فدرالیسم

مفهوم سیاسی
(تغییرمسیر از حکومت فدرال)

فدرالیسم از ریشه لاتین فُئِدوسْ (به لاتین: foedus) یا foederation به معنای اتحاد یا قرارداد یا توافق و پیمان، یک مفهوم سیاسی است که در آن گروهی از واحدها (ایالات، استان‌ها، کشورها و) به یکدیگر متعهد شده‌اند و به نمایندگی از آنها یک حکومت مرکزی وجود دارد. اصطلاح فدرالیسم همچنین برای توصیف یک سیستم حکومتی به کار می‌رود که در آن حق حاکمیت، مطابق قانون اساسی بین یک قدرت حکومت مرکزی و واحدهای سیاسی تشکیل دهندهٔ آن (مانند ایالت‌ها یا استان‌ها) تقسیم شده‌است. فدرالیسم، نظامی بر مبنای قواعد دموکراسی و نهادها و سازمان‌هایی است که در آن‌ها قدرت ادارهٔ کشور، بین حکومت‌های ملی و ایالتی یا استانی تقسیم شده‌است و آنچه که اغلب فدراسیون نامیده می‌شود را ایجاد می‌کند و طرفدارانِ آن «فدرالیست» نامیده می‌شوند. از این رو، همکاری و اتحاد گروه‌ها و واحدهای گوناگون در راستای تشکیل واحدهای بزرگتر برای تأمین اهداف مشترک را «فدرالیسم» گویند.[۱] فدرالیسم در شکل کلاسیک آن نوعی تمرکزگرایی سیاسی محسوب می‌شود که از بهم پیوستن واحدها یا کشورهای مجزا و مستقل برای تشکیل یک واحد سیاسی یا کشور جدید است.[۲]

کشورهای دارای ساختار فدرال یا با اتحاد میان دولت‌ها یا واحدهای مستقل (چون آلمان یا ایالات متحد آمریکا) یا طی قدرت‌سپاری و دگرگونی یک کشور دارای حکومت یکپارچه (بلژیک، روسیه[۳] که بعضی از آنها پس از جنگ یا فروپاشی اتفاق افتاده (چون اتیوپی، جزایر قمر، اریتره، سودان، نیجریه و عراق) به این صورت شکل گرفته‌اند. بالا بردن سطح حقوق ایالت‌ها الزاماً فدرالیسم محسوب نمی‌شود. بر اساس پیشنهاد برخی، سیستم حکومتی فدرالِ پیوسته، برای جلب رضایت ایالت‌ها، ایل‌ها و اقلیت‌های استقلال‌طلب جهت پایداری و جلوگیری از تجزیه عرضه گردیده‌است.[۴][۵]

در برخی موارد، به اعضای فدراسیون حق انصراف داده می شود، اگرچه قانون اساسی مکتوب لزوماً با واقعیت قانون اساسی مطابقت ندارد. "اعلامیه اصول" مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ تا حد زیادی حق جدایی را در چارچوب حق تعیین سرنوشت مردم منتفی می کند.[۶]

بررسی اجمالی ویرایش

منشأ ویرایش

به معنای محدود، فدرالیسم به شیوه سازماندهی داخلی بدن سیاسی یک دولت اشاره دارد، و این معنایی است که بیش از همه در دوره کنونی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به هر روی، دانشمندان سیاسی آن را به یک معنای بسیار وسیع تر استفاده می‌کنند، و در عوض به یک «مفهوم پلورالیستی چندلایه ای حیات اجتماعی و سیاسی» اشاره می‌کنند.[۷]

اولین شکل‌های فدرالیسم در ادوار باستان، به صورت همپیمانی‌هایی بین دولت‌ها به وقوع پیوست. برخی نمونه‌ها از قرون هفتم تا دوم پیش از میلاد اتحادیه آمفیکتونیک، اتحاد ایتولی، اتحادیه پلوپونزی، و اتحادیه دلوس بودند. اتحادیه اخائیه از نیاکان اولیه فدرالیسم در یونان هلنی بود. بر خلاف دولت شهرهای یونانی یونان کلاسیک، که هر کدام شان بر حفظ استقلال کامل خود اصرار داشتند، تغییر شرایط در دوره هلنی بسیاری از دولت شهرها را به پیوستن به یکدیگر حتی به قیمت از دست رفتن بخشی از حاکمیت شان سوق داد. اتحادیه‌های متعاقب دولت‌ها شامل کنفدراسیون کهن سوئیس اول و دوم (۱۲۹۱–۱۷۹۸ و ۱۸۱۵–۴۸), جمهوری هلند (۱۵۷۹–۱۷۹۵), کنفدراسیون آلمان (۱۸۱۵–۶۶), اتحادیه اول آمریکا موسوم به کنفدراسیون (۱۷۸۱–۸۹), و اتحادیه دوم آمریکا تشکیل شده به عنوان ایالات متحده آمریکا (۱۷۸۹–۱۸۶۵) هستند.[۸]

