ولادیمیر لنین
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (به روسی: Владимир Ильич Ленин) معروف به لنین (زاده ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ – درگذشته ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۲۴)[۱] نظریهپرداز مارکسیست و انقلابی کمونیست روسی، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.[۲] او از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۲، نخستوزیر روسیه شوروی و از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی بود. لنین نظریه کمونیستی-بلشویکی را بنیان گذاشت و این دیدگاه را به جایی رساند که به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ انجامید و نخستین حکومت سوسیالیستی جهان را بنیان گذاشت. هستهٔ مرکزی حکومتی که لنین به وجود آورد به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تبدیل شد که به رغم همه مشکلات و موانع دوام آورد. لنین و رهبران کمونیست کشور، روسیه را از جنگ جهانی اول بیرون کشیدند و در جنگ داخلی روسیه پیروز شدند.[۳]
ولادیمیر لنین | |
---|---|
Владимир Ленин | |
![]() در سال ۱۹۲۰ | |
صدر شورای کمیسرهای خلق (رهبر اتحاد شوروی) | |
مشغول به کار ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
پس از | ایجاد موقعیت |
پیش از | آلکسی رایکوف |
رئیس شورای کمیساریای مردمی جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه | |
مشغول به کار ۸ نوامبر ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
پس از | ایجاد موقعیت |
پیش از | آلکسی رایکوف |
عضو دایمی پلیتبورو | |
مشغول به کار ۱۰ اکتبر ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
عضو رسمی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی | |
مشغول به کار ۳ اوت ۱۹۱۷ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ | |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ولادیمیر ایلیچ اولیانوف ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ اولیانوفسک، امپراتوری روسیه |
درگذشته | ۲۱ ژانویهٔ ۱۹۲۴ (۵۳ سال) گورکی (نیژنی نووگورود کنونی)، جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیه شوروی، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی |
آرامگاه | آرامگاه لنین، مسکو، روسیه |
ملیت | امپراتوری روسیه |
حزب سیاسی | حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه حزب کمونیست اتحاد شوروی (بولشویک) |
همسر(ان) | نادژدا کروپسکایا (۱۹۲۴–۱۸۹۸) |
محل تحصیل | دانشگاه دولتی سن پترزبورگ |
پیشه | نظریهپرداز، انقلابی، سیاستمدار |
تخصص | حقوقدان |
دین | آتئیست (خدا ناباوری) |
امضا | ![]() |
آغاز زندگیویرایش
پدر لنین، ایلیا نیکولایویچ اولیانوف، از یک خانواده سرف (رعیت) بود. خاستگاه قومی وی نامشخص است و حدسیاتی مبنی بر روس، چواش، موردوین یا قالمیق بودن او وجود دارد.[۴] علیرغم تعلق طبقه پایین جامعه، ایلیا به طبقه متوسط ترقی کرد و در دانشگاه سلطنتی قازان فیزیک و ریاضی خواند و بعدها در مؤسسه اشرافی پنزا تدریس کرد.[۵] ایلیا اواسط سال ۱۸۶۳ با ماریا الکساندروونا بلانک ازدواج کرد.[۶] ماریا دختری تحصیلکرده از خانوادهای متشکل از یک مادر متمول آلمانی–سوئدی لوتری و پدری پزشک و – بنا به برخی منابع – یهودیِ گرویده به مسیحیت، بود.[۷] طبق گفته پتروفسکی-اشترن، مورخ، احتمالاً لنین از اصل و نسب نیمهیهودی مادر خود بیاطلاع بودهاست و خواهرش آنا بعد از مرگ او، بدین موضوع پی بردهاست.[۸] نیز طبق گفته ماریتا شاگینیان، مورخ اهل شوروی، پدربزرگ مادری لنین الکساندر بلانک اوکراینیتبار بودهاست. برخی دیگر از مورخان شوروی همچنین مدعی بودند بلانک فرزند یک خانواده ثروتمند آلمانی بودهاست. مدت کوتاهی بعد از عروسی، ایلیا در نیژنی نووگورود شغلی پیدا کرد و پس از شش سال به مدیریت مدارس ابتدایی در منطقه سیمبیرسک منصوب شد. پنج سال بعد از آن، به مدیریت مدارس دولتی استان ترفیع پیدا کرد و به عنوان بخشی از برنامههای دولت برای نوسازی، بر تأسیس بیش از ۴۵۰ مدرسه نظارت داشت. تعهد وی به امر آموزش موجب شد نشان سن ولادیمیر به او اعطا شود که از مزایای آن جایگاه نجیبزادگی ارثی بود.[۹]
ولادیمیر ایلیچ اولیانوف در ۲۲ آوریل ۱۸۷۰ در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک امروزی) متولد و شش روز بعد تعمید داده شد؛[۱۰] او را در کودکی وولودیا (مخفف ولادیمیر) صدا میکردند.[۱۱] ولادیمیر سومین فرزند از هشت فرزند خانواده اولیانوف بود و یک خواهر و یک برادر بزرگتر از خود داشت؛ آنا (متولد ۱۸۷۱) و الکساندر (متولد ۱۸۶۶). پس از آنها سه فرزند دیگر به نامهای اولگا (متولد ۱۸۷۱)، دیمیتری (متولد ۱۸۷۴) و ماریا (متولد ۱۸۷۸) زاده شدند. دو فرزند بعدی خانواده در نوزادی درگذشتند.[۱۲] ایلیا یکی از اعضای با ایمان کلیسای ارتدکس روسی بود و فرزندان خود را در همان کلیسا تعمید داد. ماریا — که عنوان یک مسیحی لوتری تربیت شده بود — به دین خود اهمیت زیادی نمیداد و این دیدگاه بر فرزندانش تأثیرگذار بود.[۱۳]
پدر و مادر هر دو سلطنتطلب و محافظهکارانی لیبرال و نیز متعهد به فرمان آزادسازی سرفها که در سال ۱۸۶۱ توسط تزار الکساندر دوم صادر شد، بودند؛ آنها از کسانی که دیدگاههای رادیکال سیاسی داشتند اجتناب کردند و شواهدی وجود ندارد که نشان دهد به دلیل تفکرات براندازانه پلیس آنها را تحت نظر گرفتهاست.[۱۴] خانواده اولیانوف تابستانها را در ملک روستایی خود در کوکوشکینو سپری میکرد.[۱۵] در میان خواهران و برادرانش، لنین بیش از همه با خواهرش اولگا صمیمی بود. ولادیمیر ذاتی رقابتطلب داشت و میتوانست دردسر ایجاد کند اما معمولاً رفتار نادرست خود را میپذیرفت.[۱۶] او یک ورزشکار سختکوش بود و بیشتر اوقات فراغت خود را در خارج از خانه یا به شطرنج بازیکردن سپری میکرد. ولادیمیر یکی از شاگردان ممتاز مدرسه خود — مدرسه منظم و محافظهکار گیمنیزیای کلاسیک سیمبرسک — بود.[۱۷]
در ژانویه ۱۸۸۶ که لنین ۱۵ ساله بود، پدرش در اثر خونریزی مغزی درگذشت.[۱۸] این بر رفتارش اثرگذار بود و باعث شد دمدمیمزاج و ستیزهجو شود. نیز باور خود به وجود خدا را از دست داد.[۱۹] در این زمان برادر بزرگ لنین الکساندر — که ولادیمیر «ساشا» خطابش میکرد — مشغول تحصیل در دانشگاه سن پترزبورگ بود. او که وارد محافل سیاسی مخالف حکومت مطلقه تزار الکساندر سوم شده بود، آثار ممنوعه نویسندگان چپگرا را مطالعه و اعتراضات علیه سلطنت را سازماندهی میکرد. الکساندر اولیانوف به گروهی انقلابی که قصد ترور تزار را داشت ملحق و وظیفه ساخت بمب به او محول شد. اما قبل از وقوع حمله توطئهگران دستگیر و محاکمه شدند و در ماه مه، الکساندر اولیانوف با طناب دار اعدام شد.[۲۰] با وجود آسیب روحی ناشی از مرگ پدر و برادرش، لنین با جدیت به تحصیل ادامه داد. او بالاترین نمره کلاس خود را دریافت کرد و با مدال طلا از مدرسه فارغالتحصیل شد. ولادیمیر تصمیم داشت در دانشگاه قازان حقوق بخواند.[۲۱]
مبارزات دانشجوییویرایش
با ورود به دانشگاه قازان در اوت ۱۸۸۷، لنین در آپارتمانی در نزدیکی دانشگاه ساکن شد.[۲۲] آنجا او به یک زملیاچستوا، نوعی اجتماع دانشجویی متشکل از افراد یک منطقه، پیوست.[۲۳] این گروه لنین را به عنوان نماینده خود در شورای زملیاچستواهای دانشگاه انتخاب کرد و در ماه دسامبر، او در تظاهراتی علیه محدودیتهایی که دولت بر جوامع دانشجویی وضع کرده بود، شرکت داشت. پلیس لنین را دستگیر و او را متهم کرد که از رهبران تظاهرات بودهاست؛ در نتیجه از دانشگاه اخراج شد و وزارت امور داخله او را به املاک خانوادهاش در کوکوشکینو تبعید کرد.[۲۴] در آنجا، لنین بیشتر وقت خود را به مطالعه اختصاص میداد و شیفته رمان چه باید کرد (۱۸۶۳) از نیکلای چرنیشفسکی که مضمونی انقلابی داشت، شد.[۲۵]
مادر لنین نگران رادیکالیزاسیون پسرش بود و در متقاعد کردن وزارت داخله برای صدور مجوز بازگشت او به شهر قازان، هر چند نه به دانشگاه، نقش اساسی داشت.[۲۶] در بازگشت به قازان، لنین به گروه انقلابی نیکلای فدوسیف پیوست و از همین طریق با کتاب سرمایه (۱۸۶۷) اثر کارل مارکس آشنا شد. این سبب علاقه او را به مارکسیسم، نظریهای سیاسی-اجتماعی مبتنی توسعه مرحلهای جوامع در اثر مبارزه طبقاتی و جایگزینی نهایی جامعه کاپیتالیستی با یک جامعه سوسیالیستی و سپس کمونیستی، شد.[۲۷] مادر لنین که از دیدگاههای سیاسی پسر خود بیمناک شده بود، ملکی در روستای آلاکائوکا در استان سامارا خریداری کرد و امیدوار بود بدین طریق توجه لنین به کشاورزی معطوف شود. اما لنین علاقه چندانی به مزرعهداری نداشت و مادرش مدت کوتاهی بعد زمین را فروخت و تنها خانه را به عنوان اقامتگاه تابستانی نگه داشت.[۲۸]
در سپتامبر ۱۸۸۹، خانواده اولیانوف به شهر سامارا نقل مکان کرد و لنین آنجا به حلقه اطرافیان الکسی اسکلیارنکو که برای مباحث سوسیالیستی گرد میآمدند، پیوست.[۲۹] در آن جلسات، لنین بهطور کامل جذب مارکسیسم شد و مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) از مارکس و فریدریش انگلس را به روسی ترجمه کرد.[۳۰] او آثار گئورگی پلخانوف، مارکسیست روس، را مطالعه میکرد و با او دربارهٔ گذار روسیه از فئودالیسم به سرمایهداری و نیز برپایی سوسیالیسم توسط پرولتاریا (کارگران شهرنشین)، و نه دهقانان، موافق بود.[۳۱] این دیدگاه مارکسیستی با نظر جنبش دهقانیسوسیالیستی نارودنیک که از برپایی سوسیالیسم توسط دهقانان (و بدین طریق اجتناب از ورود کاپیتالیسم به روسیه) طرفداری میکرد، در تضاد بود. دیدگاه نارودنیکی در دهه ۱۸۶۰ توسط حزب نارودنایا ولیا پشتیبانی میشد و نظریه غالب میان انقلابیون روس بود.[۳۲] لنین سوسیالیسم دهقانی را رد میکرد، اما متفکران این مکتب نظیر پیوتر تکاچف و سرگئی نچایف بر او اثر گذاشتند و نیز شخصاً با چند نارودنیک دوستی داشت.[۳۳]
در ماه مه ۱۸۹۰، ماریا — که به عنوان بیوه یک نجیبزاده هنوز نفوذ اجتماعی خود را حفظ کرده بود — مقامات را متقاعد کرد تا به لنین اجازه دهند علیرغم عدم حضور در دانشگاه، در امتحانات دانشگاه سن پترزبورگ شرکت کند. لنین در این امتحانات با نمرهای عالی قبول و از او تجلیل شد. در همان خلال، خواهرش اولگا بر اثر حصبه درگذشت.[۳۴] لنین چند سال در سامارا ماند و ابتدا به عنوان دستیار حقوقی در دادگاهی منطقهای و سپس برای یک وکیل محلی کار کرد.[۳۵] او زمان زیادی را سیاست رادیکال اختصاص میداد و همچنان در گروه اسکلیارنکو فعال بود و تلاش میکرد بهترین راه در ربط با چگونگی اجرای مارکسیسم در روسیه را بیابد. لنین با الهام از آثار پلخانوف، اطلاعات مرتبط با جامعه روسیه را جمعآوری میکرد و آن اطلاعات را برای پشتیبانی از برداشت مارکسیستی از توسعه جامعه و در رد ادعاهای نارودنیکها به کار میبرد.[۳۶] او مقالهای در مورد اقتصاد دهقانی نوشت که مجله لیبرال اندیشه روس حاضر به چاپ آن نشد.[۳۷]
نخستین فعالیتهای انقلابی، زندان و تبعیدویرایش
در اواخر سال ۱۸۹۳، لنین به سن پترزبورگ نقل مکان کرد.[۳۸] در آنجا، او به عنوان دستیار یک وکیل آغاز به کار کرد و همچنین در یک محفل انقلابی مارکسیست که به تقلید از حزب سوسیال دموکرات آلمان خود را «سوسیال دموکراتها» مینامیدند، به جایگاه والایی رسید.[۳۹] او که بهطور علنی برای مارکسیسم در جنبش سوسیالیست روسیه تبلیغ و از تأسیس محافل انقلابی در مراکز صنعتی روسیه حمایت میکرد.[۴۰] تا اواخر سال ۱۸۹۴، او رهبر یک حلقه کارگری مارکسیست بود و چون میدانست جاسوسان پلیس سعی در نفوذ در جنبش دارند، دررفتوآمد خود محتاط بود.[۴۱] لنین با نادژدا نادیا کروپسکایا، یک معلم مدرسه و نیز یک مارکسیست، رابطهای عاشقانه آغاز کرد.[۴۲] او همچنین رسالهای سیاسی به نام «دوستان مردم» چیستند و چگونه با سوسیال دموکراتها مبارزه میکنند در انتقاد از سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی نوشت. این رساله عمدتاً بر تجربیات شخصیاش در سامارا استوار بود و در سال ۱۸۹۴ حدود ۲۰۰ نسخه از آن بهطور غیرقانونی چاپ شد.[۴۳]
لنین امیدوار بود بتواند بین سوسیال دموکراتها و گروه رهایی کارگر، گروهی متشکل از مهاجران مارکسیست روس مستقر در سوئیس، تقویت کند. او برای دیدار با اعضای گروه، پلخانف و پاول اکسلرود، راهی سوئیس شد.[۴۴] او همچنین برای ملاقات با داماد مارکس، پل لافارگ، و تحقیق در مورد کمون پاریس که آن را نمونهای اولیه از یک دولت پرولتری میدانست، به پاریس رفت.[۴۵] لنین که هزینههای سفرش توسط مادرش تأمین میشد، قبل از سفر به برلین در یک اسپای سوئیسی مقیم شد. در برلین شش هفته در کتابخانه دولتی مشغول مطالعه بود و نیز با ویلهلم لیبکنشت، فعال مارکسیست، دیدار کرد.[۴۶] او با انبوهی از آثار ادبی انقلابی ممنوعه به روسیه بازگشت و در سفر به شهرهای مختلف کشور، آنها را میان کارگرانی که اعتصاب کرده بودند، توزیع کرد.[۴۷] او که در تهیه نشریه آرمان کارگران نقش داشت، یکی از ۴۰ کنشگری بود که در سن پترزبورگ بازداشت و به اغتشاش متهم شدند.[۴۸]
