ناپلئون بناپارت

رهبر نظامی، سیاستمدار و نخستین امپراتور فرانسه (۱۸۰۴–۱۸۱۵)

ناپلئون بوناپارت[۱] (فرانسوی: Napoléon Bonaparte؛ ۱۵ اوت ۱۷۶۹ – ۵ مه ۱۸۲۱)، که بعدها با نام سلطنتی ناپلئون یکم شناخته شد، فرمانده نظامی و امپراتور فرانسوی بود که طی انقلاب فرانسه به شهرت رسید و لشکرکشی‌های موفقی را در جنگ‌های انقلابی رهبری کرد. او از ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۴ به‌عنوان کنسول نخست، رهبر جمهوری فرانسه بود و سپس از ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۴ و بار دیگر به‌مدت کوتاهی در ۱۸۱۵ امپراتور فرانسه شد. میراث سیاسی و فرهنگی ناپلئون، او را به رهبری نامدار و بحث‌برانگیز تبدیل کرد. او اصلاحات پایداری را بنیاد نهاد، اما به‌دلیل اقتدارگرایی‌اش مورد انتقاد قرار گرفت. ناپلئون یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان نظامی تاریخ محسوب می‌شود و فعالیت‌های نظامی او همچنان در آکادمی‌های نظامی سراسر جهان مورد مطالعه قرار می‌گیرند. جنگ‌های ناپلئونی که او به راه انداخت، به تخمین تاریخ‌نگاران، بین سه تا شش میلیون کشته بر جای گذاشت.[۲][۳]

ناپُلِئون یکُم
Portrait of Napoleon in his late thirties, in high-ranking white and dark blue military dress uniform. In the original image he stands amid rich 18th-century furniture laden with papers, and gazes at the viewer. His hair is Brutus style, cropped close but with a short fringe in front, and his right hand is tucked in his waistcoat.
کنسول نخست جمهوری فرانسه
مشغول به کار
۱۲ دسامبر ۱۷۹۹ – ۱۸ مه ۱۸۰۴
امپراتور فرانسه
حکمرانی نخست۱۸ مه ۱۸۰۴ – ۶ آوریل ۱۸۱۴
جانشینلوئی هجدهم[الف]
حکمرانی دوم۲۰ مارس ۱۸۱۵ – ۲۲ ژوئن ۱۸۱۵
جانشینلوئی هجدهم[الف]
زاده۱۵ اوت ۱۷۶۹
آژاکسیو، کرس
درگذشته۵ مهٔ ۱۸۲۱ (۵۱ سال)
لانگ‌وود، سنت هلن
آرامگاه۱۵ دسامبر ۱۸۴۰
لزنولید، پاریس، فرانسه
همسران
فرزند(ان)
نام سلطنت
ناپُلِئون یکم
خاندانبُناپارت
پدرکارلو بوئوناپارته
مادرلتیسیا رامولینو
امضاءامضاء ناپُلِئون یکُم

ناپلئون در خانواده‌ای از تبار نجیب‌زادگان ایتالیایی در کرس به دنیا آمد.[۴][۵] او با سلطنت فرانسه مخالف بود و ضمن خدمت در ارتش فرانسه، از انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ پشتیبانی کرد و تلاش نمود آرمان‌های انقلاب را به زادگاهش، کرس، گسترش دهد. او با سرکوب شورش‌های سلطنت‌طلب، حکومت دیرکتوار را نجات داد و اعتبار خود را افزایش داد. ناپلئون در سال ۱۷۹۶ علیه اتریشی‌ها و متحدان ایتالیایی آن‌ها لشکرکشی کرد، پیروزی‌های قاطعی به دست آورد و به قهرمان ملی تبدیل شد. دو سال بعد، او لشکرکشی به مصر را رهبری کرد که اگرچه از نظر نظامی با چالش‌هایی همراه بود، اما به شهرت سیاسی او کمک کرد. به‌دنبال کودتای نوامبر ۱۷۹۹، او خود را کنسول نخست جمهوری منصوب کرد. ناپلئون در سال ۱۸۰۴، برای تحکیم و گسترش قدرت، به‌عنوان امپراتور فرانسه تاج‌گذاری کرد.

اختلافات با بریتانیا، فرانسه را تا سال ۱۸۰۵ با جنگ ائتلاف سوم مواجه کرد. ناپلئون این ائتلاف را با پیروزی‌هایی در مبارزات اولم و نبرد استرلیتز در هم شکست که به تضعیف امپراتوری مقدس روم و انحلال نهایی آن در سال ۱۸۰۶ انجامید. در سال ۱۸۰۶، ائتلاف چهارم علیه او شکل گرفت. ناپلئون پروس را در نبرد ینا–اورشتدت شکست داد، ارتش بزرگ را به اروپای شرقی برد و روس‌ها را در ژوئن ۱۸۰۷ شکست داد و ملت‌های شکست‌خورده ائتلاف چهارم را به پذیرش پیمان تیلسیت مجبور کرد. دو سال بعد، اتریشی‌ها در جنگ ائتلاف پنجم دوباره فرانسوی‌ها را به مبارزه طلبیدند، اما ناپلئون پس از پیروزی در نبرد واگرام، سیطره خود را بر اروپا مستحکم کرد.

ناپلئون برای گسترش محاصره قاره‌ای، به شبه‌جزیره ایبریا حمله کرد و در سال ۱۸۰۸ برادرش، ژوزف، را پادشاه اسپانیا کرد. اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌ها با کمک ارتش بریتانیا در جنگ شبه‌جزیره شورش کردند که به شکست مارشال‌های ناپلئون منجر شد. سپس ناپلئون در تابستان ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد. این لشکرکشی به عقب‌نشینی مصیبت‌بار ارتش بزرگ انجامید. در سال ۱۸۱۳، پروس و اتریش به نیروهای روسیه در ائتلاف ششم علیه فرانسه پیوستند و ارتش ائتلافی بزرگ، ناپلئون را در نبرد لایپزیگ شکست داد. ائتلاف به فرانسه حمله کرد و پاریس را تسخیر نمود. ناپلئون در آوریل ۱۸۱۴ مجبور به کناره‌گیری از سلطنت شد و به جزیره الب تبعید گردید. در فرانسه، بوربون‌ها به قدرت بازگشتند.

