زیگموند فروید
زیگموند فروید (به آلمانی: Sigmund Freud, تلفظ آلمانی: [ˈzi:kmʊnt ˈfʁɔʏ̯t] نام در زمان تولد: زیگیسموند شلومو فروید، ۶ مهٔ ۱۸۵۶ – ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹) عصبشناس برجسته اتریشی و بنیانگذار دانش روانکاوی، بهعنوان یک روش درمانی در روانشناسی بود. فروید از تاثیرگذارترین شخصیتهای اوایل قرن بیستم بود.
زیگموند فروید | |
---|---|
نام هنگام تولد | زیگیسموند (زیگموند) شلومو فُروید |
زادهٔ | ۶ مهٔ ۱۸۵۶ پریبور، جمهوری چک |
درگذشت | ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ (۸۳ سال) لندن، بریتانیا |
ملیت | اتریشی |
محل تحصیل | دانشگاه وین |
شناختهشده برای | روانکاوی |
همسر(ها) | مارتا برنیز |
جایزه(ها) | جایزه ادبی گوته (۱۹۳۰) |
پیشینه علمی | |
شاخه(ها) | عصبشناسی رواندرمانی روانکاوی |
تأثیر گرفته از | ارسطو، برنتانو، برویر، داروین، داستایفسکی، اسپینوزا، گوته، هکل، کانت، شلینگ، مایر، نیچه، افلاطون، شوپنهاور، شکسپیر، سوفوکل، لوبون، ساد |
تأثیر گذار بر | آنا فروید، برنایز، آدلر، یونگ، رانک، کلاین، وینیکات، بیون، رایش، لاکان، فروم، آدورنو، مارکوزه، دلوز، برتون، دالی، رولان، ژیژک |
امضاء | |
فروید در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین، پذیرش گرفت و سپس، در زمینههای اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و شناخت بیماری نادرِ آروشا کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی، در بیمارستان عمومی وین، آغاز به پژوهش کرد. او بهعنوان استاد دانشگاه در رشته نوروپاتولوژی، در سال ۱۸۸۵ منصوب شده و در سال ۱۹۰۲ بهعنوان پروفسور، شناخته شد.
در ایجاد روانکاوی و روشهای بالینی برای روبرو شدن با دانش آسیبشناسی روانی از راه گفتگو میان بیمار و روانکاو، فروید فنونی را مانند بهکارگیری تداعی آزاد (به روشی گفته میشود که در آن بیمار هر آنچه را به ذهنش خطور میکند، بیان مینماید) و همچنین کشف انتقال (انتقال به معنای آن است که مراجع با درمان گر خود مانند یکی از افراد مهم دوران کودکی اش برخورد میکند به عبارت دیگر احساسات و هیجانهایی را که نسبت به ابژهٔ مهمی مانند پدر و مادر داشته به درمان گر خود منتقل میکند). همچنین روش روانشناسی تحلیلی یا پویا راارائه کرد. بازتعریف فروید از تمایلات جنسی که شامل اشکال نوزادی هم میشد به او اجازه داد که عقده ادیپ (احساسات جنسی بچه نسبت به والدین جنس مخالف خود) را بهعنوان اصل مرکزی نظریه روانکاوی درآورد. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارانش بهعنوان یک آرزوی تحقق یافته او را به یک مدل برای تجزیه و تحلیل نشانههای بالینی و سازوکار سرکوب رسانید و همچنین برای گسترش نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است از آن استفاده کرد. فروید وجود زیست مایه (لیبیدو) را قطعی میدانست (به نظر او لیبیدو انرژی روانی -جنسی است. منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است. لیبیدو با مرگ میجنگد و میکوشد انسان را در هر زمینه به پیروزی برساند. این نیرو را شهوت نیز مینامند. زیستمایه بیش از هر چیز معنای جنسی دارد)[۱][۲]
سوءتفاهم بسیاری در مورد بیشتر مفاهیم فرویدی وجود دارد، از جمله مفهوم «لیبیدو» که با شهوت یکی دانسته شدهاست یعنی «به فروید اینطور نسبت میدهند که گویی او همه چیز را بر اساس سکس میدانستهاست»[۳] درحالیکه فروید «به جای واژه عرفانی و شاعرانه عشق، واژه فنیتر و حرفهایتر سکسوالیته را انتخاب کرد»[۴] «در حقیقت او بارها اعلام کرده که واژههای عشق، سکسوالیته، erotisme و Eros را معادل یکدیگر بهکار میبرد. liebe فرویدی معنای عشق، اشتیاق و ژویی سانس را در یک واژه داراست.»[۴]
انتقال یکی دیگر از مفاهیمی است که مورد سوءتفاهم واقع شدهاست. «فروید کشف کرد که سمپتوم به کمک انتقال قابل روانکاوی میشود. او همچنین کشف کرد که انتقال موتور روانکاوی و در عین حال سدی برای آن است. انتقال یک عشق است، یک عشق واقعی و هیچ عشق واقعی در صدد دست یافتن به دانش نیست. کار انتقال این است که چیزی برای تعبیر روانکاو باقی بگذارد.»[۵]
آغاز کودکی و تحصیل ویرایش
فروید در خانوادهای یهودی گالیسی در شهر موراویا بخشی از جمهوری چک متولد شد. وی نخستین فرزند خانواده از هشت فرزند بود.[۶] پدرش یاکوب فروید (۱۸۱۵–۱۸۹۶) تاجر پشم بود و از نخستین ازدواجش دو پسر داشت: امانوئل (۱۸۳۳–۱۹۱۴) و فیلیپ (۱۸۳۶–۱۹۱۱). خانواده یاکوب از یهودیهای حسیدی بودند، هرچند که خود یاکوب آدمی سنتی نبود. او در مطالعه تورات مشهور بود. او و مادر زیگموند در ۱۹ سالگی بهعنوان همسر سوم توسط خاخام یهودی ایزاک مانهایمر در تاریخ ۲۹ ژوئیه ۱۸۵۵ عقد کردند. آنها مشکلات اقتصادی داشتند و هنگامی زیگموند متولد شد، در یک اتاق اجارهای در خانه یک قفلساز در شهر اشلاساگاسا زندگی میکردند.[۷] او با یک پرده نازک که به دور بدنش پیچیده شده بود از رحم مادر بیرون آمد که مادرش این را نشانه خوبی برای آینده پسرش میدانست.[۸]
در ۱۸۵۹ خانواده فروید فرایبرگ را ترک کردند برادران ناتنی فروید به شهر منچستر در انگلستان مهاجرت کردند که موجب جدایی میان فروید و پسر امانوئل که همبازی فروید بود شد[۹] پدر فروید زن و دو فرزند خود را (خواهر فروید آنا متولد ۱۸۵۸ و برادرش یولیوس در کودکی مرده بودند) نخست به لایپزیگ و در سال ۱۸۶۰ به وین برد در وین بود که چهار خواهر (روسا، ماری، آدولفین و پاولا) و یک برادر، الکساندر، فروید متولد شدند در سال ۱۸۶۵ فروید نه ساله وارد Leopoldstädter Kommunal-Realgymnasium که یک دبیرستان ممتاز بود، گشت. او ثابت کرد که یک دانشآموز برجسته است و با افتخار در سال ۱۸۷۳ از مچورا فارغالتحصیل شد، او عاشق ادبیات بود و در زبانهای آلمانی، ایتالیایی، فرانسه، انگلیسی، اسپانیایی، عبری، لاتین و یونانی تخصص داشت.[۱۰] فروید، ویلیام شکسپیر را در طول عمرش تنها به زبان انگلیسی میخواند و به عقیده برخیها درک او از روانشناسی به خواندن نمایشنامههای شکسپیر برمیگردد.[۱۱] فروید در سن ۱۷ سالگی وارد دانشگاه وین شد. او میخواست حقوق بخواند اما به دانشکده پزشکی پیوست؛ جایی که مطالعات او شامل فلسفه زیر نظر فرانتس برنتانو فلسفه زیر نظر ارنست بروک و جانورشناسی زیر نظر استاد داروینیستی به نام کارل نوئل بود.[۱۲] در سال ۱۸۷۶ فروید چهار هفته را در ایستگاه پژوهشهای جانورشناسی نوئل در تریست به پژوهش و تشریح بینتیجه هزاران مار ماهی برای یافتن اندام تناسلی نر در آنها گذراند[۱۳] وی با درجه دکترا در سال ۱۸۸۱ فارغالتحصیل شد.
شغل و ازدواج ویرایش
در سال ۱۸۸۲ فروید کار پزشکی خود را در درمانگاه روانپزشکی تئودور ماینرت در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد. او در سال ۱۸۸۶ از کار در بیمارستان استعفاء داد و بهصورت خصوصی در رشته اختلالات عصبی تخصص گرفت و در همان سال با مارتا برنایز نوه ایساک برنایز یک خاخام ارشد در هامبورگ ازدواج کرد. این زوج دارای شش فرزند بودند: ماتیلد متولد ۱۸۸۷، ژان مارتین متولد ۱۸۸۹، اولیور متولد ۱۸۹۱، ارنست متولد ۱۸۹۲، سوفی متولد ۱۸۹۳و آنا متولد ۱۸۹۵.
کارل گوستاو یونگ شایعه رابطهٔ فروید با خواهر زنش را پخش کرد. مینا برنایز در سال ۱۸۹۶ پس از مرگ نامزدش به خانه فروید در شاره ۱۹ برگاس نقل مکان کرده بود. بررسی سوئیس هتل لانگ در سال ۲۰۰۶ نشان میدهد که فروید در مورخه ۱۳ اگوست ۱۸۹۸ در آنجا با یک خانم که زنش نبودهاست اقامت داشتهاست. سپس توسط شماری از پژوهشگران دربارهٔ فروید درستی شایعات تا حدودی مورد تأیید واقع شد. پیتر گی که پیشتر در مورد این شایعات تردید داشت نظر خود را عوض کرد و احتمال وجود رابطه میان آن دو را تأیید کرد.[۱۴] بر اساس پژوهشهای تاریخی و تحلیل نوشتههای مربوط به فروید پیتر جی به این نتیجه رسید که در طی رابطه این دو، برنایز یک سقط جنین داشتهاست.[۱۵] فروید در ۲۴ سالگی آغاز به سیگار کشیدن کرد نخست سیگار عادی میکشید و سپس آن را به سیگار برگ تبدیل کرد او باور داشت سیگار ظرفیت او را برای کار بالا میبرد و او مهار بیشتری روی خود دارد به رغم هشدارهای همکارش ویلیام فیلیس او همچنان سیگاری باقی ماند و در نهایت دچار سرطان سقف دهان شد[۱۶] در سال ۱۸۹۷ به فیلیس پیشنهاد داد که اعتیاد به تنباکو جایگزینی برای استمناء میباشد.[۱۷]
فروید به شدت استاد فلسفه خود را تحسین میکرد؛ برنتانو که صاحب نظریه ادراک و درون نگری و همچنین نظریه لیپس، یکی از نظریه پردازان اصلی معاصر در مفاهیم ناخودآگاه و همدلی بود.[۱۸] برنتانو در کتابش که در سال ۱۸۷۴ با نام روانشناسی از دیدگاه تجربی منتشر شد امکان وجود ناخودآگاه را مورد بحث قرار داد. اگر چه برنتانو وجود ناخودآگاه را رد کردهاست اما مباحثی که او مطرح کرد به فروید در این باره کمک کرد.[۱۹] فروید از نوشتههای چارلز داروین و ادوارد فون هارتمن (فلسفه ناخودآگاه) استفاده کرد.[۲۰]
توسعهٔ روانکاوی ویرایش
در ماه اکتبر سال ۱۸۸۵ فروید به پاریس رفت تا در یک فلوشیپ سه-ماهه با ژان-مارتن شارکو، که یک نورولوژیست مشهور بود و در مورد خواب و هیپنوتیزم پژوهش میکرد، شرکت کند. او سپس از این تجربه بهعنوان کاتالیزوری برای سوق دادن وی به سمت علم آسیبشناسی روانی و کاری با درآمد و بازار کار کمتر در پژوهشهای عصبشناسی یاد میکند[۲۱] شارکو متخصص در مطالعات بیماری هیستریا و اساکنون افراد برای هیپنوتیزم شدن بود که بهطور معمول بر روی بیماران مختلف در حضور حضار روی صحنه نشان میداد.
از هنگامی که فروید در سال ۱۸۸۶ کلینیک خصوصی خود را در شهر وین تأسیس کرد، آغاز به بهکارگیری فن هیپنوتیزم در درمانهای بالینی خود کرد. او از رویکرد و فن همکار خود، جوزف بروئر، استفاده کرد که روش آن با هیپنوتیزمی که در روش فرانسوی آموخته بود متفاوت بود از آن جهت که در این روش از تلقین استفاده نمیشد. درمان یکی از بیمار بهخصوص بروئر باعث دگرگونی کار بالینی فروید شد. بیماری که با نام «آنا او» توصیف شدهاست، بیماری بود که از او دعوت شد جهت شرح نشانههای بیماریاش هنگامی که تحت هیپنوتیزم بود صحبت کند. در طول زمانی که بیمار در این حالت مشغول توصیف علایم بیماریاش بود، در هنگامی که بیمار خاطرات آسیبزای گذشته را که باعث بهوجود آمدن بیماریاش شده بودند به یاد میآورد، از شدت نشانههای بیماریاش کاسته شد.