فدرالیسم مدرن ویرایش

از لحاظ نظری، فدرالیسم به عنوان یک اصل مدرن قانون اساسی توسط مونتسکیو (Montesquieu) و پرودون (Proudhon) در فرانسه در دوران روشنگری پایه گذاری شد. مونتسکیو فدرالیسم را شکلی از تفکیک قوا می دانست که قدرت مرکزی مطلقه را در کنار جدایی قوای مقننه، مجریه و قضائیه, محدود یا به عبارتی تفکیک می کند.[۹] این یک رکن اساسی از ساختار قانون اساسی ایالات متحده، کانادا و استرالیا شد. در اروپا، منطقه آلمانی زبان به ویژه سنت های فدرالیستی را توسعه داد و از قرن بیستم اساس فدرال به تدریج شکل حکومت دموکراسی پارلمانی (حکومت‌ مردم بر مردم) را در چندین کشور تکمیل کردند. به استانها و زیرمجموعه های منطقه ای استانی اختیاراتی اختصاص داده شد. در نتیجه، اعمال قدرت و تصمیم گیری در سطوح مختلف (کشوری, استان, شهری) توزیع شد: علاوه بر چارچوب دولت به عنوان یک کل، سطح استانی و شهری نیز به وجود آمد و در نتیجه فرصتی اضافی برای اپوزیسیون وجود داشت. این توزیع قدرت فرصت مشارکت در توسعه سیاسی دولتها و کشورها را افزایش داد.

در تحقیقات فدرالیسم مدرن، اصطلاح فدرالیسم اغلب به معنای گسترده ای درک می شود. اگر سازمان‌های فراملی (فراکشوری)، به‌ویژه اتحادیه اروپا را نیز شامل شود.

کارکردها یا فواید فدرالیسم ویرایش

بازده سیاسی نظم فدرال به ویژه عبارت است از:[۱۰]

  • یک سیستم سیاسی طبقاتی یا لایه ی (خودگردانی سیاسی و اجتماعی؛ گردانندگی خودگردانی)
  • احیا کردن مشارکت دموکراتیک (مردمی)، همچنین از طریق
  • تسهیل مشارکت سیاسی «در محل»
  • توزیع تصمیم گیری سیاسی در سطوح مختلف بر اساس اصل تابعیت
  • منتهی شدن تصمیم گیری سیاسی به «سطح معیارهای انسانی»
  • کسب تخصص و انعطاف پذیری
  • کسب تجربیات سیاسی در "زمینه های تجربی محدود" (یاد گرفتن از طریق انجام دادن) با ریسک کمتر
  • ارتقای "رقابت فدرال" از طریق امکان مقایسه منطقه ای
  • جلوگیری از تمرکز قدرت از طریق تفکیک قوای فدرال
  • آموزش و تربیت کارکنان جوان سیاسی در سطح منطقه ای

انواع فدرالیسم ویرایش

  • فدرالیسم یگانه، به عنوان مثال اتریش
  • فدرالیسم دوگانه، به عنوان مثال ایالات متحده؛ تفکیک مستقل حوزه صلاحیت ها بین ایالتهای عضو و دولت فدرال (مرکزی). دولت کنفدرال مبتنی بر اصل رقابت است.
  • فدرالیسم مشارکتی، به عنوان مثال آلمان یا سوئیس؛ همکاری و روابط قدرت درهم تنیده بین استانهای عضو و دولت فدرال با هدف بهبود کارایی حکومت‌
  • فدرالیسم رقابتی، به عنوان مثال ایالات متحده آمریکا
  • فدرالیسم متقارن، به عنوان مثال آلمان یا سوئیس. اگر استانهای تشکیل دهنده یک کشور فدرال همگی از حقوق یکسانی برخوردار باشند، به این شکل «فدرالیسم متقارن» می گویند.
  • فدرالیسم نامتقارن، به عنوان مثال اسپانیا. بین استانهای عضو از نظر حقوق و تعهدات تفاوت هایی وجود دارد.
  • فدرالیسم پایدار (آزاد): جوامع مستقل به میل خود به یکدیگر می پیوندند تا کاری را که به تنهایی نمی توانند انجام دهند، انجام دهند.
  • فدرالیسم قبیله ای: رویارویی انجمنی/تجزیه ای قدرت های سیاسی محلی و منطقه ای با کاهش اقتدار ملی، به عنوان مثال آلپن لند و اتحادیه آلپ به عنوان اصطلاحاتی از بحث های مختلف در مورد سازماندهی مجدد سرزمین جنوب آلمان که از اواخر قرن ۱۸ ادامه داشته است.