ناپلئون در فوریه ۱۸۱۵ از جزیره الب گریخت و کنترل فرانسه را به دست گرفت.[۶] هم‌پیمانان با تشکیل ائتلاف هفتم واکنش نشان دادند و ناپلئون در ژوئن ۱۸۱۵ در نبرد واترلو شکست خورد. بریتانیایی‌ها او را به جزیره دورافتاده سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید کردند. ناپلئون در سال ۱۸۲۱ در ۵۱ سالگی در همان‌جا درگذشت.

ناپلئون نقش به‌سزایی در تاریخ اروپا ایفا کرد.[۷] او در دهه نخست سده ۱۹ میلادی ارتش فرانسه را علیه اکثر قدرت‌های اروپایی هدایت کرد و پس از رشته‌ای از پیروزی‌ها، موقعیت فرانسه را به‌عنوان یکی از قدرت‌های غالب قاره اروپا تثبیت نمود. در این دوره، حوزه نفوذ فرانسه از طریق اتحادهای متعدد و انتصاب دوستان و اعضای خانواده ناپلئون به رهبری کشورهای تصرف‌شده گسترش یافت.[۸][۹][۱۰][۱۱] تاکتیک‌های او پیروزی‌های بسیاری را برای ارتش فرانسه در برابر ارتش‌های پرشمارتر به ارمغان آورد.[۱۲][۱۳][۱۴] ناپلئون اصلاحات لیبرالی را در سرزمین‌های فتح‌شده اجرا کرد و بسیاری از سیاست‌های لیبرال را در فرانسه و اروپای غربی پیاده‌سازی نمود. او همچنین در سال ۱۸۰۳ سرزمین‌های لوئیزیانا را به ایالات متحده فروخت که گستره این کشور را دو برابر کرد.[۲][۱۵] بااین‌حال، تصمیم او برای بازگرداندن برده‌داری در برخی مستعمرات فرانسه، مانند گوادلوپ، و تلاش برای سرکوب انقلاب هائیتی، بحث‌برانگیز است و بر اعتبار او تأثیر می‌گذارد.[۱۶]

سال‌های ابتدایی و تحصیلات

ویرایش
 
پدر ناپلئون

تولد ناپلئون بوناپارت یک سال پس از آن رخ داد که جزیره کرس در سال 1768 توسط فرانسه از کنترل جمهوری جنوا خارج شد. او در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد و دارای یک برادر بزرگ‌تر به نام جوزف، برادران کوچک‌تر به نام‌های لوسین، لویی و جروم، و همچنین خواهران کوچک‌تر به نام‌های الیزا، پاولین و کارولین بود. خانواده او اصالتاً از نجیب‌زادگان خُرد ایتالیایی بودند که در قرن شانزدهم به جزیره کرس مهاجرت کرده بودند.[۱][۲]

پدر او، کارلو بوناپارت، در سال 1777 به‌عنوان نماینده کرس در دربار لوئی شانزدهم منصوب شد.[۳] تربیت سخت‌گیرانه مادر ناپلئون، لتیتزیا، تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری شخصیت او در سال‌های کودکی گذاشت. ناپلئون در 21 ژوئیه 1771، در حدود دو سالگی، در کلیسای جامع آژاکسیو به‌عنوان کاتولیک تعمید شد. به دلیل موقعیت اجتماعی و روابط مناسب خانواده بوناپارت، او نسبت به بسیاری از ساکنان کرس در آن زمان از فرصت‌های تحصیلی بهتری برخوردار بود.[۴][۵]

ناپلئون در ژانویه 1779 برای یادگیری زبان فرانسوی به کالج اتون در فرانسه رفت و در ماه مه همان سال در آکادمی نظامی برین پذیرفته شد. او زبان فرانسوی را با لهجه کرسی قابل‌توجهی صحبت می‌کرد و هرگز نتوانست کلمات فرانسوی را به‌طور کامل صحیح هجی کند.[۶][۷] این موضوع باعث شد در طول تحصیل بارها مورد تمسخر هم‌کلاسی‌هایش قرار گیرد، اما او با پشتکار به تحصیل ادامه داد. پس از اتمام تحصیل در آکادمی برین، در سال 1784 به مدرسه نظامی معتبر پاریس (École Militaire) راه یافت و آموزش خود را در رشته توپخانه ادامه داد. پس از درگذشت پدرش در فوریه 1785 و کاهش درآمد خانواده، ناپلئون دوره‌های دوساله را در یک سال به پایان رساند. ممتحن او در این مدرسه، پیرسیمون لاپلاس، ریاضیدان برجسته، بود که بعدها توسط ناپلئون به عضویت مجلس سنا درآمد.[۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]

اوج‌گیری

ویرایش

ناپلئون بوناپارت پس از فارغ‌التحصیلی در سال 1785 با درجه ستوان دوم توپخانه به ارتش فرانسه پیوست. با آغاز انقلاب فرانسه در سال 1789، او برای مدتی از خدمت نظامی فعال فاصله گرفت و اوقات خود را بین پاریس و کرس سپری کرد، اما همچنان در فعالیت‌های نظامی و سیاسی مشارکت داشت. در این دوره، او به شدت از تحرکات ملی‌گرایانه در کرس حمایت می‌کرد. در نامه‌ای به تاریخ سپتامبر 1789 به پاسکوآل پاولی، رهبر برجسته کرس، ناپلئون به انتقاد شدید از فرانسویان و اشغال کرس توسط آنان پرداخت و آرمان‌های ملی‌گرایانه کرسی را ستود. او سال‌های ابتدایی پس از انقلاب را در کرس گذراند و در کشمکش‌های میان انقلابیون، سلطنت‌طلبان و ملی‌گرایان کرس نقش فعالی ایفا کرد. ناپلئون با ایده‌های انقلابی همسو بود و در سال 1791 فرماندهی گروهی از داوطلبان ملی کرس را برعهده گرفت، اما هنوز به‌طور کامل به ژاکوبن‌ها متعهد نشده بود. در سال 1792، او توانست مقامات ارتش فرانسه را متقاعد کند تا مجدداً به خدمت فعال در ارتش بازگردد. در همین سال، ائتلاف اول از قدرت‌های اروپایی علیه جمهوری فرانسه شکل گرفت و درگیری‌هایی در مرزهای فرانسه و مناطق مجاور، از جمله نواحی مرزی که بعدها بخشی از ایتالیا شدند، آغاز شد.[۱][۲]

