سکاها

دسته‌ای از مردمان کوچ‌نشین

سَکاها (به پارسی باستان:𐎿𐎣, Saka)[۱] یا اسکیت‌ها (به یونانی: Σκύθης, skýthis) دسته‌ای از مردمان آریایی کوچ‌نشین ایرانی بودند.[۲][۳][۴][۵][۶][۷] آن‌ها در درازنای تاریخی از درون آسیای میانه، از سین‌کیانگ چین تا دریای آرال و خود ایران و از نواحی روسیه و اوکراین با فاصله‌هایی تا رود دُن و از این رود تا رود عظیم دانوب در اروپا پراکنده بودند. در بخش‌های گوناگون این سرزمین‌های گسترده و دشت‌های پهناور نام آن‌ها دگرگون می‌شد.[۸] آن‌ها جزو اقوام ایرانی ساکن اروپا بودند.

یکی از شش کلاه خود کشف شده در اولانستی مولدوا، از ارتش زوپیرون
تاج شاهی سکایی در طلاتپه

سکاها دارای گروه‌های بسیاری بوده و در دو سوی سرزمین اوراسیا، پراکنده گشتند. گروهی در غرب دریای خزر و گروهی در شرق آن. به نوشته هرودوت، سکاها خود را سکلتث می‌نامیدند. در حالی که پارسی‌ها (مانند داریوش بزرگ)، ایشان را سکا (جنگجو، نیرومند) می‌نامیدند، یونانی‌ها آن دسته از سکاهایی را که همسایه شان بودند، پیاله به دوش، یا خانه‌به‌دوش می‌نامیدند.

آشوری‌ها از پادشاهی نیرومند ایشکوزا یا همان اسکیت‌های اشکودا (کیمری‌ها) نام برده‌اند که از قفقاز و جنوب دریای سیاه به آن‌ها می‌تاختند و گاهی شکست‌های سختی نیز بر آنان وارد می‌آوردند و از آن‌ها پیوسته در هراس بودند. این هراس را در گزارش نیایش شاه آشور گواه یافته‌اند.

در کهن‌ترین گزارش یونانی از سکاها، هرودوت یک کتاب کامل از تاریخ‌های خود را به سکاها پرداخته‌است.

در نوشته‌های تاریخی و جغرافیایی هرودوت، بقراط، ارسطو، استرابون، و بطلمیوس آگاهی‌های گوناگونی در مورد سکاها داده شده‌است.

طرحی از سربازان سکایی که روی یک پیاله کنده کاری شده‌است.

در ناحیهٔ سکانشین، در شرق، برهم‌کنش فرهنگ چینی با فرهنگ چادرنشینان آن‌جا رواج داشت، و در مرکز، عناصر ایرانی بیشتر به چشم می‌خورد و در باختر، نشانه‌های یونانی آشکار بود. با همه این گرایش‌های بیگانه، فرهنگ چادرنشینی در سراسر این گستره نمود داشت و در کوهستان آلتایِ (کنونی) به شیوه دست نخورده تر، و در میان «پادشاهی سکا» در روسیهٔ جنوبیِ (امروزی) با پختگی بیشتری به چشم می‌آمد. سکاها در دوران خود چنان بازیگران فرهنگی و سیاسی سرنوشت سازی به‌شمار می‌آمدند که هرودوت، اهل هالیکارناس در جنوب غربی آناتولی، نیاز دید که یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان بپردازد.[۹]

استرابون منطقهٔ دوبروجا (در کرانه دریای سیاه، بلغارستان و رومانی امروزی) در دهانه رودخانه دانوب را «سکاستان کوچک» نامید و سراسر دشتهای پهناور شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکاستان غربی» نام گذاشت.[۹]

این قوم بارها به سرزمین ایران کوچ نموده‌اند. در یکی از این کوچ‌ها به پادشاهی ماد تاخته؛ ۲۷ سال بر آن حکومت نمودند[۱۰]و پس از بازگیری پادشاهی بدست پادشاه ماد، به او در نابودی پادشاهی آشور یاری دادند. همچنین در زمان اشکانیان تیره داهه از سکاها نزدیک به پانصد سال به ایران فرمان راندند. در زمانی بسیار کهن به جنوب افغانستان امروزی و ایران نیز مهاجرت کرده‌اند و در منطقهٔ زرنج یا درَنگیانه، تا اندازه ای برابر با ولایت هلمند در افغانستان امروزی و زابل و کرمان جانشین شده‌اند و قلمروی آنان از هرات تا زرنج (زرنگ) بود و بخشی از ایران و افغانستان را در بر می‌گرفت و آن سرزمین سَکِستان (سیستان امروزی) نامیده شده بود. در بخش‌های دیگری از ایران نیز این نام به چشم می‌خورد همچون شهر باستانی سکاکز، که در کنار شهر امروزی سقز قرار دارد و برگرفته از واژه سگزی[۱۱] است.