دوسوگرایی بین خود مختاری و قدرت نظارتی برتر ویرایش

اصول اولیه ویرایش

مانند کشورهای فدرال، در جوامع سیاسی بزرگتر باید همواره‌ تعادلی بین قدرت نظارتی کل در تصمیم گیری دموکراتیک کلی و قدرتهای نظارتی جز در خود مختاری بخش‌های قومی، مذهبی، سنتی یا حتی منطقه‌ای جامعه یافت; تعارضی که اخیراً در برخی کشورها موضوعی شده است. راه رسیدن به سازش (تعادل) از یک سو در تمرکززدایی سیاسی (Dezentralisation) نهفته است مانند اعطای خودمختاری سیاسی (فدرال‌سازی استانی تا حقوق منطقه‌ای و اشتراکی) و از سوی دیگر در یک تعامل متوازن میان نهادهای نمایندگی سیاسی (مثل پارلمان ها) باشد.

عدم تمرکز سیاسی ویرایش

مهمتر از همه، تمرکززدایی سیاسی – که بخشی از فدرالیزاسیون نیز می باشد – در ارتباط با اصل تابعیت، ابزار مهمی برای رشد تصمیمات سیاسی و شکل دادن آنها به گونه ای است که نزدیک به خواست و اراده شهروندان باشد. دامنه تمرکززدایی و خودمختاری‌های مرتبط با آن «تعیین می‌کند که چقدر «آزادی»، یعنی امکان دخالت مردم، در یک سیستم دولتی حاکم است. همانطور که نمونه هایی در آمریکای جنوبی نشان داده اند، تمرکززدایی به طور خودکار قدرت یک دولت استانی را افزایش نمی دهد. به ویژه، هنگامی که وظایف اداری بدون تأمین منابع مالی اضافی محول می شود، حتی می تواند قدرت دولت استانی را کاهش دهد. برای به حداکثر رساندن استقلال دولت‌های ملی، تمرکززدایی سیاسی و مالی باید در درجه اول قرار گیرد (ترتیب نسبتاً نامربوط است) و در آخر تمرکززدایی اداری.

توزیع صلاحیت ها (حوزه اختیارات) بین دولت فدرال و استانها ویرایش

فدرالیسم یک نظام سیاسی مشخص است. توزیع وظایف متمایز شده است بین:

  • توزیع صلاحیت ها (حوزه اختیارات) براساس موضوع:

مسئولیت های کشوری بین دولت فدرال و استانها بر اساس معیارهای مرتبط با محتوا توزیع می شود: به عنوان مثال، دولت فدرال مسئول امنیت خارجی, سیاست خارجی و مالی است، در حالی که استانها مسئول آموزش و امنیت داخلی (پلیس) هستند.

  • توزیع صلاحیت ها (حوزه اختیارات) براساس عملکرد:

مسئولیت‌های بین دولت فدرال و هر استان بر اساس نوع خدماتی که باید ارائه شود توزیع می شود: دولت فدرال به عنوان مثال قوانین در سطح کشوری را توسعه می دهد و دولتهای استانی آنها را اجرا می کنند.

دوگانگی دموکراتیک ویرایش

در کشورهای فدرال (اتحادیه)، از یک سو، باید حق استانها (واحدهای عضو) برای تعیین سرنوشت دموکراتیک و تضمین نمایندگی متوازن در نظر گرفته شود. از سوی دیگر، در سطح فدرال (کشور)، شهروندان از نظر دموکراتیک برابری طلب هستند "با وزن رای برابر". تطبیق هر دو دشوار است: اگر هر شهروندی با وزن یکسان (هر نفرد، یک رای) در زمان اخذ تصمیمات کشوری در نظر گرفته نشود، خطر «کسری دموکراتیک کلی: پان دموکراسی» وجود دارد. از سوی دیگر، وزن برابر برای هر شهروند در کشور این خطر را به همراه دارد که استانهای (واحدهای) کوچکتر می توانند توسط قدرت رای مردم استانهای (واحدهای) بزرگتر به دیوار "فشرده شوند"; به اتفاق آرا "کسری فدرال" ایجاد میشود. بنابراین، یک کسری منجر به پان دموکراسی می شود، و دیگری به اکثریت های فدراتیو. به منظور اجتناب از هر دو، قانون اساسی ایالات متحده آمریکا مجلس سنا و مجلس نمایندگان را ملزم می کند که به ویژه در مورد قوانین تصمیمات منسجمی را اتخاذ کنند، به طوری که هر استان بدون در نظر گرفتن جمعیت آن (یعنی با وزن فدرال یکسان، توسط دو سناتور در مجلس سنا نمایندگی شود.) و در مجلس نمایندگان توسط هر شهروند ایالت (به طور دقیق تر: با وزن هر رأی دهنده) نمایندگی می شود.

