حسین بن علی
حُسَین بن علی بن ابیطالب (به عربی: اَلْحُسَينُ بْنُ عَلیِّ بْنِ أبیطالِب؛ زاده ۳ شعبان ۴ هجری قمری در مدینه – درگذشتهٔ ۱۰ محرم ۶۱ هجری قمری در کربلا) فرزند علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا و نوهٔ محمد بن عبدالله پیامبر اسلام، امام سوم شیعیان و پدر سلسلهٔ امامان شیعه از سجاد تا حجت بن الحسن است. او با کنیهاش اَباعَبدِاللّٰه نیز شناخته میشود. حسین روز عاشورا در نبرد کربلا کشته شد و بههمین دلیل شیعیان وی را سَیِّدُالشُّهَداء مینامند.
حسین بن علی | |
---|---|
اطلاعات شخصی |
حسین هفت سال اول عمرش را با پدربزرگش محمد گذراند. روایاتی از علاقهٔ محمد نسبت به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست؛ مانند: «حسن و حسین سید جوانان اهل بهشتاند». مهمترین واقعهٔ دوران کودکی حسین شرکت در رویداد مباهله و نامیده شدن با کلمه «ابناءَنا» در آیهٔ مباهله است. در دوران خلافت علی، حسین در رکاب پدرش بود و او را در جنگها همراهی میکرد. در دوران برادرش حسن، به پیمان صلح او با معاویه پایبند ماند و اقدامی علیه معاویه انجام نداد. اما تقاضای معاویه برای پذیرش یزید بهعنوان ولیعهد معاویه را به این دلیل که بر خلاف صلحنامه و بدعتی در اسلام است، نپذیرفت.
بلافاصله پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ ه.ق، بهفرمان یزید حاکم مدینه حسین را به قصر حکومتی فراخواند تا وی را مجبور به بیعت با یزید کند. اما حسین با یزید بیعت نکرد و بههمراه خانوادهاش به مکه رفت و چهار ماه در آنجا ماند. اهالی کوفه که اکثراً شیعه بودند از مرگ معاویه خوشحال شدند و به حسین نامه نوشتند و گفتند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نخواهند کرد. حسین نیز پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد، تا شرایط را بررسی کند. مردم کوفه بهسرعت با مسلم بیعت کردند. اما سپس، در نتیجه اقدامات عبیدالله بن زیاد، حاکم جدید کوفه، مردم وحشتزده شدند و مسلم را تنها گذاشتند. عبیدالله مسلم را گردن زد. حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت، برخلاف اصرار دوستانش در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذیحجه ۶۰ ه.ق آمادهٔ عزیمت بهسمت کوفه شد. حسین در میانهٔ راه دریافت که مسلم کشته شدهاست و از یارانش خواست که اگر خواستند میتوانند از کاروان جدا شوند، اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند. در میانهٔ راه، سوارانی به فرماندهی حر بن یزید ریاحی کاروان را متوقف نمودند و کاروان به جای کوفه به سمت منطقهای به نام کربلا عازم شد. از روز سوم ماه محرم، پیوسته لشکریانی از کوفه به منطقه وارد شدند که تحت فرماندهی عمر بن سعد بودند. صبح روز دهم محرم، عاشورا، حسین لشکریانش را — که بنابر نقل مشهور، ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند — آماده کرد. حسین سوار بر اسب خطابهای را رو به لشکریان ابن سعد ایراد کرد و مقامش را برای آنان شرح داد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید شود و حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. جنگ شروع شد و جمعی از دو طرف کشته شدند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، بهشدت تحت محاصره قرار گرفتند. با کشته شدن یاران و خاندان حسین در پیش روی وی، دست آخر او تنها ماند. سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دید و بر روی صورت به زمین افتاد و سنان بن انس نخعی یا شمر بن ذی الجوشن سر وی را از بدن جدا نمود. نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای غاضریه بدن حسین را بههمراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین بههمراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد.
شیعیان در سالگرد واقعهٔ کربلا مراسم سوگواری برگزار میکنند؛ اما تأثیر واقعهٔ کربلا بر وجدان و ضمیر دینی مسلمانان بسیار عمیق و فراتر از یادبود آن توسط شیعیان بودهاست. مسلماً حسین یک شورشی خودسر نبود که جان خود و خانوادهاش را بهخاطر آرزوهای شخصی فدا کند؛ او کسی بود که از شکستن پیمان صلح با معاویه سرباز زد، ولی حاضر به بیعت با یزید بهدلیل تعارض با پیمانشان نشد. او همانند پدرش قاطعانه معتقد بود که اهلبیت از جانب خدا برای رهبری امت محمد انتخاب شدهاند و با رسیدن نامههای کوفیان، بر خلاف توصیهٔ دوستدارانش، احساس وظیفه برای رهبری کرد. بااینحال او عامدانه بهدنبال شهادت نبود و پس از آنکه معلوم شد از پشتیبانی کوفیان برخوردار نیست، پیشنهاد ترک عراق را داد. در درازمدت، کشتار وحشیانه در کربلا مثالی برای وحشیگری امویان و الهامبخش حرکتهای بعدی شیعیان شد.
سرگذشت
نسب
حسن و حسین تنها نوادگان مرد پیامبر بودند که نسلهای بعدی از آنها بهوجود آمدند. ازاینرو، هر شخصی که میگوید نسب او به پیامبر میرسد، یا با حسن نسبت دارد یا با حسین. حسن و حسین از این نظر با برادرخواندههای خود، نظیر محمدِ حَنَفیّه، هم تفاوت دارند.[۱] پدر حسین، علی بن ابیطالب، پسرعمو و داماد پیامبر و مادرش فاطمه زهرا، دختر محمد هردو از خاندان بنیهاشم و از قبیلهٔ قُرَیْشاند. بنیهاشم از خاندانهای برجسته و نژاده، ولی تهیدست در مکّه بود.[۲][۳]
ولادت و نامگذاری
محمد حائری در دانشنامهٔ جهان اسلام مینویسد سال تولد حسین را سال ۳، ۴ یا ۵ ه.ق، روز تولدش را اکثراً ۳ شَعبان، آخر رَبیعُالْاَوَّل، اوایل شعبان، ۵ شعبان و زمانش را غروب پنجشنبه ذکر کردهاند. فاصلهٔ زمانی تولد حسن و حسین را ۶ ماه و ۱۰ روز، ۱۰ ماه و ۲۲ روز یا یک سال و دو ماه نوشتهاند.[۴] اما ویلفِرْد مادِلونْگ در ایرانیکا می گوید بنا بر اکثر روایات، حسین در ۵ شعبان ۴ ه.ق/۱۰ ژانویهٔ ۶۲۶ م متولد شد. روایتی هم وجود دارد که تاریخ تولدش را در اواسط جمادیالاول ۶ ه.ق/اوایل اکتبر ۶۲۷ م ذکر میکنند.[۵]
«حُسَیْن» نام مُصَغَّرِ «حَسَن» و بهمعنای «نیکو» است و بنا به برخی روایات، از نام برادرِ بزرگتر مشتق شده که با «شَبَّر» و «شُبَیْر» و «جُهْر» و «جَهیر» مقایسه میشوند.[۶] بهنوشتهٔ وَلیِری طبق روایات اسلامی، حسین در تورات با نام «شبیر» یاد شده و در انجیل نامش «طَب» بیان شده است. هارون برادر موسی، نامهایی را که خدا برای پسران علی بن ابیطالب گذاشته، میآموزد و بر دو پسر خود میگذارد.[۷] محمد، این نوهاش را به نام پسر دوم هارون، شبیر، حسین نام نهاد. بنا به برخی روایات، علی دوست داشت نام کودک را «حَرْب» بگذارد اما وقتی دید محمد چنین نامی بر او گذاشته، از این نام منصرف شد. روایات دیگر حاکی است که حسین در ابتدا به نام عمویش جعفرِ طَیّار — که در آن زمان هنوز در حبشه زندگی میکرد — جعفر نامیده شد، اما محمد نام او را حسین نهاد. اما روایات شیعی مدعی هستند که نام حسین از همان ابتدا بر کودک نهاده شد و به فرمان الهی صورت پذیرفت. در روایات آمده که نام حسن و حسین، نامهایی بهشتی بودند و پیش از اسلام بر کسی نهاده نشدهاست.[۸] حاج منوچهری میگوید عنوان «حَسَنَیْن»، یعنی دو حسن، در کلام پیامبر اسلام مشهور است و همراهی این دو نام، بیش از شباهت لغوی، بیانکنندهٔ قرابت شخصیت صاحبان این دو نام است.[۹]
القاب
کنیهٔ حسین در تمام منابع اَبوعَبْدِالله آمده اما در نزد خواص لقب ابوعلی را نیز داشتهاست. حسین بسیاری القاب دارد که با القاب حسن یکی است. حسین القاب خاصی مانند زَکیّ، طَیِّب، وَفیّ، سَیِّد، مُبارَک، نافِع، اَلدَّلیلُ عَلیٰ ذاتِاللّه، رشید، و اَلتّابِعُ لِمَرضاةِاللّه داشتهاست. ابن طلحه مشهورترین لقب حسین را زکیّ و مهمترین آنان را سَیِّدُ شَبابِ أهلِالْجَنَّة میداند. در برخی احادیث منسوب به امامان شیعه، حسین با لقب شهید یا سَیِّدُالشُّهَداء یاد شدهاست. در برخی متون ادبی و تاریخی قرن چهارم هجری و پس از آن، با وجود اینکه وی خلافتی نداشتهاست، از وی با لقب امیرالمؤمنین یاد میشود.[۱۰]
دوران کودکی
در هنگام تولد حسین، محمد همان آدابی — مانند اذان گفتن و عقیقه کردن — را که برای تولد حسن انجام داده بود، برای وی انجام داد و او را برای شیر دادن نزد اُمِّفَضل همسر عباس بن عبدالمطلب فرستاد. امفضل به حسین و فرزند خودش قُثَم بن عبّاس شیر میداد و بدینسان حسین برادر رِضاعی قثم شد. اما کُلِیْنی روایتی دارد که میگوید حسین از هیچ زنی، حتی مادرش فاطمه شیر نخورد.[۱۱] حسین هفت سال اول عمرش را در زمان حیات محمد، پدربزرگش، گذراند.[۱۲] محمد، پیامبر مسلمانان و پدربزرگ او، در همان سالهای کودکیِ حسین درگذشت، بنابراین حسین خاطرهٔ چندانی از وی نداشت. روایاتی از علاقهٔ محمد نسبت به وی و برادرش حسن مجتبی نقل شدهاست؛ مانند «هر کس آنها را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هر کس از آنها متنفر باشد از من متنفر است» یا «حسن و حسین سیّد جوانان اهل بهشتاند». حدیث دوم از دیدگاه شیعه اهمیت زیادی دارد و به اعتقاد آنان، گواهی بر حقّانیّت حسن و حسین بر امامت است. محمد دو نوهاش را بر زانوان و بازوها قرار میداد و حتی در حال نماز و سجده اجازه میداد بر پشتش قرار گیرند.[۱۳] در حدیث دیگری، محمد راجع به حسین چنین میگوید: «حسین از من است و من از حسین هستم». محمد در موارد متعددی از حادثهٔ کربلا خبر میدهد. برای نمونه، بطری کوچک خاک را به اُمِّ سَلَمه داده و به وی اطلاع میدهد که خاک درون بطری پس از کشته شدن حسین به خون تبدیل میشود.[۱] محمد حسن و حسین را در آغوش میگرفت و در همان وضعیت با مردم سخن میکرد.[۱۴] مادلونگ می گوید حسن بهعنوان نوهٔ بزرگتر به نظر میرسد که بیشتر مورد توجه محمد بودهاست و بیشتر از حسین، از محمد خاطره داشتهاست. حسن و حسین شبیه به محمد بودند، اما حسن شباهت بیشتری داشتهاست.[۵] در بسیاری از روایات، به شباهت حسین و برادرش به محمد اشاره شده و هر کدام به نیمی از پیکرهٔ پدربزرگشان مانند شدهاند.[۱۵] مهمترین واقعهٔ دوران کودکی حسن و حسین رویداد مُباهِله است و این دو نفر مصداق کلمه «اَبْناءَنا» در «آیهٔ مباهله» شدند.[۱۶]
دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان
در زمان خلافت ابوبکر و عمر، حسین در برخی رویدادها مانند شهادت دربارهٔ ماجرای فدک حضور دارد.[۱۷] بر طبق روایتی، حسین، زمانی که عمر خلیفهٔ دوم بر منبر محمد نشسته و در حال سخنرانی بود، به وی بهدلیل نشستن بر منبر محمد اعتراض کرد و عمر نیز خطبهٔ خود را نیمهکاره رها کرد و از منبر فرود آمد. این عمل عمر در نزد بسیاری، غاصبانه بودن حکومت وی را تأیید میکند. همچنین عمر سهم حسن و حسین از بیتالمال را بهسبب نزدیکی با محمد، همانند سهم علی و اهل بَدْر معین کرده بود.[۱۸]
بهگفتهٔ بَلاذُری و طَبَری، حسن و حسین در سال ۲۹ ه.ق در فتح طبرستان شرکت داشتند. حسین در زمان خلافت عثمان در قضیهٔ تبعید ابوذر، بههمراه علی و حسن وی را بدرقه نمود.[۱۹][۲۰] مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد در هنگام محاصرهٔ عثمان، حسن بههمراه فرزندان صحابیون محمد به دفاع از خانهٔ عثمان پرداخت، عثمان از علی خواست که به دیگر محافظان بپیوندد و علی در پاسخ حسین را فرستاد. عثمان به حسین گفت که آیا میتواند در مقابل شورشیان از خود دفاع کند. حسین با شنیدن این سخن اعتراض کرد و عثمان او را از آنجا به بیرون فرستاد. نقل شده که مَرْوان به حسین گفت: «از نزد ما برو. علی مردم را بر ضد عثمان تحریک میکند و تو اینجا با ما هستی!»[۵] محمد عمادی حائری در دانشنامهٔ جهان اسلام مینویسد حسین یا حسن بر طبق بعضی روایات در قضیهٔ دفاع از عثمان زخمی شدند.[۲۱]
دوران خلافت علی بن ابیطالب و حسن بن علی
در آغاز خلافتِ علی، حسین خطبهای ایراد کرد که نشاندهندهٔ ویژگیهای رفتاری او بود.[۲۲] در زمان خلافت پدرش، حسین در رکابش بود و در جنگهای او بهطور فعال شرکت داشت.[۲۳] حسین در نبرد صِفّین خطبهای برای مردم برای تشویقشان به پیکار خواند[۲۴][۲۵] و در زمان خلافت علی، بعد از حسن مُتِوَلّیِ صَدَقات بود.[۲۶] حسن و حسین، محمدِ حَنَفیّه و عبدالله بن جعفر در میان هاشمیان از نزدیکترین همراهان علی در دوران خلافتش بودند. حسین جزو کسانی از پیروان علی بود که معاویه علی و آنان را در ملأ عام لعنت میکرد.[۵] در هنگام کشته شدن علی، حسین بنا به روایتی، برای مأموریتی به مدائن رفته بود و با نامهٔ حسن از موضوع اطلاع پیدا کرده و در مراسم خاکسپاری علی حضور یافت.[۲۷]
حاج منوچهری دربارهٔ رفتار حسین با حسن میگوید که در زمان بیعت مردمی با حسن، گروهی نزد حسین رفته و خواهان بیعت با وی شدند؛ اما حسین خویش را فرمانبردار برادر بزرگ اعلام کرد.[۲۸] با آغاز جانشینی حسن بن علی، حسین به اطاعت از او درآمد آنچنانکه در ماجرای قصاص ابن مُلجَم، علیرغم میل خودْ خواستهٔ برادر را در نحوهٔ قصاص ابن ملجم پذیرفت؛ چراکه او را برادر بزرگ و امام وقت خویش میدانست. پس از اقبال مردمی برای بیعت با حسن، حسن به منبر رفت و خطبهای خواند که از سوی برخی تلاش برای صلح با معاویه پنداشته شد؛ ازهمینرو بهسوی حسین رفتند، اما حسین خود را مطیع برادر بزرگ دانست و آنان را بهسوی حسن روانه کرد.[۲۹] بهگفتهٔ مادلونگ، حسین در ابتدا مخالف پذیرش صلح با معاویه بود، اما تحت فشار حسن، آن را پذیرفت.[۵] پس از آن شیعیانِ کوفه به وی پیشنهاد دادند که حملهای غافلگیرکننده به اردوگاه معاویه در نزدیکی کوفه شود، اما نپذیرفت و گفت که تا وقتی معاویه زنده است، باید به شرایط صلحنامه پایبند باشیم؛ اما پس از مرگ معاویه در این تصمیم تجدید نظر خواهد نمود و بههمراه حسن و عبدالله بن جعفر، کوفه را به سمت مدینه ترک کرد.[۵] پس از امضای عهدنامهٔ صلح، معاویه در کوفه خطبه خواند و در آن اعلام کرد که همهٔ مفاد عهدنامه را زیر پا نهاده و نیز به علی بن ابیطالب ناسزا گفت. حسین خواست تا پاسخ گوید اما دگربار بهفرمان حسن از این کار خودداری کرد و حسن خود در پاسخ، خطبهای ایراد کرد. بهگفتهٔ حاج منوچهری اطاعت از برادر بزرگتر و پایبندی به پیمان از سوی حسین چنان بود که حتی در ماجرای تدفین حسن نمود کرد.[۳۰] حسین حتی پس از مرگ حسن نیز به مفاد عهدنامه پایبند بود.[۱]
دوران خلافت معاویة بن ابیسفیان
حسین در زمان معاویه اقدامی علیه وی انجام نداد.[۳۱] گزارشها نشان میدهد که شیعیانی مانند حُجْرِ بن عَدی حتی پیش از کشته شدن حسن بسیار به دیدن او میآمدند و از او تقاضا میکردند تا علیه معاویه قیام کند. اما بنا بر نوشته بلاذری پاسخ او همیشه این بود که «تا زمانی که معاویه هست کاری نمیتوان کرد… امر این است که همیشه در فکر انتقام باشید… اما در مورد آن چیزی نگویید.»[۳۲][۳۳] بهگفتهٔ ولیری در دانشنامهٔ اسلام، پس از صلح حسن و معاویه، حسین مقرری یک یا دو میلیون درهمی را پذیرفت و چندین بار به دمشق رفت، جایی که هدایای بیشتری به او میرسید.[۳۴] بهگفتهٔ دانشنامهٔ جهان اسلام، مبنای این مواد خبری به نقل از زُهْری است که میگوید در ماجرای صلح حسن و معاویه، حسن میخواست تا میتواند برای خویش مال و امتیاز بگیرد. زهری با حکومت اموی نزدیکی داشته و از جانشینان معاویه اثر گرفته است. دانشنامهٔ جهان اسلام میگوید به نقل زهری دربارهٔ عدم مقاومت حسن در ماجرای پذیرش صلح، نمیتوان اعتماد کرد.[۳۵]