عدم یکپارچگی نتایج درمانهای بالینی فروید نخست او را بر آن داشت که از بهکارگیری فن هیپنوتیزم دست بکشد، و به این نتیجه برسد که اگر بیمار را تشویق کند تا آزادانه صحبت کند بدون آنکه جلوی خود را بگیرد یا خود را سانسور کند و در مورد هر چه که به ذهنش میآید به راحتی صحبت کند، در بهبود نشانگان بیماری روانیاش بیشتر کمک میکند. به همراه بهکارگیری این شیوه که آن را «تداعی آزاد» نامید، فروید متوجه شد که رویاهای بیماران نیز به نحو ثمربخشی میتواند آنالیز شود تا بتواند ساختار پیچیدهٔ ناخودآگاه را و سرکوب روانی را که منشأ بیماری روانی است نشان دهد. در حدود سالهای ۱۸۹۶ بود که او دیگر از لفظ روانکاوی برای توضیح شیوهٔ جدید درمان بالینی و نظریات خود استفاده میکرد.[۲۲]
«او»، «من»، «من برتر» ویرایش
از دید فروید، روان شامل سه حوزه است: «او»،[یادداشت ۱] «من»،[یادداشت ۲] و «منِ برتر».[یادداشت ۳]
«او» مهمترین حوزهٔ روان است. آگاهی اندکی که دربارهٔ آن داریم از مطالعهٔ رؤیا و اختلالات روانی بهدست آمدهاست، حوزهٔ «او» کانون غرایز و شورهای ابتدایی و بخشی از میراث حیوانی انسان است. «او» دارای ذاتی بهیمی و جنسی است و از آگاهی برکنار. هرچه موروثی و مادرزاد است در حوزهٔ «او» میگنجد، و او کور و بیبصیرت است و هدفی جز خرسندی کامها و هوسها ندارد و دورنگر و فرجاماندیش نیست و، بهقول توماس مان، نیکی و بدی و اخلاق نمیشناسد. کودک نوزاد تجسم «او»ست، اما در جریان رشد کودک بهرهای از «او» بهصورت «من» درمیآید. براثر آن، کودک بهجای کامجویی بیبندوبار به مقتضیات واقعی نیز توجه میکند. پس اصل واقعیت در برابر اصل لذت پدیدار میشود. «من» نسبتبه جهان پیرامون اورگانیسم هوشیار است و میداند که اگر «او» را زنجیر نکند، قادر به حفظ زندگی ارگانیسم نخواهد بود. «من» توقعات بیپایان «او» را با قیود جهان بیرونی آشتی میدهد. از اینرو، «من» در حکم بازبین یا سانسورچیای است در برابر «او» و میکوشد «او» را با واقعیت همساز گرداند، زیرا آگاه است که اگر کامهای «او» سرکوب و مقید و محدود نشوند، اورگانیسم بهخطر میافتد و حتی بههلاکت میرسد. هر زمان که میان «او» و «من» ستیزه درگیرد، اورگانیسم دستخوش پریشانی میگردد و رواننژندی و روانپریشی روی مینماید.[۲۳]
«من برتر» یا «من آرمانی» همانا وجدان اخلاقی است و، بهگفتهٔ بریل،[یادداشت ۴] نمودار والاترین مرحلهٔ تکامل انسان است. قوانین اخلاقی و محرماتی که والدین یا جانشینان ایشان به کودک تحمیل میکنند، به «من برتر» میانجامد. وجدان صرفاً زادهٔ رشد «من برتر» است. «من برتر» پیوسته با «او» میستیزد و «من» این ستیزه را داوری میکند. در هر زمان که «او» و «من برتر» با یکدیگر هماهنگ باشند، الزاماً ارگانیسم با محیطش سازگار است و زندگی برایش آسان و خوشایند. اما اگر «او» سر به طغیان بردارد و از جانب «من» نیز مخالفتی نبیند، «من برتر» رنجور میشود و احساس گناه یا عذاب بر اورگانیسم دست مییابد.[۲۴]
لیبیدو ویرایش
یکی دیگر از مفاهیم فرویدی مفهوم لاتینی لیبیدو[یادداشت ۵] یا شهوت است. لیبیدو نیرویی روانی است و دارای ذاتی جنسی. «او» سرشار از لیبیدو یا شور جنسی است. در قاموس فروید «شور جنسی» معنایی وسیعتر از معنی متعارف این کلمه دارد. بهسخن دیگر، فروید همهٔ فعالیتهای انسانی را معلول لیبیدو و، در نتیجه، جنسی میداند. بهاقتضای لیبیدو یا شور جنسی، خردسالان از مکیدن انگشت و پستانک و دفع پنجال لذت میبرند و سالمندان تن به روابط جنسی بهنجار یا نابهنجار میدهند. مکانیسمهای دفاعی اورگانیسم سبب میشوند که در مواردی لیبیدو از مسیر متعارف طبیعی انحراف جوید و در مسیرهایی جامعهپسند بریزد. فرهنگ گرانمایهٔ انسانی ــ علوم و هنرها و قوانین و ادیان ــ چیزی جز تجلیات غیرمتعارف لیبیدو نیست. مفهوم لیبیدو فروید را بر آن داشت تا همهٔ مناسبات انسانی، حتی پیوند فرزند و والدین، را امری جنسی بینگارد و همین رأی جنجالی عظیم برانگیخت. بنا بر رأی او، هرنوزادی در آغاز براثر مکیدن پستان مادر کامروا میگردد و، از اینرو، به مادر وابسته میشود. سپس نوزاد نرینه به مادر علاقهای جنسی مییابد و از رقیب خود، پدر، نفرت مییابد. اما نوزاد مادینه به پدر مهر میورزد و با مادر رقابت و دشمنی میکند. بهبیان دیگر، هم پسر و هم دختر در چنگال عواطفی پیچیده و مزاحم گرفتار میشوند و روانهایشان دچار عقده میگردد. از مادردوستی و پدرستیزیِ پسر عقده ادیپ و از پدردوستی و مادرستیزی دختر عقده الکترا میزاید.[یادداشت ۶] این دو عقده میراثیاند که از انسانهای نخستین برای ما ماندهاند: در سپیدهدم زندگی انسان، جوان ابتدایی از اقتدارات و امتیازات پدر خود، خداوندگار خانواده، به رشک افتاد و چون فرصت یافت، بر وی شورید و او را کشت و بر مادرش تسلط یافت و یکهتاز گردید. اما خاطرات پدر روانش را به درد انداخت. پس به جبران پدرکشی برخی از خوشیها را بر خود حرام گردانید و تن به قیودی داد و با این محرمات و قیود جامعه و فرهنگ کنونی را پدیدآورد. فروید در کتاب توتم و تابو نشان داد که همهٔ جلوههای فرهنگ انسانی از روابط خانوادگی زاده میشوند و علم و هنر و افسانه و دین و خرافات از عقدههای کودکی برمیخیزند. وی از معاینه و معالجهٔ صدها بیمار بدین نتیجه رسید که غریزهٔ جنسی بیش از غرایز دیگر در شخصیت مؤثر است. اما این غریزه و سایر غرایز در بسا موارد با مقتضیات محیط سازگار نیستند. پس «من برتر» در برابرشان میایستد و کامهای غریزی را از خطهٔ روانِ آگاه به خطهٔ روانِ ناآگاه پس میراند. بدین ترتیب، کامهای وازده پدید میآیند. این کامها بدان سبب که نمیتوانند به خطهٔ روان آگاه بتازند و تحقق یابند، در اعماق روان جنبوجوش میکنند و موجب اختلالات خفیف و شدید گوناگون میشوند. وظیفهٔ روانکاو است که بیمار را به ریشههای اختلالات خود، یعنی کامهای وازَده، برساند. فقط مشکل اینجاست که چون کامهای وازده ناخوشایندند، بروزشان برای بیمار دردناک است و، برای همین، بیمار در برابر روانکاو مقاومت میکند و وازدگیهای خود را بهسهولت بروز نمیدهد. فروید برای درهمشکستن این مقاومت روانی بیمار از روش تداعی آزاد استفاده میکرد، روشی که در آن بیمار را در اتاقی نیمروشن میخوابانید و برخی از نکتههای مهم زندگی او را، که احتمالاً به بیماریاش مربوط بودند، بر زبان میآورد و از او میخواست که بدون هیچگونه مقاومتی هرچه براثر شنیدن آن نکات از خاطرش میگذرد را بیان کند. این کار بارها تکرار میشد و سرانجام پرده از وازدگیهای بیمار برمیداشت و روانکاو و بیمار را به منشأ بیماری میرسانید.[۲۵]
غریزهٔ مرگ در کنار غریزهٔ جنسی ویرایش
فروید در اواخر عمر در جهانبینی خود دست برد و موضوع غریزهٔ مرگ را پیش کشید. احتمالاً، فجایع جنگ جهانی دوم و مرارتهایی که گریبانگیر خانوادهٔ او شده بود وی را بر آن داشت که سلطهٔ بیکران رانهٔ جنسی را انکار و اعتقاد کند که اورگانیسم وابستهٔ دو رانه یا غریزه است: غریزهٔ جنسی[یادداشت ۷] و غریزهٔ مرگ. غریزهٔ جنسی یا غریزهٔ زندگی اورگانیسم را به حفظ و استمرار خود وامیدارد، و غریزهٔ مرگ آن را به انحلال میکشاند. در عرصهٔ روان، ستیز دامنهداری میان این دو نیرو درمیگیرد و این ستیز، که الزاماً به غلبهٔ نهایی غریزهٔ مرگ میانجامد، علت دگرگونیهای روانی و آفرینندهٔ شخصیت ماست. برخی از گرایشهای ما، چون مهربانی و انساندوستی، براثر استیلای موقت غریزهٔ جنسی بر غریزهٔ مرگ پدید میآیند، و برخی دیگر، مانند آزاردوستی (سادیسم) و سبعتطلبی و جنگجویی، از تفوق غریزهٔ مرگ میزایند.[۲۶]
مبارزه با سرطان ویرایش
در فوریه ۱۹۲۳، فروید سرطان لکوپلاکیا گرفت، یک توده سرطانی در دهان او شناسایی شد. فروید نخست این مسئله را به صورت راز نگه داشته، اما در آوریل ۱۹۲۳ اوارنست جونز را در جریان گذاشت، اوارنست جونز به او گفت که توده برداشته شدهاست. فروید با متخصص پوست ماکسیمیلیان اشتاینر مشورت کرد، که به او توصیه کرد سیگار را ترک کند اما در مورد جدی بودن سرطان او به وی چیزی نگفت و اهمیت آن را بیان نکرد. فروید سپس به دیدن فلیکس دویچ که سرطان او را تهاجمی تشخیص داده بود رفت، او برای این تشخیص از واژهٔ نامطلوب یا " لکوپلاکیای بد " به جای epithelioma استفاده میکرد. دویچ به فروید توصیه کرد برای جلوگیری از رشد سرطان سیگار را ترک کند. فروید توسط یک متخصّص گوش-حلق-بینی، مارکوس هایِک، که صلاحیتش پیشتر توسط فروید زیر سؤال برده شده بود، تحت درمان قرار گرفت. هایک عمل جراحی غیرضروری خارج از درمانگاه در بخش سرپایی درمانگاهِ خود روی فروید انجام داد. فروید پیش و پس از عمل دارای خونریزی شدیدی بود و به سختی از مرگ جان سالم به دربرد. فروید پس از عمل مرتباً توسط دویچ ویزیت میشد. دویچ متوجه شد که عملهای پسین نیز باید انجام بگیرد، اما از گفتن آن به فروید خودداری میکرد، چراکه فکر میکرد فروید اگر بداند سرطان او وخیم شده دست به خودکشی میزند.[۲۷]
مرگ ویرایش
در میانه سپتامبر ۱۹۳۹ سرطان سقف دهان فروید باعث درد فزایندهٔ شدیدی برای او شد و به او اعلام شد که غیرقابل عمل جراحی است. واپسین کتابی که وی خواند، چرم ساغری اثر بالزاک، بود. چند روز بعد، او پیش پزشکش رفت. دوست و همکار او، ماکس شِوِر، ابعاد بیماری او را برای او توضیح داده بود. فروید: «تو قرارداد ما را بهخاطر داری؛ هنگامی که زمانش رسید من را تنها نگذاری. اکنون چیزی بهجز زجر باقی نمانده و اصلاً منطقی نیست.» هنگامی که شور خاطرنشان کرد که قرارشان یادش نرفته، فروید گفت که ممنونم، و سپس با آنا دربارهٔ آن صحبت کرد و گفت که اگر آنا فکر میکند که کار درستی است کار را پایان دهد. آنا فروید میخواست که مرگ پدرش را به تعویق بیندازد، اما شور او را متقاعد کرد که زنده نگهداشتن فروید بیفایده است، و بالاخره در تاریخهای ۲۱ و ۲۲ سپتامبر تزریق دوزهای معینی از مرفین باعث مرگ فروید در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ شد.[۲۸]
سه روز پس از مرگ فروید، جسد او در شمال لندن سوزانده شد. سخنرانی مراسم تشییع جنازه توسط ارنست جونز و نویسندهٔ اتریشی، اشتفان تسوایگ ایراد شد سپس خاکستر فروید به پایهای که توسط پسرش ارنست برای گلدان عتیقهای که فروید از پرنس بناپارت دریافت کرده بود و آن را سالها در اتاق مطالعه خود در وین داشت طراحی شده بود تبدیل شد پس از اینکه همسر فروید در سال ۱۹۵۱ مرد خاکستر او هم در این گلدان گذاشته شد.[۲۹]
تأثیر ویرایش
جهانبینی فروید در داستانپردازی و شاعری و نمایشنامهنویسی نیز انعکاس یافتهاست. برنارد دو وتو[یادداشت ۸] میگوید که هیچ دانشمندی در هیچ عصری اثری چنین عمیق بر ادبیات نگذاشتهاست. پیکرتراشی و پیکرنگاری و هنرهای دیگر هم از سیطرهٔ او برکنار نماندهاند. رابرت همیلتن[یادداشت ۹] میگوید که او روانشناسی را برپایگاه شایستهٔ خود استوار ساخت.[۳۰] فردریک ورتام، روانپزشک آمریکایی، گفتهاست: «باید درنظر داشت که فروید مطالعهٔ شخصیت و بیماریهای روانی را از سه جهت دگرگون ساخت: اولاً، با منطق علوم طبیعی بهمطالعهٔ فرایندهای روانی پرداخت و روان ناآگاه (ناخودآگاه) را شناخت و روشی برای کاوش آن ابداع کرد. ثانیاً، برخلاف روانپزشکان پیشین، که به پیشینه و مخصوصاً حوادث دوران کودکی بیمار توجهی نمیکردند، فروید مطالعهٔ حوادث کودکی را برای تشخیص و معالجهٔ بیماری لازم دانست. ثالثاً، اهمیت غریزهٔ جنسی را دریافت و پی برد که کودکان زندگیی جنسی دارند و، بالاتر از این، غریزهٔ جنسی در طی زندگی از مراحلی میگذرد و بهصورتهای گوناگون درمیآید.[۳۱]
تنسلی[یادداشت ۱۰] ضمن خطابهای که در انجمن سلطنتی لندن ایراد کرد چنین نظر دادهاست: «اکتشافات فروید ماهیتی انقلابی دارند. فروید به کاوش خطهٔ نامکشوف ذهن انسانی (ناخودآگاه) همت گمارد. پیش از او کسی این خطه را نمیشناخت و تجلیات روان ناآگاه بهسبب قاهرترین تعصبات بشری یا اساساً مورد غفلت بودند یا شناختناپذیر و پست و انحرافی بهشمار میرفتند و کسی وجود آن را نمیپذیرفت. فروید بود که واقعیت روان ناآگاه را قبول کرد و در کشف آن کوشید.»[۳۲]
وینفرد اوورهولسر[یادداشت ۱۱] پیشبینی کرده که صدسال بعد فروید را در شمار کوپرنیک و نیوتون و مردان دیگری که درهای نویی بر اندیشهٔ انسانی گشودند خواهند آورد. بیگمان، در عصر ما هیچکس بهقدر فروید به دریافت فعالیت ذهن نایل نیامده است.»[۳۳]
ایدهها ویرایش
- آغاز کار
فروید مطالعات خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه وین در سال ۱۸۷۳ آغاز کرد. او تقریباً ۹ سال در آنجا تحصیل کرد. وی به پژوهشهای فیزیولوژی عصبی و مخصوصاً در رابطه با پژوهش در مورد اندام جنسی مارماهی و دستگاه عصبی ماهی علاقه داشت.[۳۴]
کوکائین ویرایش
