ژولیوس سزار

دولت‌مرد، فرمانده نظامی و دیکتاتور جمهوری روم (۶۹–۴۴ پ.م)

گایوس یولیوس کایسار[یادداشت ۱] (به لاتین: Gaius Iulius Caesar)؛ (۱۲ ژوئیه ۱۰۰ قبل از میلاد یا ۱۳ ژوئیه ۱۰۱ قبل از میلاد – ۱۵ مارس ۴۴ قبل از میلاد)[۱][۲] یک نظامی، سیاستمدار، کنسول، دیکتاتور، کاهن اعظم، سخنور و نویسنده برجسته نثر لاتین اهل جمهوری روم بود که از او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیّت‌های تاریخ نامبرده می‌شود.[۳][۴][۵]

گایوس ژولیوس سزار
احتمالاً تنها سردیس به‌جامانده از ژولیوس سزار که در زمان زندگی‌اش ساخته شده؛ موزهٔ باستان‌شناسی تورین، ایتالیا
دیکتاتور جمهوری روم
دوره مسئولیت
۴۹ پیش از میلاد – ۴۴ پیش از میلاد
کنسول جمهوری روم
دوره مسئولیت
۵۹، ۴۸، ۴۶، ۴۵ و ۴۴ پیش از میلاد
اطلاعات شخصی
زاده
گایوس یولیوس کایسار

۱۳ ژوئیه ۱۰۱ پیش از میلاد یا ۱۲ ژوئیه ۱۰۰ پیش از میلاد
رم
درگذشته۱۵ مارس ۴۴ پیش از میلاد (۵۵ سال)
رم، جمهوری روم
علت مرگترور توسط سناتورها
آرامگاهمعبد سزار، رم، ایتالیا
حزب سیاسیپوپولارها
همسر(ان)
فرزندان
والدینگایوس ژولیوس سزار و آئورلیا کوتا

او نقشی حیاتی در تغییر شکل حکومتی روم باستان از جمهوری به امپراتوری داشت. او در پایان سال ۴۹ و ۴۷ پیش از میلاد دیکتاتور[یادداشت ۲] روم، در ۴۶ ق. م دیکتاتور ده‌ساله و از ۴۴ ق. م دیکتاتور مادام‌العمر جمهوری شد و برای همین سوئتونیوس او را در شمار نخستین نفر از دوازده قیصر روم قرار می‌دهد که بعدها معادل با امپراتور روم شد. او با فتح گالیا[یادداشت ۳] نواحی تحت سلطه جمهوری را تا اقیانوس اطلس و رود راین گستراند و ارتش روم را برای نخستین‌بار به تهاجم به بریتانیا و ژرمانیا و نبرد در اسپانیا، یونان، مصر، پنتوس، و آفریقا واداشت.

در نخستین حکومت سه‌نفره[یادداشت ۴] ــ که در آن قدرت خود را با نائیوس پومپیئوس بزرگ و مارکوس لیکینیوس کراسوس تقسیم کرده‌بود ــ مرحله اول عروج خود به قدرت را آغازید. پس از مرگ کراسوس در ۵۳ پیش از میلاد، قیصر با پومپیئوس و جناح اپتیمات‌ها بر سر تصاحب قدرت درافتاد. در ۴۹ پیش از میلاد، در بازگشت از گالیا، لژیون‌هایش را به آنسوی رود روبیکن گذراند و سخن معروف تاس انداخته شده‌است[یادداشت ۵] را بر زبان راند، و جنگی داخلی را آغازید که با آن رهبر بِلامنازع جمهوری شد: پومپیئوس را در نبرد فارسالا (۴۸ ق. م) و متعاقباً مابقی اپتیمات‌ها از جمله کاتوی کوچک را در آفریقا و اسپانیا شکست داد.

با تصدی منصب دیکتاتوری مادام‌العمر[یادداشت ۶] مجموعه‌ای از اصلاحات رادیکال اجتماعی و حکومتی را آغازید که به بازسازماندهی و متمرکز شدن بوروکراسی جمهوری انجامیدند. اقدامات او واکنش محافظه‌کاران جمهوری‌خواه (اپتیمات‌ها) را در پی داشت به‌طوریکه گروهی از سناتورها به‌رهبری مارکوس یونیوس بروتوس، گایوس کاسیوس لونگینوس و دکیموس بروتوس توطئه‌ای برضد او ترتیب داده و او را در نشست مجلس سنا در نیمه مارس ۴۴ پیش از میلاد ترور کردند. در ۴۲ ق. م، درست دو سال پس از قتلش، سنا او را رسماً به الوهیت شناخت و برای او مرتبهٔ خدائی قائل شد و بدین‌ترتیب «خداوندگار یولیوس»[یادداشت ۷] نامیده‌شد و هفتمین ماهِ تقویم رومی را، که او در آن به‌دنیا آمده بود، «ژوئیه» نامیدند که برگرفته از نام کوچک او، ژولیوس، است.[۶] او همچنین پایه‌گذار تقویم شمسی جدیدی به‌نام تقویم ژولینی بود که تا سده‌ها مورد استفادهٔ بسیاری از ملل بود.[۷]

او نبردهای نظامی خود و اقدامات سیاسی‌اش را به تفصیل در کتاب‌های خود با عنوان‌های خاطراتی در باب جنگ گالی[یادداشت ۸] و در باب جنگ داخلی[یادداشت ۹] نقل کرده‌است. مطالب متنوعی در باب زندگی او در آثار آپیانوس اسکندرانی، سوئتونیوس، پلوتارک، دیون کاسیوس و استرابون یافت می‌شوند. اطلاعات دیگری هم می‌توان در آثار غیرزندگی‌نامه‌ای معاصرینش یافت؛ برای نمونه در نامه‌ها و نطق‌های رقیب سیاسی او سیسرون، اشعار کاتولوس، و نوشته‌های تاریخی سالوستیوس.

ویژگی‌های فیزیکی

ویرایش

یکی از توصیفات دقیق از ویژگی‌های ظاهری قیصر را سوئتونیوس در کتاب خود، در باب زندگی قیصرها، بیان نموده‌است:

«منقول است که [سزار] دارای قامتی بلند، پوستی روشن، اندامی متناسب، فَکی نسبتاً پُر، چشمانی سیاه و سرزنده، و وضع جسمانی سالمی بود جز اینکه در سال‌های پایانی زندگی‌اش به‌یکباره از هوش می‌رفت و حتّی به‌یکباره از خواب برخاستن برایش امری طبیعی شده‌بود. دو بار نیز در حین انجام کارش قربانی حمله صرع شد. او در رسیدگی به موهای بدنش وسواس داشت به‌طوریکه نه‌تنها با دقّت آنان را می‌تراشید و آرایش می‌کرد بلکه خود را کچل هم می‌کرد و برای همین او را ملامت می‌کردند؛ زشتیِ کچلی را با مصیبت تحمل می‌کرد، و بیشتر تجربه کرده‌بود که [این زشتیِ کچلی‌اش] دستمایه استهزای تمسخرکنندگان است. برای همین عادت داشت موهای اندکی که داشت را از فرق سَر به عقب بکشاند و از تمامی افتخاراتی که سنا و مردم روم به او داده‌بودند هیچ‌یک را با شور و شوقی بیشتر از جواز حمل همیشگی تاجی از برگ‌بوئیان نپذیرفت یا مورد استفاده قرار نداد [تا بلکه با تاج مزبور کچلی‌اش را بپوشاند]. همچنین نقل می‌کنند که به‌سبب شیک‌پوشی‌اش هم مورد توجه‌بوده‌است: وی لباسی حاشیه‌دار بر تن داشت که تا دستانش (مچ) می‌رسید و همواره برای سفت کردن آن از کمربندی شُل استفاده‌می‌کرد [...] خیلی‌ها او را در شیک‌پوشی و تجمل، بسیار وسواسی می‌دانستند»

— Suetonius، De Vita Caesarum, Divus Iulius, 45-46

منابع و تاریخ‌نگاری

ویرایش
 
تندیسی از سزار به‌سال ۱۶۹۶ میلادی که توسط تندیسگر فرانسوی نیکلا کوستو (Nicolas Coustou) تراشیده شده و اکنون در موزه لوور جای دارد.

منابع اصلی درباب زندگی و حیات سیاسی قیصر در زندگی‌نامه‌های زیر یافت می‌شوند:

در منابع زیر (غیرزندگی‌نامه) به سزار اشاره‌هایی شده‌است:

خود سزار نیز دو اثر تاریخی راجع به عملیات‌ها و جنگ‌های خود نگاشته که در آن‌ها، البته با شیوه روایت سوم شخص، از خود سخن رانده‌است: خاطراتی در باب جنگ گالی[یادداشت ۲۲] و در باب جنگ داخلی.[یادداشت ۲۳]

زندگی

ویرایش
 
سکّه‌ای مربوط به‌سال ۴۹–۴۸ پیش از میلاد در دوران جنگ داخلی؛ در یک روی سکّه (تصویر سمت چپ) فیلی مشاهده می‌شود که به راست‌سو در حرکت است و می‌خواهد یک مار را لِه کند. در روی دیگر سکّه یک ملاقه، تیشه و شاخه‌ای از برگ‌بوئیان یا برگ زیتون دیده‌می‌شوند.

سزار در ۱۳ ژوئیه سال ۱۰۱ پیش از میلاد[۸] یا ۱۲ ژوئیه ۱۰۰ ق. م[۹] در سوبورا که یکی از نواحی شهر رم بود در خانواده‌ای پاتریسی به‌نام خاندان یولیا زاده شد، خاندانی که بر طبق افسانه‌ها نسب آن به اجداد نخستین پادشاه روم، رومولوس، می‌رسید که خود نیز از نوادگان یولوس (یا آسکانیوس) بود و او هم فرزند شاهزادهٔ تروآ یعنی آینیاس و او هم به‌نوبه خود فرزند الهه ونوس (آفرودیته).[یادداشت ۲۴][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]

آن شاخه از خاندان یولیا که نام خانوادگی Caesar (کایسار یا سزار) را برخود نهاده‌بود، به‌گفتهٔ پلینیوس بزرگتر از شخصی برمی‌خیزند که در پی یک عمل سزارین به‌دنیا آمده‌بود (از فعل لاتین caedere به‌معنای بُریده‌شدن که صفت مفعولی ماضی آن caesus است).[۱۵] کتاب کلاسیک تاریخ آگوستی[یادداشت ۲۵] در عوض سه فرضیه را برای منشأ این نام‌خانوادگی پیش می‌کشد: یکی اینکه نخستین کسی که کایسار (سزار) نامیده شد در خلال نخستین جنگ کارتاژ یک پیل را از پا درآورده‌بود و از آنجا که در زبان بربرها به فیل caesai می‌گفتند آن شخص Caesar نامیده‌شد،[یادداشت ۲۶] دیگر اینکه آن شخص با موهایی پُرپشت زاده شده‌بود (صفت لاتین caesaries به‌معنای پُرمو) یا اینکه با چشمانی آبی درخشان و براق به‌دنیا آمده‌بود (oculis caesiis به‌معنای دارای چشمانی براق):

«در باب زندگی شخصی که به‌تنهایی این نام خانوادگی (کایسار یا سزار) را بر سر زبان‌ها انداخته‌است افراد آگاه و مطلع بر این عقیده‌اند که یا فیلی ــ که در زبان موروها به آن caesai می‌گویند ــ را به قتل رسانده و برای همین او را بدین نام (سزار) خوانده‌اند؛ یا اینکه پس از مرگ مادرش، از شکمِ پاره [ی او] زاده‌شده؛ یا اینکه با موهای سری بسیار پُرپشت از شکم مادرش بیرون آمد (caesaries)؛ یا اینکه با چشمانی آبی (oculis caesiis) که فراتر از حد معمول یک انسان درخشان بود.»

— بدون نویسنده، Historia Augusta, Helius, 2,4

اما خانوادهٔ سزار با وجود اصل‌ونسب آریستوکراتش با توجه به استانداردهای اشرافیّت رومی نه ثروتمند و نه متنفذ، هیچ‌یک، محسوب نمی‌شد. امری که مانعی بزرگ بر سر راه حیات سیاسی و نظامی او قرار می‌داد، و قیصر (سزار) ناچار بود وام سنگینی اخذ کند تا نخستین مناصب سیاسی‌اش را عهده‌دار شود و سلسله مناصب را بپیماید. افزون‌بر این‌ها، در نخستین سال‌های جوانی خودِ سزار، شوهرعمه‌اش گایوس ماریوس خصومت اشرافیت جمهوری را نسبت‌به خود برانگیخته بود و همین مسئله خودِ سزار را هم در چشم اپتیمات‌ها منفور ساخت.

پدرش که هم‌نام او بود در سال ۹۲ ق. م پرایتور بود و محتملاً برادری به‌نام سکستوس یولیوس سزار[یادداشت ۲۷] داشته که در سال ۹۱ ق. م به مقام کنسولی رسید و نیز خواهری به‌نام یولیا که در حوالی ۱۱۰ ق. م با گایوس ماریوس ازدواج کرد.[یادداشت ۲۸] مادر او آئورلیا کوتا نام داشت که برخاسته از خاندانی بود که چندین کنسول به روم تقدیم کرده‌بودند. دیکتاتور آینده نیز خود دو خواهر داشت که هر دو یولیا نام داشتند: یولیای بزرگتر، که محتملاً مادر دو تن از خواهرزادگان قیصر یعنی کوینتوس پدیوس[یادداشت ۲۹] و لوکیوس پیناریوس[یادداشت ۳۰] بوده‌است و هر دو به‌همراه اکتاویانوس در وصیت‌نامهٔ قیصر مورد اشاره قرار گرفته‌اند،[۱۶] و دیگری یولیای جوانتر که با مارکوس آتیوس بالبوس[یادداشت ۳۱] ازدواج کرد و مادر دو دختر به‌نام‌های آتیای کوچک و آتیای بزرگتر شد که او نیز به‌نوبه خود مادر نخستین امپراتور روم یعنی گایوس اکتاویانوس شد؛ بنابراین نخستین امپراتور روم، نوهٔ خواهر قیصر بوده‌است.

 
سردیس گایوس ماریوس، شوهرعمه قیصر، در دوران کهنسالی‌اش. گفتنی است او یکی از رهبران بانفوذ جمهوری روم بود که با هفت مرتبه تصدی مقام کنسولی (سال‌های ۱۰۷، ۱۰۴ تا ۱۰۰، و ۸۶ پیش از میلاد) رکورددار بود و با پیروزی در جنگ‌های کیمبری خطر هجوم ژرمن‌ها به قلمرو روم را از بین برد. سردیس واقع در موزئو کیارامونتی،[یادداشت ۳۲] واتیکان

خانواده قیصر در خانه‌ای محقر واقع در محله توده‌ای و بدنام سوبورا می‌زیست، جایی که یولیوس سزار جوان توسط مارکوس آنتونیوس نیفو[یادداشت ۳۳] که لغت‌دان و دستوردانی برجسته اهل گالیا بود آموزش دید. سزار (قیصر) دوران یادگیری و رشد خود را در زمانه‌ای پُرآشوب گذراند: مهرداد ششم، پادشاه پنتوس، استان‌های شرقی روم را مورد تهدید قرار می‌داد و همزمان با آن جنگی اجتماعی در خودِ ایتالیا در جریان بود و شهر روم به دو جناح متخاصم قسمت شده‌بود: اپتیمات‌ها[یادداشت ۳۴] ـ که از قدرت آریستوکراتیک طرفداری می‌کردند ـ و پوپولارها[یادداشت ۳۵] یا دموکراتیک‌هاـ که از حق انتخابات مستقیم جانبداری می‌کردند. باوجودی‌که سزار دارای اصل‌ونسب اشرافی (پاتریسی) بود از همان ابتدا طرف پوپولارها و عوامیون را گرفت، انتخابی که البته رابطه خویشاوندی‌اش با گایوس ماریوس هم در آن مؤثر بود؛ چراکه شوهرعمه‌اش رهبر جناح پوپولارها و دشمنِ لوکیوس کورنلیوس سولا بود، سولایی که رهبری جناح اپتیمات‌ها را در دست داشت و از سوی سنا و اشرافیّت حمایت می‌شد.

جوانی

ویرایش

در سال ۸۶ قبل از میلاد شوهرعمه مقتدرش، گایوس ماریوس، درگذشت و سوئتونیوس در نخستین صفحات کتاب در باب زندگی قیصرها می‌نویسد:

«وقتی در شانزدهمین سال حیات خود بود پدرش را از دست داد؛ و در دوران کنسولی متوالی [ــِــ کینا] به‌سِمت کاهنِ یوپیتر[یادداشت ۳۶] منصوب گشت، از کُسوتیا[یادداشت ۳۷] جدا شد؛ زنی که از خانواده‌ای شهسوار و در عین‌حال بسیار ثروتمند برخاسته‌بود و با این نوجوان نامزد بود، [سپس] دخترِ لوکیوس کورنلیوس کینا (که پدرش چهار مرتبه کنسول شده‌بود) را به همسری برگزید، و از این زن به‌زودی یک دختر به‌نام یولیا[یادداشت ۳۸] برای سزار زاده‌شد؛ دیکتاتور سولا اصلاً نتوانست او را مجاب به طلاق دادن همسرش کند.[یادداشت ۳۹] برای همین سولا، سزار را هم از مقام روحانیتش، هم از جهاز زنش، و هم از دارائی‌های خانوادگی‌اش محروم ساخت و او از حالا جزئی از حزب مخالف (پوپولارها) محسوب می‌شد، به‌طوری‌که حتّی ناچار شد از انظار محو گشته و بدتر از آن در حالی‌که مریضی‌اش شدّت می‌یافت[یادداشت ۴۰]تقریباً هر شب پناهگاه‌هایش را عوض کند و جانش را با رشوه‌هایی که می‌داد از دست جاسوسان در امان نگه می‌داشت. بالاخره به‌واسطه [فشارها و شفاعت‌های] باکره‌های وستال[یادداشت ۴۱] و مامرکوس امیلیوس[یادداشت ۴۲] و گایوس آئورلیوس کوتا و نزدیکانش مشمول عفو شد. مشهور است که سولا ــ هنگامی‌که با وجود شفاعت‌های صمیمی‌ترین و ارجمندترین دوستانش، تا مدّتی جواب رد می‌داد ولی آنان همچنان به اصرار برای آزادی سزار ادامه می‌دادند ــ بالاخره کوتاه آمد و، خواه بر اثر الهامی خدایی خواه بر اثر پیشگوئی شخصی خود، چنین بانگ زد: [آنهایی که] می‌خواهند سزار را آزاد کنند فقط بدانند همین آقا ــ که اینچنین برای آزادی او تقلا می‌کنند ــ روزی بلایی آسمانی برای حزب اپتیمات‌ها خواهد بود؛ چراکه در درون سزار چندین گایوس ماریوس خفته‌است!»

— Suetonius، De Vita Caesarum, Divus Iulius, 1

قیصر که بابت جان خود بیمناک بود روم را ترک گفت و ابتدا به سابینا (که ناچار بود هر روز اقامت‌گاهش را عوض کند)[۱۷] و سپس ـ پس از رسیدن به سن سربازی ـ برای انجام خدمت وظیفه عمومی روانه استان آسیا شد تا به‌عنوان لگاتوسِ (فرستاده‌ی) پرایتور مارکوس مینوکیوس ترموس[یادداشت ۴۳] به‌کار مشغول شود.[۱۸] مینوکیوس به لگاتوسِ جوانش امر کرد به دربار نیکومدس چهارم[یادداشت ۴۴] که فرمانروای استان کوچک بیتینی بود برود؛ سپس شایعاتی بر سر زبان‌ها افتاد که می‌گفتند سزار در آنجا با نیکومدس روابطی عاشقانه دارد؛ چنان‌که سال‌ها بعد که سزار برای جشن‌گرفتن فتوحاتش در گالیا یک تریومف ترتیب داده‌بود سربازانش از روی استهزاء چنین سرود می‌خواندند: «قیصر گالیا را مقهور ساخته و نیکومدس قیصر را. حالا بفرما قیصری که گالیا را رام ساخته جشن می‌گیرد ولی نیکومدس که قیصر را رام ساخته جشن نمی‌گیرد».[۱۹] به هر روی، او به‌عنوان لگاتوس در طول محاصرهٔ موتیلنه نخستین نبرد نظامی‌اش را تجربه کرد و از خود شهامتی نشان داد، تا جایی که بدو یک تاج مدنی پاداش داده‌شد، جایزه‌ای که به‌کسی داده می‌شد که در طول نبرد جان یک شهروند را نجات داده‌باشد.[۲۰] پس از اصلاحاتی که سولا در قوانین جاری روم انجام داده‌بود، به کسی که تاج مزبور را صاحب باشد حق ورود به مجلس سنا داده‌می‌شد.

هنگامی‌که مینوکیوس به روم بازگشت، سزار در کیلیکیه ماند و به‌عنوان یک پاتریسی رومی در عملیات‌های نظامی گوناگونی که در آن منطقه به‌وقوع پیوستند مشارکت جُست، از جمله در نبردی علیه دزدان‌دریایی (که از قضا در کیلیکیه پایگاه قدرتی برای خود دست‌وپا کرده‌بودند) تحت رهبری سرویلیوس ایساریکوس.[یادداشت ۴۵]

بازگشت به روم و نخستین تجارب سیاسی (۶۹–۷۸ پیش از میلاد)

ویرایش

لوکیوس کورنلیوس سولا پس از دو سال ماندن در رأس قدرت بلامنازع، از منصب دیکتاتوری کناره‌گرفت تا بار دیگر قدرت معمول کنسولی برقرار شود. سزار هم تنها پس از مرگ سولا بود که حاضر به رجعت به زادگاهش روم شد (۷۸ ق. م)[۲۱][۲۲] و بازگشت او اتفاقاً همزمان بود با یک تلاش برای شورشِ ضد-سولا که مارکوس امیلیوس لپیدوس[یادداشت ۴۶] آن را رهبری می‌کرد و نائیوس پومپیئوس آن را دفع نمود. سزار به قابلیت‌های لپیدوس باور نداشت و برای همین ـ با وجود آنکه لپیدوس خود با قیصر تماس‌هایی برقرار کرده‌بود ـ[۲۳] در شورش شرکت نکرد و در عوض ترجیح داد به مشاغل قضائی (مانند اتهام‌زنندهٔ عمومی) و نیز سیاسی (به‌عنوان نمایندهٔ جناح پوپولارها و دشمن اپتیمات‌ها) بپردازد. در این‌جا بود که با وجود سن بسیار جوانش با اجتناب از مشارکت در یک شورشِ بدسازماندهی شده که محکوم به شکست بود هوش سیاسی بالایی از خود نشان داد.[۲۴]

 
قیصر که در اسارت دزدان دریایی درآمده با ربایندگانش رفتاری متکبرانه دارد و به آنان دستورهای تحکم‌آمیز می‌دهد

قیصر که آشکاراً برضد سیاست‌های سولا جهت‌گیری نکرده‌بود از شرکت در شورش لپیدوس اجتناب نمود و به‌جای آن تصمیم گرفت علیه سیاستمداری به‌نام نایوس کورنلیوس دولابلا[یادداشت ۴۷] به‌سبب اقداماتش در طول فرمانداری بر استان مقدونیه اتهام رشوه‌خواری بزند و نیز علیه آقای گایوس آنتونیوس هیبریدا[یادداشت ۴۸] اتهام باج‌گیری.[۲۵][۲۶] هر دو دولتمرد نامبرده از اعضای متنفذ جناح مقابل (اپتیمات‌ها) بودند. با وجود آن‌که اتهام‌زنیِ سزار علیه آنان با استادی انجام گرفته‌بود هر دو مورد به شکست انجامیدند: دولابلا که در جریان تعقیب و آزارهای دوران سولا محتملاً دستش به جنایات متعددی آغشته بود به‌لطف مهارت‌های سخنوری طرفدارانش از جمله لوکیوس آئورلیوس کوتا[یادداشت ۴۹] و کوئینتوس هورتنسیوس هورتالوس[یادداشت ۵۰] از اتهام رشوه‌خواری تبرئه گشت.[۲۷] نطق قیصر در اتهام‌زنی به او ـ که امروزه متن آن در دسترس نیست ـ باید در نوع خود استادانه بوده‌باشد چرا که تا سده دوم میلادی همچنان مورد مطالعه قرار داشت. همچنین در اتهام‌زنی به آنتونیوس هیبریدا نیز سزار بار دیگر نطقی درخشان ایراد کرد به‌حدی که هیبریدا ناچار شد برای تبرئه شدن عبارت «من به مردم تظلم می‌جویم»[یادداشت ۵۱] را بر زبان آورَد و به تریبون‌های مردم متوسل شده و ادعا کند که از شرایط دادرسی منصفانه برخوردار نبوده‌است.[۲۸] باوجودی که نتیجهٔ دادگاه در هیچ منبع تاریخی‌ایی یافت نمی‌شود ولی محتملاً هیبریدا توانسته از محکمه جان سالم به‌در ببَرد. سزار ـ که از بادی امر نسبت‌به شانس موفقیّت اتهاماتش امید چندانی نداشت ـ به‌واسطهٔ همین تجارب ابتدایی‌اش در زمینه قضائی توانست برای خود به‌عنوان نمایندهٔ برجستهٔ جناح پوپولارها (دموکرات‌ها) نامی دست‌وپا کند؛[۲۹] با این‌حال شکست رویه‌های دادرسی‌اش او را ناچار ساخت برای دومین مرتبه روم را ترک گوید تا گرفتار انتقامجویی اشرافیان و حامیان سولا نشود.[۳۰]

اکنون در ۷۴ ق. م قیصر تصمیم گرفت به جزیره رودس برود، مقصدی منحصربه‌فرد برای آن دسته از جوانان طبقات مرفه‌تری که مشتاق آموختن ادب و فلسفه‌ی یونانی بودند.[۳۱] با این‌حال در خلال مسافرتش گرفتار راهزنان دریایی شده و در جزیره فارماکونیزی[یادداشت ۵۲] واقع در جنوب میلتوس تحت اسارت نگاه داشته‌شد.[۳۲] هنگامی که راهزنان از او خواستند بیست تالنت بپردازد، وی به آنان پاسخ داد که پنجاه تالنت پرداخت خواهد کرد، و همراهان خود را به میلتوس فرستاد تا مبلغ مزبور را به‌هر صورتی قرض کرده و با آن فدیه آزادی‌اش را بپردازد، خود می‌بایستی با دو اسیر و پزشک مخصوصش در فارماکونیزی بماند.[۳۳][۳۴] در طول اسارتش در جزیره ـ که سی و هشت روز به‌طول انجامید[۳۵] ـ سزار چندین شعر سرود که موضوع آنان مجازات اسیرکنندگانش بود؛ خلاصه اینکه با راه‌زنان مزبور رفتاری منحصربه‌فرد داشت، چنان رفتار می‌نمود که گویی حیات آن دزدان در دستان اوست و بارها برای آنان سوگند یاد نمود که هرگاه آزاد گردد طعم اعدام را به کام تمامی آنان خواهد چشاند.[۳۶] هنگامی‌که همراهانش رجعت نمودند پولی که برای آزادی سزار لازم بود را پیشکش دزدان کردند،[۳۷] پس سزار آزاد شده و به استان آسیا پناه برد که در آن هنگام پروپرایتور مارکوس لونکوس[یادداشت ۵۳] بر آن حکومت می‌کرد.[۳۸][۳۹] وقتی به میلتوس رسید، ناوگانی کوچک تشکیل داد و با شتاب به فارماکونیزی بازگشته و بدون دردسر دزدان دریایی را اسیر کرد؛ سپس آنان را به بیتینی برد. در آنجا از پروپرایتور لونکوس خواست آنان را قانوناً مجازات نماید اما وی امتناع کرد و در عوض کوشید پولی که از دزدان دریایی پس گرفته‌بود را تصاحب کند[۴۰] و بعد آنان را همچون برده به فروش برساند.[۴۱] سزار پیش از آنکه استاندار فاسد برنامه‌هایش را به اجرا بگذارد پیش‌دستی کرده بیتینی را ترک کرده، به دریا رجعت نموده و خود شخصاً ربایندگانش را به جوخه اعدام سپرد: ابتدا آنان را خفه و سپس به صلیب کشاند تا بلکه از دردناکیِ مرگشان کاسته‌باشد؛[۴۲] با توجه به این روایت که از سوی تاریخ‌نگارانِ دوستدار سزار نقل می‌شود، او با این کار رحم و شفقت خود را نشان داد.[۴۳]

پس از پایان یافتن موضوع راهزنان دریایی، سزار در نبرد علیه مهرداد ششم پونتوس در جبهه استان آسیا شرکت جُسته و ناوگان و نظامیانی کمکی جمع‌آوری کرد.[۴۴] در ۷۳ ق. م در حالی که هنوز در آسیا حضور داشت به‌عنوان پونتیفکس[یادداشت ۵۴] (کاهن) منصوب شد تا بلکه خسارتی که در زمان کاهنی‌اش و برای فرار از دست سولا متحمل شده‌بود را برایش جبران کرده‌باشند.[۴۵]

وقتی بار دیگر به روم بازگشت در انتخابات سال ۷۲ ق. م به‌عنوان تریبون سربازان[یادداشت ۵۵] برای سال بعد انتخاب شد و حتّی در این انتخابات حائز رتبه نخست شد.[۴۶] او خود را در برخی مبارزات سیاسیِ پوپولارها درگیر می‌ساخت از جمله در تصویب قانون پلوتیا[یادداشت ۵۶] که به کسانی که به‌سبب مشارکت در شورش لپیدوس از روم تبعید شده‌بودند اجازه می‌داد به میهن خود بازگردند،[۴۷][۴۸] و نیز در موضوع بازگرداندن قدرت تریبون مردم‌ها، کسانی‌که حق وتوی آنان بر اثر اصلاحات سولای خودکامه تضعیف شده‌بود. احیای اقتدارات تریبون‌ها[یادداشت ۵۷] تنها در سال ۷۰ ق. م به نتیجه رسید، یعنی سالی که نائیوس پومپیئوس کبیر و مارکوس لیکینیوس کراسوس به کنسولی رسیده‌بودند. هر دوی آنان در سپهر سیاسی روم دارای اعتبار بالایی بودند؛ اولی به‌سبب خاتمه دادن به جنگ سرتوریوسی و دومی به‌سبب خواباندن سومین جنگ بردگان به‌رهبری اسپارتاکوس. به‌خصوص کراسوس روابط گرمی با قیصر داشت[۴۹] و در حقیقت بارها مبارزات انتخاباتی او را تأمین مالی نموده‌بود اما با وجود ثروت افسانه‌ای خود ناچار بود در طول رقابت‌های انتخاباتی‌اش به کاریزمای رهبر آینده پوپولارها تکیه نماید.