محمد عمادی حائری مینویسد در دوران خلافت حسن و پس از صلح با معاویه که ده سال طول کشید، حسین همعقیده و همموضع با برادرش حسن بود و گرچه با تسلیمِ حکومت به معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح، با معاویه بیعت ننمود، ولی به این صلحنامه پایبند بود. محمد باقر روایت میکند که حسن و حسین در این دوران در نماز به مَرْوان بن حَکَم که از سوی معاویه به حکومت مدینه گماشته شده بود، اقتدا میکردند. سید محمد عمادی حائری در دانشنامهٔ جهان اسلام با استناد به منابع شیعی چون حُرِّ عامِلی که اقتدا به شخص فاسِق را نهی میکنند و با توجه به برخوردهای تند حسین با مروان، اعتقاد به نادرست بودن این روایت دارد.[۳۶] حاج منوچهری میگوید هرچند حسین به عهدنامهٔ صلح حسن با معاویه پایبند بود، اما در کنار آن در قالبِ نامههایی به معاویه، عدم مشروعیت خلافت معاویه و عدم بیعت با وی و نیز محکوم نمودن انتخاب یزید به جانشینی و انتقاد از عملکرد مروان و امویان را مطرح میکرد.[۳۷]
در همین سالها حسین با لیلا بنت اَبیمَرّه ثَقَفی و مَیْمونه بنت ابیسُفیان، خواهر پدری معاویه ازدواج کرد که علیاکبر از لیلا متولد شد. ابومره همپیمان امویان بود. بهباور مادلونگ این ازدواج برای حسین نفع مادی داشت. ابن سَعد مینویسد که معاویه به حسین ۳۰۰٬۰۰۰ درهم هدیه کرد، اما به نظر نمیرسد که این دوستیها ادامه پیدا کرده باشد. چون معاویه علی را بدنام میکرد و علویان را شکنجه میداد. در مدینه، مروان بن حکم تصمیم گرفت، هیچ جایی برای آشتی و مصالحه بنیهاشم و بنیامیه باقی نگذارد. وقتی که حسن خواستگار دختر عثمان بن عَفّان، عایِشه بود، مروان مداخله کرد و نگذاشت این وصلت شکل بگیرد و عایشه به عقد عبدالله بن زُبَیْر آمد. این بیاعتناییها به بنیهاشم، حسین را بیش از حسن خشمگین میکرد. البته حسین، تلافی این اقدام مروان را درآورد و وقتی که یزید خواهان اُمِّکُلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت شده و امکلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن ابوبکر درآورد. همچنین حسین بر خلاف حسن، وقتی که مروان در اولین امارتش بر مدینه، علی را لعنت میکرد، واکنش شدیدی نشان داده و مروان و پدرش حَکَم را — که قبلاً از سوی محمد پیامبر اسلام طرد شده بودند — لعنت نمود.[۵]
وقتی که حسن آنگونه که گفته میشود بر اثر مسمومیت در بستر مرگ بود، شکِّ خود به معاویه را در این مسمومیت را به حسین ابراز نداشت تا حسین اقدامی تلافیجویانه انجام ندهد. حسن وصیت کرد که در کنار پدربزرگش محمد دفن شود و اگر بر سر این مسئله اختلاف و خونریزی بهوجود آید، وی در کنار مادرش فاطمه دفن شود؛ ولی مروان بن حکم به بهانه اینکه قبلاً مردم نگذاشته بودند عثمان در بقیع دفن شود مانع از دفن حسن در کنار محمد شد. حسین نیز به اتحادیهٔ قریش به نام حِلْفُالْفُضول شکایت نمود و خواستار احقاق حقوق بنیهاشم در برابر بنیامیه شد. اما محمد حنفیه و دیگران سرانجام حسین را متقاعد کردند که حسن را در کنار مادرش به خاک بسپارند. در همین زمان شیعیان کوفه شروع به بیعت با حسین کردند و با پسران جُعدَة بن هُبَیْرَة مخزومی که نوههای اُمِّهانی خواهر علی بن ابیطالب بودند در خانه سلیمان بن صُرَد خُزاعی دیدار نمودند و به حسین نامهای نوشتند و مرگ حسن را به وی تسلیت گفته، وفاداری خود را به حسین اعلام داشته، از علاقهشان به حسین و نفرتشان از معاویه سخن گفته و از اشتیاقشان به پیوستن حسین به آنان خبر دادند. حسین در پاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح حسن را رعایت کند و از آنان خواست که احساساتشان را بروز ندهند و اگر حسین تا زمان بعد از مرگ معاویه زنده ماند، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت.[۵]
عَمْرِو بن عثمان، پسر خلیفهٔ سوم به مروان در مورد دیدارهای بسیاری از شیعیان با حسین در مدینه هشدار داد و مروان این را به معاویه نوشت.[۳۸][۵] معاویه توسط مروان، حاکم مدینه، از رفتوآمدهای شیعیان با حسین مطلع میشد اما واکنشی نشان نمیداد.[۳۹][۴۰] معاویه میگفت که هرگاه دستهای در مسجدُالنَّبی دیدید که سخن بیهودهای در آن گفته نمیشود، بدانید که آن گروه، حسین است.[۴۱] در این زمان معاویه از مروان حاکم مدینه خواسته بود تا با حسین برخوردی نداشته باشد و عملی تحریکآمیز انجام ندهد؛[۴۲][۴۳] و از سوی دیگر در نامهای که برای حسین نوشت، به وی وعدههای سخاوتمندانهای داد و توصیه کرد که مروان را تحریک نکند. این ماجرا با پاسخی مکتوب و غرورآفرین از سوی حسین خاتمه یافت که به نظر میرسد معاویه را نگران نکرد.[۴۴] عمادی حائری مینویسد که حسین نسبت به حسن در مقابل امویان برخورد تندتر و علنیتری داشت. حسین یک بار با مروان به خاطر توهین به فاطمه زهرا برخورد سختی کرد و همچنین در برابر دشنام دادن به علی از سوی امویان واکنش شدیدی نشان میداد. اما عمادی حائری در عین حال با استناد به مفهوم امامت در شیعه و همچنین از نظر تاریخی معتقد است که این دو برادر بهطور کلی دارای موضعگیری یکسانی بودهاند و برای اثبات این مدعا به قضیهٔ کفن و دفن حسن و تبعیت حسین از وصیت حسن اشاره میکند.[۴۵] بهنقلی، معاویه در نامهای تهدیدآمیز، حسین را از فتنه بازداشت، و حسین در پاسخی تند به او نوشت: «من فتنهای بالاتر از ولایت تو بر این اُمَّت نمیشناسم».[۴۶] یک بار مروان نامهای تهدیدآمیز به حسین نوشت و به وی در مورد بروز تفرقه در امّت اسلامی هشدار داد که با پاسخ قاطعی از سوی حسین مواجه شد و حسین معاویه را به خاطر اینکه به زیادِ بن اَبیهْ بهخاطر همبستر شدن مادر زیاد با ابوسفیان لقب برادر داده بود، مورد نکوهش قرار داد و بهخاطر اعدام حجر بن عدی به معاویه اعتراض نمود و به تهدیدها اعتنایی نکرد. معاویه به اطرافیان و دوستانش از حسین شکایت کرد، اما از تهدید بیشتر خودداری نمود و هدیه فرستادن به حسین را ادامه داد.[۵]
در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او در منابع تاریخی ثبت شدهاست: نخست هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنیامیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمینها ایستاد و دوم آنکه از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید بهعنوان ولیعهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولیعهد بدعتی در اسلام است سرباز زد.[۴۷] حسین به همراه دیگر فرزندان صحابه مشهور محمد، این عمل را بهخاطر اینکه خلاف صلحنامهٔ حسن و خلاف اصل شورای عمر در تعیین خلیفه بود رد نمود.[۵] بعد از مرگ حسن، حسین صاحب بیشترین احترام در بنیهاشم بود و با وجود اینکه افرادی مانند عبدالله بن عباس از لحاظ سِنّی از وی بزرگتر بودند، با وی مشورت میکردند و نظر او را به کار میبستند.[۴۸]
در هنگامی که معاویه برای یزید بیعت جمع میکرد، حسین از معدود کسانی بود که بیعت را رد کرد و معاویه را محکوم کرد. سید محمد عمادی حائری بر این باور است که وی هدایای معاویه را قبول نکرد.[۴۹] معاویه به یزید توصیه کرد که با حسین با نرمش برخورد کند و او را به بیعت مجبور نکند.[۵۰][۵۱]
دوران خلافت یزید بن معاویه
گاهشمار زندگی حسین بن علی | |
---|---|
رویدادهای زندگی حسین بن علی | |
در مدینه | |
۶۲۶ | ولادت در ۳ شعبان سال چهارم هجری |
۶۲۸ | تولد زینب |
۶۳۱ | مباهله با مسیحیان نجران |
۶۳۲ | غدیر خم |
۶۳۲ | درگذشت محمّد |
پس از محمد | |
۶۳۲ | انتخاب ابوبکر به خلافت در سقیفهٔ بنیساعده رویداد خانهٔ فاطمه زهرا |
۶۳۲ | درگذشت فاطمه زهرا |
۶۳۴ | آغاز خلافت عمر |
۶۴۴ | قتل عمر بن خطاب و شرکت علی بن ابیطالب در شورای انتخاب خلیفه آغاز خلافت عثمان |
۶۴۸ | ولادت عباس بن علی |
خلافت علی بن ابیطالب | |
۶۵۶ | انتخاب علی به عنوان خلیفه آغاز شورشها جنگ جمل |
۶۵۷ | انتقال مرکز حکمرانی به کوفه نبرد صفین |
۶۵۸ | حکمیت جنگ با خوارج |
۶۵۹ | شکست فرماندار علی از عمرو عاص در مصر غارت عراق، حجاز، و یمن توسط معاویه |
۶۶۰ | معاویه خود را خلیفه خواند. |
۶۶۱ | کشتهشدن علی بن ابیطالب در ۲۸ ژانویه مصادف با ۲۱ رمضان به ضربهٔ شمشیر ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه |
خلافت حسن مجتبی | |
۶۶۱ | انتخاب حسن مجتبی به عنوان خلیفه آغاز نبرد معاویه با حسن مجتبی صلح حسن مجتبی با معاویه |
پس از خلافت حسن مجتبی | |
۶۷۰ | کشتهشدن حسن مجتبی در ۷ یا ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری |
دوران امامت | |
۶۸۰ | مرگ معاویة بن ابیسفیان (۱۵ رجب ۶۰ ه.ق) درخواست بیعت از حسین بن علی برای خلافت یزید |
۶۸۰ | اقامت در مکه (۳ شعبان تا ۸ ذی الحجه ۶۰ هجری) دریافت نامه های حمایت کوفیان ارسال قاصد به کوفه و بصره تعیین مسلم به عنوان نماینده خود در کوفه (۱۵ رمضان) |
۶۸۰ | خروج از مکه به قصد عزیمت به کوفه (۸ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل صَفّاح و دیدار با فرزدق (چهارشنبه ۹ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل ذات عرق، مواجهه با عبدالله بن جعفر و سپاه ارسالی از سوی والی مکه (دوشنبه ۱۴ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل حاجر و ارسال نامه برای مردم کوفه توسط قیس بن مسهر (سه شنبه ۱۵ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل زرود و پیوستن زهیر بن قین به حسین(دوشنبه ۲۱ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل ثعلبیه و دریافت خبر کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در کوفه(سه شنبه ۲۲ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | اقامت در منزل زباله و برداشتن بیعت یاران و همراهان (چهارشنبه ۲۳ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | ترک منزل شراف و مواجهه با سپاه حر بن یزید ریاحی در منزل ذوحسم (شنبه ۲۶ ذی الحجه ۶۰ هجری) |
۶۸۰ | ورود به سرزمین کربلا (پنج شنبه دوم محرم الحرام ۶۱ هجری) |
۶۸۰ | ورود عمر بن سعد به سرزمین کربلا (جمعه سوم محرم الحرام ۶۱ هجری) |
۶۸۰ | ورود دسته دسته سپاهیان کوفه به کربلا (چهارم تا نهم محرم الحرام ۶۱ هجری) |
۶۸۰ | واقعهٔ نبرد کربلا و کشتهشدن حسین بن علی و یارانش و اسارت خانواده اش ( ۱۰ اکتبر برابر با ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری) |
بیعت نکردن با یزید و حوادث در پی آن
بلافاصله پس از مرگ معاویه در ۱۵ رجب ۶۰ ه.ق/۲۲ آوریل ۶۸۰ م،[۵] یزید به وَلید بن عُتْبَة، حاکم مدینه، فرمان داد تا امور مربوط به گرفتن بیعت را مدیریت کند. هدف یزید، در دست گرفتن اوضاع شهر پیش از اطلاع اهالی آن از مرگ معاویه بود. یزید بهویژه در مورد دو رقیب خود در خلافت، حسین و عبدالله بن زبیر که پیشتر از بیعت کردن سرباز زده بودند نگران بود.[۱] ولید بن عتبه حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر[۵] را در ساعت غیرمعمول به قصر حکومتی فراخواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. بهگفتهٔ ولیری حسین به همراه پیروانش به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت[۵۲] اما بیعت پنهانی با یزید را به بهانه اینکه بیعت باید در ملاء عام باشد،[۵۳][۵۴] دو روز به تعویق انداخت[۵۵] ولید که تمایلی به درگیری با حسین نداشت، پذیرفت.[۵۶][۵۷] اما مروان که میدانست اگر حسین از جلسه خارج شود، دیگر بدون جنگ نمیتوان به او دست یافت، به ولید گفته بود که حسین را زندانی کند تا بیعت نماید درغیراینصورت سریعاً همانجا او را بکشد.[۵۸]
سرانجام حسین در شب بههمراه خاندانش به مکه رفت[۱] اما با این وجود از راه فرعی نرفت و از راه اصلی به مکه رفت.[۵۹] در این سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهل عراق با خودش مطمئن نشود، به آنجا نرود.[۵] شرایطی که بهخاطر وجود حسین و عبدالله در مکه بهوجود آمده بود، یک وضعیت عادی نبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله بهخاطر این موضوع به حسین حسادت میکرد.[۶۰] حسین در مکه در خانهٔ عبّاس بن عبدُالمُطَّلِب به سر میبُرد و چهار ماه آنجا بود.[۵]
دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل
حسین در زمان اقامتش در مکه بهطور پیوسته از طرف کوفیان نامههایی را دریافت میکرد که در آنها کوفیان اصرار میکردند که حسین به کوفه برود، چرا که در آنجا از حمایت کوفیان برخوردار است. آنها از نداشتن امام اظهار ناراحتی میکردند و حسین را تنها شخص شایسته این مقام میخواندند.[۱] خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثرا از شیعیان علی بودند مواجه شد. سران شیعیان کوفه در خانهٔ سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و در نامهای به حسین، خدا را بهخاطر پایان یافتن حکومت معاویه شکر کرده، معاویه را خلیفهای ناحق و غصبکنندهٔ آن بدون شایستگی نامیده[۵] و اذعان داشتند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نکرده و آنان را غارتگر اموال فیء و توزیعکنندهٔ اموال خدا بین ثروتمندان و کُشندهٔ بهترین مسلمانان — در اشاره به کشتار حجر بن عدی و پیروانش — و زندهباقینگهدارندهٔ بدترین مردمان نامیدند.[۶۱] کوفیان بیان داشتند که نماز جمعهٔ این هفته را به اقامت نُعْمان بن بَشیر — والی کوفه که از سوی معاویه گماشته شده بود — برگزار نخواهند کرد و اگر حسین راغب به آمدن باشد، نعمان را از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه و سران قبایل آن، به حسین هفت قاصد با کیسههای فراوان از نامه فرستادند که دو قاصد نخست در ۱۰ رمضان ۶۰ ه.ق/۱۳ ژوئن ۶۸۰ م به مکه رسیدند.[۵] بسیار نامههای دیگری به حسین رسید که برخی از آنها در جهت همرنگ شدن با جماعت کوفی بوده؛ مانند نامههای شَبَث بن رِبْعی و عَمْرِو بن حَجّاج که در کربلا به جنگ با حسین رفتند.[۶۲]
حسین در پاسخ به آنها نوشت که حس اتحاد آنها را درک کرده و بیان داشت که امامِ اُمّت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم کرده و خود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را آن دید که پسرعمویش مُسلِم بن عَقیل را به آنجا بفرستد تا شرایط را بررسی کند.[۶۳][۶۴] رسول جعفریان با برشمردن سابقهٔ بد کوفیان در زمان علی و حسن، استدلال میکند که با این وجود با توجه به اطلاع حسین از نقشهٔ یزید در قتل وی، در آن زمان برای حسین راه بهتری وجود نداشت. چرا که بهعنوان مثال احتمال رفتن به یمن نیز به دلیل نفوذ حکومت موفقیتآمیز نبود. وی به این نکته اشاره میکند که همهٔ کسانی که معترض خروج حسین بودند، وی را به پذیرش حکومت یزید ولو بهطور موقت نصیحت میکردند و اینکه حسین بن علی بههیچوجه نمیخواست موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد، حتّی اگر این مخالفت به کشتهشدن او منجر شود.[۶۵]
حسین با یکی از شیعیانش که ساکن بصره بود به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل پنجگانهٔ مهم در امور مشورتی بصره نامههایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت:
خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده و اهل بیتش را وصی و وارث خود نمود، اما قریش این حق را — که به اهل بیت منحصراً تعلق داشت — از آن خود دانست. اما اهل بیت بهخاطر وحدت امت با این امر موافقت نمود. آنانی که حق خلافت را غَصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند و درود خدا بر آنان و اهل بیت محمد باد. قرآن و سنت محمد را به یاد شما امت میآورم. دین خدا نابود شده و بدعتها در دین گسترش یافتهاست. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون خواهم شد.