لنین همه اتهامات علیه خود را رد کرد اما تا زمان صدور حکم، یک سال در زندان ماند.[۴۹] او این زمان را صرف نظریهپردازی و نوشتن کرد. وی در این نوشتهها متذکر شد که ظهور سرمایهداری صنعتی در روسیه باعث شده تعداد زیادی از دهقانان راهی شهرها شوند و آنچه طبقه پرولتاریا را تشکیل دهند. لنین از دیدگاه مارکسیستی خود، نتیجه گرفت که پرولتاریای روسیه به زودی به آگاهی طبقاتی خواهند رسید و سپس تزاریسم، اشرافیت و بورژوازی را بهطور خشونتآمیزی ساقط خواهند کرد و دولت پرولتری تأسیس خواهند کرد که جامعه را به سوی سوسیالیسم سوق خواهد داد.[۵۰]
در فوریه ۱۸۹۷، وی بدون محاکمه به سه سال تبعید در شرق سیبری محکوم شد. به او اجازه داده شد چند روز در سن پترزبورگ بماند تا به مسائل مورد نظر خود رسیدگی کند که لنین از این زمان برای ملاقات با سوسیال دموکراتها (که نام خود را به اتحادیه مبارزه برای رهایی طبقه کارگر تغییر داده بودند) استفاده کرد.[۵۱] سفر او به سیبری شرقی ۱۱ هفته طول کشید که در طول آن مادر و خواهرانش او را همراهی کردند. لنین که فقط یک تهدید کوچک برای دولت قلمداد میشد، به کلبهای دهقانی در شوشنسکویه در منطقه مینوسینسکی تبعید شد و آنجا تحت نظارت پلیس بود. با این وجود او قادر به مکاتبه با انقلابیون دیگر بود و بسیاری از آنها به ملاقاتش رفتند و همچنین اجازه داشت برای شنا به رودخانه ینیسئی برود و اردک و پاشلک شکار کند.[۵۲]
نادیا که در اوت ۱۸۹۶ به دلیل سازماندهی یک اعتصاب دستگیر شده بود، در ماه مه ۱۸۹۸، در تبعید به لنین ملحق شد. او را ابتدا به اوفا تبعید کرده بودند، اما با ادعای اینکه با لنین نامزد کردهاست، مقامات را راضی کرد تا به شوشنسکویه منتقلش کنند. آنها در ۱۰ ژوئیه ۱۸۹۸ در یک کلیسا ازدواج کردند و زان پس الیزاوتا واسیلینا، مادر نادیا، نیز با آنها زندگی میکرد.[۵۳] لنین و همسرش در شوشنسکویه آثار سوسیالیستی انگلیسی را به روسی ترجمه کردند.[۵۴] در این زمان در مارکسیسم آلمانی شکافی پدید آمد؛ مارکسیستهای تجدیدنظرطلب به رهبری ادوآرد برنشتاین دستیابی به سوسیالیسم به شیوهای صلحآمیز و از طریق انتخابات را راه مناسبتری یافتند و لنین که تحولات آلمان را دنبال میکرد، کماکان به شیوه قدیمی مبنی بر انقلاب خشونتآمیز وفادار ماند و رسالهای به نام اعتراضی از سوی سوسیال دموکراتهای روس در نقد استدلالهای تجدیدنظرطلبانه نوشت.[۵۵] او همچنین «توسعه سرمایهداری در روسیه» (۱۸۹۹)، طولانیترین کتابش تا آن زمان، را به پایان رساند که اثری در نقد سوسیالیسم دهقانی و تحلیلی مارکسیستی از توسعه اقتصادی روسیه بود. او کتاب را با نام مستعار «ولادیمیر ایلین» منتشر کرد و با بازخوردی غالباً منفی روبرو شد.[۵۶]
کنش سیاسی در اروپاویرایش
بعد از پایان دوره تبعید، لنین در اوایل سال ۱۹۰۰ در پسکوف ساکن شد.[۵۷] آنجا، او شروع به جمعآوری کمک مالی برای تأسیس روزنامهای به نام ایسکرا (فارسی: شرر) به عنوان ارگان جدیدی از حزب مارکسیست روسیه که نام خود را به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (RSDLP) تغییر داده بود، کرد.[۵۸] در ژوئیه ۱۹۰۰، لنین روسیه را به مقصد اروپای غربی ترک کرد. در سوئیس او با دیگر مارکسیستهای روس دیدار و با آنها در کنفرانسی در کورسیه توافق کرد تا روزنامه را در مونیخ که لنین در سپتامبر در آن ساکن شد، راهاندازی کنند.[۵۹] ایسکرا که مارکسیستهای برجسته اروپا نیز برای آن مینوشتند، پنهانی به روسیه میرسید[۶۰] و دیری نپایید که به موفقترین نشریه زیرزمینی آن کشور در ۵۰ سال اخیر تبدیل شد.[۶۱] ولادیمیر اولین بار نام مستعار لنین را در دسامبر ۱۹۰۱ به کار برد. این نام احتمالاً در لنا، نام رودخانهای در سیبری، ریشه دارد.[۶۲] او اغلب از نام مستعار را به صورت کامل ن. لنین مینوشت. ن مخفف هیچ چیزی نبود، هر چند بعدها یک تصور غلط عمومی رواج پیدا کرد که مخفف نیکولای بودهاست.[۶۳] او رساله سیاسی «چه باید کرد؟» را با همین نام در سال ۱۹۰۲ منتشر کرد که اثرگذارترین اثرش تا به آن امروز شد و شامل تفکران لنین دربارهٔ نیاز به یک حزب پیشقراول برای رهبری پرولتاریا در مسیر انقلاب بود.[۶۴]
همسرش نادیا بعد از اینکه خود را در مونیخ لنین رساند، منشی شخصی او شد.[۶۵] لنین به نوشتن برای ایسکرا ادامه داد و همزمان بر روی برنامه حزبی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه نیز کار میکرد و به مخالفان ایدئولوژیکی و منتقدان خود، به خصوص حزب انقلابی سوسیالیست (SR) (گروهی پیرو سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی که در سال ۱۹۰۱ تأسیس شده بود)،[۶۶] حمله میکرد.[۶۷] لنین کماکان یک مارکسیست بود اما دیدگاه نارودنیکی دربارهٔ قدرت انقلابی دهقانان روسیه را قبول کرد و رساله به فقرای روستا را در سال ۱۹۰۳ نوشت.[۶۸] برای فرار از پلیس بایرن، لنین در آوریل ۱۹۰۲ راهی لندن شد و روزنامه ایسکرا را نیز با خود به آن شهر منتقل کرد.[۶۹] آنجا با لئون تروتسکی، از دیگر مارکسیستهای روس، دوست شد.[۷۰] ابتلا به اریزیپلاس باعث شد لنین نتواند مانند قبل در هیئت تحریریه ایسکرا نقشی پیشرو داشته باشد و در غیاب او، مقر روزنامه به ژنو منتقل شد.[۷۱]
دومین کنگره حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در ژوئیه سال ۱۹۰۳ در لندن برگزار شد.[۷۲] در این کنگره، شکافی بین طرفداران لنین و طرفداران ژولیوس مارتوف پدید آمد. مارتوف معتقد بود اعضای حزب باید بتوانند به صورت مستقل از رهبری حزب، نظراتشان را ابراز کنند. لنین مخالف بود؛ او بر نیاز به رهبری قوی با سلطه کامل بر حزب تأکید داشت.[۷۳] طرفداران لنین در اکثریت بودند و لنین آنها را بلشویک (در روسی به معنای اکثریت) نامید و مارتوف نیز در جواب به این عمل، پیروان خود را «منشویک» (در روسی به معنای اقلیت) نام گذاشت.[۷۴] مشاجرات بین بلشویکها و منشویکها پس از کنفرانس نیز ادامه یافت؛ بلشویکها رقبای خود را به فرصتطلبی و اصلاحطلبی و عدم برخورداری از نظم متهم میکردند، در حالی که در نظر منشویکها، لنین مستبد و خودکامه بود.[۷۵] لنین که از منشویکها خشمگین شده بود، از هیئت تحریریه ایسکرا استعفا داد و در مه ۱۹۰۴ اثر یک گام به پیش، دو گام به پس را علیه آنها منتشر کرد.[۷۶] استرس ناشی از این درگیریها باعث بیماری لنین شد و او برای بهبود، به تعطیلاتی در روستاهای سوئیس رفت.[۷۷] قدرت جناح بلشویکی حزب به مرور افزایش پیدا کرد و تا بهار، همه اعضای کمیته مرکزی RSDLP بلشویک بودند[۷۸] و آنها روزنامه رو به جلو! را در ماه دسامبر تأسیس کردند.[۷۹]
انقلاب ۱۹۰۵ و تبعات آنویرایش
در ژانویه ۱۹۰۵، قتلعام معترضان در یکشنبه خونین سن پترزبورگ باعث شورشی مدنی، معروف به انقلاب ۱۹۰۵، در امپراتوری روسیه شد.[۸۰] لنین خواستار ایفای نقشی فعالتر توسط بلشویکها در وقایع بود و آنان را شورش خشونتآمیز تشویق کرد.[۸۱] او برای این کار به شعارهای حزب انقلابی سوسیالیست مثل «شورش مسلحانه»، «وحشت عظیم» و «مصادره زمینهای اشرافزادگان» متوسل شد که منشویکها در جواب او را به بدعتگذاری در مارکسیسم متهم کردند.[۸۲] لنین به نوبه خود اصرار داشت بلشویکها راهشان را کاملاً از منشویکها جدا کنند اما بسیاری از بلشویکها با خواسته او مخالف بودند و هر دو جناح در سومین کنگره حزبی در آوریل ۱۹۰۵ در لندن شرکت کردند.[۸۳] لنین در اوت ۱۹۰۵ دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک را برای ابراز عقیده خود منتشر و در آن پیشبینی کرد بورژوازی لیبرال روسیه سلطنت مشروطه رضایت خواهند داد و به انقلاب خیانت خواهند کرد. نتیجتاً، پرولتاریا باید با دهقانان متحد شوند تا با یاری یکدیگر رژیم تزاری را سرنگون و «دیکتاتوری انقلابی موقت پرولتاریا و دهقانان» را برپا کنند.[۸۴]
انقلاب ۱۹۰۵ نتوانست نظام را سرنگون کند اما باعث شد تزار نیکلای دوم تصمیم به انجام اصلاحاتی لیبرال بگیرد. در این شرایط، لنین بازگشت به سن پترزبورگ را بیخطر یافت.[۸۵] او به هیئت تحریریه زندگی جدید، روزنامه رادیکالی که توسط ماریا آندریوا اداره میشد، پیوست و در آن اندر مسائل پیش روی حزب سوسیال دموکرات کارگری نوشت.[۸۶] لنین حزب را تشویق کرد که تعداد اعضای خود را افزایش دهد و همچنین از تداوم درگیریهای خشونتآمیز میان انقلابیون و نیروهای حکومتی حمایت کرد، زیرا هر دو را برای یک انقلاب موفق ضروری میدانست.[۸۷] لنین که حق عضویت و کمکهای مالی طرفداران ثروتمند حزب را برای تأمین هزینه فعالیتهای بلشویکها کافی نمییافت، پیشنهاد سرقت از دفاتر پست، ایستگاههای راهآهن، قطارها و بانکها را تأیید کرد. تحت رهبری لئونید کراسین، گروهی از بلشویکها به انجام چنین اقدامات مجرمانهای دست زدند که معروفترین آنها در ژوئن ۱۹۰۷ به فرماندهی ژوزف استالین در تفلیس انجام شد.[۸۸]
هر چند لنین بهطور موقت از سازش میان جناحین حزب (بلشویکها و منشویکها) حمایت کرد،[۸۹] اما منشویکها در کنگره چهارم که در آوریل ۱۹۰۶ در استکهلم برگزار شد، حمایت لنین از خشونت و سرقت را محکوم کردند..[۹۰] تا زمانی که بلشویکها توانستند در کنگره پنجم که در مه ۱۹۰۷ در لندن برگزار شد، اکثریت را به دست آورند، لنین و عدهای دیگر در کوکلا در دوکنشین بزرگ فنلاند (بخشی نیمهخودمختار در امپراتوری روسیه) برای بلشویکها مقر تازهای تأسیس کردند.[۹۱] با ادامه سرکوب مخالفان دولت تزاری، هم از طریق انحلال دومای دوم (مجلس روسیه) و هم از طریق بازداشت انقلابیون توسط پلیس مخفی، لنین از فنلاند به سوئیس فرار کرد.[۹۲] آنجا او تلاش کرد اسکناسهای دزدیده شده در تفلیس که با شماره سریالشان قابل شناسایی بودند را مبادله کند.[۹۳]
الکساندر بوگدانف و سایر بلشویکهای پرنفوذ تصمیم گرفتند مقر بلشویکها را به پاریس منتقل کنند. اگر چه لنین مخالف بود، اما در دسامبر ۱۹۰۸ در آن شهر ساکن شد.[۹۴] لنین از پاریس خوشش نمیآمد و آن را «گودال کثیف» توصیف میکرد. در زمان اقامت در پاریس یک مرتبه هنگام دوچرخهسواری با یک موتورسوار تصادف کرد و او را به دادگاه کشاند.[۹۵] در نظر بوگدانف، پرولتاریای روسیه برای تبدیل شدن به انقلابیونی کارآمد، باید فرهنگ سوسیالیستی شکل میدادند اما لنین با او مخالف بود و رهبری انقلاب کارگری توسط روشنفکران سوسیالیست را ترجیح میداد. همچنین بوگدانف، تحت تأثیر ارنست ماخ، معتقد بود که همه مفاهیم جهان نسبی هستند، اما لنین به دیدگاه مارکسیستی مبنی بر وجود واقعیتهای عینی و مستقل از نظریات انسانی، پایبند بود.[۹۶] در آوریل ۱۹۰۸، لنین و بوگدانف تعطیلاتشان را در ویلای ماکسیم گورکی در کاپری در کنار یکدیگر سپری کردند[۹۷] و بعد از بازگشت به پاریس، لنین با متهمکردن بوگدانف به انحراف از مارکسیسم، خواستار جدایی میان دو جناح بلشویکها شد.[۹۸]
در ماه مه ۱۹۰۸، لنین مدت کوتاهی را در لندن سپری و آنجا از اتاق مطالعه موزه بریتانیا برای نوشتن ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم استفاده کرد. این اثر حملهای به «اکاذیب بورژوایی-ارتجاعی» نسبیگرایانه بوگدانف بود.[۹۹] رفتار جناحی لنین باعث رانده شدن تعداد روزافزونی از بلشویکها، از جمله طرفداران نزدیک سابقش آلکسی رایکوف و لو کامنف، از او شد.[۱۰۰] پلیس مخفی روسیه فرصت را غنیمت شمرد و جاسوسی به نام رومن مالینوفسکی، را نزد او فرستاد تا در حزب نقش طرفدار وفادار لنین را بازی کند. تعدادی از بلشویکها سوءظن خود نسبت به مالینوفسکی را به او ابراز کردند و اگر چه اطلاع داشتن لنین از نقش دوگانه مالینوفسکی قطعی نیست اما ممکن است او از مالینوفسکی برای رساندن اطلاعات غلط به پلیس مخفی روسیه استفاده کرده باشد.[۱۰۱]