سیاست مالی کشور فدرال ویرایش

در ابتدا، بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی تصور می کردند که تعیین سیاست مالی در سطح استانی (محلی) منطقی است، زیرا سیاستمداران محلی ارتباط نزدیک تری با شهروندان خواهند داشت و می توانند بیشتر بر اساس نیازهای خاص آنها عمل کنند. از سوی دیگر، دولت های محلی تمایل دارند که نیازهای کل کشور را نادیده بگیرند و در برخی موارد سهم قابل توجهی در بدهی ملی دارند. آنها علاقه کمتری به کاهش بدهی دارند زیرا این امر بر دولت مرکزی منعکس می شود. با این حال، روش هایی نیز وجود دارد که یک دولت مرکزی می تواند از آنها برای جلوگیری از این اتفاق استفاده کند، به عنوان مثال محدودیت سقف بدهی برای دولت های تابعه استانی.

نظریه سیاسی فدرال‌سازی ویرایش

فدرالیسم مدرن یک نظام سیاسی مبتنی برا قواعد و نهادهای دموکراتیک است که در آن قدرت حکومت‌گری بین حکومت‌های ملی و استانی/ایالتی به اشتراک گذاشته می‌شود. لفظ فدرالیست باورهای سیاسی متعددی در جهان را بسته به پیش‌زمینه توصیف می‌کند. از آنجا که لفظ فدرالیزاسیون (به انگلیسی: federalization) یا فدرال‌سازی هم فرایندهای سیاسی مشخصی را توصیف می‌کند، استفاده از آن هم به پیش زمینه بستگی دارد.[۱۱]

در نظریه سیاسی، دو شکل اصلی فدرال‌سازی شناخته شده‌اند:

  • فدرال‌سازی تجمیعی، [۱۲] یا تجمعی، [۱۳] که به فرایندهای گوناگونی نظیر اینها اطلاق می‌شود: تجمیع کردن واحدهای سیاسی غیر فدرال با ایجاد یک فدراسیون جدید، ضمیمه کردن واحدهای غیر فدرال در یک فدراسیون موجود، یا تبدیل یک کنفدراسیون به یک فدراسیون
  • فدرال‌سازی قدرت‌سپارانه، [۱۲] یا غیرتجمعی:[۱۴] تبدیل یک حکومت یکپارچه به یک فدراسیون

فدرالیسم اروپایی در مقابل فدرالیسم آمریکایی ویرایش

در اروپا، فدرالیست گاهی برای توصیف کسانی به کار می‌رود که طرفدار یک حکومت فدرال مشترک، با قدرت توزیع شده در سطوح منطقه‌ای، ملی و فراملی هستند. بیشتر فدرال‌های اروپایی مایل هستند که این امر در سراسر اتحادیه اروپا توسعه یابد. فدرالیسم اروپایی، پس از جنگ اروپا شکل گرفته‌است. یکی از مهم‌ترین ابتکارات در این زمینه، سخنرانی وینستون چرچیل در شهر زوریخ در سال ۱۹۴۶ بود.[۱۵]

در ایالات متحده آمریکا، فدرالیسم در ابتدا به باور به یک حکومت مرکزی قدرتمندتر اشاره داشت. زمانی که پیش‌نویس قانون اساسی ایالات متحده نوشته شد، حزب فدرالیست، از ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمندتر حمایت کرد. در حالی که ضد فدرالیست‌ها خواستار یک حکومت مرکزی ضعیف‌تر بودند. این امر با کاربرد مدرن فدرالیسم در اروپا و ایالات متحده بسیار متفاوت بود. این تمایز ناشی از این واقعیت بود که فدرالیسم در میانهٔ یک طیف سیاسی بین کنفدراسیون و یک دولت متحد واقع شده‌است.

قانون اساسی ایالات متحده، به عنوان یک واکنش به قانون کنفدراسیون نوشته شد که مطابق آن ایالات متحده یک کنفدراسیون سست با یک دولت مرکزی ضعیف بود. بعداً، طی جنگ داخلی آمریکا، اعضای ایالات کنفدراسیون آمریکا از حکومت مرکزی ضعیف‌تر حمایت کردند، در مقابل سربازان دولت ایالات متحده بودند که مدافع اتحاد بودند و از آنان با نام فدرال‌ها یاد می‌شد.[۱۶] بنابراین بحث در ایالات متحده پیرامون فدرالیسم حول محور یک حکومت مرکزی قدرتمند و در مقابل کنفدراسیون سابق شکل می‌گرفت.