فروید بهعنوان یک پزشک و عصبشناس، از مصرفکنندگان کوکائین و از طرفداران آن بهعنوان محرک و مسکن بود. او باور داشت کوکائین درمان بسیاری از مشکلات ذهنی و فیزیکی است و در مقالهاش با عنوان «در کوکا»[۳۵] در ۱۸۸۴، فضایلش را برشمرده است. میان سالهای ۱۸۸۳ و ۱۸۸۷، چندین مقاله برای تجویز دارویی کوکائین نوشت از جمله بهکارگیری آن در درمان افسردگی بهعنوان داروی ضدافسردگی. او به صورتی بسیار حساب شده از کنار اولویتهای پزشکی این ماده که میتوانست در بیحسی موضعی کاربرد داشته باشد و در حالیکه از آنها آگاه بود، گذشت و به اشارتی گذرا بسنده کرد.[۳۶] (کارل کولر، همکار فروید در وین، به این تمایزگذاری فروید در مصارف کوکائین آگاه شد و یافتههایش در کاربرد داشتن این ماده برای بیحسی در جراحی حساس چشم را با جامعه پزشکی در میان گذاشت) فروید همینطور مصرف کوکائین را برای درمان اعتیاد به مرفین توصیه میکرد.[۳۷] او مصرف کوکائین را به دوستش ارنست فون فلیشل-مارکسو که به مورفین معتاد بود و از درد ناشی از عفونت حاد در اثر تزریق رنج میبرد، توصیه کرد. فروید ادعا کرد اعتیاد دوستش ناگهان از میان رفته، در حالیکه فلیشل هیچگاه اذعان نکرد که فروید در اشتباه بودهاست. وضعیت فلیشل به صورت مسمومیت شدید ناشی از کوکائین تغییر کرد و پس از آن، دوباره مصرف مورفین را آغاز کرد و چند سال بعد، پس از متحمل شدن رنجی بسیار، درگذشت.[۳۸]
سپس مشخص شد کاربرد کوکائین برای بیحسی موضعی، یکی از مصارف امن آن است و گزارشهای مبتنی بر مسمومیت در اثر کوکائین و اعتیادآور بودنش، به ممنوعیت مصرف آن در بسیاری از نقاط جهان منجر شد. این اتفاق، شهرت فروید را خدشهدار کرد.[۳۹]
پس از «دوره کوکائین»،[۴۰] فروید ترغیب کردن عموم به مصرف کوکائین را متوقف کرد اما خودش مصرف آن را در طول دهه ۱۸۹۰ و پیش از ترک کردن آن در ۱۸۹۶، برای درمان افسردگی، میگرن و التهاب بینی، ادامه داد.[۴۱]
تألیفات ویرایش
- تفسیر رؤیا (۱۹۰۰)
- تفسیر خواب، زیگموند فروید، شیوا رویگریان (مترجم)، ناشر: نشر مرکز
- توتم و تابو (۱۹۱۳)
- امر غریب (۱۹۱۹)، زیگموند فروید، مهرداد پارسا (مترجم)، ناشر: نشر شوند
- روانشناسی گروه و تحلیل من (۱۹۲۱)
- تمدن و ملالتهای آن (۱۹۳۰)
- تمدن و ملالتهای آن، زیگموند فروید، محمد مبشری (مترجم)، ناشر: ماهی
- تمدن و ناخشنودیهای آن، زیگموند فروید، خسرو همایون پور (مترجم)، ناشر: امیرکبیر
- ناخوشایندیهای فرهنگ (تمدن و ناخرسندیهای آن)، زیگموند فروید، امید مهرگان (مترجم)، ناشر: گام نو
- اتوبیوگرافی (۱۹۲۵) (در فارسی: زندگی علمی من، ترجمه علیرضا طهماسب، نشر بینش نو)
- بررسی رفتارهای جنسی
- آسیبشناسی زندگی روزمره
- موسی و یکتاپرستی
- موسی و یکتاپرستی، زیگموند فروید، هورا رهبری (مترجم)، ناشر: فرهنگ صبا
- موسی و یکتاپرستی، زیگموند فروید، صالح نجفی (مترجم)، ناشر: رخ داد نو
- آینده یک پندار
- روش تعبیر رؤیا، زیگموند فروید، محمود ساعتچی (مترجم)، محمد حجازی (مترجم)، ارژنگ امیری (ویراستار)، ناشر: جامی
- مهمترین گزارشهای آموزشی تاریخ روانکاوی، زیگموند فروید، سعید شجاع شفتی (مترجم)، ناشر: ققنوس
- اصول روانکاوی بالینی، زیگموند فروید، سعید شجاع شفتی (مترجم)، ناشر: ققنوس
- آسیبشناسی روانی زندگی روزمره، زیگموند فروید، محمدحسین وقار (مترجم)، آراد ناسخیان (تحلیلگر) محمدحسین خسروانی (ویراستار)، ناشر: اطلاعات
- توتم و تابو، زیگموند فروید، ایرج پورباقر (مترجم)، ناشر: آسیا
- روانشناسی فراموشی (آسیبشناسی روانی در زندگی روزمره)، زیگموند فروید، مهوش قویمی (مترجم)، ناشر: علم
- تعبیر خواب و بیماریهای روانی، زیگموند فروید، ایرج پورباقر (مترجم)، ناشر: آسیا - ۱۳۸۲
- مرگ (مجموعه مقالات)، فریدریش ویلهلم نیچه، هانس گئورگ گادامر، مارتین هایدگر، آلبر کامو، زیگموند فروید، ژاک دریدا، نوربرت الیاس، کارل گوستاو یونگ، دیوید هیوم، محمد صنعتی، ژان بودریار، آرتور شوپنهاور، ژیل دولوز، سنکا، فرانسیس بیکن، ارنست بکر، میشل دومونتی، ژرژ باتای، الی راگلند، مراد فرهادپور (مترجم)، داریوش آشوری (مترجم)، یوسف اباذری (مترجم)، محمدسعید حنایی کاشانی (مترجم)، خشایار دیهیمی (مترجم)، حسین پاینده (مترجم)، امیر احمدی آریان (مترجم)، شهریار وقفیپور (مترجم)، فرزین رضاعی (مترجم)، امید مهرگان (مترجم)، افشین جهاندیده (مترجم)، علی ملائکه (مترجم)، مهشید نونهالی (مترجم)، جواد گنجی (مترجم)، انوشیروان گنجی پور (مترجم)، مهیار آقایی (مترجم)، مهشید تاج (مترجم)، محمدعلی شهرکی (مترجم)، سامان توکلی (مترجم)، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
- کاربرد تداعی آزاد در روانکاوی کلاسیک، زیگموند فروید، سعید شجاع شفتی (مترجم)، ناشر: ققنوس
- گزارش تحلیلی یک مورد هیستری، زیگموند فروید، آرش امینی (مترجم)، ناشر: ارجمند
- روانکاوی لئوناردو داوینچی، زیگموند فروید، پدرام راستی (مترجم)، ناشر: ناهید
- دوازده مقاله انتخابی در روانکاوی کلاسیک (اورتودکس)، زیگموند فروید، شاهرخ علیمرادیان (مترجم)، ناشر: سورنا
- پنج گفتار از زیگموند فروید، زیگموند فروید، هورا رهبری (مترجم)، پیتر گای (مقدمه)، ناشر: گام نو
- پنج گفتار دربارهٔ روانکاوی، زیگموند فروید، حسن صفوی (مترجم)، ناشر: جامی
- فراموشکاری، زیگموند فروید، حسن اکبریان طبری (مترجم)، ناشر: کتابسرای تندیس
- چرا جنگ؟: بررسی روانشناسانهٔ پدیدهٔ جنگ، آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، خسرو ناقد (مترجم)، ناشر: نشر پیدایش
- لطیفه و ارتباطش با ناخودآگاه، زیگموند فروید، آرش امینی (مترجم)، ناشر: ارجمند، نسل فردا، کتاب ارجمند
- رؤیاها: سخنرانیهایی در معرفی روانکاوی، زیگموند فروید، فرزام پروا (مترجم)، فرشته ساری (ویراستار)، ناشر: نشر چشمه
- روانکاوی (۱) (مجموعه مقالات)، زیگموند فروید، مراد فرهادپور (مترجم)، یوسف اباذری (مترجم)، سیدعلی مرتضویان (مترجم)، حسین پاینده (مترجم)، شهریار وقفی پور (مترجم)، بهزاد برکت (مترجم)، مازیار اسلامی (مترجم)، یحیی امامی (مترجم)، مهسا کرم پور (مترجم)، حمید محرمیان معلم (مترجم)، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
- روانکاوی (۲) (مجموعه مقالات)، زیگموند فروید، مراد فرهادپور (مترجم)، یوسف اباذری (مترجم)، حسین پاینده (مترجم)، شهریار وقفی پور (مترجم)، امید مهرگان (مترجم)، فتاح محمدی (مترجم)، مازیار اسلامی (مترجم)، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
- اشتباهات لپی، زیگموند فروید، ناشر: بهجت، ۱۳۸۲
- مکانیزمهای دفاع روانی، زیگموند فروید، محمد جوادی (مترجم)، سید حبیب گوهری راد (مترجم)، ناشر: رادمهر
- مبانی نظری مدرنیسم (مجموعه مقالات)، فریدریش ویلهلم نیچه، مراد فرهادپور، کارل مارکس، مجید مددی، یوسف اباذری، سیدعلی مرتضویان، ماکس وبر، حسین پاینده، مارشال برمن، زیگموند فروید، پل ریکور، کارل لوویت، رابرت پی پین، ریچارد ولهایم، گئورگ زیمل، محمدسعید حنایی کاشانی (مترجم)، هاله لاجوردی (مترجم)، امیرحسین رنجبر (مترجم)، حسن چاوشیان (مترجم)، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
- روان ساده، روان پاک، بهمن کریم نظر (مترجم)، انتشارات یاران کهن، ۱۳۹۳
- ضمیر ناآگاه، زیگموند فروید، ترجمه از متن آلمانی، علی فولادین، آرین مرادزاده، سید حسین مجتهدی، چاپ دوم، ویراست دوم، سه زبانه (آلمانی، انگلیسی، فارسی)، انتشارات پژواک هنر و اندیشه. ۱۳۹۶
آثار دربارهٔ فروید ویرایش
- فروید و غیر اروپاییها، ادوارد سعید، نوید حمزوی (مترجم)، انتشارات نیماژ ۱۳۹۷
- چگونه فروید بخوانیم، جاش کوهن، نشر نی
- شور ذهن، اثر ایروینگ استون، ترجمه اکبر تبریزی، فرخ تمیمی
- درآمدی بر زیگموند فروید، ژانمیشل گینودز، مهرداد پارسا، نشر شوند ۱۳۹۸
- ناخودآگاه: یک تحلیل مفهومی، السدیر مک اینتایر، مهرداد پارسا، نشر شوند ۱۳۹۹
مکاتبات ویرایش
- The Letters of Sigmund Freud and Otto Rank: Inside Psychoanalysis (eds. E. J. Lieberman and Robert Kramer). Johns Hopkins University Press, 2012.
- The Complete Letters of Sigmund Freud to Wilhelm Fliess, 1887–1904, (editor and translator Jeffrey Moussaieff Masson), ۱۹85, ISBN 978-0-674-15420-9
- The Sigmund Freud کارل گوستاو یونگ Letters, Publisher: Princeton University Press; Abr edition, 1994, ISBN 978-0-691-03643-4
- The Complete Correspondence of Sigmund Freud and کارل آبراهام، ۱۹۰۷–۱۹۲۵, Publisher: Karnac Books, 2002, شابک ۹۷۸-۱-۸۵۵۷۵-۰۵۱-۷
- The Complete Correspondence of Sigmund Freud and Ernest Jones, 1908–1939. , Belknap Press, انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۵، شابک ۹۷۸-۰-۶۷۴-۱۵۴۲۴-۷
- The Sigmund Freud Ludwig Binswanger Letters, Publisher: Open Gate Press, 2000, ISBN 978-1-871871-45-6
- The Correspondence of Sigmund Freud and Sándor Ferenczi, Volume 1, 1908–1914, Belknap Press, انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۴، شابک ۹۷۸-۰-۶۷۴-۱۷۴۱۸-۴
- The Correspondence of Sigmund Freud and Sándor Ferenczi, Volume 2, 1914–1919, Belknap Press, انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۶، شابک ۹۷۸-۰-۶۷۴-۱۷۴۱۹-۱
- The Correspondence of Sigmund Freud and Sándor Ferenczi, Volume 3, 1920–1933, Belknap Press, انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۰۰، شابک ۹۷۸-۰-۶۷۴-۰۰۲۹۷-۵
- The Letters of Sigmund Freud to Eduard Silberstein, 1871–1881, Belknap Press, انتشارات دانشگاه هاروارد، شابک ۹۷۸-۰-۶۷۴-۵۲۸۲۸-۴
- Sigmund Freud and لو آندره آس سالومه; Letters, Publisher: Harcourt Brace Jovanovich; 1972, ISBN 978-0-15-133490-2
- The Letters of Sigmund Freud and آرنولد تسوایگ, Publisher: New York University Press, 1987, ISBN 978-0-8147-2585-6
- Letters of Sigmund Freud – selected and edited by ارنست ال فروید, Publisher: New York: Basic Books, 1960, ISBN 978-0-486-27105-7
جستارهای وابسته ویرایش
- فرافکنی
- نقد ادبی روانکاوانه
- روانکاوی
- لغزش زبان
- روانپویشی
- نقد ادبی روانکاوانه
- آشناغریبی
- فراواقعگرایی
- کارل گوستاو یونگ
- ژاک لاکان
یادداشتها ویرایش
- ↑ آلمانی Ich (برخی آن را به «نهاد» ترجمه کردهاند)
- ↑ لاتین: ego (برخی آن را به «خود» ترجمه کردهاند)
- ↑ super-ego (برخی آن را به «فرا خود» ترجمه کردهاند)
- ↑ A.A. Brill
- ↑ Libido
- ↑ نامهای این دو عقده از نامهای ادیپ و الکترا، پسر و دختری افسانهای، گرفته شده که یکی پدر و دیگری مادر خویش را میکشد.
- ↑ وی از این غریزه با نام اروس نیز نام میبرد.
- ↑ Bernard DeVoto
- ↑ Robert Hamilton
- ↑ A. G. Tansley
- ↑ Winfred Overholser
پانویس ویرایش
- ↑ ^ Mannoni, Octave, Freud: The Theory of the Unconscious, London: NLB 1971, pp. 146-47
- ↑ والتر اودانیک، ولودیمیر یونگ و سیاست. ترجمهٔ علیرضا طیب. نشر نی ۱۳۷۹
- ↑ کدیور، میترا، مکتب لکان، روانکاوی در قرن بیست و یکم، رابطه جنسی وجود ندارد، انتشارات اطلاعات، 1381
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ کدیور، میترا، مکتب لکان، روانکاوی در قرن بیست و یکم، عشق: ضرورتی برای ارتقاء ژویی سانس تا دیالکتیک اشتیاق، انتشارات اطلاعات، 1381
- ↑ کدیور، میترا، مکتب لکان، روانکاوی در قرن بیست و یکم، روانکاوی در مکتب لکان: یک مقدمه، انتشارات اطلاعات، 1381
- ↑ ^ Gresser 1994, p. 225
- ↑ ^ Gay 2006, pp. 4–8; Clark 1980, p. 4 For Jacob's Torah study, see Meissner 1993, p. 233. For the date of the marriage, see Rice 1990, p. 55
- ↑ ^ Margolis 1989
- ↑ ^ Jones, Ernest (1964) Sigmund Freud: Life and Work. Edited and abridged by Lionel Trilling and Stephen Marcus. Harmondsworth: Penguin Books p. 37
- ↑ ^ Hothersall 2004, p. 276.
- ↑ ^ Bloom 1994, p. 346
- ↑ ^ Hothersall 1995
- ↑ ^ See Past studies of the eels and references therein
- ↑ Blumenthal, International Herald Tribune, 24 December 2006.
- ↑ ^ "Freud, Minna Bernays and the Conquest of Rome: New Light on the Origins of Psychoanalysis", The New American Review, Spring/Summer 1982, pp. 1-23
- ↑ ^ Gay 2006, pp. 77, 169
- ↑ ^ Freud and Bonaparte 2009, pp. 238-239
- ↑ ^ Pigman 1995
- ↑ ^ Jump up to: a b Vitz 1988, pp. 53–54
- ↑ ^ Sulloway 1979, pp. 243, 253
- ↑ ^ Joseph Aguayo, PhD. "Joseph Aguayo Charcot and Freud: Some Implications of Late 19th-century French Psychiatry and Politics for the Origins of Psychoanalysis (1986). Psychoanalysis and Contemporary Thought, 9:223–260"
- ↑ Gay 2006, pp. 64–71.