صعود سیاسی: از کوایستوری تا کنسولی (۵۹–۶۹ پیش از میلاد)

ویرایش

از کوایستوری تا کاهنی (۶۳–۶۹ ق. م)

ویرایش
 
سردیسی از ژولیوس سزار جوان (یافته شده در پانتلریا) که الگو و اسطوره‌اش در زندگی اسکندر کبیر بود

قیصر برای سال ۶۹ پیش از میلاد به‌عنوان کوایستور انتخاب شد. پس از کنسولی پومپیئوس و کراسوس در سال ۷۰ پیش از میلاد، سپهر سیاسی روم به‌لطف زیر و رو شدن اساسی قوانین سولا به‌دست دو کنسول مزبور دچار تغییرات زیادی شده‌بود.

«او که اکنون کوایستور شده‌بود، برای عمه‌اش یولیا (بیوه گایوس ماریوس) و همسرش کورنلیا که اکنون متوفی شده‌بودند بر حسب رسم از روی روسترا[یادداشت ۵۸]نطقی ایراد کرد. او در ستایش عمه‌اش هم در باب اصل‌ونسب او و هم پدر خودش، توأمان، چنین سخن راند: "اصل‌ونسب مادری عمه‌ام یولیا از پادشاهان برمی‌خیزد و تبار پدری‌اش هم با خدایان نامیرا در پیوند است. در حقیقت از آنکوس مارچیوس خاندان مارچی رِجس[یادداشت ۵۹] برخاسته‌اند و مادرش نام خود را از آنان گرفته[یادداشت ۶۰] و از ونوس هم خاندان یولیا ـ که خاندان من جزوی از آنست ـ نشأت گرفته‌اند. بدین ترتیب در رگ و ریشهٔ ما هم کرامت شاهانه ـ شاهانی که در میان انسان‌ها بسیار مکرم‌اند ـ و هم تقدس خدایان ـ خدایانی که خود بر پادشاهان اقتدار دارند ـ توأمان موجوداند."

سزار به‌جای کورنلیا با پومپیئا ـ دختر کوئینتوس پومپیئوس و نوهٔ لوکیوس کورنلیوس سولا ـ ازدواج نمود؛ اما او را طلاق داد [زیرا] دچار این سوءظن بود که توسط پوبلیوس کلودیوس فریفته شده‌است، بسیار مشهور بود که پوبلیوس کلودیوس در طول یک مراسم دینی با جامه زنانه به زن او دست‌درازی کرده‌است؛ تا جایی که سنا فرمان داد مسئله حتک حرمت مورد تعقیب قضائی قرار گیرد.

هیسپانیا اولتریور نصیب این کوایستور (سزار) شد [...] در کادیس در حوالی معبد هرکول تندیسی از اسکندر کبیر خودنمایی می‌کرد، [قیصر با دیدن تندیس] به گریه افتاد و بر تنبلی و بی‌خاصیتی خود افسوس خورد، چرا که تا بدین‌جای عمرش هیچ کار قابل‌توجهی انجام نداده در حالی‌که اسکندر در همین سن‌وسالِ او کره‌خاکی را مقهور خود ساخته‌بود؛ پس بی‌درنگ خواستار مرخصی شد تا در سریع‌ترین زمان ممکن مناصب برجسته‌تری در روم را عهده‌دار شود. او همچنین بر اثر خوابی که شب گذشته دیده‌بود ـ در حقیقت خواب دیده‌بود که به مادر خود تجاوز می‌کند ـ مضطرب و آشفته‌بود، اما طالع‌بینان با گفتن اینکه او رهبر بلامنازع جهان خواهد شد باد امید بزرگی به دماغ او انداختند؛ چرا که مادرش ـ که در خواب دیده‌بود او را مقهور خویش می‌کند ـ چیز دیگری جز کره‌زمین نیست، زمینی که مادرِ همگان دانسته‌می‌شود»

— Suetonius، De Vita Caesarum, Divus Iulius, 7-6

قیصر پس از آن‌که به سود تصویب لایحه گابینیا[یادداشت ۶۱][۵۰] و لایحه مانیلیا[یادداشت ۶۲][۵۱] رأی داد در سال ۶۵ ق. م به‌عنوان ادیل برگزیده‌شد. او توانست به‌لطف عملکردش خود را همچون رهبر جدید پوپولارها بنمایاند و حمایت تمامی توده‌های رومی را به‌دست آورَد. او گالری هنر شخصی خود را در فروم و کاپیتول برپا ساخته[۵۲] و بازی‌های گلادیاتوری به‌افتخار پدرش ترتیب داد.[۵۳] به‌سبب شکوهی که این نمایش‌ها داشتند (در حقیقت افزون‌بر سیصدوبیست گلادیاتور در نمایش‌ها شرکت می‌جستند)[۵۴] نگرانی و سوءظن اپتیمات‌ها برانگیخته شد چرا که آنان اعتبار سزار را برای خود خوش‌یُمن نمی‌دیدند؛ برای همین دست‌بکار شده و لایحه‌ای به‌تصویب رساندند که او را مجاب می‌کرد فقط به تعداد مشخصی گلادیاتور تحت فرمان خود داشته‌باشد.[۵۵] قیصر همچنان خود را ادامه دهنده سیاست‌های ضد سولایی نشان می‌داد: غنائمی که گایوس ماریوس به‌لطف پیروزی‌اش بر کیمبری‌ها و توتون‌ها بدست‌آورده‌بود را در معرض دید می‌گذاشت[۵۶] و هنگامی که ریاست قضات را بر عهده‌داشت مصمم بود اعدام‌هایی که در دوران دیکتاتوری سولا به‌وقوع پیوسته‌بودند را همچون جنایت جنگی اعلام کند.[۵۷][۵۸]

موفقیّت شایان دیگر برای قیصر همانا انتخاب او به مقام کاهنی اعظم[یادداشت ۶۳] در سال ۶۳ ق. م پس از مرگ کوینتوس کایکیلیوس متلوس پیوس[یادداشت ۶۴] بود، کسی که از سوی سولا بدین منصب گمارده شده‌بود. در حقیقت او تلاش بسیاری به خرج داده‌بود تا منصب کهانت‌اعظم بار دیگر ـ پس از اصلاحات سولا ـ به یک منصب انتخابی تبدیل شود،[۵۹] و به‌خوبی آگاه بود که اگر در کسب این منصب توفیق یابد چه پرستیژ و اعتباری به‌عنوان پاسدار حقوق و فرهنگ رومی خواهد داشت. البته در این راه کسانی چون کوینتوس لوتاتیوس کاتولوس[یادداشت ۶۵]و پوبلیوس سرویلیوس واتیا[یادداشت ۶۶][۶۰] از جناح اپتیمات‌ها حضور داشتند تا رقیب او باشند، اینان بسیار مسن‌تر از او بوده و تا آن هنگام به مناصب بالایی از سلسله مناصب هم دست‌یافته‌بودند. سزار که اکنون توسط مارکوس لیکینیوس کراسوس ثروتمند پشتیبانی می‌شد پول نقد گزافی تحصیل کرد تا با آن به رأی دهندگان رشوه دهد.[۶۱] در روز رأی‌گیری هنگامی‌که از خانه‌اش خارج می‌شد به مادرش وعده‌داد که یا به مقام کهانت‌اعظم انتخاب می‌شود یا اینکه تبعید خواهد شد.[۶۲] پیروزی قاطع سزار در انتخابات اعضای جناح اپتیمات‌ها را به سراسیمگی انداخت و برای این کاهنِ تازه‌وارد اعتبار جدیدی به ارمغان آورد چنان‌که انتصاب به مقام پرایتوری برای سال بعد را برایش ضمانت نمود. در این میان، برای آنکه اهمیت منصبش را مورد تأکید قرار دهد، منزلش را از ناحیه زادگاهی بدنامش یعنی سوبورا به ویا ساکرا[یادداشت ۶۷] منتقل نمود.[۶۳]

از توطئه کاتیلینا تا پروپرایتوری در هیسپانیا (۶۱–۶۳ پیش از میلاد)

ویرایش
 
سیسرو [با نطق خود] کاتیلینا را محکوم می‌کند[یادداشت ۶۸]؛ نگاره از چزاره ماکاری، ۱۸۸۰، واقع در پالاتسو ماداما،[یادداشت ۶۹] لاتسیو

در ۶۳ پیش از میلاد سرداری به‌نام لوکیوس سرگیوس کاتیلینا در سپهر سیاست روم ظاهر شد. او اشراف‌زاده‌ای بود شکست‌خورده که بارها برای تصاحب قدرت تلاش کرده‌بود: او نخستین توطئه خود را در سال‌های ۶۶ یا ۶۵ پیش از میلاد شکل داده‌بود که محتملاً سزارِ جوان نیز در آن مشارکت داشته‌است.[۶۴][یادداشت ۷۰] این توطئه که می‌توانست به انتخاب کراسوس به‌عنوان دیکتاتور و سزار به‌عنوان معاون او بینجامد به‌سبب رها کردنِ ناگهانیِ طرح کودتا از سوی کراسوس یا به‌سبب خودداری سزار از دادن علامتِ حمله به سنا نافرجام ماند.

هنگامی‌که در ۶۳ پیش از میلاد دومین توطئهٔ کاتیلینا از سوی کنسولِ آن سال یعنی مارکوس تولیوس سیسرو برملا شد ـ علی‌رغم عدم وجود شواهد مکفی ـ لوکیوس وتیوس،[یادداشت ۷۱] از رفقای کاتیلینا،[۶۵] نام برخی از مشارکت‌کنندگان در توطئه را فاش کرد که در این میان نام قیصر هم وجود داشت. هرچند قیصر به‌لطف مداخلهٔ به‌موقعِ سیسرو از اتهام همدستی در کودتا تبرئه گشت امّا احتمال خیلی قوی وجود داشت که او ـ ولو در ابتدا ـ در این توطئهٔ دوم نیز دست داشته‌است.[۶۶] مدرکی که فرضیه مشارکت سزار در کودتای مزبور را تقویت می‌کند همانا نطقی است که خودِ او در دفاع از دو تن از کودتاچیان یعنی لنتولوس سورا[یادداشت ۷۲] و کتگوس[یادداشت ۷۳] در نشست سنا ایراد کرد؛ در حقیقت کاتیلینا پس از فرار خود از شهر رم افسار کودتا را به دست این دو تن سپرده‌بود امّا این دو به‌لطف هوشیاری کنسول سیسرو ـ اتهام‌زنندهٔ اصلی کاتیلینا که نقشی کلیدی در افشای کودتا داشت ـ دستگیر شدند. در هنگام بحث بر سر اینکه چه مجازاتی باید به لنتولوس سورا و کتگوس تحمیل شود، بسیاری از سناتورها پیشنهاد اعدام آنان را دادند، امّا قیصر خواستار پرهیز از تصمیمات شتاب‌زده شده و پیشنهاد تبعید و ضبط اموال توطئه‌گران را داد.[۶۷] نطق سزار، که البته هم توانست بسیاری از سناتورها را قانع کند، بی‌پاسخ نماند: یک نطق بسیار کوبنده از سوی کاتوی کوچک[۶۸] و نطقی دیگر از جانب کوئینتوس لوتاتیوس کاتولوس[یادداشت ۷۴] موفق شدند سنا را بار دیگر به مجازات اعدامِ براندازان متمایل کنند. پس لنتولوس و کتگوس و سه تن دیگر بی‌آنکه حق تظلم‌خواهی به مردم[یادداشت ۷۵] برایشان ملحوظ گردد به اعدام محکوم شدند. نطق سزار ـ که به‌لطف آن توانست خود را مردی بافضیلت و غیرانتقامجو بشناسانَد ـ بسیار به مذاق توده‌ها خوش آمد، توده‌هایی که به امتیازاتی که کاتیلینا ـ در صورت موفقیّت کودتایش ـ به آنان داده‌بود بسیار امید بسته‌بودند؛ با این‌حال محتمل است که قیصر با نطق خود در حمایت از کودتاگران کوشیده از اعدام آن دوستان و همدستانی که با آنان محتملاً در کودتا مشارکت داشته جلوگیری کند[۶۹] یا شاید هم می‌خواسته از آنان به‌عنوان سپربلای اتهاماتی که بعدها ممکن بود به او زده شوند استفاده کرده‌باشد.[۷۰]

در سال بعد (۶۲ ق. م) به‌عنوان پرایتور انتخاب شد[۷۱] و واقعهٔ مهمی که در آن سال رخ داد همانا پیشنهاد لایحه‌ای از سوی یک تریبون مردم به‌نام متلوس نپوس[یادداشت ۷۶] بود که خواستار بازگشت نائیوس پومپیئوس کبیر از آسیای صغیر می‌شد تا نظم و آرامش به آنجا بازگردد (در آن هنگام جنگ مهردادی سوم به تازگی پایان یافته‌بود). قیصر از این لایحه حمایت می‌کرد در حالی‌که کاتوی کوچک علناً با آن مخالفت می‌کرد. متلوس لایحه خود را در مجمع پلبی‌ها[یادداشت ۷۷] ارائه کرده‌بود اما رسیدن کاتو به نشست مزبور سبب وقوع نزاعی در رابطه با رأی‌گیری لایحه شد؛ متلوس همچنان به ارائه لایحه‌اش ادامه داد تا اینکه به دستور کاتوی کوچک دهانش را با دستش بستند و سنا ناچار شد یک فرمان نهایی سنا[یادداشت ۷۸] در پشتیبانی از کاتو صادر کند. متلوس هم از شهر خارج شده و نزد پومپیئوس تا آسیای صغیر رفت، اقدامی که غیرقانونی می‌نمود زیرا یک تریبون مردم مؤظف بود همیشه در رم بماند. قیصر هم برای همدردی با وی از منصب پرایتوری خود کناره گرفت و روز بعد توده‌های خشمگین به درِ خانه او رفته و از او خواستند با آن‌ها به‌سوی ساختمان سنا راهپیمائی کند اما سزار توانست آنان را آرام کند. سنا هم در پی این حادثه او را در منصب پرایتوری ابقا کرد.

در سال ۶۱ ق. م او فرماندار و پروپرایتور استان هیسپانیای دورتر شد، جایی که عملیات‌هایی نظامی علیه لوزیتانی‌ها[یادداشت ۷۹] به‌راه انداخت و او را امپراتور[یادداشت ۸۰] نامیدند و قرار بود برای او یک تریومفوس[یادداشت ۸۱] یا جشن پیروزی به‌هنگام بازگشتش به روم ترتیب دهند.[۷۲][۷۳][۷۴] از سویی‌دیگر سزار می‌خواست نامزد تصدی بالاترین مرتبهٔ سلسله مناصب[یادداشت ۸۲] یعنی کنسولی شود ولی اگر پیشنهاد برگزاری تریومفوس را می‌پذیرفت ناچار می‌شد لباس‌های نظامی‌اش را همچنان بر تن نگاه دارد و خارج از شهر رم بماند (زیرا حضور یک نظامی در شهر رم به‌صورت مسلحانه ممنوع بود) که در اینصورت نمی‌توانست نامزد تصدی منصب کنسولی شود زیرا نامزدهای کنسولی باید لزوماً در داخل شهر رم حاضر باشند. پس او به راه‌حلی متوسل شد و آن اینکه با لباس نظامی در خارج از شهر رم تریومفوسِ خود را برگزار کند و در عین‌حال خود را از طریق وکلایش به‌صورت غیابی[یادداشت ۸۳] نامزد کنسولی کند. با وجود آنکه سنا با این راه‌حل مخالف نبود اما کاتوی کوچک باز چنان عمل کرد که راه‌حل سزار (نامزدیِ کنسولی به‌صورتی غیابی و همزمان برگزاری تریومفوس در خارج شهر) مورد موافقت قرار نگیرد و اصرار کرد که نامزدیِ کنسولی باید لزوماً حضوری باشد. قیصر که در دوراهی برگزاری جشن پیروزی از یکسو و نامزدی کنسولی از سوی دیگر قرار داشت ترجیح داد قید برگزاری تریومفوس را بزند و خود را نامزد کنسولی کند. پس او در سال ۶۰ ق. م به کنسولیِ سال بعد (۵۹ ق. م) انتخاب شد.[۷۵][۷۶]

حکومت سه‌نفره و کنسولی (۵۹–۶۰ پیش از میلاد)

ویرایش
اعضای تریوم‌ویرات اول. از چپ به راست: سزار، کراسوس و پومپیئوس

در سال ۶۰ پیش از میلاد قیصر با دو تن از متنفذترین سیاستمداران آن دوره یعنی مارکوس لیکینیوس کراسوس و نائیوس پومپیئوس کبیر اتحادی راهبردی منعقد کرد. این معاهدهٔ شخصی بعدها از سوی تاریخ‌نگاران با عنوان تریوم‌ویرات اول نامیده شد. این اتحاد راهبردی نه نوعی مقام کلانتری رسمی-قانونی بلکه اتحادی شخصی میان سه تن بود که با توجه به وزن سیاسی امضاءکنندگانش تا حدود ده سال تأثیرات بزرگی بر حیات سیاسی جمهوری داشت.

کراسوس ثروتمندترین فرد روم بود که در حقیقت کارزار انتخاباتی سزار برای کنسولی را تأمین‌مالی کرده بود و یکی از نمایندگان برجسته طبقهٔ سواران به‌شمار می‌رفت.[۷۷] پومپیئوس نیز پس از آنکه خط پایانی بر امپراتوری سلوکی کشیده و جنگ مهردادی سوم در شرق را با موفقیّت به پایان رسانده‌بود ژنرالی با بیشترین موفقیّت در کارنامه‌اش بود. روابط میان کراسوس و پومپیئوس از نوع آرمانی‌اش نبود امّا سزار با نبوغ دیپلماتیک ظریف خود توانست آنان را با یکدیگر آشتی دهد؛ چه او به اتحاد میان این دو مرد به‌چشم تنها راهی که با آن می‌توانست به رأس هرم قدرت دست یابد می‌نگریست.[۷۸] کراسوس در حقیقت نفرت به‌خصوصی نسبت به پومپیئوس داشت، از زمانی‌که پومپیئوس یک تریومف (جشن پیروزی) به‌خاطر پیروزی بر کوینتوس سرتوریوس در هیسپانیا و نیز سرکوبی سومین جنگ بردگان برگزار کرده بود. در این تریومف‌ها بیشترین نقش در پیروزی را به پای پومپیئوس نوشتند درحالی‌که کراسوس، معمار حقیقی پیروزیِ پُرفلاکت بر اسپارتاکوس، فقط توانست یک اوواتیو[یادداشت ۸۴] (تریومف کوچک) را جشن بگیرد.

معاهده تریوم‌ویرات پومپیئوس را متعهد می‌کرد از کاندیداتوری سزار به کنسولی حمایت کند و در همان حال کراسوس آن را تأمین مالی کند.[۷۹] در عوضِ این حمایت، سزار باید کاری می‌کرد که زمین‌های عام‌المنفعه برای کهنه‌سربازان پومپیئوس بازتوزیع شوند[۸۰] و سنا نیز اقدامات پومپیئوس در شرق را تصویب کند.[یادداشت ۸۵] همزمان با آن به سود کراسوس و طبقه سواران قانونی[یادداشت ۸۶] را از تصویب گذراند که یک-سوم مال‌الاجاره‌ای که مقاطعه‌کارانِ استانِ آسیا باید می‌پرداختند را می‌بخشید.[۸۱] برای محکم کردنِ هرچه بیشترِ این حکومت‌سه‌نفره پومپیئوس با دختر سزار به‌نام یولیا ازدواج کرد.[۸۲][۸۳]

پس از آن‌که در ۵۹ پیش از میلاد قیصر به کنسولی رسید محبوبیت سیاسی و اعتبار خود را در خدمت این اتحاد به کار برد تا اصلاحاتی که با دو تریومویر دیگر (کراسوس و پومپیئوس) در موردشان توافق کرده بود را پیش ببرد. باوجود مخالفت‌های قاطع کنسولِ همکارش (هر ساله دوکنسول انتخاب می‌شدند) یعنی مارکوس کالپورنیوس بیبولوس[یادداشت ۸۷] که کوشش می‌کرد به هر قیمتی مانع اجرای ابتکارات او شود، سزار موفق به بازتوزیع قسمتی از زمین‌های عام‌المنفعه[یادداشت ۸۸] به‌سود کهنه‌سربازان پومپیئوس[۸۴] و حتّی برخی شهروندانِ با ثروتِ کمتر شد. بیبولوس هنگامی‌که متوجه شد سیاستش ــ که منحصراً متوجه پاسداری از منافع اشرافیت سناتوری بود ــ شکست خورده، از زندگی سیاسی کناره گرفت و با این اقدام پنداشت که اقدامات همکارش را محدود می‌کند امّا در عوض سزار توانست به شکلی کاملاً مسالمت‌آمیز اصلاحات انقلابی و پوپولیستی‌اش را پیش ببرد. او برای پایه‌ریزی مستعمرات جدید در ایتالیا برنامه‌ریزی کرد و با هدف حفاظت از استان‌ها در برابر فساد حُکام محلی نیز لوایحی ضد باج‌گیری[یادداشت ۸۹] تصویب نمود،[یادداشت ۹۰] همچنین در همان سال لایحه دیگری[یادداشت ۹۱] را از تصویب گذراند که رضایت طبقه سواران را جلب می‌کرد: یک-سوم پولی که سوارکاران باید به دولت می‌پرداختند را کاهش می‌داد و بدین‌وسیله فعالیت‌های آنان را تشویق نمود. در نهایت لایحه‌ای را هم از تصویب گذراند که سنا را ملزم می‌ساخت گزارش هر جلسه‌اش[یادداشت ۹۲] را ارائه دهد.[۸۵] بدین‌گونه قیصر از پشتیبانی تمامی توده‌های روم اطمینان یافت و پایه موفقیّت‌های آینده‌اش را بنیان نهاد.

جنگ در گالیا (۵۸ تا ۵۰ پیش از میلاد)

ویرایش
 
جهان رومی در عصر تریوم‌ویرات اول و معاهده لوکا میان سزار، کراسوس و پومپیئوس در سال ۵۶ پیش از میلاد. (در راهنمای نقشه عنوان‌ها به زبان ایتالیایی نوشته‌شده‌اند: Cesare همان سزار است و چنان‌که دیده می‌شود قلمرو تحت سلطه او Narbonensis، Ilyricum و Cisalpina هستند که به رنگ صورتی کم‌رنگ نمایانده‌شده‌اند. قلمرو پومپیئوس یا Pompeo شامل Hispania Ulterior و Hispania Citerior و قلمرو کراسوس یا Crasso نیز Syria هستند)

در یکم مارس ۵۹ پیش از میلاد، سزار که هنوز کنسول بود به لطف حمایت دو تریوم‌ویر دیگر (کراسوس و پومپیئوس) با لایحه واتینیا[یادداشت ۹۳] مقام پروکنسولی استان‌های گالیا کیسالپینا و ایلیریکوم را برای پنج سال (تا یکم مارس ۵۴ ق. م)، به‌همراه ارتشی متشکل از سه لژیون (هفتم، هشتم، و نهم) تحت فرمان خود می‌گرفت. کوتاه مدتی پس از صدور یک فرمان سنا، به وی ایالت همسایهٔ گل ناربونی ــ که پروکنسول آن کوینتوس کایکیلیوس متلوس کِلِر[یادداشت ۹۴] به‌صورتی غیرمنتظره فوت کرده بود[۸۶] ــ به همراه یک لژیون دیگر (دهم) نیز اعطا شد. تصمیم سزار به فتح سرزمین گالیا به گفته بسیاری از مورخان از مهم‌ترین وقایع دوران کلاسیک است که منجر به ورود فرانسه کنونی به دامنه فرهنگ لاتین شد.[نیازمند منبع]

این حقیقت که در ابتدا استان ایلیریکوم به سزار واگذار شده بود و در ابتدای ۵۸ ق. م درست سه لژیون در آکوئیلیا مستقر بودند می‌تواند نشانگر این باشد که وی قصد داشته درست در همین ناحیه در پی شهرت و ثروت برآید و قدرت و نفوذ نظامی و سیاسی‌اش را با نبردهایی در ماورای آلپ کارنیک تا دانوب افزایش دهد. او از تهدید فزایندهٔ قبایل داکی‌ها (رومانی‌های امروزین) بهره‌برداری می‌کرد، داکیانی که تحت رهبری پادشاهشان بوربیستا متحد شده بودند. بوربیستا مردم خود را به تصرف قلمروهای غربی رود تیسا رهنمون شده، دانوب را پشت‌سر گذارده و تمام مناطقی که دشت مجارستان امروزین در آن واقع است را منقاد خود ساخته‌بود و بالاتر از این‌ها به‌شکلی خطرناک به ایلیریکوم و خودِ ایتالیا نزدیک شده بود. امّا پیشروی او ـ شاید به سبب ترس از مداخلهٔ نظامی مستقیم روم در منطقهٔ بالکان-کارپات ـ فوراً متوقف شد. اینچنین بود که بوربیستا به‌جای آن‌که پیشروی خود به‌سمت غرب را پی‌گیرد به مقر خود در ترانسیلوانی بازگشت. بدین‌ترتیب با پایان گرفتن زنگ‌خطر در جبهه شرقی روم، سزار بدین فکر افتاد که توجه خود را معطوف جبهه غربی یعنی گالیا کند.[۸۷][۸۸]

سنای روم شادمان بود که قیصر دارد از رم دور می‌شود چرا که او داشت محبوبیتی هرچه بیشتر و بیشتر برای خود کسب می‌کرد. هنگامی‌که خودِ قیصر در برابر سنا وعده داد که پیکارهای درخشانی در گالیا را رهبری خواهد کرد و غنایم فراوانی با خود خواهد آورد یکی از بدخواهانش ـ با هدف مخزول‌ساختنِ او با اشاره به روابط سکسی او با نیکومدس ـ به استهزاء فریاد برآورد که چنین امری برای یک خانم کاری آسان نخواهد بود؛ قیصر هم با خنده پاسخ داد که خانم بودن مانع از آن نشده که زنانی مانند سمیرامیس بر سوریه حکم‌برانند و آمازون‌ها بر آسیای صغیر سروری کنند. در واقع او آگاه بود که مقام پروکنسولی می‌توانست چه مزایایی برایش داشته باشد: در گالیا قادر می‌بود غنائم جنگی بی‌شماری تصاحب کند و با آنان بدهی‌هایی که در جریان مبارزات انتخاباتی‌اش بالا آورده‌بود را تسویه کرده و اعتبار سیاسی لازم برای اِعمال اصلاحات انقلابی در ساختار جمهوری به‌سود توده‌ها را کسب کند.

قیصر پیش از ترک رم در نیمه مارس ۵۸ پیش از میلاد[۸۹][۹۰] یکی از متحدان سیاسی خود به‌نام پوبلیوس کلودیوس پولکر[یادداشت ۹۵] ـ که یک تریبون مردم بود ـ را مؤظف ساخت کاری کند که سیسرو ناچار به ترک شهر رم شود. کلودیوس هم لایحه‌ای با ارزشِ حقوقیِ عطف به ماسبق را تصویب کرد که به‌موجب آن هر کس که یک شهروند رومی را بدون لحاظ کردن حق تظلم‌خواهی به مردم به اعدام محکوم می‌کرد مستوجب مجازات می‌بود. بدین‌ترتیب سیسرو ـ کنسولِ سال ۶۳ ق. م ـ به‌خاطر طرز عمل دیکتاتورمآبانه خود در قضیه توطئه کاتیلینا تبعید گشته، ناچار به ترک رم و کناره‌گیری از زندگی سیاسی شد.[۹۱] با اینکار سزار می‌خواست اطمینان یابد که در دوران غیبت او از رم مجلس سنا تصمیماتی که در برنامه‌های بلندپروازانه او اختلال ایجاد می‌کرد اتخاذ نکند.[۹۲] به همین شیوه، قیصر خود را از دیگر نمایندهٔ برجستهٔ اشرافیت سناتوری یعنی مارکوس پورکیوس کاتو نیز خلاص کرد: نامبرده به‌عنوان فرماندار به قبرس فرستاده‌شد. سزار همچنین برای آن‌که خودش موضوع اتهامات قضائی از سوی دشمنان سیاسی‌اش واقع نشود به لایحه مِمیا[یادداشت ۹۶] متوسل شد که به‌موجب آن هیچ کارمند دولتی که در خارج از ایتالیا مشغول خدمت بود نمی‌توانست مورد محاکمه یا اتهام قضائی واقع شود.[۹۳]درنهایت اینکه، اداره امور شخصی خود در رم را به وکالت لوکیوس کورنلیوس بالبوس[یادداشت ۹۷] ـ سوارکاری با اصالت هیسپانیایی ـ سپرد. سزار برای آن‌که مراسلاتی که برای بالبوس می‌فرستاد از سوی دشمن ضبط و خوانده‌نشوند از یک کد رمزنگاری بهره برد که امروزه به رمز سزار شهره است.

ستیز با هلوتی‌ها و ژرمن‌های آریوویستوس (۵۸ پیش از میلاد)

ویرایش
 
نبردهای سزار در سال ۵۸ ق.م. پیشروی سزار به‌رنگ قرمز و با عنوان Cesare، پیشروی ژرمن‌های آریوویستوس (در نقشه با عنوان Ariovisto) به رنگ نارنجی و پیشروی هلوتی‌ها (Elvezi) به رنگ سبز و همچنین موقعیت نبرد بیبراتی با عنوان Bibracte نشان‌داده‌شده‌است. این نقشه نام رود راین را با عنوان لاتین Rhenus f، رود رون را با Rhodanus f، و رود سون را با عنوان Arar f نشان داده‌است.