در مقابل، اروپا تاریخ غنی‌تری از ایالات متحد شده نسبت به آمریکای شمالی داشت؛ بنابراین بحث‌ها پیرامون فدرالیسم بیشتر حول محور یک حکومت مرکزی ضعیف‌تر در برابر دولت واحد شکل می‌گرفت. استفادهٔ مدرن آمریکا از این مفهوم فدرالیسم بسیار نزدیک‌تر به مفهوم اروپایی آن است. هر چه قدر که قدرت دولت فدرال افزایش می‌یافت، برخی از مردم بیشتر خواستار یک دولت واحد بودند تا آن چیزی که مورد نظر آبای بنیانگذار آمریکا بود. بیشتر مردم در ایالات متحده از نظر سیاسی از فدرالیسمی که قدرت‌های دولت فدرال در آن محدود است، دفاع می‌کنند. به ویژه در زمینهٔ دادرسی، مدافع قدرت‌های محدود دولت فدرال هستند.

در کانادا فدرالیسم نوعاً در مقابله با جنبش‌های جدایی طلب اعمال می‌شود. دولت‌های آرژانتین، برزیل، استرالیا، هند و مکزیک نیز در میان سایر کشورها بر اساس اصول فدرالیسم اداره و سازمان دهی شده‌اند.

یک کشور فدرال ممکن است تنها شامل دو یا سه بخش داخلی باشد، همانند بلژیک یا بوسنی و هرزه گوین. عموماً دو حالت افراطی در فدرالیسم می‌تواند مورد تمایز قرار گیرد. در یک حالت، دولت فدرال بسیار قوی است و اغلب کاملاً یکپارچه است و تنها چند قدرت خاص برای دولت‌های محلی در نظر گرفته شده‌است ولی در دیگر حالت افراطی، دولت ملی با قدرت‌های محدود ممکن است تنها در اسم دولت فدرال باشد در حالی که در واقع یک کنفدراسیون باشد.

در سال ۱۹۹۹ دولت کانادا، مجمع فدراسیون را به عنوان یک شبکهٔ بین‌المللی برای تبادل بهترین کارکردهای فدرالیسم بین کشورهای فدرال و کشورهایی که در حال فدرالی شدن هستند بنیان نهاد. مقر اصلی مجمع فدراسین در اتاوا است. دولت‌های همکار در مجمع فدراسیون شامل، استرالیا، برزیل، کانادا، اتیوپی، آلمان، هند، مکزیک، نیجریه و سوئیس هستند.

بعضی از فرقه‌های مسیحیت بر اساس اصول فدرالیسم سازماندهی می‌شوند. در این کلیساها این امر به عنوان نظریهٔ فدرالیسم دینی یا الهی شناخته می‌شود.

نمونه‌ها ویرایش

می‌توان انواع حکومت‌های فدرال را به دو دسته بزرگ تقسیم کرد.[۱۷] دسته اول حکومت‌های فدرالی هستند که مبنای تقسیم جغرافیایی است و تقسیمات قومی - زبانی را در نظر نمی‌گیرند.[۱۷] بسیاری از دولتهای فدرال قدیمی‌تر غربی مانند آمریکا، استرالیا و آلمان جزو این گروه هستند.[۱۷] به این گروه از دولتهای فدرال، دولتهای فدرال ملی گفته می‌شود.[۱۷] بیشتر این دولت‌ها از ادغام واحدهایی درست شده‌اند که از قبل به صورت مستقل وجود داشتند و علت به وجود آمدن این دولتها، متحد کردن مردمی بود که در واحدهای متفاوت زندگی می‌کردند و حداقل از زبان یا فرهنگی مشترک بهره می‌بردند.[۱۷] تعداد واحدهای تشکیل دهنده، بستگی به تقسیمات جغرافیایی (Distribute Geographical) دارد. از این رو اسامی گوناگونی دارند. در برخی از کشورها، ایالت، استان، منطقه یا دولت خودمختار یا خودگردان نامگذاری شده‌اند.

دسته دوم نه تنها تفاوت‌های قومی و زبانی را به رسمیت می‌شناسند، بلکه این تفاوت‌ها را در ایدئولوژی و مبانی خود لحاظ می‌کنند.[۱۷] این گونه دولتهای فدرال را دولتهای فدرال قومی می‌نامند.[۱۷] دولتهای فدرال اتیوپی و عراق نمونه‌هایی از این دولت‌ها هستند.

