتاب محاسن اصفهان (تألیف مفضل بن سعد ما فروخی اصفهانی) وی از نوادگان رهام پسر گودرز از پهلوانان بزرگ شاهنامه شمرده شدهاست.
در گشسب نامه که شاعر آن گمنام مانده چهارصد پهلوان ایرانی، از جمله رهام و برادرش گیو، توس و زنگنه شاهوران به خواستگاری بانوگشسب (دختر رستم دستان که یکی از پهلوانان اساطیری زن ایران است) میروند و در آزمایشی به تدبیر رستم تنها گیو (برادر رهام) خود را شایستهٔ همسری او نشان میدهد. اما او در همان آغاز ازدواج دست و پای شوی را میبندد و به گوشهای می افکند، تا اینکه به وساطت رستم با او از در آشتی در میآید.
در آن منظومه هر کدام از پهلوانان از جمله رُهام، هم داستان مخصوص به هود با دختر رستم دارد.
منابع:
یوزف مارکوارت خاورشناس سرشناس آلمانی (در کتاب شهرهای ایران ترجمه احمد تفضلی ص۸۴)
^ گودرزیان که شامل خود گودرز و پسرانش رهام و گیو وهجیر و نوه اش بیژن بقیه پسران و نوادگان گودرزبودند که از بزرگترین خاندانهای پهلوانی در شاهنامهاند و در جنگهایی که به خونخواهی سیاوش انجام شد حضور داشت گاه فرماندهی سپاه را بر عهده داشت و افتخارات بزرگی را برای ایرانیان بدست آورندند، بنا به روایاتی گودرزیان از نسل کاوه آهنگر میباشند.
^ در فارسی «hom»، در اوستایی haoma. درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.
^ نام یک جادوگر یا افسونکننده تورانی که که فرد نادرست و بدکاری محسوب میشد این داستان در شاهنامه در داستان کاموس کشانی است.
^ به پنجم چو رهام گودرز بود /// که با بارمان او نبرد آزمود.
^ در کتاب پهلویمینوی خرد درست عکس آنچه در بالا آمدهاست به لهراسپ نسبت داده شدهاست: «و از کی لهراسب این سود بود که... اورشلیم جهودان کَند و جهودان را آشفته و پراگنده کرد.» (مینوی خرد ۴۷) حتی در تواریخ اسلامی بختالنصر اسپهبد لهراسب دانسته شدهاست که به دستور لهراسب بیتالمقدس را خراب کرد. (مینوی خرد ۴۷ پاورقی ۱).