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۱۰–۳۱۱ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۱۱–۳۱۲ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۱۲–۳۱۵ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۱۸ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ ^ Gay 2006, pp. 419–420
- ↑ ^ Gay 2006, pp. 650-51
- ↑ ^ Burke, Janine The Sphinx at the Table: Sigmund Freud’s Art Collection and the Development of Psychoanalysis, New York: Walker and Co. 2006, p. 340.
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۲۰ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۲۱ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۲۲ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ رابرت بی. داونز. کتابهایی که دنیا را تغییر دادند. ترجمهٔ امیرحسین آریانپور. انتشارات ابنسینا. ص. ۳۲۲ (فصل پانزدهم، کاوشگران روان ناآگاه).
- ↑ ^ Strutzmann, Helmut (2008). "An overview of Freud's life". In Joseph P. Merlino, Marilyn S. Jacobs, Judy Ann Kaplan, K. Lynne Moritz. Freud at 150: 21st century Essays on a Man of Genius. Plymouth. p. 33. ISBN 978-0-7657-0547-1.
- ↑ On coca
- ↑ Jones, Ernest. Sigmund Freud: Life and Work, vol. 1. London: Hogarth Press, 1953, pp. 94–96.
- ↑ Byck, Robert. Cocaine Papers by Sigmund Freud. Edited with an Introduction by Robert Byck. New York, Stonehill, 1974.
- ↑ Borch-Jacobsen (2001) Review of Israëls, Han. Der Fall Freud: Die Geburt der Psychoanalyse aus der Lüge. Hamburg: Europäische Verlagsanstalt, 1999.
- ↑ Thornton, Elizabeth. Freud and Cocaine: The Freudian Fallacy. London: Blond and Briggs, 1983, pp. 45–46.
- ↑ Jones, E. , 1953, pp. 86–108.
- ↑ Masson, Jeffrey M. (ed.) The Complete Letters of Sigmund Freud to Wilhelm Fliess, 1887–1904. Harvard University Press, 1985, pp. 49, 106, 126, 127, 132, 201.
منابع ویرایش
- The Modernism Lab, Yale University, retrieved 23 June 2012.
- Appignanesi, Lisa and Forrester, John. Freud's Women. Penguin Books, 2000.
- Auden, W.H. "In Memory of Sigmund Freud", 1935، poets.org, retrieved 23 June 2012.
- Bloom, Harold. The Western Canon. Riverhead Books, 1994.
- Blumenthal, Ralph. "Hotel log hints at desire that Freud didn't repress", International Herald Tribune, 24 December 2006.
- Clark, Ronald W. Freud: The Man and his Cause, London: Jonathon Cape, 1980.
- Cohen, David. The Escape of Sigmund Freud. JR Books, 2009.
- Cohen, Patricia. "Freud Is Widely Taught at Universities, Except in the Psychology Department", The New York Times, 25 November 2007.
- Eissler, K.R. Freud and the Seduction Theory: A Brief Love Affair. Int. Univ. Press, 2005.
- Eysenck, Hans. J. Decline and Fall of the Freudian Empire. Pelican Books, 1986.
- Ford, Donald H. & Urban, Hugh B. Systems of Psychotherapy: A Comparative Study. John Wiley & Sons, Inc, 1965.
- Freud, Sigmund (1896c). The Aetiology of Hysteria. Standard Edition 3.
- Freud, Sigmund and Bonaparte, Marie (ed.). The Origins of Psychoanalysis. Letters to Wilhelm Fliess: Drafts and Notes 1887–1902. Kessinger Publishing, 2009.
- Fuller, Andrew R. Psychology and Religion: Eight Points of View, Littlefield Adams, 1994.
- Gay, Peter. Freud: A Life for Our Time. W. W. Norton & Company, 2006 (first published 1988).
- Gay, Peter. "The TIME 100: Sigmund Freud" بایگانیشده در ۲۱ مه ۲۰۱۳ توسط Wayback Machine, Time magazine, 29 March 1999.
- Gay, Peter (ed.) The Freud Reader. W.W. Norton & Co. , 1995.
- Gresser, Moshe. Dual Allegiance: Freud As a Modern Jew. SUNY Press, 1994.
- Holt, Robert. Freud Reappraised: A Fresh Look At Psychoanalytic Theory. The Guilford Press, 1989.
- Hothersall, D. History of Psychology. 3rd edition, Mcgraw-Hill, 1995.
- Jones, E. Sigmund Freud: Life and Work. Hogarth Press, 1953.
- Juergensmeyer, Mark. Terror in the Mind of God: The Global Rise of Religious Violence. University of California Press, 2004.
- Juergensmeyer, Mark. "Religious Violence", in Peter B. Clarke (ed.). The Oxford Handbook of the Sociology of Religion. Oxford University Press, 2009.
- Kovel, Joel. A Complete Guide to Therapy: From Psychoanalysis to Behaviour Modification. Penguin Books, 1991 (first published 1976).
- Leeming, D.A. ; Madden, Kathryn; and Marlan, Stanton. Encyclopedia of Psychology and Religion. Springer Verlag u. Co. , 2004.
- Margolis, Deborah P. "Freud and his Mother", Modern Psychoanalsys, 1989، ۱۴:۳۷–۵۶.
- Masson, Jeffrey M. (ed.). The Complete Letters of Sigmund Freud to Wilhelm Fless, 1887–1904. Harvard University Press, 1985.
- Meissner, William W. "Freud and the Bible" in Bruce M. Metzger and Michael David Coogan (eds.). The Oxford Companion to the Bible. Oxford University Press, 1993.
- Michels, Robert. "Psychoanalysis and Psychiatry: A Changing Relationship", American Mental Health Foundation, retrieved 23 June 2012.
- Mitchell, Juliet. Psychoanalysis and Feminism: A Radical Reassessment of Freudian Psychoanalysis. Penguin Books, 2000.
- Palmer, Michael. Freud and Jung on Religion. Routledge, 1997.
- Pigman, G.W. "Freud and the history of empathy", The International journal of psycho-analysis. April 1995, vol 76, issue 2, pp. ۲۳۷–۲۵۶.
- Rice, Emmanuel. Freud and Moses: The Long Journey Home. SUNY Press, 1990.
- Roudinesco, Elisabeth. Jacques Lacan. Polity Press, 1997.
- Sadock, Benjamin J. and Sadock, Virginia A. Kaplan and Sadock's Synopsis of Psychiatry. 10th ed. Lippincott Williams & Wilkins, 2007.
- Sulloway, Frank. Freud, Biologist of the Mind: Beyond the Psychoanalytic Legend. Burnett Books, 1979.
- Tansley, A.G. "Sigmund Freud. 1856–1939", Biographical Memoirs of Fellows of the Royal Society. Royal Society, 1941, 3 (9): 246–226.
- Vitz, Paul C. Sigmund Freud's Christian Unconscious. The Guilford Press, 1988.
- Webster, Richard. Why Freud Was Wrong: Sin, Science and Psychoanalysis. HarperCollins, 1995
پیوند به بیرون ویرایش
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به زیگموند فروید در ویکیگفتاورد موجود است. |
رواندرمانی (همچنین به عنوان رواندرمانیِ روانشناختی، درمان گفتاری، یا درمان با صحبت شناخته میشود) به کارگیری شیوههای روانشناختی است، به ویژه هنگامی که بر پایه تعامل فردی منظم بنا شده باشد، تا به فرد در تغییر رفتار، افزایش شادمانی، و غلبه بر مشکلات کمک کند. هدف رواندرمانی، بهبود بهروزی و سلامت روان فرد، حل و تعدیل رفتارها، باورها، اجبارها، افکار یا احساسات آزاردهنده، و ارتقای روابط و مهارتهای اجتماعی اوست. انواع متعددی از رواندرمانی برای بزرگسالان به صورت انفرادی، خانوادهها یا کودکان و نوجوانان طراحی شده است. برخی انواع رواندرمانی برای درمان برخی اختلالات روانی تشخیص داده شده، "مبتنی بر شواهد" تلقی میشوند؛ در حالی که انواع دیگر به عنوان "شبهعلم" مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
صدها تکنیک رواندرمانی وجود دارد که برخی از آنها تغییرات جزئی در دیگر تکنیکها هستند و برخی دیگر بر مبنای درکهای کاملاً متفاوتی از روانشناسی بنا شدهاند. اغلب این تکنیکها شامل جلسات فردی بین مراجع و درمانگر است، اما گاه به صورت گروهی و حتی با حضور خانوادهها برگزار میگردد.
رواندرمانگران میتوانند متخصصان بهداشت روان مانند روانپزشکان، روانشناسان، پرستاران سلامت روان، مددکاران اجتماعی بالینی، درمانگران زوجین و خانواده یا مشاوران حرفهای باشند. گاه، رواندرمانگران از سوابق تحصیلی و تجربیات دیگری برخوردارند و بسته به محدوده قضایی، فعالیت آنها ممکن است تحت نظارت قانونی، نظامهای خودجوش یا هیچکدام قرار گیرد (همچنین، خود اصطلاح «رواندرمانگر» ممکن است تحت حفاظت قانونی باشد یا نباشد).
تعاریف: اصطلاح رواندرمانی برگرفته از دو واژه یونانی باستان : "psyche" (ψυχή) به معنای "نفس؛ روح" و "therapeia" (θεραπεία) به معنای "درمان؛ معالجهی پزشکی" است. فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، رواندرمانی را به عنوان "درمان اختلالات ذهنی یا شخصیتی از طریق روشهای روانشناختی..." تعریف میکند؛ با این حال، در کاربردهای اولیهتر، این اصطلاح به معنای درمان بیماری از طریق القاء هیپنوتیزم بوده است. رواندرمانی، به ویژه برای مخاطب عام، اغلب با عناوین "درمان گفتاری" یا "درمان با صحبت" شناخته میشود، با وجود این، همه اشکال رواندرمانی متکی به ارتباط کلامی نیستند. کودکان یا بزرگسالانی که توانایی برقراری ارتباط کلامی به شیوه معمول را ندارند، از رواندرمانی کنار گذاشته نمیشوند؛ در واقع، برخی از انواع رواندرمانی برای چنین مواردی طراحی شدهاند. انجمن روانشناسی آمریکا و تعریفی از رواندرمانی: انجمن روانشناسی آمریکا در سال ۲۰۱۲ بر اساس تعریفی که روانشناس آمریکایی جان سی. نورکراس ارائه کرده بود، قطعنامهای در مورد اثربخشی رواندرمانی به تصویب رساند: "رواندرمانی به کارگیری آگاهانه و هدفمندِ روشهای بالینی و نگرشهای بین فردی است که از اصول روانشناختی تثبیتشده استخراج گردیده و با هدف کمک به افراد برای تغییر رفتارها، شناختها، احساسات و یا سایر ویژگیهای شخصی در جهت مطلوبِ مراجع، صورت میپذیرد.
تعاریف دیگر: جرالد فرانک، روانپزشک برجسته، در نسخههای تاثیرگذار اثر خود، رواندرمانی را به عنوان "رابطهای شفابخش" تعریف کرده است که از روشهای مبتنی بر مجوزهای اجتماعی در مجموعهای از جلسات استفاده میکند و عمدتاً بر کلمات، اعمال و آیینها متکی است - که فرانک آنها را صورتهایی از اقناع و بلاغت میداند.
کاربرد تاریخی اصطلاح: از لحاظ تاریخی، گاهی اوقات مراد از رواندرمانی، روشهای "تفسیرگرا" (به عنوان مثال، فرویدی)، به ویژه روانکاوی، در تقابل با سایر روشهای درمان اختلالات روانی مانند رفتاردرمانی بوده است.
تعریف مشاوره و ارتباط آن با رواندرمانی: برخی از تعاریف مشاوره با رواندرمانی همپوشانی دارند (به ویژه در رویکردهای غیرهدایتی و مراجع-محور)، یا ممکن است مشاوره به معنای راهنمایی برای مشکلات روزمره در حوزههای خاص باشد، که معمولاً برای مدت زمان کوتاهتری و با تمرکز کمتر بر جنبههای پزشکی یا "حرفهای" ارائه میشود.
انواع دیگر درمانهای مرتبط: سوماتوتراپی (فرادرمانی بدنی): به استفاده از تغییرات فیزیکی مانند آسیبها و بیماریها برای ایجاد تغییر درمانی اشاره دارد.
جامعهدرمانی: به استفاده از محیط اجتماعی فرد برای ایجاد تغییر درمانی اطلاق میگردد.
معنویت و رواندرمانی: رواندرمانی ممکن است به معنویت به عنوان بخش مهمی از زندگی روانی / روانشناختی فرد بپردازد و برخی اشکال آن از فلسفههای معنوی سرچشمه میگیرند. با این حال، روشهایی که بر درمان معنویت به عنوان یک بعد جداگانه تمرکز دارند، لزوماً به عنوان اشکال سنتی یا «مشروع» رواندرمانی در نظر گرفته نمیشوند.
شیوههای ارائه رواندرمانی: رواندرمانی میتواند به صورت حضوری (فردی، زوجی یا گروهی) و همچنین از طریق مشاوره تلفنی یا مشاوره آنلاین ارائه شود. پیشرفتهایی نیز در زمینه درمان به کمک رایانه صورت گرفته است، مانند درمان واقعیت مجازی برای مواجهسازی رفتاری، برنامههای چندرسانهای برای آموزش تکنیکهای شناختی و دستگاههای قابل حمل برای بهبود پایش و به کارگیری آموختهها.
در اغلب اشکال رواندرمانی از گفتگوی شفاهی استفاده میشود. برخی از آنها همچنین از اشکال مختلف دیگری از ارتباط مانند نوشته، اثر هنری، نمایش، داستان روایی یا موسیقی بهره میگیرند. رواندرمانی با کودکان و والدین آنها اغلب بازی، نمایش (بهعنوان مثال، نقشآفرینی) و نقاشی را در بر میگیرد و روایت مشترکی از این شیوههای غیرکلامی و جانشین برای تعامل ایجاد میکند.
مقررات و الزامات رواندرمانی: به طور معمول، رواندرمانگران میتوانند متخصصان بهداشت روان مانند روانشناسان و روانپزشکان باشند؛ متخصصان دارای سوابق تحصیلی و تجربیات دیگر (درمانگران خانواده، مددکاران اجتماعی، پرستاران و غیره) که در یک روش خاص رواندرمانی آموزش دیدهاند؛ یا (در برخی موارد) متخصصان با تحصیلات دانشگاهی یا علمی.
روانپزشکان ابتدا به عنوان پزشک آموزش میبینند و به همین دلیل مجاز به تجویز دارو هستند؛ و آموزش تخصصی روانپزشکی پس از دانشکده پزشکی در رزیدنتیهای روانپزشکی آغاز میشود: با این حال، تخصص آنها در اختلالات روانی یا اشکال مختلف بیماری روانی است.
روانشناسان بالینی دارای مدرک دکترای تخصصی در روانشناسی با برخی مؤلفههای بالینی و پژوهشی هستند. سایر متخصصان بالینی، مددکاران اجتماعی، مشاوران بهداشت روان، مشاوران مذهبی و پرستاران با تخصص در سلامت روان نیز اغلب به رواندرمانی میپردازند. بسیاری از برنامههای آموزشی متنوع رواندرمانی و محیطهای نهادی چندحرفهای هستند.
در اکثر کشورها، آموزش رواندرمانی در مقطع تحصیلات تکمیلی، اغلب در مقطع کارشناسی ارشد (یا دکترا) و به مدت چهار سال، با کارآموزی و کارورزی بالینی قابل توجه تکمیل میشود. متخصصان بهداشت روان که قصد تخصص در کار رواندرمانی را دارند، پس از آموزش حرفهای اولیه، نیاز به برنامهای برای آموزش مداوم حرفهای نیز دارند.