فدرالیسم در اروپا ویرایش

چندین نظام فدرال در اروپا وجود دارند از قبیل؛ سوئیس، اتریش، آلمان، بلژیک، بوسنی و هرزگوین و خود اتحادیه اروپا. آلمان و اتحادیهٔ اروپا تنها مثال‌هایی در جهان هستند که اعضای مجلس‌های اعیان دولت مرکزی آن‌ها نه انتخاب شده و نه منصوب شده‌اند بلکه به جای آن از نماینده‌های دولت‌های اجزای تشکیل دهنده‌شان تشکیل شده‌اند. فدرالیسم در آلمان تنها در زمان نازیسم لغو شد (۱۹۳۳–۱۹۴۵) و در آلمان شرقی در بیشترین زمان وجودش یعنی در سال‌های ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۰ زمینهٔ حضور نیافت. آدولف هیتلر، فدرالیسم را به عنوان یک مانع بر سر راه اهداف خویش می‌دید. همانطوری‌که در نبرد من، چنین نوشت: حزب نازی یا سوسیالیسم ملی باید مدعی تحمیل کردن اصول خود به کل ملت ژرمن باشد، صرف نظر از این که از قدیم تا به حال محدودهٔ دولت‌های فدرال چه بوده‌است؛ بنابراین ایدهٔ یک دولت قوی و متمرکز کارکردهای منفی در سیاست آلمان دارد، اگرچه قبلاً تا سال ۱۹۱۹ یا ۱۹۳۳ بسیاری از لیبرال‌ها و دموکرات‌های سوسیالیسم، طرفدار تمرکز گرایی بودند.[۱۸]

از آغاز در بریتانیا یک فدراسیون استعمارگر به عنوان روشی برای حل مشکل خودمختاری‌طلبی در ایرلند، در نظر گرفته شده‌است و فدرالیسم برای مشکل ایرلند پیشنهاد شده‌است.

فدرالیسم در منطقه آلمانی زبان ویرایش

در آلمان، مدل‌های متفاوتی از ترکیب دولتی بین تکثرگرایی (فدرالیسم) از یک سو و تمامیتگرایی (مرکزگرایی) از سوی دیگر توسعه یافته است. قانون اساسی کنفدراسیون آلمان که در سال ۱۸۱۵ ایجاد شد، قانون اساسی امپراتوری آلمان، جمهوری وایمار و جمهوری فدرال آلمان فدرالیستی هستند. در قانون اساسی وایمار، عناصر فدرالیست کمتر از عناصر تمامیتگرا برجسته بودند.

قانون اساسی فدرال اتریش در سال ۱۹۲۰ فقط اندکی فدرال بود و مرکزگرایی به دلایل اقتصادی و سیاسی همچنان در حال افزایش بود. تنها متمم قانون اساسی در سال ۱۹۷۴ به این تحول پایان داد.[۱۹] اصلاحات بیشتر قانون اساسی قدرت استانهای فدرال و موقعیت مجلس بوندسرات را تقویت کرد.

بخش‌های قدرت ویرایش

در یک فدراسیون معمولاً تقسیم قدرت میان دولت‌های مرکزی و منطقه‌ای در قانون اساسی مورد اشاره قرار می‌گیرد. این گونه است که حق خودمختاری ایالات عضو معمولاً از طریق قانون اساسی مورد حمایت قرار می‌گیرد. ایالات عضو هم چنین قانون اساسی خود را دارا هستند که ممکن است آن را به گونه‌ای که مناسب می‌دانند اصلاح کنند، اگرچه در صورت مغایرت با قانون اساسی فدرال معمولاً قانون اساسی فدرال اولویت دارد.

تقریباً در همهٔ فدراسیون‌ها دولت مرکزی در زمینهٔ سیاست خارجی و دفاع ملی قدرت دارد. این تقسیم قدرت از یک کشور به کشوری دیگر متفاوت است. قانون اساسی آلمان و ایالات متحده مقرر می‌دارند که همهٔ قدرت‌هایی که به صورت اختصاصی به دولت مرکزی اعطا نشده‌است، متعلق به ایالات است. از طرف دیگر قانون اساسی برخی از کشورها مانند کانادا و هند قدرت‌هایی که کشور صراحتاً به دولت‌های منطقه‌ای اعطا نکرده را متعلق به دولت مرکزی می‌دانند. در قانون اساسی استرالیا، مشابه با نظام ایالات متحده، قدرت قانونگذاری دربارهٔ موضوعات خاصی که مدیریت آن‌ها برای ایالات سخت به نظر می‌آید (مثلاً ثروت عمومی) به حکومت مرکزی اختصاص دارد؛ بنابراین سایر حوزه‌های مسئولیت برای دولت‌های ایالتی باقی می‌ماند. طبق قواعد تقسیم قدرت در اتحادیهٔ اروپا در معاهده لیسبون، قدرت‌هایی که نه انحصاراً در صلاحیت کشورهای اروپایی است و نه بین اتحادیهٔ اروپا و کشورها تقسیم شده‌است برای کشورهای عضو اتحادیه باقی می‌ماند.