در اوت ۱۹۱۰ لنین به عنوان نماینده حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در هشتمین کنگره بینالملل دوم، یک نشست بینالمللی سوسیالیستی، در کپنهاگ شرکت کرد و پس از آن تعطیلات خود را به همراه مادرش در استکهلم گذراند.[۱۰۲] سپس با همسر و خواهرانش به فرانسه رفت و ابتدا در بمبو و بعد در پاریس ساکن شد.[۱۰۳] او آنجا با بلشویک فرانسوی اینسا آرماند وارد رابطه دوستی صمیمانهای شد؛ برخی از زندگینامه نویسان لنین معتقد هستند آنها از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۲ با هم رابطه عاشقانه داشتهاند.[۱۰۴] در همین حال، در جلسهای پاریس به تاریخ ژوئن ۱۹۱۱، کمیته مرکزی حزب تصمیم گرفت تمرکز خود را بر عملیات در داخل قلمروی روسیه گذارد و دستور به بستهشدن مقر بلشویکی و روزنامه آن، پرولتاری، داد.[۱۰۵] لنین که قصد داشت نفوذ خود در حزب را بازیابد، در ژانویه ۱۹۱۲ کنفرانسی حزبی در پراگ برگزار کرد و علیرغم اینکه ۱۶ نفر از ۱۸ حاضر آن بلشویک بودند، شرکتکنندگان از او به دلیل تمایلات جناحیاش شدیداً انتقاد کردند و لنین نتوانست جایگاه خود در درون حزب را بهبود بخشد.[۱۰۶]
لنین به کراکوف در پادشاهی گالیسیا و لودومریا، بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان که به لحاظ فرهنگی لهستانی بود، عزیمت کرد و آنجا از کتابخانه دانشگاه یاگیلونیا برای انجام تحقیقات خود استفاده میکرد.[۱۰۷] او با اعضای حزب که در امپراتوری روسیه فعالیت میکردند، در تماس نزدیک بود و توانست اعضای بلشویک دوما را متقاعد کند تا به ائتلاف پارلمانی خود با منشویکها پایان دهند.[۱۰۸] در ژانویه ۱۹۱۳، با ژوزف استالین که لنین از او به عنوان «گرجی شگفتانگیز» یاد میکرد، دیدار کرد و آنها دربارهٔ آینده گروههای قومی غیر روس امپراتوری روسیه بحث کردند.[۱۰۹] به دلیل وضعیت سلامتی لنین و همسرش، آنها مدتی در بیاو دونایتس، منطقهای روستایی، اقامت داشتند[۱۱۰] و سپس برای عمل جراحی گواتر نادیا به برن سوئیس رفتند.[۱۱۱]
جنگ جهانی اولویرایش
لنین هنگام شروع جنگ جهانی اول در گالیسیا بود.[۱۱۲] این جنگ امپراتوری روسیه را در برابر امپراتوری اتریش-مجارستان قرار داد و به دلیل تابعیت روسی لنین، او دستگیر و برای مدت کوتاهی زندانی شد، تا اینکه مقامات اتریش-مجارستان قانع شدند او یکی از مخالفان رژیم تزاری است و آزادش کردند.[۱۱۳] لنین و همسرش به ابتدا به برن رفتند[۱۱۴] و سپس در فوریه ۱۹۱۶ در زوریخ ساکن شدند.[۱۱۵] رای موافق حزب سوسیال دموکرات آلمان در پارلمان کشور خود به جنگ، لنین را عصبانی کرده بود؛ مطابق قطعنامه اشتوتگارت بینالملل دوم، تمامی احزاب سوسیالیستی باید با منازعههای نظامی مخالفت میکردند و نتیجتاً، حزب سوسیال دموکرات آلمان آن توافق را نقض کرده بود و لنین بینالملل دوم را به پایان رسیده میدید.[۱۱۶] او در سپتامبر ۱۹۱۵ در کنفرانس سیمروالد و در آوریل ۱۹۱۶ در کنفرانس کینتال شرکت[۱۱۷] و از سوسیالیستهای اروپا تقاضا کرد این «جنگ امپریالیستی» را به «جنگ داخلی» درون قارهای تبدیل کنند که در آن پرولتاریا در برابر بورژوازی و اشراف قرار گیرد.[۱۱۸] در ژوئیه ۱۹۱۶، مادر لنین درگذشت، اما او نتوانست در مراسم خاکسپاری وی شرکت کند.[۱۱۹] مرگ او به شدت لنین را متأثر کرد و ترس مردن قبل از انقلاب پرولتری، افسردهاش کرد.[۱۲۰]
لنین در سپتامبر ۱۹۱۷ امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایهداری را منتشر کرد که در آن استدلال شده بود امپریالیسم محصول سرمایهداری انحصاری است، زیرا سرمایهداران میکوشند با فتح مناطق جدیدی که در آنها دستمزد پایینتر و مواد اولیه ارزانتر است، سود خود را افزایش دهند. او معتقد بود تا زمانیکه قدرتهای امپریالیستی توسط انقلاب پرولتری و برپایی سوسیالیسم سرنگون نشوند، رقابت و درگیری میان آنان افزایش خواهد یافت و ادامه خواهد داشت.[۱۲۱] او بیشتر این زمان را صرف خواندن آثار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، لودویگ فویرباخ و ارسطو کرد که همه اینان بر مارکس تأثیرات اساسی گذاشته بودند.[۱۲۲] این سبب شد تفسیر لنین از مارکسیسم دستخوش تغییر شود؛ او زمانی معتقد بود میتوان سیاستها را بر اساس اصول علمی ازپیشتعیینشده تدوین کرد اما حالا به این نتیجه رسیده بود که تنها ملاک درستبودن یک سیاست، نتیجه عملکرد آن است.[۱۲۳] او همچنان خود را وفادار به اصل مارکسیسم میدانست اما از برخی پیشبینیهای مارکس در ربط با توسعه جامعه فاصله گرفت. مارکس اعتقاد داشت ابتدا باید انقلاب دموکراتیک و بورژواییِ طبقه متوسط اتفاق افتد و سپس نوبت انقلاب سوسیالیستیِ پرولتاریا میرسد، اما لنین معتقد بود در روسیه پرولتاریا میتواند بدون یک انقلاب واسطه، رژیم تزاری سرنگون کند.[۱۲۴]
انقلاب فوریهویرایش
در فوریه ۱۹۱۷ کمبود غذا و بدتر شدن اوضاع کار در کارخانهها، باعث شد کارگران کارخانههای صنعتی در سن پترزبورگ که در آغاز جنگ جهانی اول به پتروگراد تغییر نام داده بود، اعتصاب کنند و این زمینهساز انقلاب فوریه ۱۹۱۷ شد. با گسترش ناآرامیها به سایر مناطق روسیه، تزار نیکلای دوم که بیم داشت بهطور خشونتآمیزی سرنگون شود، از سلطنت کنارهگیری کرد. کشور تحت سلطه دومای دولتی قرار گرفت و با تأسیس دولت موقت روسیه، امپراتوری به یک جمهوری تبدیل شد.[۱۲۵] لنین که در سوئیس ساکن بود، با شنیدن خبر انقلاب، به همراه دیگر مخالفان آن را جشن گرفت.[۱۲۶] او تصمیم گرفت به روسیه برگردد تا مسئولیت رهبری بلشویکها را به عهده بگیرد، اما دریافت بیشتر راهها به این کشور به دلیل منازعه ادامهدار جنگ جهانی مسدود هستند. او و سایر مخالفان با دولت آلمان که در آن زمان با روسیه درگیر بود، برای عبور از آن کشور مذاکره کرد. آلمان که میدانست این مخالفان میتوانند برای دولت روسیه مشکلساز شوند، موافقت کرد که به ۳۲ شهروند روس، از جمله لنین و همسرش، اجازه دهد با قطاری مهر و موم شده، از قلمرویش عبور کنند.[۱۲۷] اینان با قطار از زوریخ به زازنیتس سفر کردند و با کشتی به ترلبورگ در سوئد رسیدند. سپس با گذر از مرز هاپاراندا–تورنیو وارد هلسینکی شدند و نهایتاً با قطار خود را به پتروگراد رساندند.[۱۲۸]
لنین در آوریل به ایستگاه فنلاند در پتروگراد رسید و در ایستگاه در جمع هواداران بلشویکش، دولت موقت را محکوم کرد و مجدداً خواستار انقلاب پرولتری در سطح قاره اروپا شد.[۱۲۹] در روزهای آتی، او در جلسات نشستهای حزب بلشویک حاضر شد و سخت بر آنان که خواستار اتحاد دوباره با منشویکها بودند، تاخت. لنین همچنین «تزهای آوریل» را که در جریان سفر از سوئیس نوشته بود، منتشر کرد. [۱۳۰] او در این اثر برنامه کلی خود برای بلشویکها را تشریح کردهاست. لنین به صورت عمومی منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی را که شورای قدرتمند پتروگراد را تحت سلطه داشتند، به دلیل حمایت از دولت موقت محکوم میکرد و آنان را خائن به سوسیالیسم محسوب میکرد. لنین که دولت موقت را به اندازه رژیم تزار امپریالیست میدانست، خواستار صلح فوری با آلمان و اتریش-مجارستان، حکومت شورایی، ملیسازی صنایع و بانکها و نیز تصاحب زمینها توسط دولت بود که در پشت همه این برنامهها، هدفِ برپایی دولت پرولتری و رسیدن به جامعه سوسیالیستی بود. منشویکها بر خلاف اعتقاد داشتند روسیه به اندازه کافی برای رسیدن به سوسیالیسم پیشرفته نیست و لنین را متهم میکردند که قصد دارد جمهوری جدید را وارد جنگ داخلی کند.[۱۳۱] در ماههای پیش رو، برای سیاستهای خود تبلیغ کرد، در جلسات کمیته مرکزی بلشویکها شرکت کرد، به نوشتن برای پراودا ادامه داد و با هدف جذب کارگران، سربازان، ملوانان و دهقانان در پتروگراد سخنرانیهایی انجام داد.[۱۳۲]
لنین که متوجه افزایش میزان ناامیدی میان طرفدارانِ بلشویک خود شده بود، خواستار گردهمایی سیاسی مسلحانه در پتروگراد شد تا پاسخِ دولت را محک زند.[۱۳۳] او که اوضاع سلامتیاش وخیم شده بود، برای بهبود به روستای نیوولا در فنلاند رفت.[۱۳۴] گردهمایی مسلحانه بلشویکها، موسوم به روزهای ژوئیه، زمانی محقق شد که لنین غایب بود اما او بعد از اطلاع از درگیری خشونتآمیز تظاهرکنندگان با قوای دولتی، به پتروگراد بازگشت و آنان را به آرامش دعوت کرد.[۱۳۵] دولت در واکنش به خشونتها حکم بازداشت برای لنین و دیگر بلشویکهای برجسته صادر و به دفاتر آنان حمله کرد. دولت موقت همچنین لنین را به جاسوسی برای آلمان متهم کرد.[۱۳۶] لنین که تمایل نداشت خود را تحویل دهد، در چند خانه امن در پتروگراد مخفی شد[۱۳۷] اما چون میترسید کشته شود، با لباس مبدل و با همراهی گریگوری زینوویف پتروگراد را ترک کرد و خود را به رازلیف رساند.[۱۳۸] در زمان اختفا، لنین وقت خود را به کار بر روی دولت و انقلاب اختصاص داد؛ او در این اثر توسعه دولت سوسیالیستی بعد از انقلاب پرولتری و روند از بین رفتن دولت و رسیدن به کمونیسم خالص را بررسی کردهاست.[۱۳۹] لنین همچنین خواستار قیام مسلحانه بلشویکها برای براندازی دولت موقت شد اما در یک جلسه مخفیانه کمیته مرکزی حزب، این پیشنهاد رد شد.[۱۴۰] لنین سپس با قطار و پیاده خود را در ۱۰ اوت به هلسینکی رساند و آنجا در خانههای امن متعلق به طرفداران بلشویکها مخفی شد.[۱۴۱]
انقلاب اکتبرویرایش
با گسترش آزادیهای مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسیه شوراهایی (سوویت) را تشکیل دادند که کنش آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعمیق دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت از نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه بود.[۱۴۲]
طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد (سن پترزبورگ) و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیستها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای جدی و با پشتکار، که لنین آنها را «انقلابیون حرفهای» میخواند توانسته بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.[۱۴۲]
در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. گاردهای سرخ، دستههای مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارههای دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف درآوردند و وزرای دولت موقت را در کاخ زمستانی دستگیر کردند.[۱۴۲]
در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار «همه قدرت به شوراها» را طرح کرده بودند «کنگره سراسری شوراهای روسیه» با بلشویکها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به «شورای کمیسرهای خلق» به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا سخنرانی هیجانانگیزی کرد و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را «حاکمیت کارگران و دهقانان» و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.[۱۴۲]
بلشویکها مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انساندوستانه و عدالتخواهانه، بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایههای محروم و ستمدیده را به سوی جنبش خود جلب کنند.[۱۴۲]
در دسامبر ۱۹۱۷ لئون تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجی، از جانب دولت انقلابی روسیه در جریان عهدنامه برست - لیتوفسک با امپراتوری آلمان و اتریش قرارداد آشتی امضاء کرد که گام مهمی در تحکیم پیروزی بلشویکها بود.[۱۴۲]
در برابر پیروزی برق آسای «سرخها» مخالفان نظام بلشویک جبهه متحدی از ارتش سفید را تشکیل دادند و با پشتیبانی کشورهای غربی به نبرد با نظام انقلابی پرداختند. ارتش سرخ که با درایت تروتسکی بسیج و مجهز شده بود در جنگهای شدید و خونین موفق شد تا پایان سال ۱۹۲۰ پیروزی بلشویکها را قطعی کند.[۱۴۲]
تلاش بریتانیا برای ترور لنینویرایش
در اوایل سال ۱۹۱۸ و در ماههای پایانی جنگ جهانی اول، دولت بلشویکی روسیه به رهبری لنین، گفتگوهای صلح با امپراتوری آلمان و عقب کشیدن نیروهای از نفس افتاده روسیه از جنگ را آغاز کرد. اما امپراتوری بریتانیا از این کار، خشنود نبود. زیرا با صلح بین آلمان و روسیه، آلمان میتوانست بر جنگ در جبهه باختر اروپا متمرکز شود؛ بنابراین یک اسکاتلندی به نام رابرت بروس لاکهارت را به عنوان نماینده خود به مسکو فرستادند. در آغاز، گفتگوهای لاکهارت و روسیه پیشرفت خوبی داشت. اما با امضای عهدنامه برست - لیتوفسک در مارس ۱۹۱۸ این گفتگوها بینتیجه شدند.[۱۴۳]
بنابراین لاکهارت تلاش خود را به سرنگونی حکومت بلشویکی و جایگزین کردن آن با دولتی گذاشت که که مایل باشد علیه آلمان وارد جنگ شود؛ بنابراین در ژوئن ۱۹۱۸ برای کمک مالی به سازمانهای ضد بلشویکی مسکو، از دولت بریتانیا درخواست پول کرد. در اواخر مه ۱۹۱۸ بریتانیا به بهانه جلوگیری از دسترسی آلمان به کمکهای نظامی بریتانیا به روسیه، پنج هزار نیروی نظامی را به آرخانگلسک در شمال روسیه فرستاد. اما هدف، کمک به بیست هزار نیروی ویژه لتونیایی بود که مأمور حفاظت از کاخ کرملین بودند و گمان میرفت به نیروی ضد بلشویک بپیوندند.[۱۴۳]
این نگاره را دیمیتری لشچنکو برای صدور اسناد رسمی جعلی گرفت تا لنین بتواند به فنلاند بگریزد. لنین برای گرفتن این عکس مجبور شد زانو بزند.