صلاحیتهای حرفهای و محرمانگی در رواندرمانی: انجمن اروپایی رواندرمانی (EAP) در سال ۲۰۱۳ فهرستی از صلاحیتهای حرفهای گسترده برای یک رواندرمانگر اروپایی تدوین کرد. با توجه به مباحثه در مورد موضوعات حساس و عمیقاً شخصی در طول جلسات رواندرمانی، از درمانگران انتظار میرود و معمولاً از نظر قانونی ملزم هستند که به اصل محرمانگی مراجع یا بیمار احترام بگذارند. اهمیت حیاتی محرمانگی مراجع - و شرایط محدودی که در آن برای حمایت از مراجع یا دیگران ممکن است نیاز به نقض آن باشد - در کدهای اخلاق حرفهای سازمانهای نظارتی رواندرمانی گنجانده شده است.
نمونههایی از مواردی که معمولاً شکستن محرمانگی پذیرفته میشود عبارتند از: زمانی که درمانگر از آزار جسمی کودک یا سالمند مطلع باشد؛ یا زمانی که تهدید مستقیم، روشن و قریبالوقوع آسیب جسمی جدی به خود یا فرد خاصی وجود داشته باشد.
اروپا: تا سال ۲۰۱۵، همچنان تفاوتهای زیادی بین کشورهای مختلف اروپایی در مورد قوانین و شیوههای ارائه رواندرمانی وجود داشت. در چندین کشور هیچ قانونی برای این کار وجود ندارد یا از عنوان «رواندرمانگر» محافظت نمیشود. برخی کشورها دارای سیستم ثبت داوطلبانه با سازمانهای حرفهای مستقل هستند، در حالی که کشورهای دیگر سعی دارند فعالیت رواندرمانی را به «متخصصان بهداشت روان» (روانشناسان و روانپزشکان) با آموزش دولتی محدود کنند. عناوین تحت حفاظت نیز در این کشورها متفاوت است.
انجمن اروپایی رواندرمانی (EAP) در سال ۱۹۹۰ اعلامیه استراسبورگ در مورد رواندرمانی را تدوین کرد که به ایجاد یک حرفه مستقل رواندرمانی در اروپا با استانداردهای سراسری اروپا اختصاص دارد. انجمن مذکور برای رسیدن به این هدف، تماسهای قابل توجهی با اتحادیه اروپا و کمیسیون اروپا برقرار کرده است.
با توجه به اینکه اتحادیه اروپا سیاست محوری در مورد آزادی جابجایی نیروی کار در اروپا دارد، قوانین اتحادیه اروپا میتواند بر قوانین ملی که در اصل شکلی از محدودیتهای کار هستند، غالب شود.
آلمان: در آلمان، فعالیت رواندرمانی برای بزرگسالان به روانشناسان و پزشکان (از جمله روانپزشکان) واجد شرایطی که دورههای چند ساله آموزش عملی تخصصی و گواهینامه رواندرمانی را گذراندهاند، محدود میشود.
از آنجایی که روانکاوی، درمان روانپویشی و رفتاردرمانی شناختی مطابق با الزامات شرکتهای بیمه سلامت آلمان هستند، متخصصان بهداشت روان به طور منظم در دوران تحصیلات تکمیلی خود یکی از این سه تخصص را انتخاب میکنند. برای روانشناسان، این دوره شامل سه سال آموزش عملی تماموقت (۴۲۰۰ ساعت) میشود که یک سال کارآموزی در یک مؤسسه معتبر روانپزشکی، شش ماه کار بالینی در یک مرکز سرپایی، ۶۰۰ ساعت رواندرمانی تحت نظارت در یک محیط سرپایی و حداقل ۶۰۰ ساعت سمینار تئوری را در بر میگیرد. مددکاران اجتماعی ممکن است دوره آموزشی تخصصی را برای کودکان و نوجوانان تکمیل کنند.
ایتالیا: مشابه آلمان، در ایتالیا نیز فعالیت رواندرمانی به فارغالتحصیلان رشته روانشناسی یا پزشکی که چهار سال دوره تخصصی شناختهشده را گذراندهاند، محدود است.
سوئد: سوئد نیز محدودیت مشابهی را برای عنوان «رواندرمانگر» اعمال کرده است، به طوری که تنها متخصصانی میتوانند از این عنوان استفاده کنند که دورههای تحصیلات تکمیلی رواندرمانی را گذرانده و سپس برای مجوزی که توسط هیئت ملی بهداشت و رفاه صادر میشود، درخواست داده باشند.
فرانسه: قانونگذاری در فرانسه استفاده از عنوان «رواندرمانگر» را به متخصصانی که در فهرست ملی رواندرمانگران ثبتنام شدهاند، محدود میکند. ثبتنام در این فهرست مستلزم گذراندن دوره آموزشی و دورهی کارآموزی است که تنها برای پزشکان یا دارندگان مدرک کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی یا روانکاوی قابل دسترسی است.
اتریش و سوئیس: قوانین اتریش و سوئیس (در سال ۲۰۱۱) رویکردهای کاربردی چندرشتهای را به رسمیت میشناسند.
بریتانیا: در انگلستان، دولت و شورای مشاغل مراقبتی و بهداشتی [Health and Care Professions Council] ثبت قانونی اجباری را بررسی کردند، اما تصمیم گرفتند که بهترین راه حل، واگذاری تنظیمگری به نهادهای حرفهای است. بنابراین، مرجع استانداردهای حرفهای برای مراقبتهای بهداشتی و اجتماعی (PSA) طرحی برای ثبت داوطلبانه معتبر [Accredited Voluntary Registers] را راهاندازی کرد.
مشاوره و رواندرمانی در بریتانیا عناوین تحت حفاظت قانونی نیستند. مشاوران و رواندرمانگرانی که آموزش دیدهاند و به استاندارد خاصی (معمولاً دیپلم سطح ۴) رسیدهاند، میتوانند برای عضویت در نهادهای حرفهای که در فهرست ثبتهای داوطلبانه معتبر PSA قرار دارند، درخواست دهند.
ایالات متحده آمریکا: در برخی ایالتهای آمریکا، مشاوران یا درمانگران برای استفاده از کلمات و عناوین خاص در معرفی خود یا تبلیغات، نیاز به مجوز دارند. در برخی دیگر از ایالتها، محدودیتهای اعمالشده روی فعالیت حرفهای، بیشتر با دریافت حقالزحمه مرتبط است. صدور مجوز و نظارت بر فعالیت حرفهای توسط ایالتهای مختلف انجام میشود. ارائه خدمات به عنوان فرد دارای مجوز، اما بدون داشتن مجوز واقعی، عموماً غیرقانونی است. به عنوان مثال، بدون داشتن مجوز، یک درمانگر نمیتواند هزینه خدمات خود را به شرکتهای بیمه ارسال کند.
انجمن روانشناسی آمریکا، اطلاعات مربوط به مجوز ایالتی روانشناسان را ارائه میدهد.
علاوه بر قوانین ایالتی، انجمن روانشناسی آمریکا از اعضای خود میخواهد که به «اصول اخلاقی روانشناسان و کد رفتاری» منتشرشده توسط این انجمن پایبند باشند.
«هیئتمدیره روانشناسی حرفهای آمریکا» روانشناسانی را که «competence» (صلاحیت) در زمینههای تخصصی تأییدشده در روانشناسی حرفهای را نشان میدهند، مورد ارزیابی و صدور گواهینامه قرار میدهد.
کانادا: نظارت بر رواندرمانی در حوزه اختیارات استانها و قلمروها قرار دارد و در هر کدام از آنها متفاوت است.
در کبک، رواندرمانی فعالیتی تحت نظارت است که تنها به روانشناسان، پزشکان و دارندگان مجوز رواندرمانی صادر شده توسط «Ordre des psychologues du Québec» (نهاد نظارت بر روانشناسان کبک) محدود میشود. اعضای برخی از مشاغل مشخصشده، از جمله مددکاران اجتماعی، درمانگران زوج و خانواده، کاردرمانگران، مشاوران تحصیلی، جرمیابان، متخصصان سکستراپی، روانشناسان تربیتی و پرستاران ثبتشده، میتوانند با تکمیل الزامات آموزشی و عملی خاصی، مجوز رواندرمانی دریافت کنند؛ نظارت حرفهای بر آنها توسط نهادهای نظارتی مربوط به حرفه خودشان صورت میگیرد. برخی متخصصان دیگر که قبل از اجرای سیستم فعلی به کار رواندرمانی مشغول بودند، همچنان به تنهایی مجوز رواندرمانی دارند.
در اول جولای ۲۰۱۹، قانون افراد گمشدهی استان انتاریو به اجرا درآمد که هدف آن اعطای قدرت بیشتر به پلیس برای رسیدگی به پروندههای افراد گمشده است. این قانون به پلیس اجازه میدهد (برخلاف گذشته که مجوز میداد) از متخصصان بهداشت، از جمله رواندرمانگران، بخواهد تا در صورت وجود دلیلی که موکل آنها گمشده است، اسناد محرمانه مربوط به موکل را با آنها به اشتراک بگذارند.
برخی ابراز نگرانی کردهاند که این قانون، محرمانگی رواندرمانی را تضعیف میکند و ممکن است توسط پلیس به طور مخربانه مورد سوء استفاده قرار گیرد. در حالی که عدهای دیگر این قانون را به دلیل احترام به حریم خصوصی و داشتن سازوکارهای کنترل و توازن، ستودهاند.
پیشینه رواندرمانی میتوان گفت که رواندرمانی در طول اعصار وجود داشته است، زیرا پزشکان، فیلسوفان، رهبران معنوی و مردم به طور کلی از روشهای روانشناختی برای درمان دیگران استفاده میکردهاند.
در سنت غرب، تا قرن نوزدهم، جنبشی به نام «درمان اخلاقی» (که در آن زمان به معنای تقویت روحیه یا ذهن بود) بر اساس روشهای درمانی غیرتهاجمی و بدون محدودیت شکل گرفت.
جنبش تأثیرگذار دیگری توسط فرانتس مسمر (۱۷۳۴-۱۸۱۵) و شاگردش آرمند-ماری-ژاک دو شاستنه، مارکی پویسگور (۱۷۵۱-۱۸۲۵) آغاز شد. این جنبش که مسمر یا مغناطیس حیوانی نامیده میشد، تأثیر قوی بر ظهور روانشناسی پویشی و روانپزشکی و همچنین نظریههای مربوط به هیپنوتیزم داشت.
والتر کوپر دندی در سال ۱۸۵۳ اصطلاح «رواندرمانی» را در رابطه با چگونگی تأثیر پزشکان بر وضعیت ذهنی بیماران و در نتیجه بیماریهای جسمی آنها، به عنوان مثال، با ایجاد احساسات مخالف برای ارتقای تعادل روانی، معرفی کرد.
دانیل هک توک در سال ۱۸۷۲ به این اصطلاح اشاره کرد و در مورد «رواندرمانی» نوشت، که در آن او همچنین پیشنهاد ایجاد یک علم از مغناطیس حیوانی را داد.
هیپولیت برنهایم و همکارانش در «مکتب نانسی» مفهوم «رواندرمانی» را به معنای استفاده از ذهن برای درمان بدن از طریق هیپنوتیزم، حتی به طور گستردهتری توسعه دادند.
اثر چارلز لوید تاکی در سال ۱۸۸۹ با عنوان «رواندرمانی یا درمان با هیپنوتیزم و القا» به محبوبیت کار مکتب نانسی در زبان انگلیسی کمک کرد.
همچنین در سال ۱۸۸۹ برای اولین بار یک کلینیک از این کلمه در عنوان خود استفاده کرد، زمانی که فردریک فان ایدن و آلبرت ویلم ون رنترگم در آمستردام پس از بازدید از نانسی، نام کلینیک خود را به «کلینیک رواندرمانی تلقینی» تغییر دادند.
در این دوره، نمایشهای سیار هیپنوتیزم محبوب شد و چنین فعالیتهایی به بحثهای علمی در مورد استفاده از هیپنوتیزم در پزشکی دامن زد.
همچنین در سال ۱۸۹۲، در دومین کنگره روانشناسی تجربی، فان ایدن تلاش کرد تا اعتبار اصطلاح «رواندرمانی» را به خود اختصاص دهد و این اصطلاح را از هیپنوتیزم دور کند.
در سال ۱۸۹۶، مجله آلمانی Zeitschrift für Hypnotismus, Suggestionstherapie, Suggestionslehre und verwandte psychologische Forschungen نام خود را به Zeitschrift für Hypnotismus, Psychotherapie sowie andere psychophysiologische und psychopathologische Forschungen تغییر داد که احتمالاً اولین مجلهای است که از این اصطلاح استفاده کرد.
بنابراین، رواندرمانی در ابتدا به معنای «درمان بیماری با تأثیر روانی یا هیپنوتیزمی یا با تلقین» بود.
زیگموند فروید و روانکاوی زیگموند فروید از مکتب نانسی بازدید کرد و در اوایل فعالیت عصبشناختی خود از هیپنوتیزم استفاده میکرد. با این حال، در پی کار همکارش جوزف بروئر - به ویژه موردی که در آن به نظر میرسید علائم با آنچه بیمار، برتا پاپنهایم، آن را «درمان با صحبت» مینامید، تا حدی برطرف شده بود - فروید شروع به تمرکز بر شرایطی کرد که به نظر میرسید علل روانشناختی ناشی از تجربیات دوران کودکی و ذهن ناخودآگاه داشته باشد. او به توسعه تکنیکهایی مانند تداعی آزاد، تفسیر رویا، انتقال و تحلیل نهاد، من و فرامن پرداخت. شهرت او به عنوان پدر رواندرمانی با استفاده از اصطلاح متمایز «روانکاوی» که به یک سیستم فراگیر از نظریهها و روشها گره خورده بود و همچنین با کار مؤثر پیروانش در بازنویسی تاریخ تثبیت شد.
بسیاری از نظریهپردازان از جمله آلفرد آدلر، کارل یونگ، کارن هورنی، آنا فروید، اتو رانک، اریک اریکسون، ملانی کلاین و هاینز کوهوت بر پایههای اندیشههای بنیادین فروید بنا نهادند و اغلب سیستمهای رواندرمانی خود را توسعه دادند. همه این موارد بعدها به عنوان روانپویشی طبقهبندی شدند، به این معنا که هر چیزی را که به تأثیر ناخودآگاه/آگاه ذهن بر روابط بیرونی و خود مربوط میشد، در بر میگرفت. جلسات درمانی این رویکردها معمولاً به صدها جلسه در طول چندین سال میرسید.
رفتارگرایی و رفتاردرمانی رفتارگرایی در دهه ۱۹۲۰ توسعه یافت و تغییر رفتار به عنوان یک رویکرد درمانی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رواج پیدا کرد. از افراد برجسته این حوزه میتوان به جوزف وولپ در آفریقای جنوبی، ام.بی.شاپيرو و هانس آیزنک در بریتانیا، و جان بی.واتسون و ب.ف.اسکينر در ایالات متحده اشاره کرد. رویکردهای رفتاردرمانی برای ایجاد تغییر درمانی در علائم قابل مشاهده، بر اصول شرطیسازی کنشگر، شرطیسازی کلاسیک و نظریه یادگیری اجتماعی تکیه میکردند. این رویکرد به طور رایج برای درمان فوبیاها و همچنین سایر اختلالات به کار گرفته شد.