وقتی که ایالات یک کشور فدرال صلاحیت برابر دارند نظام فدرال متقارن در آن کشور برقرار است؛ ولی فدرالیسم نامتقارن مربوط به کشورهایی است که قدرت ایالات در آن‌ها با یکدیگر غیریکسان است یا بعضی از آن‌ها استقلال بیشتری نسبت به سایرین دارند و این امر اغلب در مکان‌هایی وقوع می‌یابد که در یک منطقه یا مناطقی خاص از آن‌ها تمایز فرهنگی زیادی وجود دارد، مانند اسپانیا.

این امر شایع است که طی تحول تاریخی یک فدراسیون، انتقال تدریجی قدرت از ایالات دارای صلاحیت به دولت مرکزی صورت می‌گیرد؛ بنابراین دولت مرکزی قدرت‌هایی اضافی به دست می‌آورد که گاهی برای مقابله با شرایط پیش‌بینی نشده چنین ملاحظه‌ای در نظر گرفته می‌شود. اکتساب قدرت‌های اضافی توسط حکومت مرکزی ممکن است از طریق اصلاحات رسمی قانون اساسی یا به سادگی از طریق موسع کردن تفسیر قدرت‌های ذکر شده در قانون اساسی که توسط دادگاه‌ها به دولت اعطا شده، صورت پذیرد.

معمولاً یک فدراسیون در دو سطح شکل می‌گیرد. یکی دولت مرکزی و دیگری دولت مناطق (ایالات، استان‌ها و قلمروها) کشور برزیل یک استثناء است؛ زیرا قانون اساسی سال ۱۹۸۸ آن مقرر داشت که شهرداری‌ها به عنوان سازمان‌های سیاسی مستقل، یک فدراسیون سه جانبه شامل اتحادیه، ایالات و شهرداری‌ها را ایجاد می‌کنند. مکزیک یک مثال میانه است که در آن شهرداری‌ها استقلال کامل را توسط قانون اساسی فدرال کسب کرده‌اند و وجود آن‌ها به عنوان سازمان‌های مستقل به وسیلهٔ دولت فدرال مورد حمایت قرار گرفته و قانون اساسی ایالات نمی‌تواند آن را لغو کند. افزون بر این قانون اساسی فدرال مشخص کرده‌است که چه قدرت‌ها و صلاحیت‌هایی انحصاراً به شهرداری‌ها تعلق دارد و مربوط به ایالات تشکیل دهنده نیست. اگرچه شهرداری‌ها یک مجمع قانونگذاری منتخب ندارند.

نهادهای حکومتی ویرایش

ساختار بیشتر دولت‌های فدرال ساز و کارهایی را برای حفاظت از حقوق ایالات تشکیل دهنده ایجاد می‌کند. یک روش که به عنوان فدرالیسم درون ایالتی شناخته می‌شود این است که مستقیماً به دولت‌های ایالات تشکیل دهنده در نهادهای سیاسی نمایندگی داده می‌شود. جایی که یک فدراسیون قوه مقننه دو مجلسی دارد مجلس اعیان اغلب نمایندهٔ ایالات تشکیل دهنده‌است در حالی که مجلس عوام به نمایندگی از مردم یک ملت به عنوان یک کل اقدام می‌کند. یک مجلس اعیان فدرال ممکن است بر اساس یک طرح تقسیم خاص به وجود آمده‌باشد. منظور از تقسیم فرایند تخصیص قدرت‌های سیاسی مجموعه‌ای از رای‌دهندگان به نمایندگان خویش در بدنهٔ حکومت است. همان گونه که در مورد مجلس سنای ایالات متحده و استرالیا صادق است، جایی که هر ایالت تعداد برابری از سناتورها را به عنوان نماینده، صرف نظر از جمعیت هر ایالت، به سنا می‌فرستد. به علاوه، اعضای یک مجلس اعیان ممکن است مستقیماً توسط دولت یا قوهٔ مقننهٔ ایالات تشکیل دهنده انتخاب شوند.

مجلس عوام یک قوهٔ مقننهٔ فدرال معمولاً به‌طور مستقیم و با در نظر گرفتن نسبت جمعیت، انتخاب می‌شود. اگر چه هنوز کشورها ممکن است گاهی حداقل مشخصی از کرسی‌ها را برای ایالتی خاص تضمین کنند.

فدراسیون‌ها اغلب روش‌های خاصی برای اصلاح قانون اساسی فدرال دارند، همچنین به عنوان نتیجهٔ ساختار فدرال یک کشور، وقوع این امر قطعی است، که حالت خودمختاری ایالات نمی‌تواند بدون رضایت ایشان لغو شود. یک اصلاحیهٔ قانون اساسی ایالات متحده باید توسط سه چهارم قوهٔ مقننهٔ هر ایالت تصویب شود تا ضمانت اجرایی بیابد. در همه‌پرسی‌ها برای اصلاح قانون اساسی استرالیا و سوئیس نیاز است که هر پیشنهاد نه تنها توسط اکثریت غالب رای‌دهندگان یک ملت به عنوان یک کل بلکه با اکثریت جداگانه در هر یک از اکثر ایالات یا مناطق تأیید شود. در استرالیا این پیش نیاز به عنوان اکثریت دوبرابر شناخته می‌شود.