منابع

اصلی‌ترین اثر مربوط به سکاهای باستان کتاب تاریخ هرودوت است. در پرتو نتایج حاصله از کندوکاوهای باستانشناسی می‌توان بر توضیحات هرودوت مهر تأیید زد. با این حال، به نظر می‌رسد که وی اطلاعات کمی از بخش شرقی سرزمین سکاها داشته‌است. وی غالباً کلی گویی از وقایع استثنائی دارد و گویا بعضی از وقایع را که در یک منطقه ولی در دوره‌های مختلف رخ داده‌است، به‌طور خلاصه بیان می‌کند. نظریه مورد علاقه هرودوت عقیده مبهم در مورد اقوام باستان ساکن در سرزمین سکاها و نظر نادرست وی در مورد وسعت و وضع کشور اغلب مورد بحث و نقد بوده‌است.[۱۲]

زبان و ادبیات سکایی باستان

 
رستم در نبرد با اژدهای تورانی

سکاها طایفه‌های ایرانی بودند که در دو سوی دریای خزر، دشت‌های جنوب روسیه و فرارود می‌زیستند و از زبان آن‌ها در دوره باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست.[۱۳] گزارش‌های هرودوت از افسانه‌ها و داستان‌های اسکیتی و به وجود ادبیات بسیار غنی و به ویژه، حماسی زبان سکایی باستانی گواهی می‌دهد.[۱۴] به روایت هرودوت، پس از پیروزی سومین شاه ماد (هووخشتره) بر سکاهای غاصب (اسکیتی‌ها) و بازستانی امپراتوری ماد، با آن‌ها با مهربانی رفتار کرد و «پسرانی را بدیشان سپرد تا به زبان خود و هنر تیراندازی را بدان‌ها بیاموزد».[۱۵]

به اعتقاد دیاکونوف زبان اسکیت‌ها و زبان مادها بقدری بهم نزدیک بود که تفاهم میان ساکنان پادشاهی ماد و پادشاهی اسکیت را مقدور می‌ساخت.[۱۶]

تنها آثار بازمانده از زبان سکایی باستان، برخی اسامی افراد، قبیله‌ها و مکان‌ها در کتیبه‌های یونانی منطقه پنتوس و در آثار یونانی است، که بر اساس آن‌ها و به کمک زبان‌های ایرانی باستان (اوستایی و فارسی باستان) و نام چند مکان (تپه، رودخانه در اوکراین و جنوب روسیه)، می‌توان برخی از واژه‌های این زبان را بازسازی کرد.[۱۷]

رضایی باغ‌بیدی، ۲۲ واژه را گردآوری کرده‌است:[۱۸]

سکایی فارسی نو سکایی فارسی نو سکایی فارسی نو
abra آسمان āp آب arma دست
arya آریایی aspa اسب baga بغ، پروردگار
dānu رود gauša گوش hazahra هزار
kuti سگ madu عسل matuka ملخ
mṛga مرغ، پرنده raupāsa روباه sauka آتش
syāva سیاه varka گرگ varāza گراز
xšas شش xvar خوردن zantu قبیله
zaranya زر، زرین - - - -

زبان سکایی باستان، گویش‌های مختلفی داشته که دو تا از آنها، اسکیتی و سرمتی بودند. به روایت هرودوت، زبان سرمت‌ها اسکیتی است، اما به اصالت باستانی‌اش صحبت نمی‌شود. شواهد نشان می‌دهد که دست‌کم در برخی از گویش‌های اسکیتی-سرمتی باستان xv ایرانی باستان به f و d ایرانی باستان در میان دو مصوت به l (یعنی d < δ < l) تبدیل گشته‌است. مانند farna* به معنی «فر، فره» از xvarnah و skula* (نام یکی از شاهان اسکیتی) از skuda.[۱۹]

زبان و ادبیات سکایی میانه (ختنی و تمشقی)