محاصره تولون (۱۷۹۳)

ویرایش
 
کاریکاتور ناپلئون بناپارت (راست) و ویلیام پیت جوان‌تر (چپ) - کاریکاتوریست قصد دارد نشان دهد که جنگ‌های ناپلئونی صوری هستند. پیتر لباس نظامی انگلیس را پوشیده و با همکاری بناپارت درحال جهان‌خواری است.

در سال 1793، شورش ضدانقلابی در شهر تولون در جنوب فرانسه رخ داد و این شهر به اشغال سلطنت‌طلبان و نیروهای انگلیسی درآمد. ارتش انقلابی فرانسه، تولون را از راه خشکی محاصره کرد.[۱] محاصره به‌کندی و بدون نتیجه پیش می‌رفت تا اینکه ناپلئون بوناپارت به‌عنوان معاون فرمانده توپخانه منصوب شد. او با طراحی آرایشی حساب‌شده برای استقرار توپ‌ها، که از مدت‌ها پیش در نظر داشت، تپه اگیت را که بر خلیج مشرف بود، پس از گلوله‌بارانی شدید تصرف کرد و از آنجا آتش توپخانه را به‌سوی کشتی‌های انگلیسی گشود. این اقدام باعث فرار کشتی‌های انگلیسی شد. دو روز بعد، در 17 دسامبر، جمهوری‌خواهان به استحکامات شهر حمله کردند و ابتدا عقب رانده شدند، اما ناپلئون با هدایت یک ستون ذخیره به یاری آن‌ها شتافت و در جریان این نبرد از ناحیه ران زخمی شد. این تلاش به پیروزی جمهوری‌خواهان و بازپس‌گیری شهر منجر شد. این موفقیت، ناپلئون را به درجه سرتیپی ارتقا داد.[۲][۳][۴][۵]

سیزدهم واندیمیر (۱۷۹۵)

ویرایش

پس از سقوط برادران روبسپیر در سال 1794، ناپلئون به دلیل ارتباط با آن‌ها برای مدتی کوتاه تحت بازداشت خانگی قرار گرفت، اما ظرف دو هفته آزاد شد. در سوم اکتبر 1795، سلطنت‌طلبان در پاریس شورش کردند و به سوی مواضع مجمع ملی فرانسه پیشروی نمودند.[۱][۲][۳] در این هنگام، مسئولیت حفاظت از مجمع به ناپلئون واگذار شد. او با بهره‌گیری از تجربه نظامی خود، از توپخانه برای مقابله استفاده کرد. در پنجم اکتبر، برابر با سیزدهم واندیمیر، ناپلئون با استفاده از توپ‌های سنگین، نیروهای سلطنت‌طلب را به شدت سرکوب کرد.[۴] در این درگیری، حدود یک‌هزار و چهارصد نفر از سلطنت‌طلبان کشته شدند و باقی‌مانده آن‌ها ناچار به عقب‌نشینی شدند. این موفقیت، شهرت و اعتبار فراوانی برای ناپلئون به ارمغان آورد و جایگاه او را در جمهوری فرانسه مستحکم کرد.[۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]

اولین لشکرکشی به ایتالیا (۱۷۹۷–۱۷۹۶)

ویرایش
 
ناپلئون بناپارت در نبرد ارکول

در سال 1796، اتریش با بهره‌گیری از ضعف نظامی فرانسه، به آلمان و شمال ایتالیا حمله کرد و بخش‌هایی از این مناطق را از کنترل فرانسه خارج نمود، که این امر خشم عمومی در فرانسه را برانگیخت. ناپلئون، که پس از سرکوب شورش سیزدهم واندیمیر به فرماندهی ارتش فرانسه در ایتالیا منصوب شده بود، دو روز پس از ازدواج با ژوزفین دو بوهارنه، پاریس را به مقصد فرماندهی ارتش ایتالیا ترک کرد. او ابتدا در نبرد لودی نیروهای اتریشی را شکست داد و آن‌ها را از لمباردی بیرون راند. اگرچه در نبرد کالدیرو شکست خورد، اما در نبرد آرکول به پیروزی دست یافت و به سوی جنوب ایتالیا و سرزمین‌های تحت حاکمیت پاپ پیشروی کرد. تا پایان سال 1796، بخش‌های وسیعی از شمال ایتالیا و قسمتی از خاک اتریش را تصرف کرد. در مارس 1797، ناپلئون بار دیگر نیروهایش را به سمت اتریش هدایت کرد و اتریش را وادار به امضای پیمان کامپو فورمیو نمود. بر اساس این پیمان، بخش‌های بزرگی از شمال و جنوب ایتالیا به فرانسه واگذار شد، اما طبق بندی محرمانه، جمهوری ونیز به اتریش سپرده شد. ناپلئون سپس ونیز را فتح کرد و ضمن غارت گنجینه‌های آن، به بیش از هزار سال استقلال این جمهوری پایان داد.[۱][۲][۳][۴][۵]

در طول این لشکرکشی، نفوذ ناپلئون در سیاست فرانسه به‌طور چشمگیری افزایش یافت. او در کودتای 18 فروکتیدور (چهارم سپتامبر 1797) از جمهوری‌خواهان حامی خود حمایت کرد و با تقویت جایگاه آن‌ها، وابستگی‌شان به خود را افزایش داد.[۶][۷][۸]

لشکر کشی به مصر (۱۸۰۱–۱۷۹۸)

ویرایش
 
جنگ اهرام
 
ابوالهول چشم در چشم ناپلئون، نام اثری است از ژان-لئون ژروم از لشکر کشی امپراتوری فرانسه به مصر، به سال ۱۸۸۶ میلادی.
این اثر اکنون در قصر هرست در کالیفرنیا نگهداری می‌شود.