در تابستان ۱۹۱۸ لاکهارت پس از دیدار با یکی از مخالفان محلی بلشویکها به نام ساوینکوف، در تلگرافی به لندن نوشت: «پیشنهاد ساوینکوف، "انقلاب در انقلاب" است. یعنی به دنبال حمله متفقین، سران بلشویکها کشته شوند و دیکتاتوری نظامی شکل بگیرد. روشهای ساوینکوف خشن هستند البته در صورت موفقیت، احتمالاً کارایی خوبی خواهند داشت؛ ولی تا زمانی که تصمیم قطعی در مورد اقدام نظامی گرفته نشود ما نمیتوانیم حرفی بزنیم یا حرکتی بکنیم."[۱۴۳]
لاکهارت همزمان همکاری با یک تبعه روسیه را آغاز کرده بود که پیشتر نام خود را از «روزن بلوم» به «سیدنی رایلی» تغییر داده بود. سیدنی رایلی یک صاحب کسبوکار ثروتمند بود که به تازگی همکاری با سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا را شروع کرده بود. او بعدها به «سردسته جاسوسها» معروف شد.[۱۴۳]
در اواخر تابستان سال ۱۹۱۸ در مسکو، یک زن جوان از فاصله نزدیک دو گلوله به لنین شلیک کرد. چند ساعت بعد، پلیس مخفی دولت بلشویک (چکا) بروس لاکهارت را دستگیر و او را برای بازجویی به کاخ کرملین برد. بر پایه اسناد بازجویی و پرونده ترور، لاکهارت به دست داشتن در توطئه قتل لنین و سرنگونی دولت بلشویکی اعتراف کرده بود. اما این نماینده بریتانیا به جای محاکمه شدن، در اوایل اکتبر ۱۹۱۸ با همتای روسی خود در لندن مبادله شد. سیدنی رایلی توانست از چنگ چکا فرار کند. اما چند سال بعد با فریب به روسیه کشانده شد و با شلیک گلوله به قتل رسید.[۱۴۳]
ولادمیر اولیانوف که در یک تلاش برای ترور در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود در دو سال آخر زندگی، عملاً از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او (لئون تروتسکی و ژوزف استالین) افتاد که با هم دشمنی دیرین داشتند. پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴، استالین مدعی جانشینی او شد. او با توطئههای زیرکانه و رشتهای از تصفیههای خونین، تروتسکی و دیگر رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای پس از آن، نظامی برافراشت که یکی از ترسناکترین رژیمهای تاریخ شناخته شد و به باور بسیاری از کمونیستها دیگر ربطی به آموزههای مارکس یا حتی لنین نداشت.[۱۴۲]
با وجود افشای اسناد محرمانه دولت بریتانیا، این کشور هنوز نقش خود در برنامهریزی برای کشتن لنین را رد میکند.[۱۴۳]
مرگویرایش
ناخوشی شدید ولادمیر اولیانوف از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. در سه سال آخر زندگی، حال لنین به صورت فزایندهای بدتر میشد. او در نامهای که به ماکسیم گورکی نوشته بود که به شدت احساس خستگی میکند نمیتواند بخوابد و سردردهای وحشتناکی دارد و نمیتواند هیچ کاری کند.
لنین دو سال پیش از مرگ، سه سکته ناتوانکننده مغزی را تجربه کرد. در آن زمان با پزشکان برجسته اروپایی مشورت کردند و آنها تشخیصهای گوناگونی، چون خستگی شدید عصبی، مسمومیت مزمن ناشی از سرب گلولهها باقیمانده در بدن به خاطر تلاش برای ترور او، سختاک سرخرگها یا آرتریوسکلروز، و گونهای از اختلال عروقی و پردههای مغز ناشی از سیفلیس به نام Endarteritis luetica ی را مطرح کردند. تشخیص آخر به خاطر همخوانی نداشتن با کالبد شکافی لنین و همچنین منفی بودن آزمایش سیفلیس در او، نامحتمل بود. با این همه به لنین محلولهایی حاوی آرسنیک که درمان رایج سیفلیس در آن زمان بود تزریق میشد.
در ساعات پایانی زندگی، ولادمیر اولیانوف دچار تشنج شدیدی شد. نمونهبرداری از جسد لنین نشان داد که سرخرگهای منتهی به مغز او تقریباً به صورت کامل مسدود بودند. گفته میشود وقتی انبرک جراحی به شریانهای او برخورد میکرد، صدایی مانند سنگ شنیده میشد که نشانه رسوب شدید کلسیم در دیواره سرخرگها بود.[نیازمند منبع]
لنین در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ در گورکی (نیژنی نووگورود کنونی) درگذشت.[۱۴۴] علت رسمی مرگ او ابتلا به یک بیماری بیدرمان از عروق خونی گزارش شدهاست.[۱۴۵] جسد لنین را پس از مرگ مومیائی کردند[۱۴۶] و در آرامگاه لنین در زیر گنبد «قبر سرخ» در بیرون کاخ کرملین گذاشتند. نقش صورت ولادمیر اولیانوف به ضمیمه نقش صورت مارکس و انگلس بر روی پرچمهای بسیار به عنوان «یک سهگانه غیرقابل اعتراض نوین رستگاری» درآمده بود.
پس از مرگ ولادمیر اولیانوف و با عروج ژوزف استالین، دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر اقتصادی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد. به ویژه پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و علیرغم تلفات انسانی بسیار سنگین در طول جنگ، شوروی به یکی از دو قطب جهان معاصر تبدیل شد. این حکومت در اوایل دهه ۱۹۹۰ (میلادی) و پس از یک سری اصلاحات که توسط میخائیل گورباچف، واپسین رهبر شوروی، انجام شده بود از هم فروپاشید.
ایرانویرایش
لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در ۱۶ دسامبر ۱۹۱۷ (۲۵ آذر ۱۲۹۶) اعلامیهای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد: «... ما اعلام میکنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره شد و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج میشود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تأمین خواهد شد».[۱۴۷][۱۴۸]
ولادمیر اولیانوف ایران را شاهراه گسترش کمونیسم انقلابی به شرق میدانست و پس از به قدرت رسیدن، همکاری نزدیکی را با ایران آغاز کرد. این همکاری از طریق سازمان «همت» و جبهه سوسیال دموکراتهای ایران انجام شد. مهمترین همکار ایرانی او، آوتیس سلطانزاده بود که پس از انقلاب اکتبر به عنوان معاون لنین در امور مصادره اموال مالکین و سرمایهداران روس منصوب شد.[۱۴۸]
ولادمیر لنین اعلام کرد که سیاستهای دولتهای امپراتوری روسیه و بریتانیا باعث فقر و عقبماندگی ایران و جلوگیری از دسترسی مردم ایران به آزادی و دموکراسی بودهاند. به همین دلیل قراردادهای استعماری روسیه تزاری با ایران (مانند قرارداد حق کشتیرانی ایران در دریای کاسپین) را لغو کرد.[۱۴۸]
تفکرات سیاسیویرایش
مارکسیسم و لنینیسمویرایش
لنین به عنوان یک مارکسیست، باور عمیقی به تفکرات مارکس داشت[۱۴۹] و معتقد بود خوانش او از مارکسیسم که برای اولین بار توسط مارتوف در سال ۱۹۰۴ «لنینیسم» نامیده شد،[۱۵۰] تنها تفسیر معتبر و صحیح است.[۱۵۱] در دیدگاه مارکسیستی او، بشریت دیر یا زود به کمونیسم خالص خواهد رسید و جامعهای کارگری برابریطلبانه، فاقد دولت و فاقد طبقه ایجاد خواهد کرد که در آن کارگران از شر استثمار و ازخودبیگانگی خلاص شدهاند و سرنوشت خود را به دست گرفتهاند. در جامعه مورد نظر از اصل «از هرکس به اندازه تواناییاش، به هرکس به اندازه نیازش» پیروی میشود.[۱۵۲] به گفته وولکوگونوف، لنین «عمیقاً و صادقانه» معتقد بود مسیری که او روسیه را بدان هدایت میکرد، در نهایت منجر به تأسیس این جامعه کمونیستی خواهد شد.[۱۵۳]
اعتقادات مارکسیستی لنین سبب شد او باور داشته باشد جامعه روسیه نمیتواند مستقیماً از وضعیت کنونی خود به کمونیسم برسد و نتیجتاً ابتدا باید دورهای سوسیالیستی را پشت سر گذارد. از همین رو، دغدغه اصلی او چگونگی تبدیل جامعه کشورش به جامعهای سوسیالیستی بود. او برپایی «دیکتاتوری پرولتاریا» را برای سرکوب بورژوازی و توسعه اقتصاد سوسیالیستی ضروری مییافت.[۱۵۴] لنین سوسیالیسم را «نظامِ همکاران متمدن که تحت آن ابزارهای تولید در مالکیت اجتماعی هستند» تعریف میکرد[۱۵۵] و معتقد بود که این نظام اقتصادی باید گسترش یابد تا زمانی که بتواند جامعه فارغ از هر کمبودی ایجاد کند.[۱۵۲] سلطه کامل دولت روسیه بر اقتصاد، به گونهای که «تمام شهروندان» توسط دولت استخدام شوند، بزرگترین دغدغه لنین در دستیابی به این هدف بود.[۱۵۶] سوسیالیسم مطابق خوانش لنین، نظامی متمرکز، برنامهریزیشده و دولتگرا بود که تحت آن تولید و توزیع کاملاً کنترل میشد.[۱۵۲] او اعتقاد داشت همه کارگران در سراسر کشور به صورت داوطلبانه به هم میپیوندند تا دولت را قادر به ایجاد تمرکز اقتصادی و سیاسی سازند.[۱۵۷] بدین ترتیب، «سلطه کارگران» بر ابزار تولید در دیدگاه لنین سلطه مستقیم آنان بر تشکیلات اقتصادی نبود، بلکه منظور این بود که «دولت کارگران» تمام فعالیتهای اقتصادی را رصد کند.[۱۵۸] نتیجه این نظریات، چیزی است که برخی آن را تناقضی در افکار لنین میدانند: سلطه مردمی کارگران در یک سو، دستگاههای دولتی متمرکز، سلسله مراتبی و مقتدر.[۱۵۹]
نظرات لنین قبل از سال ۱۹۱۴ تا حد زیادی مشابه مارکسیسم جریان اصلی اروپا بود.[۱۶۰] هر چند او مارکسیستهایی که از تفکرات فلاسفه و جامعهشناسان معاصر غیر مارکسیست پیروی میکردند را سرزنش میکرد،[۱۶۱] اما تفکرات خود او نیز تحتتأثیر سایر اندیشههای جنبش انقلابی روسیه، از جمله نظرات سوسیالیسم دهقانی نارودنیکی،[۱۶۲] قرار داشت.[۱۶۳] او تفکرات خود را با شرایط موجود، مثل جنگ، قحطی و سقوط اقتصادی در روسیه، تطبیق میداد.[۱۶۴] با گسترش لنینیسم، لنین مارکسیسم را مورد تجدیدنظر قرار داد و عناصر جدیدی بدان وارد کرد.[۱۶۰]
لنین در نوشتههای نظری خود، به ویژه امپریالیسم، آنچه تحولات سرمایهداری از زمان مرگ مارکس به حساب میآورد را بررسی کردهاست. او اعتقاد داشت سرمایهداری به مرحله جدیدی تحت عنوان سرمایهداری انحصاری دولتی رسیدهاست.[۱۶۵] در نظر او، با وجود اینکه دهقانان مهمترین عنصر اقتصاد روسیه بودند، اما وجود سرمایهداری انحصاری بدان معنا بود که کشور به اندازه کافی از نظر مادی توسعه پیدا کردهاست و برای برپایی سوسیالیسم آماده است.[۱۶۶] لنینیسم بهطور کلی نسبت به دیگر مکاتب مارکسیسم، دیدی مطلقگرایانه و اصولگرایانهتر دارد[۱۶۰] و وجه تمایزش نظر احساسی آن نسبت به آزادسازی طبقاتی است.[۱۶۷] این مکتب همچنین بر نقش «پیشقراولان» به عنوان رهبران پرولتاریا در مسیر انقلاب[۱۶۷] و خشونت به عنوان ابزاری انقلابی تأکید ویژه دارد.[۱۶۸]
دموکراسی و مسئله ملیویرایش
لنین معتقد بود دموکراسی نیابتی کشورهای کاپیتالیست تنها توهم وجود دموکراسی ایجاد میکند و در عمل کارکرد آن حفظ «دیکتاتوری بورژوازی» است؛ او دموکراسی نیابتی ایالات متحده را «دوئل تماشایی و بیمعنی دو حزب بورژوازی» که هر دو توسط «میلیونرهای زیرک» که پرولتاریای آمریکا را استثمار میکنند رهبری میشوند، توصیف کردهاست.[۱۶۹] لنین با لیبرالیسم مخالف بود و بهطور کلی آزادی را یک ارزش نمییافت[۱۷۰] و باور داشت آزادیهای لیبرالیسم جعلی هستند زیرا کارگران را از استثمار سرمایهداری آزاد نمیکنند.[۱۷۱]
لنین دولت شوروی را «میلیونها بار دموکراتیکتر از دموکراتیکترین جمهوریهای بورژوازی که دموکراسی ثروتمندان» بودند، میدانست.[۱۷۲] او «دیکتاتوری پرولتاریا»ی خود را دموکراتیک به حساب میآورد زیرا مدعی بود در آن نمایندگان شوراها به صورت انتخابی برگزیده میشوند، کارگران مقامات خود را انتخاب میکنند و همه کارگران به صورت چرخشی و منظم در اداره دولت سهیم هستند.[۱۷۳] برداشت لنین از دولت پرولتری با مارکسیسم جریان اصلی فاصله داشت. مارکسیستهای اروپایی مانند کارل کائوتسکی دولتی پارلمانی که اعضایش به صورت دموکراتیک انتخاب شدهاند و پرولتاریا در آن صاحب اکثریت هستند را مناسب مییافتند، اما لنین خواستار تشکیلات دولتی قدرتمند و متمرکز بود که در آن هیچ جایی برای بورژوازی وجود نداشت.[۱۶۷]
لنین یک انترناسیونالیست و هوادار سرسخت انقلابی جهانی بود. او مرزهای ملی را منسوخ و ناسیونالیسم را انحرافی از مبارزه طبقاتی به شمار میآورد.[۱۷۴] لنین معتقد بود در یک جامعه سوسیالیستی، ملل جهان بهطور ناگزیری یکی خواهند شد و نتیجه ایجاد دولت واحد جهانی خواهد بود.[۱۷۵] او باور داشت این دولت سوسیالیستی باید یک دولت متمرکز و واحد باشد و فدرالیسم را مفهومی بورژوایی قلمداد میکرد.[۱۷۶] لنین در آثارش حمایت خود از عقاید ضد امپریالیستی را نشان دادهاست و برای همه ملتها «حق تعیین سرنوشت» قائل شدهاست.[۱۷۷] او همچنین از جنگهای آزادی ملی نیز حمایت میکرد و قبول داشت ممکن است چنین منازعاتی برای جدایی گروههای اقلیت از دولتهای سوسیالیستی لازم باشد زیرا دولتهای سوسیالیستی «مقدس یا مصون در برابر اشتباهات و ضعفها» نیستند.[۱۷۸]