زبان سکایی میانه، یا زبان ختنی از زبان‌های ایرانی میانه است[۲۰] آثاری که به زبان سکایی در اواخر سده نوزدهم میلادی و اوایل سده بیستم میلادی در تُمشُق،[Latin ۱] نزدیک مارال‌باشی[Latin ۲] واقع در شمال‌شرقی کاشغر و در ختن، در جنوب‌شرقی همان شهر بدست آمده‌است. همهٔ این آثار متعلق به بودایی‌هاست و حتی آثار غیردینی سکایی نیز رنگ و صبغهٔ بودایی دارد. آثار غیردینی بخشی شامل نامه‌های خصوصی و بخشی شامل مکاتبات دیوانیِ ختن است. آثار سکایی را به دو دستهٔ سکاییِ ختنی (یا ختنیِ مطلق) و سکایی تمشُق تقسیم می‌کنند. آثار تمشقی از نظر زبانی کهنه تر هستند.[۲۱]

نام و قلمرو

 
سرزمین سرمت و سکائیه در سال ۱۰۰ پ.م. گستره شاهنشاهی پارت نیز در نقشه نشان داده شده‌است.
 
سکونخا، رهبر سکاهای تیزخود، در مقابل داریوش به زنجیر کشیده شده‌است.

قدمت سکاها، به سده هشتم پیش از میلاد مسیح برمی‌گردد.[۲۲][۲۳][۲۴] سکاها از سده هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت، بر دشت‌های اوراسیا مسلط بودند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب، تا مرزهای شمالی چین در شرق، به زندگی چادرنشینی روزگار می‌گذراندند.[۲۵] سکاها در نوشته‌های هرودوت، به سکیث مشهور هستند. در زبان یونانی، سکیث به معنی پیاله است، از اینرو، یونانی‌ها آن‌ها را افرادی پیاله‌به‌دوش می‌نامیدند. هرودوت می‌افزاید که سکاهای اروپایی خود را سکلتث (Secolotes) می‌نامیدند. همین کلمه در زبان‌های اروپایی به سیت (Scythe) تبدیل شده‌است.[۲۶] در روزگار کوروش و داریوش، سرتاسر روسیه جنوبی، از آسیای میانه گرفته تا کرانه‌های شمالی دریای خزر و دریای سیاه، مسکن قبیله‌های ایرانی‌تبار (سغدی، بلخی، مادی، پارسی) بودند که نام مشترکشان الان (مشتق شده از ایران) تا دیرگاهی به جا ماند. این قبیله‌ها که در جنوب روسیه امروزی، می‌زیستند، به وسیلهٔ پارسی‌ها سکاها (از ریشه فارسی باستان ska به معنی «نیرومند، قدرتمند») خوانده می‌شدند؛ در حالی که یونانی‌ها، این مردم‌ها را اسکیت‌ها (به یونانی: scythai) می‌نامیدند.[۲۷] مهشید میرفخرایی هم معتقد است که سکاها، به معنی «نیرومندی» است، در حالی رضایی باغ‌بیدی واژه فارسی سکا (saka) را، مشتق از ریشه باستانی sak*، به معنی «رفتن، گشتن، گردیدن» دانسته و سکاها را «سرگردان و خانه‌به‌دوش» می‌داند. به سبب فزونی تعداد قبایل سکایی، پارسی‌ها به هر کدام، پسوندی می‌دادند.[۲۸] در کتیبه‌های هخامنشی، سکاها به چهار دسته تقسیم شدند: سکاهای هوم‌نوش، سکاهای تیزخود، سکاهای فراسوی سُغد و سکاهای فراسوی دریا. از این چهار گروه، سه تای آن مختص خاور دریای خزر و چهارمی، مختص باختر دریای خزر بود. مهم‌ترین قبایل قبایل سکاهای غربی که غالباً در دشت‌های جنوب روسیه امروزی می‌زیستند، اسکیتی‌ها یا اسکوتی‌ها، سرمت‌ها و ماساگت‌ها بودند. به نظر، سکاها خودشان را skuda می‌نامیدند، که برگرفته از ریشه هندواروپایی skeud* است. دیاکونوف، این واژه را «چالاک»، ولی سمرنیی، «تیرانداز» ترجمه کرده‌است. این واژه در میانه سده یکم پیش از میلاد، در منطقه پنتوس به skula* بدل شد. حتی سمرنیی، واژه سُغد (فارسی باستان saguda) را با قیاس با کلمه skauda، برگرفته از ایرانی باستان *skuda می‌داند.[۲۹] سکاها در زبان آشوری اشکوز نامیده می‌شدند و پارسیان و هندی‌ها آنان را سَکا می‌نامیدند.[۳۰]

آن چنان‌که در کتیبه‌های هخامنشی نگاشته شده؛ سَکَ یا سَکا نامی است که در زبان پارسی باستان برای سکاهایی که از طرف آسیای میانه با ایرانیان سروکار داشتند، به کار رفته‌است. سنگ‌نبشتهٔ هخامنشی بیستون، از چهار دستهٔ سکا یاد کرده‌است:

تاریخ

سکاها در آغاز همراه دیگر مردم هندواروپایی در یک جا[نیازمند منبع] می‌زیستند و بعدها به نقاط دیگر مهاجرت کردند. مهاجرت اقوام سکایی در دوران مهاجرت‌های بزرگ آریایی‌ها انجام شد. بعضی از قبایل آریایی جلگه‌های جنوب سیبری را ترک گفته، گروهی به طرف کوه‌های اورال و گروهی به سمت سیردریا و آمودریا رفتند، آن‌ها پس از گذشتن از کوه‌های تیان‌شان وارد سرزمین کاشغر شده، از آنجا سراسر ترکستان شرقی و دره‌های کوتچه و قره‌چار و توئن هوانگ را تا کانسور به تصرف درآوردند و با خاک چین همسایه شدند.[۳۰]

پیش از آشورها

تا آن‌جا که مربوط به سکاهاست، آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد دانست، و آن هنگامی است که نخستین طوایف هند و اروپایی به رود ینی‌سئی رسیدند. این مهاجران از ینی‌سئی به غرب رشته‌کوه آلتای و به سوی قفقاز رفتند. آن‌ها اقتصادی ویژه خویش به وجود آوردند، و برخی از آن‌ها به صورت کشاورز در دره‌های حاصلخیز سکونت اختیار کردند و گروهی دیگر به صورت شکارچی و بدویان گله دار، در دشت‌ها اقامت گزیدند. این مهاجران تازه‌وارد، تا آن زمان، هنر ریخته‌گری و استفاده از مس را به خوبی فرا گرفته بودند. بعضی از کوره‌های ریخته‌گری آن‌ها که در اعماق زمین فرورفته با قالب‌هایی که برای ساختن داس مورد استفاده قرار گرفت کشف شده‌است. آنان ظروفی با رنگ متمایل به قهوه‌ای می‌ساختند و بر روی آن‌ها طرح‌های هندسی می‌کشیدند، و برای قطع درختان از ابزار و و تبرهای برنزی استفاده می‌کردند.[۹]

 
یک جنگجو با زره پوش طلا

دوران آشور و مادها

کتیبه‌های آشوری مربوط به ۷۵۰–۷۰۰ پیش از میلاد از سکاها یاد کرده‌اند. آن‌ها در آن زمان در استپ‌های آسیای میانه زندگی می‌کردند و از تأثیر تمدن‌های میان‌رودان بابل و آشور به دور بودند. آن‌ها تا حد زیادی تحت تأثیر تمدن برادران یکجانشین خود یعنی مادها و پارس‌ها قرار داشتند که در نواحی جنوب آن‌ها در فلات ایران زندگی می‌کردند. سکاها مانند قوم خویشاوند خود سرمتی‌ها از جنبش‌های مزدایی و زردشتی که سرانجام توانست اعتقادات مادها و پارس‌ها را دگرگون کند، بدور بودند.

در اواخر قرن ۸ پیش از میلاد دستجاتی از قبایل سکایی به نام‌های اسکیت (اشکیدا) و کیمری (گومری) در یک موج نوین هجرت قبایل آریایی با گذشتن از سرزمین‌های شمال دریای خزر به نواحی قفقاز رسیدند. کیمری‌ها از قفقاز راهی آسیا صغیر شده و در سال ۶۷۹ پیش از میلاد کوشیدند که وارد خاک آشور شوند، ولی اسرحدون با آن‌ها مقابله کرد وبه دلیل اینکه راه حرکت به شرق (یعنی درون ماد) نیز بر آنها بسته بود، به ناچار به طرف نقاط مرکزی آسیای صغیر حرکت کردند. در این هنگام پادشاه کیمری‌ها فردی به نام تئوشپا (تی‌اَسپ) بود. اسکیت‌ها وارد قفقاز شرقی شده و در سرزمینی که اکنون کشور جمهوری آذربایجان است در ناحیه گنجه تا رود کورا جاگیر شدند. یک سند آشوری خبر از آن می‌دهد که اسپَکه پادشاه اسکیت‌ها در دهه سوم قرن هفتم پیش از میلاد با شاه ماننا متحد بوده‌است. اسپَکه (اسپه کایه) یک لفظ ایرانی می‌باشد که تلفظ کهن واژه سگ است. اسکیت‌ها در زمینی اسکان یافتند که مورد ادعا اورارتویی‌ها بود، مانناها نیز از مدتی پیشتر از طرف اورارتویی‌ها مورد تهدید قرار گرفته بودند. آن‌ها می‌توانستند به کمک هم با اورارتویی‌ها مقابله کنند و حکومت آشور نیز متوجه اهمیت این اتحاد شده بود و درصدد نزدیک شدن به شاه اسکیت‌ها برآمد و اسرحدون به شاه اسکیت‌ها پیشنهاد دوستی داد.[۳۲]