قیصر در حالی‌که هنوز در رم به‌سر می‌برد مطلع شد که قوم هلوتی‌ها ـ ساکن در میان دریاچه کنستانس، رود رون، کوهستان ژورا، راین و آلپ رتی ـ خود را مهیای دورزدن استان گالیای ناربونی می‌کنند. در حقیقت این خطر وجود داشت که این قبیله با پای‌گذاردن در خاک یک استان رومی دست آشوبگری بزند و قبیله‌ای که در همان حوالی می‌زیستند، یعنی آلوبروگ‌ها،[یادداشت ۹۸] را نیز به شورش تحریک کند؛ گذشته از این‌ها، آن بخش از زمین‌های آنان که متروک می‌شدند می‌توانستند هدف مهاجرت دیگر خلق‌های ژرمن شوند، ژرمن‌هایی که ممکن بود در همسایگی دولت روم بزیند، و این خطری بود که نمی‌بایست آن را دست‌کم گرفت.[۹۴]

در ۲۸ مارس سزار باخبر شد که هلوتی‌ها ـ پس از سوزاندن روستاهایشان ـ به کرانه‌های رود رون رسیده‌اند، پس ناچار شد در ورود به گالیا شتاب کند. او پس از تنها چند روز راهپیمائی در ۲ آوریل به آنجا رسید.[۹۵] او تنها لژیون دهم را در دسترس خود داشت و چنین نیرویی برای مواجهت با یک خلق ۳۶۸ هزار نفری که از میان آنان ۹۲ هزار نفر مسلح بودند ناکافی می‌نمود؛ پس پلِ روی رون را ویران ساخته تا مانع از گذر کردن هلوتی‌ها شود[۹۶] سپس آغاز به نیروگیری نمود و دستور داد دو لژیون جدید (یازدهم و دوازدهم) در گالیا چیسالپینا تشکیل شده و آنان که در آکویلیا بودند در اسرع وقت به او ملحق شوند.

هلوتی‌ها پیک‌هایی به‌جانب سزار فرستادند تا درخواست جواز عبور صلح‌آمیز از استان ناربونی را بکنند، امّا قیصر، پس از آن‌که کرانه رود رون را مستحکم ساخت، از بیم آنکه مبادا این قوم وحشی در طول گذر خود از استان دست به اوباشگری بزند درخواست‌شان را رد کرد. پس هلوتی‌ها مصمم شدند از قلمرو سکوان‌ها[یادداشت ۹۹] عبور کنند؛ قیصر هم این واقعه را به فال نیک گرفت و پس از آن‌که به بهانه‌های واهی ویرانگری‌های حادث شده به‌دست هلوتی‌ها را به زیان ادوئی‌ها (هم‌پیمانان روم) نمایاند تصمیم گرفت با آنان در بیبراتی رویارو گردد، جائی‌که شکستی جبران‌ناپذیر بر آنان وارد آورد.

پس از آن‌که هلوتی‌ها متحمل شکست شدند به آنان فرمان داده‌شد به قلمرو پیشین خود رجعت کنند تا قلمرو مزبور از سوی خلق‌های ژرمنِ نواحی راین و دانوب اشغال نشود.[۹۷][۹۸]

 
ملاقات پیش از جنگ. ژولیوس سزار (دارای ردای قرمز) در حالی که غضبناک است آریوویستوسِ پُر افاده را نگاه می‌کند. نگاره از یوهان نیپوموک گایگر

اکنون اهالی گالیا از قیصرِ پیروزمند خواستند که در یک مجمع عمومی با هدف بررسی مسئله تهاجم ژرمن‌های تحت رهبری آریوویستوس حاضر شود.[۹۹] در واقع در ۱۵ مارس سال ۶۰ ق. م یک نبرد خونین و تاریخی در حوالی آدماجتوبریگا[یادداشت ۱۰۰] میان قشون گالیایی‌های متحده با ژرمن‌های آریوویستوس رخ داده که به بهره‌مندی ژرمن‌ها خاتمه یافته‌بود. متعاقب این شکست، ادوئی‌ها سفیرانی به رم فرستاده بودند تا درخواست کمک نمایند. سنا تصمیم به مداخله گرفت و آریوویستوس را قانع نمود که فتوحات خود در گالیا را به حالت تعلیق درآورَد و در عوض به پیشنهاد خودِ قیصر (که در سال ۵۹ ق. م کنسول، و نه پروکنسول، بود) عنوان «پادشاه و دوستِ مردم روم»[یادداشت ۱۰۱] به این پادشاه نیرومند ژرمن‌ها داده شده‌بود. با این‌حال آریوویستوس با قساوت و تکبر فزاینده‌ای به آزار و اذیت گالیایی‌های همسایه ادامه داد، به‌حدی که آنان را برانگیخت خواستار کمک نظامی خودِ سزار شوند تا این ژرمنِ مزاحم را به‌آنسوی راین (کرانه راست) پس‌برانند (۵۸ ق. م). این‌بار سزار به آریوویستوس پیشنهاد انعقاد اتّحادی را داد که البته او رد کرد و قیصر مصمم شد او را گوشمال دهد. با این‌حال به‌نظر می‌رسید لژیون‌های تحت‌امر سزار (لژیون‌های دهم، یازدهم و دوازدهم) که از شایعه شکست‌ناپذیری قشون آریوویستوس مرعوب بودند در شُرُف سرکشی و اجتناب از جنگ هستند؛ پس سزار به دو تا از لژیون‌ها (دوازدهم و یازدهم) گفت که خود تنها به‌یاری لژیون بسیار وفادار و فدائی‌اش، لژیون دهم، با آریوویستوس مصاف خواهد داد. پس از این سخنان، دو لژیون دیگر برای آن‌که شایستگی خود را نشان داده‌باشند تصمیم به همراهی فرمانده‌شان گرفتند.[۱۰۰]

ابتدا سزار سفیرانی به‌جانب آریوویستوس گسیل داشت و خواستار گفت‌وگوی مستقیم در نیمه‌راه شد. امّا آریوویستوس با تبختر پیشنهاد او را رد نمود:

Iterum ad eum Caesar legatos cum his mandatis mittit: [...] primum ne quam multitudinem hominum amplius trans Rhenum in Galliam traduceret; deinde obsides quos haberet ab Haeduis redderet Sequanisque permitteret ut quos illi haberent voluntate eius reddere illis liceret; neve Haeduos iniuria lacesseret neve his sociisque eorum bellum inferret. Si [id] ita fecisset, sibi populoque Romano perpetuam gratiam atque amicitiam cum eo futuram; si non impetraret, sese, quoniam M. Messala, M. Pisone consulibus senatus censuisset uti quicumque Galliam provinciam obtineret, quod commodo rei publicae facere posset, Haeduos ceterosque amicos populi Romani defenderet, se Haeduorum iniurias non neglecturum.

Ad haec Ariovistus respondit: ius esse belli ut qui vicissent iis quos vicissent quem ad modum vellent imperarent. Item populum Romanum victis non ad alterius praescriptum, sed ad suum arbitrium imperare consuesse. [...] Haeduos sibi, quoniam belli fortunam temptassent et armis congressi ac superati essent, stipendiarios esse factos.
سزار برای دومین مرتبه فرستادگانی با این پیام به‌جانب او (آریوویستوس) گسیل داشت: [...] در درجه نخست این‌که خلق‌های [ژرمنِ] بیشتری از رود راین به گالیا را گذر ندهد؛ سپس اسرایی را که از میان ادوئی‌ها دارد بازپس دهد و به قبیله سکوان‌ها[یادداشت ۱۰۲] اجازه دهد اسرائی[یادداشت ۱۰۳] که در نزد آنان دارند با شفاعت او به آنان مسترد داشته‌شوند؛ و نیز اینکه ادوئی‌ها را با ستمگری نرنجانَد و به آنان و نیز خویشاوندان‌شان جنگی تحمیل نکند. اگر چنین کند، مشمول عطوفت و دوستی دائمی او و مردم روم خواهد بود امَا اگر چنین نشود، خودِ او (سزار) از آنرو که در دوران کنسولی مارکوس مِسالا[یادداشت ۱۰۴] و مارکوس پیسو[یادداشت ۱۰۵] (سال ۶۱ ق. م) مجلس سنا حکم کرده‌بود که هر شخصی که فرماندار استان گالیاست می‌تواند به‌خاطر مصالح جمهوری از ادوئی‌ها و دیگر دوستان مردم روم دفاع کند، از هیچ‌گونه ستمی که بر ادوئی‌ها رواداشته‌شود چشم‌پوشی نخواهد کرد.

آریوویستوس به این [پیشنهاد] چنین پاسخ داد: قانونِ[یادداشت ۱۰۶] جنگ این است که آنان‌که پیروز شده‌اند آنطور که دلشان می‌خواهد بر آنانی که شکست‌شان داده‌اند فرمانروائی کنند؛ درست همان‌طور که خلق روم عادت دارد نه به تجویز دیگران بلکه به خواست خودش بر [ملل] مغلوبهٔ خود فرمانروایی کند [...] پس او (آریوویستوس) هم ادوئی‌ها را از این جهت خراج‌گزار خود ساخته که اینان خود راه جنگ را آزموده، دست‌به سلاح یازیده و از او شکست خورده‌اند.

— سزار، خاطراتی در باب جنگ گالی، جلد اول، گفتار ۳۵ و ۳۶

پس قیصر به‌سوی پادشاه ژرمنی ـ که از راین و ایل (فرانسه) گذشته بود ـ به‌راه افتاد تا در حوالی مولوز در پای کوهستان ووژ با او مصاف دهد. ژرمن‌ها (که تا آن زمان به‌ادعای آریوویستوس مغلوب نشده‌بودند) شکست خورده و در حالی‌که می‌کوشیدند با گذر از رود راین جان خود را نجات دهند توسط سواره‌نظام روم قتل‌عام شدند و دیگر از آریوویستوس خبری نشد.

با ظفر یافتن بر آریوویستوس، قیصر مهاجرت یا به‌قولی دقیق‌تر «یورش» ژرمن‌ها به گالیا را موقتاً تعطیل ساخته و رود راین را سرحد طبیعی میان گالیا (کرانه چپ راین) و ژرمانیا (کرانه راست) قرار داد و هژمونی خود را در آنجا برقرار ساخت.[۱۰۱][۱۰۲]

استیلا بر گالیا بلجیکا

ویرایش

در سال ۵۷ ق. م سزار که هنوز در اقامت‌گاه‌های زمستانی‌اش در استان رومی گالیا کیسالپینا حضور داشت مطلع شد که تمام قوم بلژها واقع در شمال گالیا سرگرم ایجاد یک کنفدراسیون با مشارکت ژرمن‌های کرانه چپ راین بر ضد رومیان می‌باشند زیرا بیم آن را داشتند که اگر مانع پیشروی لژیون‌های سزار نشوند سرزمین آنان به روم منضم شده و خودمختاری‌شان را از دست دهند.[۱۰۳] ژنرال رومی با دو لژیون جدید یعنی سیزدهم و چهاردهم به گالیا رسید[۱۰۴] پس از فراهم آوردن نیروها به‌سوی شمال به‌راه افتاد، جایی که بلژها در یک ارتش به استعداد ۳۰۶ هزار نفر گرد آمده‌بودند.[یادداشت ۱۰۷] وی در حوالی رود ان در شهر لاو با بلژها مصاف داد، مصافی که در آن بهره‌مندی با رومیان بود.[۱۰۵]

اکنون باقی بلژها ـ اکثراً نروی‌ها[یادداشت ۱۰۸] ـ تصمیم گرفتند بار دیگر متشکل شوند تا زورآزمائی دیگری با ارتش روم ترتیب دهند. اینان با بهره گرفتن از ترفند غافلگیری، حمله‌ای به ارتش روم کردند که قیصر با عسرت بسیار موفق شد آنان را عقب‌زده، ضدحمله‌ای ترتیب داده، و عده کثیری از آنان را سلاخی کند.[۱۰۶] پس از آنکه چند عملیات مختصر دیگر را هم به پایان رساند توانست خود را آقا و ارباب سرتاسر گالیا بلجیکا بنامد[۱۰۷][۱۰۸] و با فرارسیدن زمستان بار دیگر به گالیا کیسالپینا بازگشت.[۱۰۹]

تسخیر سواحل اطلس

ویرایش
 
نقشه عملیات‌های سزار در سال ۵۶ پیش از میلاد. اسامی اشخاص به زبان ایتالیایی (نه لاتین) نوشته‌شده‌اند: Cesare همان سزار، Decimo Bruto دکیموس بروتوس، و Crasso نیز کراسوس است. نماد قیچی محل هر درگیری را نشان می‌دهد که مهم‌ترین آن در دریا و در قسمت غربی نقشه (استان برتاین فرانسه) نشان داده شده‌است.

در سال ۵۶ پیش از میلاد یکی از لگاتوس‌های سزار به‌نام پوبلیوس کراسوس لژیون هفتم را برای زمستان در سرزمین آندها[یادداشت ۱۰۹] که در نزدیکی‌های اقیانوس اطلس جای داشت مستقر کرد. با توجه به این‌که در آن ناحیه گندم کمی موجود بود کراسوس دو تن از تریبون نظامی‌ها به‌نام کوئینتوس ولانیوس[یادداشت ۱۱۰] و تیتوس سیلیوس[یادداشت ۱۱۱] را به عنوان فرستاده به‌سوی ونت‌ها (در نقشه با نام VENETI واقع در انتهای شمال‌غربی گالیا) اعزام کرد تا تقاضای خوراک و آذوقه کنند. گفتنی است این ونت‌ها در سرتاسر سواحل اطلس از بقیه قبایل گالیا ممتازتر بودند چه کشتی‌های عدیده‌ای داشته که با آن تا بریتانیا کشتیرانی کرده، در دانش و فنون بحریه سرآمد دیگر قبایل بوده و دریانوردانی که به آن‌جا رفت‌وآمد می‌کردند به آنان خراج می‌پرداختند.[۱۱۰] امّا ونت‌ها به این خیال افتادند که دو سفیر مزبور رومی را توقیف کنند؛ سایر قبایل ساکن در غرب گالیا و حوزه اطلس نیز با آنان همصدا شده تصمیم گرفتند با ائتلاف در برابر دشمن مشترک، با یکدیگر همکاری کنند.[۱۱۱]

قیصر که از آنچه اتفاق می‌افتاد آگاه شده بود، انتظار یک جنگ محتمل و در شرفِ وقوع بحری با ونت‌های دریانورد و ساکنان سواحل غربی-شمال‌غربی گالیا را داشت، برای همین به مردان خود دستور داد بر روی رود لوآر یک ناوگان جنگی بسازند، و خود پاروزنان و سکاندارانی استخدام کرد؛ ونت‌ها نیز به‌نوبه خود روی آشنایی‌شان با مواضع جغرافیایی محل حساب کرده‌بودند، چه نیک می‌دانستند رومیان در امر دریانوردی دچار مشکلاتی بوده، با جغرافیای آنجا آشنایی نداشته، شمار بندرها کم بوده، و بالاخره به‌سبب قلت آذوقه قادر نیستند مدت زیادی در نبرد پایداری کنند.[۱۱۲]

سزار پیشدستی کرده پیش از آنکه شمار قبایلی که به ائتلاف ونت‌ها می‌پوستند افزایش یابد لابینوس را با بخش بزرگی از سواره‌نظام به گالیا بلجیکا در شرق روانه کرد تا راه وصول قوای کمکی ژرمن را سد کند؛ تیتوریوس سابینوس[یادداشت ۱۱۲] را با سه لژیون به سرزمین اونل‌ها،[یادداشت ۱۱۳] کوریوسولیت‌ها[یادداشت ۱۱۴] و لِکسُوی‌ها[یادداشت ۱۱۵] یا به بیانی دیگر به ساحل امروزی نرماندی فرستاد تا نیروهای آنان را دور نگاه دارد، دکیموس بروتوس[یادداشت ۱۱۶] را در رأس بحریه‌ای که دایر کرده‌بودند گماشته و او را مأمور کرد در اسرع وقت روانه برتاین در شمال‌غربی گالیا شود، خود نیز با نیروهای پیاده‌ای که برایش باقی‌مانده‌بود (۴–۳ لژیون) به‌سوی ونت‌ها رهسپار شد.[۱۱۳]

هنگامی‌که ناوگان رومیان فرا رسید ونت‌ها با حدود ۲۲۰ کشتی که به‌خوبی مسلح و به هر نوع سلاحی مجهز شده‌بودند و از هر نظر ـ به‌استثنای سرعت و نیروی پاروها ـ بر ناوگان رومی تفوق داشتند[۱۱۴] در دماغه کوئیبرون با رومیان مصاف دادند. تنها سلاح بسیار نافعی که توسط رومیان ساخته شده‌بود قلاب یا چنگک‌های بسیار تیزی بودند که پس از پرتاب به‌سوی کشتی‌های ونت‌ها، به طناب‌هایی که تیر افقی دکل[یادداشت ۱۱۷] را به دکل عمودیِ کشتی‌های[یادداشت ۱۱۸] ونت‌ها وصل می‌کردند پیچ خورده، و هنگامی‌که پاروزنان رومی با قوای بیشتری کشتی خود را می‌راندند این طناب‌ها پاره شده و در نتیجه تیرهای افقی مزبور از دکل‌ها کنده شده و سقوط می‌کردند، و از آنجا که تمامی نیروی کشتی‌های ونت‌ها به بادبان‌هایشان[یادداشت ۱۱۹] بستگی داشت پس هدایت کشتی‌ها از دست‌شان خارج می‌شد. نتیجه این شد که نبرد بحری به بهره‌مندی رومیان خاتمه یافت. سزار تصمیم گرفت آنان را با اعدام‌های دسته‌جمعی و به‌بردگی کشاندنِ بازماندگان به‌سختی سیاست کند زیرا اینان بودند که حقوق حرمت سفرا و فرستادگان رومی را پاس نداشته، گروگان‌شان گرفته و به اسارت کشیده‌بودند.[۱۱۵]

مغلوب ساختن دوبارهٔ ژرمن‌ها و گذر از راین برای بار نخست

ویرایش
 
نبردهای سزار در سال ۵۵ پیش از میلاد. در این سال سزار دو لشکرکشی تاریخی، یکی به ژرمانیا و دیگری به بریتانیا انجام داد، سرزمین‌هایی که تاکنون برای ارتش روم ناشناخته‌بودند. این نقشه رود راین را با عنوان لاتین .Rhenus f نشان داده و در کرانه راست این رود قبایل ژرمن ساکن‌اند که نام آنان را با رنگ نارنجی ذکر کرده، عملیات‌های نظامی سزار را هم با رنگ قرمز نمایانده و آن پیکان نارنجی که دیده‌می‌شود مسیر حرکت دو قوم ژرمن یوسیپت‌ها و تنکترهاست که وارد کرانه چپ راین شده و به سرزمین مناپی‌ها (MENAPII) تعرض کردند.

در سال ۵۵ پیش از میلاد اقوام ژرمن یوسیپت‌ها[یادداشت ۱۲۰] و تنکترها[یادداشت ۱۲۱] که در ژرمانیا ساکن بودند بر اثر فشار سوئبی‌ها از سرزمین‌های خود واقع در شمال رود ماین (کرانه راست رود راین) به مناطق مسکونی قوم مناپی‌ها (کرانه چپ رود راین، در نقشه با عنوان MENAPII) رانده شدند. مناپی‌ها در هر دو کرانه راست و چپ راین صاحب اردوگاه‌ها، خانه‌های زراعتی، و روستاهایی بودند؛ امّا از خوف فرارسیدن توده انبوهی از مهاجرین ژرمن یوسیپت و تنکتر (بر طبق ادعای سزار ۴۳۰ هزار نفر)[۱۱۶] اقامت‌گاه‌های خود در کرانه راست رود راین را رها کرده و در طول کرانه چپ آن دست به ساختن پادگان‌هایی زدند تا از عبور ژرمن‌ها از رود و ورودشان به گالیا ممانعت کنند.

اقوام ژرمن تنکترها و یوسیپت‌ها از آن رو که موفق به گذر از راین نشدند، تظاهر به عقب‌نشینی کردند؛ با این‌حال یک شب سواره‌نظام آن‌ها به صورتی غیرمنتظره مراجعت کرده و مناپی‌هایی را که به روستاهایشان در کرانه راست راین رجعت کرده‌بودند را قتل‌عام کردند. ژرمن‌ها کشتی‌های آنان را از آنِ خود کرده و حالا به‌سوی کرانه چپ راین یعنی گالیا رهسپار شدند. آنان روستاها را متصرف شده و تمام زمستان را با توش و غذای مناپی‌ها به‌سر بردند.[۱۱۷] پس پروکنسول رومی با درک خطر ورود مجدد توده انبوه ژرمن‌ها به گالیا، عجالتاً خود را به بلجیکا رساند.

 
قلمرو سکونت ژرمن‌ها (سبز رنگ) در کرانه راست یا بالای راین و قلمرو سکونت قبایل گالیایی در کرانه چپ یا پائین آن بود. در حقیقت رود راین مرز طبیعی میان ژرمن‌ها و گالیایی‌ها بود. سزار دو مرتبه (۵۵ و ۵۳ ق. م) با ساختن پلی بر روی راین، از این رود گذشته وارد ژرمانیا شده و سپس به گالیا مراجعت کرد.

ژرمن‌ها که در ناحیه‌ای نه چندان دور از شهر امروزین نیمیخن ساکن بودند،[۱۱۸] هنگامی که از نزدیک شدن ارتش روم اطلاع یافتند، تصمیم گرفتند فرستادگانی به جانب قیصر بفرستند. فرستادگان به سزار گفتند که آنان به رومیان اعلان جنگ نداده‌اند امّا اگر دیگران آنان را به جنگ تحریک کنند پاسخ منفی هم نمی‌دهند، زیرا سلحشوری از رسوم نیاکان ژرمن‌هاست. در عین‌حال گفتند که آنان از سرزمین خود، ژرمانیا، رانده شده و برخلاف میل خود به گالیا مهاجرت کرده‌اند؛ اگر رومیان بخواهند حاضرند متحدان نافعی برای آنان شوند بدین‌شرط که رومیان یا زمین‌هایی در گالیا بدانان عرضه کنند یا اجازه دهند زمین‌هایی که آنان در گالیا به‌زور ستانده‌اند را برای خود حفظ کنند.[۱۱۹] امّا ژنرال رومی به آنان اجازه اشغال هیچ سرزمینی در گالیا را نداد چه از نظر او عادلانه نبود کسانی که قادر به دفاع از زمین‌های خود در برابر سوئبی‌ها نیستند زمین دیگران را غصب کنند؛ ضمناً در سرزمین گالیا دیگر زمین خالی از سکنه‌ای باقی‌نمانده که به چنین ژرمن‌های پُرشماری (یوسیپت‌ها و تنکترها) تقدیم شود، امّا اگر ژرمن‌ها مایل باشند او (سزار) اجازه می‌دهد در سرزمین اوبی‌ها، واقع در کرانه راست راین، اسکان یابند،[یادداشت ۱۲۲] اوبی‌هایی که سفرایی به‌جانب سزار فرستاده و بابت قلدری سوئبی‌ها به او شکایت می‌بردند و از او درخواست کمک می‌کردند. سزار با این پیشنهاد آنان را اندرز داد که به کرانه راست راین یعنی ژرمانیا بازگردند؛ بدین ترتیب آتش‌بسی برقرار شد تا رومیان با این دو خلق ژرمن‌ها به مصالحه‌ای برسند. امّا در طول این آتش‌بس ژرمن‌ها با یک اسکادران (جوخه) سواره‌نظام گالیایی-رومی درگیر شدند و اسکادران مزبور را به فرار واداشتند و بدین ترتیب آتش‌بس را نقض کردند. سزار آنان را به‌خاطر ارج ننهادن به آتش‌بس نکوهید و هنگامی که فرستادگان و بزرگان یوسیپت‌ها و تنکترها برای توجیه این عمل‌شان به‌جانب قیصر رفتند، ژنرال رومی برخلاف عرف دیپلماتیک دستور به توقیف آن‌ها داد. سپس تمامی نیروهایش را در بیرون اردوگاه آراست و به سواره‌نظامش دستور داد پشت‌سر او حرکت کند. او ارتش خود را در سه ردیف چیده و سریعاً با پیمودن هشت مایل و بی‌آنکه ژرمن‌ها اطلاع یابند به اردوگاه دشمن رسید. ژرمن‌ها که براثر وصول غیرمنتظره نیروهای روم سراسیمه شده‌بودند بخشی از آنان که توانستند شتابان مسلح شوند برای مدت کوتاهی در برابر رومیان پایداری کردند و مابقی شامل مردان فراری، بانوان و خردسالان پا به فرار گذاشتند و سزار سواره‌نظام را به تعقیب آنان گسیل داشت؛ امّا این فراریان در نقطه هم‌ریزگاه رودهای موز و راین نومیدانه خود را به آب زده، تلف شدند.[۱۲۰] این اقدامات قیصر که خصوصاً سبعانه می‌نمودند واکنش غضب‌آلود کاتوی کوچک را سبب شدند؛ او خواستار تحویل دادن سزار به گالیائی‌ها به جرم پاس‌نداشتنِ حرمت سفرا شد،[۱۲۱][۱۲۲] در عوض سنا یک مراسم سوپلیکاتیوی شکرگزاری به مدت طولانی پانزده روز به افتخار او برگزار کرد.[۱۲۳][۱۲۴]

قیصر که کامروایی دیگری در برابر خلق‌های ژرمن کسب کرده‌بود مصمم شد برای نخستین بار از راین گذر کرده و این مرتبه به خودِ سرزمین ژرمن‌ها حمله‌ور شود. غرض اصلی سزار از گستراندن جبههٔ جنگ به آنسوی راین همانا انجام عملیاتی نمایشی و بازدارنده بود تا ژرمن‌ها را از یورش مجدد به گالیا بازدارد. او یک پل بزرگ چوبی بر روی راین ساخت (میان کوبلنتس و بن امروزی، با درازای احتمالی ۴۰۰ متر) و ابتدا در سرزمین دوست یعنی اوبی‌ها پا نهاد و سپس روانه شمال و قلمرو سیکامبرها[یادداشت ۱۲۳] شد، جایی که تا هجده روز با سرعتی اعجاب‌آور دست به ویرانگری و تاراج زد. پس از آنکه با این اقدام ژرمن‌ها را به‌قدر کفایت مرعوب ساخت، تصمیم به رجعت به گالیا گرفت و پل خود را خراب کرد تا بعداً مورد بهره‌برداری ژرمن‌ها جهت هجوم تازه به کرانه چپ رود واقع نشود، و سرحد طبیعی متصرفات شمال‌غربی جمهوری روم را همان رود راین تعیین کرد.[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷]

نخستین قشون‌کشی به بریتانیا

ویرایش

در همان سال، این بار سزار هوس کرد قدم در جزیره بریتانیایی بگذارد که برای دنیای آن زمان ناشناخته می‌نمود، او پی‌برده‌بود که تقریباً در تمام جنگ‌های گالی پشتیبانی‌هایی از این جزیره به دشمنان او می‌رسید نیز خود شخصاً مشتاق بود با گونهٔ انسانی مردمان آن آشنایی یابد.[۱۲۸] پس گایوس وُلوسنوس[یادداشت ۱۲۴] را با یک کشتی جنگی برای عملیات شناسایی می‌فرستد و خود در این میان به سرزمین مورینی‌ها (در نقشه با عنوان MORINI) رفت و دستور داد همان ناوگانی که با آن در ۵۶ ق. م برابر ونت‌ها جنگیده‌بود را جمع‌آوری کنند، چرا که عزیمت از این ناحیه به‌سوی بریتانیا کوتاه‌تر می‌نمود.[۱۲۹] امّا سواره‌نظام او، برخلاف پیاده‌نظامش، با تأخیر فراوان عزیمت خود را آغاز کرد. پس از رسیدن به جزیره بریتانیا، در حوالی دوور کنونی نبردی خونین رخ داد زیرا نیروهای بدویان بریتانیایی از پیاده شدن رومیان ممانعت می‌کرد. پس از نبردی سخت، بریتانیایی‌ها پا به فرار گذاشتند امّا فاتحان هم در حدی نبودند که به تعقیب آنان بپردازند زیرا سواره‌نظام روم هنوز در گالیا جا مانده‌بود.[۱۳۰]

قبایل بریتانیایی که در نبرد مغلوب شده‌بودند تصمیم گرفتند سفیرانی به‌جانب قیصر فرستاده با پیشکش اسرایی به او، خواستار صلح شوند. چهار روز پس از ورود رومیان به جزیره بریتانیا، هجده کشتی که سواره‌نظام روم را در خود جای داده‌بودند از بندری شمالی‌تر به مقصد بریتانیا خود را به آب زدند. امّا درحالی‌که این هجده کشتی به بریتانیا نزدیک می‌شدند ناگهان طوفانی وزیدن گرفت که بر اثر آن هیچ‌یک از کشتی‌های مزبور نتوانست راه خود را ادامه دهد و ناچار به همان‌جایی مراجعت کردند که از آن آمده‌بودند. هنگامی‌که بریتانی‌ها از این حادثه مطلع شدند تصمیم گرفتند بار دیگر علیه بیگانگان رومی دست به سلاح یازند. اینان از نو حمله‌ای غیرمنتظره به لژیون هفتم رومیان ـ که سزار آن را مأمور جمع‌آوری گندم نموده و از اردوگاه مرخصش کرده‌بود ـ ترتیب داده و آن را محاصره کردند. امّا سزار خود در رأس چند کوهورس به داد لژیون رسیده از محاصره نجاتش داد؛ بعد تمامی خانه‌های زراعتی آن مناطق را آتش زدند.[۱۳۱] این فتحِ رومیانْ بریتانی‌ها را واداشت مجدداً طالب صلح شده و این‌بار قیصر که دو برابر گروگان طلب کرده‌بود به گالیا مراجعت نمود.[۱۳۲]

دومین اردوکشی به بریتانیا

ویرایش

در سال ۵۴ پیش از میلاد سزار اینبار با نیروهایی عدیده‌تر از سال پیش قصد همان جزیره را کرد: پنج لژیون و دو هزار سواره بر روی بیش از هشتصد کشتی، افزون‌بر تعدادی بازرگان که قصّه‌ها در باب ثروت‌های جزیره بریتانیا گوش‌هایشان را مسحور کرده‌بود.[۱۳۳] قیصر این‌بار بی‌آنکه با مقاومتی روبرو شود در همان مکانِ سال پیش پیاده شد. جلوتر که رفت متوجه شد یک ارتش نیرومند بریتانی‌ها تحت رهبری کاسیولاونوس[یادداشت ۱۲۵] (که بر قبایل شمال رود تیمز حکومت می‌کرد) تجمع کرده‌است.[۱۳۴] او با دو نبرد نیروهای دشمن را به صعوبت بسیار شکست داد چرا که شیوه جنگی نامنظم آنان برای رومیان نامأنوس بود.[۱۳۵] او به خیال ضدحمله زدن نیروهایش را از تیمز گذر داد و تا زمین‌های کاسیولاونوس[یادداشت ۱۲۶] پیش برد و چنان غیرمنتظره به آنان تاخت که به فرار وادارشان کرد. سومین تلاش کاسیولاونوس نیز به شکستی تام منتهی شد و این پادشاه بریتانی و دیگر امرای محلی جزیره ناچار شدند به صلح تن در داده، خراج سالانه‌ای پرداخته و به نشانه سرسپردگی، گروگان‌هایی به پروکنسول رومی تقدیم کنند.[۱۳۶] مشخصاً سزار نخستین رومی بود که با لژیون‌هایش از دریای شمال گذر می‌کرد؛ نیز پس از این جریاناتْ روابط تجاری و دیپلماتیکی پدیدار شدند که مسیر تصرف بریتانیا در سال ۴۳ بعد از میلاد توسط امپراتوری رومِ آتی را هموار کردند.[۱۳۷]

شورش آمبیوریکس

ویرایش
 
نبردهای سزار در سال ۵۴ پیش از میلاد در بریتانیا و گالیا.[یادداشت ۱۲۷] کمپ دو ژنرال سابینوس و کوتا با عنوان Sabino e Cotta نشان داده شده‌است؛ این کمپ توسط قوم همسایه‌اش ابورون‌ها (EBURONES) محاصره و بعد سلاخی می‌گردد. بعد این قوم کمپ لگاتوس سیسرو (Q.Cicero) را هم در حصر خود می‌گیرد. وقتی سزار از وقایع خبردار شد، با لژیون‌های گایوس فابیوس (Fabio) و کراسوس (Crasso) راه می‌افتد و در حوالی نمور، بلژیک (Namur) آنان را مغلوب می‌سازد.