ویلفرد مادلونگ معتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاههای علی در مورد حق پایمالشدهٔ خلافتش و در عین حال ستایش جایگاه ابوبکر و عمر است. با اینکه نامههای حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این نامه از سوی ابن زیاد باشد تا بهوسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت یزید بسنجد و آن شخص نامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ قاصدی که از سوی حسین به بصره آمده بود را گردن زد و به بصریان در مورد اقدامات شدیدتر هشدار داد.[۵]
حسین، مسلم را بههمراه چند تن دیگر به کوفه فرستاد و سفارش کرد که مأموریتش مخفی بماند. مسلم در اوایل شوال ۶۰ ه.ق/ژوئیهٔ ۶۸۰ م به کوفه رسید و نامهٔ حسین را برای مردم خواند.[۶۶] مسلم در ابتدا موفقیت زیادی داشت[۱] و مردم کوفه بهسرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا مردم را مدیریت نمود.[۶۷] مسلم برای گرفتن بیعت مردم کوفه از هانی بن عُرْوَة کمک گرفت[۱] و گفته میشود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت نمودند.[۵] طرفداران بنیامیه و کسانی چون عمر بن سَعْد، محمد بن اَشعَث و عبدالله بن مسلم، در نامههایی گزارش وقایع را به یزید رساندند و نعمان را در رسیدگی اتفاقاتِ در حال رخداد ناتوان معرفی نمودند.[۶۸] بهگفتهٔ نجم حیدر در دانشنامهٔ اسلام، نعمان از روی عمد در برابر فعالیتهای مسلم اقدامی انجام نداد.[۱] یزید که دیگر اعتمادی به نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه نداشت، او را عزل کرد و عبیدالله بن زیاد را — که والی بصره بود — بهجای او گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رود و آشوبها را بخواباند[۶۹] و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند.[۵]
عبیدالله بن زیاد با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه وارد شد و در ابتدا با حسین اشتباه گرفته شد.[۱] ابن زیاد اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشتزده کرد.[۷۰] بهرامیان میگوید او با شناختی که از کوفیان داشت، با انواع اقداماتی مانند تهدید، تطمیع و شایعهافکنی توانست کوفه را از هواداران حسین بستاند و نیز با قطع رابطه میان حسین و کوفیان، سپاهی از کوفه برای جنگ با حسین بفرستد و به هدف اصلی بنیامیه که کشتن حسین در هر شرایطی بود برسد.[۷۱] پس از اینکه اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید،[۵] مسلم مخفی شد؛ اما سرانجام مکانش لو رفت و در تاریخ ۹ ذیالحجه ۶۰ ه.ق/۱۱ سپتامبر ۶۸۰ م[۷۲] پس از آنکه گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملأ عام به پایین انداخته شد. هانی بن عروه رهبر قبیلهٔ مراد نیز بهخاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب شد. یزید طی نامهای ابن زیاد را بهخاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد و به وی فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و دستگیرشان کند ولی فقط آنهایی را که قصد جنگ داشتند بکشد.[۵] این در حالی بود که مسلم، نامهای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیتآمیز بودن تبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.[۷۳]
عزیمت حسین به کوفه
با وجود توصیههای محمد حنفیه، عبدالله بن عمر و اصرارهای پیدرپی ابنعباس در مکه حسین از تصمیمش برای عزیمت به کوفه منصرف نشد.[۷۴] ابن عباس به این نکته اشاره کرده بود که کوفیان هم علی و هم حسن را تنها گذاشته بودند و پیشنهاد کرده بود که حسین، بهجای کوفه، به سمت یمن برود و یا حداقل اگر قرار است به عراق برود زنان و بچهها را با خود نبرد.[۱] حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت و در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذیالحجّهٔ ۶۰ ه.ق/۱۰ یا ۱۲ سپتامبر ۶۸۰ م آمادهٔ عزیمت به سمت کوفه شد[۵] و به جای حَجّ، عُمره را انجام داد و با بهره از غیبت والی مکه، عمرو بن سعید بن عاص که درحال انجام حج در حومهٔ شهر بود، بههمراه گروهش مخفیانه از شهر خارج شد. ۵۰ مرد از خویشاوندان و دوستان حسین — که میتوانستند در صورت نیاز بجنگند — بههمراه زنان و کودکان، همراه حسین بودند.[۷۵]
پسرعموی حسین عبدالله بن جعفر به عمرو، والی مکه، نامهای نوشت که از وی خواست که در صورت بازگشت حسین به مکه، اماننامهای برایش بنویسد که جانش تضمین شود.[۵][۷۶] وی در پاسخ، عبدالله بن جعفر را با لشکری به سرکردگی برادر خود یحییٰ به تعقیبش فرستاد.[۵] اما وقتی که دو گروه به هم تلاقی کردند، از حسین خواستند که برگردد، اما حسین در پاسخ گفت که در عالم رؤیا پدربزرگش محمد را دیدهاست که از وی خواسته تا به راهش ادامه دهد و تقدیر را به خدا واگذار کند[۵][۷۷] و در پی آن نزاع خفیفی بین دو گروه صورت گرفت و دو پسر عبدالله بن جعفر، عُون و محمد به حسین پیوستند و در عاشورا همراه وی کشته شدند.[۵]
در تَنعیم، حسین با کاروانی از یمن که روناس و حُلّه برای یزید بردند مواجه شد و بیان داشت که چون او حاکم شرعی و یزید حاکم جائر است این حق را دارد؛ که اموال حکومت را تدبیر کند.[۷۸] وی اموال این کاروان را مصادره نموده و به صاحبان شتر کاروان گفت که با وی تا عراق بیایند و در آنجا کرایه کل راه را به آنان بپردازد یا در همینجا به مقدار راهی که آمدهاند، کرایه آنان را بدهد.[۵] حسین در راه با افراد گوناگونی روبرو شد. فَرَزْدَق شاعر را دید که در پاسخ پرسش حسین صراحتاً به وی گفت دلهای اهل عراق با تو اما شمشیرهاشان در خدمت امویان. اما تصمیم حسین تزلزلناپذیر بود و در پاسخ کسانی که میکوشیدند او را منصرف سازند، میگفت که مقدرات امور به دست خداست و خدا بهترین امر را برای بندگان میخواهد و خداوند با کسی که بر حق باشد دشمن نخواهد بود.[۷۹]
عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به هیچکس اجازه نمیداد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی دیگر وارد شود[۸۰] و رئیس پاسبانهایش حُصَین بن تَمیم را به قادِسیه فرستاد تا تمامی راههای حجاز به عراق را ببندد.[۵] حسین توسط بدویانی که از ورود به کوفه منع شده بودند[۵] از این دستور عبیدالله مطلع شد اما تحت تأثیر قرار نگرفت و به مسیرش ادامه داد. در ثَعلَبیه، برای اولین بار توسط برخی مسافران از خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه مطلع شد.[۸۱] رسول جعفریان معتقد است علت پیشروی حسین به سمت کوفه، حتّی پس از شنیدن خبر کشتهشدن مسلم بن عقیل، امید وی و همراهانش به پیروزی بودهاست. وی به گفتارهای نقلشده در آن زمان در احتمال پیروزی اشاره میکند به این مضمون که جذبهٔ حسین بن علی از مسلم بن عقیل بیشتر است و مردم کوفه با دیدن وی به یاریش میشتابند.[۸۲] جعفریان علت همراهی خانواده حسین در سفر به سمت کوفه را نیت او برای گرفتن حاکمیت از دست یزید میداند؛ چرا که در صورت پیروزی در عراق، حجاز همچنان در دست امویها میماند و میتوان حدس زد که آنها با اهل بیت حسین چگونه رفتار میکردند.[۸۳]
حسین در زُباله دریافت که قاصدش قِیس بن مُسَهَّر صَیْداوی — یا برادر رضاعی حسین عبدالله بن یَقطَر — که از حجاز به کوفه فرستاده شده بود تا آمدن قریبالوقوع حسین را به کوفیان اطلاع دهد،[۸۴] لو رفته، و با پرتاب شدن از بام قصر کوفه، کشته شدهاست.[۸۵][۵] حسین با شنیدن این موضوع به حامیانش گفت که با توجه مسائل غمبار پیشآمده مانند خیانت کوفیان، هر کس مجاز است که از کاروان حسین جدا شود که تعدادی از کسانی که در راه به حسین پیوسته بودند، از وی جدا شدند اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند.[۸۶] بهگفتهٔ جعفریان این اخبار نشان میداد که اوضاع کوفه دگرگون شده و شرایط با زمانی که از زبان مسلم گزارش شده بود کاملاً فرق کردهاست. برای حسین روشن شده بود که دیگر رفتن به کوفه با توجه به ارزیابیهای سیاسی درست نیست.[۸۷]
در منطقهٔ شَراف[۵] یا ذوحُسَم[۸۸][۸۹] سوارانی به سرکردگی حُرّ بن یزید پدیدار شده و از آنجا که هوا گرم بود، حسین دستور داد به آنان آب داده شود و سپس در آنجا به لشکریان حر انگیزههای حرکتش را اعلام کرد و گفت:
شما امامی نداشتید و من وسیلهٔ اتحاد امت شدم. خاندان ما از همه کس به امر حکومت شایستهتر است و کسانی که این امر را در اختیار دارند شایستگیاش را نداشته و ناعادلانه حکومت میکنند.[۹۰] اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت.[۵] اما اگر دیگر مرا نمیخواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت.[۹۱]
اما کوفیانِ همراهِ حر پاسخ ندادند. سپس حسین نماز عصر را به اقامهٔ خویش برپا داشت[۵] و حتی حر و کوفیان به حسین اقتدا کردند.[۹۲] حسین کیسه پر از نامههای کوفیان را به حر، که میگفت نه او و نه سربازانش به او نامه نوشتهاند، نشان داد.[۱] حر فرمان داشت که حسین و همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد و بر آن بود که حسین را به این موضوع متقاعد کند. اما وقتی دید که حسین کاروانش را به حرکت درآورد، دیگر جرئت نکرد این موضوع را پیگیری کند.[۹۳] اما مادلونگ و بهرامیان مینویسند که وقتی حسین آماده حرکت شد، حر سدّ راهش شد و گفت که اگر حسین فرمانی که ابن زیاد به حر داده را نپذیرد، حر نخواهد گذاشت که به مدینه یا کوفه برود.[۹۴][۵] و به حسین پیشنهاد داد که نه به کوفه و نه به مدینه رود، بلکه به یزید یا ابن زیاد نامه بنویسد و خودش هم نامهای به ابن زیاد بنویسد و منتظر دستور وی بماند به این امید که با دریافت پاسخی بتواند از این آزمون سخت اجتناب ورزد. اما حسین پیشنهادهایش را نپذیرفت[۹۵] و به سمت چپ و به طرف عُذَیْب یا قادسیه به راه افتاد.[۵] حر به وی گوشزد کرد که من بهخاطر تو این کار را میکنم و اگر جنگی صورت گیرد تو کشته خواهی شد. اما حسین از مرگ نمیترسید و در منطقهای به نام کربلا — از بخشهای سَوادِ کوفه — توقف کرد.[۹۶]
در منزلگاهی، حسین خطابهای خواند و گفت: «من مرگ را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز سختی نمیبینم.» در منزلگاهی دیگر، با بیان علت مخالفت با حکومت، خویش را معرفی کرد و تلخی بیعتشکنی کوفیان با پدر و برادرش را یادآوری نمود و گفت: «این قوم به فرمانبرداری شیطان گردن نهادهاند و فرمانبری خدای رحمان را واگذاردهاند.» سپس در بین راه، از پذیرش پیشنهاد رفتن به سوی قبیلهٔ طی سرباز زد و پیمانش با حر دربارهٔ عدم بازگشت را یادآوری نمود. پس از منزلگه قَصرِ بَنیمَقاتِل، حسین رؤیایی دیده و دو یا سه بار اِستِرجاع گفت و در پاسخ علیاکبر — که علت را پرسید — خبر از نزدیکیِ کشته شدن خود و یارانش را داد.[۹۷] قاصدی از ابن زیاد به سمت حر آمد و بدون اینکه به حسین سلام کند نامهای به حر داد که در آن ابن زیاد فرمان داده بود که حسین در هیچ جایی که دسترسی به آب و دژ مستحکم[۵] داشته باشد، توقف نکند.[۹۸] عبیدالله با این نامه میخواست که حسین را به جنگ وادارد.[۵] زُهَیْر بن قَیْن به حسین پیشنهاد کرد که به لشکر حر که اندک بودند حمله کند و روستای مستحکم عَکر را تصرف کند، اما حسین نپذیرفت، به این دلیل که نمیخواست آغازکنندهٔ جنگ باشد.[۹۹][۱۰۰]
در دوم محرّم، حسین در منطقهٔ کربلا از توابع نِیْنَوا خیمه زد.[۱۰۱] در روز سوم وضعیت با ورود لشکر ۴۰۰۰ نفره به فرماندهی عمر بن سعد — که پیشتر از طرف عبیدالله بن زیاد به فرمانداری ری فرستاده شده بود تا شورش دیلمیان را سرکوب کند — بدتر شد.[۱۰۲] عمر بن سعد بهعنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت[۵] و تلاشهایی بیفرجام برای رهایی از مسئولیت رویارویی با حسین انجام داد. اما ابن زیاد گفت که اگر از این فرمان سرپیچی کند، حکومت ری در کار نخواهد بود. ابن سعد با شنیدن این موضوع، از ابن زیاد اطاعت کرد[۱۰۳] به امید اینکه حداقل از جنگ با حسین جلوگیری کند. اول از هر کاری، عمر بن سعد نامهای به حسین فرستاد تا از قصدش برای آمدن به عراق بپرسد.[۱۰۴][۵] پیکی به ابن سعد رسید که حاکی از تمایل حسین به عقبنشینی بود[۱۰۵][۱۰۶] و حسین گفت که به علت نامههای کوفیان به عراق آمده و اگر مردم عراق وی را دیگر نمیخواهند، وی به مدینه باز خواهد گشت.[۱۰۷][۱۰۸] ابن سعد موضوع را به ابن زیاد گزارش داد، ابن زیاد اصرار کرد که حسین حتماً باید با یزید بیعت کند[۵] و اگر حسین بیعت را پذیرفت، منتظر دستور بعدی بماند.[۱۰۹] پس از حرکت سپاه ابن سعد، ابن زیاد همچنان به کار جمعآوری و ارسال سپاه برای ملحق شدن به لشکر ابن سعد ادامه داد. ظاهراً پس از عزیمت ابن سعد، تا حدودی علت اصلی ارسال لشکر — که مقابله با حسین بود — روشن شد، چراکه حتی پرداخت عطا برای جمعی از مردم — که باید به سپاه میپیوستند — کارساز نبود و گروههایی از سپاه نیز جدا میشدند؛ ازاینرو ابن زیاد دست به تهدید زد.[۱۱۰]
ابن سعد تمایل داشت که با حسین به توافق برسد و مذاکرات شبانه را با حسین شروع کرد.[۱۱۱] این مذاکرات، بخش اعظم شب به درازا کشید. کسی مذاکرات بین این دو را نشنید ولی شایعاتی وجود دارد مبنی براینکه حسین پیشنهاد داد هر دو نفر سپاهشان را واگذارند و با هم به دیدار یزید بروند. اما عمر بن سعد از ترس توبیخ و تنبیه ابن زیاد، این پیشنهاد را نپذیرفت.[۵] گرچه کسی در این مذاکرات حضور نداشته، اما اکثر راویان نقل میکنند که حسین سه پیشنهاد داد:
- به مرزها برود و همانند یک سرباز عادی با کفار بجنگد؛
- با یزید بیعت کند و به وی بپیوندد؛
- به جایی که از قبل آمده بود، بازگردد.[۱۱۲]
البته عُقبَة بن سَمعان — غلام رُباب، همسر حسین که از بازماندگان لشکر حسین در واقعه کربلا بود — شدیداً این روایت را رد میکند. او گواهی میدهد که حسین هیچگاه پیشنهادی نداد و فقط سرزمین کربلا را ترک کرد و به جایی رفت تا تکلیف کار جنگ مشخص شود. ویلفرد مادلونگ معتقد است که این روایت پیشنهاد از سوی حسین که تسلیم یزید شود با دیدگاههای مذهبی اش تناقض دارد و احتمالاً منابع اولیه قصد دارند که مسئولیت کشته شدن حسین را به گردن ابن زیاد بیندازند نه یزید.[۵] بهرامیان این گفتهها را شایعاتی میداند که از ابن سعد نشأت میگرفت، او چنین مضامینی را در نامه به ابن زیاد نوشت. بهرامیان ادامه میدهد این نامه احتمالاً بخشی از برنامهٔ تخریب چهرهٔ حسین بوده، زیرا بعید است ابن سعد این اندازه به ابن زیاد دروغ گزارش کرده باشد.[۱۱۳] بهگفته رسول جعفریان، شمر در تغییر نظر ابن زیاد در ردّ پیشنهاد حسین مبنی بر رفتن او به یکی از سرحدات کشور اسلامی یا بازگشت به مدینه مؤثر بود.[۱۱۴] وی با اشاره به منابع اولیه همچون تاریخ طبری و اَلْکامِلُ فِی التّاریخ تأکید میکند که حسین بن علی در هیچ مرحلهای نخواست تا اجازه دهند نزد یزید برود و بیعت کند.[۱۱۵]
ابن زیاد موافق شرایط فعلی و مفاد نامهای بود که ابن سعد در آن، آن پیشنهادها را از زبان حسین نوشته بود.[۱۱۶] اما در این زمان، شِمر بن ذِیالْجُوشَن به ابن زیاد پیشنهاد داد که باید حسین را مجبور به تسلیم کند. چون حسین به قلمرو حکومتی ابن زیاد وارد شده بود[۱۱۷] و اگر با حسین مصالحه کند، نشاندهندهٔ ضعف ابن زیاد و قدرت حسین است. ابن زیاد با شنیدن سخنان شمر، رأیش را تغییر داد.[۵] بهرامیان معتقد است که احتمالاً این صحنهسازیها انجام شد تا ابن زیاد در هدف خویش — که کشتن حسین بود — یک گام پیش رود و تنش و درگیری بیعت با یزید را به تسلیم شدن در برابر خویش تغییر دهد، چراکه پاسخ حسین را از پیش میدانست.[۱۱۶] ابن زیاد سپس در هفتم محرم، به ابن سعد دستور قطع آب بر اردوی حسین را ارسال نمود.[۱][۱۱۶] عمر بن سعد لشکری ۵۰۰ نفره به فرماندهی عمرو بن حَجّاج زُبَیْدی را بر فُرات گماشت. به مدت سه روز، حسین و یارانش تشنگی را متحمل شدند. شبانه گروهی ۵۰ نفره[۵] و با شهامت به فرماندهی عبّاس به سمت فرات یورش بردند اما تنها مقدار کمی مشک آب توانستند بیاورند.[۱۱۸]
در نهم محرم شمر به کربلا رسید.[۱۱۶] وی حامل پیغامی برای ابن سعد بود که ابن زیاد به عمر بن سعد فرمان داد که اگر حسین تسلیم نشود، به وی حمله کند یا عمر بن سعد فرمان لشکریان را به شمر واگذارد. شمر همچنین به این پیغام این را اضافه کرد که پیکر حسین بعد از کشته شدن لگدکوب شود، چون وی یاغی و شورشی است.[۱۱۹] ابن سعد با شنیدن سخنان شمر وی را مورد لعنت و دشنام قرار داد[۱۲۰] و گفت که تمام تلاشهایش برای پایان دادن مسئله به صورت صلحآمیز را بیاثر کردهاست.[۱۲۱] ابن سعد میدانست که حسین به خاطر روحیهٔ خاصش تسلیم نخواهد شد.[۱۲۲] بهنوشتهٔ نجم حیدر، ابن زیاد به شمر اجازه داده بود تا در صورت سرپیچیِ ابن سعد از فرمان، او را بکشد و بهجای او سپاه را اداره کند[۱] و اجرای فرمان را بر عهده گیرد.[۵][۱۲۳] اما عمر بن سعد اجازه نداد و خودش مسئولیت انجامش را بر عهده گرفت.[۵]
غروب روز نهم محرم، ابن سعد با سپاهیانش به سمت خیمههای حسین رفت، حسین که به شمشیرش تکیه داده بود و چُرت میزد. او در عالم رؤیا محمد پدربزرگش را دید که به حسین گفت به زودی به وی ملحق میشود.[۱۲۴][۱۲۵] حسین برادرش عباس را فرستاد تا از مقصود کوفیان مطلع شود. در این حین، با شنیدن شرط جدید ابن سعد، دو سپاه به یکدیگر ناسزا و دشنام دادند. حسین که از موضوع مطلع شده بود، آن شب را مهلت خواست و به خویشاوندان و حامیانش خطابهای راند که علی بن حسین بعدها آن را روایت کرد:[۱۲۶][۱۲۷]
من خدا را ستایش میکنم که ما را به پیامبری محمد مفتخر نمود و قرآن و دین را به ما تعلیم نمود. من یارانی بهتر از یاران خود و خاندانی مخلصتر از خاندان خود نمیشناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکر میکنم که فردا کشته خواهیم شد. من از شما میخواهم که بروید و اصراری به ماندنتان ندارم. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.