هرودوت در کتاب چهارم در مورد این مردمان می‌نویسد:

درمورد سکاها حکایت دیگری هست که به عقیدهٔ من بیشتر مورد اعتماد است. موافق این حکایت سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگت‌ها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (همان آمودریا) گذشته به زمین کیمری‌ها وارد شدند. چون عده سکاها زیاد بود، کیمری‌ها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیده‌داشتند که برای خاک خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به عکس معتقد بودند که پای‌داری کنند. بین پادشاهانی که ترجیح می‌دادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آن‌ها را دفن و اراضی خود را رها کره و سکاها آن‌ها را گرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعه‌های کیمری وجود دارد… روشن است که سکاها در تعقیب کیمری‌ها راه را گم کرده وارد آسیا و مملکت ماد شدند، زیرا کیمری‌ها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل ماد شدند. این روایت بین یونانی‌ها و بربرها خیلی شایع است.[۳۳]

هرودوت در انتهای این گفتار از تهاجم سکاها به ایران در دوران خشتریته مادی یاد کرده؛ در حالی که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کرده‌بود. خبر تهاجم سکاها به آذربایجان هووخشتر را ناچار کرد از نینوا بازگشته تا از کشور خود دفاع کند، شکست مادها در جنگی که در نزدیکی دریاچه ارومیه واقع شد، موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارت‌های آنان در کتاب ارمیا از کتب مذهبی یهودیان نیز یاد شده‌است. چند سال بعد فرزندش هووخشتره با کشتن رهبران آنان موفق به شکست‌شان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آن‌ها گاه با آشور هم‌پیمان می‌شدند و زمانی به‌همراه مادها با آشوریان می‌جنگیدند. به دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، هووخشتره برای پایان دادن به حملات آشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمری‌ها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمال‌غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچهٔ ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگ‌ترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطهٔ خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیاده‌نظام مجهز به نیزه و سواره‌نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته‌بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ داد و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقز معروف است. گیرشمن می‌نویسد: سکاها در زمان اشغال ایران، سَقِز، ناحیه‌ای از کردستان را پایتخت خود قرار دادند، که الان نیز، با قدمتی ۳۰۰۰ ساله، یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان به‌شمار می‌آید؛ چنان‌که آثاری از ایشان در آن حوالی پیدا شده؛ و گویند که کلمهٔ «سقز»، مشتق اسم «سَکا» است.[۳۴]

هخامنشیان (پارس‌ها)

در اویل دوران هخامنشیان، درگیری‌های مرزی با سکاها ادامه داشت. داریوش دیگر پادشاه هخامنشی در سال ۵۱۲–۵۱۴ پ. م برای تنبیه سکاها تا مرکز اروپا و حدود مولداوی امروزی (به انگلیسی: Bessarabia) پیشروی کرد. هرودوت نقل می‌کند که سکاها از راهکار کوچ نشینان استفاده نمودند و در عوض رویارویی و جنگیدن با سپاه هخامنشی گریختند و سپاه داریوش را تا داخل اعماق سرزمین‌های خود کشاندند. هرچند لشکرکشی داریوش نتوانست سکاها را زیر یوغ هخامنشیان درآورد؛ ولی آسیای غربی را برای سه قرن از حملات چادر نشینان سکایی در امان نگاه داشت.[۳۰]

بابل هخامنشی

 
کمانداران سکایی. کرچ. سده چهارم پیش از میلاد

برخی اسناد تجاری بابل، مربوط به دوران نبوکدنصر دوم و نبونئید نشان می‌دهد که کیمریان و اسکیت‌ها، حتی پیش از فتح میان‌رودان به وسیله پارس‌ها، بر ابزارهای نظامی بابلی‌ها اثر گذاشته بودند.[۳۵]