او قبل از به قدرت رسیدن در سال ۱۹۱۷، نگران بود که اقلیتهای قومی و ملی مختلف روسیه با جنبشهای استقلالطلبانه خود اداره دولت شوروی را غیرممکن کنند. به گفته سیمون سباگ مونتفیوره، مورخ، لنین از استالین خواسته بود «نظریهای ایجاد کند که خودمختاری و حق جدایی را تضمین کند، بدون اینکه لزوماً مجبور به اعطای آن باشد.»[۱۷۹] لنین بعد از به قدرت رسیدن محدودیتهایی که گروههای قومی را مجبور به ماندن در امپراتوری روسیه میکرد را برداشت و از حق جدایی آنها حمایت کرد، اما همچنین انتظار داشت آنها بلافاصله به احترام انترناسیونالیسم پرولتری انتخاب کنند که بخشی از دولت سوسیالیستی نوظهور باقی بمانند[۱۸۰] و در راه حفظ این وحدت در استفاده از قوای نظامی ابایی نداشت؛ نتیجه، منازعات مسلحانه اوکراین، گرجستان، لهستان، فنلاند و کشورهای بالتیک که قصد استقلال داشتند، بود[۱۸۱] و دولت لنین تنها زمانی که عملیاتهای نظامیاش با شکست مواجه شدند، استقلال فنلاند، کشورهای بالتیک و لهستان را به رسمیت شناخت.[۱۸۲]
زندگی و خصوصیات شخصیویرایش
لنین خود را مرد سرنوشت میدید و به درستی هدف و به تواناییهای خود به عنوان یک رهبر انقلابی اعتقادی راسخ داشت.[۱۸۳] لوییز فیشر، زندگینامهنویس، او را «عاشق تغییرات بنیادی و تحول حداکثری» که «هیچگاه حد وسط نمیشناخت» توصیف کردهاست.[۱۸۴] پایپز با اشاره به «توانایی فوقالعاده لنین برای کار منظم» و «وقف خود به اهداف انقلابی»، او را فردی کاریزماتیک مییابد.[۱۸۵] به همین ترتیب، ولکوگونوف اعتقاد داشت لنین «با نیروی شخصیت خود بر مردم اثر میگذاشت.»[۱۸۶] با وجود این نظرات، دوست لنین ماکسیم گورکی دربارهٔ ظاهر او گفته بود که با «سری کچل و تنی تنومند و ستبر»، لنین «خیلی عامیانه» بود و این احساس را منتقل نمیکرد که یک رهبر است.[۱۸۷]
رابرت سرویس، مورخ و زندگینامهنویس، میگوید لنین در جوانی شدیداً احساساتی بود[۱۸۸] و نفرت زیادی از مقامات رژیم تزاری داشت.[۱۸۹] به گفته سرویس، لنین به قهرمانان ایدئولوژیکی خود، مثل مارکس، انگلس و چرنیشفسکی «دلبستگی عاطفی» داشت و پرترههایی از آنها را نزد خود نگه میداشت[۱۹۰] و در گفتگویی خصوصی خود را «عاشق» مارکس و انگلس توصیف کرد.[۱۹۱] مطابق نظر جیمز دی وایت، لنین مانند یک جزماندیش دینی نوشتههای آنها را چون «متون مقدس» که نباید «در آنها تردید کرد» محسوب میکرد.[۱۹۲] در نظر ولکوگونوف، لنین مارکسیسم را «حقیقت مطلق» میدانست و بر این اساس مثل «یک متعصب مذهبی» رفتار میکرد.[۱۹۳] به همین ترتیب، برتراند راسل احساس میکرد لنین «اعتقادی تزلزلناپذیر و ایمانی دینی در انجیل مارکسی» دارد.[۱۹۴] کریستوفر رید لنین را «معادل سکولار رهبران دینی که مشروعیت خود را از حقیقت (در باور مؤمنان) آموزههای خود (و نه خواستههای مردم) میگیرند» مییافت.[۱۹۵] البته لنین به لحاظ اعتقادی، خداناباور و منتقد دین بود. او سوسیالیسم را دارای ماهیتی بیخدایانه میدانست و در نظرش سوسیالیسم مسیحی تفکری متناقض بود.[۱۹۶]
به گفته سرویس، لنین میتوانست «بدخلق و بیثبات» باشد.[۱۹۷] پایپز او را «مردمستیزی تمام و کمال» توصیف میکند[۱۹۸] اما رید با اشاره به موارد بسیاری که لنین، به ویژه نسبت به کودکان، از خود مهربانی نشان دادهاست، نظر او را رد میکند.[۱۹۹] به گفته چندین نفر از زندگینامهنویسان او، لنین مخالفت را برنمیتابید و اغلب نظرات متفاوت با نظر خود را رد میکرد.[۲۰۰] او میتوانست «در انتقاد از دیگران زهرآگین باشد» و تمسخر، استهزا و حملات شخصی نثار کسانی که با او مخالف بودند، کند.[۲۰۱] حقایقی که با استدلالش همخوانی نداشتند نادیده میگرفت،[۲۰۲] از سازش بیزار بود[۲۰۳] و خیلی کم به اشتباهاتش اعتراف میکرد.[۲۰۴] او تا زمانی که عقیدهای را کاملاً رد نمیکرد، آن را تغییر نمیداد و پس از آن نیز در مورد عقاید جدید شیوه مشابهی در پیش میگرفت.[۲۰۵] لنین هیچ نشانهای از سادیسم یا تمایل شخصی به ارتکاب اعمال خشونتآمیز نشان نداد، اما اقدامات خشونتآمیز دیگران را تأیید میکرد و برای کشتهشدگان اهداف انقلابی دریغ نمیخورد.[۲۰۶] او از نظر اخلاقی پوچگرا بود و هدف را همیشه توجیهکننده وسیله مییافت.[۲۰۷] سرویس میگوید: «معیار اخلاقی لنین ساده بود: آیا این عمل به خصوص، منجر به پیشروی انقلاب میشود، یا پسروی آن؟»[۲۰۸]
لنین در کنار روسی، فرانسه، آلمانی و انگلیسی نیز میدانست.[۲۰۹] او به آمادگی جسمانی خود اهمیت میداد و مرتباً ورزش میکرد؛[۲۱۰] از دوچرخهسواری، شنا و شکار لذت میبرد[۲۱۱] و همچنین به پیادهروی در کوهستانهای سوئیس علاقه داشت.[۲۱۲] نیز به حیوانات خانگی، به ویژه گربهها،[۲۱۳] علاقهمند بود.[۲۱۴] او که میخواست از تجملگرایی دوری کند، مانند اسپارتانها زندگی میکرد[۲۱۵] و و پایپز خاطر نشان میکند که لنین «در خواستههای شخصی خود بسیار متواضع بود» و سبک زندگیاش «سختگیرانه و حتی تقریباً زاهدانه» بود.[۲۱۶] لنین از بینظمی متنفر و همیشه میز کار خود را مرتب و مدادهایش را تیز نگه میداشت و وقتی کار میکرد، خواستار سکوت کامل بود.[۲۱۷] به گفته فیشر، لنین خودبین نبود[۲۱۸] و به همین دلیل کیش شخصیتی که دولت شوروی پیرامون او ایجاد کرد را نمیپسندید اما با این وجود آن را پذیرفت، زیرا اعتقاد داشت میتواند در ایجاد اتحاد در جنبش کمونیسم مؤثر باشد.[۲۱۹]
هر چند لنین خود انقلابی بود، اما نمایش انقلاب در ادبیات و هنر را نمیپسندید و عدم علاقه خود به اکسپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم را ابراز میکرد و در عوض، به واقعگرایی و ادبیات کلاسیک روسیه علاقهمند بود.[۲۲۰] لنین همچنین نظری محافظهکارانه نسبت به رابطه جنسی و ازدواج داشت.[۲۲۱] در بزرگسالی با کروپسکایا وارد رابطه شد و با او ازدواج کرد. لنین و کروپسکایا هرگز بچهدار نشدند و از این موضوع ناراحت بودند[۲۲۲] و از بازی با فرزندان دوستانشان لذت میبردند.[۲۲۳] او با اعضای خانوادهاش روابط بسیار نزدیک، گرم و همیشگی داشت.[۲۲۴] لنین هیچ دوستی که در تمام زندگی با او ارتباط داشته باشد، نداشت و از اینسا آرماند به عنوان تنها دوست معتمد و صمیمی او نام برده شدهاست.[۲۲۵]
لنین از نظر قومی خود را یک روس میدانست.[۲۲۶] به گفته سرویس، او «از نظر ملی، اجتماعی و فرهنگی ذرهای خود کمبینی داشت.»[۲۲۷] او معتقد بود دیگر کشورهای اروپایی، به ویژه آلمان، از نظر فرهنگی از روسیه برتر هستند[۲۲۸] و روسیه را یکی از «عقبافتادهترین و قرون وسطاییترین کشورهای آسیایی» توصیف میکرد.[۲۲۹] او از آنچه که عدم وجود آگاهی و نظم میان روسها به حساب میآورد، آزرده بود و از جوانی طالب اروپاییتر و غربیتر شدن روسیه بود.[۲۳۰]
میراثویرایش
ولکوگونوف میگوید «به دشواری میتوان مرد دیگری در تاریخ پیدا کرد که توانسته باشد جامعهای به این بزرگی را در چنین مقیاسی عمیقاً تغییر دهد.»[۲۳۱] دولت لنین نظامی را پایه گذاشت که هفت دهه بر روسیه حکومت کرد و به الگویی برای دولتهای کمونیستی بعدی که در قرن بیستم بر یک سوم جمعیت جهان حاکم شدند، تبدیل شد.[۲۳۲] بدین ترتیب، میتوان تأثیر لنین را جهانی برشمرد.[۲۳۳] او شخصیتی مناقشهبرانگیز محسوب میشود[۲۳۴] و تا به امروز برای گروهی منفور و برای گروهی دیگر محترم باقی ماندهاست.[۲۳۵] او حتی در زمان حیات خود نیز «مورد عشق و نفرت و نیز تحسین و تمسخر» مردم روسیه بود.[۲۳۶] این امر به مطالعات آکادمیک دربارهٔ لنین و لنینیسم هم گسترش پیدا کردهاست و دو قطبی سیاسی مورد نظر در این زمینه نیز اغلب دیده میشود.[۲۳۷]
آلبرت رسیس، مورخ، میگوید اگر انقلاب اکتبر مهمترین واقعه قرن بیستم به حساب میآید، پس لنین نیز خوب یا بد مهمترین شخصیت سیاسی آن قرن بود.[۲۳۸] وایت لنین را «بدون تردید یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ معاصر» توصیف کردهاست[۲۳۹] و در نظر رابرت سرویس، او بهطور معمول یکی از «بازیگران اصلی» قرن ۲۰ محسوب میشود.[۲۴۰] رید او را «یکی از رایجترین و شناختهشدهترین نمادهای قرن بیستم» میدانست،[۲۴۱] در حالی از دیدگاه رایان او «یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر» بود.[۲۴۲] مجله تایم لنین را به عنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت برجسته قرن بیستم[۲۴۳] و یکی از ۲۵ نماد سیاسی برتر تاریخ انتخاب کردهاست.[۲۴۴]
اولین زندگینامه لنین در غرب بعد از مرگ او منتشر شد. برخی مانند کریستوفر هیل با او سمپاتی داشتند و برخی دیگر مثل ریچارد پایپز و رابرت گلیتلی صراحتاً ضد او بودند. برخی از زندگینامهنویسان بعدی، نظیر رید و لارس لیح سعی کردند از اظهار دیدگاههای مثبت یا منفی در مورد او اجتناب و بدین ترتیب از کلیشههای سیاسی پرهیز کنند.[۲۴۵] او در نظر موافقان، کسی بود که توانست مارکسیسم را به گونهای در روسیه اجرا کند که با شرایط خاص اقتصادی-اجتماعی کشور همخوانی داشته باشد.[۲۴۶] دولت شوروی لنین را فردی مینمایاند که توانست آنچه از نظر تاریخی اجتنابناپذیر است را تشخیص دهد و به تحقق آن کمک کند.[۲۴۷] اما اکثر مورخان غربی او را فردی میدانند که وقایع را برای دستیابی به قدرت سیاسی و سپس حفظ آن، مدیریت میکرد. آنها همچنین تفکرات او را ابزاری برای توجیه ایدئولوژیکی سیاستهایش مییابند.[۲۴۷] در سالهای اخیر، ریویزیونیستها در روسیه و غرب بر تأثیر اندیشههای پیشین و فشارهای مردمی بر لنین و سیاستهایش تأکید کردهاند.[۲۴۸]
برخی از مورخان و زندگینامهنویسان دولت لنین را تمامیتخواه[۲۴۹] و حکومتی پلیسی توصیف کردهاند[۲۵۰] و در نظر بسیاری، رژیم او یک دیکتاتوری تکحزبی[۲۵۱] و شخص او یک دیکتاتور بود.[۲۵۲] رایان میگوید «او در معنای واقعی دیکتاتور نبود زیرا همه خواستههایش پذیرفته و اجرا نشدند» چون بسیاری از همکارانش در مسائل مختلف با او مخالفت کردند.[۲۵۳] فیشر میگوید «لنین یک دیکتاتور بود، اما نه از جنس دیکتاتوری که استالین بعداً به آن تبدیل شد.»[۲۵۴] ولکوگونوف نیز اعتقاد دارد لنین «دیکتاتوری حزبی» تأسیس کرد و در زمان استالین بود که اتحاد جماهیر شوروی به «دیکتاتوری فردی» تبدیل شد.[۲۵۵]
اما در نظر برخی از مارکسیستها، از جمله هیل و جان ریس، حکومت لنین دیکتاتوری نبود بلکه شیوهای ناکامل در حفظ عناصر دموکراسی بود که برخی از خصیصههای لیبرال دموکراسی در آن یافت نمیشد.[۲۵۶] به گفته رایان، «مورخ چپگرا پل لو بلان به درستی اشاره کردهاست که خصوصیات شخصی که منجر به سیاستهای بیرحمانه لنین شد لزوماً تفاوت زیادی با خصوصیات مشابهی که در برخی رهبران غربی قرن بیستم یافت میشد، نداشت.»[۲۵۷] رایان همچنین عقیده دارد که از نظر لنین، خشونت انقلابی صرفاً وسیلهای برای رسیدن به هدف، تأسیس یک جهان سوسیالیستی و در نهایت کمونیستی، بود — جهانی بدون خشونت.[۲۵۸] آرچ گتی میگوید «لنین شایسته تمجید است زیرا نشان داد صابران میتوانند وارثان زمین باشند و وجود جنبشهای سیاسی مبتنی بر برابری و عدالت اجتماعی ممکن است.»[۲۵۹] برخی از روشنفکران چپ، از جمله اسلاوی ژیژک، آلن بدیو، لارس لی و فردریک جیمسون، خواستار احیای روحیه انقلابی سازشناپذیر لنین برای حل مشکلات جهانی معاصر هستند.[۲۶۰]
در شورویویرایش
در اتحاد جماهیر شوروی، کیش شخصیت لنین در طول زندگی او شروع به شکلگیری کرد اما تنها پس از مرگ او بود که کاملاً تثبیت شد.[۲۶۱] به گفته نینا تومارکین، مورخ، کیش شخصیت لنین «بسیطترین کیش یک رهبر انقلابی» از زمان جرج واشینگتن در آمریکا بود[۲۶۲] و ماهیت آن بارها «شبه مذهبی» توصیف شدهاست.[۲۶۳] سردیسها یا مجسمههای لنین را میشد تقریباً در هر روستایی یافت[۲۶۴] و چهره او را روی تمبرها، ظروف، پوسترها و صفحات نخست روزنامههای شوروی، پراودا و ایزوستیا، دید.[۲۶۵] محلهای زندگی یا اقامت او را به موزههای مربوط به او تبدیل کرده بودند[۲۶۴] و نام او را بر روی کتابخانهها، خیابانها، مزارع، موزهها، شهرها و مناطق نهاده بودند؛[۲۶۴] در سال ۱۹۲۴، نام شهر پتروگراد (سن پترزبورگ) به «لنینگراد»[۲۶۶] و زادگاهش سیمبیرسک به اولیانوفسک تغییر یافت[۲۶۷] و از سال ۱۹۳۰ نشان لنین به عنوان یکی از عالیترین نشانهای کشور اهدا میشد.[۲۶۵] لنین شخصاً به این مسائل علاقهمند نبود و بعد از مرگش، همسرش بهطور علنی از این سیاستهای دولت شوروی انتقاد کرد.[۲۶۸]