اما یارانش نپذیرفتند و به بیعتشان وفادار ماندند.[۱۲۸][۱۲۹] بهگزارش ولیری، زینب از شدت نومیدی بیهوش شد.[۱۳۰] اما حسین وی را تسکین داد[۱۳۱][۱۳۲] و از وی خواست در برابر سختیها محکم بماند.[۱] حسین آمادهٔ جنگ شد. خیمهها را به هم نزدیک کرد و با طناب آنها را به هم بست. تپهای از چوب و نی گرداگرد خیمهها درست کرد تا در موقع لزوم با آتش زدنشان مانع از ورود دشمن به نزدیکی آنها شود. حسین و یارانش تمامی آن شب را به نماز و مناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.[۱۳۱][۱۳۲]
واقعهٔ کربلا
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۲ اسب سوار و ۴۰ پیاده بودند آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مَظاهِر، سمت راست را به زهیر بن قین و پرچم را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دورتادور خیمهها، هیزم جمعآوری کنند و هیزمها را آتش بزنند.[۱۳۳][۱۳۴] خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطّر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانوادهاش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد.[۱۳۵] اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید شود. حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند.[۱۳۶] حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکهٔ جنگ فرار نخواهد کرد.[۱۳۷] حسین کوفیانی که وی را به کوفه فراخوانده بودند مورد خطاب داد و با آنان صحبت نمود اما این کار در آنها تأثیر نداشت.[۱] حر بن یزید ریاحی تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را بهخاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تأثیری بر روی آنان نگذاشت و سرانجام حر در میدان نبرد کشته شد. از طرف جلو او توسط یاران خودش حمایت میشد و تا پایان جنگ درگیر نبرد نشد.[۵]
زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند[۱۳۸] و سپس زهیر خواست که دستکم از کشتن حسین چشمپوشی کنند[۱۳۹] اما کوفیان شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. جناح راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی کنند. جناح چپ سپاه کوفه به رهبری شمر حمله کرد و محاصرهای بینتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیادهنظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربعی که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیادهنظام ابن زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیشروی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین در میان خیمهها حرکت کرده و با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتش بزنند. در آغاز این کار به سود حسین شد، چون آتش باعث شد تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسین پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف شد.[۱۴۰][۱۴۱] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیشروی سپاهیان ابن زیاد شد.[۵]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خُوف به جا آوردند.[۱۴۲][۱۴۳] بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان نیز که تا آن لحظه وارد میدان جنگ نشده بودند شروع شد.[۱۴۴] اولین فرد هاشمی که کشته شد علیاکبر پسر حسین بود.[۱۴۵][۱۴۶] سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. گفته شده قاسم جوان و زیبا بود و بهشدت زخمی شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجَست و با شمشیرش ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگدمال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت میفرستاد. حسین جسم بیجان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۱۴۷]
عباس در نبرد کربلا عَلَمدار سپاه حسین بود.[۱] جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامدهاست. تنها به این اشاره شده که حسین که تشنگی بر وی غالب شده بود به سوی فرات رفت، اما با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو شد و از خداوند درخواست کرد که ممانعتکنندگان از رسیدن به هدفش را از تشنگی بمیراند. دعایش مستجاب شد. وی از ناحیه دهان و فَک ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر پسرِ دخترِ پیامبرش فرود آمده بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید آنها را با روایات مربوط به حسین پیوند داده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیشروی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره شده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز آرامگاهش در آنجا است کشته شد.[۱۴۸]
در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرئت نمیکرد علیه وی کاری کند.[۱۴۹] تا اینکه مالک بن نُسَیْر کِندی ضربتی به سر حسین زد[۱۵۰] و کلاهخودش از خون سرش پر شد. درحالیکه حسین کلاهخودش را با یک قَلَنْسُوِه عوض نموده و سرش را با عمامه میبست، مرد کندی ردایش را غارت کرد. اما این ردا سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی میکرد. بخش حزنانگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را برای بدکاران خواستار شد.[۱۵۱]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرئت ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آمادهٔ جنگ شد. حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد. پسری خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی میگفتند که به خیمهها برگردد، گوش نمیکرد. عاقبت دست خود را در برابر شمشیری قرار داد که بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت میداد و سعی در تسکین درد پسر داشت. از یاران حسین، سه یا چهار تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد نزدیک شده بود و زینب به او گفت: «ای عمر بن سعد، آیا اباعبدالله دارد کشته شود و تو تنها ایستادهای و تماشا میکنی؟» اشک از چشمان ابن سعد جاری شد. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که حتی دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا بکشند.[۱۵۲] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۵] بهگفتهٔ نجم حیدر، افراد لشکر یزید در کشتن حسین تردید داشتند و مایل نبودند مسئولیت کشتن حسین را برعهده گیرند.[۱] سرانجام حسین با آنکه برای آخرین بار دشمنان را از انتقام خدا بیم میداد، اما به او از ناحیه سر و بازو آسیب زدند و او بر صورت به زمین افتاد. سَنان بن اَنَس عَمرو نَخَعی به خولی بن یزید اَصبَحی دستور داد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. سنان ضربتی دیگر به حسین زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد.[۱۵۳]
حوادث بعد از نبرد کربلا
ده نفر داوطلب شدند که بر بدن پُرزخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیانِ روستای غاضِریه بدن بیسر حسین را بههمراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند.[۱۵۴]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، گیاهان مخصوص خِضاب و رداهای یَمانیاش را همگی غارت کردند. همچنین زیورآلات و چادر زنان را نیز به غارت بردند. پسری بیمار در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. این پسر زِیْنُ الْعابِدین لقب گرفت که از میان پسران حسین تنها کسی بود که از کشتار جان به در برد که نشانهٔ لطف الهی بود چراکه همهٔ فرزندان و نسل فراوان حسین از وی هستند. شهدای کربلا یا طَفّ — که با این نام نیز شناخته میشود — ۷۲ تن یاران حسین بودند که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق گفتهٔ محسن اَلاَمین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. اما بهسختی میتوان این رقم را با دیگر مواردی که در کتابش آمده مطابقت داد، زیرا او بیان میکند حُرِّ بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بُرَیْر بن خُضَیْر ۳۰ نفر، نافِع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۱۵۵] سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه یا ۵۸ سال نوشتهاند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه، یکشنبه یا دوشنبه دانستهاند که در این میان روز جمعه صحیحتر به نظر میرسد و ابوالْفَرَج اصفهانی روز دوشنبه را از لحاظ تقویمی رد میکند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از ۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کردهاند.[۱۵۶]
پس از نبرد، بازماندهها و سر کشتگان سپاه حسین — که هفتاد و دو نفر بودند — ابتدا بهسوی ابن زیاد فرستاده شد و ابن زیاد با آنها برخورد بدی داشت.[۱] سر حسین بههمراه سر دیگر هاشمیان سپس به دمشق برده شد.[۱۵۴] ولیری در دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که ابن زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب به دندانهای حسین و شکستن چند دندانش به وی اهانت میکرد اما یزید بر طبق اکثر روایات با احترام با سر حسین برخورد نموده و بهخاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین، ابراز تأسف کرد تا آنجا که پسر سُمَیّه را نفرین کرد. یزید اذعان میداشت که اگر حسین نزد من آمده بود او را عفو مینمود. زنان و کودکان هاشمی به کوفه و دمشق برده شدند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای حسین و کشتگان گریه و زاری نموده و یزید برای جبران مالهایی که از زنان هاشمی در کربلا دزدیده شده بود به آنها اموالی داد. علی بن حسین، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با وی رفتار نموده و چند روز پس از آن بههمراه زنان هاشمی و محافظان مورد اعتماد به مدینه بازگشت.[۱۵۴]
روایات در منابع اولیه عموماً گرایش به انداختنِ مسئولیت قتل حسین به گردن ابن زیاد و تبرئهٔ یزید دارند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودن ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش دربارهٔ لگدمال کردن جسد حسین توسط اسبها هویدا میشود و این کینهٔ شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب کردن زیاد بن ابیه — پدر ابن زیاد — از سوی معاویه نشأت میگیرد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است چرا که وی میدانست که حسین حتی اگر موقتاً تسلیم شود باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید بهشمار میآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما بهعنوان خلیفهٔ مسلمانان نمیتوانست این میل را بروز دهد و وی که از کینه شدید ابن زیاد به حسین آگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارش شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش برمیگردد. یزید در نامه خود شدیداً به ابن زیاد توصیه میکند که مسلم بن عقیل را اعدام کند و ابن زیاد هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در ملاء عام مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت که ابن زیاد از این کار وی خشمگین شد و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۵]
کوفیان بلافاصله پس از نبرد کربلا بسیار پشیمان بودند و قیامهایی نظیر قیام تَوّابین و قیام مختار این مسئله را تأیید میکند. مختار پس از بهدست گرفتن کنترل کوفه، کسانی که در کشته شدن حسین دخیل بودند را کشت.[۱]
خانوادهٔ حسین
اولین ازدواج حسین با رَباب بنت اِمرَءَ الْقَیْس بود. امرء القیس در زمان عمر بن خَطّاب به مدینه آمد و از طرف عمر به رهبری قبایل قُضاعَه — که به اسلام گرویده بودند — انتخاب شد. علی مسئلهٔ ازدواج پسرانش با دختران امرء القیس را مطرح کرد و وی قبول کرد که سه تن از دخترانش را به ازدواج حسنین درآورد. اما هم حسنین و هم آن سه دختر در آن زمان، بسیار کمسنوسال بودند و بهنظر نمیرسد در همان موقع ازدواجی صورت گرفته باشد. حتی ممکن است که حسن با دختری که برایش برگزیده شده بود ازدواج نکرده باشد. حسین با رباب ازدواج کرد و اقوام امرء القیس در اواخر خلافت علی گهگاه برای میانجیگری و قضاوت پیش علی میآمدند. رباب همسر محبوب حسین بود و با وجود اینکه رباب سالها برای حسین فرزندی نیاورده بود، احتمالاً پس از مرگ علی، سُکَیْنه را — که در برخی منابع آمنه، آمینه و… ذکر شده — به دنیا آورد. ابوالفرج اصفهانی در کتاب اَلاَغانی از سکینه روایت میکند که حسن، حسین را بهخاطر علاقهٔ زیادش به رباب سرزنش مینمود، اما حسین در پاسخ سه بیت شعر در اثبات علاقه به رباب خواند. رباب فرزند پسری بهنام عبدالله برای حسین به دنیا آورد که در خردسالی در کربلا کشته شد و احتمالاً حسین بهخاطر این فرزند، کنیه اباعبدالله را دارد. برخی منابع شیعی در سالهای بعد، این فرزند را علیاصغر نامیدهاند که دانشنامهٔ ایرانیکا این مطلب را بیاساس میداند. بعد از کشته شدن حسین، گفته میشود که رباب یک سال بر مزار حسین عزادار بود و از ازدواج امتناع میکرد.[۵]
مادلونگ میگوید حسین دو پسر بهنام علی داشت که از آن دو، علی زینالعابدین امام چهارم شیعیان، از حادثهٔ کربلا جان سالم به در برد و احتمالاً وی از دیگر پسر به نام علی، بزرگتر بود و در زمان واقعهٔ کربلا، ۲۳ ساله بود. بنابراین باید در زمان خلافت علی به دنیا آمده باشد. مادلونگ مادر وی را کنیزی از ناحیه سِند میداند که بعد از کشته شدنِ حسین با یکی از غلامان حسین ازدواج کرد و پسری به نام عبدالله بن زبید را برای وی آورد. فرزندان عبدالله در یَنبُع زندگی میکردند.[۵] اما حاج منوچهری میگوید بنابر اغلب منابع و روایات، مادر سجاد، شهربانو معرفی شدهاست. بهگزارش حاج منوچهری، در منابع نام سجاد گاهی علی اوسط و گاهی علی اصغر آمده و همین موضوع، سبب شده نظرات گوناگونی دربارهٔ پسران حسین بیان شود؛ از سوی دیگر در منابع روایی، میان علی اصغر و عبدالله نیز اشتباه و خلط صورت گرفتهاست. محافل شیعی معاصر با دقت در تشخیص و تمییز فرزندان حسین، سجاد را علی اوسط، و علی اصغر را کودک شیرخوار در کربلا معرفی کردهاند؛ از میان این فرزندان، عبدالله — که از طریق یادکرد نامش در وقایع عاشورا، شناخته شده — از مادری قُضاعی و برادر تنیاش جعفر، فرزند دیگر حسین دانسته شدهاست.[۱۵۷] بهگفتهٔ مادلونگ اگرچه منابع اولیهٔ اهل سنت، از زینالعابدین با نام علیاصغر و از علی دوم با نام علیاکبر یاد میکنند، اما احتمالاً این حرف شیخ مفید و دیگر نویسندگان شیعی درست است که عکس این مطلب را صحیح میدانند. علی دوم، در سن ۱۹ سالگی در کربلا کشته شد. مادر وی لیلا بنت اَبیمُرَّة بن عُرْوه ثَقَفی و مَیمونة بنت ابیسفیان، خواهر معاویه است. این ازدواج احتمالاً باید بعد از صلح حسن با معاویه صورت گرفته، و نمیتوانسته در زمان علی بوده باشد. دانشنامهٔ ایرانیکا معتقد است حسین نام این فرزند را نیز علی گذاشت چرا که وی بهخاطر والا بودنِ نسبِ عربیِ مادرش از زینالعابدین — که از کنیزی زاده شده بود — برتر بودهاست. معاویه در سخنی علیاکبر را بهترین شخص برای خلافت معرفی نمود به این دلیل که بهاعتقاد معاویه، وی شجاعت بنیهاشم، بخشندگی بنیامیه و غرور ثقفیان را یکجا جمع کرده بود.[۵]
بعد از مرگ حسن، حسین با اُمّاسحاق دختر طَلحه — صحابی مشهور محمد — ازدواج کرد و صاحب دختری بهنام فاطمه از وی شد. دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد که برخلاف برخی گزارشها، فاطمه باید از سکینه کوچکتر باشد. در زمان کشته شدن حسین، فاطمه به نامزدی حسن مُثَنّیٰ درآمده بود ولی هنوز ازدواج نکرده بود.[۵] بهگزارش حاج منوچهری حسین، وَدایِعِ امامت را به وی سپرد و سپس او نیز آنها را به برادرش، زینالعابدین تحویل داد.[۱۵۸] بهگفتهٔ مادلونگ، حسین با زن دیگری به نام سُلافه از قبیلهٔ بنیقُضاعه نیز ازدواج کرد که جزئیات این ازدواج در دسترس نیست و از وی صاحب فرزندی به نام جعفر شد که در زمان حیات حسین و در خردسالی درگذشت.[۵] دیگر دختر حسین، سکینه، دختر کوچک از رباب بود. برخی دیگر از منابع از محمد، زینب و رُقَیّه نیز نام بردهاند که دارای اختلافات بسیاری با یکدیگر هستند.[۱۵۹]