سکاها در سده پنجم پیش از میلاد مسیح، آداب و رسوم بابلی را پذیرفته بود. همه می‌دانند که مردمان قبیله‌های سکایی، در سپاه هخامنشی شرکت داشتند و با زندگی نظامی آشنایی داشتند. بیشتر آنها، در زیرمجموعه «سوارکار تیرانداز» به هخامنشیان خدمت می‌کردند. در یک سند بابلی به سال ششم پادشاهی کمبوجیه دوم (۵۲۴ پ. م) که در اوروک کشف گردید، اشاره شده که عده‌ای از سکاها به عنوان سرباز در بابل خدمت می‌کنند. گروهی از سربازان سکایی، مأمور حفاظت از قایق‌های باری (مواد غذایی) بودند که به فرمان دربار شاه، ارسال می‌گشت. در یکی از گزارش‌های اسناد بابلی، بار قایق حاوی مواد غذایی به وسیله معبد اثانا ارسال شده بود. همین متن نیز به مترجمانی اشاره می‌کند که خدمات آن‌ها برای ایجاد ارتباط میان سکاها و بابلی‌ها ضروری بوده‌است.[۳۶]

سکاها در نبردهای هخامنشی

سکاها در نبرد هخامنشیان و یونانیان شرکت داشتند و به همراه کادوسیان و مادها در یک جناح قرار داشتند و تحت فرماندهی آتروپات بودند. آریان مورخ یونانی ترکیب سپاه هخامنشی در جنگ گوگمل را چنین آورده‌است: باختری‌ها، سغدی‌ها و هندی‌های مجاور باختر به فرماندی بسوس والی باختر بودند. ساک‌ها که از سکاهای آسیایی و مستقلند ولی متحد داریوش می‌باشند و تحت فرماندهی ماباسس هستند. هندی‌های کوهستان تحت فرماندهی برسائت والی رخج بودند. سوارهای پارتی، هیرکانی و تپوری تحت فرماندهی فراتافرن بودند. مادی‌ها، کادوسی‌ها و سکاها تحت فرماندهی آتروپات بودند. سکنه دریای سرخ را اُرُن‌توبات و آریوبرزن و اکسی‌نِس اداره می‌کردند. بر شوشی‌ها و اوکسیان اُگزاتر پسر آبولیتاس ریاست داشت و بر بابلی‌ها، سی‌تاکیان و بر کاریان، بوپار ریاست داشت. ارمنی‌ها به سرداری اُرونت و میثروس‌تِس بودند و کاپادوکی‌ها به سرداری آری‌آرسِس بودند و سل سوریان و بین‌النهرینی‌ها به فرماندهی مازه والی بابل بودند.[۳۷]

آریان در مورد آرایش جنگی چنین آورده‌است: در جناح چپ سواره نظام غربی و دهایی و رخجی صف بسته بودند و نزدیک آن سواره نظام و پیاده‌نظام پارسی که با هم مخلوط بودند. در جناح راست سل سوریان، اهالی میانرودان، مادی‌ها، پارتی‌ها، سکاها و پس از آن تپوری‌ها و هیرکانی‌ها ایستاده بودند. در قلب، داریوش با تمام خانواده و نجبای ایران قرار گرفته بود و هندی‌ها و کاریان و آناپاست‌ها و تیراندازان آمارد در اطراف او بودند.[۳۸]

اشکانیان (پارت‌ها)

 
جنگجوی سکایی


بنیانگذاران امپراطوری اشکانی، گروهی از قبایل سکایی موسوم به پرنی بودند، که با یورش به منطقه پارت،و تحمیل شکست های سنگین بر یونانیان دولت خود را پایه ریزی کردند.خاستگاه اولیه پرنی ها احتمالا جنوب روسیه بوده است.[۳۹]

در زمان اشکانیان و در حدود اواخر قرن دوم پیش از میلاد سکاهای کوچ‌نشین در مرزهای شرقی اشکانیان پیشروی کردند و نواحی قندهار و سیستان امروزی را تسخیر نمودند. سکاها از آنجا به کابل و پنجاب نیز نفوذ کردند. تسخیر سیستان دائمی بود، چنانچه نام سیستان در واقع به نام این اقوام برمی گردد. آن‌ها در این دوره مشکلات بزرگی برای اشکانیان به وجود آوردند و اشکانیان را تا سراشیبی سقوط پیش بردند. چنانچه فرهاد دوم (ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ ق. م) در نبرد با سکاها کشته شد و جانشین او اردوان دوم (ح۱۲۸- ح۱۲۳ ق. م) نیز در نبرد با آنان به طرز مرگباری زخمی گردید. تنها در زمان مهرداد دوم بود (ح۱۲۳–۸۷ ق. م) که اشکانیان توانستند بر سکاها غلبه یابند و مهرداد دوم سکاهای سیستان را تحت فرمان اشکانیان درآورد.[۳۰]

ساسانیان (نو-پارس‌ها)