به گفته برخی از زندگینامهنویسان، در شوروی با نوشتههای لنین مشابه کتب آسمانی رفتار میشد[۲۶۹] و همانطور که پایپز میگوید، «برای توجیه هر سیاستی به تفکرات او ارجاع داده میشد که حکم یک انجیل را داشت.»[۲۷۰] استالین با مجموعهای از سخنرانیها در دانشگاه سویردلف که بعداً تحت عنوان مسائل لنینیسم به چاپ رسید، لنینیسم را سازماندهی کرد.[۲۷۱] او همچنین بسیاری از نوشتههای او را جمعآوری کرد و در یک بایگانی مخفی در مؤسسه مارکس–انگلس–لنین قرار داد.[۲۷۲] اجسام مرتبط با او، مانند مجموعه کتابهایش در کراکوف، را گاه با هزینههای بسیار گردآوری کرده و به داخل کشور منتقل میکردند.[۲۷۳] در دوره شوروی تنها افراد انگشتشماری به این آثار دسترسی داشتند.[۲۷۴] نوشتههای لنین که استالین آنها را در راستای منافع خود مییافت منتشر شدند اما دیگر مکتوباتش،[۲۷۵] به همراه اطلاعات مربوط به اجداد غیر روس او و زمینه اشرافیاش، مخفی باقی ماندند.[۲۶۵] بین اینان به خصوص اطلاعات مربوط به اجداد یهودی لنین تا دهه ۱۹۸۰ سانسور میشدند،[۲۷۶] احتمالاً به دلایلی نظیر یهودستیزی شوروی،[۲۷۷] ترس از ایجاد مانع در راه سیاست روسسازی استالین[۲۷۸] و جلوگیری از پرورش احساسات ضدشوروی میان جوامع یهودستیز بینالمللی.[۲۷۷] راستهای افراطی روسیه بعد از کشف تبار یهودی لنین، بارها با تأکید بر این نکته مدعی شدهاند دلیل تلاش لنین برای متحولکردن جامعه سنتی روس، وجود خون یهودی در رگهای او بودهاست.[۲۷۹] در عهد استالین، پروپاگاندای شوروی لنین را دوست صمیمی استالین و از حامیان رهبر شدن او مینمایاند.[۲۸۰] در دوره شوروی، پنج ویراست مختلف از مجموعه آثار منتشر شده لنین به چاپ رسید؛ اولی در ۱۹۲۰ و آخری بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۵. تبلیغات رسمی ویراست پنجم را «کامل» توصیف میکرد اما در عمل، بنا به ملاحظات سیاسی، بخشهایی از آن حذف شده بود.[۲۸۱]
نیکیتا خروشچف که بعد از مرگ استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی شد، سیاست استالینزدایی را در پیش گرفت و به نوشتههای لنین، به خصوص نوشتههای مربوط به استالین، برای مشروعیتبخشی به این سیاست استناد میکرد.[۲۸۲] هنگامی که میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ قدرت را به دست گرفت، او نیز سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا را بازگشت به اصول لنین توصیف کرد.[۲۸۳] بعد از انحلال اتحاد جماهیر شوروی در اواخر سال ۱۹۹۱، رئیسجمهور روسیه بوریس یلتسین دستور داد بایگانی لنین از کنترل حزب کمونیست خارج شود و تحت نظر ارگان دولتی مرکز روسیه برای حفظ و مطالعه اسناد تاریخ اخیر قرار گیرد؛ در آن زمان مشخص شد بیش از ۶٬۰۰۰ نوشته لنین منتشر نشده باقی ماندهاست. دولت روسیه آن نوشتهها را از حالت محرمانه خارج کرد و برای مطالعه علمی در دسترس عموم قرار داد.[۲۸۴] یلتسین مقبره لنین را تخریب نکرد، زیرا بدان نتیجه رسیده بود که لنین در میان مردم روسیه محبوب و مورد احترام است و نتیجتاً این تصمیم صحیحی نیست.[۲۸۵]
یکی از نمایندگان حزب لیبرال دموکرات روسیه در سال ۲۰۱۲ پیشنهاد کرد همه بناهای یادبود لنین جمعآوری شوند که برخی از نمایندگان حزب حاکمه، روسیه واحد، نیز آن حمایت کردند، اما حزب کمونیست فدراسیون روسیه شدیداً مخالفت خود را ابراز کرد.[۲۸۶] در سال ۲۰۱۲، آخرین مجسمه لنین در اولانباتور، پایتخت مغولستان، از دید عمومی برداشته شد و شهردار شهر او را یک «قاتل» خواند.[۲۸۷] در جریان و پس از اعتراضات یورومیدان ۲۰۱۳–۱۴ اوکراین، هزاران مجسمه لنین توسط معترضانی که آنها را نماد امپریالیسم روسیه مییافتند، آسیب دید یا تخریب شد.[۲۸۸] نهایتاً، در آوریل ۲۰۱۵ دولت اوکراین دستور به تخریب دیگر مجسمهها تحت قوانین کمونیسمزدایی داد.[۲۸۹]
در جنبش جهانی کمونیسمویرایش
دیوید شوب در سال ۱۹۶۵ در یک کتاب زندگینامه لنین نوشت که «امروزه تفکرات و اعمال لنین بود اساس جنبش کمونیسم است.»[۲۹۰] در قرن بیستم، کشورهای سوسیالیستی پیرو عقاید لنین در مناطق مختلف جهان به قدرت رسیدند.[۲۴۲] مارسل لایبمن، مورخ، در سال ۱۹۷۲ گفت که «امروز یافتن جنبشی شورشی، از آمریکای لاتین گرفته تا آنگولا، که مدعی میراث لنینیسم نباشد، دشوار است.»[۲۹۱]
بعد از مرگ لنین، یک ایدئولوژی تحت نام مارکسیسم–لنینیسم توسط دولت استالین شکل داده شد که جناحین متخاصم در جنبش کمونیسم از آن تفسیرهای متفاوتی کردند.[۲۹۲] تروتسکی، پس از آنکه توسط دولت استالین تبعید شد، گفت که استالینیسم مکتبی بروکراتیک و دیکتاتوری شخصی استالین است و لنینیسم را خوار کردهاست.[۲۹۳] تعداد زیادی از جنبشهای انقلابی برجسته قرن بیستم رهرو مارکسیسم–لنینیسم بودند و از آن شاخههای مختلفی مثل استالینیسم، مائوئیسم، جوچه، اندیشه هو شی مین و کاستروئیسم، پدید آمدهاست.[۲۴۱] اما بسیاری از کمونیستهای غربی، مانند مانوئل آزکاراته و ژان النشتاین، راه خود را از لنین و تفکرات او جدا دانستند و فقط از مارکسیسم (و نه مارکسیسم–لنینیسم) پیروی کردند.[۲۹۴]
جستارهای وابستهویرایش
پانویسویرایش
ارجاعهاویرایش
- ↑ طبق تقویم سبک جدید (میلادی امروزی)، لنین در 22 آوریل 1870 متولد شد. طبق تقویم سبک قدیمی (جولیان قدیم) که در آن زمان در امپراتوری روسیه استفاده میشد، 10 آوریل 1870 بود. روسیه از سال 1918، تحت مدیریت لنین، شروع به استفاده از تقویم جدید کرد.
- ↑ "Lenin". Random House Webster's Unabridged Dictionary.
- ↑ Publication، ُSaless. «نشر ثالث». salesspublication.com. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۸-۱۵.
- ↑ Fischer 1964, pp. 1–2; Rice 1990, pp. 12–13; Volkogonov 1994, p. 7; Service 2000, pp. 21–23; White 2001, pp. 13–15; Read 2005, p. 6; Schmermund & Edwards 2016, p. ۹.
- ↑ Fischer 1964, pp. 1–2; Rice 1990, pp. 12–13; Service 2000, pp. 21–23; White 2001, pp. 13–15; Read 2005, p. ۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 5; Rice 1990, p. 13; Service 2000, p. ۲۳.
- ↑ Fischer 1964, pp. 2–3; Rice 1990, p. 12; Service 2000, pp. 16–19, 23; White 2001, pp. 15–18; Read 2005, p. 5; Lih 2011, p. ۲۰.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, pp. ۶۶–۶۷.
- ↑ Fischer 1964, p. 6; Rice 1990, pp. 13–14, 18; Service 2000, pp. 25, 27; White 2001, pp. 18–19; Read 2005, pp. 4, 8; Lih 2011, p. ۲۱.
- ↑ Sebestyen 2017, p. ۳۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 6; Rice 1990, p. 12; Service 2000, p. ۱۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 6; Rice 1990, pp. 12, 14; Service 2000, p. 25; White 2001, pp. 19–20; Read 2005, p. 4; Lih 2011, pp. ۲۱, ۲۲.
- ↑ Fischer 1964, pp. 3, 8; Rice 1990, pp. 14–15; Service 2000, p. ۲۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 8; Service 2000, p. 27; White 2001, p. ۱۹.
- ↑ Rice 1990, p. 18; Service 2000, p. 26; White 2001, p. 20; Read 2005, p. 7; Petrovsky-Shtern 2010, p. ۶۴.
- ↑ Fischer 1964, p. 7; Rice 1990, p. 16; Service 2000, pp. ۳۲–۳۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 7; Rice 1990, p. 17; Service 2000, pp. 36–46; White 2001, p. 20; Read 2005, p. ۹.
- ↑ Fischer 1964, pp. 6, 9; Rice 1990, p. 19; Service 2000, pp. 48–49; Read 2005, p. ۱۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 9; Service 2000, pp. 50–51, 64; Read 2005, p. 16; Petrovsky-Shtern 2010, p. ۶۹.
- ↑ Fischer 1964, pp. 10–17; Rice 1990, pp. 20, 22–24; Service 2000, pp. 52–58; White 2001, pp. 21–28; Read 2005, p. 10; Lih 2011, pp. ۲۳–۲۵.
- ↑ Fischer 1964, p. 18; Rice 1990, p. 25; Service 2000, p. 61; White 2001, p. 29; Read 2005, p. 16; Theen 2004, p. ۳۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 18; Rice 1990, p. 26; Service 2000, pp. ۶۱–۶۳.
- ↑ Rice 1990, pp. 26–27; Service 2000, pp. 64–68, 70; White 2001, p. ۲۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 18; Rice 1990, p. 27; Service 2000, pp. 68–69; White 2001, p. 29; Read 2005, p. 15; Lih 2011, p. ۳۲.
- ↑ Fischer 1964, p. 18; Rice 1990, p. 28; White 2001, p. 30; Read 2005, p. 12; Lih 2011, pp. ۳۲–۳۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 18; Rice 1990, p. 310; Service 2000, p. ۷۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 19; Rice 1990, pp. 32–33; Service 2000, p. 72; White 2001, pp. 30–31; Read 2005, p. 18; Lih 2011, p. ۳۳.
- ↑ Rice 1990, p. 33; Service 2000, pp. 74–76; White 2001, p. 31; Read 2005, p. ۱۷.
- ↑ Rice 1990, p. 34; Service 2000, p. 78; White 2001, p. ۳۱.
- ↑ Rice 1990, p. 34; Service 2000, p. 77; Read 2005, p. ۱۸.
- ↑ Rice 1990, pp. 34, 36–37; Service 2000, pp. 55–55, 80, 88–89; White 2001, p. 31; Read 2005, pp. 37–38; Lih 2011, pp. ۳۴–۳۵.
- ↑ Fischer 1964, pp. 23–25, 26; Service 2000, p. 55; Read 2005, pp. ۱۱, ۲۴.
- ↑ Service 2000, pp. ۷۹, ۹۸.
- ↑ Rice 1990, pp. 34–36; Service 2000, pp. 82–86; White 2001, p. 31; Read 2005, pp. 18, 19; Lih 2011, p. ۴۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 21; Rice 1990, p. 36; Service 2000, p. 86; White 2001, p. 31; Read 2005, p. 18; Lih 2011, p. ۴۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 21; Rice 1990, pp. ۳۶, ۳۷.
- ↑ Fischer 1964, p. 21; Rice 1990, p. 38; Service 2000, pp. ۹۳–۹۴.
- ↑ Pipes 1990, p. 354; Rice 1990, pp. 38–39; Service 2000, pp. 90–92; White 2001, p. 33; Lih 2011, pp. ۴۰, ۵۲.
- ↑ Pipes 1990, p. 354; Rice 1990, pp. 39–40; Lih 2011, p. ۵۳.
- ↑ Rice 1990, pp. 40, 43; Service 2000, p. ۹۶.
- ↑ Pipes 1990, p. 355; Rice 1990, pp. 41–42; Service 2000, p. 105; Read 2005, pp. ۲۲–۲۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 22; Rice 1990, p. 41; Read 2005, pp. ۲۰–۲۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 27; Rice 1990, pp. 42–43; White 2001, pp. 34, 36; Read 2005, p. 25; Lih 2011, pp. ۴۵–۴۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 30; Pipes 1990, p. 354; Rice 1990, pp. 44–46; Service 2000, p. 103; White 2001, p. 37; Read 2005, p. 26; Lih 2011, p. ۵۵.
- ↑ Rice 1990, p. 46; Service 2000, p. 103; White 2001, p. 37; Read 2005, p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 30; Rice 1990, p. 46; Service 2000, p. 103; White 2001, p. 37; Read 2005, p. ۲۶.
- ↑ Rice 1990, pp. 47–48; Read 2005, p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 31; Pipes 1990, p. 355; Rice 1990, p. 48; White 2001, p. 38; Read 2005, p. ۲۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 31; Rice 1990, pp. 48–51; Service 2000, pp. 107–108; Read 2005, p. 31; Lih 2011, p. ۶۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 31; Rice 1990, pp. 48–51; Service 2000, pp. ۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ Fischer 1964, p. 31; Rice 1990, pp. 52–55; Service 2000, pp. 109–110; White 2001, pp. 38, 45, 47; Read 2005, p. ۳۱.
- ↑ Fischer 1964, pp. 31–32; Rice 1990, pp. 53, 55–56; Service 2000, pp. 110–113; White 2001, p. 40; Read 2005, pp. ۳۰, ۳۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 33; Pipes 1990, p. 356; Service 2000, pp. 114, 140; White 2001, p. 40; Read 2005, p. 30; Lih 2011, p. ۶۳.
- ↑ Fischer 1964, pp. 33–34; Rice 1990, pp. 53, 55–56; Service 2000, p. 117; Read 2005, p. ۳۳.
- ↑ Rice 1990, pp. 61–63; Service 2000, p. 124; Rappaport 2010, p. ۳۱.
- ↑ Rice 1990, pp. 57–58; Service 2000, pp. 121–124, 137; White 2001, pp. 40–45; Read 2005, pp. 34, 39; Lih 2011, pp. ۶۲–۶۳.