فهرست همسران و فرزندان
- رباب بنت امرءالقیس
- عبدالله (علیاصغر) بن حسین (۱۰ رجب ۶۰ — ۱۰ محرم ۶۱)
- آمنه (سکینه) بنت حسین (؟ — ۱۱۷)
- شهربانو
- علی (سجاد) بن حسین (۵ شعبان ۳۸ — ۱۲ محرم ۹۵)
- لیلا بنت ابیمرّه
- علی (اکبر) بن حسین (۱۱ شعبان ۳۶ — ۱۰ محرم ۶۱)
- اماسحاق بنت طلحه
- فاطمه بنت حسین (۳۰ — ۱۱۰)
- سلافه
- جعفر بن حسین (متوفای کودکی)[۱۶۰]
دیدگاهها دربارهٔ حسین و انگیزهٔ قیام کربلا
اکثر مسلمانان مقام حسین را گرامی میدارند. تنها هواداران بنیامیه بودند که به وی لقب «باغیُ بَعدُ اِنعِقادِ الْبَیْعَة» را میدادند به این علت که علیه دولت اسلامی وقت شورش نمود. این گروه قتل حسین توسط یزید را به این دلیل قابل اغماض میدانند. اما مخالفان این فرقه، نه تنها کسانی بودند که از بنیامیه متنفر بودند، بلکه حتی گروهی که «آگاهانه عمل کردنِ» قاتلان را نمیپذیرفتند و در عین حال به دنبال بهانهای برای خودداری از سرزنش کردن حسین یا صحابه و تابعینِ بیطرف — به منظور جلوگیری از جنگهای داخلی در اسلام — در نزاع حسین و یزید بودند نیز از مخالفان طرفداران بنیامیه در قضیهٔ قتل حسین بودند؛ بنابراین تقریباً اکثر مسلمانان حسین را بهعلت نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، مُکَرَّم میشمارند.[۱۶۱]
دیدگاه اهل سنت
بهجز مقامات خاصی که شیعه به حسین نسبت میدهد، نمیتوان تفاوت عقیدتی خاصی بین شیعه و سنی را در این باب مشخص نمود. رویکرد مثبت اهل سنت به حسین بهاحتمالِ قوی نشأتگرفته از روایات حزنانگیزی است که ابومِخنَف جمعآوری کرده که این روایات بعضاً مستقیماً و یا با اسنادی کوتاه اکثراً از کوفیانی نقل شده که از عملکرد خود نسبت به حسین پشیمان شدند. این روایات حزنانگیز کوفیان که نشانهای از گرایشهای شیعیگرایانهٔ ابومخنف بود، منشأ روایاتی شد که مورخان بعدی از آنها استفاده نمودند و در جهان اسلام پراکنده شد.[۱۶۲] بهگفتهٔ رسول جعفریان، اعتقاد به جبر که توسط معاویه در جامعهٔ اسلامی انتشار داده شد، موجب آن شد که هیچگاه حرکت حسین برای اهل سنّت یک قیام علیه فساد قلمداد نشده و تنها آن را یک شورش غیرقانونی شناختند.[۱۶۳]
منابعِ اهل سنت از علاقه و محبت پیامبر اسلام به حسین بن علی میگویند؛ از خبر پیامبر دربارهٔ کشته شدن حسین گزارش میکنند؛ و از شخصیت و فضایلش و از زهد، عبادت، شجاعت و جوانمردیاش خبر میدهند. قیام او را، قیام علیه ظلم میدانند و قاتلان وی را لعنت میکنند. او را الگوی مسلمانان و آزادگان میخوانند و در رثایش اشعار میسرایند.[۱۶۴]
دیدگاه شیعه
مهمترین مؤلّفههای دیدگاههای شیعیان دربارهٔ حسین، اعتقاد به امامت حسین و داشتن ویژگیهای یک امام از سوی فرقههای دوازده امامی، اسماعیلیه و زیدیه است. همانند دیگر امامان، حسین واسطهٔ بین خدا و خلق است. از طریق این تَوَسُّل است که شیعیان، راهنمایی و هدایت یافته یا از مشکلات رهایی مییابند.[۱۶۵] در روایات شیعه احادیثی از محمد و امامان شیعه آمده که ثوابهای زیادی برای رفتن به مزار حسین ذکر و همچنین کرامات زیادی برای خاک آن مزار بیان کردهاند.[۱۶۶] حسین بهعنوان یکی از پنج تن آل عبا، تمامی ویژگیهای الهی که در حسن وجود دارد را نیز داراست و بهعنوان نوهٔ محمد دارای احترام است.[۱۶۷] او ۲۵ حج پیاده از مدینه تا مکه گزارْد. حدیثی وجود دارد که حاکی است خداوند حسین را مُخَیَّر کرد که یا قربانی شود یا به کمک ۴۰۰۰ فرشته که در جنگ بدر برای یاری محمد آمده بودند[۱۶۸] پیروز شود؛ و این حدیث ارزش نهضت وی را بالا میبَرَد چون این عملِ حسین را داوطلبانه جلوه داده و بنابراین به آن ارزش زیادی میبخشد.[۱۶۹] این ۴۰۰۰ فرشته تا روز قیامت بر مزار حسین گریه کرده و برای زائرانش طلب آمرزش میکنند.[۱۷۰] بهگفتهٔ ولیری، مبنای تجلیل شیعیان از حسین، آرمانهای اصیلی است که وی خود را قربانی آنها کرد و البته کار برجستهٔ مقدس و اخلاقی او. با توجه به این اعتقاد که امامان همهٔ آنچه را که بوده، هست و خواهد بود میدانند و علمشان در گذشتِ زمان افزوده نمیشود، این نتیجه گرفته میشود که حسین از پیش، سرنوشتی را که در انتظار او و یارانش است، میدانست؛ ازاینرو با آگاهی از قربانی شدنِ قریبالوقوعش و بدون هیچ تردید یا تلاشی برای گریز از ارادهٔ خداوندی از مکه عازم کوفه شد. در منابع شیعی در مورد علت اینگونه قربانی شدن حسین مینویسند که وی خود و اموالش را فدا کرد تا دین جَدَّش محمد را احیا کند یا آن را از دست ویرانیهایی که به دست یزید رخ داده بود رها کند. علاوه بر آن وی با این عمل بر آن بود تا نشان دهد که عملکردِ منافقانه شرمآور است و خواست تا به مردم یاد دهد که قیام بر ضد حاکمِ فاسق، ضروری است. بهطور خلاصه وی خود را اسوهای برای مسلمانان قرار داد. لئورا وچا ولیری بر این باور است که این باور که حسین میخواست با خونِ خود مردم را از گناهان رهایی بخشد و با قربانی شدنش پیامآور آزادی برای مردم جهان باشد، با ادبیات شیعه بیگانه است یا حداقل نشانهای از آن در متونی که دیدهاست پیدا ننمودهاست و ممکن است این مفهوم بعدها در مراسم تعزیه یا اشعار اخیر نفوذ کرده باشد، چون این تغییرِ مفهوم از توسّل به این معنیِ فعلی، کار چندان دشواری نبوده و تحت تأثیر تفکراتِ مسیحی صورت پذیرفتهاست.[۱۷۱]
عمادی حائری در دانشنامهٔ جهان اسلام مینویسد احادیثی از محمد بیانگر آن است که علی، حسن و حسین و نُه تن از فرزندان حسین مقام امامت را دارا هستند. ابن بابِوَیْه این مطلب را که امامان بعدی شیعه از فرزندان حسین بودهاند و نه حسن را به ماجرای هارون و موسی تشبیه میکند. عمادی حائری در ادامه برای اثبات امامت حسین از دیدگاه شیعه از وصیت حسن دربارهٔ جانشینی حسین و سفارش به محمد حنفیّه از تبعیت از حسین استفاده میکند. بهگزارش عمادی حائری، شیخ مفید معتقد است امامت حسین پس از درگذشت حسن قطعی بوده اما حسین در زمان معاویه به سبب تقیّه آن را آشکار نمیکرده ولی در زمان یزید آن را علنی کردهاست. از دیدگاه شیعه، یکی از پیشنیازهای امامت، علم کامل به معارف دین است. عمادی حائری به روایتی اشاره میکند که علی مانند درخواست از حسن، از حسین خواست تا برای مردم سخنرانی کنند تا در زمانهای بعد، قُرَیْش او را بدون علم خطاب نکنند. علاوه بر آن عمادی حائری برای اثبات امامت حسین از دیدگاه شیعه، به سخنانی از صحابه دربارهٔ مقام علمی حسین و درخواست فِتوا از او، به سخنان خود حسین دربارهٔ امامت خود و برخی معجزات و کرامات بهدست وی اشاره میکند و در ادامه بیان میکند که در روایات برخی از کرامات و معجزات را به هر دو — حسن و حسین — نسبت دادهاند و تفکیکی صورت نپذیرفتهاست.[۱۷۲]
دیدگاه اسلامشناسان غربی
بهگفتهٔ ولیری در دانشنامهٔ اسلام، در میان اسلامشناسان غربی، وِلهاوْزِن و لَمِنس انگیزهٔ قیام حسین را صرفاً بهدستگیری قدرت میدانند و هیچگونه نیّتِ دینی در آن نمیبینند. لمنس نیز دشمنی حسین با یزید را نادرست شمرده، حسین را شخصی بیاحتیاط و بدون دوراندیشی میداند. ولیری میگوید این نظر همچنین دیدگاه معاویه در مورد حسین بودهاست. ولیری ادامه میدهد این دو مورخ هیچگونه سندیتی برای سخنانی که از حسین در مورد قیامش نقل شده قائل نبوده و آنها را ساخته و پرداختهٔ قرون بعدی میدانند. ولیری مینویسد گرچه ممکن است که روایاتی جعلی در مورد سخنانی که از حسین نقل شده وجود داشته باشد، اما باید پذیرفت آنچه از مجموعه روایات و وقایع برمیآید این است که حسین معتقد بود که بر حق است و سرسختانه در پیِ رسیدن به اهداف مذهبی خود بود. وی بر آن بود تا دولتی تأسیس کند که «اسلام حقیقی» را محقق کند و در این راه حامیان خود را که همعقیده با وی بودند تحسین و تشویق کرد؛ ولیری معتقد است این تحلیل ممکن است نظر درستی در مورد شخصیت حسین نباشد، اما بی شک انگیزهٔ جنبشهای سیاسی ضد اموی و مذهبی — شیعیان حسین — که در دفاع از حسین در سالهای بعد رخ داده، بودهاست و مورخان بعدیِ عرب این ایدئولوژی را رواج داده که منجر به مقام بالا و افسانهای حسین در نزد شیعیان شدهاست.[۱۷۳]
ویلفرد مادلونگ مینویسد انگیزهٔ عاملین اصلی واقعهٔ کربلا اغلب مورد بحث بودهاست ولی این مسئله واضح است که حسین را نمیتوان بهعنوان یک شخص شورشی در نظر گرفت که جان خود و خانوادهاش را بهخاطر آرزوهای شخصی خود به خطر انداختهاست. او به عهدی که با معاویه بسته بود وفادار مانْد گرچه از روش حکومت وی ناراضی بود. او با یزید بیعت نکرد چرا که بر خلاف مفادِ صلحنامهٔ معاویه با حسن بهعنوان جانشین معاویه انتخاب شده بود. با این حال او بهطور فعالانه بهدنبال شهادت نبود. او هنگامی که معلوم شده بود از پشتیبانی کوفیان برخوردار نیست پیشنهاد نمود که از عراق خارج شود. این عبیدالله بن زیاد بود که مذبوحانه سعی در تحریک حسین به شروع جنگ مینمود.[۵]
تصمیم اولیهٔ او مبنی بر پاسخ مثبت به دعوت شیعیانِ کوفه با وجود هشدارهای فراوانی که دریافت نموده بود بهعلاوهٔ رؤیای صادقه از پیامبر اسلام بازتابدهندهٔ یک باور راسخ مذهبی در حسین بر انجام یک مأموریت بدون توجه به عواقب آن است. بهمانند پدرش، او کاملاً بر این باور بود که خاندان پیامبر بهطور الهی برای رهبری جامعهای که محمد تأسیس کرده بود برگزیده شدهاند و این یک حقِّ غیر مشروط بوده و او میبایست به دنبال رهبری این جامعه باشد.[۵]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقی حسین
حسین چهرهای سپید داشت و گاهی عمامهٔ خز و گاهی عمامهٔ سیاه بر سر میگذاشت و موی سر و ریشَش را خِضاب میکرد. وی با مسکینان همسفره میشد یا آنان را به خانهٔ خود دعوت میکرد و آنان را طعام میداد. معاویه دربارهٔ حسین میگفت که وی و پدرش علی اهل نیرنگ نیستند و عمرو عاص او را محبوبترینِ زمینیان نزد اهل آسمان میدانست.[۱۷۴]
بهگفتهٔ دانشنامهٔ اسلام، از ویژگیهای اخلاقی حسین بردباری، تواضع، فصاحت، و در نهایت صفاتی است که از رفتارهای وی میتوان برداشت کرد مانند خوارشمردن مرگ، بیزاری از زندگی ننگین، غرور و مانند اینها.[۱۷۵] ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا بر این باور است که حسن خُلق و خوی محمد را داشت و از سیاستهای پدرش علی بن ابیطالب انتقاد میکرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش را محمد نامیده و هیچکدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از چهار پسرش را علی نام نهاده و هیچکدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا میداند. بر خلاف روحیهٔ صلحطلبیِ حسن، حسین روحیهٔ جنگجویی و حس غرورِ خانوادگیِ پدرش را داشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربهٔ آن را همانند پدرش نداشت. بااینکه علی بن ابیطالب، حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش میداد اما بهنظر میرسد که رفتار علی نسبت به حسین بیشتر آسانگیرانه و حمایتآمیز بودهاست.[۵] رسول جعفریان روایاتی را که در آن حسین شبیه علی و حسن شبیه محمد معرفی شده را جعلی میداند؛ بهگفتهٔ وی تصویر ارائهشده در این روایات میتوانست بهمنظور تخریب چهرهٔ علی و عاشورا باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایشهای عثمانی بودند.[۱۷۶][یادداشت ۱] سید محمدحسین طباطبایی دربارهٔ مقایسهٔ رفتار حسن بن علی و حسین بن علی مینویسد:
و از اینجا روشن میشود که آنچه برخی از مُفَسِّرینِ حوادث گفتهاند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقهٔ مختلف داشتند و امام حسن مَسلَکِ صلح را میپسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح میداد، [...] سخنی است نابجا؛ زیرا میبینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت.[۱۷۷]
محمد عمادی حائری معتقد است حسین را در اکثر منابع شبیه به محمد دانستهاند و در یک روایت وی را شبیهترین فرد به محمد بیان کردهاند. روایتی نیز موجود است که علی، حسین را شبیهترین فرد به خود از نظر رفتار میداند.[۱۷۸]
حسین احترام حسن را نگه میداشت و حرفی روی حرفش نمیزد. محمد حنفیه نیز همین برخورد را با حسین داشت. حسین بخشنده بود و در مدینه بهخاطر این صفت معروف شده بود و غلامان و کنیزانش را در صورت مشاهدهٔ خوشرفتاری آزاد مینمود. روایتی وجود دارد که معاویه کنیزی را بههمراه اموال و لباس فراوانی برای حسین فرستاده بود. وقتی این کنیز آیاتی از قرآن و شعری در مورد ناپایداری دنیا و مرگِ انسان را خواند، حسین وی را آزاد نموده و اموال را به او بخشید. یک بار یکی از غلامان حسین کاری نادرست انجام داد. اما پس از آنکه غلام آیه «وَالْعافینَ عَنِالنّاس» را خواند، حسین او را بخشید و پس از آن غلام آیه «وَاللّهُ یُحِبُّالْمُحسِنین» را به زبان آورد و حسین غلام را بهخاطر این کار آزاد کرد. حسین، دِیْنِ اُسامَة بن زِیْد را که بیمار شده بود و ناتوان از پرداخت آن بود، پرداخت. روایتی وجود دارد که حاکی است حسین املاک و اجناسی را که به وی ارث رسیده بود، پیش از دریافت آنها بخشید و همچنین دِینِ مرد دیگری را پس از آنکه به سه پرسش حسین پاسخ داد، پرداخت و انگشتریاش را به آن مرد بخشید. یک زن و مرد یهودی با مشاهدهٔ بخشندگی حسین مسلمان شدند. حسین به معلمِ فرزندانش مال و پوشاک فراوان بخشید و دهانش را پر از دُرّ کرد در حالی که اذعان میداشت که این جبرانگر ارزش کار معلم نیست. مردی شامی یک بار به حسین و علی ناسزا گفت، اما حسین از او درگذشت و او را مورد مهربانی و لطف خود قرار داد. گفتهاند که جای کیسههای آذوقهای که حسین برای مسکینان میبُرد در روز عاشورا بر بدنش آشکار بود.[۱۷۹]
حسین در قرآن و حدیث
آیات مرتبط با حسین
سورهٔ انسان
سید محمدحسین طباطبایی، از مفسّران شیعه، در بحث روایی تفسیر این سوره، با گزارش روایات موجود در کتابهای اهل سنّت و شیعه، شأن نزول این سوره را مرتبط با علی و فاطمه و داستان بیماری فرزند یا فرزندانشان و نذر برای بهبودیشان برمیشمارد. او با توجه به روایات ترتیب نزول سُوَر و سیاق آیات و روایات دیگر مربوط به آن، این سوره را مدنی میداند. سپس با نقل برخی روایات اهل سنت دربارهٔ مردی سیاه و دیدارش با پیامبر و شأن نزول سوره دربارهٔ آن مرد، به نقد و بررسی این روایات پرداخته و با ذکر دلایل این انتساب را رد، و نزول این سوره دربارهٔ اهل بیت را اثبات میکند.[۱۸۰]
از مفسران اهل سنت، شهابالدین آلوسی در روحُالْمَعانی، ضمن گزارش روایات و گفتههای دیگر مفسران، این داستان را گزارش میکند و آن را دربارهٔ اهل بیت میداند. او با توجه به گزارشهای تِرْمِذی و ابن جُوزی و ظاهر آیات میگوید این گفتهها ایجاب میکند که این سوره مدنی باشد و دلیل آن را فرزندان علی و فاطمه میداند که در مدینه متولد شدند و این موضوع با ظاهر آیات تعارضی ندارد.[۱۸۱] فخر رازی در تفسیر کبیر داستان بیماری فرزندان علی و فاطمه را بهنقل از زَمَخْشَری در کَشّاف و واحدی در اَلْبَسیط میآورد، امّا میگوید دلیلی برای اختصاص این آیات به علی بن ابیطالب، فاطمه و فرزندانشان نیست، بلکه این آیات دربارهٔ همهٔ ابرار مانند صحابه و تابعینِ مُتَّقی مصداق دارد؛ مگر اینکه این آیات دربارهٔ صدورِ طاعتِ مخصوصی از جانب آنان نازل شدهباشد.[۱۸۲]
آیهٔ مباهله