سیستان، بعد از ناپدید گشتن سکاها، جزئی از امپراتوری ساسانیان شد. در زمان شاپور یکم، این منطقه، با نام کاملش، سَکِستان، تورستان (امروزه منطقه شمالی بلوچستان را تشکیل می‌دهد) و هند، تا کناره‌های دریا، استان (به فارسی میانه: شَهر) امپراتوری بود و گاهی به فرزند شاهنشاه واگذار می‌شد. در یک‌چهارم (کوست) شرقی این استان، اداره هر دو منطقه زرنج و هرات را به پایتخت اداری خود در زرنج منتقل کرد و آتشکده ایالتی زرتشتیان در آنجا پابرجا بود. هنگامی که پای اعراب در قرن اول هجری / هفتم میلادی بدانجا رسید، مهاجمان با موبد موبدان و رئیس هیربد مواجه گشتند. آتشکده کرکویه بعد حمله اعراب دست‌نخورده باقی ماند. با این حال، در گزارش‌های تاریخی، وجود کلیسای نسطوری با اسقف آن، مکتوب گشته‌است.[۴۰]

ژن‌شنا‌سی

براساس پژوهش های ژنتیکی صورت گرفته بر اسکلت های باقی مانده از سکاها در منطقه سیبری، کشور روسیه، هاپلوگروپ بخش عمده مردان سکایی متعلق به هاپلوگروپ R1a-z93 است، که این هاپلوگروپ عموما در مردمان هندواروپایی رایج بوده و طی مهاجرت آریایی‌ها پخش شده است.[۴۱] این هاپلوگروپ بیشتر در نواحی شرقی ایران رایج است.

تاریخ آلان‌ها

 
نبرد بین سکاها و بردگان، نگاره‌ای از نگارگر روس، ویکتور واسنتسوف، به سال ۱۸۸۱
 
نگاره هون‌ها در جنگ دشت کاتالینی‌ها، نگاره نقاش فرانسوی، آلفونه ماری آدولف دنویل

تاریخ آلان‌ها را می‌توان به ۳ دوره، «مهاجرت گسترده تا پیش از مسیحیت»، «آغاز مسیحیت تا هجوم مغول»، «پسا حمله مغول» تقسیم کرد.[۴۲]

  1. در دوران اول، آلان‌ها کوچ‌رو، جنگجو، و خنیاگر بودند که در جنگیدن تبحر داشتند و در دوران رومیان، اشکانیان و ساسانیان، نقش آفریدند. سواره‌نظام آن‌ها نوگرائید. آن‌ها در جنگ با روم، با مهرداد (میتراداتس) همدست شدند؛ همان‌طور که در ارمنستان، ماد و پارت، با رومی‌ها در قرن یکم و دوم پس از میلاد متحد گشتند. امیانوس مارسلینوس، اقتصاد چادرنشینی و خصلت‌های جنگی آن‌ها را توصیف کرده‌است.[۴۳]
  2. حمله هون‌ها، آلانی‌ها را به دو قسمت اروپایی و قفقازی دوپاره کرد. برخی از آلانی‌های اروپایی، مجبور به مهاجرت به همراه مردم اروپای شرقی، به اروپای غربی گشتند. به همراه قبایل آلمانی ویزیگوتی و وندالی، به گال (فرانسه) و اسپانیا مهاجرت کردند و حتی پای برخی از آن‌ها به شمال آفریقا رسید. آلان‌ها در جبهه رومی‌ها، در جنگ دشت کاتالونی (۴۵۱ میلادی) جنگیدند؛ جنگی که فلاویوس آییتیوس، آتیلا (رهبر هون‌ها) را، شکست داد. در ۴۶۱ و ۴۶۴، آن‌ها ایتالیا را تاراج کردند. پس از مرگ آتیلا، آن‌ها با قبایل آلمانی، بر علیه سلطه هون‌ها شوریدند تا خودشان را رها سازند.[۴۴]

سالشمار

سکاهای سیستان و داخل فلات ایران

برخی از طوایف سکایی به درون پهنه مرکزی ایران روی آورده بودند و در کنارهٔ برخی مکانهای با طوایف ماد و پارس همسایه شدند. این تیره‌های سکایی «به‌صورت قبیله‌ای در ارتفاعات بالای جیحون نیز سکنی داشتند». این طایفه‌های سکایی در جنوب شرقی ایران نیز در منطقه‌ای به نام «زرنگ» و «زرنج» حضور داشتند و فرماندهی آن ناحیه را نیز در دست داشتند. زرنگ به دلیل بودن سکاها «سکستان» (سگستان، سجستان، سیستان امروزی) نیز نام داشت.[۴۶]