- ↑ Fischer 1964, pp. 34–35; Rice 1990, p. 64; Service 2000, pp. 124–125; White 2001, p. 54; Read 2005, p. 43; Rappaport 2010, pp. ۲۷–۲۸.
- ↑ Fischer 1964, p. 35; Pipes 1990, p. 357; Rice 1990, pp. 66–65; White 2001, pp. 55–56; Read 2005, p. 43; Rappaport 2010, p. ۲۸.
- ↑ Fischer 1964, p. 35; Pipes 1990, p. 357; Rice 1990, pp. 64–69; Service 2000, pp. 130–135; Rappaport 2010, pp. ۳۲–۳۳.
- ↑ Rice 1990, pp. 69–70; Read 2005, p. 51; Rappaport 2010, pp. ۴۱–۴۲, ۵۳–۵۵.
- ↑ Rice 1990, pp. ۶۹–۷۰.
- ↑ Fischer 1964, pp. 4–5; Service 2000, p. 137; Read 2005, p. 44; Rappaport 2010, p. ۶۶.
- ↑ Rappaport 2010, p. 66; Lih 2011, pp. ۸–۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 39; Pipes 1990, p. 359; Rice 1990, pp. 73–75; Service 2000, pp. 137–142; White 2001, pp. 56–62; Read 2005, pp. 52–54; Rappaport 2010, p. 62; Lih 2011, pp. ۶۹, ۷۸–۸۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 37; Rice 1990, p. 70; Service 2000, p. 136; Read 2005, p. 44; Rappaport 2010, pp. ۳۶–۳۷.
- ↑ Read 2005, p. ۶۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 37; Rice 1990, pp. 78–79; Service 2000, pp. 143–144; Rappaport 2010, pp. ۸۱, ۸۴.
- ↑ Fischer 1964, p. 38; Lih 2011, p. ۸۰.
- ↑ History Today, April 1970.
- ↑ Fischer 1964, pp. 40, 50–51; Rice 1990, p. 76; Service 2000, pp. 148–150; Read 2005, p. 48; Rappaport 2010, pp. ۸۲–۸۴.
- ↑ Rice 1990, pp. 77–78; Service 2000, p. 150; Rappaport 2010, pp. ۸۵–۸۷.
- ↑ Pipes 1990, p. 360; Rice 1990, pp. 79–80; Service 2000, pp. 151–152; White 2001, p. 62; Read 2005, p. 60; Rappaport 2010, p. 92; Lih 2011, p. ۸۱.
- ↑ Rice 1990, pp. 81–82; Service 2000, pp. 154–155; White 2001, p. 63; Read 2005, pp. 60–61; Rappaport 2010, p. ۹۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 39; Rice 1990, p. 82; Service 2000, pp. 155–156; Read 2005, p. 61; White 2001, p. 64; Rappaport 2010, p. ۹۵.
- ↑ Rice 1990, p. 83; Rappaport 2010, p. ۱۰۷.
- ↑ Rice 1990, pp. 83–84; Service 2000, p. 157; White 2001, p. 65; Rappaport 2010, pp. ۹۷–۹۸.
- ↑ Service 2000, pp. 158–159, 163–164; Rappaport 2010, pp. ۹۷, ۹۹, ۱۰۸–۱۰۹.
- ↑ Rice 1990, p. 85; Service 2000, p. ۱۶۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 41; Rice 1990, p. 85; Service 2000, p. 165; White 2001, p. 70; Read 2005, p. 64; Rappaport 2010, p. ۱۱۴.
- ↑ Fischer 1964, p. 44; Rice 1990, pp. 86–88; Service 2000, p. 167; Read 2005, p. 75; Rappaport 2010, pp. 117–120; Lih 2011, p. ۸۷.
- ↑ Fischer 1964, pp. 44–45; Pipes 1990, pp. 362–363; Rice 1990, pp. ۸۸–۸۹.
- ↑ Service 2000, pp. ۱۷۰–۱۷۱.
- ↑ Pipes 1990, pp. 363–364; Rice 1990, pp. 89–90; Service 2000, pp. 168–170; Read 2005, p. 78; Rappaport 2010, p. ۱۲۴.
- ↑ Fischer 1964, p. 60; Pipes 1990, p. 367; Rice 1990, pp. 90–91; Service 2000, p. 179; Read 2005, p. 79; Rappaport 2010, p. ۱۳۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 51; Rice 1990, p. 94; Service 2000, pp. 175–176; Read 2005, p. 81; Read 2005, pp. 77, 81; Rappaport 2010, pp. ۱۳۲, ۱۳۴–۱۳۵.
- ↑ Rice 1990, pp. 94–95; White 2001, pp. 73–74; Read 2005, pp. 81–82; Rappaport 2010, p. ۱۳۸.
- ↑ Rice 1990, pp. 96–97; Service 2000, pp. ۱۷۶–۱۷۸.
- ↑ Fischer 1964, pp. 70–71; Pipes 1990, pp. 369–370; Rice 1990, p. ۱۰۴.
- ↑ Rice 1990, p. 95; Service 2000, pp. ۱۷۸–۱۷۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 53; Pipes 1990, p. 364; Rice 1990, pp. 99–100; Service 2000, pp. 179–180; White 2001, p. ۷۶.
- ↑ Rice 1990, pp. 103–105; Service 2000, pp. 180–182; White 2001, pp. ۷۷–۷۹.
- ↑ Rice 1990, pp. 105–106; Service 2000, pp. 184–186; Rappaport 2010, p. ۱۴۴.
- ↑ Brackman 2000, pp. ۵۹, ۶۲.
- ↑ Service 2000, pp. ۱۸۶–۱۸۷.
- ↑ Fischer 1964, pp. 67–68; Rice 1990, p. 111; Service 2000, pp. ۱۸۸–۱۸۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 64; Rice 1990, p. 109; Service 2000, pp. 189–190; Read 2005, pp. ۸۹–۹۰.
- ↑ Fischer 1964, pp. 63–64; Rice 1990, p. 110; Service 2000, pp. 190–191; White 2001, pp. ۸۳, ۸۴.
- ↑ Rice 1990, pp. 110–111; Service 2000, pp. 191–192; Read 2005, p. ۹۱.
- ↑ Fischer 1964, pp. 64–67; Rice 1990, p. 110; Service 2000, pp. 192–193; White 2001, pp. 84, 87–88; Read 2005, p. ۹۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 69; Rice 1990, p. 111; Service 2000, p. ۱۹۵.
- ↑ Fischer 1964, pp. 81–82; Pipes 1990, pp. 372–375; Rice 1990, pp. 120–121; Service 2000, p. 206; White 2001, p. 102; Read 2005, pp. ۹۶–۹۷.
- ↑ Fischer 1964, p. 70; Rice 1990, pp. ۱۱۴–۱۱۶.
- ↑ Fischer 1964, pp. 68–69; Rice 1990, p. 112; Service 2000, pp. ۱۹۵–۱۹۶.
- ↑ Fischer 1964, pp. 75–80; Rice 1990, p. 112; Pipes 1990, p. 384; Service 2000, pp. 197–199; Read 2005, p. ۱۰۳.
- ↑ Rice 1990, p. 115; Service 2000, p. 196; White 2001, pp. ۹۳–۹۴.
- ↑ Fischer 1964, pp. 71–72; Rice 1990, pp. 116–117; Service 2000, pp. 204–206; White 2001, pp. 96–97; Read 2005, p. ۹۵.
- ↑ Fischer 1964, p. 72; Rice 1990, pp. 118–119; Service 2000, pp. 209–211; White 2001, p. 100; Read 2005, p. ۱۰۴.
- ↑ Fischer 1964, pp. 93–94; Pipes 1990, p. 376; Rice 1990, p. 121; Service 2000, pp. 214–215; White 2001, pp. ۹۸–۹۹.
- ↑ Rice 1990, p. 122; White 2001, p. ۱۰۰.
- ↑ Service 2000, p. 216; White 2001, p. 103; Read 2005, p. ۱۰۵.
- ↑ Fischer 1964, pp. 73–74; Rice 1990, pp. 122–123; Service 2000, pp. 217–218; Read 2005, p. ۱۰۵.
- ↑ Rice 1990, p. 127; Service 2000, pp. 222–223.
- ↑ Fischer 1964, p. 94; Pipes 1990, pp. 377–378; Rice 1990, pp. 127–128; Service 2000, pp. 223–225; White 2001, p. 104; Read 2005, p. 105.
- ↑ Fischer 1964, p. 94; Pipes 1990, p. 378; Rice 1990, p. 128; Service 2000, p. 225; White 2001, p. 104; Read 2005, p. 127.
- ↑ Fischer 1964, p. 107; Service 2000, p. 236.
- ↑ Fischer 1964, p. 85; Pipes 1990, pp. 378–379; Rice 1990, p. 127; Service 2000, p. 225; White 2001, pp. 103–104.
- ↑ Fischer 1964, p. 94; Rice 1990, pp. 130–131; Pipes 1990, pp. 382–383; Service 2000, p. 245; White 2001, pp. 113–114, 122–113; Read 2005, pp. 132–134.
- ↑ Fischer 1964, p. 85; Rice 1990, p. 129; Service 2000, pp. 227–228; Read 2005, p. 111.
- ↑ Pipes 1990, p. 380; Service 2000, pp. 230–231; Read 2005, p. 130.
- ↑ Rice 1990, p. 135; Service 2000, p. 235.
- ↑ Fischer 1964, pp. 95–100, 107; Rice 1990, pp. 132–134; Service 2000, pp. 245–246; White 2001, pp. 118–121; Read 2005, pp. 116–126.
- ↑ Service 2000, pp. 241–242.
- ↑ Service 2000, p. 243.
- ↑ Service 2000, pp. 238–239.
- ↑ Rice 1990, pp. 136–138; Service 2000, p. ۲۵۳.
- ↑ Service 2000, pp. ۲۵۴–۲۵۵.
- ↑ Fischer 1964, pp. 109–110; Rice 1990, p. 139; Pipes 1990, pp. 386, 389–391; Service 2000, pp. 255–256; White 2001, pp. ۱۲۷–۱۲۸.
- ↑ Fischer 1964, p. 110–113; Rice 1990, pp. 140–144; Pipes 1990, pp. 391–392; Service 2000, pp. ۲۵۷–۲۶۰.
- ↑ Fischer 1964, pp. 113, 124; Rice 1990, p. 144; Pipes 1990, p. 392; Service 2000, p. 261; White 2001, pp. ۱۳۱–۱۳۲.
- ↑ Pipes 1990, pp. 393–394; Service 2000, p. 266; White 2001, pp. 132–135; Read 2005, pp. ۱۴۳, ۱۴۶–۱۴۷.
- ↑ Service 2000, pp. 266–268, 279; White 2001, pp. 134–136; Read 2005, pp. ۱۴۷, ۱۴۸.
- ↑ Service 2000, pp. 267, 271–272; Read 2005, pp. ۱۵۲, ۱۵۴.
- ↑ Service 2000, p. 282; Read 2005, p. ۱۵۷.
- ↑ Pipes 1990, p. 421; Rice 1990, p. 147; Service 2000, pp. 276, 283; White 2001, p. 140; Read 2005, p. ۱۵۷.
- ↑ Pipes 1990, pp. 422–425; Rice 1990, pp. 147–148; Service 2000, pp. 283–284; Read 2005, pp. 158–61; White 2001, pp. 140–141; Read 2005, pp. ۱۵۷–۱۵۹.
- ↑ Pipes 1990, pp. 431–434; Rice 1990, p. 148; Service 2000, pp. 284–285; White 2001, p. 141; Read 2005, p. ۱۶۱.
- ↑ Fischer 1964, p. 125; Rice 1990, pp. 148–149; Service 2000, p. ۲۸۵.
- ↑ Pipes 1990, pp. 436, 467; Service 2000, p. 287; White 2001, p. 141; Read 2005, p. ۱۶۵.
- ↑ Pipes 1990, pp. 468–469; Rice 1990, p. 149; Service 2000, p. 289; White 2001, pp. 142–143; Read 2005, pp. ۱۶۶–۱۷۲.
- ↑ Service 2000, p. ۲۸۸.
- ↑ Pipes 1990, p. 468; Rice 1990, p. 150; Service 2000, pp. 289–292; Read 2005, p. ۱۶۵.
- ↑ ۱۴۲٫۰ ۱۴۲٫۱ ۱۴۲٫۲ ۱۴۲٫۳ ۱۴۲٫۴ ۱۴۲٫۵ ۱۴۲٫۶ ۱۴۲٫۷ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام:0
وارد نشدهاست. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ ۱۴۳٫۰ ۱۴۳٫۱ ۱۴۳٫۲ ۱۴۳٫۳ ۱۴۳٫۴ ۱۴۳٫۵ مایک تامسون-رادیو چهار بیبیسی (۲۲ فروردین ۱۳۹۰). «بریتانیا در ترور لنین دست داشت؟». بیبیسی فارسی.
- ↑ Fischer 1964، صص 673-674. Shub 1966، ص. 438؛ Rice 1990، ص 194؛ Volkogonov 1994، ص 435؛ Service 2000، صص 478-479. White 2001، ص. 176؛ Read 2005، ص. 269.
- ↑ Volkogonov 1994، ص 435؛ Lerner, Finkelstein & Witztum 2004، ص 372
- ↑ Lenin Lab: the team keeping the first Soviet leader embalmed
- ↑ «لنین و میرزا کوچک خان جنگلی». بولتن نیوز. ۲۰۱۱-۱۱-۲۷. بایگانیشده از اصلی در ۲۷ نوامبر ۲۰۱۱. دریافتشده در ۲۰۱۵-۰۶-۱۶.
- ↑ ۱۴۸٫۰ ۱۴۸٫۱ ۱۴۸٫۲ مهدی شبانی-مستندساز ساکن ترکیه (۴ اردیبهشت ۱۳۹۹). «چهار پرده از لنین و لنینیسم در ایران». بیبیسی فارسی.
- ↑ Ryan 2012, p. ۱۸.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۴۰۹.
- ↑ Sandle 1999, p. 35; Service 2000, p. ۲۳۷.
- ↑ ۱۵۲٫۰ ۱۵۲٫۱ ۱۵۲٫۲ Sandle 1999, p. ۴۱.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۰۶.
- ↑ Sandle 1999, p. ۳۵.
- ↑ Shub 1966, p. ۴۳۲.
- ↑ Sandle 1999, pp. ۴۲–۴۳.
- ↑ Sandle 1999, p. ۳۸.
- ↑ Sandle 1999, pp. ۴۳–۴۴, ۶۳.
- ↑ Sandle 1999, p. ۳۶.
- ↑ ۱۶۰٫۰ ۱۶۰٫۱ ۱۶۰٫۲ Ryan 2012, p. 18.
- ↑ Service 2000, p. 203.
- ↑ Service 2000, p. 173.
- ↑ Sandle 1999, p. 29; White 2001, p. 1.
- ↑ Sandle 1999, p. 57; White 2001, p. 151.
- ↑ Sandle 1999, p. 34.
- ↑ White 2001, pp. 150–151.
- ↑ ۱۶۷٫۰ ۱۶۷٫۱ ۱۶۷٫۲ Ryan 2012, p. 19.
- ↑ Ryan 2012, p. 3.
- ↑ Rice 1990, p. 121.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 471.
- ↑ Shub 1966, p. 443.
- ↑ Fischer 1964, p. 310; Shub 1966, p. 442.
- ↑ Sandle 1999, pp. 36–37.
- ↑ Fischer 1964, p. 54; Shub 1966, p. 423; Pipes 1990, p. 352.
- ↑ Fischer 1964, pp. 88–89.
- ↑ Fischer 1964, p. 87; Montefiore 2007, p. 266.
- ↑ Fischer 1964, p. 87.