رواندرمانی اگزیستانسیال و انسانگرایانه برخی رویکردهای درمانی از مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم اروپا نشأت گرفتهاند. این رویکردها در درجه اول با توانایی فرد در رشد و حفظ حس معنا و هدف در طول زندگی سروکار دارند. شخصیتهای برجسته این حوزه در آمریکا (مانند اروین یالوم، رولو مِی) و اروپا (ویکتور فرانکل، لودویگ بینزوانگر، مدارد باس، آر.دی. لِینگ، امی فان دورزن) تلاش کردهاند تا درمانهایی را ایجاد کنند که نسبت به «بحرانهای عادی زندگی» ناشی از پوچی بنیادی خودآگاهی انسانی حساس باشند، مسائلی که پیش از این تنها از طریق نوشتههای پیچیده فلاسفۀ اگزیستانسیالیسم (مانند سورن کیرکگارد، ژان پل سارتر، گابریل مارسل، مارتین هایدگر، فریدریش نیچه) قابل درک بود. از این رو، منحصر به فرد بودن رابطۀ بیمار-درمانگر نیز به بستر و ابزاری برای تفحص درمانی تبدیل میشود. جریان فکری مرتبط دیگری در رواندرمانی با کارل راجرز در دهه ۱۹۵۰ آغاز شد. راجرز با الهام از آثار آبراهام مازلو و نظریۀ «سلسله مراتب نیازهای انسانی» او، «رواندرمانی مراجعهمحور» را به کانون توجه رساند. شرط اساسی این رویکرد آن است که مراجع از مشاور یا درمانگر خود سه «شرط» اصلی دریافت کند: پذیرش و احترام بیقید و شرط، که گاهی با «ارج نهادن» به انسانیت مراجع توصیف میشود؛ همخوانی [اصالت/راستی/شفافیت]؛ و درک همدلانه. بر این باور است که این نوع از تعامل به مراجعان اجازه میدهد تا خود را کاملاً تجربه و ابراز کنند و بدین ترتیب بر اساس پتانسیل ذاتی خود رشد یابند. چهرههای دیگری مانند فریتز و لورا پرلز در شکلگیری «درمان گشتالت»، مارشال روزنبرگ بنیانگذار «ارتباط بدون خشونت» و اریک برن بنیانگذار «تحلیل رفتار متقابل» به بسط و توسعهی این رویکرد پرداختند. این حوزههای رواندرمانی بعدها به آن چیزی تبدیل شدند که امروزه به عنوان «رواندرمانی انسانگرایانه» شناخته میشود. گروههای خودیاری و کتابهای حوزه رواندرمانی نیز رواج گستردهای یافتند.
ظهور رویکردهای شناختی-رفتاری در طول دهه ۱۹۵۰، آلبرت الیس «درمان رفتاری-عقلانی-هیجانی» (REBT) را ابداع کرد. چند سال بعد، روانپزشک آرون تی. بک به طور مستقل، شکلی از رواندرمانی را با عنوان «درمان شناختی» توسعه داد. هر دو رویکرد شامل تکنیکهای نسبتاً کوتاهمدت، ساختارمند و معطوف به زمان حال بودند که با هدف شناسایی و تغییر باورها، ارزیابیها و الگوهای واکنش فرد طراحی شده بودند، در تضاد با رویکرد مبتنی بر بینش و درازمدتترِ درمانهای روانپویشی یا انسانگرایانه. رویکرد بک عمدتاً از روش سقراطی استفاده میکرد و بین این درمانهای شناختی و فلسفه باستانِ رواقیون ارتباطاتی برقرار شده است.
ظهور درمان شناختی-رفتاری (CBT) در دهه ۱۹۷۰، رویکردهای درمان شناختی و رفتاری به طور فزایندهای با هم ترکیب شدند و تحت عنوان کلی «درمان شناختی-رفتاری» (CBT) قرار گرفتند. بسیاری از رویکردهای درون CBT بر مبنای «تجربهگرایی فعال/هدایتشده اما مشارکتی» (نوعی آزمون واقعیت) و ارزیابی و اصلاح باورهای هستهای و طرحوارههای ناسازگار عمل میکنند. این رویکردها به عنوان درمان اولیه برای بسیاری از اختلالات، پذیرش گستردهای یافتند.
«موج سوم» درمانهای شناختی و رفتاری شامل «درمان پذیرش و تعهد» و «درمان رفتاری دیالکتیکی» توسعه یافت. این رویکردها علاوه بر بسط مفاهیم به سایر اختلالات، اجزای جدید و تمرینات «ذهنآگاهی» را نیز به کار میبندند. با این حال، مفهوم «موج سوم» به دلیل عدم تفاوت ماهوی با سایر روشهای درمانی و ریشه داشتن در رویکردهای پیشین، مورد انتقاد قرار گرفته است.
همچنین روشهای مشاورهای از جمله «درمانِ متمرکز بر راهحل» و «مربیگری سیستمی» توسعه یافتند.
رواندرمانیهای پسامدرن و رویکردهای نوین رواندرمانیهای پسامدرن مانند «درمان روایتمحور» و «درمان انسجام» به جای تحمیل تعاریف از سلامت و بیماری روانی، هدف درمان را چیزی میبینند که توسط مراجع و درمانگر در یک بستر اجتماعی ساخته میشود. همچنین «درمان سیستمی» نیز توسعه یافت که بر پویاییهای خانواده و گروه تمرکز دارد – و «روانشناسی فراشخصی» که بر جنبه معنوی تجربه انسانی متمرکز است. جهتگیریهای دیگری که در سه دهه گذشته توسعه یافتهاند عبارتند از: «درمان فمینیستی»، «درمان کوتاهمدت»، «روانشناسی جسمی»، «درمان تجربی»، «روانشناسی مثبت کاربردی» و «رویکرد دادههای بنیادی انسان». یک بررسی میدانی از بیش از ۲۵۰۰ درمانگر آمریکایی در سال ۲۰۰۶، پرکاربردترین الگوهای درمان و ده درمانگر تأثیرگذار در ربع قرن گذشته را نشان داد.
انواع رواندرمانی صدها رویکرد و مکتب فکری در رواندرمانی وجود دارد. تا سال ۱۹۸۰ بیش از ۲۵۰ رویکرد، تا سال ۱۹۹۶ بیش از ۴۵۰ رویکرد، و در ابتدای قرن بیست و یکم بیش از هزار نوع رواندرمانی با نامهای مختلف وجود داشت – برخی از آنها تغییرات جزئی رویکردهای پیشین و برخی دیگر مبتنی بر مفاهیم بسیار متفاوتی از روانشناسی، اخلاق (نحوهی زیستن) یا تکنیک هستند. در عمل، درمان اغلب از یک نوع خاص نیست، بلکه از دیدگاهها و مکاتب مختلفی بهره میگیرد – که به آن رویکرد یکپارچه یا تلفیقی میگویند. اهمیت «رابطهی درمانی» که به «اتحاد درمانی» بین مراجع و درمانگر نیز معروف است، اغلب به عنوان عنصری حیاتی در رواندرمانی در نظر گرفته میشود. «نظریهی عوامل مشترک» به این موضوع و سایر جنبههای هستهای که تصور میشود برای رواندرمانی مؤثر ضروری هستند، میپردازد.
زیگموند فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹)، عصبشناس اهل وین که در سال ۱۸۸۵ نزد ژان-مارتين شارکو تحصیل کرد، اغلب پدر رواندرمانی مدرن به حساب میآید. روشهای او شامل تحلیل رویاهای بیماران به منظور یافتن سرنخهای پنهان مهمی در مورد ناخودآگاه آنها بود. سایر عناصر اصلی روشهای او، که در طول سالها تغییر میکردند، شامل شناسایی تمایلات جنسی دوران کودکی، نقش اضطراب به عنوان تجلیِ درگیریهای درونی، تمایز بخشهای روان (نهاد، من، فرامن)، انتقال و انتقال متقابل (فرافکنیهای بیمار به درمانگر و واکنشهای هیجانی درمانگر به آن) میشدند. برخی از مفاهیم او برای آزمون تجربی و ابطالپذیری بیش از حد وسیع بودند و یاسپرس به همین دلیل از او انتقاد کرد. چهرههای شاخص متعددی از جمله ملانی کلاین، دونالد وینیکات و دیگران، تکنیکهای درمانی فروید را بسط و توسعه دادند. با این حال، از دههی ۱۹۶۰ به بعد، استفاده از تحلیل مبتنی بر فروید برای درمان اختلالات روانی به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.
انواع مختلفی از رواندرمانی همزمان با ظهور کارآزماییهای بالینی برای سنجش علمی آنها به وجود آمدهاند. این انواع شامل درمانهای مبتنی بر ذهنیت (بهدنبال بِک)، درمانهای رفتاری (بهدنبال اسکینر و وولپه) و ساختارهای زمانمند و متمرکز اضافی، به عنوان مثال، رواندرمانی بین فردی، میشوند. در مسائل جوانان و در اسکیزوفرنی، سیستمهای درمان خانواده از جایگاه ویژهای برخوردارند. برخی از اندیشههای ناشی از رواندرمانی در حال حاضر رایج هستند و برخی دیگر جزئی از مجموعه ابزارهای رایج در عمل بالینی به شمار میروند. آنها نه تنها دارو هستند، بلکه به درک رفتارهای پیچیده نیز کمک میکنند.
کاربردهای رواندرمانی رواندرمانی میتواند بر درمان انواع خاصی از بیماریهای روانی قابل تشخیص یا مشکلات روزمره در مدیریت یا حفظ روابط بین فردی و رسیدن به اهداف شخصی تمرکز داشته باشد. یک دوره درمان ممکن است قبل، در حین یا بعد از مصرف داروهای روانپزشکی (مانند مصرف داروهای اعصاب و روان) انجام شود.
طبقهبندی رویکردهای رواندرمانی رواندرمانیها از راههای مختلفی طبقهبندی میشوند. یک تمایز کلیدی بین رویکردهای مبتنی بر مدل پزشکی و مدل انسانگرایانه وجود دارد. در مدل پزشکی، مراجع بیمار در نظر گرفته میشود و درمانگر از مهارتهای خود برای کمک به بهبود او استفاده میکند. استفاده گسترده از «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی» (DSM-IV) در ایالات متحده، نمونهای از یک مدل منحصراً پزشکی است. در مقابل، مدل انسانگرایانه یا غیرپزشکی تلاش میکند تا ماهیت انسان را از حالت بیماریگونه خارج کند. درمانگر سعی میکند محیط رابطهای ایجاد کند که به یادگیری تجربی منجر شود و به مراجع برای تقویت اعتماد به فرآیند طبیعی خود در جهت رسیدن به درک عمیقتری از خود کمک کند. درمانگر ممکن است خود را تسهیلگر یا یاریدهنده ببیند.
تمایزات دیگر در رواندرمانی تمایز دیگری بین جلسات درمانی فردیِ تکنفره و رواندرمانی گروهی وجود دارد که شامل زوجدرمانی و خانوادهدرمانی نیز میشود. رواندرمانیها گاهی اوقات بر اساس مدت زمانشان طبقهبندی میشوند؛ تعداد کمی از جلسات که طی چند هفته یا ماه برگزار میشوند، ممکن است به عنوان «درمان کوتاهمدت» طبقهبندی شوند، در حالی که سایر درمانها که جلسات منظم آنها سالها به طول میانجامد، ممکن است به عنوان «درمان بلندمدت» طبقهبندی شوند.
برخی از متخصصان، بین رویکردهای بیشتر «کشفگرایانه» (یا «عمیق») و رویکردهای بیشتر «حمایتی» در رواندرمانی تمایز قائل میشوند. رواندرمانی کشفگرایانه بر تسهیلِ درک مراجع از ریشههای مشکلاتشان تأکید میکند. شناختهشدهترین نمونهی این رویکرد، روانکاوی کلاسیک است. در مقابل، رواندرمانی حمایتی، بر تقویت مکانیسمهای مقابلهای مراجع و اغلب ارائهی تشویق و مشاوره، و همچنین در صورت لزوم، آزمون واقعیت و تعیین محدودیتها تأکید میکند. بسته به مسائل و موقعیت مراجع، رویکرد حمایتی یا کشفگرایانه بیشتری ممکن است بهینه باشد.
رواندرمانی انسانگرایانه این رویکردهای رواندرمانی که همچنین به «تجربهگرا» معروف هستند، برپایهی «روانشناسی انسانگرایانه» بنا شدهاند و به عنوان «نیروی سوم» در واکنش به رفتارگرایی و روانکاوی ظهور کردهاند. تمرکز اصلی آنها بر «رشد و نیازهای انسان» بهمثابه یک فرد است، با تأکید بر «معنای ذهنی»، رد «جبرباوری»، و توجه به «رشد مثبت» به جای «بیماریشناسی. برخی از این رویکردها بر وجود «ظرفیت ذاتی انسان برای حداکثر کردنِ استعداد» یا «گرایش خودشکوفایی» تأکید دارند؛ وظیفهی درمان ایجاد یک محیط رابطهای است که در آن این گرایش بتواند شکوفا شود. روانشناسی انسانگرایانه میتواند به نوبهی خود، ریشه در «فلسفهی اگزیستانسیالیسم» داشته باشد – باوری که انسانها فقط با خلق معنا میتوانند آن را بیابند. این هدفِ «درمان اگزیستانسیال» است. درمان اگزیستانسیال از نظر فلسفی با «پدیدارشناسی» مرتبط است.
رویکردهای رواندرماني انسانگرایانه همانطور که در بخش قبلی اشاره شد، رواندرمانیهای انسانگرایانه که با نام «تجربهگرا» نیز شناخته میشوند، بر پایهی «روانشناسی انسانگرایانه» بنا شدهاند و به عنوان «نیروی سوم» در واکنش به رفتارگرایی و روانکاوی ظهور کردهاند. تمرکز اصلی آنها بر «رشد و نیازهای انسان» بهمثابه یک فرد است، با تأکید بر «معنای ذهنی»، رد «جبرباوری»، و توجه به «رشد مثبت» به جای «بیماریشناسی».
در ادامه به برخی از رویکردهای اصلی این حوزه اشاره میکنیم:
درمان مراجع-محور (درمان شخصمحور): این رویکرد بر ایجاد فضایی سرشار از «گشودگی»، «همدلی» و «احترام مثبت بدون قید و شرط» از سوی درمانگر تأکید میکند تا به مراجع در ابراز و توسعهی «خود» خویش کمک کند. رواننمایشی انسانگرایانه (HPD): این رویکرد بر بستر انسانگرایی و تصویر انسان در این مکتب روانشناسی بنا شده است. از این رو، تمام قواعد و روشهای آن بر اصول روانشناسی انسانگرایانه استوار است. رواننمایشی انسانگرایانه خود را به عنوان رواندرمانیِ «مبتنی بر توسعه» میبیند و کاملاً از نظریهی «کاتارسیس» فرویدی فاصله گرفته است. خودآگاهی و خودشکوفایی جنبههای محوری در فرایند درمانی هستند. تجربیات ذهنی، احساسات، افکار و تجربیات شخصی فرد، نقطهی شروع برای تغییر یا بازسازگاری در تجربه و رفتار به سمت پذیرش و رضایت بیشتر از خویش به شمار میروند. پرداختن به شرح حال فرد ارتباط نزدیکی با «سنجش اجتماعی» گروه دارد.
درمان گشتالت: این رویکرد که در ابتدا «درمان متمرکز» نامیده میشد، شکلی از درمان اگزیستانسیال/تجربهگرا است که با حرکت از صحبت دربارهی موقعیتهای نسبتاً دور به سمت کنش و تجربهی جاری، آگاهی فرد را در بافتهای مختلف زندگی تسهیل میکند. درمان گشتالت متأثر از منابع گوناگونی از جمله بازنگریِ روانکاوی است و بر چهار رکن نظری بنیادی استوار است: «روش پدیدارشناسانه»، «رابطهی گفتگویی»، «راهبردهای نظریهی میدان»، و «آزادی تجربی».