بهنوشتهٔ محمدحسین طباطبایی، مفسر شیعه، رویداد مُباهِله از رویدادهای صدر اسلام و ماجرای رویارویی پیامبر اسلام و اهل بیتش از یکسو و مسیحیان نَجران از سوی دیگر است. در این رویداد، مسیحیان نجران با پیامبر دربارهٔ درستی دعوتش مُحاجّه (دلیل آوردن) کردند و این گفتگو سرانجام به آنجا کشید که با درخواست مباهله از سوی محمّد مواجه شدند.[۱۸۳][۱۸۴] دو طرف با افراد خود در محل مباهله حاضر شدند. هنگامی که مسیحیان دیدند محمّد با عزیزترین کسان و اعضای خانوادهاش، — علی، فاطمه، حسن و حسین — آمده تا با آنان مباهله کند، یقین کردند که از این مباهله سلامت نخواهند ماند، چراکه رفتار محمّد نسبت به خانوادهاش، نشان از اطمینان او نسبت به عقیدهٔ خود دارد.[۱۸۵] در تفسیر روحالمعانی نیز پس از بیان داستان محاجهٔ مسیحیان با محمّد دربارهٔ عیسی و پیشنهاد مباهله از سوی محمّد، روایات موجود نقل شده و نویسنده بیان کرده که منظور از افراد در آیهٔ مباهله، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند و ادامه میدهد که این موضوع دلالت بر برتری اهل بیت دارد.[۱۸۶] از مفسران اهل سنت، فخر رازی در تفسیر کبیر، بیضاوی در انوار التنزیل، مَحَلّی و سُیوطی در تفسیرُ الْجلالِیْن، ابن کثیر در تفسیرُ الْقرآنِ الْعَظیم و ابن عَطیّه اَندِلُسی در اَلْمُحَرَّرُ الْوَجیز نیز، افراد حاضر در مباهله را، علی، فاطمه، حسن و حسین دانستهاند.[۱۸۷][۱۸۸][۱۸۹][۱۹۰][۱۹۱]
آیهٔ تطهیر
علّامه طباطبایی در بحث جامعی در تفسیر این آیه در المیزان، مخاطب این آیه را اصحاب کسا شامل محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین میداند و به احادیث آن که تعداد آنها بیش از هفتاد حدیث است و بیشتر از طریق اهل سنّت هستند اشاره میکند. راویان این حدیث نزد اهل سنت امّسَلَمه، عایشه، ابوسعید خُدری، سعد، واثِلة بن اَسقَع، ابِیالْحَمراء، ابنعباس، ثوبان غلام آزادشدهٔ پیامبر اسلام، عبدالله بن جعفر، علی بن ابیطالب، و حسن بن علی هستند و نزدیک به چهل طریق از آنان نقل شدهاست. راویان نزد شیعه علی بن ابیطالب، علی بن الحسین، محمد باقر، جعفر صادق و علی بن موسی الرضا، امسلمه، ابوذر، ابیلیلی، ابوالاَسوَد دُؤِلی، عمرو بن میمون اودی، و سعد بن ابیوقاص هستند که بیش از سی طریق از آنان نقل شدهاست.[۱۹۲] آلوسی در تفسیر خود ضمن بیان روایات مختلف دربارهٔ مصداق اهل بیت در این آیه، به حدیث کسا اشاره میکند و اهل بیت را اصحاب کسا میداند. اما در ادامه و در بحث عصمت و طهارت، ضمن بیان نظر شیعه و رد آن، قائل به عصمت و طهارت اهل بیت نیست و این آیه را شرط میداند، نه آیهای که خبری باشد و در گذشته انجام شدهباشد.[۱۹۳] طبری در جامعُ الْبَیان بسیاری از احادیث را نقل میکند که این آیه را دربارهٔ علی، فاطمه، حسن و حسین میدانند و میگوید که بعضی قائل به این هستند که منظور از اهل بیتِ پیامبر، اینان هستند.[۱۹۴] بیضاوی در انوار التنزیل نیز میگوید شیعیان معتقدند که این آیه دربارهٔ علی، فاطمه و دو فرزندشان است و دربارهٔ عصمتِ آنان، به این آیه احتجاج میکنند، اما این احتجاج با قبل و بعد آیه متناسب نیست و احادیث هم تنها به این اشاره دارد که اینان از اهل بیت پیامبر بهشمار میروند.[۱۹۵] فخر رازی در تفسیر کبیر میگوید نظرات مختلفی دربارهٔ کیستی اهل بیت در این آیه هست؛ امّا نظر معتبرتر این است که اهل بیت، فرزندان پیامبر — فاطمه — و همسران و حسن و حسین و علی هستند.[۱۹۶] ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم حدیث ایستادن پیامبر بهمدت شش ماه بر در خانهٔ فاطمه و صدازدن اهل بیت برای نماز و حدیث کسا را بیان میکند.[۱۹۷] ابن عطیه در المحرر الوجیز با اشاره به حدیثی از پیامبر میگوید این آیه در حق پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین نازل شدهاست.[۱۹۸] ماتُریدی در تَأویلاتُ أَهلِ السُّنَّة میگوید شیعیان با استناد به حدیث کسا، این آیه را دربارهٔ اهل بیت — علی، فاطمه، حسن و حسین — میدانند.[۱۹۹]
آیهٔ مودت
در المیزان دربارهٔ آیهٔ ۲۳ سورهٔ شُوریٰ و در توضیح و تفسیر این آیه، ضمن گزارش گفتههای مختلف مفسران و سنجش و نقد آنها، آمدهاست که مقصود از «مَوَدَّتِ قُربیٰ»، محبّت اهل بیت محمّد — علی، فاطمه، حسن و حسین — است؛ و در ادامه نیز روایات گوناگون از طریق اهل سنت و شیعه که به این موضوع تصریح شده، آمدهاست.[۲۰۰] آلوسی در تفسیر این آیه، روایتی را از ابنعباس نقل میکند که در آن، از پیامبر دربارهٔ کیستیِ «قُربیٰ» در این آیه پرسش شده و پاسخ پیامبر علی، فاطمه، حسن و حسین بودهاست؛ و سپس آلوسی ماجرای برخورد مرد شامی با علی بن الحسین و خواندن این آیه از سوی علی بن الحسین را بیان میکند؛ و ادامه میدهد اخبار و احادیث دربارهٔ نزول این آیه در شأن اهل بیت چنان زیاد است که احصاء و شمرده نمیشود؛ و در پایان هم حدیث سفینه را ذکر میکند. ازسویدیگر، در روحالمعانی در رد ادعای شیعه مبنی بر امامت اهل بیت براساس این آیه، آمده که منظور از مودّت، دوستی اهل بیت است و این آیه دلالتی بر واجبُ الامامة و واجبُ الطاعه بودن شخص واجبُ المحبة نیست.[۲۰۱] طبری در جامع البیان با اشاره به معانی مختلف «قُربیٰ»، در تفسیر آیه میگوید منظور نزدیکان پیامبر هستند.[۲۰۲] فخر رازی در تفسیر کبیر بهنقل از تفسیر کشّاف زمخشری و نیز ابن عطیه در المحرر الوجیز میگویند از پیامبر دربارهٔ مراد از نزدیکانش (قربیٰ) پرسش شد و او پاسخ داد منظور علی، فاطمه و دو پسرشان — حسن و حسین — هستند.[۲۰۳][۲۰۴] ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم داستان اسارت علی بن الحسین و خطاب فردی در دمشق به او، و پاسخ علی بن الحسین به او دربارهٔ کیستی «قربیٰ» را بیان میکند.[۲۰۵]
دیگر آیات
آیهٔ ۱۵ سورهٔ احقاف دربارهٔ زنی حامله صحبت میکند که درد و رنج بسیاری را تحمل میکند. این آیه را اشارهای به فاطمه زهرا، و فرزند را نیز حسین میدانند که در آن وقتی خداوند به محمد در مورد سرنوشت این نوه تسلیت گفت و محمد این موضوع را به فاطمه زهرا ابراز داشت و او بسیار پریشان شد.[۲۰۶] پس از آنکه خداوند اسامی پنج تن را به زکریا یاد داد،[۲۰۷] آیهٔ رمزآلود اول سورهٔ مریم — کهیعص — را برای زکریا به این صورت رمزگشایی کرد: ک = کربلا، ه = هلاک العترة، ی = یزید، ع = عطش، ص = صبر. این توضیح، جزئی از داستانی نسبتاً پیچیده است. این مطلب نشاندهندهٔ شباهت خارقالعادهای بین سرنوشت یحیی و حسین است که احتمالاً با توجه به این موضوع است که سر هر دو بریده، و در تشت قرار داده شد. وقتی جبرئیل نام پنج تن را به زکریا یاد داد، زکریا نام هر یک از آنها را به زبان آورد، در تمامی موارد بهجز حسین، وقتی نام را ادا میکرد حالتی مسرتبخش به وی دست میداد، اما وقتی نام حسین را بیان نمود، اشک در چشمان زکریا جاری شد. سپس خداوند به زکریا سرنوشت حسین را بیان نمود و زکریا گریست و از خدا درخواست کرد که پسری به وی دهد تا سرنوشتی همانند حسین را داشته باشد تا بتواند مصیبتی شبیه مصیبتی که محمد به آن دچار میشود را تحمل کند و خداوند به زکریا، یحیی را بخشید. حسین در تمامی مراحل سفر خود از مکه به سمت کربلا، به یاد یحیی میافتاد. بر طبق روایتی دیگر، خون حسین همانند خون یحیی به جوشش خواهد آمد و خداوند برای آنکه این جوشش را تسکین دهد، هفتاد هزار نفر از منافقان و کفار و مومنان شرور را نابود خواهد کرد همانگونه که این کار را برای انتقام از یحیی انجام داده بود.[۲۰۸] از آیات دیگری که شیعه آن را منتسب به حسین میداند میتوان به آیهٔ ۶ سورهٔ احزاب و ۲۸ سورهٔ زخرف اشاره نمود که در مورد ادامهٔ امامت از نسل تفسیر شدهاست. همچنین آیاتی چون ۷۷ سورهٔ نسا، ۳۳ سورهٔ اسرا و ۲۷ تا ۳۰ سورهٔ فجر — که در نزد شیعه سورهٔ حسین دانسته شده — از نظر شیعه به قیام و کشته شدن حسین اشاره میکند.[۲۰۹]
در سیرهٔ پیامبر اسلام
حسین در روایاتِ مربوط به «ثَقَلَیْن» در جایگاه مصداقی برای ثقلِ دوم قرار داده شدهاست. روایات مختلفی مبنی بر دلبستگی پیامبر اسلام به او وجود دارد که مهمترین آنها، روایتی از پیامبر در قالب دعا برای دوستداران حسین است. در گروهی دیگر از روایاتِ مربوط به حسنین، بههمراه حسن، «سرور جوانان اهل بهشت» معرفی شدهاست. نام او در شمار بیعتکنندگان در تجدید بیعت با پیامبر آمده که با توجه به سنِّ کمِ حسنین، نشاندهندهٔ هدف پیامبر در تثبیت جایگاه تاریخی–اجتماعی ایشان است. درک این موضوع با توجه به روایات دربارهٔ امامت ایشان در همه حال — چه قعود و چه قیام — و حضورشان در کنار پیامبر اسلام در قیامت بیشتر امکانپذیر است. جز این روایات، دو دسته روایت دیگر از پیامبر دربارهٔ حسین قابل تأمل است: نخست روایاتی دربارهٔ خاک سرزمین کربلا و ارتباطش با حسین؛ و دوم تعبیری در روایتی از پیامبر مبنی بر میراث نبوی بودنِ جُرئَت و سخاوت حسین بن علی است.[۲۱۰]
خبرِ سرنوشتِ حسین در میان گذشتگان
در زمان ولادت حسین جبرئیل به محمد خبر داد که امّت وی حسین را میکشند و نسل امامت از وی خواهد بود. روایات فراوانی وجود دارد که محمد اصحابش را از کشته شدن حسین باخبر کرده بود و بهجز محمد، علی و حسن نیز چنین مطلبی را بیان کرده بودند. خداوند نیز پیامبران پیشین را از ماجرای کشته شدن حسین باخبر کرده بود.[۲۱۱] علی نیز میدانست که حسین در کربلا کشته میشود و یک بار که از کنار این منطقه میگذشت، توقف کرد و گریست و به یادِ پیشگویی محمد افتاد. او کربلا را کَرْب (مصیبت) و بَلا (آزمایش) تفسیر کرد. کشتگانِ کربلا بدون هیچ حسابی به بهشت وارد میشوند.[۲۱۲]
آثار
از حسین بن علی روایات، خطبهها و نامههایی بهجا مانده که در منابع اهل سنت و شیعه موجود است. روایات از وی را میتوان به دو دورهٔ پیش و پس از امامت بخش بست. در دورهٔ نخست — که دوران زندگیاش در عصر حیات پدربزرگ، پدر، مادر و برادرش است — دستکم دو گونه روایت از او موجود است: نخست روایتهای او از این نزدیکانش، و دوم احادیث شخصِ وی. در منابع اهل سنت صرفاً جنبهٔ روایی–رجالی این روایات مدنظر قرار گرفتهاست. این دسته از مُسنَدها، مانند مسند صحابهٔ پیامبر اسلام دارای مسندی بهنام حسین بن علی نیز هستند. بزار در مسند خویش، مسند حسین بن علی را با ۴ حدیث و طبرانی مسند وی را با ۲۷ حدیث بهترتیب صحابه آوردهاند. در مسند حسین بن علی، افزونبر احادیث خود حسین، احادیثی از پیامبر اسلام و علی بن ابیطالب نیز موجود است. در عصر حاضر عزیزالله عطاردی مُسنَدُ الإمامِ الشَّهیدِ أبی عبداللهِ الْحُسَینِ بنِ علی را گردآوری کردهاست.[۲۱۳]
در دستهٔ خطبههای حسین بن علی، در منابع خطبههایی از وی در دورهٔ پیش از امامت موجود است که برخی بسیار مشهورند. از این دست، خطبهٔ حسین بن علی پس از بیعت همگانی با علی بن ابیطالب و دیگر، خطبهاش در نبرد صفین است. از دیگر نمونهها شعری از حسین در فقدان برادرش حسن پس از خاکسپاری وی است. خطبهها و نامههای حسین بن علی در دوران امامتش بیشتر از دوران پیش از امامتش است. نامههای او با شیعیان و نیز نامههایش با معاویه دربارهٔ پایبندی به عهدنامهٔ صلح، رَدّیه بر عملکرد معاویه بهویژه دربارهٔ یزید و نیز خطبهها و نامههای وی در قالب اندرزنامه در آغاز دوران خلافت یزید در منابع ذکر شدهاست. بخش مهمی از خطبهها و نامهها متعلق به دورهٔ قیام حسین بن علی است. نامهنگاریها با کوفیان، بصریان و اشخاصی مانند مسلم بن عقیل از این دستند. احادیثی دربارهٔ موضوعات فقهی، تفسیری، عقاید، حِکَم و مواعظ، ادعیه، اندرز و شعر نیز از حسین باقی است که در منابع شیعه و اهل سنت بهصورت پراکنده موجودند و در قالب مجموعههایی تدوین و منتشر شدهاند. اَلْمُنتَخَبُ فی جَمعِ الْمَراثیِ و الْخُطَب از فَخرالدّین طُرَیْحی (سدهٔ یازدهم هجری)، مَوسوعَةُ کَلِماتِ الْإمامِ الْحُسَین و خُطَبُ الْإمامِ الْحُسَین عَلیٰ طَریقِ الشَّهادَة از لَبیب بَیْضون، دیوانُ الْحُسَیْنِ بنِ علی از محمد عبدالرحیم، رَسائِلُ الْإمامِ الْحُسَین از عبدالکریم قزوینی، خُطَبُ الْإمامِ الْحُسَین از محمدصادق نجمی، بَلاغَةُ الْحُسَین از مصطفی آلاعتماد از این آثارند. از حسین بن علی دعاهایی نیز بر جای مانده که در قالب مجموعههایی با عنوان اَلصَّحیفَةُ الْحُسَیْنیَّة یا أَدعیَةُ الْإمامِ الْحُسَین منتشر شدهاست.[۲۱۴]
موقعیت علمی و روایی حسین
حاج منوچهری میگوید حسین در منظر شیعه بهعنوان انتقالدهندهٔ امامت و وصایت مطرح است؛ او با درک روزگار پیامبر اسلام، علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا، سبب ترویجِ علمِ علوی بهوسیلهٔ تبیین سلسلهٔ وصایت است. از منظر رجالی–تاریخی وی در جایگاه صحابی پیامبر و علی بن ابیطالب و نیز راویِ فاطمه زهرا قرار دارد. تعالیم حسین از جد و پدرش در مباحث مختلف بهویژه در منابع شیعی بسیار نمود یافته و سلسلهٔ روایت از شاگردان حسین و انتقال علم امامت در قالب مفهوم وصایت و امامت از آدم تا خاتم و سپس تا مهدی مورد بحث واقع شدهاست. بهباور شیعه، معلمِ امامان کسی جز معصوم نیست، اما در منابع اهل سنت، گزارش شده که حسین از عمر و جمعی دیگر از صحابه حدیث شنیده است و نیز نقل شده که علی بن ابیطالب قاری نامدار کوفه، ابوعبدُالرَّحمٰن سُلَمی را به معلمی حسنین گماشت.[۲۱۵]
منابع اهل سنت به سَبکِ محدثان، در دستهبندی سنتی استادان و شاگردان، حسین را در طبقات رجالی معرفی کردهاند. در میان بسیاری از این منابع، از روایات حسین استفاده شده تنها به این دلیل که در سلسلهٔ راویان حدیث نام حسین قرار دارد، بهویژه آنکه بسیاری از مفاهیم در سیرهٔ پیامبر اسلام، بهواسطهٔ علی بن ابیطالب توسط حسنین منتقل شدهاست. از سوی دیگر یاران و اصحاب حسین، مخاطب و راوی خود او بودهاند. در منابع رجالی اهل سنت، فرزندان حسین — سجّاد، فاطمه و سُکَیْنه —، زید بن حسن — برادرزادهٔ حسین —، عَکرَمه، عُبَیْد بن حُنَیْن، فرزدق، عامِر شَعبی، شُعَیْب بن خالد و طلحهٔ عقیلی بهعنوان راویان وی شمرده شدهاند. از این میان، سجاد و فرزندش محمد باقر، بیشترین روایت را نقل کردهاند.[۲۱۶]
کرامات و فضائل حسین به روایت شیعه
بخش نخست از روایات دربارهٔ کرامات حسین در نگاه شیعه به تولد حسین و پیش از آن اختصاص دارد. در این دسته از روایات بیشتر به نزول جبرئیل نزد پیامبر اسلام جهت تبریک یا نوید تولد فرزندِ کشتهشده بهدست امتش، آوردن مقداری خاک کربلا برای پیامبر برای توصیف مکانِ کشته شدن کودکِ تازهمتولدشده، و ناراحتی فرشتگان برای کشتن این کودک اشاره میشود. دیگر، بیان جایگاه حسین و برخی از فرشتگان مانند رَفائیل که در بعضی روایات، خبررسانِ کشتهشدن حسین است؛ تبیین ارتباط و شباهت میان ماجرای حسین و یَحیی بن زَکریّا و جایگاهِ یکسانِ قاتلان آنان در قیامت؛ و نیز نخستین لعنتکنندگان بر قاتلان حسین که ابراهیم، موسی، داوود و عیسی بودهاند. دومین دستهٔ کرامات یادشده برای حسین، مداوای بال شکستهٔ فرشتهای بهنام رفائیل با لمس حسین در آغاز ولادت است؛ و نیز مداوای برخی بیماریها بدون طبابت و به کرامت است. سومین گروه روایات به کراماتِ پس از شهادت حسین مربوط میشود مانند خونینرنگ شدن آسمان در روز عاشورا و بارشِ خاکستر و خون و گرفتگی خورشید؛ شیوَن همهٔ موجودات در خشکی و دریا و آسمان و فرشتگان و جِنّیان؛ و جاری شدن خون از زیر هر سنگ.[۲۱۸]