پس از اتمام جبهه بریتانیا شورشی در بین ابورون‌ها (در نقشه: EBURONES) رخ داد که توسط آمبیوریکس و کاتوولکوس[یادداشت ۱۲۸] رهبری می‌شد. توضیح آنکه سزار دو تن از لگاتوس‌های خود به نام کوتا و سابینوس را در کمپی در قلمرو ابورون‌ها (امروزه تنژران) اسکان داد.[یادداشت ۱۲۹] بخشی از سربازان این کمپ در حالی‌که مشغول جمع‌آوری چوب در خارج از اردوگاه بودند مورد حمله سریعی از جانب نیروهای آمبیوریکس واقع شدند، و کمپ مزبور تماماً محاصره شد. در این بین آمبیوریکس به حیله‌ای متوسل شد تا پیش از فرا رسیدن خودِ سزار، رومیان را از اردوگاه‌شان خارج کند: او به رومیان گفت که خود نقشی در این شورش نداشته بلکه از پیش تاریخی معین شده‌بود که در سرتاسر گالیا همهٔ خلق‌ها در کنار ابورون‌ها علیه اقتدار روم بشورند، نیز گفت که خود بسیار به قیصر مدیون است، چراکه با مداخلهٔ او بوده که از پرداخت خراج به قوم همسایه یعنی آتواتوک‌ها[یادداشت ۱۳۰] استخلاص یافته‌است، در نهایت به رومیان هشدار داد که به تازگی گله عظیمی از ژرمن‌ها از رود راین گذشته و می‌خواهند به یاری این شورشیان بشتابند پس آقایان کوتا و سابینوس بهتر است لژیون تحت‌امر خود را از کمپ خارج کرده و آن را یا به جانب لژیونِ سیسرو روانه کنند یا به‌جانب لژیونِ لابینوس. در نهایت آمبیوریکس با زیرکی قول داد که خود شخصاً خروج امن این لژیون از اردوگاهش را ضمانت می‌کند.[۱۳۸] سابینوس و کوتا فریب تلهٔ او را خورده و بی‌آنکه موضوع را به اطلاع سزار برسانند لژیون را از اردوگاه بیرون آوردند امّا در میانه دشت‌ها ارتش ابورون‌ها به آنان پاتکی زده و تقریباً تمامی آن لژیون و پنج کوهورس ــ از جمله خودِ کوتا و سابینوس ــ را از دم تیغ گذراندند که اتفاقی نادر می‌نمود. تنها عده قلیلی از رومیانِ باقی‌مانده موفق شدند به لشکرگاه لژیون دیگر که تحت امر لابینوس بود رسیده و حادثه را به اطلاع وی برسانند.[۱۳۹] آمبیوریکس که از این فتح نمایان خود سرمست و غرّه بود به این خیال افتاد تا همین بلا را بر سر لژیون سیسرو[یادداشت ۱۳۱] هم بیاورد و برای همین با جار زدن خبر پیروزی خود در میان قبایل همسایه توانست متحدان جدیدی برای ابورون‌ها بیابد درحالی‌که قیصر از تمامی این حوادث بی‌اطلاع بود.[۱۴۰]

پس آمبیوریکس و نیروهایش کمپ سیسرو را به همان شیوه تا چند روز در محاصره خود گرفتند. سیسرو به‌طور سِری پیکی به جانب سزار فرستاد و او را از پیشامد حصر باخبر کرد.[۱۴۱] پس سزار با دو لژیون به‌جانب سیسرو راه افتاد و نامه‌ای به او نگاشت که در آن نوشته‌بود با دو لژیون حرکت کرده و به‌سرعت بدان اردوگاه خواهد رسید، و ترغیبش کرد روحیه سربازان خود را کماکان حفظ کرده و تسلیم نشوند؛ او در نگارش نامه از الفبای یونانی بهره برد تا در صورت توقیف توسط دشمن شگردهای او مکشوف نشود.[۱۴۲]

اما گالیایی‌ها که به‌واسطه پیشاهنگان خود از ماجرا مطلع شده‌بودند محاصره کمپ سیسرو را نیمه‌کاره گذاشته و در عوض به عزم نبرد با خودِ قیصر به‌راه می‌افتند. در دشتی که تلاقی دو سپاه روی داد، سزار که از حیث شمار نیروها در مضیقه بود به حیله‌ای متوسل شد: او یک کمپ کوچک و حقیر برای خود بر پا کرد و هنگامی که سواره‌نظام دو سپاه با یکدیگر به نبرد پرداختند، به جنگجویانش امر کرد عامدانه عقب‌نشینی کرده و به کمپ بازگردند، دروازه‌های آن را بسته و همگی تظاهر به بزدلی کنند.[۱۴۳] گالیایی‌ها رومیان را تعقیب کرده و ـ آنگونه که ژنرال رومی می‌خواست ـ به دروازه اردوگاه رسیدند و نیروهایشان را در موضعی نامناسب آراستند؛ آنان مشغول استهزای لشکرگاه دشمن بودند که ناگاه سزار از تمامی دروازه‌های اردوگاه ضدحمله‌ای غیرمنتظره زده و سواره‌نظام خود را به عزم سلاخی کردن آنان به بیرون فرستاد. دشمنانش متواری شده و کسی از آنان مطلقاً برای جنگیدن ایستادگی نکرد. او سپس عازم کمپ سیسرو و لژیون او شد، و وقتی بدان‌جا واصل شد آن لژیون را به‌سبب پایمردی در برابر محاصره مورد قدردانی قرار داد و از سرنوشت غم‌بار سابینوس و کوتا نیز باخبر شد.[۱۴۴]

دومین عبور از راین

ویرایش

در آغاز سال ۵۳ پیش از میلاد سزار عده لژیون‌هایش را به ده رساند، یک لژیون جدید تهیه کرد و یکی دیگر را از پومپیئوس به عاریت گرفت. پس از اسکات شورشی در گالیا بلجیکا، به‌جانب تِرِوِرها، مناپی‌ها و ابورون‌ها به‌راه افتاده بخشی از سپاه خود را به معاونش تیتوس لابینوس سپرد. خودش هم زمین‌های مناپی‌ها را مورد هجومی سخت قرار داد که آنان خود را ناچار دیدند تسلیم او شوند[۱۴۵] و لابینوس هم از سوی دیگر توانست بر ترورها و ابورون‌ها تفوق یابد.[۱۴۶] وقتی قیصر از کامیابی‌های لابینوس مطلع شد بر آن شد تا با ساختن دومین پل بر روی راین برای دفعه دومی از راین گذر کند تا بلکه سوئبی‌های ژرمن را که شورش گالیا را پشتیبانی کرده‌بودند سیاست کرده‌باشد و نیز مانع آن شود که به سرکردگان شورش جا و امان بدهند.[۱۴۷] امّا تمامی سوئبی‌ها پس از دریافت اخباری متقن مبنی‌بر فرا رسیدن ارتش رومیان، با تمامی نیروهای خود و متحدانشان که گردآوری نموده‌اند به دورترین نقاط قلمرو خود عقب‌نشستند، جایی که جنگلی بس پهناور به‌نام باکِنیس وجود داشت که به‌عنوان دیواری طبیعی، قبایل کروسک‌ها و سوئبی‌ها را از خشونت و حمله به یکدیگر بازمی‌داشت. در ابتدای این جنگل، سوئبی‌ها تصمیم گرفتند منتظر فرارسیدن ارتش روم بمانند.[۱۴۸] قیصر که به‌خوبی از مخاطراتی که در این سرزمین ناشناخته (ژرمانیا) متوجه او بود آگاهی داشت، صلاح خود را در بازگشت به گالیا دید امّا برای آنکه خوف بازگشت محتمل خود را در دل بربرهای ژرمن زنده‌نگه دارَد اینبار پل نامبرده را (به‌استثنای دویست پا از قسمت انتهایی آن که منقطع ساخت) سالم نگه‌داشت تا نشانی از تفوق رومیان بر ژرمن‌ها باشد؛ نیز در آن سرِ پل که به گالیا متصل بود یک برج با چهار طبقه ساخته پادگانی با دوازده کوهورس (گردان) به حفاظت از آن گماشته آن را با استحکامات بزرگی تقویت نمود[۱۴۹] سپس بر آن شد تا جملگی ارتش را علیه ابورون‌ها و سرکرده‌شان آمبیوریکس راهبری کند. امّا مسئله این بود که ابورون‌ها نه دارای ارتشی منظم بودند و نه پادگان یا اردوگاهی بلکه در تمامی جهات پراکنده بودند. هرکجا که یا یک دشت مخفی، یا یک نقطه جنگلی یا یک مرداب یافته می‌شد ابورون‌ها در آنجا اختفاء می‌کردند. سزار به راه حلی متوسل شد: به قبایل همجوار فرستادگانی گسیل داشته به همگی آن‌ها وعدهٔ تاراج ابورون‌ها را داد تا به‌جای آنکه جان لژیون‌های خود را در جنگل‌ها در جستجوی ابورون‌های چریک به‌خطر بیندازد گالیایی‌ها متحمل این مخاطرات شوند. در کوتاه مدتی از هر سو شمار زیادی بربر گالی به رومیان پیوسته[۱۵۰] متحداً در پی ابورون‌ها گشته، تدریجاً آن‌ها را قلع کردند و آخرالامر نتیجه این شد که دیگر خبری از آمبیوریکس ـ که بیش از چهار سوار از او حفاظت نمی‌کردند ـ[۱۵۱] نشد و قیصر در پایان تابستان می‌توانست خشنود باشد که از کشتار پانزده کوهورت خود انتقام کشیده‌است.[۱۵۲]

 
نبردهای سزار در سال ۵۲ پیش از میلاد.

شورش ورسنژتوریک و انقیاد قطعی گالیا (۵۲–۵۰ پیش از میلاد)

ویرایش
 
بازسازی فرضی از محاصره آواریکوم (شهر بورژ کنونی)
محاصرهٔ آواریکوم و جِرگوویا
ویرایش

آخرین جبههٔ نبرد همانا شورشی بود که توسط رهبر قوم آروِرن‌ها یعنی وِرسَنژِتوریک رهبری می‌شد؛ کسی که جملگی خلق‌های سلتی از جمله متحدان تاریخی رومیان یعنی ادوئی‌ها نیز شرکت داشتند.

شورش مزبور ابتدا از جانب کارنوت‌ها آغاز شد امّا این ورسنژتوریک بود که جریان شورش را در کنترل خود گرفت، او که به‌عنوان پادشاه آروِرن‌ها منصوب شده‌بود موفق شد پشتیبانی تمامی قبایل گالی را جهت خود تحصیل کند. قیصر که در دشت پادانا اتراق زمستانی می‌کرد شتابان خود را به گالیا رسانبد. ورسنژتوریک مصمم شد علیه او به راه افتد امّا ژنرال رومی در پاسخ شهر آواریکوم (امروزه بورژ، فرانسه) را تا حدود یک ماه تحت محاصره قرار داد و به‌لطف عملیات‌های سنگین مهندسی موفق به فتح آن شد، ورسنژتوریک نیز که به لحاظ عددی بر قوای سزار تفوق داشت از رویارویی مستقیم با سزار طفره رفت تا شاهد قتل‌عام تمامی چهل‌هزار تن ساکنان شهر (به استثنای هشتصد تن که موفق به فرار شدند) باشد؛ امّا در عین‌حال مابقی قبایل گالیا از ترس آنکه بلای آواریکوم بر سر آنان هم بیاید با ورسنژتوریک متحد و یکدل شدند.[۱۵۳]

قیصر چهار لژیون را به تیتوس لابینوس سپرده مأمورش کرد به مرکز گالیا رفته شورش سنون‌ها و پاریسی‌ها (در نقشه: PARISII و SENONES به رنگ سبز) را ساکت کند، خود با باقی شش لژیون در طول رود الیه به سمت جنوب عازم پایتخت آرورن‌ها یعنی جِرگوویا (در نقشه Gergovia؛ امروزه واقع در کلرمون-فران، فرانسه) گردید و ورسنژتوریک خود و سپاه پرشمارش را در آن محصور کرده‌بود.[۱۵۴] در پای دیوارهای این شهر قیصر شکستی جزئی یافته، بعد با خبر شد که متحدان سنتی روم یعنی ادوئی‌ها به او پشت کرده جانب ورسنژتوریک را گرفته‌اند. برای دو روز کوشید قوای خود را چنان مانور دهد که رهبر گالیا را به مصاف با خود وادار نماید امّا ورسنژتوریک با وجود پیروزی خفیفی که تحصیل کرده‌بود از رویارویی با قوای سزار امتناع ورزید.

بعد از این دو روز، قیصر بر آن شد محاصره جرگوویا را رها کرده شش لژیون خود را با چهار لژیونی که به لابینوس سپرده بود یکی کند: نیتش این بود پیش از آنکه خیانت ادوئی‌ها به سرتاسر قبایل گالیا تعمیم یابد نیروهایش را متمرکز کرده با یک نبرد قطعی کار ورسنژتوریک را تمام کند. رهبر شورشیان گالی نیز به نوبهٔ خود تصمیم گرفت در آلزیا تجدید قوا نماید.

 
ورسَنژتوریک، رهبر شورشیان گالی، در پایان محاصرهٔ یک ماههٔ آلزیا خود را به سزار تسلیم می‌کند و تا سال ۴۶ ق. م در اسارت رومیان می‌ماند؛ در این سال او را در مراسم تریومفِ سزار به مردم نمایانده و بعد خفه‌اش می‌کنند.
محاصرهٔ آلزیا، تسلیم ورسنژتوریک و پایان جنگ‌های گالی
ویرایش
 
نقشه محاصرهٔ آلزیا توسط سزار در دورادور آلزیا. در تصویر دیده می‌شود که دو حلقه دفاعی سیاه‌رنگ (بیرونی و درونی) پیرامون شهر آلزیا (ALESIA) احداث شده که سزار (Cesare) در جنوب و لابینوس (T.Labieno) در شمال‌شرق واقع‌اند. بیست و سه مربع قرمز رنگ نیز معرف یک سربازخانه برای گردان‌هاست. اَشکال صورتی رنگ (که در راهنمای نقشه با عنوان forti cavalleria تعریف شده) نیز معرف مواضع سواره‌نظام روم است. دایرهٔ زردرنگ موجود در مرکز نقشه (Campi dei Galli) نیز معرف اردوگاه گالی‌ها یا موضع قشون ورسنژتوریک است که یک ماه منتظر رسیدن قوای کمکی‌اند تا از محاصره برهند.
 
لحظه یورش قوای امدادی گالی (پیکان‌های قهوه‌ای روشن) به حلقهٔ دفاعی بیرونی رومیان و سپس ضدحملات سزار (Cesare) از جنوب و لابینوس (T.Labieno) از شمال (پیکان‌های قرمز روشن). در وسط نقشه که نوشته Attaco di Vercingetorige به‌معنای حملهٔ ورسنژتوریک است. در شمال‌غربی نقشه عبارت 60000armati Galli sotto il comando di Vercassivelauno به معنای شصت‌هزار قوای مسلح گالی تحت فرمان ورکاسیولاونوس است و روبروی آن عبارت Contrattacco di Cesare con cavalleria e 4 coorti بمعنای ضد حملهٔ سزار با سواره‌نظام و چهار گردان است؛ در غرب نقشه عبارت Attacco dell’esercito di soccorso Gallico بمعنای حملهٔ قشون امدادی گالی است و روبروی آن percorso di Giulio Cesare بمعنای حرکت ژولیوس سزار است که از میان دو حلقهٔ دفاعی درونی و بیرونی حرکت کرده به شمال می‌رود تا حمله گالی‌ها را دفع کند.

قیصر هم در سپتامبر ۵۲ پیش از میلاد خود را به آلزیا رسانده آن را محاصره می‌کند. او دست بکار احداث یک حلقه استحکامات به درازای ۱۶ کیلومتر دورادور شهر می‌شود، و در قسمت بیرونی این حلقه، حلقهٔ دیگری بطول حدود ۲۱ کیلومتر هم ساخت، چه بابت احتمال سر رسیدن یک قوای امدادی دشمن از عقب سرش اندیشناک بود. این دو حلقه استحکامات مشتمل بودند بر دیوار، خندق‌هایی پرآب، تله‌ها، تیرک‌هایی نوک تیز، حدود هزار برجک دیدبانی سه‌طبقه‌ای، ۲۳ سربازخانه کوچک (که هر کدام با یک کوهورس یا گردان امروزی اشغال شده، به هنگام روز گاردهای نگهبانی مستقر می‌شدند تا دشمن نتواند پاتک‌های غافلگیرانه بزند و در شب‌هنگام نیز گاردهای شبانه نگهبانی می‌دادند)، چهار کمپ بزرگ برای لژیون‌ها (پیاده‌نظام) و چهار کمپ نیز برای سواره‌نظام که در مکان‌های مناسب جایگیر شده‌بودند.[۱۵۵]

باگذشت بیش از یک ماه از این محاصرهٔ طاقت‌فرسا، ۲۴۰ هزار قوای امدادی نیرومند گالیایی به‌همراه ۸ هزار سواره به حلقهٔ بیرونی استحکامات رومیان یورش برده کوشش کردند محاصره شدگان آلزیا را آزاد کنند. در رأس این قوای پرشمار امدادی کومیوس (از آتربات‌ها)، ویریدوماروس و اپوردوریکس (از ادوئی‌ها) و ورکاسیولاونوس (از آرورن‌ها که عمه‌زاده یا عموزادهٔ ورسنژتوریک بود) قرار داشتند.[۱۵۶] در این حال قوایی از خودِ گالی‌های محاصره شده نیز به زعامت ورسنژتوریک جهت شکستن حلقهٔ محاصره به رومیان حمله‌ور شدند.

تا چهار روز لژیون‌های قیصر در برابر حملهٔ دو جانبهٔ قوای امدادی گالی از یکسو و محاصره شدگانِ آلزیا از سوی دیگر مقاومت می‌کردند. در روز چهارم قوای امدادی موفق به ایجاد روزنه‌ای در حلقهٔ بیرونی استحکامات رومیان شدند امّا از جهت ضدحملهٔ لابینوس و سپس قیصر عقب‌رانده شده، با مانور ماهرانه‌ای از جانب رومیان محاصره شدند. این شکست برای گالی‌ها بمنزلهٔ پایان رؤیای آزادسازی گالیا بود؛ چنان‌که ورسنژتوریک خود را به سزار تسلیم کرد.[۱۵۷]

بدین قرار شورش گالیا پایان یافته دولت روم می‌توانست به خویش ببالد که مالک قلمرو پهناور جدیدی شده‌است. در واقع میان سال‌های ۵۱ و ۵۰ پیش از میلاد قیصر کار چندانی برای انجام دادن نداشت مگر اسکات شورش‌های محلی، و قبایل گالیا را هم با خود آشتی داد. آخرالامر در ۵۰ پیش از میلاد گالیا را ـ که اکنون تمام و کمال در تملک او بود ـ یک استان رومی اعلام کرد و در ۴۹ ق. م لژیون‌های او بالاخره پس از نُه سال اشتغال به جنگ در این خطه توانستند به ایتالیا مراجعت نمایند.

پایان نبرد آلزیا در واقع پایان مقاومت قبایل گالی بود. سربازان آلزیا و همین‌طور بازماندگان ارتش امدادی گالی به اسارت رومیان درآمدند. بخشی به‌عنوان بَرده فروخته‌شده و بخشی نیز به‌عنوان غنیمت جنگی به سربازان لژیون‌های قیصر تحویل شدند، به‌استثنای اعضای قبایل ادوئی‌ها و آرورن‌ها که آزاد و بخشوده شدندن تا اتحاد و اتفاق این قبایل نیرومند با دولت جمهوری تضمین گردد.

پس از این ظفر، سنای روم بیست روز جشن به افتخار قیصر اعلام کرد.[۱۵۸] ورسنژتوریک را تا شش سال بعد همچنان در قید حیات نگه‌داشتند، چه می‌خواستند او را ضمن رژه پیروزی در مراسم تریومفوسِ سزار در معرض انظار بگذارند. بعد (چنان‌که برای فرماندهان دشمن روم مرسوم بود) در پایان مراسم تریومفوس در زندان تولیانوم خفه‌اش کردند.

جنگ داخلی (۴۹ تا ۴۵ قبل از میلاد)

ویرایش

از روبیکن تا فارسالا (۴۹ تا ۴۸ قبل از میلاد)

ویرایش

از زمانی که کراسوس ـ چنان‌که در ۵۵ قبل از میلاد در ملاقاتی میان سه تریوم‌ویر در لوکا راجع به آن توافق شده‌بود و بر مبنای آن سزار برای پنج سال دیگر فرماندار (پروکنسول) گالیا می‌ماند ـ عازم سوریه شد تا با پارت‌ها نبرد کند امّا در ۵۳ ق.م. در حران کشته شد دیگر معاهدهٔ تریوم‌ویرات اول که قیصر را به پومپیئوس و کراسوس پیوند زده‌بود عملاً وجود نداشت.

سنای روم که از موفقیّت‌های سزار متوحش شده‌بود بر آن شد تا با نامیدن پومپیئوس به‌عنوان Consul sine collega (کنسولِ بدون همکار) در ۵۲ ق.م. از او پشتیبانی کند تا بلکه جاه‌طلبی‌های متحد سابقش سزار را سد کند. همچنین در سال‌های بعد سنا چنان عمل کرد که کنسول‌های انتخابیِ هر سال تنها به جناح پومپیئوس (اپتیمات‌ها) تعلق داشته‌باشند و اینچنین تحرکات پروکنسول گالیا را خنثی سازد؛ از سوی دیگر سزار رسیدن به منصب کنسولی برای سال ۴۹ ق.م. را در سر داشت. برای همین در ۵۰ ق.م. ضمن پیشبرد مشغله‌های سیاسی خود در گالیا کیسالپینا (خارج از ایتالیا) از سنا درخواست کرد که این امکان را به او بدهد که به‌صورت in absentia یا غیابی خود را نامزد تصدی کنسولی کند، امّا خود را با مخالفت سنا روبرو دید چنان‌که سابقاً در ۶۱ ق.م. نیز چنین شده‌بود. سزار که پی به نیات سنا برده‌بود یکی از کنسول‌های حامی پومپیئوس مارکوس امیلیوس پائولوس را بی‌طرف ساخت و به‌واسطهٔ دو تن از تریبون مردمی‌های خود یعنی مارکوس آنتونیوس و گایوس اسکریبونیوس کوریو (که او را با تسویهٔ بدهی‌هایش به‌سوی خود جذب کرده‌بود) لایحهٔ پیشنهادی تسلیم کرد که به‌موجب آن هم او و هم پومپیئوس بایستی لژیون‌های خود را تا حوالی پایان سال مرخص (خلع‌سلاح) کنند. سنا، در عوض، به دو ژنرال امر کرد هر کدام یک لژیون را برای پیشبرد جنگ برنامه‌ریزی شده با پارت‌ها بفرستند و همزمان برای سال ۴۹ ق.م. لوکیوس کورنلیوس لنتولوس و کایوس کلاودیوس مارکلوس، از معاندان سرسخت سزار، انتخاب شدند. پس قیصر ناچار شد یکی از لژیون‌هایش را مرخص کند، لژیونی که در جنوب ایتالیا با لژیون پومپیئوس ادغام شد؛ با این حال مردان قیصر با قانع کردن پومپیئوس به اینکه ژنرال محبوب‌شان با رفتار مستبدانهٔ خود در حقیقت مورد نفرت آن‌هاست اطلاعات نادرستی به پومپیئوس ارسال کردند. سزار به آنتونیوس و کوریو دستور داد لایحهٔ پیشنهادی جدیدی تقدیم سنا کنند که بر مبنای آن او می‌توانست پروکنسول گالیا مانده تنها دولژیون برای خود نگه داشته و به‌صورت غیابی نامزد کنسولی شود.[یادداشت ۱۳۲] با وجود آنکه سیسرو با تلاش برای دستیابی به سازش موافق بود سنا، که فضای آن باز از سوی کاتوی کوچک متشنج شده‌بود، لایحهٔ پیشنهادی قیصر را رد کرده حتّی به سزار دستور داد که لژیون‌هایش را تا پایان سال ۵۰ ق.م. مرخص و خلع‌سلاح کرده، به‌عنوان یک شهروند عادی (نه یک فرماندار گالیا) به رُم مراجعت کند در غیر اینصورت به‌عنوان hostis publicus (دشمن عامه، دشمن دولت) معرفی می‌شود. سزار هم به دو تریبون مردمی خود امر کرد به‌واسطهٔ حق وتو با رأی مزبور سنا مخالفت کنند امّا تریبون‌ها در ابتدای سال ۴۹ ق.م. ناچار به فرار از رُم شدند.[۱۵۹][یادداشت ۱۳۳] سزار پس از آگاهی از وقایع رم بر آن شد تا با لژیون‌هایش از مرز سیاسی شبه‌جزیرهٔ ایتالیا یعنی رود روبیکن (در شمال ایتالیا) گذر کند. او سربازان لژیون سیزدهم خود را، که مورد علاقه خاص او بود، احضار و چگونگی اوضاع را برای ایشان بازگفت. نخستین کلمه این سخنرانی لژیون را شیفته‌اش کرد «همسنگران!». در این سخنرانی سزار سربازان خود را از پیشنهاد خود به سنا و پاسخ سنا به آن مطلع ساخت و به آن‌ها گفت که از نظر او چنین آریستوکراسی لیاقت آن را ندارد که بر روم حکومت کند. او در نهم ژانویه به پنج کوهورت (گردان) دستور پیشروی تا کرانه‌های آن رود را داد و روز بعد با ادای جملهٔ تاریخی تاس انداخته شده (به لاتین Alea iacta est) از آن گذر کرد.[۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳][۱۶۴]

قیصر با این اقدام رسماً اعلان جنگ به سنا و جمهوری روم داده مبدل به دشمن دولت روم شد.[یادداشت ۱۳۴] او که در امتداد ساحل دریای آدریاتیک به‌سمت جنوب می‌تاخت به این امید بود که بتواند پیش از آنکه پومپیئوس ایتالیا را ترک کند به او دست یافته با آن داماد سابقش مصالحه کند. در عوض، پومپیئوس که از سقوط شهرهای متعدد از جمله کورفینیوم که همگی علیه سزار بودند بیمناک شده‌بود به آپولیا در جنوب‌شرقی ایتالیا گریخت، به این هدف که با ناوگان خود به سواحل بالکان (آلبانی حالیه) برسد.[۱۶۵] این تعقیب از سوی سزار سودی نبخشید چه پومپیئوس موفق شد به همراه دو کنسول آن سال و بخش عظیمی از سناتورهای وفادار به او از شبه‌جزیرهٔ ایتالیا گریخته به سلامت در دراج (آلبانی) پیاده شود.[۱۶۶] قیصر در یکم آوریل پس از سال‌ها دوری به رُم مراجعت کرده،[۱۶۷][۱۶۸][۱۶۹] منابع موجود در خزاین دولتی را از آنِ خود کرده ظرف تنها یک هفته پس از مراجعت خود به رُم تصمیم گرفت به اسپانیا اردوکشی کند، جایی که بر طبق مفاد معاهدهٔ لوکا ادارهٔ آن به پومپیئوس واگذار شده‌بود.[۱۷۰] چون به پروانس (در فرانسه حالیه) رسید سه لژیون را تحت فرماندهی دکیموس بروتوس و گایوس تربونیوس باقی‌گذاشته مأمورشان کرد مارسی را تحت محاصره بگیرند، جایی که تنها پس از ماه‌ها محاصره به‌دست مردان قیصر افتاد. از سویی او خود روانهٔ شبه‌جزیرهٔ ایبری (اسپانیا و پرتغال حالیه) شده در برابر سه تن از لگاتوس‌های پومپیئوس که بر آن ناحیه حکم می‌راندند جنگید: پس از ماه‌ها مبارزه بهره‌مندی با او شد و توانست به ایتالیا مراجعت کند.[۱۷۱]

بعد که برای تنها یازده روز منصب دیکتاتوری را در آغاز ماه دسامبر عهده‌دار شد و نیز پس از نُه سال برای دومین بار به منصب کنسولی (برای سال ۴۸ ق. م) برگزیده شد[۱۷۲][۱۷۳][۱۷۴] بر آن شد تا به پومپیئوس در شبه‌جزیره بالکان حمله‌ور شود، پس در ژانویهٔ ۴۸ ق.م. سوار بر ناوگان از بریندیزی راه افتاده، دریای آدریاتیک را رد کرده در آلبانی حالیه پیاده شد.[۱۷۵] نخستین تصادم با قوای پومپیئوس در دیراکیوم (دراج، آلبانی) بود که در آن قیصر شکست خطرناکی متحمل شد که البته پومپیئوس نتوانست از آن بهره گیرد.[۱۷۶][۱۷۷][۱۷۸] بعد در ۹ اوت کار به نبرد در محیط باز کشید (نبرد فارسالا) که در آن قوای پومپیئوس که به‌لحاظ عددی سرتر از او بودند شکست خورده، ناچار به فرار یا تسلیم خود به سزار شدند تا شاید مورد ترحم او قرار گیرند.[۱۷۹][۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲]

پومپیئوس به نوبهٔ خود به مصر بطلمیوسی، نزد فرعون بطلمیوس سیزدهم که به‌نوعی دست‌نشاندهٔ او بود، پناهنده شد امّا در ۲۸ سپتامبر به امر همان فرعون توسط یکی از افسران سابق خودش به‌نام لوکیوس سپتیمیوس با خنجری از پشت مقتول شد تا با این کار رضایت سزار را جلب کرده‌باشد.[۱۸۳]

قیصر نیز که در تعاقب حریفش به مصر وارد شده‌بود چند روز بعد با سرِ مومیایی شدهٔ داماد پیشین خود مواجه شده[۱۸۴] و به گفتهٔ پلوتارک با دیدن آن اشک ریخت.[۱۸۵][یادداشت ۱۳۵]

از جنگ اسکندریه تا نبرد موندا (۴۸ تا ۴۵ قبل از میلاد)

ویرایش
 
کلئوپاترا و سزار (ملبس به ردای سرخ‌فام) در طول اقامتش در اسکندریه؛ نقاشی از ژان-لئون ژروم

در مصر نزاعی بر سر تاج و تخت میان بطلمیوس سیزدهم و خواهرش کلئوپاترای هفتم در جریان بود. سزار به نیّت آنکه فرعون مصری را بخاطر قتل پومپیئوس گوشمال دهد، بر آن شد تا کلئوپاترا را چون ملکه و فرمانروای مصر به‌رسمیت بشناسد. او با کلئوپاترا روابطی عاشقانه برقرار کرده و صاحب پسری از او شد که بطلمیوس پانزدهم نامیدندش؛ و بیشتر به نام سزاریون شناخته می‌شد.[یادداشت ۱۳۶] این انتخابِ قیصر به مذاق اهالیِ اسکندریه خوش نیامد؛ پس آنان سزار را واداشتند خود را با کلئوپاترا در کاخ سلطنتی محصور کند،[۱۸۶] جایی که ژنرال رومی، که از حیث نفرات در مضیقه بود، ناچار شد استحکاماتی چند بنا کرده و تا رسیدن قوای کمکی در آنجا محصور شود. او به دفعات معتنابهی با استفاده از ناوگان کوچکی که در اختیار داشت کوشید محاصره را بشکند، اما بارها عقب زده شد و حتی در طول یکی از این نبردها از کشتیِ ویران‌شده‌اش به پائین پریده، مجبور شد با شناکردن جانش را نجات دهد؛[۱۸۷] و در طول شنا یک دستش را، که در آن کتاب خاطرات خود را نگه‌می‌داشت، بیرون از آب گرفته‌بود.