بعضی از قانون اساسی‌های فدرال هم چنین مقرر می‌دارند که اصلاحات خاص قانون اساسی نمی‌تواند بدون رضایت متفق‌القول همهٔ ایالات یا ایالات خاصی اتفاق بیفتد. قانون اساسی ایالات متحده مقرر می‌دارد که هیچ ایالتی ممکن نیست از نمایندگی مساوی در مجلس سنا بدون رضایت خویش محروم شود. در استرالیا اگر یک اصلاحیهٔ پیشنهادی به‌طور مخصوص مربوط به یک یا چند ایالت باشد، باید در یک همه‌پرسی که در هر یک از آن ایالات برگزار می‌شود، تأیید شود. هر اصلاحیه‌ای بر قانون اساسی کانادا به رضایت متفق‌القول ایالت‌ها احتیاج دارد. قانون اساسی آلمان مقرر می‌دارد که هیچ اصلاحاتی در مواردی که نظام فدرال را لغو می‌کنند، قابل پذیرش نیست.

جستارهای وابسته ویرایش

پانویس ویرایش

  1. هابرماس، بحثی پیرامون گذشته و آیندهٔ حاکمیت و شهروندی، 13.
  2. Kim, Sukkoo, and Marc T. Law. “Political Centralization, Federalism, and Urban Development: Evidence from US and Canadian Capital Cities. ” Social Science History, vol. 40, no. 1, 2016, pp. 121–146.
  3. * Broschek, Jorg (2016). "Federalism in Europe, America and Africa: A Comparative Analysis". Federalism and Decentralization: Perceptions for Political and Institutional Reforms (PDF). Singapore: Konrad Adenauer Stiftung. pp. 23–50. Archived (PDF) from the original on 2020-10-20.
  4. آرتور بنز و گرهارد لهمبروخ (Arthur Benz و Gerhard Lehmbruch). فدرالیسم، آنالیز تاریخ شکل‌گیری و مقایسه امکانات آینده آن. فصل نامه PVS شماره ۳۲، ویسبادن ۲۰۰۲.
  5. «federalism».
  6. Resolution 2625, Erklärung über Grundsätze des Völkerrechts betreffend freundschaftliche Beziehungen und Zusammenarbeit zwischen den Staaten im Einklang mit der Charta der Vereinten Nationen (PDF; 55,8 kB), abgerufen am 25. August 2019.
  7. Bulmer, Elliot. "Federalism" (PDF). International IDEA Constitution-Building Primer 12: 12. Archived (PDF) from the original on 2021-03-28.
  8. Forsyth 1981, pp. 18, 25, 30, 43, 53, 60.
  9. André Thieme: . In: Michael Richter, Thomas Schaarschmidt, Mike Schmeitzner (Hrsg.): . Erste Auflage. Mitteldeutscher Verlag, Dresden 2007, S. 16 f.
  10. Vgl. Reinhold Zippelius, Die Modernität des Föderalismus (1988), in: Recht und Gerechtigkeit in der offenen Gesellschaft, 2. Aufl., Berlin 1996, Kap. 20; ders., Allgemeine Staatslehre, 17. Aufl., §§ 3 III 2–4, 23 III, 38.
  11. Broschek 2016, p. 23–50.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ Gerven 2005, p. 35, 392.
  13. Broschek 2016, pp. 27–28, 39.
  14. Broschek 2016, pp. 27–28, 39–41, 44.
  15. Winston Churchill's speech in Zurich in 1946
  16. Free Dictionary: Federal soldier
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ ۱۷٫۴ ۱۷٫۵ ۱۷٫۶ Adegehe، , Asnake Kefale (۲۰۰۹-۰۶-۱۱). Federalism and ethnic conflict in Ethiopia: a comparative study of the Somali and Benishangul-Gumuz regions. Leiden University. صفحه 28
  18. "UK Politics: Talking Politics The West Lothian Question". BBC News. 1 June 1998.
  19. Theo Öhlinger: Die Verfassungsentwicklung in Österreich seit 1974 Bundesstaat, Rechtsstaat und Demokratie als Thema verfassungsrechtlicher Reformen, Zeitschrift für ausländisches öffentliches Recht und Völkerrecht 37 (1977), S. 405 ff.

منابع ویرایش

منابع برای مطالعه بیشتر ویرایش

  • ویکی‌پدیای انگلیسی
  • کتاب اصطلاحات سیاسی، به کوشش عبدالرحمان میاح
  • فرهنگ تفسیری ایسم ها/محمد حاجی زاده. -تهران: جامه دران، ۱۳۸۴.