رویکرد دادههای بنیادی انسان (Human Givens): این رویکردِ کوتاهمدت از درمانهای انسانگرایانه در اواخر قرن بیستم (۱۹۹۸-۱۹۹۹) معرفی شد. این رویکرد مداخلهای مبتنی بر راهحل است که بر شناسایی نیازهای عاطفی – مانند نیاز به امنیت، استقلال و ارتباط اجتماعی – و استفاده از روشهای مختلف آموزشی و روانشناختی برای کمک به افراد در جهت برآوردن کاملتر یا مناسبتر این نیازها تمرکز دارد.
رواندرمانیهای بروننگر رواندرمانیهای بروننگر بر آشکارسازی یا تفسیر فرایندهای ناخودآگاه تمرکز دارند. این رویکردها که اغلب به «درمان پویشی» اشاره دارند و «روانکاوی» قدیمیترین و فشردهترین شکل آن است، با الهام از «روانشناسی عمقی»، بیمار را به بیان شفاهی تمامی افکارش، از جمله «تخیلات» و «رویاها» تشویق میکنند. تحلیلگر بر اساس این دادهها ماهیت تعارضات ناخودآگاه گذشته و حال را که موجب بروز علائم و مشکلات شخصیتی بیمار شدهاند، صورتبندی میکند.
شش مکتب اصلی روانکاوی وجود دارد که همگی بر نظریهی پویشی تأثیرگذار بودهاند: فرویدی، روانشناسی خود، نظریهی روابط موضوع، روانشناسی خود، روانکاوی میان فردی، و روانکاوی رابطهای. همچنین برای «درمان گروهی تحلیلی» نیز تکنیکهایی توسعه یافته است.
رواندرمانیهای شناختی-رفتاری رواندرمانیهای رفتاری از تکنیکهای رفتاری، از جمله «تجزیه و تحلیل کاربردی رفتار» (همچنین به عنوان «اصلاح رفتار» شناخته میشود)، برای تغییر الگوهای ناسازگار رفتاری با هدف بهبود واکنشهای عاطفی، شناختها و تعاملات با دیگران استفاده میکنند. «رواندرمانی تحلیلی کارکردی» یک شکل از این رویکرد است. ماهیتاً، درمانهای رفتاری تجربی (دادهمحور)، زمینهای (متمرکز بر محیط و بستر)، کارکردی (علاقمند به اثر نهایی یا پیامد یک رفتار)، احتمالی (نگاه به رفتار به عنوان قابل پیشبینی آماری)، یکپارچه (رد دوگانهانگاری ذهن و بدن و در نظر گرفتن فرد به عنوان یک کل)، و رابطهای (تحلیل تعاملات دوسویه) هستند. درمان شناختی مستقیماً بر تغییر افکار تمرکز دارد تا بتواند احساسات و رفتارها را بهبود بخشد.
درمان شناختی-رفتاری (CBT) تلاش میکند تا دو رویکرد فوق را با هم ترکیب کند و بر ساخت و بازسازی «شناختها»، «احساسات» و «رفتارهای» افراد متمرکز شود. به طور کلی، در CBT، درمانگر از طریق طیف وسیعی از روشها به مراجعان کمک میکند تا شیوههای مشکلساز و ناکارآمد اندیشیدن، احساس کردن و رفتار کردن را ارزیابی، شناسایی و با آنها مقابله کنند.
مفهوم «درمانهای موج سوم» نشاندهندهی تأثیر «فلسفهی شرقی» در روانشناسی بالینی است و اصولهایی مانند «مدیتیشن» را در مداخلاتی مانند «درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی»، «درمان پذیرش و تعهد» و «درمان رفتاری دیالکتیکی» برای «اختلال شخصیت مرزی» گنجانده است.
رواندرمانی بینفردی» (IPT) شکل نسبتاً کوتاهی از رواندرمانی برگرفته از هر دو رویکرد CBT و پویشی است که به طور فزایندهای مورد مطالعه و تأیید دستورالعملها برای برخی شرایط قرار گرفته است. این رویکرد بر پیوندهای میان «خلق» و شرایط اجتماعی تمرکز دارد و به تقویت مهارتهای اجتماعی و حمایت اجتماعی کمک میکند. هدف آن تسهیل سازگاری با نقشها و موقعیتهای بین فردی کنونی است.
مواجههسازی و پیشگیری از پاسخ» (ERP) عمدتاً توسط درمانگران در درمان «اختلال وسواسی-جبری (OCD) به کار گرفته میشود. «انجمن روانپزشکی آمریکا (APA) بیان میکند که CBT که عمدتاً بر تکنیکهای رفتاری مانند (ERP) تکیه دارد، «قویترین پایهی شواهد» را در میان مداخلات روانی-اجتماعی دارا است. بیماران با رویارویی با سناریوهای هراسانگیز (یعنی مواجههسازی) و اجتناب از انجام دادن آیینها (یعنی پیشگیری از پاسخ)، به تدریج در مواجهه با محرکهای هراسانگیز احساس ناراحتی کمتری پیدا میکنند و تمایل کمتری برای استفاده از آیینها برای کاهش آن ناراحتی احساس میکنند. به طور معمول، ERP به صورت «سلسلهمراتبی» ارائه میشود، به این معنی که بیماران با پیشرفت در طول دوره درمان، با محرکهای اضطرابزاتر بیشتری روبرو میشوند.
انواع دیگر شامل «درمان واقعیتگرا/نظریهی انتخاب»، «درمان چندوجهی» و درمانهای اختصاصی برای اختلالات خاص از جمله درمانهای «اختلال استرس پس از سانحه» مانند «درمان پردازش شناختی»، درمانهای «سوءمصرف مواد» مانند «پیشگیری از بازگشت» و «مدیریت اقتضایی» و درمانهای «اختلالات همبود» مانند «در جستجوی ایمنی» هستند.
رواندرمانی سیستمی در رواندرمانی سیستمی، برخلاف بسیاری از رویکردهای دیگر که بر فرد به تنهایی تمرکز میکنند، هدف، پرداختن به افراد در روابطشان است. این رویکرد به تعاملات گروهها، الگوها و پویاییهای آنها میپردازد (شامل «درمان خانواده» و «مشاوره ازدواج» میشود). «روانشناسی اجتماعی» نوعی از روانشناسی سیستمی است.
اصطلاح «درمان گروهی» برای اولین بار در حدود سال ۱۹۲۰ توسط «یاکوب لوی مورنو» به کار رفت که سهم اصلی او در توسعهی «رواننمایش» بوده است. در رواننمایش از گروه به عنوان هم بازیگر و هم تماشاگر برای کاوش مشکلات فردی از طریق بازآفرینی (بازنمایش) تحت هدایت رهبر استفاده میشود.
استفادهی تحلیلی و اکتشافی بیشتر از گروهها در هر دو محیط بیمارستانی و سرپایی، توسط چند روانکاو اروپایی که به آمریکا مهاجرت کردند، مانند «پاول شیلدر» پایهگذاری شد. او بیماران سرپایی با اختلالات عصبی شدید و موارد خفیف روانپریشی را در گروههای کوچک در بیمارستان بِلویو در نیویورک درمان کرد.
قدرت گروهها تأثیرگذارترین نقش خود را در طول جنگ جهانی دوم در بریتانیا نشان داد، زمانی که چندین روانکاو و روانپزشک ارزش روشهای گروهی را برای انتخاب افسران در هیئتهای انتخاب ادارهی جنگ ثابت کردند. سپس به چند تن از این پیشگامان، به ویژه «ویلفرد بیون» و ریکمن، و در ادامه به «اس.اچ. فولکس»، مِین و بریجِر، فرصت داده شد تا یک واحد روانپزشکی ارتش را بر اساس الگوی گروهی اداره کنند. «بیمارستان نورثفیلد» در بیرمنگام نام خود را به دو «آزمایش نورثفیلد» داد که زمینهساز توسعهی «رواندرمانی اجتماعی» یعنی جنبش «جامعهی درمانی» و همچنین استفاده از گروههای کوچک برای درمان اختلالات عصبی و شخصیتی از زمان جنگ شد. امروزه، درمان گروهی هم در محیطهای بالینی و هم در مطبهای خصوصی استفاده میشود.
رواندرمانیِ بیانگر رواندرمانی بیانگر، شکلی از درمان است که از «بیان هنری» (از طریق تجاربۀ فی البداهه، آهنگسازی، بازآفرینی خلاقانه و ادراکی) به عنوان هستهی اصلی درمان مراجعان استفاده میکند. رواندرمانگران بیانگر از شاخههای مختلف هنرهای خلاقانه به عنوان مداخلات درمانی بهره میگیرند. این رویکرد شامل شیوههایی مانند «درمان با رقص»، «درمان با نمایش»، «درمان با هنرهای تجسمی»، «درمان با موسیقی» و «درمان با نوشتن» و موارد دیگر میشود.
این شیوه ممکن است شامل تکنیکهایی مانند «برچسبگذاری هیجانی» باشد. رواندرمانگران بیانگر بر این باورند که اغلب مؤثرترین راه برای درمان مراجع، ابراز تخیل از طریق کار خلاقانه و یکپارچهسازی و پردازش مسائلی است که در این عمل مطرح میشود.
رواندرمانیِ پسامدرن این رویکرد که همچنین با عناوین «پساساختارگرا» یا «ساختگرا» شناخته میشود، بر بازآفرینی روایتهای شخصی و ساختار اجتماعیای که بر تجربۀ ما تأثیر میگذارد، تأکید دارد.
درمان روایتمحور: این شیوه از طریق گفتگوهای درمانی به «داستان غالب» هر فرد توجه میکند که میتواند شامل کاوش دربارهی ایدههای ناکارآمد و چگونگی برجسته شدن آنها نیز بشود. همچنین در صورت لزوم، تأثیرات احتمالی اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار میگیرد.
درمان همبافتگرایی»: در این رویکرد سطوح مختلفِ ساختارهای ذهنی در نظر گرفته میشود که به عنوان راهی برای تلاش برای خود-حمایتی یا خودشکوفایی، منجر به ایجاد علائم میشوند.
درمان فمینیستی»: درمان فمینیستی وجود یک شیوهی واحد یا درست برای نگریستن به واقعیت را نمیپذیرد و از این رو، رویکردی پسامدرن تلقی میشود.
سایر رویکردها روانشناسی فراشخصی: این رویکرد به مراجع در بستر درک معنوی از آگاهی میپردازد.
رواندرمانی مثبتنگر (PPT) (از ۱۹۶۸): روشی در حوزهی رواندرمانی انسانگرایانه و پویشی است که بر تصویری مثبت از انسان، با رویکردی ارتقای سلامتی، مبتنی بر منابع و متمرکز بر تعارض بنا شده است.
هیپنوتراپی: هیپنوتراپی در حالی انجام میشود که فرد در حالت هیپنوتیزم قرار دارد. هیپنوتراپی اغلب برای تغییر رفتار، محتوای عاطفی و نگرشهای فرد و همچنین برای درمان طیف وسیعی از شرایط از جمله: عادات ناکارآمد، اضطراب، بیماریهای مرتبط با استرس، مدیریت درد و توسعهی شخصی به کار گرفته میشود.
درمان روانگردان: درمانهای روانگردان شامل روشهایی با استفاده از داروهای روانگردان مانند LSD، سایلوسیبین، DMT و MDMA میشود. برخلاف داروهای روانپزشکی متداول که به طور منظم یا در صورت نیاز توسط بیمار مصرف میشود، در درمان روانگردان، بیماران معمولاً در طول فعالیت حاد روانگردان در یک جلسهی طولانی رواندرمانی با جلسات اضافی قبل و بعد برای کمک به یکپارچهسازی تجربیات با مواد روانگردان، شرکت میکنند. درمان روانگردان با آئینهای شفابخشیِ «شمنی» مردم بومی مقایسه شده است. محققان دو تفاوت اصلی را شناسایی کردهاند: اولین مورد اعتقاد شمنی به وجود واقعیتهای متعدد است که میتواند از طریق حالات دگرگونشدهی آگاهی کاوش شوند، و دوم باور به واقعی بودن ارواحی که در خواب و رؤیا دیده میشوند.
ابتکار خیرخواهانهی «تعهد بنیانگذاران» گزارش تحقیقی در مورد فرصتهای اهدای کارآمد برای تأمین مالی درمانهای سلامت روان با کمک مواد روانگردان نوشته است.
رواندرمانی بدنی رواندرمانی بدنی، بخشی از حوزهی روانشناسی بدنی، بر ارتباط ذهن و بدن تمرکز دارد و از طریق آگاهی عمیقتر از بدن فیزیکی و احساسات، سعی در دسترسی به سطوح عمیقتر روان دارد.
رویکردهای گوناگونی در حوزهی «بافتمحور» وجود دارد، مانند:
رواندرمانی کاراکترآنالیتیک رویکشی (ویلهلم رایش) و ارگونومی مبتنی بر نظریهی رایش (Vegetotherapy) تحلیل بیوانرژیک نئو-رایشینی تجربه بدنی (Somatic Experiencing) رواندرمانی یکپارچهی بدنی رواندرمانی هاکومی (Hakomi) به روش ران کرتز رواندرمانی حس-حرکتی (Sensorimotor Psychotherapy) رواندرمانی سنتز زیستی (Biosynthesis) رواندرمانی پویشی زیستی (Biodynamic Psychotherapy) مهم است که این رویکردها را با «کار بدنی» یا «درمانهای بدنی» که به دنبال بهبود سلامت فیزیکی به طور مستقیم از طریق کار مستقیم (لمس و دستکاری) روی بدن هستند، اشتباه نگیریم. این رویکردها از روشهای مستقیم روانشناختی استفاده میکنند.
رویکردهای درمانی غیرغرب برخی از جوامع غیرغربی نیز اقدام به توسعهی شیوههای بومی درمان کردهاند. در کشورهای آفریقایی این موارد شامل «درمان احیای هماهنگی»، «مزوندرمانی» و «درمانهای سیستمی مبتنی بر فلسفهی آنتو (Ubuntu)» میباشند.
رواندرمانی یکپارچه رواندرمانی یکپارچه تلاشی برای ترکیب ایدهها و راهبردها از بیش از یک رویکرد نظری است. [۱۲۲] این رویکردها شامل ترکیب باورهای اصلی و تلفیق تکنیکهای اثباتشده است. اشکال رواندرمانی یکپارچه شامل «درمان چندوجهی»، «مدل فرا-نظری»، «روانشناسی پویشی دورهای»، «انتخاب درمان سیستماتیک»، «درمان تحلیلی شناختی»، «مدل سیستمهای خانوادهی درونی»، «رواندرمانی چندنظریهای» و «تعامل مفهومی» میشود. در عمل، اکثر رواندرمانگران باتجربه با گذشت زمان رویکرد یکپارچهی خاص خود را توسعه میدهند.
رواندرمانی کودک رواندرمانی برای برآوردن نیازهای رشدی کودکان نیاز به Anpassung [Anpassung = adaptation] دارد. بر اساس سن کودک، به طور کلی پذیرفته شده است که رواندرمانی بخشی از یک استراتژی مؤثر برای کمک به نیازهای کودک در محیط خانواده است. برنامههای آموزشی رواندرمانی کودک zwangsläufig [zwangsläufig = necessarily] شامل دورههایی در زمینهی رشد انسان میشود.