پس از بررسی وضعیت نظامی، ناپلئون به این نتیجه رسید که نیروی دریایی فرانسه توانایی رویارویی با نیروی دریایی بریتانیا در کانال مانش را ندارد. بنابراین، تصمیم گرفت با تصرف مصر و نفوذ در خاورمیانه، به منافع اقتصادی بریتانیا در هند ضربه بزند.[۱][۲]

در مه 1798، ناپلئون به عضویت فرهنگستان علوم فرانسه درآمد و سپس عازم مصر شد. در میان نیروهایی که او را در این لشکرکشی همراهی می‌کردند، هیئتی شامل 167 دانشمند متخصص در ریاضیات، علوم طبیعی، شیمی و ژئودزی حضور داشت که به فعالیت‌های اکتشافی در مصر پرداختند. از جمله دستاوردهای این هیئت، کشف سنگ رشید بود که نقش مهمی در رمزگشایی خط هیروگلیف ایفا کرد.[۳][۴]

 
جنگ نیل توسط توماس لونی

ناپلئون در مسیر مصر ابتدا به مالت، که تحت کنترل شوالیه‌های سنت جان بود، حمله کرد و آن را تصرف نمود. به دلیل اصلیت فرانسوی حدود 200 شوالیه این گروه و نارضایتی آن‌ها از فرمانده آلمانی‌شان، مقاومت جدی در برابر حمله ناپلئون صورت نگرفت، به‌طوری‌که ارتش او تنها سه نفر تلفات داشت.[۱][۲]

ناپلئون و ارتشش از تعقیب نیروی دریایی بریتانیا در امان ماندند و در اول ژوئیه 1798 به اسکندریه رسیدند. در 21 ژوئیه، نبرد اهرام میان فرانسویان و نیروهای ممالیک مصر و امپراتوری عثمانی درگرفت که با پیروزی قاطع فرانسویان پایان یافت. اما در اول اوت همان سال، نیروی دریایی بریتانیا به فرماندهی هوریشیو نلسون در نبرد نیل ضربه سنگینی به ناوگان فرانسه وارد کرد، به‌گونه‌ای که جز دو کشتی، باقی ناوگان غرق یا تصرف شد. این شکست، آرزوی ناپلئون برای تسلط پایدار بر مصر را به چالش کشید. در اوایل سال 1799، ناپلئون با 13,000 سرباز به سوی شام حرکت کرد و شهرهای بندری عریش، غزه، یافا و حیفا را تصرف نمود. تصرف یافا بسیار خشن بود؛ برای صرفه‌جویی در مهمات، حدود 1,400 اسیر با سرنیزه کشته یا غرق شدند و غارت و کشتار در این شهر سه روز ادامه یافت.[۳][۴]

به دلیل تلفات ناشی از بیماری و مقاومت شدید عثمانی‌ها، ناپلئون نتوانست عکا را تصرف کند و در مه 1799 به مصر عقب‌نشینی کرد. برای تسریع در عقب‌نشینی، به دستور او به برخی سربازان بیمار سم داده شد، هرچند برخی معتقدند این اقدام برای جلوگیری از شکنجه آن‌ها توسط عثمانی‌ها بود. ناپلئون پس از بازگشت به مصر، در 24 ژوئیه 1799، حمله آبی‌خاکی عثمانی‌ها را در ابوقیر با موفقیت دفع کرد.[۵][۶][۷][۸][۹]

حکومت فرانسه

ویرایش
 
تاج‌گذاری ناپلئون
 
تاج سلطنتی ناپلئون یکم امپراتور فرانسه

نناپلئون در طول لشکرکشی به مصر از طریق روزنامه‌ها و پیام‌های پراکنده از اوضاع داخلی فرانسه و اروپا آگاه می‌شد و از شکست فرانسه در جنگ ائتلاف دوم باخبر شد. او در 24 اوت 1799، با استفاده از غیبت موقت کشتی‌های انگلیسی در سواحل فرانسه، بدون دریافت دستور رسمی به فرانسه بازگشت و فرماندهی نیروهای باقی‌مانده در مصر را به ژنرال ژان-باتیست کلیبر واگذار کرد.[۱][۲][۳]

همزمان، دیرکتوار دستوری برای بازگشت ناپلئون و ارتشش به فرانسه صادر کرده بود تا در برابر حمله احتمالی به خاک فرانسه دفاع کنند، اما به دلیل ضعف خطوط ارتباطی، این پیام به او نرسید. ناپلئون سرانجام در اکتبر 1799 به پاریس رسید. در آن زمان، ضعف دیرکتوار مانع از آن شد که او را به دلیل ترک خودسرانه میدان نبرد مؤاخذه کنند.[۲][۴][۵][۶]

در 9 نوامبر 1799 (18 برومر)، ناپلئون با همکاری برخی اعضای دیرکتوار و برادرش لوسین، طی کودتایی دیرکتوار را منحل کرد. پس از این کودتا، با تصویب قانون اساسی جدید، قدرت به شورایی سه‌نفره از کنسول‌های فرانسه سپرده شد. در این شورا، ناپلئون به‌عنوان کنسول اول عملاً قدرت اصلی را در دست گرفت.[۷]

 
ناپلئون بناپارت در حال عبور از گردنه آلپ

در سال 1800، ناپلئون با عبور از آلپ، لشکرکشی دوباره‌ای به ایتالیا آغاز کرد و سرزمین‌هایی را که در زمان حضورش در مصر توسط اتریش تصرف شده بود، بازپس گرفت. او با کمک برادرش ژوزف، که مذاکرات صلح را هدایت کرد، پیمان لونویل را در سال 1801 به اتریش تحمیل نمود.[۱]