داستانهایی دربارهٔ حسین از ابتدا تحت تأثیر جایگاه او بهعنوان امام شیعه و یکی از چهارده معصوم — که در جهانشناسی شیعه، ذاتی فراطبیعی به آنان اعطا شده — قرار داشت. بسیاری از داستانها از معجزات خونِ حسین و سر بریدهٔ سخنگوی او نشأت گرفت از جمله مکالمهٔ یک کشیش که موجب میشود یک کشیش بیزانسی در زمرهٔ بازیگران دربار یزید در تعزیه جای بگیرد. داستانها و نمادهای مربوط به حسین تحت تأثیر درونمایههای فرهنگ ایرانیِ قبل از اسلام نظیر خون سیاوش و انتقام اوست. همچنین لاله بهعنوان نمایندهٔ خون و رنج شهدا و نقش برجستهٔ اسب قهرمان؛ علاوه بر این در تضاد با حسین که ذاتی بهشتی دارد، قاتلان او اهریمن جلوه داده شده و بهصورت حیوان در میآیند و باور بر این است که انتقام آخرالزمانی، نسل آنها را عذاب خواهد داد. مخاطبین مخصوصاً حکایاتی در خصوص تولد حسین، سرنوشت غمبار او و برادرش حسن و معجزات مربوط به مرگ او و پیامدهایش را بسی احساساتبرانگیز مییابند. احادیث در خصوص حسین مکرراً منتشر میشد و محمدباقر مجلسی در کتاب خود بحارالانوار آنها را جمعآوری کردهاست.[۲۱۹]
سه گونه باور نسبت به حسین وجود دارد: آنهایی که عنصر جهانشناسانه در آنها غالب است و «نور» در آنها نقش مهمی دارد، آنها که شخصیت آخرالزمانی دارند و آنهایی که حسین در آنها شخصیتی تاریخی دارد که برای محققان شناخته شدهاست، ولی در هالهای از معجزات قرار دارد که او را به جایگاهی فراانسانی بالا میبرد. بهباور ولیری در گروه اول که حاصل تأثیر باورهای ماوراءالطبیعی، خیلی قدیمیتر از اسلام و بسطدادهشده از سوی غُلاتِ شیعه است، حسین کارکردی در پیوند با دیگر اهل بیت دارد و کاملاً برابر برادرش حسن است.[۲۲۰]
آرامگاه
آرامگاه حسین بن علی در شهر کربلا و نزدیک به ۹۰ کیلومتری جنوب غربیِ بغداد قرار دارد. این آرامگاه احتمالاً دو سده پس از واقعهٔ کربلا شکل گرفته و تا سدهٔ سیزدهم هجری بازسازی شده و گسترش یافته است. مدفن حسین بن علی در ابتدا دارای ساختمان نبود و با علامتی ساده نشان شده بود. پس از آن در سدهٔ سوم هجری، یادمانی بر آن بنا شد که در دوران برخی از خلفای عباسی و امیران دیلمی و حُکّامِ ایلخانی و عثمانی مورد توجه واقع شد و بهمرور بیش از پیش به آن پرداخته شد و شهر کربلا پیرامون آن ساخته شد و گسترش یافت.[۲۲۱]
روایات متعددی در مورد مکان دفن سر حسین وجود دارد. در کنار پدرش علی در نجف، خارج از کوفه اما نه در کنار علی، در کربلا به همراه بدن کاملش، در بقیع، در مکان نامعلومی در دمشق، در رَقّهٔ سوریه، در قاهره که توسط فاطمیان به آنجا برده شده در مسجدی به نام محسن اَلْاَمین که از نام حسین برگرفته شده دفن شده است.[۲۲۲]
سوگواری محرم
پس از واقعهٔ عاشورا، طولی نکشید که اولین زائران حسین برای یادبود شهادت او مراسم عمومی به راه انداختند.[۲۲۳] در زمان امامان پنجم و ششم شیعه، محمد باقر و جعفر صادق، کربلا به یک نقطهٔ مهم زیارتی تبدیل شده بود.[۱] تا اوایل سدهٔ چهارم هجری، عزاداری برای حسین بن علی، مخفیانه و با توجه به اصل تَقیّه میان خواصِ شیعه برپا میشده است. اما برپایی عزاداری عمومی واقعهٔ عاشورا بیش از هزار سال است که دوام یافته است. مُعِزُّالدُّولهٔ دِیْلَمی در دورهٔ بوییان گرامیداشت عمومی عاشورا را در بغداد بهجاآورد. بهگزارش دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، پس از سقوط آل بویه، با وجود نگاه واقعبینانهٔ برخی حاکمان اهل سنت مانند تیمور به واقعهٔ عاشورا، اما باز هم بهخاطر مخالفت حکومتها با شیعیان، عزاداری کموبیش مخفیانه برگزار میشد. اما بههرحال در عصر تیموری، زمینهٔ عزاداری عاشورا در حکومت تیموری، بهویژه در ماوَراءُالنَّهر فراهم آمد. سوگواریهای محرم با گرایش صفویان به تشیع و رسمی کردن آن در ایران اعتبار، و بهویژه در ماههای مُحَرَّم و صَفَر گسترش یافت.[۲۲۳]
منبعشناسی
زندگینامه
در سدههای نخست هجری روایت زندگی حسین بن علی نظیر دیگر اهل بیت رایج بودهاست. برخی از این آثار اختصاصاً به حسین بن علی پرداختهاند. از برخی دیگر از این زندگینامهها که به بیان شرححال وی بههمراه دیگر پیشوایان شیعه پرداختهاند، میتوان مَقاتِلُ الطّالِبین اثر محمد بن علی بن حمزه علوی (د. ۲۸۷ ه.ق)، مَقاتِلُ الطّالِبین اثر ابوالفرج اصفهانی (د. ۲۸۹ ه.ق) و اَلْمُبَیَّضَة اثر ابوالعباس بن عمار ثقفی (د. ۳۱۹ ه.ق) را برشمرد. پس از آن زندگینامهنویسی با رویکرد مذهبی و کلامی رواج یافت، ازجمله شَرحُ الْأخبار اثر قاضی نعمان (د. ۳۶۳ ه.ق) فقیه اسماعیلی، تُحَفُ الْعُقول اثر ابن شعبه حرانی (د. ۴۱۳ ه.ق)، اَلْإرشاد اثر شیخ مفید (د. ۴۱۳ ه.ق) با تمرکز بر موضوعات کلامی امامیه، نُزهَةُ النّاظِر اثر حُلوانی (سدهٔ پنجم هجری)، فَرائِدُ السِّمْطَیْن اثر امام الحرمین جوینی (د. ۴۷۸ ه.ق) متکلم اشعری، اَلإحتِجاج اثر احمد طبرسی با تمرکز بر مباحثات و مناظرات، اَلْخَرائِجُ وَ الْجَوارِح اثر قطبالدین راوندی (د. ۵۷۳ ه.ق)، مَناقِبُ آلِ ابیطالب اثر ابن شهرآشوب (د. ۵۸۸ ه.ق) با تمرکز بر مناقب و کرامات، کَشْفُ الْغُمَّة فی مَعرِفَةِ الأئِمَّة اثر علی بن عیسی اِربِلی (د. ۶۹۲ ه.ق)، اَلْأئِمَةُ الْإثنیٰ عَشَر اثر شمسالدین محمد بن طولون (د. ۹۸۳ ه.ق) فقیه حنفی ، سُبُلُ الْهُدیٰ اثر محمد بن یوسف صالحی شامی (سدهٔ دهم هجری) نگارش شد. ابن عساکر در تاریخ دمشق بخش مفصلی را به زندگینامهٔ حسین بن علی اختصاص داده است.[۲۲۴]
مقاتل، مزار، مرثیه و تعزیه
رسول جعفریان پنج مقتل را که در قرن دوم تا اوایل قرن چهارم هجری نوشته شدهاند از منابع اولیهٔ قابل توجه میداند. این مقاتل توسط اَبومِخْنَف، ابن سعد، بَلاذُری، دینوَری، و ابن اعثم نوشته شدهاند.[۲۲۵] از کهنترین مقاتل دست اول مقتل الحسین جابر بن یزید جُعْفی (د. ۱۲۸ ه.ق) از اصحاب محمد باقر و جعفر صادق است. شاگرد جابر جعفی، ابومخنف (د. ۱۵۷ ه.ق) از منظر گردآوری تمام اقوال و روایات و نه با رویکرد مذهبی به نگارش مقتل الحسین پرداخت و به جهت دقت و صحت در نقل مطالب مورد اعتماد مورخین بعدی قرار گرفت.[۲۲۶] کهنترین منبع تاریخی دست اول در دسترس نوشته ابومخنف است که بهطور تقریباً کامل از دو طریق کتاب تاریخ طبری و کتاب اَلْاِرشاد شیخ مفید در دسترس است.[یادداشت ۲] از سایر گزارشهای تاریخی جز اندکی در خلال کتابهای تاریخ چیزی در دسترس نیست.
بهجز نسخهٔ خطی از کتاب ابومخنف که در برلین نگهداری میشود و لئورا وچا ولیری آن را تماماً معتبر نمیداند، مهمترین منابع در این زمینه، طبری و بلاذری هستند. روایات طبری در این زمینه به سه دسته تقسیم میشوند:
- روایاتی که در کتاب ابومخنف (د. ۱۵۷ ه.ق) و از شاهدان عینی واقعه نقل شدهاند.
- روایات متعددی که از هِشام بن محمّد کَلْبی نقل شده و او نیز اکثراً از استادش، ابومخنف نقل کردهاست.
- روایاتی از محدثان دیگر که اکثراً اطلاع مهمی بهدست نمیدهند.
بلاذری همان منابع طبری را بهکار گرفته اما آنها را خلاصه کرده و آن روایتها را بزرگنمایی میداند و علاوه بر آنان روایتهای دیگری نیز دارد؛ ولیری بر این باور است که تاریخنگاران دیگر مانند دینوری، یعقوبی، ابن عبد رُبَیْحه و غیره، اطلاع خاص دیگری به دست نمیدهند چون روایتهاشان را از ابومخنف گرفتهاند. شیعیان این آثار که مؤلفانشان گرایشهای شیعی دارند را معتبر میدانند، که بیشتر این روایتها از روایتهای شیخ مفید سرچشمه گرفتهاند. برخی دیگر از این آثار به نقد روایتهای ساختگی میپردازند. در قرن هفتم هجری، روایتهای ساختگی و رمانتیک اضافه شد. این اغراقها و روایتهای ساختگی توسط ابن کثیر مورد نکوهش تندی قرار گرفت.[۲۲۷]
در سدهٔ سوم هجری مقتلنویسی با رویکرد اِخباری ادامه یافت ازجمله یعقوبی و طبرانی به بیان حوادث کربلا پرداختند؛ و نیز ابواسحاق نهاوندی (د. ۲۶۹ ه.ق)، ابراهیم بن محمد ثقفی (د. ۲۸۳ ه.ق) و محمد غَلّابی (د. ۲۹۸ ه.ق) برای نمونه به مقتلنویسی با این رویکرد پرداختند. در سدهٔ چهارم هجری بهسبب دسترسی راحتتر به روایات و نیز تشدید جهتگیریهای مذهبی و کلامی، مقتلنویسی اِخباری جای خود را به بیان مباحث اعتقادی دربارهٔ کشته شدن حسین بن علی داد که برای نمونه میتوان از خِصال اثر شیخ صدوق (د. ۳۸۱ ه.ق) نام برد و نیز آثاری تحت عنوان زیارة یا مزار ابیعبدالله الحسین دربارهٔ فضیلت عزاداری، گریستن و زیارت قبر حسین تألیف شد نظیر آثار عبیدالله بن ابیزید انباری (د. ۳۵۶ ه.ق)، محمد بن عباس غاضری و ابُوالْمُفَضَّل شیبانی (د. ۳۸۷ ه.ق). معروفترین اثر از این زمره کامِلُ الزّیارات اثر ابن قولِوَیْهْ (د. ۳۶۹ ه.ق) است. حتی در میان غیرشیعه نیز ابواسحاق اسفراینی (د. ۴۱۸ ه.ق) به این موضوع پرداختهاست.[۲۲۸]
در سدههای بعد آثار این حوزه متأثر از نوشتههای سدهٔ چهارم بودهاست. ازجمله آثار مطرح سدههای بعد مَقتَلُ الْحُسَیْن اثر مُوَفَّق بن احمد خوارزمی (د. ۵۶۸ ه.ق) از حنفیان مایل به شیعه است. در سدهٔ هفتم هجری نیز اثر مشهور لُهوف توسط سید بن طاووس (د. ۶۶۴ ه.ق) با رویکرد مرثیه بر حسین بن علی نگاشته شدهاست. در همین زمان اهل سنت نیز آثاری نظیر دُرَرُ السِّمط فی خَبَرِ السِّبط را در مرثیه بر حسین بن علی نگاشتهاند.[۲۲۹]
در سدهٔ نهم و دهم هجری فارسینویسی در مجالس مذهبی رونق یافت و استقرار صفویه نیز آن را تشدید کرد. ازجمله آثار این دوره، رُوضَةُالشُّهَداء اثر حسین واعظ کاشفی (د. ۹۱۰ ه.ق) است که برای مجالس عزاداری حسین بن علی تدوین شد و مطالب آن فاقد سند است و بهمنظور شوراندن و پروراندن احساسات شنوندگان تألیف شدهاست. این اثر نقطهٔ عطفی در عزاداری به زبان فارسی بوده و جریانی ادبی را ایجاد کرده که تا چند سده تداوم یافتهاست بهطوری که مفهوم روضه و روضهخوانی با این اثر وارد ادبیات و فرهنگ فارسیزبانان شدهاست. در سدهٔ دهم حسین ندایی یزدی نیشابوری روضةالشهداء را به نظم درآورد و پس از محمد فضولی (د. ۹۷۰ ه.ق) با تألیف حَدیقَةُالسُّعَداء آن را به ترکی آذربایجانی ترجمه کرد. همچنین محتشم کاشانی (د. ۹۹۶ ه.ق) با سرودن ترکیببند با مطلع «باز این چه شورش است»، مرثیهسرایی منظوم را متحول ساخت.[۲۳۰]
در سدهٔ دوازدهم و سیزدهم هجری عزاداری گسترش یافت و تعزیه و شبیهسازی (شبیهخوانی[۱]) نیز رونق گرفت که هم نتیجهٔ جریان فرهنگی روضةالشهداء و هم متأثر از سیاستهای حکومت قاجار بودهاست.[۲۳۱]
در دورهٔ معاصر با قوت گرفتن حرکتهای انقلابی و اصلاحی در جهان اسلام، قیام حسین بن علی دستمایهٔ آثاری روشنگرانه از این سنخ شد. ازجمله اَلْحُسَیْن، اَبُوالشُّهَداء اثر عباس محمود عقاد با رویکردی جریاننگر و ثَورَةُ الْحُسَیْن فِی الْوجدانِ الشَّعبی اثر محمدمهدی شمسالدین با اطلاق کلمه «ثوره» (انقلاب) به حرکت حسین و نَهضَتُ الْحُسَین اثر هبهالدین حسینی شهرستانی به زبان عربی نگارش شد. همچنین در ایران آثاری چون شهید جاوید اثر نعمتالله صالحی نجفآبادی با رویکرد قیام برای تشکیل حکومت و حسین وارث آدم اثر علی شریعتی با تأکید بر خون شهید در آغازگری حرکت انقلابی مردمی تأکید کردهاست. مرتضی مطهری نیز در تحریفات عاشورا و حماسهٔ حسینی به رویکرد پیرایش تحریفات و خرافات و الگوگیری از قیام حسین پرداختهاست. پس از انقلاب ایران نیز آثار فراوانی با مضمون قیام حسین بن علی برای مبارزه با جور ظالم تدوین شدهاست از جمله دائرةالمعارف موضوعی با عنوان دائرةالمعارف الحسینیه اثر محمدصادق محمد کرباسی و فرهنگ عاشورا از جواد محدثی در این زمره است.[۲۳۲]
یک جریان دیگر با هدف پیرایش عزاداری از تحریفات و خرافات در سدههای اخیر شکل گرفتهاست. منتقدانی نظیر مرتضی مطهری در کتاب حماسهٔ حسینی میگویند که نبرد کربلا در برخی از منابع بهخصوص کتابهایی که در سدههای اخیر برای مجالس روضه و عزا نوشته شده، بهشدت دچار تحریف شدهاست نظیر روضةالشهداء اثر حسین واعظ کاشفی، مُحْرِقُ الْقُلوب اثر مهدی نراقی، و اَسرارُ الشَّهادَة اثر فاضل دربندی.[۲۳۳]
آثار دربارهٔ حسین بن علی
کتابشناسی
در پژوهشی از محمد اسفندیاری دربارهٔ کتابشناسی حسین بن علی، کتابشناسیِ کتابشناسیها در اینباره انجام شده و چهل و سه کتابشناسی دربارهٔ حسین بن علی بهدست آمده است. این کتابشناسیها شامل کتاب یا بخشی از یک کتاب و یا مقاله هستند. بیشتر این کتابشناسیها فاقد روشی علمی و دارای کاستیاند. کاملترینِ آنها، بخشی است از کتاب مُعجَمَ ما کُتِبَ عَنِ الرَّسولِ و أهلِ بَیْتِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم اثر عَبدُالْجَبّار رِفاعی که دربردارندهٔ معرفی ۳۲۱۵ کتاب و مقاله است و البته کاستیهایی دارد.[۲۳۴] محمدحسین صادقپور تعداد ۱۵ کتابشناسیِ دیگر نیز بر پژوهش اسفندیاری افزوده است.[۲۳۵]
آثار ادبی
در نظم و نثر ادبیات فارسی، نام حسین بن علی یا مشهورترین کنیهاش «اباعبدالله» و برخی القابش مانند مظلوم کربلا، سیدالشهداء، سالار شهیدان، سرور آزادگان و شاه تشنهلبان یا نامهای همراه یا در تقابل با او مانند کربلا، عاشورا، شمر و یزید بخش بزرگی از شعر مذهبی فارسی را شامل میشود که به آن «شعر عاشورایی» گفته میشود. بزرگداشت یا عزاداری برای حسین بن علی تا سال ۳۵۲ ه.ق — که مُعِزُّالدُّولهٔ دِیْلَمی دستور اقامهٔ عزا داد — ممنوع بود. پس از آن در دورهٔ آزاداندیشی سامانیان و نیمهٔ دوم سدهٔ چهارم هجری، وضع آرام بود. نیمهٔ دوم سدهٔ پنجم و سراسر سدهٔ ششم هجری، دوران فشار مذهبی بر مخالفان مذهبی حکومت بود. در سدههای هفتم و هشتم هجری، اشعار مذهبی رواج یافت و در ابتدای سدهٔ هشتم در عصر اولجایتو، سوگواری عاشورا مجدداً برپا شد. آثار منثور در اینباره را میتوان به دو دستهٔ متون تاریخی و متون عرفانی و ادبی بخش بست. در دستهٔ اول که دارای ارزش ادبی نیز هست، گزارشهایی از رویداد عاشورا بیان شده که ارزش تاریخی نیز دارد، مانند آثاری از مسعودی، بیهقی، بیرونی، ناصرخسرو، راوندی و حمدالله مستوفی. دستهٔ دوم آثار منثور بهخاطر بیان ادبی فضائل حسین بن علی و یارانش، بیشتر به شعر نزدیک است و از دیدگاه فلسفی نیز، شعر منثور شمرده میشوند. آثار کَشفُالْمَحجوب هُجْویری، کَشفُالأسرار و عُدَّةُالأبرار رشیدالدین میبدی، عبدالکریم قُشَیْری، تَذکِرَةُالأُولیاء عطّار، آثار مولوی و فیهِ ما فیه، افلاکی، اسیری لاهیجی، حمیدالدین بلخی، بهاءالدین بغدادی، خواجه نصیرالدین طوسی و بهارستان جامی از این دستند.[۲۳۶]
آثار ادبی در حوزهٔ شعر منظوم دربارهٔ حسین بن علی و کربلا را نیز میتوان به دو دستهٔ دورهٔ متقدمان و دورهٔ متأخران تا عصر حاضر دستهبندی کرد. دورهٔ نخست که حکومتهای غیرشیعی بر ایران فرمانروایی دارند، از سدهٔ چهارم هجری همزمان با رواج شعر دری آغاز میشود و تا سدهٔ دهم هجری و برپایی حکومت صفوی ادامه مییابد. در این دوره، همه یا اکثریت شاعران شیعه و اهل سنت، هر یک بهگونهای به حسین بن علی و عاشورا پرداختهاند. کسایی مروزی نخستین شاعر این دوره است که مرثیه میسراید. پس از او قوامی رازی، سنایی، عطار، مولوی، سیف فرغانی، جامی، خاقانی، کمالالدین اسماعیل اصفهانی، سید حسن غزنوی، سعدی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، حسن کاشی و ابن حسام خوسفی سرودههایی دربارهٔ حسین بن علی و کربلا آفریدهاند. در دورهٔ دوم با آغاز حکومت صفوی و رسمی شدن تشیع در ایران، سرودههای مذهبی و عاشورایی رونق یافت. محتشم کاشانی، صائب تبریزی، شهریار از شاعران مطرح در این زمینه هستند. در این دوره برخی شاعران به گزارش شاعرانهٔ عاشورا دست زدهاند که میتوان آنان را در دو دستهٔ تاریخگرا و عرفانگرا جای داد. تاریخگرایان که اکثریت هستند، به عاشورا از منظر تاریخی نگریستهاند. صباحی بیدگلی، عبدالرزاق لاهیجی، فیض کاشانی، میرزا رحیمنیا، جیحون یزدی، محمدتقی بهار، جلالالدین همایی و امیری فیروزکوهی از این دستهاند. گروه دوم یا عرفانگرایان نگاهی عرفانی به عاشورا داشتهاند. صفی علیشاه، عُمّان سامانی، ملا احمد نراقی، بیدل دهلوی و اقبال لاهوری از این گروهند.[۲۳۷]
سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعه
سال میلادی
سال میلادی
- توضیحات
- این الگو بر مبنای اندیشهٔ شیعه دوازدهامامی است.