Alexandriae circa oppugnationem pontis eruptione hostium subita conpulsus in scapham pluribus eodem praecipitantibus, cum desilisset in mare, nando per ducentos passus evasit ad proximam navem, elata laeva, ne libelli quos tenebat madefierent, paludamentum mordicus trahens, ne spolio poteretur hostis.
در اسکندریه، در طول محاصرهٔ یک پل، او براثر حملهٔ ناگهانی دشمن ناچار شد به درون قایقی کوچک بپرَد؛ و چون اکثر [ــِـ سربازان] نیز خود را به همان [قایق] انداختند، او خودش را به دریا انداخت؛ و با شنا کردنِ مسافتی به‌طول ۲۰۰ پا به‌سوی نزدیک‌ترین کِشتی گریخت. [در طول شنا] دست چپش را بالا گرفته‌بود تا اوراقی که در دست داشت خیس نشوند؛ و ردای [قرمز رنگش] را هم با سماجت حمل می‌کرد تا همچون غنیمتی به دست دشمن نیفتد.

— سوئتونیوس، در باب زندگی قیصرها، خداوندگار یولیوس، قطعه ۶۴

او برای آنکه نگذارد آخیلا ـ ژنرال اسکندرانیِ مسئول قتل پومپیئوس ـ از ناوگانِ باقی‌ماندهٔ او به سود خود بهره‌برداری کند، آنها را به آتش کشاند؛ و احتمالاً در طول همین آتش‌سوزی بوده که کتابخانه اسکندریه آسیب‌دید؛ کتابخانه‌ای که غنی از متون و کتب منحصربفرد بوده و ارزشی بی‌بدیل داشت. پس از چند ماه محاصره، قیصر از محاصره به‌درآمده و توانست جنگش علیه بازماندگان قوای پومپیئوس را مجدداً از سر گیرد، کسانی که خود را بار دیگر سازمان داده‌بودند؛ بدین معنی که بسیاری از اشراف سناتور تحت رهبری کاتوی کوچک به آفریقا پناهنده‌شده‌بودند. از سویی، پادشاهِ پنتوس ـ فارناک دوم، که از متحدان پومپیئوس و نیز فرزند مهرداد ششم بود ـ تصمیم داشت انتقام شکست پدرش از رومیان را بگیرد. پس به مایملک رومیان در آسیای صغیر، از جمله شهر زیله، حمله‌ور شد. سزار بر آن شد جلوی فارناک را، که پادگان‌های رومیِ ضعیفِ آنجا را شکست داده‌بود، بگیرد؛ برای همین عازم پنتوس شد. پس از چند تلاش ناموفق برای مذاکره، سزار به‌سوی زیله به راه افتاد. در نبردی خونین که میان آنان حادث شد،[۱۸۸] با وجود آنکه قوای سزار متحمل تلفاتی سنگین شدند اما سپاه فارناک بود که ظرف پنج ساعت به کل متلاشی شد. پس از این فتح، قیصر نامهٔ معروف خود به سنا را نگاشت که در آن آمده‌بود: «Veni, Vidi, Vici» (آمدم، دیدم، فتح کردم).[۱۸۹] این عبارات را بر روی یک ستونِ استوانه‌ایِ مرمرین حکاکی کرده و در همان شهر قرار دادند.[۱۹۰] به هر روی فارناک پس از فرار کوشید بار دیگر نیرو جمع‌آوری کند اما به دست یکی از معاونانِ خودش کشته‌شد.

با آرام شدنِ شرق، در اکتبر سال ۴۷ ق.م. قیصر به رُم مراجعت کرد.[۱۹۱] در آنجا شماری از لژیونها ـ که تحت امر مارکوس آنتونیوس بودند ـ سر به شورش برداشته‌بودند؛ زیرا منتظر پولی بودند که خودِ سزار ـ پیش از نبرد فارسال ـ به آنان وعده داده‌بود. سزار با اقدامی زیرکانه بر روی غرورِ لژیونها و عشقشان به او انگشت گذاشته و از آن بهره گرفت: آنان را به جای اینکه «سرباز» بخوانَد، شهروند (غیرنظامی) خطاب کرد و تأکید کرد که دارد با شهروندان ـ و نه کهنه سربازان ـ سخن می‌گوید، و پرداخت اجرت را موکول به شکست دادن ارتش پومپیئوسیان در آفریقا کرده، تأکید کرد که خودش این کار را با دیگر سربازانی که به او وفادار مانده‌اند به‌انجام خواهد رساند. طغیان‌گران از این رفتارِ فرمانده متأثر شدند. بدین‌سان سزار قانعشان کرد که با او بمانند.[۱۹۲][۱۹۳] سپس، با آنان راهی شمال آفریقا شده[۱۹۴][۱۹۵] و در ۲۸ دسامبر به آنجا رسید.

در آنجا قوای پومپیئوس، که تحت زعامت کاتو بودند، ارتش بزرگی گردآورده، تیتوس لابینوس و کوینتوس مِتِلوس[یادداشت ۱۳۷] را به سرداری آن گماشته، با پادشاهِ نومیدیه ـ یوبای اول[یادداشت ۱۳۸] ـ نیز متحد شده‌بودند. پس از چند زدوخورد، قیصر در حوالی تاپسوس (رأس دیمار، تونس حالیه) با آنان جنگی کرده، در ۶ آوریل ۴۶ ق.م. مغلوبشان کرد. چون کاتو از شکست اطلاع یافت، در اوتیکا[یادداشت ۱۳۹] خودکشی کرد.[۱۹۶][۱۹۷][۱۹۸][۱۹۹] لابینوس و دو پسر جوانِ پومپیئوس ـ سکستوس و نائیوس ـ از خطر دستگیری گریخته، به اسپانیا پناهنده‌شدند.

چون شمال آفریقا رام شد، قیصر در ۲۵ ژوئیهٔ ۴۶ ق.م. به رُم مراجعت کرده، در آنجا شهروندان با شادمانی از او استقبال کردند. ظاهراً صلح بازگشته و ایتالیا دیگر صحنهٔ جنگ و خونریزی نبود. همچنین لطف و مرحمت سزار مورد ستایش تمجید بود، مرحمتی که او را واداشت تمامی حامیان حزب پومپیئوس را ـ که پس از نبرد فارسال خود را به او تسلیم کرده‌بودند ـ بخشوده و نزد خود پذیرفته و بدین‌سان از قتل‌عامهایی مشابه آنچه در عصر دیکتاتوریِ سولا رخ داده‌بود، اجتناب کند؛ قتل‌عامهایی که خودش در عهد جوانی نزدیک بود یکی از قربانیانش باشد.[یادداشت ۱۴۰] همچنین در رُم الحاق گالیا و نومیدیه و دست‌نشاندگیِ مصر را اعلام کرده و بدین‌سان منابع غذایی بهتری _ از جمله گندم و روغن _ را برای رُم تضمین کرده و خطر قحطی و دیگر مشکلات غذایی محتمل را رفع کرد.[۲۰۰][۲۰۱]

میان اوت و سپتامبر ۴۶ ق.م. سزار چهار تریومفوس را جشن گرفت که هریک ازبهر چهار قشون‌کشی نظامی موفقی بود که به‌انجام رسانده بودشان: یکی ازآنِ گالیا و دیگر مصر و سه‌دیگر پونتوس و چهارم آفریقا. در هر مورد، قیصر، ملبس به جامه‌ای ارغوانی، سوار بر ارابه، بر جادهٔ مقدس[یادداشت ۱۴۱] راند و ازپسِ او نفرات لژیونها و غنایم و اسیران روان بودند. در طول جشن فتوحات، خاصه، سربازانش اشعاری مدح‌آمیز و هزل‌آمیز درباب سردار خویش می‌سرودند که در آنها از رفتارهای جنسی او سُخریه کرده و همزمان فتوحاتش را جشن می‌گرفتند. به‌ویژه جشن پیروزی‌اش بر گالیا خیره‌کننده بود؛ در طول آن، قیصر درحالی‌که میان چهل پیلِ حامل شمعدانهایی واقع شده، از تپهٔ کاپیتولینوس بالا رفت. برای باشکوه‌تر کردن رژه، ورسنژتوریک را ـ که در گالیا دستگیر شده بود و تا پنج سال به زندان اندر نگهش داشته بودند ـ در مراسم حاضر کردند. چون جشن به انجام رسید، فوراً خفه‌اش کردند.[۲۰۲][۲۰۳]

در طول این جشنهای فتوحات، قیصر نمایشهای تئاتری را و مسابقات دو را و بازی‌های پهلوانی را و جنگهای میان گلادیاتورها را و شبیه‌سازی نبردهای زمینی و دریایی را و ضیافتهایی را ـ که بالغ‌بر ۲۰۰هزار نفر در آنها حاضر شدند ـ بهرِ ساکنان رُم تهیه و تدارک دید. او با بهره‌گیری از غنایم به‌دست‌آمده از فتوحات متعددش، که بالغ‌بر ۶۰۰هزار سسترتیوس می‌شدند،[۲۰۴] توانست بالاخره آن پولهایی را که به مردم و لژیونهایش وعده کرده بود، بین ایشان توزیع کند. به هر ساکن شهر ۷۵ دناریوس رسید و ۲۵ دناریوس دیگر هم بر آنها مزید نمود تا تأخیر در پرداختهای پیشین را جبران کند؛ و به هر سرباز لژیون هم ۲۴هزار سسترتیوس و یک دانگ زمین رسید. در نهایت، قیصر اجاره‌هایی را که، در رُم، کمتر از هزار سسترتیوس و آنهایی را که، در مابقی ایتالیا، کمتر از ۵۰۰ بودند ملغی ساخت.[۲۰۵] همچنین فرمود تا یک سرشماری رسمی از ساکنان رُم به‌عمل آید تا بتواند ادارهٔ امور شهری-مدنی را بهتر پیش ببَرد و همچنین مستعمره‌نشین‌های تازه‌ای پدیدآورد که بیش از ۸۰ هزار نفر از طبقات ضعیفِ شهریِ رُم و سربازانِ بازنشسته را در آنها اسکان داد؛ و بدین ترتیب توانست شهرهایی چون کارتاژ و کورینت را، که یک سده پیشتر براثر جنگ تخریب شده بودند، بازسازی کند.

صلحی که ازپسِ نبرد تاپسوس پیدا آمد، بسیار شکننده بود و به پایان ۴۶ ق.م. قیصر ناچار به اسپانیا رفت، جایی که حامیان پومپیئوس این‌بار به‌ریاستِ بازماندگانِ نبرد آفریقا ـ دو پسرِ پومپیئوس و تیتوس لابینوس ـ بر آنجا گردآمده بودند. در اینجا، سخت‌ترین و خون‌بارترین حربهای تمام جنگ داخلی پیدا آمد؛ جایی‌که آن ترحمِ معمول جایش را به سخت‌ترین وحشی‌گریها از هر دو طرف داد. این جنگ به آوریل ۴۵ ق.م. با نبرد موندا به‌پایان رسید که قیصر برای واپسین‌بار با دشمنان خویش حرب نمود و ایشان را چنان شکست داد که دیگر کمر راست نکردند؛ و این سخت‌ترین حربی بود که سزار را پیدا آمد، چنان‌که حتی کارش بدانجا کشید که امیدش از پیروزی منقطع گشت و برآن شد تا خود را کُشتن.[۲۰۶] تیتوس لابینوس به این نبرد از پای‌درآمد و یک پسرِ پومپیئوس ـ نائیوس ـ کمی بعد کشته شد و تنها سکستوس بود که با گریز به سیسیل توانست به سلامت رستن. در این ظفر، نوهٔ خواهر سزار، گایوس اکتاویانوس، نیز مشارکتی داشت هرچند ناچیز؛ و او پس از یک دوره بیماری طولانی به اسپانیا آمده بود و در این حرب شایستگی و دلیری خویش را ثابت کرد و قیصر را برآن‌داشت تا او را وارث خویش کردن.[۲۰۷]

پس چون قیصر جملگی رقبایش را برداشت، به ماه اکتبر به رُم مراجعت کرد و به‌پاس ظفر بر پسرانِ پومپیئوس در اسپانیا، دگرباره جشن پیروزی (تریومفوس) راست داشت؛ و این‌بار تریومفوس چنان بود که اصلاً در سنت و آیین رومی نیامده بود، چه در سنن رومی تنها جشنی روا بود که به‌پاس ظفر بر ملل بیگانه برگزار شود نه بر شهروندانِ رومی. حتی دیکتاتوری چون سولا، که جمهوری را باب میل خویش ازنو سازمان داده بود، نیز به‌پاس ظفر خویش بر پوپولارها جشنی تدارک ندیده بود. قیصر حتی برآن‌شد تا ازبرای خواهرزاده‌اش کوئینتوس پدیوس نیز جشن پیروزی تدارک ببیند؛ و بدین‌سان این سنت را هم نقض کرد که تنها سرداران هستند که بالاترین افتخارات جنگی نصیبشان می‌شود نه زیردستانشان.[۲۰۸][۲۰۹][۲۱۰] این رفتار قیصر، که به چشم معاصرانش چون خطایی سیاسی نگریسته می‌شد، توده‌های رُم را برآشفت و ایشان شاهد بودند که قیصر این‌چنین ویرانیِ نیرومندترین و بداقبال‌ترین نسلِ رومیان را جشن می‌گیرد.[۲۱۱]

دیکتاتوری

ویرایش

به پایان نخستین جبههٔ اسپانیا در ۴۹ ق.م. سزار به‌عنوان دیکتاتور قدرت را به‌دست گرفت، لقبی که تا قتلش در ۴۴ مارس ق.م. همچنان آن را بر خود داشت؛ و برای سال بعد نیز به کنسولی برگزیده شد. پس چون در ۴۷ ق.م. برای ده سال به دیکتاتوری و نیز عنوان امپراتور[یادداشت ۱۴۲] دست یافت، به سالهای ۴۶ و ۴۵ و ۴۴ ق.م. مکرراً به کنسولی انتخاب شد تاآنکه در ۱۴ فوریه مقام دیکتاتور مادام‌العمر را نیز دارا شد و ریاست مطلق خویش بر رُم را تضمین کرد.

تندیسهای او را در کنار آنِ پادشاهان باستانی روم برقرار داشتند و تختی زرین نیز در سنا داشت. یک روز صبح، روی تندیسِ زرینش که بر سکوی خطابه‌ای قرار داشت یک دیهیم گذاشتند؛ شیئی که نماد سلطنت و بردگی است. دو تن از تریبون مردمها، لوکیوس کایستیوس فلاووس[یادداشت ۱۴۳] و گایوس اپیدیوس مارولوس[یادداشت ۱۴۴] از این اقدام در شگفت شدند و دیهیم را از جای برکندند و قیصر را اتهام زدند که برآنست تا خویشتن را شاهِ روم بخواند، اما او هم بی‌درنگ نشست سنا را فراخواند و به نوبهٔ خود تریبونها را محکوم کرد که آن دیهیم را بر تندیسش نهاده‌اند تا او را بی‌اعتبار ساخته و به چشم توده‌ها منفورش کنند و چون یک غاصب قدرت ببینندش. پس دو تریبون از سمت خویش معزول شدند و کسانی دیگر به‌عوض ایشان نصب کردند. حادثهٔ مهم‌تری در جشنوارهٔ لوپرکالیا[یادداشت ۱۴۵] نیز پیش آمد: مارکوس آنتونیوس در طول فُروم (میدان اصلی شهر رُم) این رژه را رهبری می‌کرد و قیصر بر روسترا مراسم را تماشا می‌کرد. فردی به‌نام لیکینیوس به نزدیک سزار شد و یک دیهیم زرین پیش پای او افکند؛ توده‌ها از مارکوس امیلیوس لپیدوس[یادداشت ۱۴۶] خواستند تا قیصر را بدان دیهیم تاجور کند، اما او تردید کرد. پس گایوس کاسیوس لونگینوس، که سردستهٔ توطئه‌ای بود که برضدِ خودِ سزار مهیا می‌شد، با کاسکا (توطئه‌گرِ دیگر) تظاهر به کرم و رحمت کرده آن را بر زانوان او نهاد. پس چون سزار درظاهر امتناع‌ورزید، آنتونیوس شتافت و دیهیم را بر سرش گذاشت و او را «شاه»[یادداشت ۱۴۷] خواند. قیصر باز امتناع ورزیده دیهیم را به‌کناری نهاد و او را گفت که «سزار» بخواندش نه «شاه»؛ و بدین سخن تشویق حضار را برانگیخت؛ اما آنتونیوس آن را دگرباره بر سرش بنهاد. پس سزار چون دید که هنگامه‌ای در جمعیت شده، بفرمود تا دیهیم را بر سر تندیس یوپیتر ـ بزرگ‌ترین ایزد رومیان ـ بنهند.[۲۱۲]

در تفسیر خواسته‌ها و جاه‌طلبی‌های سیاسی قیصر در سالهای پایانی زندگی‌اش ابهامی پدید می‌آید: پیدا نیست که آیا دیکتاتوریِ مادام‌العمر آخرین جاه‌طلبی سیاسی او بوده یا ایجاد یک نظام پادشاهی نیز در شمار اهداف او بوده‌اند. از دید ادوارد مایر، سزار خیالِ بنیان‌گذاریِ یک نظام شاهنشاهی از نوعِ یونانی-هلنی یا یک سلطنت مطلقه مبتنی‌بر نظریهٔ حق الهی پادشاهان را در دماغ خویش می‌پخته؛ و از وقتی ادوارد مایر این نظریه را داده تاکنون مورخان درین‌باره دودسته‌اند؛ عده‌ای از این نظریه پشتیبانی می‌کنند یا دست‌کم برآنند که هدفش ایجاد یک نظام شاهنشاهی از نوع رومولوسی و کهنِ رومی‌اش بوده؛[۲۱۳] و عده‌ای دیگر گویند که او هیچ‌گونه طرح سلطنت‌طلبی در سر نداشته‌است.[۲۱۴] این مسئله به‌دشواری حل‌شدنی است، حتی با آنکه شواهدی هستند که نشان می‌دهند قیصر شیفتهٔ پادشاهی‌های شرقی بوده‌است؛ کافی است به اقامت طولانی‌اش در اسکندریه و روابطش با کلئوپاترا و سیاستهای ساختمان‌سازی او که پس‌زمینهٔ روشنِ خاندانی و تباری داشتند و نیز طرح ورودیِ یک کتابخانه در رُم که زمینه‌های اسکندریه‌ای داشت، نگریست. همچنین باید توجه داشت که در قلب فُروم سزار، یک تندیس سوارهٔ اسکندر مقدونی در شکل یک دیکتاتور رومی خودنمایی می‌کرد و پیش از لشکرکشی قیصر برضد اشکانیان در مدیترانهٔ شرقی، یک پیشگویی رواج داده بودند که می‌گفت قوم پارت تنها بردستِ یک «شاه» درهم‌شکسته خواهد شد.

سازمان اداری نو

ویرایش

پس چون دیکتاتوری را دارا شد، دست‌به‌کار اِعمال برخی اصلاحاتی شد که حدود پنجاه سال پیش به‌دست سولا عرضه شده بودند. برآن‌شد تا شهروندیِ روم را به اهالی گالیا چیسالپینا گسترش دهد؛ و شمار سناتورها را به نهصد نفر رساند و افراد وفادار به خویش را به این مجلس اندر کرد. همچنین برآن‌شد تا مجامع مردمی را به‌ضرر سنا ـ که به‌تدریج اقتدار تقنینی‌اش را از دست می‌داد ـ تقویت کند.[۲۱۵] او نخستین کس بود که کوشید دیوان‌سالاریِ (نظام اداری) جمهوری را با نیازهای تازه‌اش تطبیق دهد: پس از تصرف گالیا و گسترش به‌سوی شرق به مدیریتی بهتر و دستگاه دولتی کارآمدتری نیاز بود. برای همین، او برای آنکه به هدف دوگانهٔ «حل مشکلات جدید» و «سپردن مناصب به حامیان خودش» دست‌یابد، چنین کرد:

  • بر شمار کلانترها افزود: شمار کوایستورها از بیست به چهل رسید و پرایتورها از هشت به شانزده؛ ادیلها نیز شش تن شدند. کنسول‌ها همچنان دو تن ماندند اما دو کلانتر دیگر افزود که هرچند فاقد اقتدار کنسولی بودند، می‌توانستند کارکردهای پروکنسولها را داشته باشند.
  • بر ساختار و ترکیب‌بندی سنا دست برد: برای جبران تلفات بسیاری که سنا درطول جنگ داخلی متحمل شده بود، او چندین عضو جدید داخل سنا کرد که به خودش وفادار بودند؛ چنان‌که شمار اعضای این مجلس را به هشتصد یا نهصد تن رساند، (پیش‌تر، سولا شمار آنان را به ششصد رسانده بود) و افراد بومیِ استان‌های دیگر (اسپانیولی‌ها و گالیایی‌ها) را هم بدان داخل کرد.[یادداشت ۱۴۸]

او سازمان اداری شهرستان‌های ایتالیا را دگرگونه کرد و برآن‌شد تا طول مدت تصدی مناصبِ کلانترها و استانداران را کم کند: طول مدت کارمندی پروپرایتورها را یک‌ساله و آنِ پروکنسول‌ها را که پیش‌تر پنج‌ساله بود، دوساله کرد. جملگی این اصلاحات تا پس از قتل او هم برقرار ماندند، چه سیسرون (رهبر سنا و درنتیجه دشمن سزار) با مارکوس آنتونیوس (حامی سزار) توافق کرد که اصلاحاتِ ضدِّجمهوریِ قیصر به‌قوّت خود باقی بمانند و آنتونیوس در ازای آن باید اعطای عفو به قاتلانِ سزار را بپذیرد.

اصلاحات معماری

ویرایش
تصویر چپ: نمایی بازسازی شده از فروم سزار؛ و دیگری: باقی‌مانده‌های فروم سزار و معبد ونوس مادر.

قیصر در طول صدارت طولانی خویش، بارها از ایجاد آثار معماری تازه حمایت کرده بود؛ هدفش این بود تا عامهٔ خلق را مجذوب کند و در قلوب ایشان مقبول‌تر گردد. به پایان جنگ گالی (۵۱ ق. م) او یک رقابت انتخاباتی با هدف دستیابی به مقام کنسولی آغازید؛ چه کمی پیش‌تر از آن، رقیبش پومپیئوس نخستین تئاتر دایمی را، که بنایش از سنگ بود، به شهر رُم هدیه کرده بود و یک کوریای جدید ازبهرِ سنا ساخته بود. قیصر هم، به‌سهم خویش، یک برنامهٔ گستردهٔ کارهای عام‌المنفعه تدوین کرد که ساخت یک فروم جدید در حوالی جادهٔ آرگیلتوم را شامل می‌شد. قرار بود این برنامه با غنایمی که در طول جنگ‌های گالی برگرفته بودند، تأمین مالی شود و خرید زمین‌های لازم به‌تنهایی بیش از صد میلیون سسترتیوس خرج برداشت.[۲۱۶] این فُروم به آنِ شهر پومپئی، که همان زمان بنا شده بود، سخت شباهت داشت. این فروم متشکل بود از یک زمین بزرگ مستطیلی که از جناحین با رواق‌هایی مسدود می‌شد و در انتهای آن معبد ونوس مادر[یادداشت ۱۴۹] برجای بود. برطبق گفتهٔ آپیان،[۲۱۷] این معبد باید نوعی سپاس‌داریِ ونوس ازسوی قیصر بوده باشد که نصرتش داد در نبرد فارسال پیروز گردد. روبروی این معبد و در مرکز فروم، قیصر تندیسی از خویشتن ساخت که بر اسبِ نیرومند و محبوبش سوار بود.[۲۱۸] جملگی فروم‌های دیگر (معروف به فروم‌های امپراتوری) برپایهٔ همین فروم بنا شدند. و یک کتابخانه را نیز می‌خواسته بسازد که اندر آن آثار به زبانهای یونانی و لاتینی جمع‌آوری شوند؛ و در این طرح نابغه‌ای چون مارکوس ترنتیوس وارو هم تا پیش از قتل سزار مشارکت داشت.[۲۱۹]

او با استفاده از مقام دیکتاتوری‌اش توانست از هر وسیله‌ای برای ساخت‌وسازهای هرچه باشکوه‌تر بهره گیرد: به‌بهانهٔ برگزاری بازی‌هایی جهت جشن ظفرش، سیرکوس ماکسیموس را گستراند تا افراد بیشتری در آن حضور یابند و بفرمود تا یک استادیوم ازبرای جنگجویان (کُشتی‌گیران) در بخش کامپوس مارتیوس بسازند و برکرانهٔ تیبر حوضچه‌ای بسازند تا بازی‌های ناوگانی را در آن برگزار کنند.

سازماندهی دوبارهٔ رُم

ویرایش

برای حل معضل تراکم شهر رُم که براثر ورود بی‌وقفهٔ ساکنانِ جدید (که طبقه پرولتاریای شهری را می‌گستراندند) پدید آمده بود و نفوس رُم را بسیار کرده بود، قیصر تصمیم گرفت سرحدات اداری شهر را بگسترانَد؛ پس فضای پومریوم را از دیوارهای باستانی‌اش به اندازهٔ یک مایل گستراند.[۲۲۰] این تدبیر چندان کارآمد نبود و بعدها آگوستوس ناچار شد با دست بردن در سازمان شهری، پومریوم را بسط دهد و چهارده ناحیه برای آن تعریف کند.