ناپلئون در سال 1802 قانون برده‌داری را، که پس از انقلاب فرانسه ممنوع شده بود، در برخی مستعمرات فرانسه بازگرداند. این اقدام به شورش در هائیتی منجر شد. نیروهای فرانسوی در سرکوب این شورش با مقاومت شدید و بیماری تب زرد مواجه شدند و موفقیتی کسب نکردند.[۱]

پس از صلح با اتریش، پیمان آمیان در سال 1802 بین فرانسه و بریتانیا امضا شد و دوره‌ای کوتاه از صلح در اروپا از 1802 تا 1803 برقرار گردید. طبق این پیمان، بریتانیا متعهد به عقب‌نشینی از برخی مستعمرات جدید خود شد. اما این صلح پایدار نماند. رژیم سلطنتی بریتانیا از نفوذ ایده‌های انقلابی فرانسه بر سلطنت خود نگران بود و به دخالت فرانسه در تشکیل کنفدراسیون جدید در سوئیس و تصرف پیمونت اعتراض داشت، هرچند این مناطق در پیمان صلح ذکر نشده بودند. همچنین، بریتانیا برخلاف تعهدات پیمان، از تخلیه مالت خودداری کرد و در نهایت در سال 1803 به فرانسه اعلان جنگ داد.[۱][۲][۳]

از رویدادهای مهم این دوره، فروش لوئیزیانا بود. ناپلئون به دلیل مشکلات مالی فرانسه، دشواری دفاع از مستعمرات در آمریکای شمالی و تهدید جنگ با بریتانیا، تصمیم گرفت این سرزمین‌ها را به ایالات متحده بفروشد. در سال 1803، بیش از دو میلیون کیلومتر مربع از اراضی تحت ادعای فرانسه در ازای 15 میلیون دلار به ایالات متحده واگذار شد.[۴][۵]

در سال 1801، ناپلئون به ریاست فرهنگستان علوم فرانسه رسید و ژان-باتیست ژوزف دلامبر را به‌عنوان دبیر دائم این فرهنگستان منصوب کرد.[۶][۷]

در مه 1804، ناپلئون توسط سنا به‌عنوان امپراتور فرانسه اعلام شد و در دوم دسامبر همان سال در کلیسای نوتردام تاج‌گذاری کرد.

اقدامات ناپلئون

ویرایش

ناپلئون بوناپارت اصلاحات ماندگاری را پایه‌گذاری کرد، از جمله: متمرکز کردن اداره حکومت در وزارت‌خانه‌ها، توسعه آموزش عالی، اصلاح نظام مالیاتی، بهبود سیستم فاضلاب، ارتقای راهداری و تأسیس بانک مرکزی فرانسه. او در گفت‌وگو با کلیسای کاتولیک، توافق‌نامه‌ای دوستانه (کنکوردات 1801) امضا کرد تا جامعه کاتولیک را با رژیم خود آشتی دهد و روابطی مسالمت‌آمیز برقرار کند. قوانین حقوقی که او پایه گذاشت، معروف به کد ناپلئونی، همچنان در بسیاری از کشورها، از جمله در اروپا و آمریکای لاتین، مورد استفاده قرار می‌گیرد.[۱][۲] این کد توسط کارشناسان حقوقی زیر نظر ژان-ژاک رژیس دو کامباسرس تدوین شد. ناپلئون در جلسات شورای کشور حضوری فعال داشت و این شورا وظیفه بازنگری طرح‌های پیشنهادی را بر عهده داشت. او همچنین دستور تدوین قوانین کیفری و تجاری را صادر کرد. در سال 1808، قوانین کیفری به‌صورت مصوب از سوی دولت منتشر شد و قابل اجرا گردید.[۳][۴][۵][۶][۷]

حمله به اروپا و وقایع بعد از آن

ویرایش
 
جنگ بورودینو، اثر پیتر ون هس
 
نبرد لایپزیگ، نقاشی توسط ولادیمیر موشکو، ۱۸۱۵)
 
خداحافظی ناپلئون از گارد امپراتوری
 
ناپلئون در بازگشت از تبعیدگاه البا، اثر کارل استنبن

در سال 1805، ناپلئون به قدرت‌های اروپایی اعلان جنگ داد و هلند، هلند اتریش (بلژیک امروزی)، بخش‌هایی از پروس، سوئیس و قسمتی از اتریش را به خاک فرانسه ضمیمه کرد. او با ارتشی حدود 500,000 نفر به سوی روسیه لشکرکشی کرد و در نبرد بورودینو (1812) ارتش روسیه را شکست داد. اما با رسیدن به مسکو، دریافت که روس‌ها شهر و آذوقه‌ها را سوزانده و گریخته‌اند. به دلیل کمبود آذوقه و وسایل گرمایشی، ناپلئون نتوانست در مسکو بماند و با عقب‌نشینی دشوار، از ارتش بزرگش تنها حدود 40,000 نفر به فرانسه بازگشتند و بسیاری از سربازان با تجربه‌اش کشته شدند. در سال 1813، روسیه، اتریش، پروس، سوئد و پادشاهی ناپل (حکومتی مستقل در جنوب ایتالیا) ائتلافی با بیش از یک میلیون سرباز تشکیل دادند و ناپلئون را در نبرد لایپزیگ، در نزدیکی برلین، پایتخت پروس، شکست دادند. از نبردهای مرتبط، نبرد درسدن در ایالت ساکسونی رخ داد که ناپلئون در آن بر نیروهای روس، اتریشی و پروس به فرماندهی کارل فون شوارتزنبرگ پیروز شد.[۱] پس از شکست لایپزیگ، ناپلئون به جزیره الب، در نزدیکی کرس، زادگاهش، تبعید شد.