- در اندیشهٔ شیعی دورهٔ امامت و خلافت الهی علی بن ابیطالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شدهاست. دورهٔ زمامداری وی بر مسلمین پس از کشته شدن عثمان بن عفان آغاز شد.
- آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است.
- دورهٔ امامت حجت بن الحسن از لحظهٔ درگذشت امام پیشین خود آغاز شدهاست و چون به عقیدهٔ شیعیان دوازده امامی وی زنده و از نظرها پنهان است؛ بنابراین، امامت حجت بن الحسن تا زمان ظهور وی و پس از آن تا زمان از دنیا رفتن او ادامه دارد.
- مقیاس نمودار در ردیف نخست با مقیاس ردیف دوم (مرتبط با حجت بن الحسن) یکسان نیست.
یادداشتها
- ↑ اشارهٔ جعفریان به حدیث «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» است که مثلاً در سنن ترمذی آمدهاست.
- ↑ متن اثر در اینجا قابل مطالعه است: شناخت توصیفی از کتب مقاتل
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ ۱٫۱۵ ۱٫۱۶ ۱٫۱۷ ۱٫۱۸ ۱٫۱۹ ۱٫۲۰ ۱٫۲۱ Haider, “al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Poonawala, “ʿAlī b. Abī Ṭāleb”, Iranica.
- ↑ Welch, “Muḥammad”, Encyclopedia of Islam.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ ۵٫۱۱ ۵٫۱۲ ۵٫۱۳ ۵٫۱۴ ۵٫۱۵ ۵٫۱۶ ۵٫۱۷ ۵٫۱۸ ۵٫۱۹ ۵٫۲۰ ۵٫۲۱ ۵٫۲۲ ۵٫۲۳ ۵٫۲۴ ۵٫۲۵ ۵٫۲۶ ۵٫۲۷ ۵٫۲۸ ۵٫۲۹ ۵٫۳۰ ۵٫۳۱ ۵٫۳۲ ۵٫۳۳ ۵٫۳۴ ۵٫۳۵ ۵٫۳۶ ۵٫۳۷ ۵٫۳۸ ۵٫۳۹ ۵٫۴۰ ۵٫۴۱ ۵٫۴۲ ۵٫۴۳ ۵٫۴۴ ۵٫۴۵ ۵٫۴۶ ۵٫۴۷ ۵٫۴۸ ۵٫۴۹ ۵٫۵۰ ۵٫۵۱ ۵٫۵۲ ۵٫۵۳ ۵٫۵۴ ۵٫۵۵ ۵٫۵۶ ۵٫۵۷ ۵٫۵۸ Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۵.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۵.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ بخش فقه، علوم قرآنی و حدیث، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۵.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۷.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸–۶۷۹.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۶–۶۶۷.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۶–۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷–۶۶۸.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲: ۴۷۲–۴۷۵.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸–۶۶۹.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۷۸.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۶۱.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰–۶۷۱.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۱.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۱.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۳.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۰.
- ↑ ۱۱۶٫۰ ۱۱۶٫۱ ۱۱۶٫۲ ۱۱۶٫۳ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳–۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ ۱۳۱٫۰ ۱۳۱٫۱ بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ ۱۳۲٫۰ ۱۳۲٫۱ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ بهرامیان، «حسین(ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۶.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ ۱۵۴٫۰ ۱۵۴٫۱ ۱۵۴٫۲ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۷–۶۷۸.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۸.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام (۲)»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲: ۴۹۳.
- ↑ براتی، «امام حسین در منابع اهل سنت»، فرهنگ کوثر.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲: ۲۵۲–۳۵۳.
- ↑ طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۸۱.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۲۰: ۲۱۱–۲۲۰.
- ↑ آلوسی، روحالمعانی، ۲۹: ۱۵۷–۱۵۸.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، ۳۰: ۲۴۴–۲۴۵.
- ↑ طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۳: ۳۵۰–۳۸۵.
- ↑ Algar, “Āl–e ʿAbā”, Iranica.
- ↑ طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۳: ۳۵۰–۳۸۵.
- ↑ آلوسی، روحالمعانی، ۳: ۱۸۸–۱۹۰.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۸: ۸۹–۹۰.
- ↑ بیضاوی، انوار التّنزیل، ۵: ۳۴۲.
- ↑ محلی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ۳: ۶۰.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲: ۴۶.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ۱: ۴۴۷–۴۴۸.
- ↑ طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۱۶: ۴۶۲–۴۷۷.
- ↑ آلوسی، روحالمعانی، ۲۲: ۱۲–۲۰.
- ↑ طبری، جامع البیان، ۲۲: ۵–۷.
- ↑ بیضاوی، انوار التّنزیل، ۴: ۲۳۱.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۵: ۲۱۰.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۶: ۳۶۵–۳۷۱.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ۴: ۳۸۴.
- ↑ ماتریدی، تأویلات اهل السنّة، ۸: ۳۸۲–۳۸۳.
- ↑ طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۱۸: ۵۹–۶۸، ۷۳–۷۷.
- ↑ آلوسی، روحالمعانی، ۲۵: ۳۰–۳۳.
- ↑ طبری، جامع البیان، ۲۵: ۱۵–۱۷.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۷: ۱۶۷.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ۵: ۳۴.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۷: ۱۸۳–۱۸۴.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۶–۶۷۷.
- ↑ عمادی حائری، «حسین بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۰۸–۷۰۹.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۰۹–۷۱۰.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹–۶۸۰.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹–۶۸۰.
- ↑ غلامی، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۰۷.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۸۱–۶۸۲.
- ↑ Calmard, Ḥosayn b. ʿAli ii. in Popular Shiʿism.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ غلامی، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۰۳.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ ۲۲۳٫۰ ۲۲۳٫۱ بلوکباشی، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۹۶–۶۹۷.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۰–۷۱۱.
- ↑ جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ۱۵.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۰.
- ↑ Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۰–۷۱۱.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۱.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۲.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۳.
- ↑ حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۷۱۴.
- ↑ مطهری، حماسهٔ حسینی، ۱: ۶۹–۷۱.
- ↑ اسفندیاری، «کتابشناسی کتابشناسیهای امام حسین»، کتابهای اسلامی.
- ↑ صادقپور، «ذیلی بر کتاب شناسی»، مشکوة.
- ↑ مسعودی آرانی، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۹۰–۶۹۱.
- ↑ مسعودی آرانی، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۹۱–۶۹۴.
منابع
- آلوسی، شهابالدین. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی. ج. سوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- آلوسی، شهابالدین. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی. ج. بیست و دوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - آلوسی، شهابالدین. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی. ج. بیست و پنجم. بیروت: دار احیاء التراث العربی. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - آلوسی، شهابالدین. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی. ج. بیست و نهم. بیروت: دار احیاء التراث العربی. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ابن عطیه، عبدالحق بن غالب (۱۴۲۲). محمّد، عبدالسّلام عبدالشّافی، ویراستار. المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز. ج. یکم. به کوشش جمال طلبه. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. شابک ISBN ۲-۷۴۵۱-۳۲۱۱-۳ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). - ابن عطیه، عبدالحق بن غالب (۱۴۲۲). محمّد، عبدالسّلام عبدالشّافی، ویراستار. المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز. ج. چهارم. به کوشش جمال طلبه. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. شابک ISBN ۲-۷۴۵۱-۳۲۱۱-۳ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). از پارامتر ناشناخته|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ابن عطیه، عبدالحق بن غالب (۱۴۲۲). محمّد، عبدالسّلام عبدالشّافی، ویراستار. المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز. ج. پنجم. به کوشش جمال طلبه. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. شابک ISBN ۲-۷۴۵۱-۳۲۱۱-۳ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). از پارامتر ناشناخته|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ابن کثیر قرشی، اسماعیل بن عمر (۱۴۱۹). شمسالدّین، محمّدحسین، ویراستار. تفسیر القرآن العظیم. ج. دوم. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. شابک ISBN ۲-۷۴۵۱-۲۲۲۱-۵ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). از پارامتر ناشناخته|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ابن کثیر قرشی، اسماعیل بن عمر (۱۴۱۹). شمسالدّین، محمّدحسین، ویراستار. تفسیر القرآن العظیم. ج. ششم. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ابن کثیر قرشی، اسماعیل بن عمر (۱۴۱۹). شمسالدّین، محمّدحسین، ویراستار. تفسیر القرآن العظیم. ج. هفتم. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - باغستانی، اسماعیل؛ مهدوی دامغانی، محمود (۱۳۹۳). «حسن بن علی امام». در غلامعلی حدادعادل. دانشنامهٔ جهان اسلام. ج. سیزدهم. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.
- براتی، عبدالعلی (زمستان ۱۳۸۱). «امام حسین در منابع اهل سنت». فرهنگ کوثر. قم (۵۲): ۱۶۵–۱۷۲.
- بلوکباشی، علی؛ بهرامیان، علی؛ پاکتچی، احمد؛ حاج منوچهری، فرامرز؛ مسعودی آرانی، عبدالله؛ بخش فقه، علوم قرآنی و حدیث (۱۳۹۲). «حسین (ع)، امام». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. بیستم. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۲۶-۱۹-۱.
- بیضاوی، عبدالله بن عمر (۱۴۱۸). مرعشلی، محمّد عبدالرّحمن، ویراستار. انوار التّنزیل و اسرار التّأویل. ج. چهارم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- بیضاوی، محمد بن عمر (۱۴۱۸). مرعشلی، محمّد عبدالرّحمن، ویراستار. انوار التّنزیل و اسرار التّأویل. ج. پنجم. بیروت: دار احیاء التراث العربی. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - جعفریان، رسول (۱۳۷۸). تاریخ سیاسی اسلام. ج. دوم. قم: دفتر نشر الهادی. شابک ۹۶۴-۴۰۰-۱۰۷-۹.
- جعفریان، رسول (۱۳۸۶). تأملی در نهضت عاشورا. قم: انصاریان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۰۵۱۸-۶-۴. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - طباطبایی، سید محمدحسین (۱۳۸۸). شیعه در اسلام. به کوشش هادی خسروشاهی. قم: بوستان کتاب قم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۴۸-۹۰۸-۱.
- طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. ج. سوم. ترجمهٔ سید محمدباقر موسوی همدانی. قم: دارالعلم. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. ج. شانزدهم. ترجمهٔ سید محمدباقر موسوی همدانی. قم: دارالعلم. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. ج. هجدهم. ترجمهٔ سید محمدباقر موسوی همدانی. قم: دارالعلم. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - طباطبایی، سید محمدحسین. المیزان فی تفسیر القرآن. ج. بیستم. ترجمهٔ سید محمدباقر موسوی همدانی. قم: دارالعلم. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - طبری، محمد بن جریر (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن. ج. بیست و دوم. بیروت: دارالمعرفة.
- طبری، محمد بن جریر (۱۴۱۲). جامع البیان فی تفسیر القرآن. ج. بیست و پنجم. بیروت: دارالمعرفة. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - عمادی حائری، سید محمد (۱۳۹۳). «حسین بن علی امام». در غلامعلی حدادعادل. دانشنامهٔ جهان اسلام. ج. سیزدهم. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.
- فخر رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۳). تفسیر الفخر الرّازی المشتهر بالتّفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب. ج. هشتم. به کوشش مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی. بیروت: دارالفکر.
- فخر رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۳). تفسیر الفخر الرّازی المشتهر بالتّفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب. ج. بیست و پنجم. به کوشش مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی. بیروت: دارالفکر. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - فخر رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۳). تفسیر الفخر الرّازی المشتهر بالتّفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب. ج. بیست و هفتم. به کوشش مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی. بیروت: دارالفکر. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - فخر رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۳). تفسیر الفخر الرّازی المشتهر بالتّفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب. ج. سیام. به کوشش مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی. بیروت: دارالفکر. از پارامتر ناشناخته
|همان=
صرفنظر شد (کمک) - ماتریدی، محمد بن محمد (۱۴۲۶). باسلوم، مجدی، ویراستار. تأویلات اهل السّنّة. ج. هشتم. بیروت: دارالکتب العلمیّة، منشورات محمّد علی بیضون. شابک ISBN ۲-۷۴۵۱-۴۷۱۶-۱ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). - محلی، جلالالدین؛ سیوطی، جلالالدین (۱۴۱۶). تفسیر الجلالین. ج. سوم. بیروت: مؤسسة النور للمطبوعات.
- مطهری، مرتضی (۱۳۹۷). حماسهٔ حسینی. ج. یکم. قم: صدرا.
- Algar, H (1984). "Āl–e ʿAbā". [[دانشنامه ایرانیکا|Encyclopædia Iranica]] (به انگلیسی). Retrieved 25 September 2018.
{{cite encyclopedia}}
: URL–wikilink conflict (help) - Calmard, Jean (2004). "Ḥosayn b. ʿAli ii. in Popular Shiʿism". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 25 September 2018.
- Haider, Najam I. (2016). "al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی) (3nd ed.). E. J. Brill.
- Madelung, Wilfred (2004). "Ḥosayn b. ʿAli i. Life and Significance in Shiʿism". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 25 September 2018.
- Poonawala, Ismail (2011). "ʿAlī b. Abī Ṭāleb". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Retrieved 21 March 2012.
- Robinson, .Chase F (2010). "The rise of Islam". The New Cambridge History of Islam (به انگلیسی). Vol. 1. Cambridge University Press.
- Vaglieri, Laura Veccia (1986). "al–Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. 3 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill.
- Welch, Alford T. (1993). "Muḥammad". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. VII (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill.
پیوند به بیرون
حسین بن علی از قبیلهٔ قریش ولادت: ۳ شعبان ۴ هجری قمری درگذشت: ۱۰ محرم ۶۱ هجری قمری
| ||
عنوانهای شیعی | ||
---|---|---|
پیشین: حسن مجتبی |
پنجمین معصوم شیعیان ۴ – ۶۱ |
پسین: سجاد |
سومین امام شیعیان ۵۰ – ۶۱ |