- ↑ Fischer 1964, pp. 91, 93.
- ↑ Montefiore 2007, p. 266.
- ↑ Page 1948, p. 17; Page 1950, p. 354.
- ↑ Page 1950, p. 355.
- ↑ Page 1950, p. 342.
- ↑ Service 2000, pp. 159, 202; Read 2005, p. ۲۰۷.
- ↑ Fischer 1964, pp. ۴۷, ۱۴۸.
- ↑ Pipes 1990, pp. ۳۴۸, ۳۵۱.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۴۶.
- ↑ Fischer 1964, p. ۵۷.
- ↑ Service 2000, p. ۷۳.
- ↑ Fischer 1964, p. 44; Service 2000, p. ۸۱.
- ↑ Service 2000, p. ۱۱۸.
- ↑ Service 2000, p. 232; Lih 2011, p. ۱۳.
- ↑ White 2001, p. ۸۸.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۳۶۲.
- ↑ Fischer 1964, p. ۴۰۹.
- ↑ Read 2005, p. ۲۶۲.
- ↑ Fischer 1964, pp. 40–41; Volkogonov 1994, p. 373; Service 2000, p. ۱۴۹.
- ↑ Service 2000, p. ۱۱۶.
- ↑ Pipes 1996, p. 11; Read 2005, p. ۲۸۷.
- ↑ Read 2005, p. ۲۵۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 67; Pipes 1990, p. 353; Read 2005, pp. ۲۰۷, ۲۱۲.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. ۹۳.
- ↑ Pipes 1990, p. ۳۵۳.
- ↑ Fischer 1964, p. ۶۹.
- ↑ Service 2000, p. 244; Read 2005, p. ۱۵۳.
- ↑ Fischer 1964, p. ۵۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 45; Pipes 1990, p. 350; Volkogonov 1994, p. 182; Service 2000, p. 177; Read 2005, p. 208; Ryan 2012, p. ۶.
- ↑ Fischer 1964, p. 415; Shub 1966, p. 422; Read 2005, p. ۲۴۷.
- ↑ Service 2000, p. ۲۹۳.
- ↑ Service 2000, p. ۲۴۲.
- ↑ Fischer 1964, p. 56; Rice 1990, p. 106; Service 2000, p. ۱۶۰.
- ↑ Fischer 1964, p. 56; Service 2000, p. ۱۸۸.
- ↑ Read 2005, pp. ۲۰, ۶۴, ۱۳۲–۳۷.
- ↑ Fischer 1964, p. ۳۶۷.
- ↑ Shub 1966, p. ۴۲۳.
- ↑ Fischer 1964, p. ۳۶۸.
- ↑ Pipes 1990, p. ۸۱۲.
- ↑ Service 2000, pp. ۹۹–۱۰۰, ۱۶۰.
- ↑ Fischer 1964, p. ۲۴۵.
- ↑ Pipes 1990, pp. 349–350; Read 2005, pp. ۲۸۴, ۲۵۹–۲۶۰.
- ↑ Fischer 1964, pp. 489, 491; Shub 1966, pp. 420–421; Sandle 1999, p. 125; Read 2005, p. ۲۳۷.
- ↑ Fischer 1964, p. 79; Read 2005, p. ۲۳۷.
- ↑ Service 2000, p. ۱۹۹.
- ↑ Shub 1966, p. 424; Service 2000, p. 213; Rappaport 2010, p. ۳۸.
- ↑ Read 2005, p. ۱۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 515; Volkogonov 1994, p. ۲۴۶.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. ۶۷.
- ↑ Service 2000, p. ۴۵۳.
- ↑ Service 2000, p. ۳۸۹.
- ↑ Rice 1990, p. ۱۲۱.
- ↑ Pipes 1996, p. 11; Service 2000, p. ۳۸۹–۴۰۰.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۳۲۶.
- ↑ Service 2000, p. ۳۹۱.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۵۹.
- ↑ Ryan 2012, p. ۳.
- ↑ Read 2005, p. ۲۸۴.
- ↑ Fischer 1964, p. ۴۱۴.
- ↑ Liebman 1975, pp. ۱۹–۲۰.
- ↑ Encyclopedia Britannica.
- ↑ White 2001, p. iix.
- ↑ Service 2000, p. ۴۸۸.
- ↑ ۲۴۱٫۰ ۲۴۱٫۱ Read 2005, p. ۲۸۳.
- ↑ ۲۴۲٫۰ ۲۴۲٫۱ Ryan 2012, p. ۵.
- ↑ Time, 13 April 1998.
- ↑ Time, 4 February 2011.
- ↑ Lee 2003, p. 14; Ryan 2012, p. ۳.
- ↑ Lee 2003, p. ۱۴.
- ↑ ۲۴۷٫۰ ۲۴۷٫۱ Lee 2003, p. ۱۲۳.
- ↑ Lee 2003, p. ۱۲۴.
- ↑ Fischer 1964, p. 516; Shub 1966, p. 415; Leggett 1981, p. 364; Volkogonov 1994, pp. ۳۰۷, ۳۱۲.
- ↑ Leggett 1981, p. ۳۶۴.
- ↑ Lewin 1969, p. 12; Rigby 1979, pp. x, 161; Sandle 1999, p. 164; Service 2000, p. 506; Lee 2003, p. 97; Read 2005, p. 190; Ryan 2012, p. ۹.
- ↑ Fischer 1964, p. 417; Shub 1966, p. 416; Pipes 1990, p. 511; Pipes 1996, p. 3; Read 2005, p. ۲۴۷.
- ↑ Ryan 2012, p. ۱.
- ↑ Fischer 1964, p. ۵۲۴.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۳۱۳.
- ↑ Lee 2003, p. ۱۲۰.
- ↑ Ryan 2012, p. ۱۹۱.
- ↑ Ryan 2012, p. ۱۸۴.
- ↑ Biography.
- ↑ Ryan 2012, p. 3; Budgen, Kouvelakis & Žižek 2007, pp. ۱–۴.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 327; Tumarkin 1997, p. 2; White 2001, p. 185; Read 2005, p. ۲۶۰.
- ↑ Tumarkin 1997, p. ۲.
- ↑ Pipes 1990, p. 814; Service 2000, p. 485; White 2001, p. 185; Petrovsky-Shtern 2010, p. 114; Read 2005, p. ۲۸۴.
- ↑ ۲۶۴٫۰ ۲۶۴٫۱ ۲۶۴٫۲ Volkogonov 1994, p. ۳۲۸.
- ↑ ۲۶۵٫۰ ۲۶۵٫۱ ۲۶۵٫۲ Service 2000, p. ۴۸۶.
- ↑ Volkogonov 1994, p. 437; Service 2000, p. ۴۸۲.
- ↑ Lih 2011, p. ۲۲.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۴۴۰.
- ↑ Shub 1966, p. 439; Pipes 1996, p. 1; Service 2000, p. ۴۸۲.
- ↑ Pipes 1996, p. ۱.
- ↑ Service 2000, p. 484; White 2001, p. 185; Read 2005, pp. ۲۶۰, ۲۸۴.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. ۲۷۴–۲۷۵.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۶۲.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۶۱.
- ↑ Volkogonov 1994, p. ۲۶۳.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. 99; Lih 2011, p. ۲۰.
- ↑ ۲۷۷٫۰ ۲۷۷٫۱ Read 2005, p. ۶.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, p. ۱۰۸.
- ↑ Petrovsky-Shtern 2010, pp. ۱۳۴, ۱۵۹–۱۶۱.
- ↑ Service 2000, p. ۴۸۵.
- ↑ Pipes 1996, pp. 1–2; White 2001, p. ۱۸۳.
- ↑ Volkogonov 1994, pp. 452–453; Service 2000, pp. 491–492; Lee 2003, p. ۱۳۱.
- ↑ Service 2000, pp. ۴۹۱–۴۹۲.
- ↑ Pipes 1996, pp. ۲–۳.
- ↑ Service 2000, p. ۴۹۲.
- ↑ The Moscow Times, 24 October 2013.
- ↑ BBC, 14 October 2012.
- ↑ BBC, 22 February 2014.
- ↑ BBC, 14 April 2015.
- ↑ Shub 1966, p. ۱۰.
- ↑ Liebman 1975, p. ۲۲.
- ↑ Shub 1966, p. 9; Service 2000, p. ۴۸۲.
- ↑ Lee 2003, p. ۱۳۲.
- ↑ Lee 2003, pp. ۱۳۲–۱۳۳.
منابعویرایش
- Aves, Jonathan (1996). Workers Against Lenin: Labour Protest and the Bolshevik Dictatorship. London: I.B. Tauris. ISBN 978-1-86064-067-4.
- Brackman, Roman (2000). The Secret File of Joseph Stalin: A Hidden Life. Portland, Oregon: Psychology Press. ISBN 978-0-7146-5050-0.
- Budgen, Sebastian; Kouvelakis, Stathis; Žižek, Slavoj (2007). Lenin Reloaded: Toward a Politics of Truth. Durham, North Carolina: Duke University Press. ISBN 978-0-8223-3941-0.
- Davies, Norman (2003) [1972]. White Eagle, Red Star: The Polish-Soviet War 1919–20 and 'the Miracle on the Vistula'. London: Pimlico. ISBN 978-0-7126-0694-3.
- Fischer, Louis (1964). The Life of Lenin. London: Weidenfeld and Nicolson.
- Hazard, John N. (1965). "Unity and Diversity in Socialist Law". Law and Contemporary Problems. 30 (2): 270–290. doi:10.2307/1190515. JSTOR 1190515. Retrieved 8 August 2016.
- Lee, Stephen J. (2003). Lenin and Revolutionary Russia. London: Routledge. ISBN 978-0-415-28718-0.
- Leggett, George (1981). The Cheka: Lenin's Political Police. Oxford: Oxford University Press. ISBN 978-0-19-822552-2.
- Lerner, Vladimir; Finkelstein, Y.; Witztum, E. (2004). "The Enigma of Lenin's (1870–1924) Malady". European Journal of Neurology. 11 (6): 371–376. doi:10.1111/j.1468-1331.2004.00839.x. PMID 15171732. S2CID 14966309.
- Goldstein, Erik (2013). The First World War Peace Settlements, 1919–1925. London: Routledge. ISBN 978-1-31-7883-678.
- Hall, Richard C. (2015). Consumed by War: European Conflict in the 20th Century. Lexington: University Press of Kentucky. ISBN 978-0-81-3159-959.
- Liebman, Marcel (1975) [1973]. Leninism Under Lenin. Translated by Brian Pearce. London: Jonathan Cape. ISBN 978-0-224-01072-6.
- Merridale, Catherine (2017). Lenin on the Train. London: Penguin Books. ISBN 978-0-241-01132-4.
- Montefiore, Simon Sebag (2007). Young Stalin. London: Weidenfeld & Nicolson. ISBN 978-0-297-85068-7.
- Lewin, Moshe (1969). Lenin's Last Struggle. Translated by Sheridan Smith, A. M. London: Faber and Faber.
- Lih, Lars T. (2011). Lenin. Critical Lives. London: Reaktion Books. ISBN 978-1-86189-793-0.
- Page, Stanley W. (1948). "Lenin, the National Question and the Baltic States, 1917–19". The American Slavic and East European Review. 7 (1): 15–31. doi:10.2307/2492116. JSTOR 2492116.
- Page, Stanley W. (1950). "Lenin and Self-Determination". The Slavonic and East European Review. 28 (71): 342–358. JSTOR 4204138.
- Petrovsky-Shtern, Yohanan (2010). Lenin's Jewish Question. New Haven, Connecticut: Yale University Press. ISBN 978-0-300-15210-4. JSTOR j.ctt1npd80.
- Pipes, Richard (1990). The Russian Revolution: 1899–1919. London: Collins Harvill. ISBN 978-0-679-73660-8.
- Pipes, Richard (1996). The Unknown Lenin: From the Secret Archive. New Haven, Connecticut: Yale University Press. ISBN 978-0-300-06919-8.
- Rappaport, Helen (2010). Conspirator: Lenin in Exile. New York: Basic Books. ISBN 978-0-465-01395-1.
- Read, Christopher (2005). Lenin: A Revolutionary Life. Routledge Historical Biographies. London: Routledge. ISBN 978-0-415-20649-5.
- Remnick, David (13 April 1998). "TIME 100: Vladimir Lenin". Archived from the original on 25 April 2011.
- Resis, Albert. "Vladimir Ilich Lenin". Encyclopædia Britannica. Archived from the original on 19 June 2015. Retrieved 4 February 2016.
- Rice, Christopher (1990). Lenin: Portrait of a Professional Revolutionary. London: Cassell. ISBN 978-0-304-31814-8.
- Rigby, T. H. (1979). Lenin's Government: Sovnarkom 1917–1922. Cambridge, England: Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-22281-5.
- Ryan, James (2012). Lenin's Terror: The Ideological Origins of Early Soviet State Violence. London: Routledge. ISBN 978-1-138-81568-1.
- Sandle, Mark (1999). A Short History of Soviet Socialism. London: UCL Press. doi:10.4324/9780203500279. ISBN 978-1-85728-355-6.
- Schmermund, Elizabeth; Edwards, Judith (2016). Vladimir Lenin and the Russian Revolution. Enslow Publishing. ISBN 978-0-7660-7414-9.
- Sebestyen, Victor (2017). Lenin the Dictator: An Intimate Portrait. London: Weidenfeld & Nicolson. ISBN 978-1-47460-044-6.
- Service, Robert (2000). Lenin: A Biography. London: Macmillan. ISBN 978-0-333-72625-9.
- Shevchenko, Vitaly (14 April 2015). "Goodbye, Lenin: Ukraine moves to ban communist symbols". BBC News. Archived from the original on 7 March 2016.
- Shub, David (1966). Lenin: A Biography (revised ed.). London: Pelican.
- Sun, Feifei (4 February 2011). "Top 25 Political Icons: Lenin". Time. Archived from the original on 14 January 2015. Retrieved 4 February 2016.
- Thatcher, Ian D. (April 2009). "Trotskii and Lenin's Funeral, 27 January 1924: A Brief Note". History. 94 (2): 194–202. doi:10.1111/j.1468-229X.2009.00451.x. JSTOR 24428587.
- Theen, Rolf (2004). Lenin: Genesis and Development of a Revolutionary. Princeton, New Jersey: Princeton University Press. ISBN 978-0-691-64358-8.
- Tumarkin, Nina (1997). Lenin Lives! The Lenin Cult in Soviet Russia (enlarged ed.). Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press. ISBN 978-0-674-52431-6.
- Volkogonov, Dmitri (1994). Lenin: Life and Legacy. Translated by Shukman, Harold. London: HarperCollins. ISBN 978-0-00-255123-6.
- White, James D. (2001). Lenin: The Practice and Theory of Revolution. European History in Perspective. Basingstoke, England: Palgrave. ISBN 978-0-333-72157-5.
- "Lenin". Random House Webster's Unabridged Dictionary. Retrieved 8 January 2021.
- "Lenin Mausoleum on Red Square in Moscow". www.moscow.info. Archived from the original on 10 January 2019. Retrieved 7 May 2017.
- "Lenin Statue Beheaded in Orenburg". The Moscow Times. 24 October 2013.
- "Mongolia capital Ulan-Bator removes Lenin statue". BBC News. 14 October 2012. Retrieved 17 July 2020.
- "Ukraine crisis: Lenin statues toppled in protest". BBC News. 22 February 2014. Archived from the original on 5 January 2016.
- "Vladimir Lenin Biography". Biography. 42:10 minutes in. A&E Television Networks. http://www.biography.com/people/vladimir-lenin-9379007.
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به ولادیمیر لنین در ویکیگفتاورد موجود است. |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ ولادیمیر لنین موجود است. |