پس از ده ماه، در فوریه 1815، ناپلئون از الب گریخت و به سوی پاریس حرکت کرد تا قدرت را بازپس گیرد. در مسیر، یکی از ژنرال‌های سابقش، که به دولت جدید خدمت می‌کرد، قصد متوقف کردن او را داشت. ناپلئون در برابر سربازانش ایستاد، پیراهنش را گشود و فریاد زد: «من امپراتور شما هستم! آیا کسی هست که بخواهد امپراتورش را بکشد؟» سربازان با فریاد «زنده باد امپراتور» به او پیوستند. ناپلئون قدرت را بازپس گرفت. کشورهای اروپایی، که اعلام کرده بودند «ما با فرانسه جنگ نداریم، با ناپلئون جنگ داریم»، ائتلاف جدیدی تشکیل دادند. مردم و مقامات فرانسه از ناپلئون حمایت کردند و منتظر دستورات او بودند.

بریتانیا ارتشی حدود 80,000 نفر به فرماندهی آرتور ولزلی، دوک ولینگتون، به منطقه واترلو در شمال فرانسه اعزام کرد. پروس‌ها نیز با حدود 87,000 سرباز به رهبری گبهارد لبرشت فون بلوشر به سمت بلژیک حرکت کردند تا با بریتانیا متحد شوند و ناپلئون را شکست دهند. ناپلئون با ارتش 120,000 نفری خود به بلژیک رفت تا مانع اتحاد این دو ارتش شود. او در نبرد لیگنی (16 ژوئن 1815) ارتش پروس را درهم شکست و از 87,000 سرباز پروس، تنها حدود 30,000 نفر باقی ماندند.[۲] ولینگتون، پس از شنیدن این خبر، در منطقه مرتفع مون سن ژان، نزدیک زمین‌های زراعی واترلو، سنگر گرفت و مکان نبرد را تعیین کرد. ناپلئون، پس از پیروزی در لیگنی، ژنرال گروشی را با بخشی از نیروها مأمور تعقیب پروس‌های بازمانده کرد و خود با اطمینان به سوی واترلو حرکت کرد تا ولینگتون را شکست دهد.[۳] اما شب پیش از نبرد واترلو (18 ژوئن 1815)، باران شدیدی بارید که حرکت توپ‌ها و استفاده از باروت را دشوار کرد.[۳][۴]

تعطیلی دادگاه تفتیش عقاید در اسپانیا

ویرایش

دادگاه تفتیش عقاید یا انگیزاسیون، محکمه‌ای بود که از قرن دوازدهم میلادی توسط کلیسای کاتولیک در اروپا تأسیس شد و به بررسی عقاید مردم و تعقیب افرادی می‌پرداخت که از مقررات مذهبی تخطی می‌کردند. این دادگاه، که تحت نظارت پاپ فعالیت می‌کرد، در قرن شانزدهم بر بخش‌های وسیعی از اروپا، به‌جز پادشاهی انگلستان، تسلط یافت، اما پس از یک قرن رو به افول گذاشت. این نهاد، با بی‌رحمی و گستاخی، به رفتار، کردار و حتی افکار و وجدان افراد تهمت می‌زد و متهمان را صرفاً بر اساس اتهامات بی‌اساس، زنده در کوره‌های آتش می‌سوزاند. ژاندارک، دوشیزه نوزده‌ساله و قهرمان ملی فرانسه در جنگ‌های صدساله، در سال 1431 به همین اتهامات واهی زنده سوزانده شد. همچنین، گالیلئو گالیله، ستاره‌شناس برجسته ایتالیایی، در 22 ژوئن 1633 توسط این دادگاه محاکمه شد. تنها در اسپانیا، طی 350 سال فعالیت این دادگاه، بیش از 34,000 نفر سوزانده شدند و حدود 300,000 نفر دیگر به مجازات‌های سنگین، زندان ابد یا تبعید محکوم گردیدند. سرانجام، این دادگاه پس از حدود شش قرن فعالیت، در 17 ژانویه 1808 به دستور ناپلئون بوناپارت منحل شد.[۱]

نبرد واترلو

ویرایش
 
جنگ واترلو، ۱۸۱۵ اثر ویلیام سادلر
 
نقشه جنگ واترلو

در ساعت 11 صبح 18 ژوئن 1815، ارتش‌های بریتانیا و فرانسه در واترلو روبه‌روی یکدیگر قرار گرفتند. در سمت چپ میدان نبرد، عمارت هوگومونت (Hougoumont) قرار داشت که موضعی دفاعی برای نیروهای بریتانیایی بود.[۱] در مرکز میدان، بوته‌های لَهِه سَنت (La Haye Sainte) قرار داشت که سربازان بریتانیایی در پشت موانع چوبی تیز، برای جلوگیری از حمله سواره‌نظام فرانسه، سنگر گرفته بودند. در سمت راست، مزرعه پاپلوته (Papelotte) قرار داشت که ناپلئون آن را برای حمله مناسب می‌دانست، زیرا خالی از نیروهای بریتانیایی بود. با فریاد ناپلئون، نبرد آغاز شد. مارشال نی، فرمانده دلیر سواره‌نظام، به مرکز ارتش بریتانیا، متشکل از سربازان انگلیسی و اسکاتلندی، حمله کرد. توپخانه فرانسه جناح چپ بریتانیا را هدف گرفت.

در ساعت 11:30، ژنرال گروشی، که در تعقیب نیروهای پروس به فرماندهی بلوشر بود، صدای توپ‌های واترلو را شنید.[۲] ژنرال ژرار به او اصرار کرد که از تعقیب بلوشر دست کشیده و به ناپلئون بپیوندد، اما گروشی دستور ناپلئون برای ادامه تعقیب را دنبال کرد. در همین زمان، بلوشر ارتش باقی‌مانده پروس را به چند گروه تقسیم کرد و به سوی واترلو فرستاد تا به ولینگتون ملحق شود. گروشی با یکی از این گروه‌ها درگیر شد، آن‌ها را شکست داد و به استراحت پرداخت، غافل از اینکه بخش اصلی ارتش پروس به واترلو نزدیک می‌شد.

در میدان نبرد، مارشال نی با شجاعت بی‌نظیر لهه سنت را تصرف کرد و خطوط بریتانیایی را یکی پس از دیگری درهم شکست.[۳] او با کمبود سواره‌نظام مواجه شد و از ناپلئون درخواست نیروی کمکی کرد. ناپلئون آخرین واحدهای سواره‌نظام خود، به رهبری ژنرال میلهاود، را به کمک او فرستاد. پیروزی نزدیک به نظر می‌رسید؛ ولینگتون با تهدید سربازان را در خط نگه داشته بود و بسیاری در حال فرار بودند. ناگهان، فریاد هزاران سرباز پروس از غرب واترلو شنیده شد. پروس‌ها به فرانسویان حمله کردند و بریتانیایی‌ها از حالت دفاعی به تهاجمی تغییر موضع دادند. 25,000 نفر از گارد امپراتوری ناپلئون آرایش مربعی تشکیل دادند تا از او محافظت کنند.[۴] ترس و وحشت در ارتش فرانسه گسترش یافت و نیروهایش درهم شکستند. گفته می‌شود تنها مارشال نی به نبرد ادامه داد. او توسط بریتانیایی‌ها دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه شد. نی در دفاع از خود گفت: «هر کس وظیفه دارد برای وطنش بجنگد.»[۵] او به اعدام محکوم شد.

ناپلئون، با وجود اصرار مردم برای ماندن در قدرت و حمایت آن‌ها، از ادامه مبارزه خودداری کرد و خود را به یک کشتی بریتانیایی تسلیم نمود، به امید زندگی در لندن. اما بریتانیایی‌ها او را «جنگ‌طلب» خواندند و پس از مشورت، تصمیم گرفتند او را به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید کنند.[۶]

تبعید به سنت هلن

ویرایش
 
خانه لانگوود، جزیزهٔ سنت هلنا: محل اسارت ناپلئون
 
ناپلئون در سنت هلن

ناپلئون به جزیره سنت هلنا واقع در اقیانوس اطلس تبعید و زندانی شد. در دو ماه اول تبعید، او در منطقه بریارس[۱] که متعلق به ویلیام بالکومب[۲] بود، در یک چادر صحرایی زندگی می‌کرد. ناپلئون با خانواده بالکومب صمیمی شده بود، به‌خصوص با دختر جوان ویلیام که نامش الیزابت بود. او کسی بود که بعدها رمان «خاطرات امپراتور ناپلئون» را نوشت. دوستی ناپلئون با خانواده ویلیام در سال ۱۸۱۸ به پایان رسید، زیرا صاحب‌اختیاران انگلیسی به ویلیام بالکومب مشکوک شدند و فکر می‌کردند او واسطه میان ناپلئون و پاریس است؛ بنابراین او را از آن جزیره به جای دیگری منتقل کردند. در دسامبر ۱۸۱۵، ناپلئون به خانه لانگوود (Longwood House) منتقل شد. در زندان جدید، رفتار لاو (زندانبان ناپلئون) به گونه‌ای ترحم‌آمیز بود. ناپلئون و همراهانش از اوضاع و عدالت حاکم بر زندان راضی نبودند. در سال‌های اولیه تبعید، ناپلئون ملاقات‌کنندگانی داشت؛ اما با افزایش محدودیت‌ها، زندگی او به سمت انزوا کشیده شد. در سال ۱۸۱۸، روزنامه تایمز[۳] راجع به فرار کذایی ناپلئون گزارشی منتشر کرد. مجلس شورای انگلیسی با ناپلئون همدردی می‌کرد. لرد هلندی در طی سخنانی برای باشگاه لردها از آن‌ها درخواست کرد که با زندانیان تا جایی که امکان دارد، با تندی برخورد نکنند.[۴]

اشتباهات ناپلئون

ویرایش

بنا به گفته مورخان، ناپلئون سه اشتباه بزرگ داشت:

۱. تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگ‌ها وی را یاری می‌نمود) که باعث شد در طول این جنگ، ۳۰۰,۰۰۰ سرباز خود را از دست بدهد.

۲. محاصرهٔ بریتانیا که علاوه بر آسیب زدن به اقتصاد بریتانیا، به اقتصاد فرانسه نیز آسیب رساند.

۳. لشکرکشی به روسیه که موجب تضعیف وی و کشته شدن بسیاری از سربازان ارتش او و همچنین نارضایتی فرانسویان شد.[۱]

ناپلئون و ایران

ویرایش
 
تصویر قرارداد فروش ۲۰ هزار قبضه سلاح به ایران در سال ۱۸۰۸ میلادی

ناپلئون با ایرانیان عهدنامه فینکنشتاین را امضاء نمود که طبق آن از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند و در مقابل، برای بازگرداندن قفقاز (دربرگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک کند. او به گفته‌های خود عمل نمود، ارتش ایران را آموزش نظامی می‌داد و برای آن‌ها توپ‌های متحرک و تفنگ‌های باروتی از فرانسه وارد کرد. اما پس از امضای پیمان تیلسیت با تزار الکساندر اول، امپراتور فرانسه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار پس از این «خیانت» به بریتانیا متوسل شد.

سرانجام ناپلئون

ویرایش
 
کشتی فرقت؛ بل پائول جسد ناپلئون را به فرانسه بازگرداند.
 
مقبره ناپلئون در لزنولید

تهاجم فرانسه به روسیه در سال ۱۸۱۲ میلادی، سبب تغییر ناگهانی آیندهٔ ناپلئون شد. این تهاجم خرابی‌هایی به بار آورد که هرگز بهبود نیافت. در سال ۱۸۱۳ میلادی، ائتلاف ششم او را در نبرد لایپزیگ شکست داد. پس از این شکست، ناپلئون از قدرت خلع و به جزیرهٔ البا تبعید شد. کمتر از یک سال بعد، او بازگشت و سرانجام در جنگ واترلو در ژوئن سال ۱۸۱۵ مغلوب شد. ناپلئون شش سال آخر زندگی خود را تحت نظارت بریتانیا در جزیرهٔ سنت هلن سپری کرد. در فوریه ۱۸۲۱ بناپارت سلامت خود را به سرعت از دست می‌داد و در ۳ می، دو پزشک انگلیسی که تازه آمده بودند، برای معالجهٔ او فقط توانستند مقداری آرامبخش توصیه کنند. ناپلئون دو روز پس از اعترافات به گناهانش درگذشت و در حالی که آخرین مسح تدهین دم مرگ را بر روی وی کشیدند که این مراسم برای کاتولیک‌هاست، پدر آنگه ویگنالی توشهٔ سفرش را در دستانش قرار داد.[۱] آخرین کلمات وی در لحظه مرگ از این قرار بود: «فرانسه، راس ارتش، ژوزفین.» او وصیت کرده بود که در کنار رود سن به خاک سپرده شود[۲] اما انگلیسی‌ها اجازه ندادند و او را در سنت هلن در مکانی بی‌نام و نشان دفن کردند، بی‌هیچ آرامگاهی.[۳] تشریح بدن او نشان داد که به دلیل سرطان معده جان سپرد.[۴] استین فورشود (به انگلیسی: Sten Forshufvud) و دیگر دانشمندان در سال ۱۹۶۰ حدس زدند که او توسط آرسنیک مسموم شده‌است. مطالعات منتشر شده در سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ ضمن رد شواهد قبلی مبنی بر مسمومیت ناپلئون با سم آرسنیک، مرگ وی به واسطهٔ زخم معده و سرطان معده را تأیید کردند.[۵] شایعاتی نیز وجود دارد که بیان می‌کند ناپلئون از سنت هلن نیز فرار کرده و در میان مردم به‌طور مخفی زندگی کرده و در صدد بود تا پسرش را به قدرت برساند، اما بر اثر گلوله نگهبانی که او را نمی‌شناخت کشته شد.[۶][۷]

در سال ۱۸۴۰ لوئی فیلیپ، پادشاه وقت فرانسه، توانست از دولت انگلیس اجازهٔ بازگرداندن جنازهٔ ناپلئون به فرانسه را بگیرد. بقایای جسد وی توسط کشتی نیروی دریایی فرانسه که به این مناسبت با رنگ سیاه رنگ شده بود، به فرانسه منتقل شد و در ۲۹ نوامبر به بندر شربورگ رسید. پس از آن بقایا به یک کشتی بخار منتقل و به لوآور، روان و نهایتاً از طریق رود سن به پاریس حمل شد. مراسم تشییع رسمی در ۱۵ دسامبر برگزار گردید. در سال ۱۸۶۱ بقایای جسد ناپلئون به مقبرهٔ فعلی منتقل شد. این مقبره که از سنگ‌های آذرین ساخته شده، در سرداب زیر گنبد بنای لزنولید واقع است.[۷][۸]

موارد جزئی پایانی

ویرایش
 
نقش‌برجسته ای از ناپلئون در مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا برای گرامیداشت یاد او به عنوان یکی از ۲۳ شخصیت برجستهٔ جهان در امر قانونگذاری در سرتاسر تاریخ.

به دلیل مجموعه قوانین حقوق مدنی که در سال ۱۸۰۴ وضع کرد و به قوانین ناپلئون مشهور شد، امروزه مورد توجه است. او در عین حال که مردم را به تجدد دعوت می‌کرد، دم از حشمت اعصار امپراتوری روم می‌زد. الهام از تمدن روم در صنایع این عهد نیز منعکس گردید. اثاث‌البیت جسیمی که به اسم «امپراتوری» اشتهار یافت، تابلوهای ژاک لویی داوید که حکایت از دلاوری می‌کند، کلیسای مادلن پاریس که شباهت به یک معبد کلاسیک دارد و مبدل به پرستشگاهی برای جلال الهی گردید، آرک دو تریمف (طاق نصرت) در پاریس که ساخت آن از سال ۱۸۰۶ آغاز شد، همه محیط جلال‌دامن‌گستری را در مخیله‌ها تجسم می‌داد که ناپلئون مایل بود ملل اروپایی در چنین محیطی زیست کنند. علاقهٔ وی به روم باستان حتی از لغاتی که برای ادارهٔ امور خویش اتخاذ نمود هویداست؛ مانند کنسول‌ها، پرفه (Praefectus)، تریبونات (Tribunate)، سنا، لژیون دونور یا نشان افتخاری، جمهوری سزآلپین یا اینسوی آلپ، ایالات ایلیری و سرانجام خود کلمهٔ امپراتوری (Imperium).[۱]

قد ناپلئون

ویرایش
 
ناپلئون بناپارت. همان‌طور که در تصویر پیداست وی از لقب خود، سرجوخه کوچک، قدبلندتر بود.

ناپلئون بناپارت (در تصویر) قدکوتاه نبود، بلکه از یک فرد فرانسوی با قد متوسط بلندتر بود.[۱] در هنگام مرگ، طول قد امپراتور فرانسوی برابر با ۵ پا و ۲ اینچ (پای فرانسوی) معادل ۱/۶۸ متر ثبت شده‌است که در مقایسه با میانگین قد مردم فرانسه در آن زمان (تقریباً ۱۶۵ سانتی‌متر) بیشتر بود.[۲]

جستارهای وابسته

ویرایش

یادداشت‌ها

ویرایش
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ به‌عنوان پادشاه فرانسه

پانویس

ویرایش

منابع

ویرایش
فارسی
  • تاریخ ویل دورانت عصر ناپلئون
  • سرنوشت شوم یک امپراتور
  • فرهنگ جامع سیاسی، محمود طلوعی، انتشارات علم - سخن، تهران، ۱۳۷۲
انگلیسی

پیوند به بیرون

ویرایش
  • نوائیان رودسری، جواد (۱۷ شهریور ۱۳۹۹). «رد پای ناپلئون در روزنامه خراسان عصر مشروطه!». خراسان.
  • انجمن بین‌المللی ناپلئونی
  • زندگی‌نامه از پی‌بی‌اس ایالات متحده
  • کارهای ناپلئون بناپارت در پروژه گوتنبرگ