از آنجایی که کودکان اغلب توانایی بیان واضح افکار و احساسات خود را ندارند، رواندرمانگران از رسانههای مختلفی مانند سازهای موسیقی، شن و ماسه و اسباببازی، مداد رنگی، رنگ، سفال، عروسک، کتابدرمانی (کتاب) یا بازیهای رومیزی استفاده میکنند. استفاده از «درمان از طریق بازی» اغلب ریشه در نظریهی روانکاوی دارد، اما رویکردهای دیگری نیز وجود دارد.
علاوه بر درمان کودک، گاهی اوقات به جای آن، ممکن است کودکان از کار والدین خود با یک درمانگر، شرکت در کلاسهای فرزندپروری، شرکت در مشاورهی سوگ یا اقدامات دیگر برای حل موقعیتهای استرسزایی که بر کودک تأثیر میگذارد، بهرهمند شوند. «آموزش مدیریت والدین» نوعی بسیار مؤثر از رواندرمانی است که مهارتهای فرزندپروری را برای کاهش مشکلات رفتاری کودک به آنها آموزش میدهد. در بسیاری از موارد، یک رواندرمانگر متفاوت با مراقب کودک کار خواهد کرد، در حالی که همکار او با کودک کار میکند.
بنابراین، تفکر معاصر در مورد کار با گروه سنی پایینتر، به سمت کار همزمان با والد و کودک و همچنین در صورت نیاز به صورت جداگانه تمایل پیدا کرده است.
ارزشیابی رواندرمانی بحثهای قابل توجهی در مورد این موضوع وجود دارد که آیا یا چه زمانی اثربخشی رواندرمانی به بهترین شکل با «آزمایشهای کنترلشدهی تصادفی» (randomized controlled trials) یا روشهای «شخصمحور» (idiographic) ارزیابی میشود.
یکی از مسائل مربوط به کارآزماییها، نحوهی تعیین گروه «درمان دارونما» یا گروه کنترل «بدون درمان» است. اغلب، این گروه شامل بیماران در لیست انتظار یا افرادی است که نوعی تماس یا حمایت منظم اما غیر اختصاصی دریافت میکنند. پژوهشگران باید چگونگی بهترین تطابق با استفاده از قرصهای خنثی یا درمانهای فریب در مطالعات کنترلشده با دارونما در کارآزماییهای دارویی را در نظر بگیرند. تفاسیر متعدد، فرضیات و زبان متفاوت همچنان وجود دارد.
مسئلهی دیگر تلاش برای استانداردسازی و روشمند کردن درمانها و پیوند دادن آنها به علائم خاصِ دستهبندیهای تشخیصی است تا قابلیت بیشتری برای پژوهش داشته باشند. برخی گزارشها حاکی از آن است که این امر ممکن است اثربخشی را کاهش دهد یا نیازهای فردی را نادیده بگیرد. نظر فونگی و راث این است که منافع رویکرد مبتنی بر شواهد، بر مشکلات آن میچربد.
سنجش تناسب درمانگر و مراجع چارچوبهای رسمی متعددی برای ارزیابی تناسب درمانگر با یک مراجع وجود دارد. یک نمونه، «خودارزیابی رواندرمانی اسکارسدیل» (Scarsdale Psychotherapy Self-Evaluation - SPSE) است.
با این حال، برخی مقیاسها مانند SPSE، صرفاً اطلاعات مربوط به مکاتب خاص رواندرمانی را استخراج میکنند (برای مثال، مفهوم «فراخود» در روانکاوی).
بسیاری از رواندرمانگران بر این باورند که ظرافتهای رواندرمانی را نمیتوان با روشهای مشاهده مبتنی بر پرسشنامه به طور کامل درک کرد و ترجیح میدهند برای حمایت از نوع درمانی که انجام میدهند، به تجربیات بالینی و استدلالهای نظری خود تکیه کنند. درمانگران روانکاوی به طور فزایندهای معتقدند که رویکردهای مبتنی بر شواهد برای روشها و فرضیاتشان مناسب است و چالش اجرای رویکردهای مبتنی بر شواهد در روشهای خود را به طور فزایندهای پذیرفتهاند.
پیشگامِ جنجالی در پژوهشِ نتایجِ درمانهای روانشناختی یکی از پیشگامانِ بررسیِ نتایجِ درمانهای روانشناختیِ متفاوت، روانشناس «هانس آیزنک» بود که ادعا میکرد رواندرمانی منجر به هیچ بهبودی در بیماران نمیشود. او بر این باور بود که تنها «درمان رفتاری» مؤثر است. با این حال، فاش شد که آیزنک (که در سال ۱۹۹۷ درگذشت) در مطالعات خود دربارهی این موضوع، دادهها را جعل کرده است. او دادههایی ساختگی تولید کرد که نشان میداد درمان رفتاری به دستاوردهایی غیرقابل باور منجر میشود. در سال ۲۰۲۰ چهارده مقاله از او توسط ژورنالهای علمی پس گرفته شد و ژورنالها ۶۴ بیانیهی نگرانی دربارهی انتشارات او صادر کردند. «رود بوکانان»، زندگینامهنویس آیزنک، استدلال کرده است که ۸۷ اثر منتشرشده توسط او باید پس گرفته شود.
اثربخشیِ انواع خاصِ درمان بررسیهای گستردهی بینالمللیِ مطالعات علمی نتیجهگیری کردهاند که رواندرمانی برای مشکلات متعددی مؤثر است.
یک خط پژوهشی به طور مداوم نشان میدهد که انواع به ظاهر متفاوتِ رواندرمانی، اثربخشیِ مشابهی دارند. طبقِ «راهنمای روانشناسی مشاوره»، «متاآنالیزهای (تحلیلهای فراسنجشی) مطالعات رواندرمانی به طور مداوم نشان دادهاند که هیچ تفاوت قابل توجهی در نتایج بین درمانها وجود ندارد». این راهنما بیان میکند که «شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد یک نوعِ خاصِ درمان روانشناختی به طور مداوم برای هر اختلال روانیِ خاصی نسبت به سایرین برتری داشته باشد. این گاهی اوقات با الهام از صحنهای در کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» با عنوان «حکم دودو» نامیده میشود، جایی که در یک مسابقه، به تمام شرکتکنندگان لقب برنده داده میشود و به آنها جوایز اهدا میشود».
تحلیلهای بعدی به دنبال شناساییِ عوامل مشترکی هستند که به نظر میرسد رواندرمانیها دارا هستند و این موضوع با عنوان «نظریهی عوامل مشترک» شناخته میشود؛ به عنوان مثال، کیفیت رابطهی درمانی، تفسیر مشکل و مواجهه با احساسات دردناک. مطالعاتِ نتایجِ درمان به دلیل دوری از عملِ دنیای واقعی مورد نقد قرار گرفتهاند. این مطالعات از درمانگران با دقت انتخابشده که به طور گسترده آموزش دیدهاند و تحت نظارت قرار گرفتهاند، استفاده میکنند. همچنین بیماران ممکن است به دلیل معیارهای سختگیرانهی ورود/خروج، نمونهی مناسبی از بیمارانِ معمولی نباشند. چنین نگرانیهایی بر «بازتولید» (تکرار) نتایجِ پژوهش و تواناییِ تعمیمیافتنِ آنها به درمانگرانِ در حالِ کار، تأثیر میگذارد.
با این حال، درمانهای خاصی برای استفاده با اختلالات خاص مورد بررسی قرار گرفتهاند، و سازمانهای نظارتی در هر دو کشورِ انگلستان و ایالات متحده، توصیههایی برای شرایط مختلف ارائه میدهند.
«مطالعهی رواندرمانی هلسینکی» یکی از چندین کارآزمایی بالینیِ بلندمدتِ بزرگِ رواندرمانیها بود که انجام شده است. بیماران مضطرب و افسرده در دو درمان کوتاهمدت (مبتنی بر راهحل و روانپویشیِ کوتاهمدت) سریعتر بهبود یافتند، اما رواندرمانی بلندمدت پنج ساله و روانکاوی منافع بیشتری به همراه داشت. به نظر میرسد چندین عاملِ مربوط به بیمار و درمانگر، مناسب بودن برای انواع مختلف رواندرمانی را پیشبینی میکند.
متاآنالیزها نشان دادهاند که «درمان شناختی-رفتاری» (CBT) و «رواندرمانی روانپویشی» در درمانِ افسردگی به طور مساوی مؤثر هستند.
یک متاآنالیزِ سال ۲۰۱۴ روی بیش از ۱۱۰۰۰ بیمار نشان میدهد که «رواندرمانی بین فردی» (IPT) از نظر اثربخشی برای افسردگی قابل مقایسه با CBT است، اما برای اختلالات خوردن از گزینهی دوم ضعیفتر است. طبق یک متاآنالیز سال ۲۰۱۴ روی تقریباً ۴۰۰۰ بیمار، برای کودکان و نوجوانان، رواندرمانی بین فردی و CBT بهترین روشها هستند.
سازوکارهای تغییر هنوز به طور کامل درک نشده است که چگونه رواندرمانیها در درمانِ بیماریهای روانی موفق عمل میکنند. رویکردهای درمانیِ مختلف ممکن است با نظریههای خاصی در مورد اینکه چه چیزی در فرد برای یک نتیجهی درمانی موفق نیاز به تغییر دارد، مرتبط باشند. به طور کلی، فرآیندهای برانگیختگی هیجانی و حافظه از دیرباز نقش مهمی ایفا کردهاند. یک نظریه که این جنبهها را با هم ترکیب میکند، پیشنهاد میکند که تغییر دائمی تا حدی رخ میدهد که مکانیسم نوروپסיكولوژیکیِ «باز تثبیت حافظه» تحریک شود و بتواند تجربیات هیجانی جدید را در خود جای دهد.
پایبندی به درمان یکی از مسائل اصلی در رواندرمانی، «پایبندی بیمار به دورهی درمان» است، به این معنا که بیمار به شرکت در جلسات یا تکمیل تکالیف ادامه دهد.
میزانِ «ترکِ زودهنگامِ درمان» بسته به نحوهی تعریف آن، بین ۳۰ تا ۶۰ درصد متغیر است. به دلایل مختلفی از جمله انتخاب مراجعان و نحوهی آشنایی آنها با درمان، این میزان در محیطهای پژوهشی پایینتر است. ترکِ زودهنگامِ درمان به طور متوسط با ویژگیهای جمعیتی و بالینی مختلفِ مراجعان، درمانگران و تعاملات درمانی مرتبط است.
میزان بالای ترکِ زودهنگامِ درمان، انتقاداتی را در مورد ارتباط و اثربخشی رواندرمانی برانگیخته است.
در کارِ کلیِ درمان، اکثر روانشناسان از تکالیف بین جلسات استفاده میکنند و به ویژه درمانهای شناختی-رفتاری، از آنها به عنوان یک «عنصر فعال» استفاده میکنند و آنها را ضروری میدانند. مشخص نیست که مراجعان تا چه اندازه این تکالیف را انجام نمیدهند، اما تصور میشود که این پدیدهای فراگیر است.
از سوی دیگر، پایبندی درمانگران به پروتکلها و تکنیکهای درمانی - که با عنوان «یکپارچگی درمان» (treatment integrity) یا «وفاداری» (fidelity) شناخته میشود - نیز مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج پیچیده و متفاوتی به دست آمده است. با این حال، به طور کلی، استفاده از «نظارت بر وفاداری» به عنوان بخشی از کارآزماییهای نتایج درمان و تضمین کیفیت مستمر در اجرای بالینی، از ویژگیهای بارزِ رواندرمانی مبتنی بر شواهد است.
عوارض جانبی رواندرمانی تحقیقات در مورد عوارض جانبی رواندرمانی محدود بوده است، با این حال انتظار میرود که بدتر شدن علائم در ۳ تا ۱۵ درصد از بیماران رخ دهد، که این میزان با توجه به ویژگیهای بیمار و درمانگر متغیر است. مشکلات بالقوه شامل بدتر شدن علائم یا ایجاد علائم جدید، فشار در روابط دیگر، انگ اجتماعی و وابستگی به درمان است. برخی از تکنیکها یا درمانگران ممکن است نسبت به سایرین خطرات بیشتری به همراه داشته باشند و برخی از ویژگیهای مراجع ممکن است آنها را آسیبپذیرتر کند. عوارض جانبی ناشی از درمان به درستی انجامشده، باید از آسیبهای ناشی از سهلانگاری حرفهای متمایز شود.
نقدهای کلی بر رواندرمانی برخی منتقدان در مورد قدرت شفابخشِ روابط رواندرمانی تردید دارند. برخی دیگر به طور کلی رواندرمانی را به عنوان یک رشتهی علمی که نیازمند متخصصان حرفهای است، رد میکنند و به جای آن، بر کمکهای غیرحرفهای یا درمانهای زیستپزشکی تأکید دارند. منتقدان دیگر به روشهایی اشاره کردهاند که در آنها ارزشها و تکنیکهای درمانگران میتواند برای مراجعان (یا به طور غیرمستقیم برای افراد دیگر در زندگی یک مراجع) هم مضر و هم مفید باشد.
بسیاری از منابع در دسترس فردی که در معرض پریشانی هیجانی قرار دارد - مانند حمایت دوستانهی دوستان، همسالان، اعضای خانواده، روحانیون، مطالعهی شخصی، ورزش سالم، پژوهش و مقابلهی مستقل - همگی ارزش قابل توجهی دارند. منتقدان خاطرنشان میکنند که انسانها مدتها قبل از ظهور رواندرمانی، با بحرانها روبرو میشدند، مشکلات اجتماعی جدی را پشت سر میگذاشتند و برای مشکلات زندگی راهحل پیدا میکردند.
از سوی دیگر، برخی استدلال میکنند که رواندرمانی علیرغم نویدبخشتر بودن نسبت به توسعهی راکد داروها، به درستی مورد استفاده قرار نمیگیرد و مورد پژوهش کافی در روانپزشکی معاصر واقع نشده است. «مؤسسهی ملی سلامت روان آمریکا» (US National Institute of Mental Health) در سال ۲۰۱۵ تنها ۵.۴ درصد از بودجهی خود را به کارآزماییهای جدید رواندرمانی اختصاص داد (کارآزماییهای دارو عمدتاً توسط شرکتهای داروسازی تأمین مالی میشوند)، با وجود شواهد فراوان مبنی بر اینکه این روشها میتوانند مؤثر باشند و بیماران تمایل بیشتری به آنها دارند.
نقدهای دیگری نیز از منابع «فمینیستی»، «ساختگرا» و «تحلیل گفتمان» مطرح شده است. مسئلهی «قدرت» برای این نقدها کلیدی است. در این راستا، نگرانی وجود دارد که مراجعان - چه در درون و چه بیرون از اتاق مشاوره - متقاعد میشوند تا خود و مشکلاتشان را به شیوههایی درک کنند که با ایدههای درمانی سازگار است. این بدان معناست که گاهی اوقات ایدههای جایگزین (مثلاً فمینیستی، اقتصادی، معنوی) به طور ضمنی تضعیف میشوند.
منتقدان پیشنهاد میکنند که ما زمانی که تنها به عنوان یک رابطهی کمککننده به درمان فکر میکنیم، وضعیت را ایدهآلسازی میکنیم. آنها در عوض استدلال میکنند که این اساساً یک عمل سیاسی است، به این معنی که برخی از ایدهها و شیوههای فرهنگی حمایت میشوند در حالی که برخی دیگر تضعیف یا رد صلاحیت میشوند، و در حالی که به ندرت چنین قصدی وجود دارد، رابطهی درمانگر-مراجع همیشه در روابط قدرت و پویایی سیاسی جامعه سهیم است. «میشل فوکو» یک دانشگاهی برجسته بود که به این نقد دامن زد.
متن چپچینشده