سزار برای بهبود ادارهٔ شهر، برآن‌نهاد که نفوس را سرشماری کند و برای این کار شیوهٔ نویی ابداع کرد که جانشین شیوهٔ منسوخ پیشین می‌شد. این شیوه احتمالاً مؤثر بوده، چه وقتی آگوستوس قدرت را صاحب شد، همان را برای سرشماری به‌کاربست.[۲۲۱] سوئتونیوس، بی‌آنکه به نتیجهٔ این سرشماری اشاره کند، می‌گوید که شمار کسانی را که به‌علت بی‌بضاعتیْ از یارانهٔ گندمِ دولتی بهره‌مند می‌شدند، از ۳۲۰ هزار به ۱۵۰ هزار کاست. برای آنکه زمینهٔ نارضایتی پدید نیاید، تصمیم گرفت که هرسال پرایتورها به‌قید قرعه کسانی را تعیین کنند که پس از مرگِ هر یارانه‌بگیر، جای آن یارانه‌بگیرِ متوفی را بگیرند.[۲۲۲]

آخرین طرحی که سزار به‌هدف تسهیل هرچه‌بیشترِ آمدوشد در شهری با جاده‌های باریک و تودرتو عملیاتی کرد، این بود که هرگونه رفت‌وآمد وسایل‌نقلیهٔ چرخ‌دار را ـ مگر آنها که ازبرای رژه یا حمل مصالح‌ساختمانی بودند ـ در طول روز منع کرد. این لایحه تنها پس از مرگ این دیکتاتور تصویب شد لیکن تا سده‌ها الزام‌آور و برقرار بود؛ امری که نشانگر آنست که ضرورت بهبود ترافیک در جاده‌های رُم تا مدتها احساس می‌شد.[۲۲۳] بدین‌سان، از زمان سزار به‌بعد، حمل‌ونقل کالاها در شب‌هنگام انجام می‌گرفت و سروصدایی که ایجاد می‌شد و موجب رنجش عظیم تمام کسانی می‌شد که می‌خوابیدند، موضوع اتهام‌زنی‌های شاعرانی چون مارشال و جوونال شد.

سیاست اقتصادی

ویرایش
 
یک دناریوس که سزار در ۴۴ ق.م. ضرب کرد. بر دو روی این سکه، سزار با ونوس نقش شده که ویکتوریا را به‌دست گرفته. گفتنی است که سزار تبارش را منسوب به ونوس می‌دانست.

جنگهای داخلی که قیصر به‌راه انداخت، تنگناهای اقتصادی بسیار را موجب شد؛ برای نمونه، لازم بود حقوق سربازانی را بدهند که سردارشان را تا به هر کجای دنیا دنبال می‌کردند. از سال ۴۹ ق.م. به‌بعد، سزار صاحب یک ضرابخانهٔ شخصی شد که در هریک از جبهه‌های جنگش همراه او بود و سکه‌هایی را که نیاز فزاینده‌ای بدان بود، ضرب می‌کرد. این اتفاق تازه‌ای نبود، چه سنا پیش‌تر جواز آن را به لوکیوس لیکینیوس لوکولوس و پومپیئوسِ بزرگ در نبردهایشان در شرق مدیترانه داده بود؛[۲۲۴] لیکن قیصر به‌ابتکار خودش چنین کرد و بی‌آنکه اجازتی یافته باشد، از ذخایر طلای موجود در خزانه بهره می‌برد.[یادداشت ۱۵۰] او در ضرب سکه دو ابتکار بدیع داشت که اوکتاویانوس و مارکوس آنتونیوس هم آنها را اقتباس کردند تا بدل به یک سنت در دوران امپراتوری شود؛ یعنی قیصر نخستین کس بود که:

  • بفرمود تا سکه‌ها به طلا ضرب شوند؛
  • تصویر خودش را روی سکه‌ها حک کرد.

در روم هیچ‌گاه سکه‌های طلایی ضرب نشده بودند جز موقتاً و در لحظات بسیار حساس (مانند لحظات بحرانیِ دومین جنگ کارتاژ) و به تصمیم سنا.[یادداشت ۱۵۱] ارزش بالای سکهٔ طلایی آئورئوس (هر آئورئوس معادل با ۲۵ دناریوس و صد سسترتیوس بود) اهدای جوایز و انعام به سربازان را تسهیل می‌کرد.

تصاویری که بر روی این سکه‌ها حک شده بودند، جنبهٔ پروپاگاندای نیرومندی داشتند و افزون‌بر تصویر قیصر و نامش، تصاویر زیر هم به‌چشم می‌خوردند:[۲۲۵]

  • ونوس، که به‌صورت نیم‌رخ یا ایستاده برپای نمایانده می‌شد و تصویر غالب سکه‌ها بود؛ چراکه سزار مدعی بود که سرچشمهٔ خاندان یولیا بدین الهه می‌رسد.
  • برخی اسباب و اثاث که ترحم سزار را و تقدسش به‌عنوان یک اوگور (فالگیر) را و یک کاهن اعظم نشان می‌دادند.
  • پیروزی‌های او و نشانهای نظامی‌اش و غنایمی که حاصل فتوحاتش در گالیا بود.

سیاست خارجی

ویرایش

پس چون سزار حاکم مطلق روم گشت، هرچند به سن کهولت (۵۶–۵۷ سالگی) اندر شده بود، برآن‌بود تا جنگهای جهانگشایی جدیدی راست دارد، درست همانند آن بنیان‌گذارِ امپراتوریِ جهانی که الهام‌بخش فتوحات نظامی‌اش بود: اسکندر کبیر؛ بنابراین، قیصر سر آن داشت که از شکست کراسوس در حران از پارتیان کین کِشد[۲۲۵] و اروپای قاره‌ای را هم زیر سلطه گیرد و یک جبهه را در حوزهٔ دانوب برضد داکی‌های بوربیستا[یادداشت ۱۵۲] راه اندازد و دیگر در دالماسی و سومی را هم برضد اقوام ژرمانیای آزاد که بارها در طول فتح گالیا به‌ضرر او و نیروهایش مداخله کرده بودند.[۲۲۶][۲۲۷][۲۲۸]

لیکن به‌علت قتل ناموقعش نتوانست هیچ‌یک از این برنامه‌ها را ترتیب دهد. هرچند ازپیش کسانی که قرار بود جنگ دربرابر پارتیان را رهبری کنند[یادداشت ۱۵۳] گزینش شده بودند و کلانترهایی هم نصب شده بودند که باید در گاهِ غیبت سزار از روم، دولت را اداره کنند،[۲۲۹] این برنامه هیچ‌گاه به انجام نرسید؛ چنان‌که پس از قتل سزار و پیداییِ امپراتوری، بخش شرقیِ آن همواره یکی از ناآرام‌ترین نواحی‌اش بود. بااین‌حال، بعدتر در ۲۰ ق.م. آگوستوس با فرهاد چهارم اشکانی صلح کرد و بیرقهای رومی را که کراسوس در حران از دست داده بود، پس‌گرفت و این کار بسیار در قلمرو روم صدا کرد و هوراس امپراتور را ستود.[۲۳۰] دیگر برنامه‌های توسعه‌طلبانهٔ سزار هم در سالهای بعد و در عصر امپراتوری به انجام رسیدند: دالماسی پس از شورشی در سالهای ۶–۹ پس از میلاد، بردستِ آگوستوس تماماً آرام شد؛ ژرمانیا نیز تنها پس از بیست سال و در زمان آگوستوس تصرف شد لیکن پس از شکست در نبرد جنگل توتبورگ در سال ۹ میلادی سرحدات روم و ژرمانیا به همان راین محدود ماندند، همان رودی که سزار سرحد میان روم و ژرمانیا قرارش داده بود؛ داکیه نیز در ۱۰۶ پس از میلاد بردستِ امپراتور تراژان و پس از دو لشکرکشی گشوده و رام شد.

بااین‌همه، افتخار رام ساختنِ جهان سلت‌ها از آنِ سزار است. برخلاف گالیایی‌ها که در تمدن روم حل شدند و از نخستین اقوامی بودند که به شهروندیِ روم اندر شدند و فرایند رومی‌سازیِ ایشان به‌خوبی پیش رفت، سلت‌ها از بزرگ‌ترین خطرات برسر گسترش روم در اروپا بودند. ایشان ازحیث تمدن پَست‌تر از رومیان بودند، لیکن نیروی نظامی‌شان ـ که خاصه متکی به سواره‌نظام بود ـ قابل‌توجه بود و حضور ایشان در مرزهای ایتالیا خطری دایمی را پدیدمی‌آورد.

سازماندهی ارتش

ویرایش

ژولیوس سزار را هم نویسندگان امروزی و هم معاصرانِ خودش بزرگ‌ترین نابغهٔ نظامیِ تاریخ روم می‌دانند.[۲۳۱] او توانسته بود با سربازانش چنان رابطهٔ مبتنی‌بر احترام و ایثار برقرار کند که بدونِ توسل به خشونت دربرابر افرادش دیسیپلینِ نظامی را برپای دارد. درطول جنگ‌های گالی، قیصر هرگز سربازانش را از غنیمت‌گیری دست‌بازنداشت، لیکن هر سربازِ لژیون باید اهداف مشخصی داشته و کارهایش به‌هیچ‌رو نباید نقشه‌ها و عملیات‌های سردارش را مشروط کند. آن دوره، موافق رسم، سربازانی که بازنشسته یا معاف می‌شدند با گرفتن قطعه زمینی موسوم به «زمین عمومی»[یادداشت ۱۵۴] پاداش می‌گرفتند، لیکن تا آن زمان باید به رفاهِ اندک بسنده می‌کردند و سزار که از وضع تنگ معیشتیِ ایشان آگاه بود، به‌ابتکار خویش، میان سال‌های ۵۱ و ۵۰ ق.م. برآن شد تا پرداختیِ ایشان را دوبرابر کند؛ پس حقوقشان را از پنج آس به دَه آس در هرروز (برابر با سالانه ۲۲۵ دناریوس) رساند. این ابتکار را چنان پسند آمد که تا زمان امپراتور دومیتیانوس (۸۱–۹۶ میلادی) بدان دست نبردند.

او پی‌برد که «پراکنده کردنِ بخشی از نیروهای نظامی» باید پایهٔ یک استراتژی دفاعی تازه در سرتاسر مرزها ـ خاصه نواحی پُرخطر ـ باشد. در واقع، او درطول جبههٔ گالیا، در زمستان‌ها لژیون‌ها را در نواحی حساس مستقر می‌کرد تا در مواقعی که او را امکان مداخلهٔ فوری نبود، اوضاع آرام بمانَد. او یک سلسلهٔ مناصب برای درجهٔ کِنتوریونی برقرار داشت که برپایهٔ صلاحیت‌های شخصی بود و برخی سربازان درنتیجهٔ کارهای قهرمانانه می‌توانستند به مناصب بالاتری چون پریموس پیلوس صعود کنند. همچنین، ممکن بود که یک پریموس پیلوس به مقام تریبونیِ سربازان هم ارتقا یابد. درنتیجه، اختلاف میان سربازان آموزش‌دیده و آموزش‌ندیده روبه‌کمرنگی نهاد و روحیهٔ جمعی تقویت گشت.

سردارانِ پیش از او سربازانشان را انعام‌های بی‌قاعده و تصادفی می‌دادند لیکن سزار که برخلاف ایشان معتقد بود که خدمت نظامی باید منظم باشد، برای سربازان پاداش پایان خدمت تعیین کرد؛ درواقع سنت اعطای زمین به کهنه‌سربازان مدت‌ها برقرار بود لیکن این سنت را، دست‌کم تا این زمان، تنها با صلاحدید سرداران و سنا به‌کار می‌داشتند.[یادداشت ۱۵۵]

اندر روابط شخصیِ سزار با افرادِ لژیونش، سوئتونیوس می‌نویسد:

Militem neque a moribus neque a fortuna probabat, sed tantum a uiribus, tractabatque pari seueritate atque indulgentia. non enim ubique ac semper, sed cum hostis in proximo esset, coercebat: tum maxime exactor grauissimus disciplinae, ut neque itineris neque proelii tempus denuntiaret, sed paratum et intentum momentis omnibus quo uellet subito educeret. quod etiam sine causa plerumque faciebat, praecipue pluuiis et festis diebus.

fama uero hostilium copiarum perterritos non negando minuendoue, sed insuper amplificando ementiendoque confirmabat. itaque cum expectatio aduentus Iubae terribilis esset, conuocatis ad contionem militibus: 'scitote,' inquit, 'paucissimis his diebus regem adfuturum cum decem legionibus, equitum triginta, leuis armaturae centum milibus, elephantis trecentis. proinde desinant quidam quaerere ultra aut opinari mihique, qui compertum habeo, credant; aut quidem uetustissima naue impositos quocumque uento in quascumque terras iubebo auehi.' Delicta neque obseruabat omnia neque pro modo exequebatur, sed desertorum ac seditiosorum et inquisitor et punitor acerrimus coniuebat in ceteris. ac nonnumquam post magnam pugnam atque uictoriam remisso officiorum munere licentiam omnem passim lasciuiendi permittebat, iactare solitus milites suos etiam unguentatos bene pugnare posse. [2] nec milites eos pro contione, sed blandiore nomine commilitones appellabat habebatque tam cultos, ut argento et auro politis armis ornaret, simul et ad speciem et quo tenaciores eorum in proelio essent metu damni. diligebat quoque usque adeo, ut audita clade Tituriana barbam capillumque summiserit nec ante dempserit quam uindicasset.
«سربازان را نه ازبهرِ اخلاقیات و نه ازبهرِ دارایی‌شان که تنها ازبهرِ دلاوری‌شان ارج می‌نهاد و به‌یک‌اندازه خشونت و ملایمت روا می‌داشت. ایشان را همواره و هرکجا وادار به کاری نمی‌کرد مگر وقتی که دشمن به‌نزدیکشان باشد. خاصه در رعایت نظم بسیار سختگیر بود، چنان‌که نه زمانِ حرکت را ازپیش اعلام می‌کرد و نه آنِ حرب را، بلکه می‌خواست نیروهایش را، آماده و خشنود، در هرلحظه و به هرکجا که می‌خواهد، فوراً گسیل کند. چنان‌که بارها بی‌دلیل ـ خاصه در روزهای بارانی یا در جشن‌ها ـ چنین کرد. چون سربازانش [با شنیدن] اخبار قدرتِ دشمن می‌هراسیدند، او نه با انکار یا ناچیز جلوه دادنِ قوای دشمن، بلکه با بزرگ جلوه دادنش و دروغ گفتن در موردش ایشان را قوی‌دل می‌داشت. بدین‌سان، وقتی که انتظارِ رسیدنِ یوبا[یادداشت ۱۵۶] ایشان را بترسانْد، او سربازان را گرد آورد و گفتشان که: «باید بدانید که این شاه، ظرف چند روز، با ده لژیون و سی‌هزار سواره و صدهزار پیادهٔ سبک و سیصد پیل حاضر خواهد بودن. پس، از پرسش کردن یا فرضیه‌سازی دست بدارید و بر من، که اطلاعات موثقی دارم، اعتماد کنید. ورنه، بر کشتیِ سخت کهنه‌ای سوارتان می‌کنم و می‌فرمایم تا به نیروی باد به هر زمینی ببَرَدتان.

او به هر خطای سربازانش اعتنا نمی‌کرد و ایشان را گوشمال‌های لازم نمی‌نمود؛ لیکن تأدیب‌کننده‌ای خشن بود در برابر خائنان و عصیانگران؛ و از سر دیگر خطاها درمی‌گذشت. گاهی ازپسِ یک پیروزیِ بزرگ، کسان را از مشاغلشان مرخص می‌کرد و اجازت می‌فرمود تا مستی کنند؛ و عادتش بود که به غرور بگوید که سربازانش اگر که خویشتن را خوشبو کرده باشند، بهتر حرب می‌کنند. به‌گاهِ سخنرانی، ایشان را نه «سرباز» که با لفظ گرم‌تر «هم‌رزم»[یادداشت ۱۵۷] خطاب می‌کرد و چنان مرتبشان می‌داشت که به شمشیرهای مزین به طلا و نقره می‌آراستشان، هم ازبهرِ زینت و هم ازبرای آنکه براثر ترسِ ازدست‌دادنشان در حرب‌ها دلیرتر شوند. سربازانش را چنان دوست همی‌داشت که چون او را خبر دادند از فاجعه‌ای که بر تیتوریوس آمد، ریش و موی گذاشت و تا کین ایشان را نستانید، برنداشتش.»

— سوئتونیوس، در باب زندگی قیصرها، جلد نخست، گفتار ۶۵–۶۷

توطئه و قتل

ویرایش

سزار برای کنسولیِ سال ۴۴ ق.م. خودش را و دوست معتمدش مارکوس آنتونیوس را برگزید و منصب پرایتوری را به مارکوس یونیوس بروتوس و گایوس کاسیوس لونگینوس مخصوص داشت.[۲۳۲] نفر آخری خویشتن را ترجمانِ نارضایتیِ بیشترِ اشراف کرد و دست به کارِ راست کردنِ توطئه‌ای برضد سزار شد. او پشتیبانیِ بسیاری از مردان ـ ازجمله بسیاری از حامیان پومپیئوس که به سزار پیوسته بودند ـ و حتی برخی از کسان که از زمان جنگهای گالی همواره درکنار سزار بودند، را به‌دست‌آورد، کسانی چون گایوس تربونیوس و دکیموس یونیوس بروتوس آلبینوس و لوکیوس مینوکیوس باسیلوس[یادداشت ۱۵۸] و سرویوس سولپیکیوس گالبا[یادداشت ۱۵۹][۲۳۳]

توطئه‌چینان و در رأس ایشان کاسیوس کوشیدند پشتیبانیِ مارکوس یونیوس بروتوس را جلب کنند؛[۲۳۴]چه او، درحقیقت، از دورترین بازماندگانِ نسل لوکیوس یونیوس بروتوس بود که به سال ۵۰۹ ق.م. هفتمین پادشاه روم، تارکوئینیوس سوپربوس، را از رُم بیرون رانده بود و حکومت جمهوری را به‌جای پادشاهی برقرار کرده بود؛ و ازبهرِ همین می‌توانست رهبرِ آرمانیی باشد برای توطئه‌ای که هدفش براندازیِ یک جبّارِ دیگر بود. لیکن بانفوذترین سیاستمدار رومی که در توطئه شرکت نکرد همانا سیسرون بود که هرچند با بروتوس دوست بود و امید آن داشت که سزارِ دیکتاتور حذف شود، صلاح را در آن دید تا بیرونِ توطئه بماند. لیکن آرزومند بود که مارکوس آنتونیوس هم با سزار کشته شود، چه او را به‌درستی جانشینِ محتملِ دیکتاتور می‌دانست.[۲۳۵]

نیمهٔ مارس

ویرایش
 
تندیس موسوم به پومپئو آرکوناتی[یادداشت ۱۶۰] که بعدها به نام تیبریو آرکوناتی[یادداشت ۱۶۱]] خواندندش، تندیسی در ویلا آرکوناتی[یادداشت ۱۶۲] واقع در بولاته، میلان است که در ۱۶۱۸ در رُم کشف و در ۱۶۲۱ توسط گالئاتسو آرکوناتی[یادداشت ۱۶۳]خریداری و در ۱۶۲۷ به ویلا آرکوناتی منتقل شد. در گذشته آن را تندیسِ پومپیئوس می‌دانستند و عقیده داشتند که سزار پس از خنجر خوردن در پای همین تندیس جان داد؛ اما امروزه آن را تندیسِ تیبریوس، دومین امپراتور روم، می‌دانند.

برطبق روایات، شمار معتنابهی پیشگویی، قتل سزار را پیشگویی کرده بودند: مشاهده شد که از چندین جهت شعله‌هایی آسمانی می‌سوزند؛ پرندگانِ منفردی به فُروم رسیدند؛ صداهای شبانهٔ عجیبی به‌گوش رسیدند؛ چند روز پیش از قتلش، چون سزار مشغول قربانی کردنِ یک حیوان بود، نتوانست قلبِ قربانی را بیابد که خود نشانی از بدشگونی بود؛ همان زمان مقبرهٔ مؤسسِ شهرِ باستانی کاپوآ، آقای کاپیس،[یادداشت ۱۶۴] را کشف کردند و بر روی سنگ قبرش دیدند که به‌یونانی نوشته: «آنگاه که استخوانهای کاپیس کشف شوند، یکی از اعقاب یولوس بردستِ خویشاوندانش کشته خواهد شد و فوراً با قتلهای خونین و سوگواری برای ایتالیا کینش ستانده می‌شود؛» و همچنین گله اسب‌هایی که سزار به‌هنگام گذر از روبیکن آزاد کرده بود، شروع به گریستن کردند و یک پرندهٔ الیکایی (که پرندهٔ سلطنتی هم می‌خوانندش) که وارد کوریا پومپیئا (عمارت سنا) شده بود و یک شاخهٔ برگ بو با خود داشت، فوراً مورد حملهٔ پرندگان بسیاری ـ که بلافاصله به‌آنجا یورش آوردند ـ قرار گرفت و کشته شد. کمی پیش از ترور، همسرش کالپورنیا ـ زنی که کاملاً تهی از خرافات دینی بود ـ از خوابی سراسیمه شده که در آن دیده بود خانه برسرش خراب می‌شود و او همسر کشته شده‌اش را در بغل گرفته‌است. خودِ قیصر هم به خواب دیده بود که بر بالای ابرها پرواز می‌کند و دست خویش در دست یوپیتر می‌نهد. به‌سبب همین وقایع و نیز وضع سلامتی نامناسب، قیصر چندی دودل بود که در خانه بماند و لایحه‌ای که قرار بود در سنا بررسی کند را به روز دیگری موکول کند یا نه. روز پانزدهم مارس، کالپورنیا همسرش را خواهش کرد که به خانه بمانَد. تا بالاخره دکیموس بروتوس تشویقش کرد تا سناتورهای پُرشماری را که در سنا منتظرش بودند، دلسرد نکند. پس سزار حدود ساعت پنج به بیرون شد و در طول راه پیشگویی سر راهش آمد، نامش آرتمیدوروس کنیدوس[یادداشت ۱۶۵] که جزوه‌ای به سزار داد که در آن خطراتی که متوجهش بود را به وی هشدار می‌داد. لیکن دیکتاتور ـ گویی که می‌خواسته به‌زودی آن را بخواند ـ آن جزوه را با جزوه‌های دیگری که به دست چپ داشت، قاطی کرد و در نهایت فرصت نکرد آن را بخواند. بعد قربان‌های متعددی کرد که از دل‌ورودة هیچ‌یک از آنها فالِ نیکی برنیامد. بااین‌همه، همچنان بی‌توجه به فال‌های نامیمون، داخل ساختمان سنا (کوریا پومپیئا) شد، یک هاروسپکس به‌نام اسپورینا[یادداشت ۱۶۶] که پیشتر هشدارش داده بود که از نیمهٔ مارس برحذر باشد، به‌نزدیکش شد. سزار به‌تمسخر گفتش که نیمهٔ مارس اکنون فرارسیده ولی هیچ‌یک از آن خطراتی که او اعلام می‌کرده برسرش نیامده است. هاروسپکس هم در پاسخ گفتش که بله، این روز فرارسیده است، لیکن هنوز سپری نشده‌است.[۲۳۶]

 
قتل سزار[یادداشت ۱۶۷]ترسیم شده در ۱۷۹۸، اثر نقاش ایتالیایی وینچنتسو کاموچینی، واقع در موزه کاپودیمونته، ناپل.

پس چون وارد ساختمان سنا شد، دکیموس بروتوسْ مارکوس آنتونیوسِ نیرومند را به بیرون سنا سرگرم می‌کرد تا نتواند به سزار کمک برساند.

assidentem conspirati specie officii circumsteterunt, ilicoque Cimber Tillius, qui primas partes susceperat, quasi aliquid rogaturus propius accessit renuentique et gestum in aliud tempus differenti ab utroque umero togam adprehendit: deinde clamantem: 'ista quidem uis est!' alter e Cascis auersum uulnerat paulum infra iugulum. [2] Caesar Cascae brachium arreptum graphio traiecit conatusque prosilire alio uulnere tardatus est; utque animaduertit undique se strictis pugionibus peti, toga caput obuoluit, simul sinistra manu sinum ad ima crura deduxit, quo honestius caderet etiam inferiore corporis parte uelata. atque ita tribus et uiginti plagis confossus est uno modo ad primum ictum gemitu sine uoce edito, etsi tradiderunt quidam Marco Bruto irruenti dixisse: [3] καὶ σὺ τέκνον; exanimis diffugientibus cunctis aliquamdiu iacuit, donec lecticae impositum, dependente brachio, tres seruoli domum rettulerunt. nec in tot uulneribus, ut Antistius medicus existimabat, letale ullum repertum est, nisi quod secundo loco in pectore acceperat. [4]

Fuerat animus coniuratis corpus occisi in Tiberim trahere, bona publicare, acta rescindere, sed metu Marci Antoni consulis et magistri equitum Lepidi destiterunt.
«پس چون سزار نشست، توطئه‌گران با تظاهر به درود دادن بر او گرد آمدند؛ ناگهان تیلیوس کیمبر، که قبول کرده بود که نقش اول [در طرح ترور] را ایفا کند، گویی که از او خواهشی داشته باشد، بدو نزدیک‌تر شد [و درخواستش را بیان کرد.][یادداشت ۱۶۸] پس چون قیصر ردّ کرد و با اشاره بدو فهماند که [بررسی درخواستش] را به زمانی دیگر موکول می‌کند، کیمبر توگای سزار را از هر دو شانه‌اش کشید و سزار فریاد برآورد که «واقعاً که تعرض است!».[یادداشت ۱۶۹] یکی از برادران کاسکا[یادداشت ۱۷۰] در حالی که سزار رویش را از وی برگردانده بود، کمی پایین‌تر از گلویش او را زخم زد. قیصر دست کاسکا را گرفت و با استایلوسی که به‌دست داشت، زخمی‌اش کرد و کوشید به بیرون بجهد که زخمِ بعدی نگذاشت. پس چون دید که از هر سو با خنجرهای کشیده او را هدف می‌گیرند، سرش را با توگا پوشاند و با دست چپش بخشی از لباس را تا به پاهایش کشاند تا شرافتمندانه‌تر بمیرد و پایین‌تنه‌اش را هم پوشاند. بدین‌سان، با ۲۳ ضربهٔ خنجر به قتل رسید و تنها یکبار ـ و آنهم در اولین ضربه ـ بی‌صدا ناله کرد؛ برخی گویند که چون مارکوس یونیوس بروتوس بر وی تاخت، سزار او را گفت: «تو هم؟ پسر!»[یادداشت ۱۷۱] پس چون قاتلان می‌گریختند، او تا مدتی بی‌جان بر زمین افتاده بود؛ تا آنکه سه غلام جوان او را بر تختی نهادند و درحالی که یک دستش به بیرون آویزان بود، به خانه‌اش بردند. چنان‌که آنتیستیوس (پزشک) معاینه کرده بود، هیچ ضربهٔ مرگباری [بر بدنش] دیده نشد جز دومی که بر سینه‌اش فروآمده بود.

توطئه‌گران بدان خیال بودند که پیکر مقتول را به تیبر بیندازند و اموالش را ضبط و مصادرهٔ عمومی بکنند و تمام اقدامات حقوقی-قانونی‌اش را ملغی کنند، لیکن از ترس مارکوس آنتونیوس (کنسول) و مارکوس لپیدوس (ارباب سواران) منصرف شدند.»

— سوئتونیوس، در باب زندگی قیصرها، جلد نخست، گفتار ۸۲

آخرین کلمات سزار را به شیوه‌های مختلف نقل کرده‌اند:

قیصر سبب شده بود که برخی دوستانش شک کنند که نه زندگی کردنِ بیشتر را می‌خواهد و نه توجهی بدان می‌کند، چراکه وضع جسمانی وخیمی داشت. برای همین، هم فال‌های دینی را و هم آنچه را که دوستانش بدو هشدار می‌دادند، نادیده می‌گرفت. برخی می‌گویند که به آن تازه‌ترین لایحهٔ سنا و سوگند سناتورها چنان اعتماد کرده بود که محافظانِ اسپانیولی‌اش را، که با شمشیر از او محافظت می‌کردند، مرخص کرد. در مقابل، برخی می‌گویند که ترجیح می‌داده در یک چشم‌به‌هم‌زدن تمامی خطراتی را که از هر سو تهدیدش می‌کردند، به‌جان بخرد تا اینکه همواره در بیم‌وهراسِ ناشی از آنها بزیَد. برخی حتی می‌گویند که عادت داشته بگوید که آنقدرها که سلامتیِ‌اش برای جمهوری اهمیت دارد، برای خودش اهمیت ندارد، چراکه مدت‌هاست که خود شخصاً قدرت و افتخارِ بسیار کسب کرده‌است لیکن اگر اتفاقی برایش بیفتد، جمهوری آرام نخواهد بود و در شرایطی به‌مراتب بدترْ گرفتارِ جنگ‌های داخلی خواهد شد.[۲۴۰] عموماً پیش همگان اتفاق‌نظر هست که چنین مرگی، از جهاتی، همانی بود که خودش خواسته بود بر سرش بیاید؛ چه وقتی او از گزنفون خواند که کوروش در اوج بیماری‌اش چه فرامینی درباب مراسم خاکسپاری خود داده بود، چنین نوعْ مرگی آهسته را خوار داشت و برای خود مرگی ناگهانی و فوری را ترجیح داد؛ و یک روز قبل از کشته شدنش، بر سر شامی در منزل مارکوس امیلیوس لپیدوس راجع‌به مناسب‌ترین نوعِ مرگ بحثی افتاده بود که او مرگ فوری و غیرمنتظره را ارجح دانست.[۲۴۱]

پس از ترور

ویرایش

او در سن ۵۶ سالگی کشته شد و در شمار ایزدان درآمد، آنهم نه‌فقط به حرفِ کسانی که این تصمیم را گرفتند بلکه در باور عوام نیز. چراکه در نخستین بازی‌هایی که آگوستوس ـ جانشین و وارث او ـ به‌افتخارش ترتیب داده بود، یک دنباله‌دار تا هفت روز متوالی در حوالی ساعت یازده ظهور می‌کرد و می‌درخشید، و باور بر این بود که آن روحِ سزار است که در آسمان‌ها پذیرفته شده.[۲۴۲] به‌همین سبب، ستاره‌ای بر بالای تندیسش نهادند. صلاح دیدند تا آن عمارت سنا (کوریا پومپیئا) را که قیصر در آن کشته شده بود، ببندند و نیمهٔ ماه مارس را «پدرکُشی»[یادداشت ۱۷۳] بنامند و سنا هیچگاه در چنین روزی تشکیل جلسه ندهد.[۲۴۳]

جانشینی

ویرایش

سزار پیش از ترورش چنین قرار داده بود که جانشین اصلی و وارثِ سه‌چهارمِ دارایی‌اش گایوس اُکتاویانوس، نوهٔ خواهرش، باشد؛ جوانی هجده‌ساله که در آن‌موقع در آپولونیا (استان ایلیریکوم) به‌سر می‌بُرد تا بر آماد و پشتیبانیِ دو جنگ بزرگی که سزار در سر داشت، نظارت کند: یکی جنگ برضدّ داکیانِ تحت رهبری بوربیستا و دیگری برضدّ پارتیان در شرق. چون اُکتاویانوس از قتل داییِ مادرش آگاه شد، تصمیم گرفت به رُم بازگردد تا حقوق خویش به‌عنوان فرزندخوانده و وارثِ سزار را مطالبه کند. غیر از اُکتاویانوس لوکیوس پیناریوس و کوئینتوس پِدیوس نیز وارثان قیصر بودند که یک‌چهارمِ باقی‌ماندهٔ داراییِ دیکتاتور به آنان تعلق می‌گرفت[یادداشت ۱۷۴] اما تنها اُکتاویانوس بود که چون فرزندخواندهٔ قیصر بود، توانست نام و نام‌خانوادگی متوفی را به ارث ببَرد و از آن پس «گایوس یولیوس کایسار اُکتاویانوس» خوانده شد.[۲۴۴]

در بیستم مارس جسد سزار را در فروم روم سوزاندند. قبل تر، قاتلان سزار قصد داشتند جسدش را بلافاصله پس از ترور در تیبر بیندازند، اما چون بسیاری از سناتورها، وحشت‌زده از رویداد، فوراً ساختمان سنا را ترک کرده بودند، آن کار ناتمام ماند. مارکوس آنتونیوس ـ که چون اُکتاویانوس هنوز در ایلیریکوم بود، رهبرِ جناح پوپولارها و دوستداران قیصر شده بود ـ در کامپوس مارتیوس و در مجاورت قبرِ یولیا، دخترِ سزار، پشته‌ای از چوب درست کرد تا جسد را بر روی آن بسوزانند و در فُروم نیز غرفه‌ای ساخت که در آن توگای خونینی که قیصر موقع مرگش پوشیده بود را در معرض دید عموم گذاشت. تعداد بی‌شماری در کامپوس مارتیوس جمع آمدند تا هدایایی برایش ببرند و بازی‌هایی به‌افتخارش ترتیب دادند که در آن‌ها شعرهایی از پاکوویوس[یادداشت ۱۷۵] را می‌سرودند. آنگاه، آنتونیوس یک لایحهٔ سنا را قرائت کرد که، موافق آن، سنا تمامی افتخارات زمینی و آسمانی را به قیصر ارزانی می‌داشت و سناتورها مؤظف به پاسداشت او می‌شدند. آنگاه، تصمیم گرفت جسد را به فُروم ببرد و درحالی‌که عده‌ای درخواست می‌کردند که جسد را در کوریا پومپیئا ـ محل قتلش ـ یا در معبد یوپیتر در تپهٔ کاپیتولیوم بسوزانند، عده‌ای تابوت را به آتش کشاندند و حضار دیگر هم فوراً چوب‌ها و وسایل چوبی و هدایایی که با خود آورده بودند را در آن آتش انداختند و شعله‌ورترش کردند. کهنه‌سربازانِ قیصر هم فرا رسیدند تا سلاح‌ها و جواهراتشان را در آن آتش بیندازند؛ و خارجیان ـ از جمله یهودیان ـ هم جهت تجدید پیمان آمدند؛ خارجیانی که از سزار سپاس‌گزار بودند که پومپیئوس را شکست داده بود، چراکه نامبرده با ورود به قدس‌الاقداس، حرمت معبد اورشلیم را هتک کرده بود.[۲۴۵] بعدها در مکانی که جسد سزار را آتش زدند، معبد سزار را ساختند.

 
شبح سزار وارد خیمهٔ بروتوس می‌شود (اثر ادوین آستین ابی)

روایتی افسانه‌ای منقول است که در ۴۲ ق.م. هنگامی‌که سپاهیان آنتونیوس و اُکتاویانوس مهیای حمله بر سپاهیانِ قاتلانِ سزار ـ بروتوس و کاسیوس ـ در فیلیپی (شمال یونان) می‌شدند، چهرهٔ مردی با بزرگیِ مافوق‌تصور و ظاهری ترسناک در خیمهٔ بروتوس پدیدار شد. بروتوس چهرهٔ سزار را در آن دید و شناخت، پس پرسید که تو کیستی؛ و آن سایه پاسخ داد: «من روح پلیدت هستم ای بروتوس! مرا در فیلیپی بازخواهی دید.» بروتوس هم شجاعانه پاسخش داد که «می‌بینمت!» چند روز بعد، وقتی که پیروزیِ منتقمانِ سزار مسلم شده بود، کاسیوس با خنجری که به سزار زده بود، خویشتن را کُشت و کمی بعد بروتوس نیز چنین کرد. بدین‌سان، دو سال پس از ترور سزار، تمام کسانی که در ترور او شرکت داشتند جان باختند و کینِ خداوندگار ژولیوس ستانده شد.[۲۴۶]

سزار در طول اقامتش در مصر در سال ۴۸ ق.م. کلئوپاترا را باردار کرده بود و او هم پسری زائید که نامش را سزاریون (به‌معنای سزار کوچولو) نهادند و تنها پسر طبیعیِ[یادداشت ۱۷۶] قیصر بود. لیکن این پسرک چون از مادری غیر-رومی زاده بود، هیچ‌گونه حقی در جانشینی پدرش نداشت. پس از قتل سزار، کلئوپاترا نه‌تنها با یکی از منتقمان قیصر یعنی مارکوس آنتونیوس رابطهٔ عاشقانه داشت، بلکه می‌کوشید باهمکاری او امپراتوری تازه‌ای در شرق پدید بیاورد که با اقتدار روزافزونِ اُکتاویانوس در غرب مقابله کند. اختلافی که بدین ترتیب میان آنتونیوس و اُکتاویانوس پدیدار شد، به جنگی داخلی دوباره در جمهوری روم انجامید که یک طرف آن اُکتاویانوس و لژیون‌های وفادار به سزار بودند و در طرف دیگرش آنتونیوس و کلئوپاترا. این جنگ داخلی با پیروزی اُکتاویانوس در نبرد آکتیوم در ۳۱ ق.م. و، متعاقب آن، خودکشی آنتونیوس و کلئوپاترا به پایان رسید و اُکتاویانوس در ۲۷ق. م. نظام سیاسی روم را از جمهوری به امپراتوری تغییر داد و آگوستوس[یادداشت ۱۷۷] خوانده شد.

سزار در مقام نویسنده، تاریخ‌نگار و سخنور

ویرایش
 
در خطوط ابتدایی کتاب نوشته: Julii Caesaris quae exstant یعنی «آنچه از ژولیوس سزار باقی‌مانده‌اند.»
 
یک نسخهٔ کتاب خاطراتی در باب جنگ گالی، تصحیح سال ۱۷۸۳

آثار تألیف شدهٔ قیصر او را بین استادانِ بزرگِ صاحب‌سبکِ نثرِ لاتین قرار می‌دهد. نثر او ساده بوده است. در دوران رنسانس و پس از آن، آثار او در کنار آنِ ویرژیل و سیسرون و اووید و تیتوس لیویوس یکی از منابع آموزش زبان لاتین به دانش‌آموزان بود.[۲۴۷]

فهرست آثار

ویرایش

آثاری از او که تاکنون برجای مانده‌اند عبارتند از:

  • خاطراتی در باب جنگ گالی (لاتین: Commentarii De Bello Gallico) که در باب نبردهایش برای منقاد ساختن سرزمین گالیا میان سال‌های ۵۸ تا ۵۲ ق.م. نوشته شده‌اند. این اثر مشتمل‌بر هشت جلد است که جلد آخر را احتمالاً یکی از معاونان قیصر، آئولوس هیرتیوس، نگاشته‌است تا کار روایت خاطرات جنگ گالی را تکمیل کند و خلأ زمانی میان پایان جنگ‌های گالی و شروع جنگ داخلی را پُر کند. این اثر حاوی اطلاعات جمعیت‌شناختیِ جالبی است در باب خَلایقی که قیصر در طول نبردهایش با آنان روبرو شده. سزار برای آنکه عینیت و واقع‌گرایی اثرش را بیشتر کند، از شیوهٔ روایت سوم شخص مفرد استفاده می‌کند، هرچند که به‌وضوح روشی است برای تجلیل شخصیت خودش و برجسته کردنش در سراسر کتاب. با این‌حال، توصیفاتش سرد و کسالت‌بارند و صحنه‌هایی مهیب چون ریشه‌کن نمودنِ هزاران انسان در آن روایت شده‌اند. بدین‌سان، کتاب خاطراتی در باب جنگ گالی یک اثر مدح‌آمیز و دارای کاربرد پروپاگاندایی برای جنگ‌های گالی هستند.
  • خاطراتی در باب جنگ داخلی (لاتین: Commentarii De Bello Civili) کتابی سه جلدی که روایت‌گر نبردهایش در برابر پومپیئوس و سناست. در این مجلدات، سزار جنگ داخلی سال‌های ۴۹ تا ۴۵ ق.م. را روایت می‌کند.
  • نامه‌هایی منظوم به پوبلیوس ترنتیوس آفر که تنها پاره‌ای از آنان به دست ما رسیده‌اند.

آثار از دست رفته‌اش عبارتند از: چندین خطابه؛ رساله‌ای دو جلدی در باب زبان‌شناسی و سبک نگارش به‌نام در باب تناسب[یادداشت ۱۷۸] که در تابستان ۵۴ ق.م. تمامش کرد و به سیسرون تقدیم نمود؛ شعری در باب لشکرکشی به اسپانیا در ۴۵ ق.م. و نیز جزوه‌ای به‌نام آنتی‌کاتو[یادداشت ۱۷۹] (به‌معنای برضدّ کاتو) که برضد کاتو و با رویکردی جدلی نگاشته شد تا پاسخی به جزوه‌ای باشد که سیسرون ـ به درخواست بروتوس ـ در ستایش کاتو نگاشته بود.[یادداشت ۱۸۰]

و در نهایت، آن آثاری که مؤلفشان معلوم نیست اما جزو متعلقات قیصر حسابشان می‌کنند، عبارتند از:

  • جلد هشتم کتاب‌های خاطراتی در باب جنگ گالی.
  • جنگ هیسپانیا (Bellum Hispaniense)؛ راجع‌به جنگش در اسپانیا.
  • جنگ آفریقا (Bellum Africum)؛ راجع‌به جنگش در آفریقا.
  • جنگ اسکندریه (Bellum Alexandrinum)؛ راجع‌به جنگش در خاور نزدیک و مصر.
  • دست‌نوشته‌هایی راجع‌به آخرین حوادث جنگ داخلی که افسران سزار نوشته‌اند.

در این آثار، سبک نثری متفاوت و آشکارا کمتر زنده و شاداب نسبت‌به آنچه سزار در دو اثرش به‌کار برده بود، دیده می‌شود. مؤلفانِ این آثارِ مجهول‌المؤلف احتمالاً معاونان و افسرانِ بسیار وفادار به قیصر بوده‌اند؛ از جمله گایوس اوپیوس[یادداشت ۱۸۱] و شاید آئولوس هیرتیوس در ویراستاریِ جنگ اسکندریه.

قیصر، افزون‌بر آنکه قهرمان سیاسیِ عصر خودش بود، سخنور قابلی هم بود. نطق‌های او نیز از میان رفته‌اند و تنها بازسازیِ یک نطق از او ـ که در ۵ دسامبر ۶۳ ق.م. ایراد کرده بود ـ برجای مانده و از باقی نطق‌هایش فقط اخبار برجای مانده‌اند: برضدّ آقای دولابلا،[یادداشت ۱۸۲] برای بازجوییِ آقای پلوتیوس،[یادداشت ۱۸۳] برای اهالی بیتینی،[یادداشت ۱۸۴] و برای آقای دکیوسِ سامنیت.[یادداشت ۱۸۵] قضاوت باستانیان درباب بلاغت قیصر در مجموع مثبت بوده‌است.[۲۴۸]

سزار و اسکندر

ویرایش

پس از قتل سزار، فتوحاتش در غرب تا چهارصد سال بعد، یعنی تا زمان سقوط امپراتوری روم غربی در ۴۷۶ میلادی و فتوحاتش در شرق تا چهارده قرن بعد، یعنی تا زمان سقوط امپراتوری روم شرقی (بیزانس) در ۱۴۵۳ برقرار ماندند. در تاریخ سرداران زیادی بوده‌اند که فتوحات بسیار داشته‌اند، مانند اسکندر و چنگیز؛ اما امپراتوری اینان اندکی بعد از مرگشان فروپاشیده است؛ و آنچه سزار را متشخص کرده، تداوم و تثبیت امپراتوری اوست.[۲۴۹] گذشته از آن، اسکندر پیش از فتوحاتش، پادشاهی استواری را از پدرش فیلیپ دوم مقدونی به ارث برده بود؛ در حالی‌که سزار از ابتدا یک شهروند عادی بود و هرچند از خانواده‌ای والاتبار ـ خاندان یولیا ـ برخاسته بود، فقیر بود.[۲۵۰]

دیدگاه دیگران دربارهٔ سزار

ویرایش

دیدگاه ماکیاولی

ویرایش

نیکولو ماکیاولی، فیلسوف سیاسی ایتالیایی رنسانس، در کتابش گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس، عقیده دارد که کسانی که قیصر را ستوده‌اند فریب بخت نیک او را خورده‌اند، و در دوران دیکتاتوری او نویسندگان حق نداشتند عقاید خود در بارهٔ او را آزادانه ابراز کنند؛ باید ستایش نویسندگان دربارهٔ بروتوس را هم خواند، زیرا نویسندگان چون از بیم قدرت سزار نمی‌توانستند خودِ سزار را بنکوهند، دشمنانش را ستوده‌اند.[۲۵۱] او سبب سقوط جمهوری روم را فساد اخلاقیی می‌داند که گایوس ماریوس (شوهر عمهٔ سزار) و سپس سزار و پیروانش در روم رایج ساخته بودند، و قیصر توانست تودهٔ مردم را چنان اغفال کند که آنان بر یوغی که به‌دست خود بر گردن خویش نهادند آگاه نشدند.[۲۵۲]

دیدگاه فروید

ویرایش

زیگموند فروید دربارهٔ اسکندر می‌گوید که او مطمئناً یکی از بزرگ‌ترین جاه‌طلبانی است که تا به‌حال زیسته؛ و شِکوه می‌کند که چرا هومری نبوده‌است تا از دستاوردهایش حماسه‌ای بسازد. با این‌حال، این روانکاو اتریشی، هرچند اسکندر را چونان چهره‌ای بزرگ و اسطوره‌ای می‌شناسد، کیفیات و شخصیتش را نمی‌ستاید؛ شاید چون در اون نوعی نارسیسیم (خودشیفتگی) شدید می‌دیده‌است. از سوی دیگر، ظاهراً با سزار بسیار همدردی می‌کرده‌است و او را به‌سان یکی از بزرگ‌ترین جنگجویان تاریخ که تنها ناپلئون قابل قیاس با او بوده، نامیده‌است.[۲۵۳]

دیدگاه مونتسکیو

ویرایش

مونتسکیو سزار را از مسببان انحطاط اخلاقیِ رومیانِ اواخر عهد جمهوری می‌داند و او را در کنار پومپیئوس و کراسوس (اعضای تریوم‌ویرات اول) به ترویج فساد و هرج‌ومرج، خریدن قضات و رأی‌دهندگان، اِفساد در اخلاق مردم، تشویق رشوه‌خواری و توطئه‌چینی، و به کیفرنرساندن مجرمان متهم می‌کند.[۲۵۴] او از یکی از نویسندگان رومی نقل می‌کند که تریوم‌ویرات اول بیش از هرعاملی باعث انحطاط و سقوط جمهوری شد.[۲۵۵] او همچنین منشأ روحیهٔ چاپلوسی و نوکرمآبی دوران امپراتوری روم را اعمال سزار می‌داند، چراکه پس از غلبهٔ سزار بر جمهوری‌خواهانْ سناتورها، اعم از دوست و دشمن، سعی کردند موانعی را که قوانین بر سر راه پیشرفت او ایجاد کرده بود ملغی کنند، تا جایی‌که در این مورد با یکدیگر رقابت می‌کردند و برای قیصر احترامی بی‌اندازه قائل شدند. دیون کاسیوس می‌نویسد که آنان حد مبالغه و تملق‌گویی از سزار را به‌جایی رساندند که می‌گفتند سزار از هر زنی خوشش بیاید حق دارد از او کام بگیرد.[۲۵۶]

میراث سزار

ویرایش
  • نام خانوادگی او: عنوان «سزار» (Caesar) لقبی شد که بعدها برای امپراتوران روم به‌کار رفت و در آلمانی بدل به کایزه (Kaiser، لقب امپراتوران آلمان)، در روسی بدل به تزار (Царь، لقب امپراتوران روس) و در عربی بدل به قیصر شد. ماجرا از این قرار بود که آگوستوس، بانی امپراتوری روم، چون وارث و فرزندخواندهٔ سزار بود، نام «سزار» را به ارث برد. فرزندان و جانشینانش (تیبریوس، کالیگولا، کلاودیوس و نرون) که همگی از خاندان سزار بودند نیز این لقب را در انتهای نامشان داشتند تا اینکه نرون را در سال ۶۸ میلادی کشتند و گالبا به امپراتوری رسید که هرچند از دودمان سزار نبود عنوان «سزار» را به‌کار برد تا بر امپراتور بودنش تأکید کند؛ امپراتوران بعدی نیز این روند را ادامه دادند، به‌گونه‌ای که سزار به‌معنای حاکم یا امپراتور شد.[۲۵۷]
  • تقویم ژولینی: تقویم کهن رومی برمبنای حرکت قمر بر گرد زمین یا، به‌سخن دیگر، نوعی تقویم قمری بود. ایراد این تقویمِ بسیار پیچیده این بود که عده‌ای باید تصمیم می‌گرفتند که روزهایی را اضافه یا حذف کنند. در ۴۵ ق.م. سزار، پس از مشاوره با یک منجم اهل اسکندریه به‌نام سوسیگنس، تقویمی منظم‌تر برمبنای حرکت زمین بر گرد خورشید یا، به‌سخن دیگر، تقویمی شمسی تنظیم و ارائه کرد که تقویم ژولیوسی یا ژولینی[یادداشت ۱۸۶] نامیده شد و تا سده‌ها به‌کار بود. هرچند امروزه تقویم گریگوری جانشین تقویم ژولینی شده‌است، برخی کلیساهای ارتدوکس، از جمله کلیسای ارتدوکس روسیه، همچنان از تقویم ژولینی استفاده می‌کنند.[۷][یادداشت ۱۸۷]
  • ماه ژوئیه: سزار در ماه کوئینتیلیس[یادداشت ۱۸۸] به‌دنیا آمده بود. برای همین، پس از مرگش، با توجه به نام ژولیوس و به احترام او، نام این ماه را به ژوئیه تغییر دادند.[۲۵۸][۶]
  • رمز سزار: نوعی رمز جابجایی ساده است که مورد استفادهٔ سزار بود و به نام او نامیده شد. در این شیوهٔ رمزگذاری، هر کلمهٔ موجود در یک پیام را یک یا دو یا سه کلمه ــ یا بیشتر ــ جلو می‌برند تا در صورت ضبط پیام به دست دشمن قابل خواندن نباشد.[۲۵۹]
  • عمل سزارین: برخی عقیده دارند که عمل سزارین (Cesarean section) نام خود را از این سردار دیکتاتور گرفته‌است. به گزارش دانشگاه واشینگتن، برخی فکر می‌کنند ژولیوس سزار نخستین کسی بوده که با این روش به‌دنیا آمده‌است. در حالی‌که تاریخ‌نگاران برآنند که پیش از سزار نیز این نوع عمل‌جراحی وجود داشته‌است. در آن دوران، نسبت‌به سزارین بسیار خوش‌بین بودند و می‌پنداشتند که چنین نوزادانی دارای قدرتی اعجاب‌آور و حتی ماورائی‌اند، چنان‌که برخی خدایان یونانی، از جمله آدونیس، با این روش به‌دنیا آمدند. به‌علاوه، نام این نوع عمل‌جراحی شاید نه مشتق از نام Caesar که مشتق از فعل لاتینی caedo (به‌معنای «بریدن») باشد، زیرا در این عمل جنین را از رحم می‌برند.[۲۵۸][۲۶۰]

شایعات در باب همجنس‌گرائی در نقش مفعول

ویرایش

جامعهٔ روم در آن زمان نقش مفعول در یک رابطه جنسی را ـ فارغ از جنسیت ـ نشان انقیاد، خواری و فرودستی می‌دانست. در حقیقت سوئتونیوس می‌گوید که در تریومفِ سزار به‌مناسبت فتوحاتش در گالیا سربازان او چنین ترانه می‌خواندند:

Gallias Caesar subegit, Nicomedes Caesarem: ecce Caesar nunc triumphat qui subegit Gallias, Nicomedes non triumphat qui subegit Caesarem
قیصر گالیا را مقهور ساخته و نیکومدس قیصر را. حال بفرما قیصری که گالیا را مقهور ساخته جشن می‌گیرد ولی نیکومدس که قیصر را مقهور ساخته جشن نمی‌گیرد!

— سوئتونیوس، در باب زندگی قیصرها، جلد نخست، گفتار ۴۹

بر طبق گفته‌های سیسرو، بیبولوس،[یادداشت ۱۸۹] و گایوس مِمیوس[یادداشت ۱۹۰] و دیگران (اکثراً در شمار دشمنان سزار) او با نیکومدس چهارم پادشاه بیتینی[یادداشت ۱۹۱] در دوران نوجوانی-جوانی‌اش روابط سکسی داشته‌است. داستان‌هایی که قیصر را به استهزاء «ملکهٔ بیتینی» می‌نامیدند از سوی برخی دشمنان سیاسی‌اش ترویج داده‌می‌شدند تا وی را مخذول کنند. خودِ سزار در طول عمرش به کرات شایعات را تکذیب می‌کرد و به گفته دیون کاسیوس در کتاب خود، تاریخ روم، حتی در یک مورد سوگند نیز یاد کرد.[۲۶۱] این شکل از افترازنی برای بدنام کردن و تخفیف شخصیّت رقبای سیاسی شیوه‌ای رایج در عصر جمهوری روم بود. برای نمونه مارکوس آنتونیوس به اکتاویانوس اتهام زده‌بود که از طریق سکس به فرزندخواندگی و در نتیجه جانشینی سزار دست‌یافته؛ اتهامی که سوئتونیوس آن را یک افترای سیاسی توصیف کرده‌است.[۲۶۲]

گفتنی است کاتولوس دو چکامه سرود که در آن‌ها سزار و یکی از مهندسانش به‌نام مامورا[یادداشت ۱۹۲] را عاشق یکدیگر نمایانده‌است امّا بعدها عذرخواهی کرد.[۲۶۳]

نگارخانه

ویرایش

جستارهای وابسته

ویرایش

یادداشت‌ها

ویرایش
  1. در فرانسوی نام او را ژول سزار، در عربی یولیوس قیصر و در ایتالیایی جولیو چزاره تلفظ می‌کنند.
  2. به لاتین Dictator
  3. امروزه شامل نواحی مرکزی و شمالی کشور کنونی فرانسه و تمامی بلژیک، لوکزامبورگ و بخش‌هایی از سوئیس، هلند و آلمان
  4. به لاتین: Primus Triumviratus؛ پریموس تریوم‌ویراتوس
  5. به لاتین: alea iacta est
  6. به لاتین: dictator perpetuo
  7. به لاتین: Divus Iulius
  8. به لاتین: Commentarii de Bello Gallico
  9. به لاتین: De Bello Civili
  10. به لاتین: De vita Caesarum
  11. به یونانی: Βίοι Παράλληλοι, (بیوئی پارالِّلوئی)
  12. به لاتین: Historia Romana
  13. به لاتین: Historia Romana
  14. به لاتین: Historiae Romanae
  15. به لاتین: Orationes in Catilinam
  16. به لاتین: Epistulae ad Atticum
  17. به لاتین: Pro Marcello؛ گفتنی است این نطق توسط سیسرو ایراد شده‌بود تا از دیکتاتور سزار که اجازه داده‌بود تمامی دشمنان سیاسی‌اش از جمله مارکوس کلادیوس مارکلوس (Marcus Claudius Marcellus) مشمول عفو شده و به میهن (روم) بازگردند، سپاس‌گزاری کرده‌باشد.
  18. به لاتین: Pro Quinto Ligario؛ گفتنی است هدف سیسرو از این خطابه، دفاع از یکی از نظامیان دشمن سزار به‌نام کوئینتوس لیگاریوس در برابر اتهام خیانت بود.
  19. به لاتین: Pro Deiotaro؛ گفتنی است دیئوتاروس یکی از چهار حکمران گالاتیا در آسیای صغیر بود که از متحدان وفادار جمهوری روم به‌شمار می‌آمد.
  20. به لاتین: De Provinciis Consularibus
  21. به لاتین: Pharsalia؛ برگرفته از فارسالا که محل نبرد فارسال میان قیصر و پومپیئوس بود
  22. به لاتین: Commentarii de Bello Gallico
  23. به لاتین: De Bello Civili
  24. در سال ۴۶ ق. م که قیصر در اوج قدرت خود به‌سر می‌بُرد برای آنکه تأکید کند تبار او به ونوس می‌رسد، معبدی در فروم جدیدی که احیایش کرده‌بود را به این نیای مؤنث خود اختصاص داد.
  25. به لاتین: Historia Augusta؛ کتابی در باب زندگی امپراتوران روم که از حیات امپراتور هادریانوس آغاز می‌شود.
  26. این فرضیه می‌تواند با کشف سکّه‌هایی چند که توسط قیصر در ابتدای جنگ داخلی ضرب شده‌اند مورد تأیید قرار بگیرد؛ سکّه‌هایی که فیلی را به‌تصویر می‌کشانند که درحال لِه کردن یک مار است. نخستین شخص از سزارها که اطلاعاتی از او در دست است همانا سکستوس ژولیوس سزار است که در سال ۲۰۸ ق. م مقام پرایتوری داشت و برای همین نمی‌توانسته در نخستین جنگ کارتاژ حضور داشته‌باشد.
  27. Sextus Iulius Caesar
  28. بنابراین گایوس ماریوس شوهرعمه سزار می‌شود درحالی‌که در برخی منابع فارسی او را به اشتباه نه شوهرعمه بلکه عموی سزار دانسته‌اند. بنگرید به: ژولیوس سزار. ترجمهٔ شهربانو صارمی. به کوشش دان ناردو. ققنوس. ص. ۲۰.
  29. Quintus Pedius
  30. Lucius Pinarius
  31. Marcus Atius Balbus
  32. به ایتالیائی: Museo Chiaramonti؛ این موزه خود بخشی از موزه‌های واتیکان است
  33. Marcus Antonius Gnipho
  34. به لاتین: Optimates؛ می‌توان آنان را با اعضای حزب جمهوری‌خواه در ایالات متحده آمریکا قیاس کرد
  35. به لاتین: Populares؛ می‌توان آنان را با اعضای حزب دموکرات در ایالات متحده آمریکا قیاس کرد
  36. به لاتین flamen Dialis
  37. Cossutia
  38. Iulia، بعدها او همسر گنایوس پومپیئوس کبیر شد
  39. چون پدر زن سزار، کینا، از دشمنان سرسخت سولا بود
  40. در متن لاتین کتاب نوشته: morbo quartanae adgravante که به‌معنای «بیماری تشدید شوندهٔ چهارروزه» است ولی در یک برگردان انگلیسی آن را به severe attack of quartan ague به‌معنای «تب شدید چهار روزه» و در یک برگردان ایتالیایی آن را به ammalato gravemente di febbre quartana با همان معنا ترجمه شده‌است درحالی‌که morbus در لاتین تنها به‌معنای «بیماری» است و می‌تواند هر بیماری‌ایی غیر از تب و لرز را هم شامل شود
  41. به لاتین virgines Vestales
  42. Mamercus Aemilius
  43. Marcus Minucius Termus
  44. Nicomedes IV؛ به یونانی: Νικομήδης وی آخرین پادشاه بیتینی بود و پیش از مرگش، قلمرو خود را برای جمهوری روم به ارث گذاشت.
  45. Publius Servilius Vatia Isauricus
  46. با مارکوس امیلیوس لپیدوس که از سران تریوم‌ویرات دوم بود اشتباه نشود
  47. به لاتن: Cnaeus Cornelius Dolabella
  48. Gaius Antonius Hybrida
  49. Lucius Aurelius Cotta
  50. Quintus Hortensius Hortalus
  51. به لاتین: provoco ad populum
  52. به یونانی: Φαρμακονήσι
  53. به لاتین Marcus Luncus
  54. به لاتین: Pontifex
  55. به لاتین: Tribunus militum
  56. به لاتین: Lex Plotia
  57. به لاتین: Tribunicia potestas؛ به‌معنای اقتدار تریبونی
  58. به لاتین Rostra؛ سکویی بود در بیرون فروم‌های رمی که کلانترها بر بالای آن قرار گرفته و خطابه می‌کردند
  59. به لاتین Marcii Reges
  60. منظورش این است نام مادر عمه‌اش یا به‌عبارتی مادرِ پدرش مارچا Marcia بوده‌است
  61. به لاتین Lex Gabinia؛ این لایحه در سال ۶۷ ق. م تصویب شد و مضمون آن این بود که بیشترین اختیارات و آزادی عمل ممکن به پومپیئوس داده شود تا جنگ علیه دزدان دریایی (که دهه‌ها بود امنیت مدیترانه را به خطر انداخته‌بودند) را پی‌بگیرد
  62. به لاتین Lex Manilia؛ لایحه‌ای بود که در سال ۶۶ ق. م با حمایت سیاسی سزار و سیسرون تصویب شد و مضمون آن این بود که به پومپیئوس اختیارات مطلق برای رهبری جنگ مهردادی سوم علیه مهرداد ششم، پادشاه جاه‌طلب پنتوس، داده شود، جنگی که تاکنون توسط لوکیوس لیکینیوس لوکولوس رهبری می‌شد
  63. به لاتین Pontifex Maximus
  64. به لاتین Quintus Caecilius Metellus Pius؛ در لاتین pius به‌معنای پارسا و زاهد است و صفت pious در زبان انگلیسی نیز از آن مشتق شده‌است
  65. به لاتین Quintus Lutatius Catulus
  66. به لاتین Publius Servilius Vatia Isauricus
  67. به لاتین Via sacra به‌معنای «جاده مقدس»
  68. به ایتالیایی Cicerone denuncia Catilina
  69. به ایتالیایی Palazzo Madama
  70. سالوستیوس که از تاریخ‌نگاران دوستدار سزار محسوب می‌شود در کتاب خود به‌نام در باب توطئه کاتیلینا (de Catilinae coniuratione) ذکری از مشارکت قیصر در توطئه اولِ کاتیلینا نکرده‌است اما سوئتونیوس در کتاب خود به‌نام در باب زندگی قیصرها به این مطلب اشارت کرده‌است
  71. Lucius Vettius
  72. Publius Cornelius Lentulus Sura
  73. Gaius Cornelius Cethegus
  74. Quintus Lutatius Catulus
  75. به لاتین provocatio ad populum
  76. Quintus Caecilius Metellus Nepos
  77. به لاتین Concilium Plebis
  78. به لاتین Senatus consultum ultimum
  79. به انگلیسی Lusitanians؛ بعدها استان رومی هیسپانیا لوزیتانیا به‌نام آنان نام‌گذاری شد
  80. البته گفتنی است واژه لاتین Imperator در اصل به‌معنای «شخصِ دارای ایمپریوم» و «فرمانده نظامی» است و در دوران جمهوری روم هنوز بدان معنایی که در دوران امپراتوری روم به‌کار می‌رفت استعمال نمی‌شد
  81. به لاتین Triumphus
  82. به لاتین Cursus honorum
  83. به لاتین in absentia
  84. به لاتین ovatio
  85. سزار با تصویب قانون Lex Iulia de actis Cn. Pompei Confirmandis (قانون یولیایی در باب اقدامات پومپیئوس که باید تأیید شوند) در سال کنسولی‌اش (59 ق. م) اقدامات پومپیئوس در استان آسیا را تأیید کرد. در حقیقت پس از پایان سومین جنگ مهردادی، پادشاهی پنتوس بسیاری از سرزمین‌هایش را از دست داد و دولت‌های مستقل آناتولی و ارمنستان به دول دست‌نشاندهٔ روم تبدیل شدند. استان سوریه روم نیز خلق شد. تذکر اینکه «قانون یولیایی» یا Lex Iulia به قانونی گفته می‌شود که توسط اجداد سزار یا خاندان یولیا (Gens Iulia) ارائه یا تصویب می‌شد.
  86. نام این قانون Lex Iulia de publicanis (قانون یولیایی در باب گردآورندگان مالیات) بود.
  87. Marcus Calpurnius Bibulus
  88. به لاتین ager publicus
  89. به لاتین: concussio
  90. Lex Iulia de Repetundis یا قانون یولیایی در باب اخاذی، این لایحه با هدف محدود کردن جُرم اخاذی و باج‌گیری از سوی کلانترهای استانی ارائه شد.
  91. نام این قانون Lex Iulia de publicanis یا قانون یولیایی در باب مالیات‌گیران بود.
  92. به لاتین: acta senatus در اینجا senatus در حالت جنیتیو بکار رفته و acta نیز اسم جمع خنثی است (اینجا)
  93. Lex Vatinia de provinciis Caesaris یا قانون واتینی در باب استان‌های سزار، قانونی بود که توسط تریبونی به نام پوبلیوس واتینیوس ــ زمانی‌که سزار با بیبولوس در 59 ق. م کنسول بود ــ ارائه و تصویب شد. این قانون از اول مارس 59 ق. م لازم‌الاجرا می‌شد و به سزار فرماندهی بر سه لژیون برای پنج سال (تا اول مارس 54 ق. م) در گالیا کیسالپینا و ایلیریکوم را اعطا می‌کرد. بعداً سنا یک لژیون از گل ناربونی را نیز به لژیون‌های سزار افزود.
  94. Quintus Caecilius Metellus Celer
  95. Publius Clodius Pulcher
  96. به لاتین: Lex Memmia
  97. Lucius Cornelius Balbus
  98. به لاتین: Allobroges
  99. به لاتین: Sequani
  100. Admagetobriga؛ مکان امروزی این ناحیه مشخص نیست، احتمالاً در سلستد در استان آلزاس (فرانسه) بوده‌باشد
  101. به لاتین: Rex atque amicus populi Romani
  102. به لاتین: Sequani
  103. در متن لاتین چنان‌که دیده می‌شود عبارت quos illi haberent دیده‌می‌شود که به‌معنای «آنچه‌که آنان (سکوان‌ها) دارند» می‌باشد و دقیق معلوم نیست که مراد از «آنها» اسیران است یا دارائی‌های به تاراج رفته یا چیز دیگری
  104. Marcus Valerius Messalla Niger
  105. Marcus Pupius Piso Frugi Calpurnianus
  106. البته معنی اصلی آن «حق» است
  107. البته رقم ۳۰۶ هزار نفر که سزار ارائه کرده از نگاه تاریخ‌نگاران امروزین اغراق‌آمیز است
  108. به لاتین: Nervi
  109. به لاتین Andes
  110. Velanius
  111. Silius
  112. در نقشه: Q. Titurio Sabino قرمز رنگ
  113. در نقشه: UNELLI به رنگ سبز
  114. در نقشه CORIOSOLITES
  115. در نقشه: LEXOVII به رنگ سبز
  116. در نقشه: Decimo Bruto به رنگ قرمز
  117. این تیر بر دکل عمود است و بادبان کشتی از آن آویزان می‌شود. در برگردان ایتالیایی کتاب آن را Pennone و در برگردان انگلیسی آن را Sail yard ترجمه کرده‌اند.
  118. به ایتالیایی albero به انگلیسی mast
  119. به ایتالیایی Vela به انگلیسی Sail
  120. به لاتین Usipetes
  121. به لاتین Tencteri
  122. لازم است گفته شود در این سال اوبی‌ها (که خود تیره‌ای از خلق‌های ژرمن بودند) در کرانه راست رود راین سکونت داشتند و در نتیجه جزئی از سرزمین ژرمانیا و نه گالیا بودند؛ بدیهی است سزار با این پیشنهاد می‌خواسته یوسیپت‌ها و تنکترها را از گالیا دور کند.
  123. به لاتین Sicambri
  124. Gaius Volusenus
  125. Cassivellaunus
  126. در نقشه با عنوان CATUVELLAUNI
  127. گفتنی است این نقشه اسامی لگاتوسهای سزار را با رنگ قرمز (زبان ایتالیایی) و اسامی قبایل گالیایی را با رنگ سبز (زبان لاتین) نمایانده‌است.
  128. Catuvolcus
  129. محل استقرار اردوگاه تحت امر این دو ژنرال در نقشه با عنوان Sabino e Cotta به رنگ قرمز نمایانده شده‌است
  130. در نقشه با نام ATTUATUCI به رنگ سبز
  131. محل استقرار اردوگاه تحت امر ژنرال سیسرو در نقشه با عنوان Q.Cicero به رنگ قرمز نمایانده شده‌است و چنان‌که دیده می‌شود از محل استقرار لژیون متلاشی شدهٔ سابینوس و کوتا (در نقشه: Sabino e Cotta) دور نیست.
  132. یعنی درحالی که در گالیا (خارج از رم و ایتالیا) حضور داشت بتواند خود را نامزد کنسولی کند، به‌سخن دیگر هم پروکنسولِ گالیا بماند هم در پایتخت کنسول شود.
  133. ولیئوس پاترکولوس و آپیانوس خودِ تریبون مردم‌ها را به‌عنوان مسببان اصلی شکاف میان سزار و سنا نکوهش می‌کنند. از سوی دیگر پلوتارک بر این تأکید دارد که چگونه نقض حق حرمت تریبون‌هایی که مدافعان مردم بودند برای خودِ سنا نتیجهٔ عکس داده، بهانهٔ خوبی به‌دست سزار برای اعلان جنگ به جمهوری داد.
  134. گفتنی است یکی از معاونین معتمد سزار، تیتوس لابینوس، از اقدام سزار مبنی‌بر اعلان جنگ به جمهوری منزجر شده، از مافوق خود بریده به صف پومپیئوس پیوست. چند سال بعد در ضمن نبرد موندا در برابر خودِ سزار مقتول شد.
  135. پترارک در یکی از آثار خود Il Canzoniere (تلفظ ایتالیایی: ایل کانتسونیه‌ره)، سونات صد و دوم چنین می‌سراید: Cesare, poi che 'l traditor d'Egitto li fece il don de l'onorata testa, celando l'allegrezza manifesta, ... pianse per gli occhi «سزار چون خائن مصری سر مفتخر پومپیئوس را به‌عنوان هدیه به او داد، شادیِ عریانِ خود را پنهان کرده از چشمانش اشک ریخت …»
  136. نام سزاریون (به یونانی Καισαρίων، کایساریون) که اهالی اسکندریه بر این طفل گذاشتند در واقع در زبان یونانی شکل خُرد و نوازشیِ نام سزار (به یونانی Καῖσαρ، کایسار) است و می‌تواند به سزارَک یا سزارِ کوچولو برگردان شود.
  137. Quintus Caecilius Metellus Pius Scipio Nasica
  138. Iuba I
  139. Utica در شمال تونس حالیه. در عربی آن را «اوتیک» نیز می‌خوانند.
  140. افزون‌بر تاریخ‌نگارانی که زندگی سزار را نوشته‌اند، سنکای فیلسوف نیز ترحم و شفقتش را ستوده و در کتاب خود در باب ترحم او را چون الگویی مثالی که باید مورد تقلید قرار گیرد، معرفی می‌کند.
  141. Via Sacra
  142. به لاتین Imperator؛ معنای لغوی این واژه «حاکم، فرمانروا، آمر» است و درین موقع (که امپراتوری روم هنوز پیدا نیامده بود) به‌معنای متداول کنونی «امپراتور» استعمال نمی‌شد.
  143. Lucius Caesetius Flavus
  144. Gaius Epidius Marullus
  145. لوپرکالیا جشنی باستانی بود که طی آن مردانی از هر سن‌وسال، با البسهٔ ناقص و با نوارهایی از پوست بُز به‌دست (که با آن هرکه را بر سر راه خویش می‌دیدند را می‌زدند)، درطول خیابانهای شهر راه می‌رفتند.
  146. او به این زمان ماجیستر اکوئیتومِ سزار بود.
  147. به لاتین Rex
  148. نکته این است که این اشراف غیر رومی، برخلافِ رومیانِ اصیل و محافظه‌کار، دوستدار و دلسوزِ جمهوری نبودند و وارد کردن ایشان به سنا، ضربه‌ای به این نهاد مقننه بود؛ نهادی که در عصر جمهوری مهم‌ترین و نیرومندترین نهاد سیاسی کشور بود. برای همین سزار را دشمن جمهوری می‌دانند.
  149. به لاتین Templum Veneris Genetricis
  150. پلینی بزرگ در کتابش (تاریخ طبیعی، جلد ۳۳، ص ۱۷) می‌گوید که این ذخایر بالغ‌بر ۱۵ هزار پوند طلا به شمش و ۳۵ هزار نقره به شمش و ۴۰ میلیون سسترتیوس بودند.
  151. آقای Henry Coen، سکه‌شناس، به وجود یک سکهٔ طلایی اشاره می‌کند که پومپیئوس را درحالی نشان می‌دهد که در ۶۷ ق.م. جشن پیروزی برگزار می‌کند. این احتمالاً مورد استثنایی است، چه سابقه نداشته و بعدها هم پیروی نشد.
  152. Burebista بزرگ‌ترین پادشاه داکی‌ها.
  153. اکتاویانوسِ جوان خود یکی از افرادی بود که سرگرم سازمان‌دهی نبرد با پارتیان بود.
  154. به لاتین Ager Publicus
  155. یکی از این موارد آنست که چون سربازان لژیون پومپیئوس از جنگ در شرق بازگشتند، مشاهده کردند که سنا (به هدف ضربه زدن به اعتمادی که ایشان به پومپیئوس داشتند) از بخشیدن آن زمین‌ها (Ager Publicus) به ایشان سر بازمی‌زد. چون قیصر به کنسولی رسید، بخشیدن آن زمین‌ها به سربازانِ پومپیئوس را به تصویب سنا رساند و ماجرا به پایان رسید.
  156. شاه نومیدیه و دشمن سزار در طول جنگ داخلی
  157. به لاتین Commilitones
  158. Lucius Minucius Basilus
  159. Servius Sulpicius Galba
  160. به ایتالیاییPompeo Arconati. گفتنی است که «پومپه» تلفظ ایتالیاییِ «پومپیئوس» است.
  161. به ایتالیاییTiberio Arconati. گفتنی است «تیبریو» تلفظ ایتالیاییِ تیبریوس، دومین امپراتور روم، است.
  162. به ایتالیاییVilla Arconati
  163. به ایتالیایی Galeazzo Arconati
  164. Capys of Dardania
  165. به یونانیἈρτεμίδωρος Κνίδιος
  166. Spurinna
  167. به ایتالیایی Morte di Giulio Cesare
  168. پلوتارک می‌گوید درخواستش این بوده که سزار برادر او را از تبعید بازخوانَد
  169. به لاتین ista quidem vis est
  170. (پوبلیوس و یکی دیگر که نامش معلوم نیست)
  171. به یونانیκαὶ σὺ τέκνον
  172. آوانگاری لاتین: Kai su, teknon
  173. به لاتین Parricidium
  174. اُکتاویانوس نوهٔ خواهرِ سزار (نوهٔ یولیای کوچک‌تر) بود و آن دو تن دیگر خواهرزادگان سزار (فرزندانِ یولیای بزرگ‌تر) بودند.
  175. Marcus Pacuvius
  176. منظور از پسر طبیعی این است که برخلاف اُکتاویانوس و برخی دیگر، فرزندخواندهٔ سزار نبود بلکه از نطفهٔ خودِ سزار بود.
  177. به‌معنای معزز، مُکَرَم
  178. De Analogia
  179. Anticato یا Anti-Cato
  180. نام جزوه‌ای که سیسرون در ستایش کاتو نگاشت، Laudatio Catonis به‌معنای «ستایش کاتو» بود.
  181. Gaius Oppius
  182. In Dolabellam
  183. Pro Rogatione Plautia
  184. Pro Bithinis
  185. Pro Decimo Samnite
  186. به لاتین Calendarium Iulianum
  187. امروزه در روسیه، که تقویم گریگوری به‌کار است، انقلاب اکتبر را در ۷ نوامبر جشن می‌گیرند، حال آنکه برپایهٔ تقویم ژولینی (تقویم رسمی امپراتوری روسیه) انقلاب مزبور در ۲۵ اکتبر رخ داده بود.
  188. Quintilis یک صفت شمارشی لاتین به‌معنای «پنجمین» است. نخستین کسی که ماه‌های تقویم رومی را نام‌گذاری و تنظیم کرد، رومولوس، نخستین پادشاه روم و بانی آن شهر، بود. در تقویم ابتدایی او، سال به ده ماه تقسیم می‌شد که کوئینتیلیس ماهِ پنجم بود. نوما پومپیلیوس، دومین شاه روم، دو ماه ژانویه و فوریه را بدان افزود و، بدین‌ترتیب، ماه کوئینتیلیس بدل به هفتمین ماه شد. پس از قتل سزار، این کوئینتیلیس را ــ از روی نام کوچک ژولیوس سزار ــ ژوئیه نامیدند که اکنون نیز هفتمین ماه در تقویم میلادیست.
  189. Marcus Calpurnius Bibulus
  190. Gaius Memmius
  191. Nicomedes IV؛ به یونانی: Νικομήδης وی آخرین پادشاه بیتینی بود و پیش از مرگش، قلمرو خود را برای جمهوری روم به ارث گذاشت
  192. Mamurra

پانویس

ویرایش
  1. Jérôme Carcopino. Profils de conquérants. ص. ۲۴۱-۲۸۴.
  2. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. ۴۴۹.
  3. Giovanni Brizzi (۱۹۹۷). Storia di Roma. Bologna: Patron. ص. ۴۱۷-۴۱۶.
  4. J. Carcopino (۱۹۸۱). Giulio Cesare. ترجمهٔ Anna Rosso Cattabiani. Rusconi Libri. ص. ۶۰۹-۶۰۱.
  5. Napoleon III (۱۸۶۶). Histoire de Jules César. Paris. ص. I, V.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ "The Origin Of July And The Jubilant Holidays It Holds". dictionary.com (به انگلیسی).
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ Vigdis Hocken. "The Julian Calendar". timeanddate.com (به انگلیسی).
  8. Jérôme Carcopino. Profils de conquérants. ص. ۲۴۱-۲۸۴.
  9. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. ۴۴۹.
  10. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۹٫۱.
  11. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLVII, ۱۸٫۶.
  12. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۰۶,۱۴۹.
  13. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۱٫۲, VII.
  14. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۸.
  15. Plinius. Historia naturalis. ص. VII.
  16. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۳.
  17. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۱٫۶.
  18. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۲.
  19. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴۹.
  20. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۲.
  21. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳.
  22. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴,۱.
  23. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳.
  24. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۶.
  25. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۷-۸.
  26. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۳,۳, II.
  27. Valerius Maximus. Factorum et dictorum memorabilium libri IX. ج. VIII. ص. ۹,۳.
  28. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴,۱-۳.
  29. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۷-۸.
  30. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴٫۱.
  31. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۸.
  32. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۲, II.
  33. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴٫۱.
  34. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲,۱.
  35. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۹.
  36. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲,۴.
  37. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۲,۲, II.
  38. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲,۶.
  39. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۲,۳, II.
  40. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴,۷.
  41. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۲,۳, II.
  42. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۷۴٫۱.
  43. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲,۷.
  44. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴٫۲.
  45. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۳,۱, II.
  46. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵,۱.
  47. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۵.
  48. Cassio Dione. Storia romana. ج. XLIV. ص. ,۴۷,۴.
  49. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Crassus, ۷,۵.
  50. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Pompeo, ۲۵,۸.
  51. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVI, ۴۳,۲-۴.
  52. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۱۰.
  53. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVII, ۸,۱.
  54. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵,۹.
  55. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. II, ۲۳.
  56. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۳,۴, II.
  57. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۹.
  58. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. II, ۲۴.
  59. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVII, ۳۷,۱.
  60. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. ۲۷.
  61. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۱۳.
  62. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۷,۴.
  63. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴۶.
  64. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۹.
  65. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVII, ۴۱.
  66. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. Nella congiura, oltre la congiura.
  67. Sallustius. De Catilinae coniuratione. ص. ۵۱.
  68. Sallustius. De Catilinae coniuratione. ص. ۵۲.
  69. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. Il discorso in Senato riscritto da Sallustio.
  70. Andrea Frediano. Il cospiratore. ص. La congiura di Catilina.
  71. Cicero. Epistulae ad Atticum. ج. II. ص. ۲۴,۳.
  72. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۳,۳, II.
  73. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۱۲.
  74. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVII, ۵۳-۵۲.
  75. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۱۸.
  76. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۱۳.
  77. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۱۱.
  78. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۰.
  79. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۱-۲۲۲.
  80. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۵-۲۲۸.
  81. Enciclopedia Treccani, Giulie, Leggi.
  82. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۳۰-۲۳۱.
  83. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Pompeius, ۴۸.
  84. W. Warde Fowler (۲۰۰۴). Social life at Rome in the age of Cicero. Kissinger Publishing.
  85. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۲۰.
  86. J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۳۲.
  87. J. Carcopino (۱۹۸۱). Giulio Cesare, traduzione di Anna Rosso Cattabiani. Rusconi Libri. ص. ۲۵۵-۲۶۰.
  88. Piganiol André (۱۹۸۹). Le conquiste dei romani. Milano: Il Saggiatore. ص. ۴۳۳-۴۳۲.
  89. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Cicero, ۱۷,۵.
  90. Caesar. De bello Gallico. ج. I. ص. ۷.
  91. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Cicero, ۵,۳۰.
  92. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. Semiramide in Gallia.
  93. Valerius Maximus. Factorum et dictorum memorabilium libri IX. ج. III. ص. ۸,۹.
  94. Caesar. De bello Gallico. ج. I. ص. ۶.
  95. Caesar. De bello Gallico. ج. I. ص. ۶.
  96. Caesar. De bello Gallico. ج. I. ص. ۷.
  97. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۱۸.
  98. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXVIII, ۳۳-۳۱.
  99. J. Carcopino. Giulio Cesare. ترجمهٔ Anna Rosso Cattabiani. ص. ۲۷۵.
  100. Caesar. De bello Gallico. ج. I. ص. ۳۹-۴۰.
  101. Cassius Dio. Historia Romana. ج. XXXVIII. ص. ۳۴, ۵۰.
  102. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۱۹.
  103. Caesar. De bello Gallico. ج. II. ص. ۱.
  104. Caesar. De bello Gallico. ج. II. ص. ۲.
  105. Caesar. De bello Gallico. ج. II. ص. ۸-۱۰.
  106. Caesar. De bello Gallico. ج. II. ص. ۱۸-۲۸.
  107. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲۰, ۴-۱۰.
  108. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XXXIX, ۱-۵.
  109. Caesar. De bello Gallico. ج. II. ص. ۳۵.
  110. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۷-۸.
  111. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۸.
  112. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۹.
  113. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۱۰-۱۱.
  114. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۱۳.
  115. Caesar. De bello Gallico. ج. III. ص. ۱۲-۱۶.
  116. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۱۵٫۳.
  117. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۴.
  118. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۷٫۲-۸٫۲.
  119. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۷.
  120. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۱۵-۱۴.
  121. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۲۲.
  122. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Cato minor, ۵۱.
  123. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۳۸.
  124. Canfora، Luciano. Giulio Cesare, il dittatore democratico. ص. ۱۲۰.
  125. Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۲۵.
  126. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۱۶-۱۹.
  127. Plutarco. Vite parallele, Cesare. ج. XIX. ص. ۲۲٫۶-۲۳٫۱.
  128. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۲۰.
  129. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۲۱.
  130. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۲۲-۲۶.
  131. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۳۲-۳۴.
  132. Caesar. De bello Gallico. ج. IV. ص. ۳۶.
  133. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۸.
  134. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۱۱.
  135. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۱۶-۱۵.
  136. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۱۷-۲۲.
  137. Tacitus. de vita et moribus Iulii Agricolae. ص. ۱۳.
  138. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۲۷.
  139. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۳۷.
  140. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۳۸.
  141. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۴۵.
  142. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۴۸.
  143. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۵۰.
  144. Caesar. De bello Gallico. ج. V. ص. ۵۲-۵۱.
  145. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۶-۵.
  146. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۸-۷.
  147. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۹.
  148. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۱۰.
  149. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۳۰-۲۹.
  150. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۳۴.
  151. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۴۳.
  152. Caesar. De bello Gallico. ج. VI. ص. ۴۱-۳۶.
  153. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۳۰.
  154. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۳۳-۳۴.
  155. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۶۹-۷۴.
  156. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۷۶.
  157. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۸۹.
  158. Caesar. De bello Gallico. ج. VII. ص. ۹۰.
  159. Caesar. De Bello civili. ص. I, ۳-۵.
  160. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳۲.
  161. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۳۲.
  162. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLI, ۵.
  163. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۴۹, II.
  164. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۳۵.
  165. Caesar. De Bello civili. ص. I, ۲۵-۸-۲۳.
  166. Caesar. De Bello civili. ص. I, ۲۵-۲۸.
  167. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLI, ۱۵.
  168. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۳۵.
  169. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۴۱.
  170. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۳۳.
  171. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۵۲-۸۷.
  172. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۲,۱.
  173. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۳۷.
  174. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۴۸.
  175. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۶.
  176. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۵۱-۶۹.
  177. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۶۸.
  178. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۳۹.
  179. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۸۸-۹.
  180. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴۴-۴۵.
  181. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLI, ۵۸-۶۰.
  182. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۷۶-۸۱.
  183. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Pompeius, ۷۹.
  184. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۱۰۶٫۱.
  185. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۸۰.
  186. Caesar. De Bello civili. ص. III, ۱۱۱.
  187. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۴۹.
  188. "Zile". Encyclopædia Britannica. 2007. Retrieved 2007-01-01.
  189. wikisource:Catholic Encyclopedia (1913)/Zela
  190. NTVMSNBC (2004). "Zile'de 'Geldim - Gördüm - Yendim'". NTV Turkey. Retrieved 2007-01-01.
  191. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۱.
  192. Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۲٫۲.
  193. Appiano. Storia romana, XIV: Guerre civili, II. ص. ۹۵.
  194. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۲.
  195. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۹۵ II.
  196. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۴.
  197. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Cato minor, ۷۰.
  198. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۹۸-۹۹ II.
  199. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIII, ۱۴.
  200. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۵.
  201. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIII, ۱۴.
  202. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳۷.
  203. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۵.
  204. Velleius Paterculus. Historiae Romanae. ص. ۵۶, II.
  205. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳۸.
  206. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳۶.
  207. Suetonius. De Vita Caesarum, Augustus. ص. ۸.
  208. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIII, ۴۲.
  209. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۶.
  210. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۳۷.
  211. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۶.
  212. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۰-۶۱.
  213. Andreas Alföldi e Joseph Vogt.
  214. Giuseppe Zecchini e Augusto Fraschetti.
  215. Mommsen. Römische Geschichte. ص. ۱۱۲۳.
  216. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۱.
  217. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۶۸.
  218. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۶۱.
  219. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴۴.
  220. Jérôme Carcopino, La vita quotidiana a Roma.
  221. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴۰.
  222. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۴۱.
  223. Jérôme Carcopino, La vita quotidiana a Roma.
  224. Georges Depeyrot, La Monnaie romaine: 211 av. J. -C. - 476 apr. J. -C..
  225. ۲۲۵٫۰ ۲۲۵٫۱ E.Horst, Cesare, Milano 1982, p. 269.
  226. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIII, ۵۱.
  227. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۸.
  228. Appianus Alexandrinus. de bellis civilibus. ص. ۱۱۰.
  229. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIII, ۴۷,۴۹.
  230. حسن پیرنیا. تاریخ کامل ایران. موسسه انتشارات نگاه. ص. ۱۶۱.
  231. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۵۵.
  232. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۵۶,۱.
  233. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. XXXIV. شابک ۸۸-۴۲۰-۵۷۳۹-۸.
  234. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. XXXV. شابک ۸۸-۴۲۰-۵۷۳۹-۸.
  235. Canfora، Luciano (۱۹۹۹). Giulio Cesare, il dittatore democratico. Laterza. ص. XXXVII. شابک ۸۸-۴۲۰-۵۷۳۹-۸.
  236. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۱.
  237. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۲.
  238. Cassius Dio. Historia Romana. ص. XLIIII, ۱۹,۵.
  239. شکسپیر. ژولیوس سزار (نمایش‌نامه). ص. فصل سوم، صحنهٔ یکم.
  240. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۶.
  241. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۷.
  242. مونتسکیو. ملاحظاتی درباب علل عظمت و انحطاط روم. ترجمهٔ علی اکبر مهتدی. صص. ۱۳۷ (فصل دوازدهم).
  243. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۸.
  244. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۸۳.
  245. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۸.
  246. Plutarchus. Vitae parallelae. ص. Caesar, ۶۹.
  247. عیسی صدیق (۱۳۴۷). تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۱۱۸.
  248. Virgilio Lavore (۱۹۸۹). Latinità, Principato. Milano: Patron. ص. ۳۴۸.
  249. مایک رنک. سرداران بزرگ تاریخ (فرماندهانی که فاتح امپراطوری‌ها بودند و تاریخ را تغییر دادند). ترجمهٔ رضا جولایی. انتشارات جویا. ص. جولیوس سزار.
  250. "Comparison of Caesar to Alexander the Great". imperiumromanum.pl (به انگلیسی).
  251. نیکولو ماکیاولی. گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس. ترجمهٔ محمد حسن لطفی. انتشارات خوارزمی. ص. کتاب اول، فصل دهم.
  252. نیکولو ماکیاولی. گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس. ج. یکم. ترجمهٔ محمد حسن لطفی. انتشارات خوارزمی. صص. کتاب اول، فصل ۱۷.
  253. "CESARE E ALESSANDRO". www.romanoimpero.com (به ایتالیایی).
  254. مونتسکیو. ملاحظاتی درباب علل عظمت و انحطاط روم. ترجمهٔ علی اکبر مهتدی. صص. ۱۴۷ (فصل سیزدهم).
  255. مونتسکیو. ملاحظاتی درباب علل عظمت و انحطاط روم. ترجمهٔ علی اکبر مهتدی. صص. ۱۲۲ (فصل یازدهم).
  256. مونتسکیو. ملاحظاتی درباب علل عظمت و انحطاط روم. ترجمهٔ علی اکبر مهتدی. صص. ۱۵۷ (فصل چهاردهم).
  257. Maeve Maddox. "Caesar". dailywritingtips (به انگلیسی).
  258. ۲۵۸٫۰ ۲۵۸٫۱ ابن‌خلدون، عبدالرحمن (۱۳۸۳). العبر: تاریخ ابن‌خلدون. ج. ۱. ترجمهٔ عبدالمحمد آیتی (ویراست سوم). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ص. ۱۳۴.
  259. "The Caesar cipher". khanacademy.org (به انگلیسی).
  260. Kristeen Cherney. "History of the Cesarean Section". healthline.com (به انگلیسی).
  261. Cassius Dio. Historia Romana. ج. XLIII. ص. ۲۰.
  262. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۶۸.
  263. Suetonius. De Vita Caesarum, Divus Iulius. ص. ۷۳.