آن دسته از سکاهای داخل فلات ایران، مانند سیستان و… در مقابل هجوم و ورود ترکان، به فلات ایران تا مدتها سدّ محکمی در شرق ناحیهٔ اصلی ایران ایجاد کرده بودند و در برابر تجاوزات آنها به حدود شرقی ایران پایداری داشته‌اند که در بخش پهلوانی شاهنامه (یعنی داستانهای مربوط به رستم) نیز این موضوع منعکس است. برخی احتمال داده‌اند که خاندان سام و زال و رستم مذکور در شاهنامه فردوسی درواقع همان سکاهای سکنی گزیده در پهنه ایران هستند که در ساتراپ «زرنگا» نیز زندگی می‌کرده‌اند.[۴۶]

جستارهای وابسته

لاتین

  1. Tumshuq
  2. Maralbashi

پانویس

  1. دانشگاه فرانکفورت آلمان. "Old Persian Corpus, Part No. 8, Text: DB1". TITUS (به انگلیسی).
  2. Askold Ivantchik (2018-04-25). "SCYTHIANS". دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی). Retrieved 2023-05-24.
  3. Rüdiger Schmitt (2018-04-10). "SCYTHIAN LANGUAGE". دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی). Retrieved 2023-05-24.
  4. C. J. Brunner (2012-03-29). "IRAN v. PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic". دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی). Retrieved 2023-05-24.
  5. Sulimirski، «THE SCYTHS»، Cambridge History of Iran.
  6. شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
  7. Szemerényi، Four Old Iranian Ethnic Names.
  8. لغت‌نامه دهخدا، زیر واژه سکا
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ بهزادی، رقیه، قوم‌های کهن - سکاها، صص ۷۳۴ تا ۷۵۷
  10. در زمان هووخشتر
  11. در بندی از شاهنامه فردوسی، از زبان رستم به هماوردش که نام او را به ریشخند می‌گیرد آمده‌است: نگر تا که سگزی کنون مرگ توست
  12. Sulimirski، THE SCYTHS، 149.
  13. زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، 15.
  14. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  15. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  16. دیاکونوف، م.م. (۱۳۴۵). تاریخ ماد. ترجمهٔ کشاورز، کریم. بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ص. ۳۵۹.
  17. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  18. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  19. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  20. بریتانیکا-زبان سکایی
  21. تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۳۶۵.
  22. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  23. a b Szemerényi, Oswald (1980) "Four old Iranian ethnic names
  24. 371 = Scripta minora, vol. 4, pp. 2051–93 Azagoshnasp.net
  25. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  26. پیرنیا، حسن، ایران باستان، جلد اول، ص ۵۷۷
  27. شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
  28. شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
  29. رضایی باغ‌بیدی، تاریخ زبان‌های ایرانی، 35-37.
  30. ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ ۳۰٫۲ ۳۰٫۳ Rene Grousset, Naomi Walford,1998 , Page 7
  31. Bruno Jacobs, "ACHAEMENID SATRAPIES" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Online vesion
  32. خنجی، امیر حسینی (۱۳۹۸). بازخوانی تاریخ ایران زمین جلد اول. ایران تاریخ. ص. ۱۴۱–۱۴۳.
  33. تاریخ هرودوت، کتاب چهارم، ترجمهٔ جرج راولینسون، بایگانی الکترونیکی کتابخانهٔ آلدلاین
  34. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمهٔ محمد معین. شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۴۴۵–۰۳۲–۷
  35. داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، 184.
  36. داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، 187.
  37. پیرنیا، حسن (۱۳۹۱). تاریخ ایران باستان جلد دوم. انتشارات نگاه. ص. ۱۳۲۹.
  38. پیرنیا، حسن (۱۳۹۱). تاریخ ایران باستان جلد دوم. انتشارات نگاه. ص. ۱۳۳۵.
  39. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۱-۲۱.
  40. BOSWORTH، «sistan»، Encyclopedia of Islam.
  41. Quiles، Carlos؛ root (۲۰۱۹-۰۴-۰۲). «Scytho-Siberians of Aldy-Bel and Sagly, of haplogroup R1a-Z93, Q1b-L54, and N». Indo-European.eu (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۷-۲۲.
  42. Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  43. Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  44. Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ ۴۵٫۲ ۴۵٫۳ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  46. ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ طاهری، محمد، جایگاه و تاثیر قوم سکایی در تاریخ و شاهنامه فردوسی

منابع

پیوند به بیرون

سکاها

وضعیت زن میان سکاها و سرمت‌ها بایگانی‌شده در ۲ مارس ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine